89/10/9
1:7 ع
آدم از سران فتنه باشه، ممنوع الخروج هم باشه، بعد برای نامزدشدن ریاست جمهوری شرط هم بذاره! دقیقا مثل اینه که، موشه تو سوراخ نمی رفت بعد جارو به دمش بسته بود! یا بعضی ها از ترس مردم نمی تونن بیان تو خیابون بعد برای ریاست جمهوری شرط هم می ذارن! بعضی ها قانون رو به سخره گرفتن، اونوقت می خوان مجری قانون هم باشن! بعضی ها 13 میلیون رأیشون رو نتونستن 8-9 ماه حفظ کنن، بعد الان مدعی رأی همه هستند! بعضی ها هیأت دولتشون، هیأت دشمن شدن، اونوقت خودشون دوباره می خوان رییس هیأت دولت هم باشن! بعضی ها رو تو ده راه نمیدن، بعد سراغ خونه ی کدخدا رو می گیرن! بعضی ها دزد حیثیت ممکلتشون بودن الان پررو و طلبکار هم هستن! بعضی ها دولا دولا سوار شتر خیانت شدن، الان فکر می کنن کسی ندیدتشون! بعضی ها شریک دزدن می گن رفیق قافله ایم! بعضی ها آتش روشن کردن، دودش رو نمی تونن تحمل کنن تو چشم بقیه فوت می کنن! بعضی ها چاله کندن، الان ته چاه جیغ می کشن! بعضی ها آب و گل کردن، نتونستن ماهی بگیرن، طلبکارن! بعضی ها سرشون هنوز تو آخور نظامه، شیرشو به دشمن می دن! خلاصه، موشه تو سوراخ نمی رفت ....
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/10/1
12:16 ع
به گزارش نهال به نقل از 598، پس از سخنان روشنگرانه ی حجت الاسلام و المسلمین پناهیان در روز عاشورا و احضار ایشان به فراکسیون روحانیون مجلس و همچنین اظهار نظر تأمل برانگیز محمد تقی رهبر در این خصوص، جمعی از دانشجویان دانشگاه تهران و حاضرین در این جلسه با صدور بیانیه ای نسبت به این اقدام عجیب، واکنش نشان دادند، متن این نامه سرگشاده به شرح ذیل می باشد.
باسلام
سخنان تعجب برانگیز شما در پاسخ به سخنان انقلابی وعاشورایی حجت الاسلام پناهیان را خواندیم .نمی دانیم به این سخنان بخندیم یا گریه کنیم. کار ما با برخی از شما نمایندگان اصولگرا از گریه گذشته است.
رئیس فراکسیون روحانیون مجلس
این روزها گویا برخی از مسئولین کاری بجز احضار ندارند و در برابر کوچکترین انتقاد اول پاسخی که به یادشان می آید احضار است.خنده ما برای همین است که ای کاش زودتر این واژه به زبانتان می افتاد، میگویی کجا ، آنجا که هاشمی رفسنجانی نامه بدون سلام به آقا زد، یادتان هست که! آنجا که عفت مرعشی در کمال وقاحت در حسینیه جماران و جلوی صندلی حضرت روحا... اعلام شورش خیابانی داد یادتان که هست! آنجا که هاشمی برای شورشگران در پشت تریبون مقدس نماز جمعه اشک ریخت یادتان که هست! چرا از هاشمی توضیح نمی خواهید که چرا مهدی پسرش را تحویل دستگاه قضا نمی دهد. ما می دانیم چرا. شما هم
هاشمی را احضار کنید تا متوجه شوید !به این لیست خیلی ها را میشود اضافه کرد بگذریم!
نماینده ملت
این چه شیوه ای است که دارد باب می شود.آیا اگر کسی کوچکترین انتقادی کرد باید سریعا اورا احضار کرد و از او توضیح خواست. به جای احضار منتقدین کمی به این انتقادها فکر کنید!
این یک ساله عملکرد پس از فتنه خودتان را مقابلتان قرار دهید وکمی هم مثل ما به خودتان بخندید!
برادر
اگر شما و برخی از دوستانتان انقلابی بودید. همان روزی که سران فتنه مقابل حکم شورای نگهبان که حضرت امام آن را حکم خدا میداند. قاطعانه و انقلابی عمل می کردید و کفن پوش به خیابانها میآمدید و مثل مولایمان خامنهای جانتان را سر دست می گرفتید کار به عاشورا نمی کشید .قبول دارید! ندارید شما هم از مردم سوال کنید. چگونه تحمل می کنید "بیمقداری"، نظام خمینی را فرعونی بداند و شما سکوت کنید و حتی یک داد هم نزنید. چگونه تحمل می کنید! دریغ از یک مصاحبه، فریاد، کفنپوشی پیش کش حاج آقا! 9دی نشان داد برخی از شما نمایندگان چقدر از مردم عقبید. اگر یادتان رفته عکسهایش موجود است بد نیست نگاه کنید و کمی دوباره به خودتان بخندید!
برادر نماینده
گفتهاید نظر خواستن از مردمی که پای سخنرانی نشستهاند اشتباه است چرا که مردم ایران 70 ملیون نفر هستند و این مستمعین تنها بخشی از این ملت هستند و لذا این نظر سنجی را قبول ندارید! مگر در تمامی نظرسنجیها از 70 ملیون ملت نظر می خواهند.
حاج آقای رهبر
اما آن قسمت از مصاحبهتان که آتش به جانمان زد آنجا بود که گفتهاید برخی از مردمی که پای سخنان پناهیان نشسته بودند بی سواد بودهاند لذا تاییدشان از سخنان شما ارزش ندارد! از این اهانت به عزاداران ابیعبدا... استغفار کنید .اگر عملکرد شما را تایید می کردند آن وقت با سواد می شدند! حاج آقا اینها که شما بیسوادشان می خوانی همان کسانی هستند که 9دی عمرسعدها، طلحه ها و زبیرهای انقلاب اسلامی را به جهنم فرستادند. ملت در بیت آقا پس از سخنان پناهیان همان شعاری را سر دادند که در دانشگاه تهران سر دادند (خواص بی بصیرت مایه ننگ ملت) نکند از نظر شما اینها هم بیسواد هستند.
راستی چه خوب شد این مصاحبه را کردید. مدتها بود می خواستیم این حرفها راباشما بزنیم .دست شما دردنکند! از این کارها باز هم انجام بدهید با شما زیاد حرف داریم. منتظر مصاحبه های بعدی شما هستیم!
89/9/25
3:31 ع
امیرحسین ثابتی در وبلاگ "دستنوشتههای یک دانشجو" نوشته اشت:
حقت است حسین قدیانی! چشمت کور! دندت نرم! زبانت لال! وبلاگت فیلتر! به تو چه سران فتنه را چرا نمی گیرند؟ به تو چه ربطی دارد چرا موسوی بیانیه می دهد و صدر تا ذیل نظام را فحش می دهد و کسی نیست به او بگوید بالای چشمت ابروست؟!
تو چه کاره هستی که می گویی سران فتنه اعدام شوند؟ مگر تو که هستی که می گویی رییس مجلس بی بصیرت است؟! اصلا از کجا آمده ای که جرات می کنی به ساحت آن یکی لاریجانی در دستگاه قضا انتقاد کنی؟
عفت مرعشی دوست داشت بگوید "بریزید تو خیابونا"، اکبر هاشمی هم دوست داشت به رهبر نامه بنویسد که صبرمان دارد تمام میشود، مهدی شان هم رفته تا دکترایش را بگیرد، فائزه هم داشت ساندویچ می خورد که شناسایی شد، زورشان زیاد است و می توانند هر کاری بکنند، حالا تو این وسط آمده ای و می گویی کذا و کذا؟!
مگر نخوانده ای سید مرتضی چه گفت؟ آن زمان که هنوز موسوی نخست وزیر امام بود و کروبی یار امام و هاشمی هم خود امام ببخشید، کنار امام، سید مرتضی نوشت در جمهوری اسلامی همه آزادند مگر بچه حزب اللهی ها ...
اصلا قوه قضاییه دوست دارد آینده را رفع فیلتر کند و آینده هم در کامنتهایی که کارمندانش می نویسند، هر چه دوست داشت به اول تا آخر نظام بگوید، اصلا قوه قضاییه دوست دارد شکوری راد را با رایزنی شبیری زنجانی آزاد کند و وقتی دید مردک بلافاصله بعد از آزادی بازهم روده درازی می کند، دوباره دستگیرش کند و بهفمد که رکب خورده است، اصلا قوه قضاییه دوست دارد که من و تو را دوست نداشته باشد، مگر بیکاری که از کنار کعبه هم ول نمی کنی و می نویسی آقای آملی لاریجانی ...
