89/12/7
9:18 ع
نه این که حب ریاست و مقامی وجود داشته باشد، بلکه همینطوری قربت الی الله اعلام می کنیم که هر چه که به انتخاب رییس مجلس خبرگان نزدیک می شویم، احساس می کنیم که جریان 25 بهمن از سوی دشمنان و معاندان بوده است و البته احتمال دارد که در مدت باقی مانده در خصوص سایر ایام به اصطلاح فتنه نیز موضع گیری نماییم، البته دوستان عجله نکنند چون توضیحاتی را بعدا در جلسات خصوصی عرض خواهیم نمود.
به صراحت اعلام می کنیم که اصلا از حذف از صحنه ی سیاست نگران نیستیم فقط همینطوری به آقای ناطق گفتیم که در جلسه های اصولگرایان شرکت کند تا اصولگرا بودنمان را دوباره یادآوری نمایند که نکند اصولگرایان خودشان با دست خودشان، خودشان را از فیض قدسی مان محروم کنند.
به آقای ناطق گفتیم که بگوید که چقدر خود رهبری به ما نیاز دارد و ایشان اصرار دارد که ما همچنان رییس خبرگان بمانیم، البته بعدا تکذیب شد که رهبری چنین نظری ندارند اما بالاخره با این همه سال سابقه ی دوستی، ما بهتر می دانیم که آیا دوست مان به ما نیاز دارد یا ندارد؟! یا خودشان!
نه این که حب جاه و مقامی باشد بلکه همینطوری نگرانیم که نکند برخی افراطیون آن قدر از ولایت دم بزنند تا ضد ولایت فقیه، بندگان خدا به دردسر بیفتند، نمی گوییم که آتش فشان خشم ملت که این بار می گویم برای جلوگیری از تقویت جریان افراطی ولایت مداری که از هر آتش فشانی خطرناک تر است، به ما نیاز وجود دارد و این اصلا به این معنی نیست که ما خودمان احساس نیاز به در صحنه بودن داشته باشیم، بلکه به آن معنی است که صحنه به ما نیاز مبرم دارد.
ما و حب مقام! چه جلافتا! ما خودمان به آقای مهدوی کنی گفتیم که وارد صحنه بشود تا از ورود افراطیون جلوگیری شود و این مسئله را اکنون اعلام می کنم تا کسانی که می خواهند به ایشان رأی بدهند بدانند که ایشان خودشان پیرو دستورات ما هستند حال تصمیم با اعضای خبرگان عزیز است که خودشان با عقل سلیم خودشان تشخیص بدهند که بهتر است به خود ما رای بدهند یا کسی که به امر ما نامزد شده است!
مدتیست که مدام در حال تذکر دادنیم که بعضی ها می خواهند روحانیت را از صحنه ی سیاسی حذف نمایند و این هیچ ربطی به تبلیغ برای ریاست مجلس خبرگان نداشت و حالا هم می بینید که چقدر درست می گفتیم چون واقعا در جایی که می خواهند مارا حذف نمایند، آیا فکر می کنید که روحانیت را حذف نمی کنند؟! بالاخره ما خودمان کم روحانی ای نیستیم وقتی ما را بشود حذف کرد، آیا روحانیت را نمی شود؟! در ثانی اگر ما حذف بشویم چه کسی می خواهد از روحانیت دفاع کند؟! این را نه برای خودمان! بلکه برای روحانیت عزیز می گویم.
درست است که ما از اول گفتیم که ما موضع مان عوض نمی شود اما اگر این طوری ادامه پیدا کند و تریبون ریاست خبرگان را نیز مانند نماز جمعه ی تهران از دست بدهیم که دیگر چه کسی موضع مان را می پرسد که مهم باشد که عوض بشود یا نشود؟! پس در جهت حفظ تریبون، لازم می دانیم تا فتنه گران 25 بهمن را محکوم نماییم و فعلا به سایر دوستان که در عاشورا و ایام پس از انتخابات مثل ما بر موضع بر حق شان بودند، عرض می نماییم که مطمئنا شما را هرگز نخواهیم فروخت! و نباید جریان 25 بهمنی ها را با خودتان قاطی کنید!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/12/1
11:34 ع
درست است که فتنه از ادعای تقلب شروع شد، اما می بینیم که با وجود بطلان آن اتهام زشت، هنوز فتنه نمرده است. سوالی که پیش می آید این است که چه باید کرد؟ تا کی باید منتظر ماند؟
فتنه چیز خطرناکی است که حتی اگر شعله هایش خاموش هم بشود، نمی توان آسوده رهایش کرد؟ فتنه ی خوارج مثالش؛ دیدید چگونه منجر به شکافتن سرامیر المومنین شد؟ فتنه ها پیچیده هستند و هر چند کوچک هم باشند، نمی توان از کنارشان گذشت. باید با فتنه فعال برخورد کرد نه منفعل! این که نمی شود ما صبر کنیم تا فتنه گران کارشان را بکنند و ما 2 روز بعد تمام مردم را به زحمت بیندازیم تا به جهان بقبولانیم که پایگاه مردمی انقلاب بارها عمیق تر از مقبولیت فتنه گران است.
مطمئن هستم کسانی که در وزارت اطلاعات هستند بسیار بهتر از من می دانند و عمل می کنند، اما توقع جامعه و البته شأن انقلاب بسیار بالاتر از آن است که مشتی خس و خاشاک، هر از چندگاهی آسمانش را آلوده و زشت نمایند، اگر چه که به نسیمی در کنج دیواری جمع می گردند و بعد هم به ظاهر مظلوم!
