90/11/29
9:47 ص
با این حضورِ برخی اصلاحاتی های قدر (و اکنون ... برسر) در جشن سران وهابی عربستان، به نظر می رسد شعار نه غزه نه لبنان، نه در محکومیت رابطه با اعراب، بلکه در محکومیت رابطه با استکبار ستیزان و دشمنان اسرائیل داده می شده است. بارها و بارها از زبان طرفداران این جریان شنیده بودم که با اعراب مخالفند و چنان مانند دوران جاهلیت، عرب و عجم راه می انداختند که گمان می کردی، هرگز با آنان سریک سفره نخواهند نشست، غافل از این که این سران فتنه حتی با مستکبرترین حکومت های عربی که در تمام قیامهای مرتبط با بیداری اسلامی، خط آمریکا و اسرائیل را بر علیه مردم خسته و مظلوم شان دنبال می کرده است، رفاقت صمیمانه نیز دارد و این مسئله یادآور حرف و حدیث هایی بود که در سفر محمد خاتمی قبل از انتخابات ریاست جمهوری به عربستان و کمک های شان مطرح و البته تکذیب شد! حمایت هایی که در رسانه های این اعراب از جریان فتنه بازهم نمود داشت و البته بازهم رابطه تکذیب می شد!
همچنین رسانه ها فاش کردند که دستگاه امنیتی رژیم سعودی علاوه بر کمک 18 میلیون دلاری به یک عضو شورای هماهنگی راه سبز، به وی وعده داده تا با گسترده کردن بخش فارسی شبکه العربیه ، تعدادی از عناصر رسانه ای وابسته به این گروه را بکارگیری کند.
باور کنید آمریکایی و اسرائیلی بودن جریانهای اصلاحات و فتنه که دویار دیرینه ی هم بوده و هستند، بیش از دم هر خروسی بیرون زده است، نمی دانم نفهمیدن این مطلب به شیرخر خوردن شان (ادعای مکتوب خود مهاجرانی) ربطی دارد یا نه! ولی رهبر و ملت ایران هشیارند و به خوبی از نوع رابطه ی وهابیت و اسرائیل و آمریکا و اصلاحات و فتنه و تشویق به تحریم ها و تهدیدها مطلع است و به خوبی و به موقع واکنش نشان داده و می دهند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/15
12:34 ص
با این حکمی که برای یکی از سران عملیاتی فتنه صادر شد، کم کم به فتنه بودن حادثه شک می کنم. واقعاً اگر فتنه ای اتفاق افتاده بود، حتماً به مصداق این که فتنه از قتل شدید تر است و این که حکم قاتل اعدام است، حکم فائزه و مهدی و سایر سران فتنه هم اعدام می بود!!!
اکنون که خوب فکر می کنم، می بینم اگر هم فتنه ای وجود داشته، این ما بودیم که فتنه گر بودیم! شاید حفظ انقلاب، در برابر استوانه ی انقلاب، می تواند فتنه ای بزرگ تلقی شود! اصلاً شاید منظور امام از این جمله که "حفظ نظام از اوجب واجبات است"، حفظ استوانه ی نظام بوده است! که اگر چنین بوده پس ما واقعاً فتنه گربوده ایم! این چه عدالتی است که مای فتنه گر آزاد باشیم و راحت ساندویچ بخوریم و حافظان استوانه ی نظام از ساندویچ خریدن و پیچیدن محروم باشند؟! شاید بهتر بود که اصلاً برای فائزه حکمی صادر نمی شد، چرا که این کار جز این که باعث می شود تا فتنه گران واقعی مانند ما پرروتر و فتنه گرتر شویم، چه ره آوردی خواهد داشت؟!
اصلاً چرا باید برای استوانه ی کوچکی که تنها جرمش علاقه به غذای استوانه ای یعنی ساندویچ است حکمی به این شدت صادر شود؟! مگر خوردن ساندویچ چه ایرادی دارد؟! آیا قوه ی قضاییه فکر نمی کند چنین حکمی باعث می شود تا مردم از ترس مجازات، از حق قانونی خود یعنی ساندویچ خوردن محروم شوند؟! آیا قوه ی قضاییه می داند که با این حکم سخت گیرانه تمام ساندویچی ها تعطیل می شوند؟! و …
ای کاش برای فائزه حکمی صادر نمی شد!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/11
11:28 ص
مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران چندی پیش مسابقه ای برگزار نمود با عنوان "فراخوان آثار مربوط به جریان فتنه" و در آن از همه ی هنرمندان نویسندگان، گرافیست ها، وبلاگ نویسان و ... دعوت به ارسال آثار خود در خصوص فتنه ی 88 نمود. جالب است که جوایز این مسابقه از خودرو و سکه و کمک هزینه ی سفرهای زیارتی بود که موجب جذابیت این مسابقه شده بود. برگزار کنندگان مسابقه روز هشتم دیماه 1390 را برای "جشنواره ی فراخوان آثار مربوط به جریان فتنه" در نظر گرفته و از همه ی شرکت کنندگان دعوت نمودند تا در مسابقات حاضر شوند. جالب است که برگزار کنندگان جشنواره با اصرار از شرکت کنندگان شهرستانی تقاضا کردند که در همایش حاضر شوند و حتی این که برای اسکان خانواده ها نیز تدابیر لازم اندیشیده شده است.
برگزار کنندگان جشنواره با ارسال پیامکی که نشان از منتخب بودن ضمنی آثر مخاطبین داشت، تعداد زیادی از شهرستانی ها را به تهران کشاندند و در یک اردوگاه با اتاقهایی با تخت های 2 طبقه، حدوداً 20-30 نفر را به صورت مردانه و زنانه و بدون در نظر گرفتن جای مناسب برای خانواده ها اسکان دادند.
سخنران اصلی جشنواره آیت الله علم الهدی بود و ایشان به اتفاق رییس مرکز اسناد و مسئول جشنواره به توزیع جوایز پرداختند. در کمال تعجب چیزی که در این جشنواره مشاهده شد این بود که جوایز توزیع شده با جوایز تبلیغ شده متفاوت بود و نه تنها سکه از جوایز حذف شده بود بلکه جایزه ی ویژه یعنی خودروی سواری را به یکی از همکاران تدارکات خود دادند، به این بهانه که در این جشنواره خیلی زحمت کشیده بود.
مسئله ی دیگر نحوه ی داوری آثار بود که مورد انتقاد بیشتر شرکت کنندگان بود و البته مسئله ی داوری همواره در همه ی مسابقات و جشنواره ها از سوی برخی مورد انتقاد بوده و طبیعی است اما تعداد زیاد و کم دارد که در این جشنواره تعداد معترضین نسبتاً زیاد بود.
از دیگر مسائلی که مورد انتقاد میهمانان شهرستانی این بود که مشخص کردن برتر بودن یا نبودن مدعوین با حتی یک تماس تلفنی می توانست موجب شود تا شهرستانی ها از راههای طولانی به این جشنواره نیایند و موجب ناراحتی شان نشود.