آقای آملی لاریجانی ترجیح می دهد از ضد انقلاب فحش بخورد اما از بسیجیانی که همه جوره پای نظام ایستاده اند نه، خوب این هم یک مدل سلیقه است. حتما قلم و زبان ما از گنجی و عبادی و سروش و مهاجرانی و سران فتنه تلخ تر است.
اصلا اشتباه است که می گویند مومن عیوب برادرش را به او منتقل می کند تا خود را اصلاح کند. اگر هم درست باشد به من و تو ربطی ندارد به چند دلیل. اولا که قوه قضاییه عیبی ندارد که ما بخواهیم تذکر دهیم، ثانیا من و تو که مومن نیستیم، سران فتنه ایم. مومن موسوی و کروبی هستند که هر نقدی می کنند دلشان برای نظام می سوزد و اصلا از همه بیشتر بر گردن این نظام حق دارند. اصلا از نظام طلبکار هستند، آن موقع تو می گویی باید اعدام شوند؟
قوه قضاییه چه بی عدالتی کرده است؟ کدام پرونده فساد اقتصادی را رسیدگی نکرده است؟ مگر نمی بینی هر کس هر کاری کند هیچ کس کاری به او ندارد اما وقتی پایش به دولت احمدی نژاد برسد همه بینا و شنوا می شنوند؟ نه یک وقت فکر نکنی اینها بازی های سیاسی است! اینها اجرای عدالت است.
در این کشور فقط علی کردان مدرک جعلی داشت که آن هم توسط برادر رییس دستگاه قضا لجن مال شد و کفاره گناهش را داد و رفت ... بقیه مدارک همه سالم است. مرتضی حاجی و محمد خاتمی و زهرا رهنورد و ... درسشان را خوب خوانده اند و معدلشان هم 20 بوده است.
یادش بخیر روزی که آقایمان در نماز جمعه گفت جذب حداکثری، دفع حداقلی. خوب بهتر از قوه قضاییه چه کسی دارد این را عمل می کند؟ تو حسین قدیانی فرزند اکبر را اگر از در این نظام بیرون کنند از پنجره آن داخل می شوی! لذا وبلاگت را فیلتر می کنند، حواست جمع باشد که یکدفعه پشت میله ها هم شاید بروی، اما جذب حداکثری یعنی آزادی بیان و عمل برای سران فتنه، یعنی مثل موضوع انشانی سوم دبستان که "هرچه می خواهد دل تنگت بگو" هر چه خواستند بنویسند، دستگاه قضا قرار است جذب حداکثری کند! لذا کسی غلط می کند فضولی کند و حرف بزند، لازم باشد دافعه دستگاه قضا هم دیده می شود. کجا؟ چند قدم آن طرف تر وقتی تایپ می کنی قدیانی دات کام، برایت می نویسد: 404 - The page cannot be displayed.
اصلا وقتی یک ضد انقلاب مثل حسین قدیانی هست مگر دستگاه قضا بیکار است به پرونده های دیگر برسد؟ اولین دغدغه مملکت وبلاگ توست که هر چه می خواهی می نویسی! المکاسب و دانشگاه آزاد و استات اویل و ... را بیخیال! باز هم وقت هست. زمان لاریجانی هم نشد، بعدی! می گویی نه؟ صبر کن و ببین. اما یک نفر باید جلوی تو را بگیرد که دیگر شورش را در آورده ای ... حقت است حسین قدیانی! چشمت کور! دندت نرم! زبانت لال ...
89/9/24
12:56 ص
این چه حکمتی است که شب تاسوعا قلم به نام علمدار امام زمان (عج) شمشیر میزند! چگونه نگویم که آقایمان یک دستش علم است و دست دیگرش هم که از بس مهربان است، نمک ندارد.
حکم مسئولیت به هر کسی می زند، آن قدر جو گیر می شود که دست بیعتش را از یاد میبرد. آن رییس و بعضی بزرگان تشخیص مصلحت که گویی در عرض رهبرند، این از آقای رییس قوهی بی قوهی قضاییه که به قول استادمان، سگ را رها کرده و سنگ را بسته است، این آخریش هم از این آقای صداو سیما!
جالب است که قوهی قضاییه ما غیابی شکایت کردن را میپذیرد ولی دادرسی را غیابی انجام نمیدهد. بزرگان تشخیص مصلحت هم که آوازهی دوستیشان با رهبری شهره ی خاص و عام شده است و خنده دار! کار به جایی رسید که رییس این مجمع که همگی به اعتبار حکم ولایت، ارج دارند، تهدیدات آتشفشانی کردند!
امام جمعه ای که به اذن رهبر نماز جمعه اقامه می کرد، شمشیر را از رو بست! صداوسیما هم که از بس خوب کارکرده بود، رهبر معظم انقلاب آن هم به شرط، یکسال حکم رییسش را تمدید کرد و هنوز انگار نه انگار!
صدا و سیما هم که برنامههای چالشی سیاسی را بسته است که مبادا حقانیت نظام در مناظرات مشخص شود و باعث ناراحتی برخی مخاطبانش شود، و برخی برنامههای چالشی اقتصادی و ورزشی و فرهنگی را نیز طوری ترتیب میدهد که اول و وسط و آخر برنامههایشان، سیاه نمایی و تخریب باشد، به عنوان مثال آقای دکتر خوش چهره یا محسن رضایی که در صدا و سیما دعوت می شوند، عادت به تخریب دارند و این جلسات منطقا باید با حضور نمایندهی دولت باشد. یادمان نرفته که قبل از انتخابات، در اوج نهی رهبری از سیاه نمایی هایی که باب شده بود، برنامهی مثلاً ورزشی 90 با چند کارشناس ورزشی مثل چراغپور و حاج رضایی و ... البته با حمایت خود آقای غیر عادل فردوسی پور، به بهانهی ورزش، اول تمام وضعیت ورزش کشور را سیاه نمایی می کردند و بعد هم کل مدیریت کشور را. آیا حمایت فردوسی پور از قطبی که از اقوام فرح دیبا است با آن حفظ شعائر دینیش که از همسر گرفتن کره ایش پیداست، هرگز حتی در باختهای پی درپی تیم ملی منقطع شد؟ آیا آن برنامه ای که برای روزهای اول مربی گری مایلی کهن برای تیم ملی از سوی همین برنامهی 90 چیده شد، خاطرتان هست؟ چند بار تاکنون از واگذار شدن تیمهای دولتی تهرانی به سایر استانها برنامههای آتشین ساخته شده است؟ به جای اینکه اگر مشکلی در انتقالها به وجود آمده به فکر کمک برای رفع باشند، همواره مشکلات موجود در این کار خوب و تمرکز شکن را اغراق کردند و بیش از حد به آن پرداختند. این آقای فردوسی پور هرگز به این همه سرمایه گذاری عظیمی که در بخشهای مختلف ورزش در کشور انجام شده و نتیجه ی مثبتش را هم در گوانگژو دیدیم، نپرداخت و هرگز نگفت چرا سایر رشته های ورزشی که برنامهای مانند 90 هم ندارند خوب نتیجه می گیرند و فوتبال اینچنین چلاق مانده است؟ هرگز فردوسی پور نگفت که جایگاهش در فوتبال کشور چه بوده است و کجا و چه اقدام مثبتی طی این سالهای اخیر برای فوتبال کشور انجام داده است؟ آیا کم مدیرعامل و یا مربی هایی را که به لحاظ فکری مثلا حزب اللهی بوده اند و یا سابقه ای در نهادهای انقلابی کشور داشته اند، یک شبه و با یک حق دفاع 2 دقیقه ای و با مشارکت دو سه مهاجم کمکی حضوری تخریب کرده است؟
یادمان نرفته که CDبرنامهی تخریبی – انتخاباتی 90 سیاسی که همان تصاویر ورزشگاههای خراب و در دست احداث 90 ورزشی را نشان میداد و موزیک عزا پخش می کرد! همان برنامه ای که گفتند کادر همان برنامه ی 90 ورزشی ساخته است و دیگر هیچ نگفتند و البته تعهد سازندگان 90 سیاسی به برنامه ی 90 نشان از غیرت شغلیشان داشت که هیچ وقت مورد پیگیری واقع نشد و شاید با نتیجه عکس در انتخابات مورد تشویق نیز قرار می گرفت.