چگونه است که ما جهانی را با سیاست های فعال خارجی منقلب کرده و به پشت خودمان می کشانیم اما در داخل کشور، منفعل و منتظریم؟! چگونه است که برخی دشمنان داخلی و خارجی به خود جرأت می دهند تا یک جنبش حرامزاده را که از فعل حرام تهمت پدید آمده را با انقلابات مصر و تونس و ... مقایسه کنند! مردم ما هرگز از حمایت مالی و جانی برای این انقلاب دریغ نداشته اند و بعضا در طول یک هفته چند بار به حمایت از انقلاب خود در هر شرایط جوی راهپیمایی کرده اند، اما آیا این دلیلی می شود که ما هیچ اقدامی نکنیم؟! دلیلی می شود که نه بازداشت کنیم! و نه محاکمه! آیا محجوبیت این مردم غیور باید منجر شود تا فتنه گران و اولادشان برای بهم ریختن امنیت و نظم کشور برنامه ریزی کنند! مگر نمی شود سران فتنه را بازی داد؟! نمی شود برای سران فتنه طعمه قرار داد؟! نمی شود برای حامیان آنها برنامه ریزی کرد؟! نمی توان سیر محاکمه هایی را که یکسال است قطع شده را ادامه داد تا حقایق آشکارتر و دشمنان منفعل و به فکر پاسخگویی بیفتند؟! یا اصلا یک چیز دیگر؛ نمی توان برای حامیان اروپایی و آمریکایی فتنه برنامه ریزی کرد؟! نمی توان دست شان را رو کرد؟! یعنی حکومت به اندازه آن انقلابیون خوش فکری که با بی بی سی مصاحبه می کنند و به سخره می گیرندش ابتکار ندارد؟! یعنی ما نمی توانیم در کشورهای غربی و آمریکایی یک تجمع از حامیان انقلاب اسلامی ایران را رو کنیم؟! یعنی نمی شود ما منتظر حرکت بعدی هاشمی نباشیم؟ یعنی نمی شود ما فائزه را آزاد نکنیم، تا پدرش به انفعال بیفتد؟! و خیلی از این سوال های دیگر!!
نمی دانم! ولی احساس می کنم که وجود لکه ی ننگ فتنه بر دامن انقلاب هر چه قدر هم که کوچک باشد، روی سپیدی دامن پاک انقلاب قابل تحمل نیست.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/11/26
8:39 ص
خواستم با عصبانیت بنویسم که چرا این سران فتنه را بازداشت نمی کنید، دیدم که باد می کنند، که دیدم متورم متوهمند. گفتم اگر هم چیزی از بازداشت شان ننویسم که شجاع می شوند، که انگار شده اند! خواستم تحلیل کنم که دیدم مردم در ایام الله 9 دی و 22 بهمن، تمام تحلیل ها را تعبیر کرده اند! خواستم چیزی ننویسم دیدم که خواهند گفت، از ترس کلامی از 25 بهمن به میان نمی آورند! خواستم به قوه ی قضاییه بگویم که چرا اینان را آزاد گذاشته اند و این که اگر نیازی به کمک دارند که مردم خودشان حاضرند بازداشت و محاکمه و اعدام را انجام دهند، ولی دیدم که فردا خواهند گفت اینها کاسه ی داغ تر از آش شده اند! گفتم از ریز بودن سران فتنه و تمام روسا و عمالشان بنویسم که دیدم آن قدر ریزند که به کاغذ نمی آید، گفتم از ریز بودنشان ننویسم دیدم که نظام بزرگ مان آن قدر مقدس است که کوچکترین هتک حرمت به آن را نیز نباید تحمل کرد. خواستم از ثواب صبر بنویسم که دیدم هر روز صواب جهاد بیشتر نمایان می شود. گفتم شاید بتوانم عدم محاکمه را از باب مصلحت توجیه کنم ولی دیدم 25 بهمن را به کدام مصلحت تحمل نمایم. خواستم از جذب حداکثری بنویسم دیدم که باعث دق حداکثری شده است.
گفتم بهتر است یک آرزو کنم:
خداوندا می شود که خودم، خودخودم، در ثواب اعدام سران فتنه سهیم باشم که غیرت مردم انقلابی ایران اسلامی را نشانه گرفته اند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/11/21
12:36 ص
در حاشیه ی اظهارات آقای محسن رضایی در برنامه ی "دیروز، امروز، فردا":
فتنه این نبود که یک اتفاقاتی در اثر اشتباهات دو طرف پیش آمده باشد و بعد هم طبق به قول خودتان با همان طرحی که شما پیش بینی کرده بودی (البته با تفاوت زمین تا آسمان)، خارجی ها به قصد سوء استفاده وارد شده باشند، آقای رضایی نگرفتی! نه نه دی را گرفتی! نه فتنه را!
آقای رضایی! ابا نکن از اینکه بگویی فتنه بوده! مدام از کلمه ی حوادث پس از انتخابات به جای فتنه استفاده نکن! منتظر نباش تا مجری بگوید که فتنه گران تا یکبار توهم بگویی فتنه گران! نکند جریان ستاد صیانت از آرا را فراموش کرده ای!؟ یادت رفته است که مقام معظم رهبری چقدر روی توطئه برای تشکیک در انتخابات تذکر دادند! یا اصلا نگرفته بودی که یادت رفته باشد! اگر این طور نبود، نمی رفتی هم داستان با همان هایی بشوی که انتخابات را زیر سوال بردند! اگر به قانون تعظیم کرده بودی که پس از حضور در بازشماری صندوقها، کار را نیمه کاره رها نمی کردی تا بتوانی چهره ی طلبکارانه ات را حفظ کنی! هنوز هم نمی گویی که "اشتباه کردم اصرار می کردم که تقلب شده!" اگر نخواهیم بگوییم با سران فتنه هم صدا شده بودی لااقل باید بگوییم که شناختت از جامعه آن قدر ضعیف بود که فکر می کردی خیلی بیشتر از اینها رأی می آوری!
آقای رضایی! هنوز تاکید داری که پیش بینی ات در مورد حمله ی آمریکا به ایران درست بوده! چرا؟! چون آقای بوش در خاطراتش نوشته بود! ولی نگفتی که پیش بینی آن کسی که گفت آمریکا جرأت چنین غلطی را ندارد، صحیح تر بود! نکند فکر می کنی که روزگار اشتباه گردید! راستی یک بار هم که شده بگو خدا را شکر که پیش بینی غلطم محقق نشد، بگذار فرمانده ی امام هم برای ما مثل نخست وزیر امام نشود!
آقای رضایی! امام به شما که جوان بودی اعتماد کرد و ما هم قدردان زحمات شما هستیم که اگر نباشیم، نمک نشناسیم! اما آقای رضایی! همانطور که از پیروزی ها می گویی و تحلیل شان می کنی، نمی گویم که از شکست ها و دلایلش بگویی، ولی لااقل شکست ها را هم به یاد داشته باش! شکست هایت اگر چه تعدادی عاشقان شهادت را به فیض شهادت رساند، اما انقلاب را از وجود قهرمانانی بزرگ محروم کرد! ولی باز هم ما قدردانت هستیم! چرا که مورد تأیید امام خمینی بودی، اکنون هم می خواهیم که مورد تأیید امام خامنه ای بمانی و اشتباهاتت را بپذیری که این رسم جوانمردان است.
