91/8/7
11:17 ص
باتوجه به این که سازمان ها و ادارات حکومتی (اعم از دولتی و غیره) بخش های مختلفی از قبیل حراست، امور فرهنگی و پایگاه های بسیج دارند و برای شان بودجه و نیروی انسانی مستقل (به غیر از بسیج که از همان کارمندان با وظایف مختلف اداری تأمین می شود) تعریف شده است، ایشان مکلف به ترویج و حفظ و حراست از حریم و شئون اسلامی در ادارت می باشند، اما متأسفانه شاهدیم که این حریم ها در ادارات به درستی رعایت نمی شوند به نحوی که به شخصه شاهد بوده ام که در اداراتی مفاسد مختلف و حتی مستندی از قبیل جنسی، ارتشاء، اقتصادی و حتی رباخواری وجود داشته و عملاً امور فرهنگی و حراست و پایگاه های بسیج هیچ واکنشی در جهت رفع، پیشگری و حتی جلوگیری از رشد و حتی تنبیه متخلفان، از خود نشان نداده اند و متأسفانه و متأسفانه و متأسفانه از بین همین مشکل داران، کسانی به پست و مقام گماشته می شوند. از آنجا که ریشه یابی در هر مشکلی اولین گام در حل مسئله است، با توجه به سوابق، مشاهدات و تجارب شخصی ام، به برخی دلایل این بیماری صعب العلاج با توجه به تعریف نهادهای حراست و امور فرهنگی و بسیج اشاره می کنم:
1- متأسفانه به کارگماری کارمندان حراست در ادارات بر اساس شرایط و ضوابط نبوده و این افراد بر اساس باندبازی وسیاسی کاری منصوب و عزل می شوند.
2- حراست های ادارات متأسفانه در راستای همان انتصابات، به فعالیت های سیاسی و باندبازی های اداری و خارج از اداری مشغولند و سعی می کنند تا در عزل و نصب ها و مسائل فنی، دخالت های بدون ضابطه و اعمال فشار نمایند و در مسائلی مهمی که در شرح وظایف ایشان قرار دارد، بی تفاوت و تماشاچی بمانند.
3- متأسفانه بسیاری از کارمندان حراست و امور فرهنگی ادارات، خودشان و خانواده های شان اعتقاد راسخی به مسائلی مانند عفاف و حجاب و احکام اسلامی ندارند واین معضل همان معضل عدم اثربخشی برخورد بسیاری از مأموران در بحث های امر به معروف و نهی از منکر است.
4- بسیاری از کارمندان حراست از نوع قرارداری و پیمانی در نظر گرفته می شوند و ایشان حتی علی رغم اعتقادات و خواست قلبی نیز با توجه به پایگاه سستی که به لحاظ استخدامی دارند، توان هیچگونه برخوردی را ندارند و بعضاً ناچار به گزارش سازی و یا تأیید گزارش های کذب در جهت تقویت و یا تضعیف نابجای افراد و رقبا، قرار دارند.
5- عدم آموزش های لازم به کارمندان حراست، امور فرهنگی و بسیج و عدم آشنایی ایشان به نحوه صحیح امر به معروف و نهی از منکر باعث شده است، معدود برخوردهای ایشان نیز غیرمنطقی صورت گیرد و اینچنین مجموعه ای از برخوردهای افراطی و تفریطی که اکثراً غیر قابل دفاع هستند، موجب شده است تا این نهادها در ادارات به جایگاهی منفور تبدیل گردند که حتی کارمندان با سواد، مؤمن و معتقد نیز از کار کردن و حتی همکاری غیر مستقیم در چنین جایگاه هایی طفره بروند.
6- حراست، بسیج و امور فرهنگی در ادارات باید باهم در یک مسیر حرکت و همکاری داشته باشند و نمی توان سیاست های تنبیهی و تشویقی و فرهنگی را مستقل از هم تعریف نمود که متأسفانه در حال حاضر چنین است و علی رغم هزینه و نیروی انسانی بکارگیری شده در این بخش ها، عملاً شاهدی پیشرفتی در این حوزه ها نیستیم.
7- فعالیت های فرهنگی (چه در حوزه امور فرهنگی و در حوزه بسیج) در سازمان ها و ادارات تا حدود زیادی تعطیل هستند و صرفاً به فعالیت های کلیشه ای تبدیل شده اند که غالباً با سندسازی به ارائه کارنامه مشغولند و اینچنین اکثر قریب به اتفاق کلاس هایی که در ادارات با مضمون امر به معروف و نهی از منکر، نماز، حجاب، عفاف و مبارزه با فساد اداری به عنوان گزارش از ادارات خارج می شود تنها یک گواهی از یک حضور کذب در کلاس است تا حداقل امتیازات و نیازهای آموزشی ادارات و کارمندان همچنین بهانه های جذب بودجه با آن ها تأمین شود.