بالاخره این شده وضعیت کشورمان که گروهی CD سراسر توهین و تحریف در مورد شخص دوم مملکت بسازند و آب از آب تکان نخورد، ولی تمام کسانی که به آقازادهی فراری توهین کرده اند، تحت پیگیری قضایی قرار گیرند. الکی نیست که برخی توقع پیداکردند اول رییس جمهور محاکمه شود و بعد سران فتنه!!!
طی این چند روز که با حسین قدیانی برخورد شد، هم سنگران انقلابی از این حس بزرگ منشی و حکمیت قوهی قضاییه که از بس داعیهی بی طرفی دارد، پناهگاهی برای ضدانقلاب شده است و کمینگاهی برای انقلابیون، زیاد نگاشته اند ولی کمتر به صدا وسیما پرداخته شده است که قبل از شروع زمان قانونی تبلیغات انتخاباتی برنامه ای با مجری گری سعید ابوطالب که جانبدار موسوی بود پخش گردید که میهمانان مدافع همان فرد را نیز دعوت می کردند و تازه تن ندادن دولت به تبلیغاتِ قبل از زمان قانونی را مورد نکوهش قرار میدادند و به همین بهانه دولت را تخریب میکردند؛ و یا هنوز مناظره های کذایی که با آن مجری توانایش! سه نامزد مورد حمایت آقای رفسنجانی همدیگر را تأیید و دولت را تخریب میکردند را کسی فراموش نکرده است. برنامهی دیروز- امروز- فردا هم که چیزی نپایید که ابتدا خنثی و سپس تعطیل!
حال شما بگویید، چرا دوستانی که حکم مسئولیتشان را از دست مقام معظم رهبری گرفتهاند، اینچنین میکنند؟ نکند دست آقایمان نمک نداشته باشد؟ نه!! مطمئنم که این چنین نیست، چرا که مردم قدر آقا را میدانند، این آقایان هستند که نمک نشناسند.
89/9/22
1:20 ص
در زمان حضرت علی (ع)، ایشان زره خود را در تن فردی دیگر دید و به همراه وی به نزد قاضی رفتند، قاضی از امیرالمومنین پرسیدند که آیا شاهدی داری و حضرت امیر فرمودند خیر و قاضی عرض کرد که شکایت حضرت امیر را رد نمود و حضرت امیر نیز از قاضی تشکر کرده و محضر وی را ترک نمود.
چند سال پیش نتیجهی انتخابات آمریکا با اختلاف ناچیز و با زمزمهی تقلب مورد قبول طرف مدعی واقع شد بدون اینکه در آن کشور آب از آب تکان بخورد.
همین چندی پیش در افغانستان، آقای عبدالله عبدالله با اینکه می دانست تقلب شده است ولی چون نتوانست ادعایش را ثابت کند، کنار کشید و بدون هیچ بلوایی آرام گرفت.
این سه مثال از صدر اسلام و زمان معاصر کافیست برای ثابت کردن اینکه، اگر کسی یقین داشته باشد که چیزی که در دست دیگریست، حق اوست، هموست که باید ثابت کند و اگر نتوانست، حق ندارد برای دست یافتن به آن دست به فتنه و دعوا و بلوا بزند.
آن کسانی که ادعای مدنیت و تمدنشان گوش فلک را کر کرده است، بخوانند و اگر پاسخی دارند بنگارند تا ماهم بدانیم:
کسی که با این همه نمایندهی ناظر بر صندوقهای رأی که همگی صحت انتخابات و شمارش صندوقها را در پایان شمارش آرا گواهی کرده اند، نتوانسته هیچ مدرک و مستندی برای یک اتهام بزرگ فراهم کند، تکلیفش بر اساس عقل، منطق و اصول دموکراسی چیست؟
حضرت امیر المومنین که با حق است و حق با او، 25 سال استخوان در گلو و خار در چشم فقط بخاطر مصلحت مسلمین در برپایی حکومت اسلامی با ابوبکر و عمر و عثمان همکاری نمود؛ حال اگر کسی مثل موسوی احساس کرده که حقش در حکومت پایمال شده است، آیا خود را از حضرت امیر المومنین مظلوم تر می داند که به خود اجازه داد مصلحت اسلام و کشورش را فدای احقاق حق (خیالی) خود نماید و یا رهبر ما را که به اعتبار غیبت امام زمان ولایت دارد، ظالم تر از خلفایی می داند که حکومت را در زمان حضور امام زمان غصب کردند، که اینچنین از فرط خصومت و کینه به دامن دشمن اسلام و مسلمین پناه ببرد.
با چه رویی میشود کسی باعث تحریم، تهدید و فشار به ملت و کشورش شده باشد و تازه غر بزند که مردم تحت فشارند و تازه معترض شود که کی باید مردم تاوان دیکتاتوری حکومت را بدهند؟!
با چه رویی میشود زیر پرچم غرب و آمریکا بود و از اسلام و خط امام حرف زد؟
با چه رویی می توان بدون هیچ مدرک و شاهد و سندی، به کسی که رای مردم را کسب کرده دستور داد که کنار بکشد؟
آیا اگر همین فرد معترض، برندهی انتخابات می شد، حاضر بود در جواب اتهام بدون مدرک نامزد دیگر، کنار بکشد؟
آیا می توان از مصلحت ملی دم زد و کشور را گرفتار تحریم و فشار و تهدید کرد؟
مگر می شود کسی را که کشوری را با یک ادعای بی دلیل و اتهام بی مدرک چند سال عقب راند و مردمش را در فشار قرار داد، به چشم فتنه گر ننگریست؟
آیا کسی که به فشارهای به اصطلاح هوشمند غرب و آمریکا خوشحال است و از طرفی دیگر دولت را مقصر تحریمهایی می داند که به مردم فشار وارد کرده است، می تواند خود را دوست مردم معرفی کند؟
آیا کسی که گواهی ناظران خودش را بر صندوقها قبول ندارد، گواهی ناظران شورای نگهبان و مجریان ریز و درشت برگزاری انتخابات را جزئی از همین مردمند معتبر نمی داند، کسی که مردم را آن قدر کوته فکر میداند که به همه تهمت گول خوردن در برابر سیب زمینی و ساندیس می زند و یا مردم را آن قدر ساده فرض می کند که فرق قانون گرایی و قانون شکنی را نمیدانند، کسی که رهبرش را که همواره مدافع آرای مردم بوده، محکوم به دیکتاتوری می کند، آیا چنین کسی، هیچ ایرانی عاقلی را برای دفاع کردن از خود نگهداشته است؟
آیا کسی که ادعا میکند که از سه ماه قبل از انتخابات می دانسته قرار است تقلب شود و شورای صیانت از آرا تشکیل میدهد، کسی که از چند روز قبل از انتخابات از مردم میخواهد به خیابانها بریزند و بعد از آن هم خیابانها را خالی نکنند، آیا کسی که هنوز انتخابات تمام نشده، خود را برندهی قطعی انتخابات می داند و معرفی میکند مگر تقلب شده باشد، کسی که هیچ مرجعی را برای رسیدگی به اعتراض قبول نمی کند مگر ابطال کامل انتخابات، آیا عنوان فتنه گر برای کسی که قدم به قدم راه کودتاهای رنگین معروف مانند اکراین را دنبال کرده است، غلط است؟
و خیلی از این سئوالات دیگر میتوان پرسید که همینش هم کافیست، چرا که اگر در خانه کس است یک حرف بس است.
89/9/21
7:36 ع
دیگر این جمله سید مرتضی دارد با گوشت و پوست مان حسابی عجین می شود. آری در جمهوری اسلامی همه آزادند الا حزب اللهی ها!!! و چه درست می گفت سید مرتضی. آهای ارکان دستگاه قضای این مملکت ! آهای شمایان … عالجینابان … خوب است که همه را رها کرده و به فرزندان انقلاب بند کرده اید … آخر شما را چه به محاکمه سران فتنه ؟! بگذار موسوی در بیانیه دیروزی اش مولای ما را فرعون بخواند! بگذار امام سفر کرده ی ما را دچار اشتباه و هتاکان بیرق عباس را در عاشورای ?? ، ” خداجو ” بنامد! شما را چه باک؟ افتخار بسیجیان خامنه ای ، مسدود شدن به دستان شماست … گمان کردید اگر قطعه ?? بسته شد فریاد ما در حلقوم می خشکد؟ … از امروز همه ما قطعه ?? هستیم … می گوئید نه؟ مطلب زیر تقدیم به ارکان قوه بی قوه این روزهای غبارآلود این خراب آباد … به افتخار قوه بی قوه یک هورای بلند
راستی از آقایان فارس و رجا و باقی شرکا هم ممنون که طبق معمول جز سکوت و گرفتن پز مصلحت اندیشانه حرکت دیگری نکردند … البته امثال ما به بایکوت شدن از هر دو طرف دعوی عادت کرده ایم … پس نیازی هم به اطلاع رسانی شما نیست … شاید یک موقع مثل مشرق شما را هم فیلتر کردند و از کاسبی افتادید …
سخنی بی پرده و صریح با ریاست قوه قضاییه … به قلم حسین قدیانی
جناب آقای آملی لاریجانی!