راستی منظورت را نفهمیدم که می گفتی در برخورد با مردم اشتباه شد و در نتیجه یک اعتراض اجتماعی، سیاسی شد! نفهیمدم که می گفتی مردم سوال داشتند و باید مجوز صادر می شد یعنی چه! یعنی درک شما از مسائل امنیتی همینقدر است! یعنی درخواست موسوی و خاتمی برای ریختن در خیابان ها را چه پس و چه پیش از انتخابات اجتماعی می دانی! واقعا فکر می کنی اگر برای راهپیمایی ها مجوز صادر می شد، یک ماهه مسئله تمام می شد! یا شاید احساس می کنی که شما می توانستی این مسئله را یک ماهه جمع کنی!؟ ولی حیف که شما هم جزء معترضان بودی!
متاسفم که هنوز نمی گویی من اشتباه کردم که هم ساز سران فتنه شدم! هنوز نمی گویی که اشتباه کردم که رفتم زیر بیرق آقای هاشمی! هنوز نمی گویی که اشتباه کردم نامه ی سرگشاده برای رهبر و مولایم نوشتم! آقای رضایی! احساس نمی کنی که ادعاهایت زیادی زیاد شده است، هم متخصص مسائل نظامی، هم متخصص مسائل اجتماعی، هم متخصص اقتصاد، هم متخصص سیاست، هم متخصص مسائل جوانان، می ترسم که روزی زیر بار ادعاهایت له شوی! و یا لااقل اینطور بگویم که به تمام تخصصهایت بصیرت را هم اضافه کن تا نیازی به تشر بصیرت عوامی مثل من در 9 دی نداشته باشی!
آقای رضایی! نگذار بگویند که اگر به جوانان زیادی بها داده شود، چیزی نمی گذرد که توهم برایشان ایجاد می شود، همان کاری که موسوی کرد را تکرار نکن! بگذار که ما با دیدن شما یاد شهدایی بیفتیم که جز اطاعت چیزی برای سرگشاده نوشتن نداشتند!
89/11/14
8:43 ع
دیده اید که آقای لاریجانی لغات ترکیبی جدیدی ابداع می کند و بعد هم خودش و طرفدارانش کلی حالشو می برند؟! با کمی دقت در این کلمات مانندِ شیاد سیاسی و رقص سیاسی (دیپلماتیک) مشاهده می شود که تمام کلمات ترکیبی ایشان از دوکلمه تشکیل شده است، اولی متغیر و دومی کلمه ی "سیاسی"، حال اگر به خودمان جرأت بدهیم از سبک ایشان استفاده کنیم، کلمات زیر را می توانیم تولید و به ایشان پیشنهاد کنیم، البته مقام شامخ ایشان فراتر از آن است که ما فکر کنیم ایشان قبلا به این لغات نرسیده باشند، ولی احتمالا صلاح به استفاده از آنها ندیده اند:
مِه سیاسی: کنایه از شرایط مبهمی است که چون آینده ی معادلات سیاسی در پرده ی ابهام قرار دارد، بهترین کار شنای سیاسی بر امواج است.
شنای سیاسی: کنایه از شنا بر امواج سرگردان سیاسی است که شناگر در آن به مانند یک مرغابی سیاسی شنا می کند بدون آنکه حتی خیس شود.
تبریک سیاسی: کنایه از تبریکی است که با وجود آنکه چیزی برای تبریک وجود ندارد (و شاید هم محل تسلیت باشد)، مورد نیاز طرف مقابل بوده و مراتب "توهم" طرف را پدید می آورد. بهترین نوع آن در شب انتخابات به بازنده ی انتخابات گفته می شود.
استعفای سیاسی: کنایه از استعفایی است که به منظور مشکلات شخصی یا نامزدی در مجلس مورد نیاز طرف است، اما طوری وانمود می شود که به خاطر خرابکاری های مافوق، مثلا رییس جمهور انجام شده است.
استیضاح سیاسی: کنایه از اعتراضی سیاسی است که بدون قلم رنجه کردن برای جواب به یک نامه ی گلایه آمیز انجام می شود.
خودکشی سیاسی: کنایه از عملی است که معمولا در اثر ناامیدی از کسب یک جایگاه مردمی مهم مثل ریاست جمهوری انجام می شود و موجب "منفوریت سیاسی" فرد در جامعه می شود. نمونه های بارز این مسئله در کسانی که طی این 2 دوره در انتخابات شکست خورده اند به صورت اپیدمی مشاهده شده است.
جلای وطن سیاسی: کنایه از فردی دارد که به منظور نفوذ بیشتر در علما و مراجع و موش دواندن در روابط دولت و رهبر با برخی مراجع، به جای اینکه در موطن خود نامزد انتخاباتِ مثلا مجلس شود، در یک شهر زیارتی مثل قم نامزد می شود.
پنبه ی سیاسی: کنایه از ابزاری است که برای بریدن بی سروصدای مثلا سر دولت بکار می رود، این پنبه می تواند با استفاده از ابزارهای قانونی در کاهش اختیارات قانونی رقیب مثلا از طریق پافشاری بر مصوبات غیر قانونی و شرعی (از نظر شورای نگهبان) به منظور حواله دادن به مجمع به بهانه ی مصلحت بودن حاصل شود، "استیضاح سیاسی" نیز می تواند به عنوان یک "پنبه ی سیاسی" تلقی گردد.
ولایت پذیری سیاسی: به نوعی ولایت پذیری گفته می شود که اوامر ولایت در غیر محل و شأن نزول اجرا شوند، مثلاً زمانی امر به وحدت و سعه ی صدر را جدی بگیرند که امر به تعیین موضع شده است؛ یا تعیین موضع در خصوص فتنه، به تعیین موضع در مورد کهریزک تنزل یابد؛ یا امر به کمک به دولت را به نظارت و کنترل شدید دولت تعبیر نمایند و ...
حمایت سیاسی: کنایه از نوعی حمایت است که به بهانه ی این که طرف خیر و شر خود را نمی داند انجام می شود و ممکن است به اشتباه! خصومت تعبیر شود، مثل "حمایت سیاسیِ" مجلس از دولت، با کاهش اختیارات، استیضاح و تغییر اساسی در لوایح بودجه یا هدفمندی یارانه های دولت.
اتحاد سیاسی: به اتحادی تلقی می شود که محور وحدت نه ولایت که خصومت با جایگاه دیگری مثلاً دولت باشد، این اتحاد بین طرفداران تفکرات اصلاح طلب و اصولگرا، تفکرات سرمایه داری یا اقتصاد دولتی، موافقان با رابطه با آمریکا و مخالفان با رابطه با آمریکا و کلاً هیچ طیفی محدودیتی ندارد، صورت می گیرد.