در انتها کلامی با برگزار کنندگان چنین جشنواره هایی دارم که امید است به بصرشان برسد:
دوستان! کسانی که در عرصه ی جنگ نرم فعالند و در خصوص فتنه و از همان اوایل فتنه یعنی دقیقا روزهای پیش و پس از انتخابات، به قول حضرت امام خامنه ای در راستای شفاف کردن صحنه کوشیدند و میدان نبرد را که از صحنه ی خیابان به فضای مجازی کشانده شده بود به نفع نیروهای انقلاب قلم زدند، نیتی بسیار بزرگتر از برنده شدن در جشنواره داشته اند. بیشتر این فعالان، آثارشان سفارشی جشنواره نبود بلکه در زمان لازم و به قصد انجام تکلیف انجام شده بود و این یعنی نیتی بسیار فراتر از برنده شدند در جشنواره و ابداع آثار سفارشی.
فعالان جنگ نرم نه نیازی به تعریف دارند و نه نیازی به جایزه اما این که کسانی از نام این فرزندان انقلاب بخواهد کارنامه ی خود را و ردیف های بودجه ای خود را هزینه کند، هیچ ارزشی نداشته و تنها موجب هدر رفتن بودجه های فرهنگی کشور است. چقدر خوب است برگزار کنندگان چنین جشنواره هایی فقط دنبال بیلان کاری نباشند، و اگر نمی خواهند با تأمین سخت افزار و نرم افزار، گره ای از کار فعالان جنگ نرم بگشایند لااقل موجب اذیت و آزارشان نشوند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/5/21
12:38 ص
اگر یادتان باشد اولین شعله های اغتشاشات تهران بر مبنای یک سوال بود و آن این بود که "رأی ما کجاست؟" و البته بحث دیگر این بود که این شعار و توهم گم شدن رأی خود به خود به وجود نیامد بلکه بر اساس تلقینی بود که از سوی برخی خواص خلق شد؛ اگر اکنون از کلمات توهم یا تلقین استفاده می کنیم نه از تعصب است که از سر آن است که همین تلقین کنندگان و متوهمان هرگز نتوانستند کلامی در اثبات اتهامشان به منطق برانند و اکنون دیگر خودشان نیز می دانند که اتهام تقلب به نظام نچسبید و از همان سر است که دوباره خواهان حضور در همین نظام و شرکت در انتخاباتند!
و اما آیا اعتراضات اخیر انگلستان نیز بر پایه ی یک دروغ و به هدایت متوهمان صورت گرفته است؟ آیا در اغتشاشات انگلستان نیز موسوی و کروبی هایی در حال اتهام پراکنی هستند؟! آیا در انگلیس هم دعوا سر این است که در انتخابات تقلب شده است یا مشکل ریشه ای تر از این حرفهاست! پس بر اساس شرحی که گذشت و موارد دیگری، تفاوت هایی بین آشوب های لندن و اغتشاشات تهران وجود دارد که عبارتند از:
1- اعتراضات انگلستان نه بر اساس توهم و دروغ که براساس واقعیت ملموس در جامعه است در حالی که اغتشاشات ایران بر اساس یک دروغ بزرگ به نام تقلب بود که به قول آقای ابطهی "تقلب اسم رمز آشوب بود".
2- اعتراضات انگلستان بر پایه ی هدایت و رهبری عوامل داخلی و خارجی نبود در حالی که اغتشاشات ایران از مراکز فرماندهی در داخل و خارج ایران بهره می برد و همین مراکز فرماندهی بودند که تقلب را تلقین می کردند و توهم را تزریق. همین عامل بود که موجب شد با اثبات بی منطقی و خودفروختگی مراکز فرماندهی، پیاده نظام های اغتشاشات ایران خودبه خود به خود آمدند و آب سردی بر فتنه ریخته شد.
3- در اغتشاشات تهران این پلیس و حقوق بگیران حکومت نبودند که اغتشاشات را خاموش کردند بلکه بدنه ی مردم به محوریت بسیج بود که بدون هیچ چشمداشت مالی و مادی جانش را کف دستش گرفت و بدون سپر و سگ و اسب حکومت، اغتشاشات را خاموش کردند در حالی که در اعتراضات انگلیس، پلیس تا بیخ دندان مسلحی که نان خور حکومت است به مقابله با مردم می پردازد.
4- در اغتشاشات ایران در ازای هر یک معترض، چند ده حامی برای نظام راهپیمایی کردند و اگر چه هرگز این حمایت ها در رسانه های بیگانه آنچنان که باید و شاید به تصویر کشیده نشد اما همان اندکش هم در انگلستان مشاهده نمی شود.
مطمئنا تفاوت های دیگری نیز در این اعتراضات وجود دارد که با مرور زمان بهتر خود را نشان خواهد داد.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/4/30
11:16 ع
قوه ی محترم قضاییه این قدر در برخورد با فتنه ضعیف عملکرده است که سران و بزرگان اصلاحات که اکثریت قریب به اتفاقشان در فتنه مواضع خصمانه گرفتند و یا سکوت تأییدآمیز اختیار کرده بودند، اکنون مدعی حضور در انتخابات گردیده اند؛ براستی حالا گیرم گربه بی حیا، در دیزی چرا بازه؟! آیا کسی نیست که در دیزی را ببندد؟
برخورد قوه ی محترم قضاییه در جریان فتنه آن قدر جای سوال دارد که مرا یاد یکی از داستان های مولوی می اندازد که از اشاره به آن معذورم ولی اصولاً قوه ی قضاییه برای برخورد با مفسدان و فتنه گران و منحرفان کاربرد دارد و گرنه مردم عادی که مشکلاتشان را با ریش سفیدی بهتر از دادگاه و پاسگاه حل می کنند.
یارو مفسد بزرگ اقتصادیست و سالهاست که ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی جلسه می گذارد که با ایشان چه کار کند و تو گویی که این جلسات برای بزرگداشت آقایان و آقازاده برگزار می گردد.
همان مفسد اقتصادی و دوستانش از بس رها ماندند که فکر کردند هر کاری می توانند بکنند حتی فتنه! همان ها با صرف بودجه، توهم و خودبزرگ بینی ایجاد کردند و با پول اجیر کردند و اسیر کردند و کشتند و کشته سازی کردند و بعد هم فرار کردند! بازماندگانشان هم ماندند و گردن کلفتانه طلبکارتر و طلبکارتر و طلبکارتر شدند!
کسانی که زمانی اصلاح طلب نام داشتند و از هر گونه نظارتی اعم از استصوابی و غیر استصوابی و هر گونه ولایت پذیری فراری بودند، اصلاح طلبی را به امتیاز طلبی و بعد به فتنه گری تغییر دادند؛ اینان نیز آن قدر از برخورد قضایی مصون ماندند که سرو تهشان اکنون با ژست مظلومانه مدعی انتخابات و طلبکار از انقلاب هستند.