8- معاونت های بسیج ادارات و کارمندان نیز شق دیگری از قضیه هستند که متأسفانه به دلیل عدم تغذیه مناسب با نیروی انسانی متخصص و بودجه مالی و حمایت های لازم از پایگاه های ادارت، عملاً پایگاه های ادارات را به یک جایگاه فرمالیته صرف تغییر شکل داده اند تا با تنظیم و ارسال چند عکس بعضاً مجعول و گزارشهای ساختگی همواره برای ادارات کارنامه های مقبولی ایجاد نمایند، چرا که این پایگاه ها برای کوچکترین بودجه ای باید به مدیران متوسل شوند و این بعنی عملاً بسیاری از فعالیتهای فرهنگی مناسب از دستور کار خارج می شوند.
9- نکته دیگر، کنترل شدید مدیران و روسای ادارات بر حوزه های بسیج ادارات و حراست است تا نکند که احیاناً مفاسد و تخلفات ایشان به مدیران ارشد و یا ارگانهای نظارتی گزارش گردد که همین مسئله موجب شده تا این بخش ها که قاعدتاً باید در حوزه های غیر فنی فرابخشی عمل کنند و گزارش دهند، تحت شدیدترین کنترل ها قرار داشته باشند و عملاً خنثی شوند.
10- عدم اطمینان از برخوردهای غیرسیاسی و منصفانه در حوزه های ستادی و صفی حراست و بسیج موجب شده است بسیاری از افراد امین و مطلع، از ارائه گزارش در زمینه تخلفات خودداری کنند و چه بسا دیده ام حتی گزارشی که به صورت محرمانه علیه یک مدیر یا مسئول ارائه شده است، بعداً روی میز همان مدیر و رییس متخلف سردرآورده و اینچنین فرد گزارش دهنده در ازای تخلفی که گزارش داده شده، مورد شدیدترین تنبیهات و حتی اخراج قرار می گیرد.
11- عدم نظارت مؤثر بر فعالیت های حراست و بسیج در ادارات و حتی به صورت نامحسوس بر خود ادارات موجب می شود تا عملاً با به بن بست رسیدن این نهادها، ادارات برخلاف مسیر صلاح و سلامت حرکت نمایند. اصرار بر دریافت گزارش های مستند و با امضا موجب تعطیلی روند سلامت اداری شده است و حال این که این رویه باید به استفاده از بازرسی های نامحسوس بر اساس همان گزارش های غیر مستند و بازرسی های دوره ای نامحسوس و محسوس تغییر یابد.
12- بحث بسیار مهم و گسترده ی دیگر این است که نمی توان رعایت شئونات اسلامی و مبارزه با مفاسد مختلف را در ادارات خارج از مجموعه جامعه بررسی و کنترل کرد. وقتی در جامعه و سطوح کلان برخورد مناسبی با مفاسد و تخلفات صورت نگیرید، تأثیر این رویه را نمی توان در ادارات نادیده گرفت.
13- بحث بسیار مهم دیگر، بحث های مدیریتی است که قبلاً در مطالب متعددی که بعضاً ذیل همین مطلب درج شده است، مشروحاً مورد بررسی قرار گرفته است.
مطالب مرتبط:
چرایی وضعیت بهره وری در ایران
مهاجرت کارمندان از تهران به چه قیمتی!؟
همه مسئولانه بخوانند
مردم را نجات دهید
عذرنخواهی و عذرنپذیری، مادر گناهان ما
مردم مقصرترند یا مسئولان؟!
چرایی وضعیت بهره وری در ایران
مدیران مهمترین مانع در ارتقای بهره وری و سلامت اداری
مهمترین عامل در ارتقای سطح همت و کار عموم
به شغل خود تعصب نورزید
فرهنگ، مهم مهجور در نهادها
برنامه پایش و اشتباه قدیری ابیانه
در پاسخ به پاسخ دکتر قدیری ابیانه
ادامه ی بحث با آقای دکتر قدیری ابیانه
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/4/31
10:20 ص
اگر چه قبلاً طی مقاله ای پیش بینی کرده بودم که 15% رقمی است که عملاً اتفاق نمی افتد ولی امروز که حکم حقوقی سال 91 مان را دادند به مناسبت تحقق آن مجدداً مطلبی را تقدیم می کنم:
امروز من و همکارانم حکم حقوقی مان را دریافت کردیم و بر اساس حکم دریافتی رقم افزایش یافته ی حقوق مان بین 5% تا 9% بوده است.