ورشکسته ی سیاسی: کسی است که از اصل و فرع سرمایه و سابقه اش متضرر شده است و به منظور کاهش زیان، می خواهد همه را در ضررهای خود شریک کند، معمولا "ورشکسته های سیاسی"، با ایجاد "اتحادهای سیاسی"، "جریانهای ورشکسته ی سیاسی" ایجاد می کنند.
89/11/10
8:17 ع
مثل این که دریای توهم نه ساحل دارد و نه کف، موجست که در این دریا حرف اول و آخر را می زند. مثل این که برخی مدعیان و متوهمان تقلب، فکر!!! کرده اند که انقلاب های اخیر الگو گرفته از جنبش لجنی است؛ اما در پاسخ به کسانی که در خواب و توهم فرو رفتهاند، معمولا 2-3 کشیده ی هوشیار کننده، چاره ساز تر از برهان است که چون فعلا امکانش نیست به همان برهان بسنده می شود:
1- بزرگترین تفاوت کودتای مخملی و انقلابات مردمی در این است که کودتای مخملی مورد حمایت استکبار بود و انقلابات مردمی منفور استکبار. فکر نکنم کسی یادش رفته باشد که رؤسای جمهور آمریکا و اسرائیل و انگلیس و فرانسه و آلمان از اغتشاش گران دعوت به حضور در خیابانها میکردند و از سران فتنه حمایت؛ اما در مورد مصر و تونس از مردم می خواهند که آرامش خود را حفظ کنند و حتی کماندو هم می فرستند.
2- از دیگر تفاوتها این که، هدف کودتاچیان مخملی دوستی با استکبار بود و در انقلابات مردمی، هدف استقلال کشور از دولتهای دست نشانده و تشکیل دولتهای استکبار ستیز است.
3- از دیگر تفاوت ها این که، کودتای مخملی در ایران توسط نیروهای مردمی اطفا شد و فریفتگان در جواب هر شعار "رأی من کجاست"، چند فدایی انقلاب را در برابر خود دیدند، این در حالی است که انقلابات مردمی اخیر با ارتش و تانک و هلی کوپتر و جدیدا هم نیروهای کماندوی اسرائیلی و حکم تیر مواجه شده اند و البته به فضل و قوت الهی، نور خدا خاموش شدنی نیست.
4- در کودتای مخملی از دموکراسی سوءاستفاده شد و در کشوری اتفاق افتاد که بارها در انتخاباتش احزاب و گروههای مختلف بر سر کار آمده بودند. در کودتای مخملی، سران فتنه باخت در انتخابات را تاب نیاوردند، در حالی که مردم انقلابی کشورهای مصر و اردن و یمن و عربستان و تونس، سال ها رنگ انتخابات واقعی را ندیده بودند و حکومت ها در واقع پادشاهی بودند.
5- در کودتای مخملی، سران فتنه به دنبال کمرنگ کردن دین در جامعه بودند اما یکی از اهداف مهم در انقلابات مردمی احیای احکام دینی است.
6- کودتای مخملی در برابر حکومتی صورت می گرفت که حامی مظلومان عالم بود و از لبنان و فلسطین و غزه حمایت می کرد، اما انقلابهای مردمی در برابر حکومت هایی اتفاق افتاد که از ظالم ترین حکومت ها مانند اسرائیل حمایت می کردند. در شرایطی که کودتاچیان مخملی، نه غزه و نه لبنان سرداده بودند، مردم ایران و حکومت مقدس شان، اسرائیل را محکوم می کرد؛ حال آن که حکومت مصر، تونل های حمل غذا و دارو را روی سر مردم بی پناه غزه خراب می کردند.
7- از دیگر تفاوتهای کودتاهای مخملی و انقلابات اخیر این است که نیروی محرکه اولیه را در کودتای مخملی تعدادی ملقب به سران فتنه بر عهده داشتند و این سران فتنه در پیش حرکت می کردند و تعدادی فریفته که ادعای تقلب را باور کرده بودند، پشت سرشان در حرکت بودند وحال آن که در انقلابات مردمی اخیر، حرف اول را نه چهره ها! بلکه خود مردم می زنند، نشانه اش این که نخبه های این کشورها در پی حرکت می کنند نه در پیش. این چنین است که با رنگ باختن ظاهر مظلوم سران فتنه، فریفتگان از پشت سر این افراد متفرق شدند و حال این که در انقلابات مردمی اخیر، مردم خود پیشتازند و موتور محرکه ی انقلاب، نه به بیانیه های متعدد نیاز دارند، نه به حمایت مالی و رسانه ای استکبار، نه به ایدوئولوگ هایی مانند جورج سوروس، مایکل لدین، جین شارپ و سروش و نه به دستورالعمل های آن ور آبی.
8- کودتاهای موفق همواره منجر به حکومت های استبدادی می شوند و حکومت های استبدادی نیز به انقلابات مردمی منتج خواهند شد و آنچه اکنون در مورد حکومت هایی که هم اکنون گرفتار انقلابات مردمی شده اند صادق است، این که همه ی آن ها در اثر کودتاهای مخملی و غیر مخملی (ومورد حمایت استکبار) بر روی کار آمده بودند نه انقلاب های مردمی! پس کودتاهای مخملی به انقلابات مردمی منتج می شوند، اما انقلابات تا وقتی که مردمیاند با کودتای مخملی از بین نخواهند رفت (اگر چه شاید با یک کودتای نظامی به طور موقت راکد شوند)، بلکه قوی تر خواهند شد (مانند تبدیل انقلاب مشروطیت به انقلاب اسلامی)؛ و این مسئله یک سنت الهی است.
9- از دیگر تفاوتهای جنبش لجنی و انقلاب های مردمی این است که پایگاه مردمی کودتای مخملی از جهل قدرت می گیرد و حمایت های مردمی در انقلاب از علم نشأت می گیرد و به همین دلیل است که با گذشت زمان و آشکار شدن حقایق و فاش شدن دروغ ها و انگیزه های شبکه های دروغ پراکن استکبار، جنبش فلج شد، در صورتی که انقلاب های مردمی بر پایه ی حقیقت بنا شده اند نه بر پایه دروغ های شبکه های bbc و cnn و fox، به همین دلیل است که کودتاها محصول زمانهای کوتاهند و انقلاب ها معمولا در گذر زمان حاصل می شوند.
89/11/9
9:2 ص
ای کاش صاحبان قلم، خود رسا باشند و گرنه در کشوری که رسانه هایش رسا نباشد، به قول پرفسور مولانا رییس جمهورش می شود رساترین رسانه!