به راستی چرا قوه ی قضاییه حتی در برخورد با اراذل و اوباش و سارقانی که از قمه و چاقو استفاده می کنند این قدر ضعیف عمل می کند که کم کم همه گیر شود! به راستی چرا قوه ی قضاییه با مفسدان اقتصادی و فتنه گران آن قدر ضعیف عمل می کند که جریان انحرافی نیز در این بلبشوبازار زاییده شود؟!
خداییش با این وضعی که نهادهای نظارتی و قضایی دارند، چرا نباید تفکری متولد شود که این مملکت را مستقیماً امام زمان اداره می کند؟! ای کاش قوه ی محترم قضاییه به جای این که فقط به فکر چند برابر کردن بودجه باشند فکری به حال ضعف هایشان بکنند!
راستی فاتحه ای برای این وبلاگ بخوانید ضرری ندارد!!! چون با وبلاگ ها خیلی زود و سریع برخورد می شود تا احتمالی درس عبرتی برای فتنه گران و جریان های انحرافی گردد!!
90/4/10
10:43 ع
اگر چه مدتی بود که اصلاح طلبان را از خاطر برده بودیم اما مثل این که ایشان حاضرند به هر قیمتی خودشان را مطرح کنند حتی اگر تاوانش مورد تمسخر واقع شدن باشد. مدام و یکی یکی از اهمیت حضور در انتخابات و دلایل این اهمیت سخن می رانند، یکی حضور در انتخابات را برای حفظ حیات و بقای اصلاح طلبان لازم می داند و می گوید باید جریان اصلاح طلبان را با حضور در انتخابات و اصولاً هر ابزاری احیا نمود، دیگری حضور در انتخابات را برای نظام و انقلاب مفید می داند و آن یکی حضور در انتخابات را موجب شرکت گسترده ی مردم در انتخابات می داند و عدم حضور خودشان را موجب شرکت نکردن 50 درصد از واجد شرایطان در انتخابات بیان می کند.
اگر در این مدت دقت کرده باشیم، بین سیاسیون، جز خود این افراد (اصلاح طلبان) و عده ای دیگر که حیات و قوت خودشان را در غبارآلود بودن شرایط می دانند، کسی مشتاق حضور اصلاح طلبان در انتخابات نیست. مسئله ی حضور در انتخابات اصلاح طلبان مواردی را به عنوان سوال در ذهنم متبادر نمود که طرح آن ها خالی از لطف نیست:
این کشور را چه پیش آمده که جریانی که تا همین 2 سال پیش کودتای نرم را کلید زده بود و به هر دست آویزی از آشوب، تا چنگ آویزی به کشورهای استعمارگر، تا استمداد از سران عرب، تا زدن تهمت های بی حد و حصر به تمام ارکان نظام، هنوز در میدان و مدعی حضور در انتخابات است؟
مگر این جریان اصلاح طلب در انتخابات قبلی نشان ندادند و اصلاً خودشان اذعان نکردند که این قانون اساسی، این سیستم انتخابات و این شورای نگهبان را قبول ندارند؟ مگر همین جریان نبود که این حکومت را متهم به تقلب کرد؟ مگر همین جریان اصلاح طلب نبود که دو سال پیش می گفت که انتخابات آن هم فقط به شرط نظارت ناظرهای بین المللی تکرار شود؟ جریان اصلاحات چگونه این تناقض را برای همان طرفداران به قول خودشان بی شمار توجیه خواهند نمود؟
این جریان چه سندی و چه ضامنی را برای خود نگاه داشته اند که این بار ضمانتش را بکنند، تا دوباره در صورت شکست زیر همه چیز را لگد نکشند؟ آیا این جریان چیزی به اسم ظرفیت باخت و یا قانون پذیری برای خودشان باقی گذاشته اند که بشود دوباره به راحتی به آنها اعتماد کرد؟ فکر نمی کنید که اگر دوباره به اینان اعتماد شود، مصداق از یک سوراخ چند بار گزیده شدن باشد؟
فکر می کنید می شود جریان اصلاحات را به چیزی قسم داد که این بار هم در صورت باخت باز همان غلط ها را و یا بدترش را تکرار نکنند؟ مثلاً می شود کسانی را که اسلام را از شعار جمهوری اسلامی حذف کردند، به اسلام قسم داد؟ یا می شود کسانی را که بسیجیان را آماج فحش و کتک قرار می دادند و یا کودتاچیان مخملی را شهید نام می نهادند به خون شهدای این انقلاب قسم داد؟ آیا می شود کسانی را که علیه ولایت فقیه شعار دادند و عکس امام و رهبری را پاره کردند، به ولایت فقیه قسم داد؟ آیا فکر می کنید می شود کسانی را که با شعار قانون گرایی، اصول مختلفی از قانون اساسی را زیر پا لگدکوب کردند را به قانون اساسی قسم داد؟ آیا فکر می کنید کسانی که شعارهای شان را به انگلیسی برای شبکه های voa و cnn و bbc و ... می نوشتند تا شاید آنها برای حمایت به ایران تحریم و تهدید و حمله کنند، را می تواند به منافع ملی قسم داد؟ آیا می توان این هایی را که کله گنده های شان اکنون مشاوران رسمی و غیر رسمی انگلیس و آمریکا در مبارزه با ایرانند را می توان به استقلال این کشور قسم داد؟
آیا فکر می کنید این هایی که قبلاً بارها خصومت دیرینه شان را به امام و انقلاب و رهبر و قانون اساسی و مستضعفین به اثبات رسانده اند، این بار با فرض محال پیروزی که محال هم نیست، چه انتقامی خواهند ستاند؟ و این ها که بارها ذلت خود را در برابر استکبار به اثبات رسانده اند، چگونه در آغوش کینه توزان این انقلاب فرو خواهند رفت؟
ای کاش قوه ی محترم قضاییه تا کنون به پرونده های سران اصلاحات که مطمئناً جزء سران فتنه به شمار می آیند، رسیدگی می نمود تا اینچنین این جماعت دوباره وهم برشان ندارد؟ ای کاش قوه ی محترم قضاییه مبارزه با فتنه گران را چون مبارزه با مفسدان اقتصادی تنها در حد پرونده سازی باقی نمی گذاشت و لااقل این یکی را در سرلوحه ی وظایف خود قرار می داد تا اینچنین یاغیانه به جای اظهار ندامت، اظهار وجود کنند و حتی با دریدگی تمام، شرط و شروط هم بگذارند! این سهل گیری هاست که مفسد اقتصادی را مفسد اقتصادی و فتنه گر را فتنه گر و جریان انحرافی را جریان انحرافی می کند.