اگر اجازه دهید با احترام اما بی سلام نامه را آغاز کنم که این نامه من به شما نیست؛ ناله من از دستگاه قضاست و ناله را با شیون شروع می کنند نه با درود. پس چه سلامی و چه علیکی؟ و تا دیر نشده بسم الله!
ریاست قوه قضاییه!
این نامه را و در حقیقت این ناله را در حالی دارم مکتوب و فریاد می کنم که در “مسجدالحرامم” و دقیقا نشسته ام مقابل “رکن یمانی”. زادگاه امام عدالت پیشگان که شهید شدت عدل خویش شد. الحمدالله در چنین مکان مقدسی، یارای دروغم نیست و سخن جز به صداقت اما با صراحت نمی توانم بُرد که هر گاه چشم از این صفحه برمی دارم کعبه را خانه خدا را می نگرم و بیش از پیش وجود خدای داور را احساس می کنم. در چنین جایی بر خلاف وجدان، اگر هم بخواهم، توان حرف زدنم نیست. پس با دقت نامه ام را بخوانید و با همت مضاعف ناله ام را گوش کنید.
چند روز پیش و در همین حج و با سوء استفاده از اینترنت پرسرعت آل سعود و به مناسبت رد کردن شمارگان وبلاگم؛ “قطعه مقدس ??″ از عدد یک میلیون بازدید، در قامت یک خبرنگار از دوستانم سئوالاتی مطرح کردم که یکی اش این بود؛ “از ?? نمره، چه نمره ای به دستگاه قضایی می دهید؟”. متاسفانه و در کمال بدبختی، میانگین نمره ایشان به دستگاهی که ریاستش بر عهده حضرتعالی است، از عدد درخشان ? هم کمتر شد اما نه! اشتباه نکنید؛ نزدیک به ?? عزیزی که در این گفت و گوی اینترنتی شرکت کردند، اعضای سایت بالاترین و جرس نیستند. این دوستان را اگر می خواهید بشناسید در یک جمله خلاصه کنم که؛ “ستاره های حضرت ماه اند” و در فتنه ای که گذشت در فضای سایبر، وبلاگ خود را سنگری برای پاسداری از “خامنه ای. دات. آی. آر” در خط مقدم گوگل کردند و با کمترین امکانات و بی هیچ حمایتی از جانب دولت و حتی حکومت، بدترین فحاشی ها و نارواترین اهانت ها به خودشان و پدر و مادرشان را در کامنت های دشمنان متحمل شدند و دل شکسته شاید، خسته هرگز، و فی المثل با دلی خون از عملکرد دستگاه قضایی، هنوز هم در هر فضایی پای کار انقلاب اسلامی اند. هم ایشان شما را همانطور که “آقا” گفته اند “دانشمندی جوان” می دانند اما شما یک شخصیت حقوقی دارید و یک شخصیت حقیقی. ما حتی اگر شما را عمار سیدعلی بدانیم لیکن به عملکرد شما به عنوان رئیس دستگاه قضایی نمره بدی می دهیم. کاش در اجتماع ??? هزار نفری بسیجیان برگه ای توزیع می شد که شمایان چه نمره ای به دستگاه قضایی می دهید. شک ندارم بیش از همان نمره ای که اهالی پای کار قطعه ?? به دستگاه قضایی دادند، نمی دادند. حقیقت این است که ملت ? دی و ملت ?? بهمن از دستگاه قضایی ناراحت و عصبانی است. چرا؟ عرض می کنم خدمت تان در نکاتی. خوب دقت کنید.
?- چرا “آقا” همچنان باید از فتنه بگوید و نیز از فتنه گران، اما شما نه؟ آیا شان چه کسی در نظام مقدس جمهوری اسلامی از رهبر بالاتر است. این آبروی ما که به برکت جوشش و حرکت دائمی خون شهدای این نظام است، کی و کجا باید خرج شود و ریخته شود؟ نه خون می دهیم، نه خون دل می خوریم، نه پول و نه آبرو و نه هیچ چیز دیگر. و اینگونه چرا و به کدام دلیل، رهبر انقلاب نباید “این عمار” بگوید؟ راستی که “این عمار” رهبر برای چه بود؟ چه کسانی کدام سنگرها را خالی کردند و تنگه احد را به تونل عافیت و وادی مصلحت فروختند، که چنین شد؟ “این عمار” رهبر یعنی که کوچکی مثل من و بزرگی مثل شما آنطور که باید به وظایف خود عمل نکردیم؛ وای بر من و وای بر شما. که هنوز هم و با گذشت این همه روز و این همه ماه، “حضرت ماه” بیش از من و شما مشغول “آه” کشیدن است؛ نمی شنوید؟ آیا شان شما از رهبر بالاتر است که سران فتنه را “میکروب سیاسی” می خوانند و شما همچنان مشغول نگه داشتن احترام سران فتنه اید؟ “آقا” جز به حکمت سخن نمی رانند. میکروب را از بدن باید درآورد. یعنی باید کُشت. چرا شما هنوز سران فتنه را اعدام نکرده اید؟ به کدام دلیل فقهی؟ چرا؟ موسوی برای بالا رفتن از چوبه دار دیگر کدام بیانیه را باید بنویسد و چه توهینی باید به رهبر بکند؟ وای بر من بچه بسیجی و وای بر شمای رئیس قوه قضا که موسوی نظام ما را که برآمده از خون شهدایی است که پدر من کوچک ترین شان بود، متهم به فرعونی گری می کند و ساکتیم. خدایا بر ما ببخش. شما بفرمایید جناب موسوی در آخرین بیانیه خود، چه چیز دیگری باید می نوشت که کک دستگاه قضایی ما بگزد؟ اینکه با رذالت تمام ادعا کنی؛ مولایی که خود را غلام قنبر علی هم نمی داند، “انا ربکم الاعلی” می گوید، آیا مستحق اندک تذکری از قوه قضاییه نیست؟ هزینه توهین به رهبر در این مملکت، از نظر جنابعالی به عنوان سکاندار دستگاه قضا چیست؟
?- نمی خواهم بر شما جسارت کنم؛ فقط اُف بر من که ادعا می کنم بسیجی ام. تف بر من. موسوی رذل و خبیث که زنش لایق همان جایزه “سکس و فلسفه” مخملباف است، به نظام برخواسته از خون پدرم تهمت فرعونیت می زند، به رهبرم می گوید که ادعای خدایی دارد و من؟ انگار نه انگار. تف بر من. تف بر غیرت نداشته ام که بصیرت نامش نهاده ام. لعنت بر من اگر یک بار دیگر خود را فرزند حاج احمد متوسلیان بدانم که قسم می خورم همین رکن یمانی را همین شکاف کعبه را که اگر بود، سر از بدن موسوی و زنش جدا کرده بود و آن کاری که قوه قضاییه شما، شهامت انجامش را ندارد، انجام می داد. تف بر من. و اف بر شما که یک بار در رژیم شاه، در روزنامه اطلاعات، به امام، اهانت شد؛ آن زمان بیشتر سر و صدا شد که الان. چرا؟ چون یک مشت خواص بی بصیرت، فقط چفیه را در سفر با رهبر و نه در خطر با ولایت به دوش می اندازند. و از جمله این خواص بی بصیرت، یکی هم متاسفانه برادر خود شماست که در روزگار فتنه، پرسه در مه زد و همین که فتنه خوابید با ماه همسفر شد! چیست این که برادرتان می کند آقای آملی لاریجانی؟ چفیه را ایشان چند ماه دیر انداخت روی دوش. وقت فتنه، ریاست محترم مجلس شورای اسلامی کجا بودند؟ می دانید راز سکوت شان را؟ نکته بعدی را بخوانید.