حقیر در همین وبلاگ بارها به همین اتحاد بین برخی نمایندگان صاحب نفوذ در مجلس و اعضای اصلی مجمع اشاره کرده بودم و این نه از باب پیش گویی که از وضوح شواهد بوده است. چگونه می توان دید که محور فتنه از پایگاههای قدرتی که نظام با گذشت تمام در اختیارش گذاشته است، سوءاستفاده می کند، و دم نزد؟ (رجوع به مقاله ی "همه چیز سیاستمان تکراری شده است").
موضوع فقط سوءاستفاده ی هاشمی از تریبون خبرگان یا مجمع نیست، مشکل از سنگ اندازی در امور اجرایی کشور و 70 میلیون ملت است. ضمن اعتقاد به این که توقع ما دوستداران احمدی نژاد، صبر بیشتر از سوی وی است، یادآوری می کنم که این صبر و تحمل وی در 4 سال اول ریاست جمهوری اش بوده که خاندان هاشمی و مسئولان سهم خواه را به چنان انفعالی انداخت که خود تیشه به ریشه ی خود زدند، لذا ضمن اظهار هم دردی کامل، تداوم همان راه را از ایشان طلب می کنم و البته از رسانه ها نیز توقع دارم که به کار اصلی خود که آشکار کردن ارتباطات پنهان و آشکار و معرفی نقاط فسادخیز و ارائه ی راه حل است بپردازند، نه نقش مصلح را بازی کنند، این گونه می شود که وقتی رییس مجمع مصلحت نقش محور و امید فتنه را ایفا می کند، رسانه نقش مصلح و رییس جمهور نقش رسانه را ایفا خواهند کرد. راستی ما هنوز منتظریم تا این قوه ی قضاییه چشم فتنه را درآورد، اگر نمی تواند لا اقل عینک فتنه را بردارد! اگر بازهم مصلحت نیست لااقل، فضا را برای چشم فتنه تاریک کند! اگر بازهم مصلحت نیست که هیچی ما بازهم تحمل می کنیم، چرا که واقعا تحمل کسی که تمام سعی اش را در به زانو درآوردن یک ملت، با اتحاد و هم کلامی اش با عوامل بیگانه کرده است، در مافوق شأن مردم و در مسند حکومتی سخت است.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/11/5
12:34 ص
بعد از یک هفته که درگیر سفر ریاست جمهور محترم و هیات همراه بودیم بالاخره امروز سفر تمام شد و ان شاءالله گیلان و مردمانش از فیض و برکات حضور ایشان بهره مندتر از پیش خواهند شد. اما بعد از یک هفته کم کاری در وبلاگ نویسی، مواردی را با توجه به مسائل روز تقدیم می کنم:
اول لازم می دانم یک قدردانی از دولت کنم که واقعا در این سفرهای استانی فقط خداوند است که به ید الهی واسطه ی فیضش حضرت ولی عصر چنین توانی برای خدمت به ایشان عطا می کند و گرنه حقیر که فقط دوروز در رکاب یک معاون وزیر بودم و خسته شدم، چه رسد به کسانی که در رکاب خود رییس جمهورند و یا چه رسد به خود رییس جمهور عزیز که از اول صبح تا آخرشبش همراه است با تلاش و زحمت و خدمت بی وقفه.
و اما بعد:
فکر کردم در مورد مسائل روز چه بگویم که دیدم در عین این که اخبار جدید زیادی منتشر شده است، فعلا چیز جدیدی برای نوشتن ندارم و در همین باب خلاصه عرض کنم که:
1- هنوز "مجلس به اضافه ی مجمع در حال سنگ اندازی در کار کشورند" (نوشته ی تاریخ 26/10/89) و انگار همچنان باید نوشت "دست آقا نمک ندارد یا آقایان نمک نشناسند" (نوشته ی تاریخ 24/9/89) و هنوز معتقد به "لزوم اصلاح ساختار مجلس به دست رسانه و مردم" (نوشتهی تاریخ 18/8/89) هستم.
2- بعد از نامه ای که توکلی در پاسخ به انتقاد احمدی نژاد به مصوبات غیر قانونی مجمع داشته است، دیدم که همین تازگی ها نوشته بودم که : "هاشمی و توکلی مدتهاست که به هم پیوسته اند" و اینکه آیا هنوز کسی مانده است که به آقای توکلی و امثال ایشان بگوید "اصولگرایان منتقد یا اصولگرایان غرغرو" (نوشته ی تاریخ 27/11/88) شایسته تر است بنامیم شان.
3- داشتم سخنرانی انتقادی آقای متکی را در محضر آقای باهنر می خواندم که یادم به نوشته ام با عنوان "نقش متکی در آینده ی سیاسی کشور" (به تاریخ 5/10/89) افتاد و اینکه چیز تازه ای در این مورد نمی توانم بنویسم.
4- مذاکرات هسته ای استانبول هم یک فتح المبین بود همانطور که "دور سوم مذاکرات ژنو یک فتح المبین بود" (به تاریخ 16/9/89) و اینکه "سیاست فعال احمدی نژاد چه زود جواب می دهد" (به تاریخ 23/7/89).
5- با افزایش آلودگی هوای تهران، هنوز برخی ها در حال "ماهی گیری در آب گلآلود هوای آلوده"ی تهرانند. (تاریخ 15/9/89)
6- بعد از آنکه یکی از سران فتنه یعنی همان خاتمی "نوشتند شرایط نامه و ما خواندیم جارونامه" (به تاریخ 9/10/89) و بعد از آن که آقای هاشمی نیز دوباره بر اظهارات خائنانه ی پارسال خود اصرار کرد یادم افتاد به این که هنوز "مدعیان اصالت منافع ملی، خائنان اصلی به منافع ملی" (نوشته ی تاریخ 14/4/89) اند و اینکه انگار دوباره "ساعت های سران آشوب دوباره تنظیم شد"ه است (به تاریخ 22/10/88).
7- هنوز هر روز در باب اهمیت بصیرت صحبت می شود و هنوز معتقدم که "بصیرت چشمهی ولایت مداری" (نوشته ی 5/11/88) است و بی بصیرت ولایت مداری هم محقق نمی شود.
8- اینکه جبهه ی اصلاحات به مسیری رسیده اند که ادامه ی حیاتشان را غیر ممکن ساخته است که البته باید گفت "موسوی پروژهی عبور از خاتمی را به بنی صدر رساند" (به تاریخ 23/11/88) و شاید تنها راه مانده، همان راه بنی صدر باشد یعنی فرار به لباس نسوان.