90/4/3
4:15 ع
وقتی دست اندرکاران فتنه 88 بازداشت شدند و آزاد شدند و دوباره بازداشت شدند و دوباره آزاد شدند، سران قوه قضاییه گفتند که بالاخره با فتنه گران برخورد خواهد شد و فکر نمی کردند که بازداشت و دوباره آزاد کردن آن ها موجب خواهد شد تا برخی برداشت کنند که سران فتنه بی گناهند و مظلوم! حتماً یادتان هست که چند بار فائزه هاشمی را بازداشت کردند و هر بار به بهانه ای واهی آزاد کردند! نه تنها این بازداشت های بی هدف موجب مظلوم نمایی شد، بلکه برخی افراد خود سر را نیز به واکنش واداشت که همان واکنش ها نیز به تشید مظلوم نمایی جریان فتنه، دامن زد.
متاسفانه باید گفت این اهمال کاری ها در برخورد با سران فتنه آن قدر ادامه یافت تا جریان انحرافی فعالیت های زیر زمینی خود را آشکار کرد. حالا دیگر انعطاف نابجا در قوه ی قضاییه به یک رویه تبدیل شده است که البته شروعش نه با عدم برخورد با جریانات فتنه و انحرافی که با تحمل مفسدان اقتصادی بود. شاید اگر همان روزی که مهدی هاشمی و اعوانش غرق در مفاسد اقتصادی و رانتهای عظیم اقتصادی بودند، برخورد مناسب با آنان انجام می شد، هرگز آمارسازی های وی در جهت تحریک سران فتنه روی نمی داد، اما دیدیم که عدم برخورد با مفسدان بزرگ اقتصادی موجب و مسبب شعله ور شدن آتش فتنه گردید و پس از اطفای حریق فتنه نیز عدم برخورد با سران فتنه موجب شد تا فتنه گران بیانیه دهند و به دشمنان خارجی پیام دهند و پیام دریافت کنند و بعد از دوسال از فتنه انگار قوه ی قضاییه دیگر دغدغه ی برخورد با این افراد را ندارد. یادمان هست که زمانی مقام معظم رهبری چقدر برخورد با مفاسد بزرگ اقتصادی را مهم می دانستند و بر لزوم آن تاکید می کردند، در آن موقع رییس وقت قوه ی قضاییه، آقای هاشمی شاهرودی می گفت که برخورد با این مفاسد موجب ناامنی اقتصادی می گردد و حال آنکه عدم برخورد با این مفسدان نه تنها موجب شدت مفاسد اقتصادی که موجب بروز فتنه ای عظیم در ابعاد سیاسی، اجتماعی و امنیتی نیز گردید.
هم اکنون دو گروه سرخورده که از جریان مفاسد اقتصادی و جریان فتنه باقی مانده اند، فاقد مشروعیت و جایگاه اجتماعی و حکومتی هستند ولی در به در به دنبال یک فرصت دیگر برای بروز و فعالیت ویروسی خود می گردند و جریان انحرافی اکنون این فرصت را برای آن دوجریان نیمه جان مهیا کرده است. در کنار این سه جریان گروهی دیگر وجود دارند که نه از مفسدان اقتصادی و نه از فتنه گران برائت نجسته اند و بارها نیز خود را خادم آنان نشان داده اند. علی لاریجانی و دوستانش بعنوان کسانی که چه قبل از انتخابات و چه بعد از آن مدتها آب در آسیاب فتنه گران سیاسی و اقتصادی می ریختند نیز وجه دیگر این معادله هستند که در این اتحاد نقش کاتالیزور را ایفا می کنند. اکنون همه شنیده ایم که اصلاح طلبان در جلسات پنهان و آشکار خود از جریان انحرافی به عنوان یک فرصت و دوست یاد می کنند و از سویی می بینیم که فائزه ی هاشمی و جاسبی در حمایت از وزیر ورزش معرفی شده عملاً دست به کار می شوند و در همان اثنی باز هم می بینیم که علی لاریجانی از اصلاح طلبان دعوت به حضور در انتخابات می کند و در حالی که دولت را متهم به دخالت در انتخابات و به قول فتنه گران تقلب می کند تهدید به واکنش را در گام اول کلید می زند. هم گرایی این چهار ضلع نذیریست برای بروز یک فتنه ی جدید که ابعاد آن تا قبل از بروزش به لحاظ بزرگی ناپیدا خواهد بود.
فتنه ی جدید با جایگاه حکومتی و قدرت جریان انحرافی، پول و ثروت مفسدان اقتصادی، پایگاه خارجی و رسانه ای حامیان اصلاحات و فرصت طلبی سیاستمداران سرخورده اصولگرای سنتی به وقوع خواهد پیوست.
ای کاش می شد به احمدی نژاد فهماند که میزبان انگلی به نام جریان انحرافی یا نفوذی شده است و این انگل کاری جز تحلیل میزبان خود ندارد و البته باید دانست که تا زمانی که این میزبان، خونی داشته باشد، انگل خود را به عنوان یک همزیست و خیرخواه معرفی خواهد نمود ولی در ادامه ی راه کار به جایی خواهد رسید که یا میزبان باید از انگل جداشود و یا خدای ناکرده توسط انگل مسخ گردد.
در شرایط حاضر به نظر می رسد هر چقدر تعداد اضلاع فتنه کمتر باشد و یا هر چقدر قدرت هر یک از آنها کمتر گردد، فتنه ای خفیف تر به وقوع خواهد پیوست و تمرکز روی فقط یکی از اضلاع مانند جریان انحرافی و یا جریان فتنه نه تنها کارگشانیست که موجب مظلوم نمایی می گردد. مثلا اگر جریان انحرافی محاکمه شود ولی جریان فتنه و جریان های مفسد اقتصادی مبرا بمانند، جریان انحرافی مظلوم جلوه خواهد نمود و چه بسا پایگاهش تقویت نیز بشود. ای کاش ریاست محترم قوه ی قضاییه دوباره نگاهی به حکم انتساب خود بیاندازد و ببینند که در آن مقام معظم رهبری انتظارشان را از این قوه اینچنین بیان کردند:
"اکنون چشمداشتِ سلامتِ ارکان و اتقانِ احکام و سرعت و سهولت در اجرای عدالت، از دادگستری جمهوری اسلامی، انتظاری بحق است که مسئولان این پیکرهی عظیم و دستگاههای جانبی آن باید در برآوردن آن با همهی توان از هیچ کوشش و ابتکاری فروگذار نکنند"
90/3/3
12:52 ص
شنیده شده برخی کسانی که طی سالیان اخیر, خانوادگی بدعت گذار بدترین انواع ولایت گریزی بوده اند و بعضاً از ولایت نیز گریخته اند, نامه نگاری کرده اند که "دیدی ما نسبت به جریان انحرافی هشدار داده بودیم و شما جدی نگرفتید". اینان که تا کنون هیچ اشاره ای به جریان انحرافی نکرده بودند, انگار خودشان را و جریان های منحرف وابستگان و آقازاده های خود را فراموش کرده اند و این چنین دلیل ولایت گریزی خود را بصیرت بیش از حد و یا قدرت پیش بینی شدید خود دانسته و عذری بدتری از گناه آورده اند و این گونه, نامه های بی سلام و والسلامشان, به نامه های مشابه دیگر از همان نوع تبدیل شده است. آقای حسین قدیانی مطلبی در پاسخ به این جریان آورده اند که تقدیم می گردد:
نمیدانم چرا هر وقت میخواهم مشخصا درباره آقای رفسنجانی چیزی بنویسم، دست و دلم میلرزد. به همان اندازه که احساس میشود خاندان ایشان از نوعی مصونیت قضایی برخوردارند، هزینه نقد متهمان این خانواده آنقدر بالاست که بعضا مترادف با «شلاق» میشود. این نکته داغ کمی نیست، اما نظام مقدس جمهوری اسلامی بنا بر هر مصلحتی، نهفقط با «م. ه» و «ف. ه» کاری ندارد، بلکه صلاح دیده است از خاندان هاشمی در برابر کسانی که نازکتر از گل به ایشان میگویند، تمام قد دفاع کند. با این همه نمیدانم از چهرو اعضای این خانواده گاهی نمکدان میشکنند و از منافقین دعوت میکنند که بریزید در خیابانها؟! من که خود عاشق جمهوری اسلامی هستم، لازم میدانم بر دهان کسانی که تملق نظام میکنند، خاک بپاشم، الا اینکه آن شخص، آقای رفسنجانی و آقازادههایش باشند. یعنی طبیعیترین اتفاق در نظام ما این است که خاندان هاشمی تملق جمهوری اسلامی بگویند. تملق، دندان لقی است که باید آن را کشید، اما خاندان هاشمی بر فرض که روزی بخواهند چاپلوسی نظام را بکنند، هیچ نباید بر ایشان خرده گرفت، از بس که این رخداد طبیعی مینماید. آنچه غیرطبیعی است، این است که خانواده هاشمی، نهفقط تملق جمهوری اسلامی نمیگویند، بلکه «نامه سرگشاده» هم مینویسند. نهفقط نامه سرگشاده مینویسند، که تلویحا و تصریحا خواهان ابطال رای اکثریت میشوند. نهفقط رای ملت را نمیپذیرند، که دعوت به هرج و مرج میکنند. نهفقط دعوت به هرج و مرج میکنند، که به «خرید» هم علاقه زیادی از خود نشان میدهند. نهفقط زیاد خرید میکنند، که در نماز جمعه «خطبه دفاع از فتنه» میخوانند. نهفقط مواضع دشمن شادکن اتخاذ میکنند، که نظرشان هنوز هم همان مواضعی است که در نماز جمعه گرفتهاند. نهفقط بر همان مواضع ایستادهاند، که «دیدید گفتم» هم میگویند. نهفقط «دیدید گفتم» میگویند، که زمینه حمایت معاندین از خودشان را فراهم میکنند. نهفقط جریانهای مختلف ضدروحانیت از قبیل داریوش همایون از دوستان ایشان تعریف میکنند، که با جریان انحرافی هم بی سَر و سِر نیستند. نهفقط عناصر اصلی «جریان مذکور» دور و بریهای این خانوادهاند، که جریان منحرف سران فتنه هم همسایههای ایشاناند. نهفقط موسوی و کروبی و خاتمی از هاشمی زبان به مدح باز میکنند، که متهمان این خاندان از کشور فرار میکنند. نهفقط «م.ه» فراری است، بلکه رتق و فتق امور دانشگاه آزاد را هم میکند. نهفقط شعبه لندن را سر و سامان میدهد، که موقع بازگشت به کشور، قوه محترم و مظلوم قضائیه نباید کاری با وی داشته باشد. نهفقط مصونیت قضایی شامل حال آقازاده فراری باید باشد، که از ایشان باید مثل قهرمانان استقبال شود. نهفقط «م. ه» آدم خیلی خوبی است، که همه خاندان هاشمی افراد برجسته و مهمی هستند. نهفقط مهم و برجسته هستند، که «استوانه نظام» هستند. نهفقط استوانه نظام هستند، که نسخه آشوب برای بعد از انتخابات میپیچند. نهفقط جرقه فتنه را میزنند، که در میدان عمل هم پای کارند. نهفقط برجی، کاخی، پولی، پلهای به نام خاندان هاشمی نیست، که از همان قبل انقلاب وضعشان خیلی خوب بود. نهفقط از همان قبل انقلاب خیلی اوضاع خوبی داشتند، که انقلاب برای به ثمر نشستنش و جمهوری اسلامی برای ادامه حیاتش تا خرخره به ایشان بدهکار است. نهفقط جمهوری اسلامی به خاندان هاشمی بدهکار است، که ما هم به هاشمی و خاندان هاشمی بدهکاریم و همین که الان دارد دست و دلم میلرزد، ادای بخشی از این دین است.
قبل از ادامه بحث، حتما میخواهم به 2 نکته اشاره کنم:
یک:
اگر همین الان که نقد جریان مذکور سخن هر کوی و برزنی است، یکی از من بپرسد با کدام یک از حضرات برجسته، بیش از همه زاویه داری، حتما میگویم با هاشمی و خاندانش. چرا که شاید دست و دلم بلرزد، اما ایمانم هرگز.