?- آقای آملی! می دانید شما کی و در چه صورتی جرئت می کنید که سران فتنه را دار بزنید؟ فقط در یک زمان. و آن زمان، زمانی است که شما جرئت کنید و اول، یک سیلی محکم بر گوش خواص بی بصیرت بخوابانید؛ جدای از بستگی قومی و خویشی و حزبی و سیاسی شان به خود. من یک سئوال دارم از شما. به چه حقی، اخوی تان به دیدار بسیجیان می رود و سخنرانی می کند؟ و به چه حقی چفیه بر دوش می اندازند؟ با چه رویی؟ ما که بر خلاف بعضی ها در فضا سیر نمی کنیم؛ “آقا” به چه کسانی گفتند “خواص بی بصیرت”؟ قالیباف که خودش مشهدی است و همشهری رهبر! محسن رضایی که زمان جنگ فرمانده بوده! علی لاریجانی که با “آقا” هزار تا عکس دارد که یکی اش را آقای هاشمی با امام نداشت! ناطق نوری که مکعب مستطیل نظام اند و چون روزی مالک اشتر علی بودند، احترام شان بر عمارعلی هم واجب! آن یکی که آن جور، این یکی هم که همچین. نکند رهبر منظورشان از خواص بی بصیرت، ما افسران جنگ نرم بودیم؟ یا نکند “آقا” مرادشان از خواص بی بصیرت، دانشمند فارین پالیسی، جناب کروبی بود؟ آیا ما با خودمان تعارف داریم؟ قوه قضاییه باید عده ای را مامور کند تا لااقل اجازه ندهند خواص بی بصیرت با رهبری عکس بگیرند و همسفری کنند. این که دیگر کف خواسته ما از شماست. و اما اینکه چرا برادر شما پرسه در مه زد ایام فتنه را؟ اول اینکه این پرسه در مه زدن را امیدوارم قبول داشته باشید و الا اصلا لزومی ندارد این نوشته را تا انتها بخوانید. چون در آن صورت، من و شما اصلا حرف همدیگر را نمی فهمیم. دیگر اینکه باید بپذیرید که از جمله خواصی که در فتنه ?? بی بصیرتی کرد، اخوی شما بود. و رهبر، بی شک یکی از خواصی را که لااقل در ایام فتنه، بی بصیرت شان نام نهاد، هم ایشان بود. حال می دانید چرا علی لاریجانی در مه پرسه زد؟ این را در یک خط و نکته بعدی و بی هیچ اشاره اضافی می گویم.
?- خواص بی بصیرت، جملگی از این ترسیدند که نظام اگر سقوط کرد، چه؟! بگذار جایی در رژیم بعدی در جمهوری اسلامی قلابی، و نه انقلابی داشته باشیم. ولله به همین خانه خدا قسم به همین رکن یمانی قسم، جز این نبود و همه چیز هم مختصر و مفیدش خلاصه در همین جمله می شود. به خون مطهر پدرم جز این نبود. خودتان هم می دانید که جز این نبود. و صد البته مطمئن تان کنم که این نوشته را این نامه من به شما را و این ناله من از دست شما را رهبر هم خواهند خواند. شک نکنید.
?- این را هم جناب رئیس! مختصر و مفید بگویم؛ اگر شما با سران فتنه و با خواص بی بصیرت که به نظر ما از سران فتنه، منفورترند، تعارف دارید، ما در راه رهبرمان با احدی، حتی با خود حضرتعالی تعارف نداریم. قوه قضاییه بگوید سران فتنه را کی اعدام می کند؟ و اعلام کند که اگر در این کار گستاخی لازم را ندارد، ما حاضریم تک تک سران فتنه را رهسپار جهنم کنیم. آخر کاسه صبر ما لبریز شده است. اگر ما می خواستیم مثل خواص بی بصیرت مثل برادر شما از انقلاب اسلامی دفاع کنیم، به قرآن قسم تا به حال جمهوری اسلامی ده بار کفن پوسانده بود. ما اما مثل پدران مان از رهبر دفاع می کنیم. به همان شور و شری. اگر شما تاب بیانیه های دیگر موسوی را دارید، ما نداریم. ما بی تاب شده ایم دیگر از دست صبر شما.
?- دستگاه قضایی لطف کند و کارنامه خود در قبال فتنه گران را اعلام کند. چند آشوبگر عاشورا توسط شما اعدام شد؟ الان رسیدیم به سالگردش. از این پس هر توهینی که موسوی به نظام مقدس جمهوری اسلامی بکند، ما از چشم صبر شما می بینیم. و چرا نبینیم؟ و اصلا چرا موسوی در بیانیه خود رسما و علنا چند قدم دیگر در فحاشی های خود به جلو برندارد؟ قوه قضاییه که با او با موسوی خوئینی ها با خاتمی با کروبی با عفت مرعشی با محسن هاشمی با فائزه هاشمی و با جمیع دون مایگان پست فطرت، کاری ندارد؛ من مانده ام از حجب و حیای سران فتنه! با این دستگاه قضایی، من مانده ام که چرا موسوی رسما به خون شهدا فحش نمی دهد؟ من مانده ام که چرا آشوبگران، دوباره تحرکی از خود نشان نمی دهند؟ با این دستگاه قضایی، چه بزدل اند سران فتنه! و چه بی جگرند آشوبگران عاشورا.
?- لطف کنید و با ما چون شیوخ اهل نصیحت سخن نگویید. ما خود پیر شده ایم از بس در جوانی، پیرهن پاره کرده ایم. ما خود ذغال فروشیم؛ خواهش می کنیم به ما نفرمایید که؛ “آقا” گفته اند سران فتنه را کاری نداشته باشید، تا مردم، خود متوجه قضایا شوند. ما بسیجیان تخسی هستیم؛ لطفا اندرونی و بیرونی نکنید اخبار را. هیچ کس چون ستاره مَحرم راز ماه و اخبار ماه نیست. ما همه چیز را می دانیم. ما اینقدر می دانیم که در روز ? دی کیفر خواست سران فتنه را ملت نوشت و شما تاخیر کردید در اجرای عدالت. ما ملت پی به فرعونیت سران فتنه، پی به گوساله پرستی شان برده ایم. ما ملت ملتفت شده ایم که سران فتنه گوسفندی به نام سارکوزی را می پرستند. شما لطف کنید و سران فتنه را اعدام کنید. نترسید؛ آب از آب تکان نمی خورد.
?- اینگونه مواقع مدعی باید دلیل اقامه کند. بله! می دانم؛ من اما مدعی نیستم. مدعی شما هستید. شما در مقام عمل و با صبر نابه جای خود ادعا کرده اید که حکم سران فتنه، تا به امروز، اعدام نبوده. غیر از این است؟ بفرمایید با کدام دلیل فقهی و قضایی و محکمه پسند تا کنون موسوی خوئینی ها اعدام نشده است؟ عذر می خواهم از شما. و معذرت می خواهم از همه خوانندگان این نامه… در کدام جماعت و در کدام مجمع مثلا روحانیون و بعضا با حضور منافقی چون خاتمی و به سرکردگی همین جناب خوئینی ها، گفته شد که؛ “ما این بار باید خامنه ای را از تخت پایین بکشیم؟”. خاتمی پشیمان شده یا موسوی و یا موسوی خوئینی ها و یا کروبی و یا عفت مرعشی؟ کدام شان پشیمان شده اند؟ اینها که همچنان همان راه فتنه را می روند. اما اگر شما بگویید خاتمی پشیمان شده، من به شما عرض می کنم؛ چون در مثل مناقشه نیست، شک نکنید که توبه گرگ، مرگ است. این اداها از نفاق این ملعون است و نه از پشیمانی او. منافق ترین سران فتنه همین خاتمی است. گول این ملعون را نخورید. و آیا جز این است که از اولین آمرین فتنه خانم عفت مرعشی بود؟ “بریزید در خیابان ها”، یعنی جناب آقای آملی! بریزید در خیابان ها و علی را از تخت پایین بکشید. چرا این زنی که آمر فتنه بوده، یعنی آمر محاربین بوده و یعنی آمر به قتل غلام کبیری ها و سایر شهدای بسیج بوده، و به کدام دلیل فقهی در دستگاهی که شما سکان دارش هستید، اعدام نشده؟ شما اعدام نمی کنید؛ توقع دارید این زن برندارد بگوید؛ از مهدی هاشمی به گرمی استقبال خواهد شد؟ با چه کسی تعارف دارید شما؟ با استوانه ها و مکعب مستطیل ها؟ اما ما با خون پدران مان تعارف نداریم. ما الکی این همه سال یتیمی نکشیده ایم. آقای آملی! موسوی در بیانیه آخرش به پدر من اهانت کرد، چون “بابای ماست خامنه ای”. من آن کس را که اهانت به بابااکبر کند در کامنت های وبلاگم، شاید بگذرم، اما از موسوی هرگز. دستگاه قضایی بفرماید کی و کجا موسوی را اعدام می کند، که من کارمند جمهوری اسلامی نیستم که نظم این نظام مقدس ببندد دست و پایم را. من فرزند انقلاب اسلامی ام و کاری به اصول قانون اساسی ندارم. اصول قانون اساسی برای من، خطوط وصیت نامه پدرم است. قوه قضاییه برای خودش بهتر است که سران فتنه را اعدام کند. صبر ما دیگر سر رسیده است.