89/10/29
1:24 ع
علمداران بصیرت و هشدارشان درباره میرحسین موسوی
میرحسین موسوی و زهرا رهنورد از جمله افرادی بودند که چهره ی حقیقی آنان در همان سال های ابتدایی پیروزی انقلاب برای این شهیدان بزرگوار آشکار شده بود و با توجّه به اسنادی که جمع آوری نموده بودند، درباره ی آنان به افشاگری می پرداختند. امّا بالا بودن میزان نفاق آنان و ساده انگاری نیروهای انقلابی سبب شد تا به این هشدارها توجه زیادی نشود. میزان سنجش افراد برای شخصیتی چون شهید دیالمه، فقط در داشتن سابقه مبارزاتی و عضویت در گروه های خط امامی از جمله حزب جمهوری اسلامی، خلاصه نمی شد بلکه مهم برای او مبانی اعتقادی افراد بود. به همین دلیل وقتی در روزنامه جمهوری اسلامی که ارگان حزب جمهوری بود ردپای انحراف را تشخیص داد به طور رسمی و بدون در نظر گرفتن تعارفات سیاسی و مصلحت های غیر شرعی انتقاد کرد و بارها به حضور برخی عناصر در حزب اعتراض نمود. البته انتقادات او ساخته و پرداخته بازی های سیاسی نبود، بلکه چون تقوا را سرلوحه اعمال و گفتار خویش قرار داده بود، برای همه مخالفت هایش استدلال های مستند و منطقی داشت. متن زیربخشی از آخرین سخنرانی شهید دیالمه است که تنها سه روز پیش از شهادتش ایراد نموده بود:
آخرین سخنرانی شهید دیالمه
«همین الان هم هزاران نفر داد می زنند ولی به دلیل اینکه معروف نیستند کسی حرفشان را گوش نمی کند. زمان بنی صدر هم ما می گفتیم ولی کسی حرفمان را گوش نمی کرد. الان هم من صلاح نمی دانم طرح کردن افرادی را که معتقدم این سیستم فکری را در جامعه پیاده می کنند و الا اگر صلاح بدانم هیچ وقت تابع جو نمی شوم. همانطور که آن زمان افرادی با شیوه فکری ما مخالف بودند وهمه می گفتند که این مطالب را نباید بگویی. معتقد بودم که درست است و گفتم و مراحل بعدش را هم ادامه دادم. الان هم بحمدالله به جایی رسید که امام آنچه را که یکسال در درون خودش نگه داشته بود بیان کرد. یعنی اینها اعمالی انجام دادند که دیگر کاسه صبر او را هم لبریز کردند. او که فکر می کرد هرلحظه بتواند آنها را درست کند، احساس کرد که اینها دیگر به هیچ صراطی مستقیم نیستند. ما که کم تحمل تر بودیم و بار اعتقادی و ایمانی و فکریمان کمتر بود، زودتر به جوش و خروش می آمدیم و بیشتر سر و صدا می کردیم. امام که صبر و تحمل و ایمان و اعتقاد و اتصال به معنویتشان بیشتر بود، توانست یکسال تحمل بکند و بیان نکند. حالا اگر دقت کرده باشید می بینید همینطور که جلو می رود، دارد جاده را صاف تر میکند. اگر همین صحبت دیروز ایشان را گوش کنید، می بینید خیلی راحت و مستقیم گفته است که نیروی خارجی این برنامه را حمایت می کند. این مطلب را از مضمون کلام خیلی خوب متوجه می شوید. اگر مذاکرات بنی صدر را با کارتر و غیره خوانده باشید، می بینید چه نوع مذاکرات و معاملاتی بر سر گروگان ها کرده اند. در عین حال اینها چهره هایی هستند که در مراحل مختلف روشن می شوند. اگر من امروز اسم نمی برم به دلیل این است که صلاح نمی دانم. اما شما هر چه که از صحبت من می فهمید آن را برای خود نگه دارید و اگر صلاح دانستید بگویید. اما من صلاح نمی دانم که بسیاری از مسایل را در شرایط فعلی طرح بکنم. به این دلیل که افراد به جای اینکه به دنبال طرز تفکر بروند، به دنبال شخصیتها می روند.
همین الان افرادی برای بعضی وزارتخانه ها کاندیدا هستند که به اعتقاد من خط فکریشان درست نیست. ولی متاسفانه نمی توانم کاری کنم. فقط می توانم به اندازه یک رأی مخالف [که] به آنها بدهم [با آنان مخالفت کنم]. کار دیگری نمی توانم بکنم.
افشاگری درباره میرحسین
یکی از نمونه هایش را که می توانم به شما میگویم و آن هم آقای موسوی است. سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی. اعتقادم بر این است که خط فکری او، خط فکری جنبش مسلمانان مبارز و پیمان است. البته نمی خواهم بگویم عضو آن سازمان است ولی خط فکریش همان است و اگر رجوع بکنید به روزنامه می بینید که در خیلی از جاها این خط مشی را طی می کند. اینها را من از دید حزب نمی بینم. بلکه من اینها را فقط از پایگاه ایشان می بینم. والا هیچکدام از اینها را نه به حساب حزب می گذارم و نه به حساب سران حزب میگذارم و نه به عنوان نیروهای مخلص و معتقد و مومنی که درون حزب هستند. بلکه شخصاً به حساب خود ایشان می گذارم. واگر در اینجا می گویم به این دلیل است که مکرر در جلسات حزب گفتم و ضبط هم شده و اگر نوارش را از بین نبرده باشند، دارند. موضعگیری های روزنامه در بعضی از موارد، کم وبیش موضعگیری های روزنامه امت [ارگان جنبش مسلمانان مبارز] است. به عنوان مثال برای مصدق مطلب چاپ می کند اما حتی یک خط، خوب دقت کنید، حتی یک خط در مورد آیت الله کاشانی نمی نویسد. بروید روزنامه های آن زمان را ببینید. اگر شما یک خط در روزنامه، قبل ازسالگرد آیت الله کاشانی، بعد از سالگرد آیت الله کاشانی از این روزنامه آوردید من اسمم را عوض می کنم. بعد از اینکه آقای فلسفی در نماز جمعه بر علیه مصدق صحبت کرد، مقاله علیه آقای فلسفی را کدام روزنامه نوشت؟ روزنامه جمهوری اسلامی با عنوان خیابان مصدق. سرمقاله ای نوشت به اسم خیابان مصدق و شدیداً آن را کوبید به این بهانه که اینها اختلاف انگیز است. یک شب که من درحزب صحبت کردم و این موارد را گفتم، بعد از من آقای موسوی آمد از خودش دفاع کند. گفت: ما اینها را نمی پذیریم به دلیل اینکه ما نمی خواهیم شیوه های آناکرونیستیکی را در ایران دوباره ایجاد کنیم. البته لفظ را اشتباه به کار می برد، ولی من آن برداشتی را که او از این لغت داشت حالا می گویم و الّا معنایش این نیست. برداشتش این بود که شیوه های آناکرونیستیکی یعنی اینکه ما یک چیزی را که در تاریخ اتفاق افتاده مجدداً بیاییم تطبیق کنیم بر تاریخ فعلی. مثلاً اگر یک کاشانی و مصدقی آن زمان بوده، حالا بیاییم الان هم یک مصدق وکاشانی طراحی کنیم. برداشتش از این لغت این بود. اخیراً که امام در مورد مصدق این صحبت ها را کرد و گفت که او هم مسلم نبود و اینها تفاله های او هستند و حتی امام در صحبت دیروزش می گوید اینها مثل مصدق می خواهند رفراندوم انجام دهند و این اندازه مصدق را می کوبد و آن تجلیل را از آیت الله کاشانی می کند، برای آقای موسوی پیغام فرستادم که برخلاف آن دیدی که شما داشتید، امام هم مثل اینکه آناکرونیستیکی فکر می کند!