دو:
نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم جریان انحرافی سران فتنه را مورد بررسی قرار دهم، میبینم که آقای رفسنجانی و خانوادهشان مثل کوه پشت فتنهگران ایستادهاند؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم جریان انحرافی عطا مهاجرانی را مورد نقد قرار دهم، میبینم که سرنخ این شخص بوالهوس میرسد به معاونت پارلمانی آقای هاشمی؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم در کف خیابان با جریان انحرافی آشوبگران عاشورا بجنگم، خاندان رفسنجانی جلوی چشمم رژه میروند؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم علیه جریان انحرافی حزب کارگزاران چیزی بنویسم، ناخودآگاه منتقد آقای رفسنجانی و خانوادهشان میشوم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم علیه جریان منحرف حزب مشارکت و سازمان مجاهدین 2 کلمه حرف حساب بزنم، یاد خطبه دفاع از فتنه میافتم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم علیه جریان انحرافی خواص بیبصیرت حرفی بزنم، یاد این جمله نغز و البته خالی از مغز میافتم که کشته شدن هابیل توسط قابیل، تقصیر حرفهای فلانی بود در مناظره؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم منتقد جریان منحرف «عمار با الف» باشم، یاد تملق، ارادت، چاپلوسی و عشق وافر این حضرات، نهفقط به آقای هاشمی، که به خانواده ایشان میافتم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم جریان انحرافی بیعفتی و بدحجابی را مورد سرزنش قرار دهم، یاد «هاشمی 2005» و نیز خاطره تابوشکنیهای «ف. ه» در ساختمان خیابان حجاب، در ذهنم نقش میبندد؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم درباره عدالت و معیشت مردم و جریان منحرف زالوصفتان اقتصادی مطلبی بنویسم، ناگهان فکر بیتالمال میافتم و اینکه اگر «م. ه» چیز دندانگیری به نامش نیست، پس چگونه به آشوبگران عاشورا پولهای کلان میداد؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت فیلم یاد هندوستان نقد جریان انحرافی یقه سفیدها میکند، یاد خاندان آقای هاشمی میافتم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم جریان منحرف ضدروحانیت را بکوبم، یاد «روزنامه زن» که توسط «ف. ه» اداره میشد، میافتم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت منتقد هر جریان انحرافیای شوم، و حتی همین امروز که بنا بر نقد «جریان مذکور» گذاشتهام، همچین میشود و عدل میرسم به از ما بهتران؟!... و اما از آنجا که آقای هاشمی خودشان بهتر از من در جریان نسبت مستقیم عناصر جریان مذکور با ایشان هستند، از ذکر مصادیق خودداری میکنم. باورم هست دولت مستقر، اهل خدمت است و جریان مذکور، اهل خیانت. من هر وقت میخواهم از خدمات دولت به نیکی یاد کنم، هیچ ارتباطی میان خاندان هاشمی با سفرهای استانی، هدفمندی یارانهها، افق جدید در انرژی هستهای، عدالتمحوری، نانوتکنولوژی، ماهواره امید، مسکن مهر، رونق بازار و بورس و... نمیبینم، الا اینکه در یک کلام آقای هاشمی با همه این خوبیها یک جا مخالفت کرد و خدمات دولت را «گداپروری» خواند. اما من هر وقت میخواهم جریان مذکور را نقد کنم، دست بر قضا به «فلانی» و «بهمانی» میرسم که از آحاد حزبالله، تنفر دارند، از علامه مجاهد مصباحیزدی بدشان میآید، از اهل ولا کینه به دل دارند، «پابرهنههای پردرد» را برنمیتابند، هوای «برهنههای بیدرد» را دارند و... آری! همچین هم با آقای هاشمی بینسبت نیستند. آقای هاشمی! از جمله این فلانیها و بهمانیها که عنصر بلندبالای جریان مذکور است، یادتان هست مدیران اقتصادی کدام شرکت را به دیدار شما آورد تا به احمدینژاد رای ندهند و به شما رای بدهند؟! آقای هاشمی! بیش از این بخواهم وارد جزئیات شوم، دست و دلم میلرزد، اما ایمانم هرگز نمیلرزد و میتوانم ادعا کنم که عناصر اصلی و همهکاره جریان مذکور، اتفاقا عاشق چشم و ابروی شما هستند.
فقط بحث نسبت نیست. بحث ارادت هم نیست. بحث نوعی ولایت است که این ولایت را شما بر جریان مذکور دارید. کتمان کنید، در نوشته بعدی مجبورم پای ایمانم را بیش از این وارد جزئیات کنم و به شما بگویم که... بگویم که... بگویم که؛ «شما دیگر نفرمایید آقای هاشمی!»
***
این روزها آقای رفسنجانی و خاندانشان، محرمانه و غیرمحرمانه زیاد نامه مینویسند و بیشتر از آن، موضعگیری میکنند. تمام حرف حساب ایشان خلاصه در یک جمله میشود که؛ «ما قبلا به شما تذکر داده بودیم، اما شما گوش نکردید و الان به همان حرفهای ما رسیدید». در این بخش از جناب آقای رفسنجانی چند سوال دارم:
یکم: شما دقیقا چه زمانی و چه چیزی را به ما تذکر داده بودید؟! آیا جز این بوده است که تذکرات قبلی شما بیش از آنکه نقد جریان مذکور باشد، شورش اشرافیت علیه اکثریت بوده است؟! آیا نامه سرگشاده، تذکر در باب جریان انحرافی بود یا شمشیر کشیدن علیه مردمسالاری یا دموکراسی؟!
دوم: آیا همه تذکرات قبلی شما به ما خلاصه در ابطال انتخابات نمیشود؟!
سوم: آیا منظورتان از تذکرات قبلیتان به ما، این نبود که به ما تذکر داده بودید سفرهای استانی و رفتن هیات دولت در قلب فلان روستای لب مرز، گداپروری است؟!
چهارم: آیا تذکر قبلی شما به ما درباره خیانتهای جریان مذکور بود، یا خدمات دولت؟!
پنجم: میشود بگویید آن زمان که نگارنده نوشت: «نوشتیم احمدینژاد، خوانده شد...»، شما از جریان مذکور کدام انتقاد را ولو در لفافه مطرح کردید؟!
ششم: میشود بگویید که کدام رفتار و گفتار از ناحیه شما و خاندانتان باعث شده یکی از مهمترین دلایل پیروزی هر نامزدی در انتخابات، این باشد که بیش از دیگری با حضرتعالی و خانواده محترم مرزبندی کند؟!
هفتم: اگر ممکن است بیان کنید چرا امثال من، بیشتر میپسندند که جنابعالی را از زاویه جمهوریت و مردمسالاری نقد کنند تا اسلامیت؟!
هشتم: میشود بیان کنید به کدام دلیل به هیچ کدام از مواضع شما در نماز جمعه عمل نشد اما نه تنها در ایران قیامت نشد، که حتی شیخ دیپلمات هم علیه سران فتنه موضعگیری کرد؟!
نهم: اگر ممکن است بفرمایید مخاطب نامه سرگشاده شما جریان مذکور بود یا دولت؟! این را هم لطف کنید و در ذیل همین سوال، جواب دهید؛ شما در نامه سرگشاده به دولت سلام نکردید یا به حکومت؟!
دهم: بفرمایید که چرا و به چه دلیل، مردم مدتهاست به شما پستهای انتخابی نظام مقدس جمهوری اسلامی -نه سمتهای انتصابی!- را تعارف نمیزنند؟!... و باز این پرسش؛ چرا منتخبان ملت در خبرگان رهبری هم عاقبت به سیاق تودههای ملت عمل کردند و در شما کفایت لازم برای ریاست بر مجلس حساس، مهم و صدالبته انتخابی خبرگان رهبری را ندیدند؟!
یازدهم: میشود بگویید چرا آن زمان که ما داشتیم از خرافهگرایی انتقاد میکردیم، شما به جای آنکه مثل ما متذکر این انحراف باشید، خودتان دم به ساعت خوابهایتان را برای این و آن تعریف میکردید؟! سوال دیگر. آیا اتکای بیش از حد به خواب و رویا، از نظر حضرتعالی مصداق خرافهگرایی هست یا خیر؟!
دوازدهم: از شما با ملاک خمینی پرسش مشخصم این است؛ امام راحل ملاک را «حال فعلی» افراد میدانستند. آیا اگر بر اساس همین ملاک، مردم به شما یا دوستداران شما رای ندادند، حتما تقلب شده است؟! آیا بر اساس آموزههای حضرت روحالله، میزان رای مردم است یا رای اشراف؟! آیا در صورتی که رای مردم با رای اشراف تضاد داشت، میتوان فتنه 88 را با نامه سرگشاده کلید زد؟!