?- جناب آقای آملی! اگر تا پیش از این اعدام سران فتنه، خواسته از روی حقیقت ما از شما بود، از این لحظه به بعد، مصلحت نظام ایجاب می کند که بر اساس عدل و اصول فقهی و محکمه پسند (که ما نمی دانیم؛ شما که می دانید) سران فتنه را اعدام کنید. نیز باید خواص بی بصیرت را به هر گونه که صلاح می دانید، متنبه کنید که چفیه را لباس شهدا را لطف کنند و ندزدند. چفیه را برادر شما متاسفانه اشتباه گرفته با شال گردن. و با پوتین هم آقای قالیباف عکس بیاندازد، ما را فقط یاد “پوتین” می اندازد که جام جهانی بعدی قرار است در این کشور یعنی “روسیه” برگزار شود. حالا جناب آملی! هی این سبزها بردارند و بگویند “مرگ بر روسیه!”
??- و آخر نکته؛ با خبر شدیم دستگاه قضایی بالاخره جواب استخاره اش را گرفت و شهلا جاهد را اعدام کرد. راستی یک سئوال که بیانگر عمق فشلی دستگاه قضاست و این البته فقط تقصیرش گردن شما نیست؛ اگر قرار بر اعدام این زن بر طبق نص صریح قصاص بود، چرا تا این همه کش دار شد؟ فقط قوه قضاییه می خواست همه دنیا را و همه جهانیان را از این موضوع باخبر کند؟ و سوژه دهد دست این و آن؟ آیا این اعدام می بایست به یک پروژه و یک پروسه برای دستگاه قضایی تبدیل می شد؟ و باز یک سئوال دیگر. آمدیم و آن دنیا همین شهلا جاهد جلوی شما را گرفت، که چرا من را عاقبت اعدام کردید اما سران فتنه را نه؟ جواب شما چیست؟ اگر این بنده مرحومه، آن دنیا یقه دستگاه قضایی را بگیرد که؛ چرا من اعدام شدم و فائزه و مهدی و عفت مرعشی اعدام نشدند؟ جواب شما چیست به عنوان سکان دار دستگاه قضایی؟ و مگر مادر شهید حسین غلام کبیری، بخشیده خانم عفت مرعشی را؟ و مگر ملت ? دی، این اولیای دم و این اولیای خونِ دل مادران و پدران چند شهید داده، بخشیده اند سران فتنه را؟ و مگر خامنه ای بخشیده سران فتنه را؟ شما متحیرم که از کدام کیسه دارید می بخشید؟ خامنه ای آنقدر مهربان و رئوف است که از حق خود بگذرد، اما از حق خون پدران ما و از حق خونِ دل ما، نخواهد گذشت مولای ما. لبیک به خامنه ای است اعدام سران فتنه. کوچکترین لبیک به خامنه ای است. لبیک بزرگتر به “حضرت ماه” کار ما ستاره هاست. آمریکا و اسرائیل جرئت دارند حمله کنند. مثل سگ از ما می ترسند. آمریکا و اسرائیل با ??? کلاهک هسته ای با ???? ماهواره جاسوسی، مثل سگ از ما می ترسند، شما ببین سران فتنه مثل چی از قوه قضاییه حساب می برند!
***
این نکته را اما مجزا می نگارم با تفکیک ? ستاره که در بالا آمد. می دانید چرا “آقا” شما را به جای جناب هاشمی شاهرودی بر این صندلی خطیر گماردند؟ چون شما علاوه بر عنصر فقاهت و دانشمندی، “جوان” هم هستید. یعنی به تناسب مسندی که بر آن تکیه زده اید، جوان هستید. جوان، نه به معنای خامی و ناپختگی، که به معنای انگیزه و شور بیشتر. مهمترین حکمتی که از انتصاب شما به این سمت، من برداشت کردم این بود؛ جوانان معمولا اگر هم بخواهند قربانی کنند، مصلحت را قربانی حقیقت می کنند. یعنی تشخیص مصلحت سنجان را قربانی عدالت می کنند. هیچ اندیشه کرده اید که چرا همواره “آقا” روی جوان بودن شما تاکید می کنند؟ و شما را فقیه جوان و یا اندیشمند جوان می خوانند؟ پیران را مصلحت سنجی رواست و جوانان را به عدالت طلبی شان می سنجند. در این مهم بسی اندیشه کنید جناب آقای آملی. آخر سخن و شاید به قصد مزاح. آن دیگر برادر شما “جواد” در فتنه نمره خوبی گرفت اما چفیه اش را این دیگر برادرتان می اندازد. ما و اخوان لاریجانی را داستان دور و دراز و پر رمز و رازی است. خداوند پدر فرزانه و حکیم تان را که حقا دانشمندی بی همتا و نمونه ای نادر از علمای اهل فضل بود، با “حضرت باقرالعلوم” محشور و مشهور کند. آمین. و از تحمل و سعه صدرتان ممنون. و اینک “والسلام” که در خود “سلام” هم نهفته دارد! علیک اش را می خواهید بگویید؛ سران فتنه را اعدام کنید.
89/7/10
10:33 ع
این آقازادهی شهید مطهری که نه از سر آقازادگی، که از فضل و کمالات بیکران اکنون نمایندهی مجلس است و افاضاتشان از بس که وزین است تیتر خبرگزاریها، بعد از اهانتهای همیشگی که به رییس جمهور و طرفدارانش داشته است، مجدداً بر فتنهگر بودن احمدینژاد و لزوم برخورد با دوطرف فتنه تأکید کردند.
گفتم خوب است یکبار هم که شده ابتدا با ایشان همکلام شویم تا بعد سرجزئیات بحث کنیم. آری نظر حقیر نیز این است که آقای احمدینژاد در بروز فتنه نقش داشت و بر اساس فرمودهی همان علی آقای مطهری، شاید اگر در مناظره سخنی از بعضیها به میان نمیآمد فتنهی انتخابات به وجود نمیآمد، البته من میگویم شاید آری، شاید نه!! شاید آن صحبتها در برانگیتختن برخیها نقش زیادی داشت اما علت تامه در فتنه، سخنان احمدینژاد نبود، بلکه به قول آقای ابطهی، تقلب در انتخابات رمز فتنه بود. شاید از نظر آقای مطهری آن اظهارات و اتهامات که بعداً صحتشان حتی برای عوامی چون ما نیز آشکار شد، فراتر از حد ظرفیت آقای رفسنجانی و سایر سران فتنه بود، ولی پذیرش این سخن، آن هم با بروز حقایق و اثبات اتهامات، دلیلی بر بیظرفیتی سیاسی است که برای سیاسیون مدعی در ردهی اول کشور مصیبتیست الیم.
اما چرا نقش احمدینژاد را در بروز فتنه تأیید میکنم؟
برای پاسخ به این سؤال باید مقدمهای بیان کنم و آن سالهای آخر دولت دوم اصلاحات بود که پروژهی عبور از خاتمی کلید خورد. اگر خاطر شریفتان باشد در آن موقع محتوای پروژه این بود که قانون اساسی باید اصلاح شده و نقش ولایت فقیه کمرنگ شود، جمهوریت بر اسلامیت اولویت یابد و سکولاریزم در دستور کار قرار گیرد. این حرکت پس از اتمام ریاست جمهوری خاتمی، به امید این که افرادی مثل معین که تندروتر از خاتمی بودند وارد رقابت ریاست جمهوری شوند ادامه داشت که به دلیل نارضایتی و بیاعتمادی مردم از گفتمان رایج در دولتهای اصلاحات و زنده شدن دوبارهی گفتمان انقلاب و امام، علی رغم اتحاد با حزب کارگزاران، با شکست مواجه شد و نه تنها آقای معین، که خود آقای هاشمی نیز در برابر گفتمان انقلاب عرصه را واگذار نمود. این جریان 4 سال از تمام ابزارهای اقتصادی، حزبی، اجتماعی و رسانه ای خود را در جهت شکست گفتمان انقلاب که مبتنی بر عدالت طلبی، سادهزیستی، استقلال، استکبار ستیزی و دینمداری بود، استفاده نمودند و با مشاهدهی اقبال عمومی و بیشتر مردم به این گفتمان، از بازگشت به عرصهی حکومت در راستای تکمیل پروژهی عبور از خاتمی ناامید شدند و با یک ایدهی مشترک یعنی استفاده از هر ابزاری برای رسیدن به عرصهی قدرت به اقدامی بیسابقه دست یازیدند.