البته ایشان سابقه های قبلی هم درگروه های منفی داشته است. ازجمله بودنش در گروه نخشب به همراه پیمان. پیمان، سامی و او همه در باند نخشب بودند. بعد از آنجا جدا شدند. پیمان گروه جنبش مسلمانان مبارز را درست کرد. سامی گروه جاما را درست کرد و ایشان هم به ظاهر می گوید که من مستقلم، ولی در واقع همان شیوه فکری را دارد و به اعتقاد من دقیقاً در داخل روزنامه هم همین شیوه فکری را اعمال کرده است. اگر به مصاحبه های با نمایندگانش توجه کرده باشید می بینید یک دفعه می آید با فلان نماینده که عضو جنبش مسلمانان مبارز است مصاحبه می کند. اگر دیده باشید دو هفته قبل یک مقاله بلند بالایی در صفحه اول با تیتر درشت از یکی از نمایندگان عضو جنبش مسلمانان مبارز در مورد قضیه تالبوت نوشته بود. حتی یکبار در صفحه اول روزنامه جمهوری اسلامی عکس پیمان را چاپ کرد. شبیه این مسائل موضعگیری هایی دارد.
... اما با این شخصیت ها چه می شود کرد؟ وقتی برنامه الآن اینطوراست که آقای موسوی بشود وزیر امور خارجه، من چه بگویم؟ هرچه هم که داد بزنم صدایم به جایی نمی رسد. مجبورم فقط یک رأی مخالف بدهم.» (متن پیاده شده از نوار سخنرانی به مناسبت شهادت دکتر مصطفی چمران، 4 تیر 1360،کانون فرهنگی نشر اسلام)
حضور شهید دیالمه در جلسه حزب جهت مخالفت با وزارت موسوی
از اولین دفعه ای که در زمان رئیس جمهوری بنی صدر و نخست وزیری شهید رجایی، بحث وزیرشدن موسوی مطرح شد، مخالفت شهید دیالمه نیز آغاز شد. چرا که شهید دیالمه همانگونه که در مورد بنی صدر اسناد و مدارک گوناگونی جمع آوری نموده بود، در مورد میرحسین موسوی نیز چنین کرده بود. این اسناد در سفری که شهید رجایی به اتفاق دکتر غفوری فرد به مشهد داشتند، توسط شهید دیالمه به ایشان ارائه شده بود. اما شهید رجایی که بر کنترل فعالیت های وزرایش تأکید داشت، این امید را به منذران می داد که اجازه عبور از خطوط قرمز را به وزرا نخواهم داد و جریان نفاق که به این مطلب یقین داشت چند ماه بعد با به شهادت رساندن شهید رجایی، سعی کرد تا این سد را از پیش رو بردارد.
اما شهید دیالمه که به دلیل شناخت و ذکاوتش همه ی این ترورها را پیش بینی می کرد، همچنان نگران بود. حتی چند جلسه پیش از انفجار هفتم تیر، شهید دیالمه در حزب جمهوری به شخصی مظنون می شود که پس از تفحّص، کارت عضویت در دفتر هماهنگی بنی صدر را در جیب او می یابند. حتی شهید بهشتی به دلیل عدم رعایت مسائل امنیتی به کلاهی اعتراض می کند. شهید دیالمه نیز با ابراز تأسف از اینکه در حزب جمهوری اسلامی جهت طرح مباحث، امنیّت لازم حاکم نیست، به برخی از دوستان خویش که اکنون در قید حیاتند، عدم حضور خود در جلسات بعدی حزب را اعلام می کند.
پس از مدتی، از آن جا که تا 14 تیر و جلسه رأی اعتماد موسوی یک هفته بیشتر باقی نمانده بود، به تأیید دوستان صمیمی و خانواده ی شهید دیالمه، ایشان در جلسه هفتم تیر شرکت می کند تا با ارائه ی اسناد، عدم کفایت موسوی را به شهید بهشتی اثبات نماید. امّا انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی این موضوع را ممکن نمی کند.
اسناد داخل کیف شهید دیالمه کجاست؟
امّا نکته ی مهم دیگری که قابل طرح و پیگیری است، آن است که اسناد مهمّی که آن شب در کیف شهید دیالمه بود، چه شد؟ بر اساس شهادت جانبازان این فاجعه به خصوص مرحوم فردوسی پور(ماهنامه پاسدار اسلام، تیرماه1362، ش19، ص55)، شهید دیالمه در صندلی های انتهایی سالن نشسته و حتی در زیر آوار نیز تا مدتّی زنده بوده است. عکس به جا مانده از پیکر آن شهید نیز این مسئله را تأیید می نماید که آتش انفجار به ایشان صدمه ای نرسانده و آثار سوختگی در پیکر ایشان نیز دیده نمی شود. لذا به یقین کیف حاوی اسناد نسوخته است. بلکه به شهادت خانواده ی شهید دیالمه، کیف سالم ایشان به دست خانواده ی وی می رسد. اما تنها محتوای باقی مانده در کیف، قرآن کوچکی بوده که شهید دیالمه همواره همراه داشتند! در راستای تحقیق در مورد چگونگی خالی شدن کیف و ربودن اسناد، تنها یک سرنخ وجود دارد که باید در این زمینه توضیح دهد.