سیزدهم: از شما با ملاک خامنهای پرسش مشخصم این است؛ حضرت عشق -که تمام مسؤولان جمهوری اسلامی، اعم از سران قوا و منجمله خود شما انشاءالله توفیق رفیق راهتان شود و فداییان حضرت ماه شوید- ملاک را نه اشخاص، که «کار» میدانند. از شما سوال میپرسم که خانواده محترم، مثلا در همین سال «جهاد اقتصادی» به جز خریدهای سرکار خانم «ف. ه» چه کردهاند؟!
چهاردهم: گیرم که احمدینژاد، بد. سوال مشخصی دارم از شما. اگر مردم بنا به هر دلیلی به یک آدم بد رای دادند، آیا تذکرات قبلی شما پیچیدن نسخه دیکتاتوری برای نظام مردمسالار ما نبود؟!... و آیا وقتی قانون، و از آن بالاتر رهبر هست، باید طبق قانون عمل کرد یا چنان عمل کرد که شما و خاندانتان کردید؟!
پانزدهم: گیرم که جریان مذکور، بد. شما بفرمایید تا به حال کی و کجا مشخصا در نقد این جریان سخنی گفتهاید؟! نیز بفرمایید علیه این جریان بیشتر سخنرانی و عملرانی داشتهاید یا علیه رای اکثریت؟!
شانزدهم: جریان مذکور کلکسیون رنگارنگی از انحرافات است. بفرمایید این جریان کدام انحراف را دارد که دوستان شما آن را ندارند؟!
هفدهم: شما معتقد هستید آن زمانی که داشتید پیچش مو میدیدید، ما از دیدن مو عاجز بودیم. بر فرض که ادعای شما درست باشد. از شما میپرسم؛ آیا ممکن است کسی تا این حد پیشگوییهایش درست باشد، اما نتواند پیشبینی کند که مردم اصولا به هاشمی و طرفدارانش سالهاست که رای نمیدهند؟! در ذیل همین سوال این را هم میخواهم از شما بپرسم؛ آیا این از پیش گفتن شما، مصداق پیشگویی هست یا نیست؟! و اگر هست، آیا استثنائا این پیشگویی، ترویج خرافهگرایی محسوب نمیشود؟!
هجدهم: امام راحل که سالگرد رحلتشان نزدیک است، همواره معتقد بودند «هر چه فریاد دارید، بر سر آمریکا بکشید». نیز موکدا توصیه داشتند که «پشتیبان ولایتفقیه باشید». بفرمایید عملکرد شما و خانواده محترم درباره این 2 تذکر امام چه بوده؟!
نوزدهم: از آنجا که در مثل مناقشه نیست، از شما سوال میکنم آن مان که طلحهًْ، طلحهًْالخیر بود و زبیر، سیفالاسلام و شمر، جانباز امام علی و... آیا شما باز هم آینده این افراد را پیشگویی میکردید، یا مثل معصوم علیهالسلام، از کمکهای ایشان و خدماتشان برای جبهه حق بهره میگرفتید؟! نیز از شما میپرسم آیا میشود به صرف پیشگویی، ملاک را حال آینده افراد دانست؟!
بیستم: آیا بد بودن جریان مذکور، «م. ه» و «ف. ه» و نامه سرگشاده را تطهیر میکند؟!
بیست و یکم: فکر میکنید چرا همان اصلاحطلبانی که علیه شما «عالیجناب سرخپوش» را نوشتند، حال در مقام دفاع از شما و خاندانتان بلند شدهاند؟! آیا هدف آن حملات بیرحمانه و این حمایتهای امروز، از نظر شما که فردی سیاسی و سرد و گرم چشیده روزگار هستید، به نظر نمیرسد تضعیف جایگاه ولایتفقیه بوده باشد؟! اگر اینگونه نیست، تحلیل شما چیست؟!
بیست و دوم: شما روزگاری در نماز جمعه گفته بودید که این غربیها مثل گاو تحلیل میکنند. آیا الان هم تحلیل این غربیها را مثل گاو میدانید؟! من اگر بخواهم خودم به این پرسش آخر جواب بدهم، هنوز هم معتقدم غربیها مثل گاو تحلیل میکنند که گمان میکنند با مشتی وطنفروش مثل موسوی و خاتمی و کروبی و آقازادهها و جریان مذکور میتوان جمهوری اسلامی قلابی را جایگزین جمهوری اسلامی انقلابی کرد.
***
جناب آقای هاشمی! شما دیگر نفرمایید... شما را اگر قرار بر موضعگیری است، یک کلام بگویید «م. ه» الان کجاست و به چه دلیل متواری است. شما به جای این حرفها، از دلیل علاقه مفرط «ف. ه» به خرید برای ما بگویید. از این حرفها بزنید. از این یکی حرفها نزنید، چرا که شما برای نقد هیچ جریان منحرفی در این کشور صاحب صلاحیت نیستید. اصولا رطب خورده، منع رطب کی کند؟! ما تا الان هم زیاد احترام شما را نگه داشتهایم؛ به 2 حرمت. یکی سابقهتان و دیگری به احترام رهبر انقلاب. خامنهای برای ما اما همان خمینی است. پدران ما توی دهان مخالف خمینی زدند، دمشان گرم، ما هم میزنیم توی دهان مخالفان خامنهای. یعنی میزنیم توی دهان آمریکا و اسرائیل. شما مخالف ما هستید. ما هم مخالف همه جریانات مذکور. شأن حضرت ماه بسی بالاتر از این حرفهاست که هر نامهای را جواب بدهد. امام هم هر نامهای را جواب نمیداد. آقای هاشمی! تا ما ستارههای حضرت ماه هستیم، دشمن خامنهای فقط در «اتاق بیضی» نشسته است. شما اگر گاهی خواب خوبان را میبینید، ما در بیداری، و در حسینیه امام خمینی، خمینی را میبینیم. خامنهای برای ما همان خمینی است، اما با این تفاوت که ما اجازه نمیدهیم جریانات انحرافی به این یکی امام هم جام زهر بدهند.
پس آقای هاشمی! شما دیگر نفرمایید... جمهوری اسلامی، جز رئیسجمهور فعلی، روسایجمهور دیگری هم دیده است. این مسائل اصلا مهم نیست. هیچ و پوچ است. نمک خوردن و نمکدان شکستن، کار خوبی نیست، اما چون «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند» همچین هم کار مهمی نیست، ولو آنکه در دولت اصلاحات و سازندگی هم مسبوق به سابقه باشد.
پس آقای هاشمی! شما دیگر نفرمایید... اگر هم میخواهید بفرمایید، بفرمایید ببینم اصلیترین شعار ملت در یومالله 9 دی چه بود؛ این را بفرمایید!
89/12/15
4:51 ع
تنها چند روز پس از پذیرفته شدن استعفای هاشمی (مدیر عامل مترو)، امروز شاهد بودیم که آقایان احمدی نژاد و قالیباف که مدتها باهم ندیده بودیمشان، در روز درخت کاری با هم درخت دوستی نشاندند تا کام دل ببار آرد و پس از آن دست یکدیگر را فشردند و قول مساعدت به یکدیگر دادند.