پس با این مقدمه، احمدینژاد به دو دلیل در بروز فتنه نقش داشت:
1- در آنچه که موجب بهتنگ آمدن و اتخاذ موضعگیریهای تند و هجومهای غیر منصفانهی آقای هاشمی و فرزندانش همچنین اصلاحاتیها به احمدینژاد گردید و حتی پس از دعوت به انصاف از سوی رهبر، ادامه یافته و تدریجاً منجر به موضعگیریشان در برابر رهبری و سیاهنمایی در برابر انقلاب گردید، احمدینژاد نقش مستقیم و درجهی یک داشت، چرا که احمدینژاد مخالف درجهی یک هر گونه رانت من جمله رانتهای نسبی، سببی و سیاسی بود و با بههم خوردن قاعدهی بازی، اینگونه دسترسی به منابع قدرت و ثروت برای رانتخواران دشوار گشته بود.
2- آنچه که موجب انفعال و بروز رفتار غیر منطقی و دور از ظرفیت سیاسی در این جریان که بعداً به جریان فتنه ملقب شد، گردید، رفتار و سیاست فعال احمدینژاد بود که موجب شد تمام کینههای نو و دیرینه سهمخواهان از آرمانهای انقلاب، امام و رهبری که مانند گازی مسموم فضای انقلاب را سنگین نموده بود، قبل از اینکه انقلاب را خفه کند، با جرقهی اظهارات احمدینژاد بسوزد و دود شود و در نهایت پس از فرونشستن غبار و دود فتنه، هوای انقلاب را پاکتر از قبل نماید.
حال با فرض موارد فوق آنچه که موجب شد فتنه درگیرد، آیا یک عکس العمل طبیعی در برابر یک عمل بود و یا نه دلایل دیگری نیز در آن نقش داشت:
اولا: در صورت شکست قابل پیش بینی در انتخابات، بازگشت به قدرت تا سالها بسیار مشکل به نظر میرسید.
ثانیا: عمر سیاسی سران این جریان عموما آنقدر بالا بود که امکان قانونی ورود به این عرصه (به لحاظ سنی) غیر ممکن مینمود.
ثالثا: افراد مطرح دیگری که قابلیت سرمایه گذاری برای مقابله با جریان پایبند به گفتمان انقلاب را داشته باشند، به چشم نمیآمدند.
حال شما فکر کنید که چنین جریان ناکامی، با چنین شرایط واماندگی و این اصل که هدف وسیله را توجیه میکند، چه آتشی می تواند بهپا کند و اصولا چنین جریانی برای آتش به پاکردن نه تنها دنبال هر بهانهای مانند اظهارات بیان شده در مناظره است، بلکه حول بهانههای واهی و ساختگی نیز سرمایهگذاری میکند. حال سؤال این است که:
اولا: برفرض اگر هیچ گزکی دست ناکامان سیاسی پابهسن داده نشده بود، دلیلی برای جلوگیری از بهانه سازی محسوب میشد یا نه؟ که دیدید نه! چرا که ماهها قبل از مناظره، زمزمههای ادعای تقلب (با بحث کمیتهی صیانت از رأی) شروع شده بود و این بحث هیچ ربطی به مناظره و طرح اسم آقای هاشمی و فرزندانشان نداشت.
ثانیا: بر فرض محال که این جریان قصد فتنه به بهانهی تقلب در انتخابات را نداشتند، آیا اگر این گروه تشنه به قدرت که طی 4 سال، مراکز قدرت و ثروتشان محدود شده بود، پس از باخت در انتخابات بازهم شاهد محدودتر شدن خود و آقازادههایشان میشدند و مینشستند و کاری نمیکردند، یا نه! چون آتش زیر خاکستر روزی در نقطهای حساس چون همان آتشفشان مورد اشاره در نامهی آقای هاشمی شعله می کشیدند.
اگر بپذیریم که آقای احمدینژاد در بروز فتنه نقش داشته است، توجه به چند نکته ضروری به نظر میرسد:
1- آیا کمک به بروز فتنهای که آتش زیر خاکستر بود و کینه به دل و در کمین، آن هم در شرایطی که عدم بروز آن میتوانست در آینده به مراتب خطرناکتر از اکنون باشد، خیانت بود و یا خدمتی مهم به انقلاب. و آیا کمک به آشکار شدن سریعتر برخی انقلابیون دیروز، خسته و بریده از انقلاب که آرزوی استحالهی آن را داشتند، از جنس همان فتنه است؟!
2- آیا بر فرض اینکه فتنهی اخیر واکنشی به اظهارات شدیدالحن در یک مناظره بود (با فرض اینکه اظهارات کاملا کذب بوده است که نبوده!) ، لزوما عکس العمل را همشأن عمل مینماید و یا نه! در باب فقه و شرع و قانون، نمی توان در پاسخ به ناسزا و تهمت اقدام به قتل نمود، چه رسد به فتنه که از قتل شدیدتر است!!!
3- آیا بعد از این همه اقرار و شواهد، هنوز انکار دست داشتن بیگانه در هدایت و حمایت از فتنه میسر است؟ و اگر چنین نیست، در رصد این خط سیر و انطباق آن با نسخهی پیچیده شده در کودتاهای مخملی از طریق جورج سوروس و موارد مشابه چه جایگاهی برای اظهارات احمدینژاد در یک برنامه و نسخهی مدون و مکتوب میتوان متصور شد.
4- آیا در بروز فتنه لزوما دو طرف فتنه مقصرند؟ آیا اگر در یک طرف فتنه، کل سپاه کفر با تمام آبرو و پول و رسانهی خود وارد شده و نقش داشته باشد و در طرف دیگر جبهه، جبههی استکبار ستیزی و وفاداری به آرمانهای انقلاب باشد، باید چون ابوموسی اشعری بر طبل بیطرفی کوبید. آیا در چنین موقعیتی بیطرفی معنایی جز بیعاری و بیغیرتی خواهد داشت؟! و یا چنین بیطرفی، چون سیاق تاریخی آن، کمک به بیرون آوردن انگشتری خلافت از دست علی (ع) است، تا کسی دیگر در دست کافری چون معاویهاش نماید.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/3/10
7:45 ع
خبری با مضمون ذیل بدستم رسیده است که عینا با لینک مربوطه تقدیم می گردد:
مچ گیری از دروغ گو ها به سبک دانشجویی
تعدادی از دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد در اقدامی جالب، رسانه های پرمدعای حامی فتنه سبز را دست انداختند.
به گزارش خبرنگار «شبکه خبر دانشجو» از مشهد، ماجرای شوخی تعدادی از دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد با یکی از دوستان خود که در شبکه فیس بوک انجام شد، رسوایی تریبون های رسانه ای اقلیت سبز در داخل و خارج کشور را به همراه داشت.
بر اساس این گزارش تعدادی از دانشجویان دانشگاه فردوسی به منظور شوخی کردن با یکی از دوستانشان به نام محمد فیض، در فیس بوک صفحه ای تحت عنوان «محمدفیض را آزاد کنید» ایجاد کردند که در مدت کمتر از یک هفته تعداد کثیری از بازدیدکنندگان به عضویت این صفحه درآمدند.
در پی این اقدام، تریبون های رسانه ای جریان سبز در سایت های «کلمه»، «دانشجو نیوز»، «پیک ایران»، «جرس» و صدای آمریکا (VOA) به انعکاس گسترده خبر زندانی شدن و حتی کشته شدن نامبرده پرداختند.
سایت دانشجو نیوز در خبری با اظهار تاسف از دستگیری این دانشجوی مشهدی، آورده است: محمد فیض یکی از دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه فردوسی مشهد پس از پایان تجمع روز دوم خرداد دانشجویان دانشگاه فردوسی توسط نهادهای امنیتی بازداشت شد؛ از زمان دستگیری محمد فیض تاکنون، وی هیچ تماسی با خانواده اش نداشته است.
این سایت در ادامه خبرسازی خود آورده است: هم اکنون خانواده این فعال دانشجویی در بی خبری کامل از وضعیت فرزندشان به سر می برند و هیچ اطلاعی از مکان بازداشت این دانشجو دردست نیست.
یک سایت منتسب به سبزها نیز در خبر دروغ دیگری نوشت: در پی بازداشت محمد فیض، دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد درحال تدارک تحصن های دانشجویی در اعتراض به این بازداشت می باشند و اعلام کرده اند که در صورت ادامه بازداشت وی در صحن دانشگاه متحصن خواهند شد.