هادی غفاری؛ تنها سرنخ گم شدن اسناد
بر اساس مصاحبه ای که در سال 61 با شاهدان عینی انجام پذیرفته، هادی غفاری (که آن شب در یک مسجد جنوب شهر سخنرانی داشته) آن شب حدود نیم ساعت بعد از حادثه در محل انفجار (دفتر حزب در سرچشمه) حاضر شده و اسناد و مدارک محرمانه ای که در آن جا از شهدا و مجروحین به جای مانده بود، جمع آوری و محافظت می نمود. (مجله سروش، ش150، 5/4/1361)
یکی دیگر از شاهدان حادثه در مصاحبه ای که با نویسنده انجام داد، بیان داشت که هادی غفاری کیف ها را به اتاقی در ساختمان دیگری از حزب می برد و در کمدی می گذاشت و درب آن را قفل می کرد.
جالبتر آن که در فیلمی که از لحظات آواربرداری موجود است، هادی غفاری با در دست داشتن کیفی که از زیر آوار به دست آمده، دیده می شود که خود شاهد دیگری بر جمع آوری کیف ها توسط وی است.
آیا بهتر نیست هادی غفاری ابتدا درباره ی اینگونه ابهامات که در کارنامه اش به وفور یافت می شود توضیح دهد، سپس بزرگان را دعوت به مناظره کند؟
در هر حال، با توجه به آنکه خود کیف شهید دیالمه به صورت سالم به خانواده آن شهید عزیز، پس داده شده و محتویات مهم آن راجع به موسوی مفقود شده بوده، اینها نشان می دهد که کیف تا لحظه پس داده شدن به خانواده، در دست نیروهای به ظاهر انقلابی بوده و توسط ضد انقلاب به سرقت نرفته بوده است (چرا که توسط به ظاهر انقلابیون به خانواده آن شهید پس داده شده) و این نشان از یک سند ربایی آشکار و عامدانه دارد که با قرار دادن آن در کنار ماجرای ربوده شدن اسناد شهید آیت درباره میرحسین، می شود به وجود یک شبکه نفوذی که جهت حفظ مهره هایش بسیار فعال بوده پی برد؛ شبکه ای که تبعاً از می توانسته از وجود برخی شخصیت های جنجالی و غیرمتعادل چون هادی غفاری نیز سود ببرد.
شاید اسناد شهید دیالمه علیه موسوی نیز در کنار اسلحه هایی جاسازی شده باشد که هادی غفاری برای روز مبادا پنهان نموده بود!
در هر حال، پرونده ی این سند ربایی همچنان باز است.
رضا اکبری آهنگر
89/10/22
9:46 ع
مشرق نیوز- در کتاب «سایه عقابها» (طرح سری حمله امریکا به ایران) چاپ 1384، مولف با استناد به منابع اطلاعاتی مختلف برآوردی جامع از احتمال حملهی آمریکا به ایران را بررسی کرده است. بر این اساس بیشتر اقدامات نظامی امریکا بر ضد ایران دربارهی تداوم برنامههای هستهای بوده است.
در طی چند سال اخیر نیز مانور اصلی نیروهای مسلح امریکایی بر محور ایران متمرکز شده است. در این مانور امریکا نیروهای زمینی بسیار زیادی را به صحنهی نبرد میفرستد که 15 تا 17 لشکر را شامل میشوند. مقامات امریکایی ترتیبی دادهاند که لشکر فرضی ایران در این مانور از موشکها و سلاحهای کشتارجمعی (به احتمال زیاد سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی نه اتمی) برای دفاع استفاده کند. در این مانور نبرد بر روی تهران متمرکز میشود جایی که نیروهای امریکایی در خارج از آن در حال نزدیک شدن به پایتخت هستند. این مانورها با نام تلاش یکپارچه برگزار شده است.
مراحل مختلف این مانور در یک سال اجرا میشود و مانور اصلی در عرض یک هفتهی فشروده در ماه می در کالج جنگ کارلیل ایالت پنسیلوانیا انجام میشود. مانور اخیر توسط منابع اطلاعاتی اسراییل فاش شده است. پایتخت دشمن فرضی نییر(nair) نام دارد. برای ایجاد جو روانی مسئولان اجرایی مانور توضیح میدهند که این شهر پایتختی فرضی است که منطبق بر جغرافیا و فرهنگ ایران است.
اما راه حل مسأله ایران در نهایت تقابل فرهنگی و جنگ نرم القاء میشود. چنانچه مورد اشاره "مک کین" سناتور امریکایی نیز قرار میگیرد. او نیز چون بسیاری از استراتژیستهای شیطان بزرگ، تنها امکان تقابل با نظام جمهوری اسلامی ایران و جلوگیری از امواج انقلاب اسلامی در سطح جهان را روشهای براندازی نرم، کودتای رنگی، نبرد فرهنگی، به آشوب کشیدن کشور به واسطه تحریک اغتشاشگران و در نهایت فروپاشی از درون میداند. بر همین اساس او به موازات اشاره به کودتای رنگی در کشورهایی چون گرجستان، همین روش را برای ایران نیز پیشنهاد و حتی نام آن را نیز با فاصله چند سال سفارش کرده است.
نکته جالبتر در فصل بیست و پنجم این کتاب که «شاید این انقلاب سبز باشد» عنوان گرفته دیده میشود. سناتور مککین در فصل 25 این کتاب که در سال 1384 چاپ و منتشر شده، حتی عنوان رنگ جنبش موسوم به «سبز» در سال 1388 را نیز پیشبینی و به نوعی انتخاب کرده است.
مککین میگوید: «دانشجویان در آنجا بسیار باهوش و پیچیده هستند و بسیار فعال در اینترنت میباشند. من فکر میکنم ما باید یک پیام بفرستیم. فکر میکنم باید یک رادیو آزاد ایران داشته باشیم، فکر میکنم باید تلویزیون داشته باشیم. باید جنبش آزادی و استقلال را تشویق کنیم اما من فکر نمیکنم که موجه باشد که ما از لحاظ نظامی دولت را سرنگون کنیم. اما ما مطمئناً میتوانیم آنها را تشویق و کمک کنیم. ما این کار را در گرجستان کردیم و آنها انقلاب گل سرخ را داشتند. و این کار را در اوکراین کردیم و آنها انقلاب نارنجی را داشتند.شاید این انقلاب سبز باشد.»
باقی ماجرا برعهده خوانندگان.
"مک کین" در همایش «بنیاد ملی حمایت از دموکراسی» که در اثنای سالگرد انتخابات ایران در اوایل تابستان برگزار شد، گفته بود: ما باید حمایت بیشتری از مخالفان بکنیم. به گفته او امریکا می تواند دوستان و متحدان خود را برای به چالش کشیدن مشروعیت رژیم ایران به تحرک وادارد. او اذعان داشت: سبزها سربازان ما هستند.
مک کین به همراه جرج بوش در کاخ سفید