هر چند که این مسئله دل من و حتما بیشتر مردم را شاد کرد، ولی پس از شادی فراوان، گذشتن از حواشی آن به سادگی برایم میسر نبود؛ چرا که سوالاتی در ذهنم پیش آمد که از حد طرح آن ها نمی توانم فراتر بروم:
1- آیا مشکل بین احمدی نژاد و قالیباف با استعفای هاشمی به راحتی قابل حل بود، و اگر بود از کی؟
2- آیا هاشمی در میان رابطه ی احمدی نژاد و قالیباف فعالیت های فتنه انگیز داشته است؟
3- آیا هاشمی از موثر بودن در اختلاف افکنی نا امید شده است؟
4- آیا استعفای هاشمی برای این بود که اعضای مجلس خبرگان دقیقاً قبل از انتخابات هیأت رییسه این مجلس، احساس کنند که کلاً خاندان هاشمی به قدرت دلبستگی ندارند؟
5- آیا قالیباف به درستی تشخیص داده است که پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری بعدی بدون حمایت احمدی نژاد میسر نیست؟
6- آیا فشار به هاشمی و پذیرش استعفای وی از سوی قالیباف، وجه المصالحه آشتی با احمدی نژاد بود؟
7- آیا بحث متروی تهران که بزرگترین اختلاف بین دولت و شهرداری بود و سرو صدایش به مجلس و شورای نگهبان و تشخیص مصلحت هم رسید، به همین راحتی با رفتن هاشمی قابل رفع بود و این همه انرژی کشور را مصروف کرد؟
8- آیا احمدی نژاد هم به ائتلاف با قالیباف برای انتخابات علاقه مند است یا بحث فقط بحث خدمت است؟
9- آیا این هاشمی هم هوس ساندویچ خوردن در میان اغتشاش گران را به همراه خواهرش خواهد داشت؟
10- آیا باید منتظر جهش در بحث مترو و احتمالا منوریل در شهرداری تهران و کلاً اتفاقات خوب در تهران بود؟
11- تقویت رابطه ی قالیباف و احمدی نژاد، سایر مدعیان انتخابات ریاست جمهوری بعدی را به چه حرکتی وادار خواهد کرد؟
12- سقوط یک هاشمی دیگر منجر به دق کامل علی مطهری و طرفداران خاندان هاشمی خواهد شد؟
13- آیا همین 6 سال ریاست جمهوری احمدی نژاد باعث برچیده شدن پایه های بزرگترین فتنه خزنده انقلاب (خاندان هاشمی) خواهد شد؟
14- آیا طرح ساخت بزرگترین پارک برای پایین شهر تهران رویرکرد جدید قالیباف برای بدست آوردن آرای طبقه ی ضعیف طرفدار احمدی نژاد است تا رییس جمهور بعدی هم از شهرداری تهران بیرون بیاید؟
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/12/9
12:39 ع
صراط: یکی از طراحان کودتای مخملی در سازمان سیا به جای اعتراف به شکست طراحی های این سازمان علیه جمهوری اسلامی ایران ادعا کرد که اپوزیسیون تفکر و عملی استراتژیک نداشته است.
اظهارات جین شارپ در حالی است که گروهک های ضد انقلاب و دست اندرکاران فتنه سبز با اطاعت کامل صرفاً راهبرد دیکته شده از سوی سرویس های جاسوسی سیا و ام آی6 و تئوریسین هایی چون شارپ، جرج سوروس، ریچارد روروتی، جان کین، مایکل لدین و... را در پیش گرفته بودند.
شارپ در مصاحبه با تلویزیون دولتی انگلیس هر چند ادعا کرد با سازمان سیا همکاری ندارد اما گفت: در ایران به نظر می رسید که جنبش سبز و مخالفان خیلی چیزها را بلد بودند اما نشانه ای از اینکه مبارزه بدون خشونت را عمیقاً فهمیده باشند به چشم نمی خورد. شاید آنها به اندازه کافی برنامه ریزی نکرده بودند.
جین شارپ که بارها در این مصاحبه موسوی را متهم به نفهمیدن فرمولهای سیا برای سرنگونی انقلاب اسلامی کرد همچنین گفته است: اگر مخالفان در ایران مبارزه بدون خشونت را عمیقاً مطالعه نکرده اند و حکومت را با دقت بررسی نکرده اند که بفهمند چرا اینگونه عمل می کند و اگر نمی دانند که چطور باید تفکر و عملی استراتژیک داشته باشند، نتیجه این می شود که اغلب برای یکی دو تا راهپیمایی برنامه ریزی می کنند و فکر می کنند سقف حکومت به شکلی معجزه آمیز فرو می ریزد. اینگونه موفق نخواهند شد. ما دانش استراتژیک لازم را در جزوه ای گنجانده ایم که راهنمایی است جهت برنامه ریزی استراتژیک. مخالفان گاه فکر می کنند همه چیز را بلدند و به همین خاطر لاجرم شکست می خورند چون به اندازه کافی آگاه نیستند.
این اظهارات در حالی است که عناصر اصلی سازمان اغتشاش و آشوب 88، ماه های متمادی با سرویس های سیا و موساد و ام آی6 در ارتباط بودند و کارورزی های لازم را چه قبل از راه اندازی آشوب و چه بعد از آن سپری کرده اند.
آنها در عرصه میدانی نیز تمام راهبردها و تاکتیک های دیکته شده را در پیش گرفتند که القای پیشاپیش تقلب در انتخابات، تشکیل کمیته صیانت از آرا، متوسل شدن به نمادها و سمبل های فریبنده، گردآوری رنگین کمانی از مخالفان حول محور نفی، تن ندادن به قانون و تلاش برای انسداد مکانیزم های حقوقی حل اختلاف، ایجاد آشوب خیابانی، ترور و کشته سازی، و حمله به ارکان قانون اساسی از آن جمله است.
نکته جالب، اقدام تبلیغاتی BBC- به عنوان بازوی تبلیغاتی سرویس جاسوسی MI6 انگلیس- در خدمت مستقیم سازمان CIA و ترویج راهکارهای عملیاتی توصیه شده از سوی کسانی نظیر جین شارپ است. بی بی سی هر چند ادعا کرد شارپ آدم فقیری است که در محله ای کارگرنشین در بوستون زندگی می کند! اما در عین حال اذعان کرد که وی به بسیاری از کشورهای مخالف آمریکا برای راه اندازی تنش و اغتشاش سفر کرده است.
نه بی بی سی و نه شارپ توضیح نداده اند که اگر حقیقتاً دنبال مردم سالاری هستند چرا در ماجرای آشوب های اجتماعی- اقتصادی گسترده چند ماه پیش در کشورهای اروپایی (انگلیس، آلمان، فرانسه و ایتالیا) که با سرکوب شدید معترضان همراه بود، مطلقاً سکوت کردند و نسخه های «رهاسازی خویشتن» را برای مردم اروپا ارائه نکردند؟
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.