این سایت در ادامه خیالبافی خود، آورده است: گفتنی است در طی تجمع سبزها در دانشگاه فردوسی مشهد، درگیری های لفظی بین بسیجی ها و دانشجویان معترض پیش آمد که طی آن بسیجی ها به تهدید دانشجویان پرداختند.
اما درحالی که لحظه به لحظه خبر دستگیری، شکنجه و کشته شدن محمد فیض در فضای رسانه ای بویژه در سایت های و وبلاگ های منتسب به سبزها بیشتر و بیشتر انتشار می یافت، محمد فیض روز پنجشنبه در صفحه فیس بوک مطلب زیر را خطاب به دوستان خود نوشت: «خاک برسر همتون این قدر چرت و پرت گفتید که الان VOA گفت که منو گرفتند، ببینم آخرش میتونین واسه من درد سر درست کنید؟!»
لازم به ذکر است مانور تبلیغاتی رسانه های منتسب به جریان سبز بر روی خبر ساختگی دستگیری محمدفیض و همچنین تجمع خیالی در روز دوم خرداد در این دانشگاه در حالی که هیچ تجمعی در این روز در دانشگاه فردوسی برگزار نشده بود، شگفتی، بهت و اسبا خنده دانشجویان این دانشگاه را فراهم کرد.
http://www.iusnews.ir/?pageid=110181
89/3/4
9:28 ص
انگار آقای لاریجانی بعد از جریان رسوایی واهی بودن تهمت گم شدن 1 میلیاردی و تهمت دروغگویی در مورد تورم نقطه ای و سالانه و تهمت ذلت پذیری در سیاست خارجی، تهمت مصلحت نیاندیشی در مناسبات خارجی، تهمت تخلفهای عدیده ی بودجه ای، تهمت سفرهای استانی و سهام عدالت برای نیات انتخاباتی، تهمت درمورد بگیروببندهای خیابانی، تهمت بی سوادی به وزرا، تهمت در مورد دروغ بودن نرخ بیکاری، تهمت انزوا در جامعه جهانی، تهمت دروغگو بودن رییس جمهور، تهمت در مورد گذاشتن صندلی و بشقاب خالی برای آقا امام زمان (عج) و... تهمت دیگری که هنوز قابل چسباندن باشد پیدا نکردند و دوباره به همان اتهام اقتصاد گداپروری دست یازیده اند (رجوع شود بهhttp://khabaronline.ir/news-63917.aspx).
تو گویی که برنامه پارسال دوباره تکرار می شود؛ همان برنامه که رهبر معظم دولت را دلگرم و مردم را امیدوار می کردند و این آقایان دولت را دلسرد و مردم را نا امید؛ همان برنامه که رهبر معظم انقلاب، دولت را پرکار و انقلابی معرفی می کرد و آقایان دولت را بی مسئولیت و قانون شکن، همان برنامه که می دیدی و می شنیدی استکبار از عزت ایران به تنگ آمده و آقایان از ذلت ایران داد سخن سرمی دادند.
آخر این چه دنیایی است که اینچنین چشیده و نچشیده را حریص خود نموده است؟ چه شده است که آنان که تا زانو در سنگرهای خاکی در خون قدم برمیداشتند، اکنون با آنان که از تشیع جنازه شهدای گمنام دلچرکین می شوند، هم کلام و هم سخن می گردند.
چه شده است همانی که در اوج چانه زنی های سیاسی در جریان هسته ای واداد و استعفا، حال دم از لزوم نظارت برای پیشگیری از وادادگی دولت می زند. چگونه است کسانی که خود قانون هدفمند کردن یارانه ها را سالهای سال تصویب می کردند و بر انجام نشدنش به جای نظارت، نظاره داشتند، اکنون دولت قانونمند را به گداپروری محکوم می کنند. آیا شایسته نبود اگر واقعا انتقاد یا پیشنهادی داشتند، آن را به طرح و سپس قانون تبدیل می کردند، که البته خیلی بعید می دانم کسی کیس باشد و دوباره گول این غرغرهای سیاسی آقایان را بخورد. مگر می شود کسی صندلی ریاست قانون گذاری را داشته باشد، نهاد نظارتی دیوان محاسبات هم بله قربانگو و رییس مرکز پژوهشهای مجلس هم رفیقش باشد، وقت فتنه گوشه چشمی به فتنه گران داشته باشد و مقدمات فتنه را با همین تهمتهای واهی فراهم کرده باشد و در سالگرد فتنه، برایش تقسیم کار نکرده باشند؟!
خدا می داند که چقدر دلم از این آقای علی لاریجانی پر است، از آن جنگ زرگریش برای زیر سئوال بردن سیاستهای هسته ای احمدی نژاد و استعفای مصلحتیش برای نامزدی مجلس، از آن حمایت از وزارت کشوری کردان و بعد آنطور رفیق قدیمی را بی رحمانه تبدیل به طعمه سیاسی کردن، از آن موضع گیری نابجایی که بجای فتنه ستیزی، کهریزک را تمام فتنه می دید، از آن همبازی شدن در جریان تقلب، از اصرار بر ریاست هم زمان مجلس و فراکسیون اصولگرایان مجلس برای تضعیف جبهه اصولگرایان و اینک نیز به دنبال معرفی کردن دولت به عنوان دولت گداپرور و مردم به عنوان صدقه بگیر هستند، انگار عینا همان شعارهای سران فتنه در انتخابات دوباره در حال تکرار است.
نمی دانم این آقای لاریجانی تا کجا خود را مدیون بعضی ها می داند، نمی دانم ایشان تا کی می خواهد آبرو و سابقه ی خودش، دوستان و اقوامش را در راه فتنه خرج کند، تا کی این گروه یکی به میخ و یکی به نعل زن را سازماندهی کند، تا کی توکلی و باهنر و علی مطهری و نادران و ... را، به قول مربی ها کوچ کند.
خودمانیم ما که از اول می دانستیم ایشان با سران فتنه هم فدراسیون است و از یک رییس فدراسیون خط می گیرد، ما که می دانستیم ایشان هم با به هم خوردن قاعده بازی مشکل داشته و دارد. ما که می دانستیم ترس در دلشان خانه کرده است، ترس از موفقیت های گسترده دولت در حوزه های سیاست خارجی و داخلی و اقتصادی و ... ترس از دست دادن انتخابات بعدی نیز در دل ایشان و آن سایر مدعیان اصولگرایی که می خواهند راه عرش را از فرش بیابند.
جالب اینجاست که کسی در قم نماینده مجلس شود و مدام با رساندن اخبار گزینش شده به مراجع بخواهد ایشان را به خود نزدیک کند! ولی خود به مراجع نزدیک نشده باشد و چیزی از ولایت پذیری و بصیرت را از آنان یادنگرفته باشد! چون اگر چنین بود، می دانست که کی صحبت کند و کی سکوت، کجا انتقاد کند و کجا توصیه، کجا به فکر مصلحت باشد و کجا به یاد وحدت و اینکه عدالت را از هر دو مهمتر بداند.
خلاصه این سوال که چه شده است که همان مرکز پژوهشها و دیوان محاسبات که در اوج فعالیت خزنده جریان فتنه، هر روز افشاگری ساختگی و تهمت گونه داشتند، الان سکوت اختیار کرده اند، چه شده که اتهام گم شدن یک میلیارد را در بوق کردند و جریان پیداشدن را در سوت هم نکردند؟ و حال دوباره چه شده است که دوباره در همان زمانی که سران فتنه برایش برنامه ریزی کرده اند، همان شعار گداپروری را بر علیه دولت زنده می کند؟ یک روز دوستانش در بوق و سرنا می کنند که دولت می خواهد پدر مردم را با افزایش چند برابری قیمت ها طبق لیست پیش بینی شده خودشان در آورد و به همین دلیل در راهش آنقدر سنگ اندازی می کنند که لوایحش به طرح تبدیل شوند و امروز خودش می گوید که دولت آنقدر فقرا را تحویل می گیرد که تو گویی گداپروری را در پیش گرفته است؟ و اینگونه احساس خطر را به جامعه منتقل کردن، چقدر شبیه حرفهای آقای موسوی بود که مدام از همه چیز احساس خطر می کرد، همین آقای لاریجانی 3-4 سال هر جا که رهبر گفت بیشتر حمایت کنید گفتند حمایت ما در نظارت و سختگیری بیشترست و یک هفته، کوتاهی خاطی دیگر را در اطاعت از ولایت، چماق ولایت ستیزی بر سر دولت کردند. نمی دانم چرا این جملات را نوشتم، شاید برای سبک شدن؛ ولی میدانم که دلم خیلی از این آقای لاریجانی پراست، خیلی!