امیدوارم مجلسیان و دولتیان بتوانند روز قیامت پاسخ کارمندان معمولی و ضعیفی چون ما را بدهند ولی این رسمش نیست که نرخ تورم حدود 50 درصد باشد و نرخ افزایش حقوق من کارمند 6%. آیا با 6 درصد افزایش حقوق می توان از پس مشکلات اقتصادی خانوار برآمد؟! می توان همان نیازهای اولیه را تأمین نمود؟!
همکار دیگرم که اتفاقاً مدرک و شغلش هر دو کارشناسی است با حقوق حدود 600 هزارتومان، بعد از 4 ماه از شروع سال، امروز تازه فهمیده است که حقوقش 25 هزارتومان افزایش دارد و این حتی زیر 5% است؛ سؤال بسیار جدی این است که آیا:
صاحب خانه راضی می شود اجاره اش را فقط 6 درصد افزایش دهد؟!
آیا مواد غذایی (پوشاک در سرمان بخورد) را می توان فقط 6% گران تر خرید؟!
آیا ویزیت پزشکان و هزینه های درمان هم همین قدر افزایش یافته است؟!
آیا شهریه مدارس همین 6 درصد گران شد؟!
آیا کرایه ماشین هم 6% زیاد شده است؟!
آقای احمدی نژاد! آقای لاریجانی! آقایان وزرا و نمایندگان مجلس! شما که توان کنترل قیمتها را ندارید لااقل افزایش حقوق را با تورم متناسب کنید، این را که می توانید. شما که نمی توانید قیمت ها را مدیریت کنید بر چه اساسی حقوق کارمند را اسماً 15% و رسماً 5% افزایش می دهید؟! آیا تنها ابزار کنترل نقدینگی همین است که از کارگر و کارمند جماعت مایه بگذارید؟! صراحتاً می گویم:
چه کسانی را می خواهید علیه چه کسانی ناامید و ناراضی کنید؟!
شمایی که مدعی هستید مشکلاتمان را می دانید، سعی هم می کنید که آنها را درک کنید؟! و یا نه فقط همان دانستن کفایت می کند؟!
مطالب مرتبط:
بازهم افزایش تا 15%؟!!
لزوم اصلاح جدی در تعیین دستمزدها
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/4/30
1:7 ص
آقای رییس جمهور! ای مرد میدان خدمت! امروز خود را از مشکلات مردم مطلع دانستید و بیان کردید که در یک نبرد سنگین و بی سروصدا هستید و اکنون من به شما می گویم که ماهم از مشکلات شما واقفیم، آری آقای رییس جمهور ما هم از تحریم اطلاع داریم، ماهم می دانیم که مشکلات ناشی از فشارهای خارجی چیست، اما مگر آقای رییس جمهور! ما کادر اقتصادی تان را تعریف کرده ایم؟! آقای رییس جمهور! مگر ما سیاست به قول خودتان فعال خارجی شما را این گونه خرج کردیم!؟ آقای رییس جمهور عزیز! مگر ما به شما گفتیم که دولت نباید دانشمند اقتصادی داشته باشد؟! مگر شما نگفتید که وزرا نباید اهل تئوری پردازی باشند و فقط باید اهل هماهنگی و اطاعت باشند؟! مگر ما از شما خواستیم که همه چیزتان را با دوست دیروز و فامیل امروزتان هماهنگ کنید؟! آقای رییس! مگر اکنون مجوز واردات و صادرات های کلان را ما به نام این و آن می زنیم؟! آقای رییس جمهور! مگر پیمانکاران بزرگ را ما مشخص می کنیم؟! مگر ما قول اشتغال دومیلیون و پانصدهزار تایی داده ایم؟! مگر ما قول بیکاری و تورم زیر 10 درصد دادیم؟! مگر کسی شما را مجبور به این همه وعده کرد؟! مگر ما از شما خواستیم یارانه مان را سه برابر کنید؟! آقای رییس جمهور! شما که اکنون بیش از مفسدان از سوءاستفاده گران رنجیده اید، مگر همان ها که لیست مفسدان را به شما می داد اکنون نمی توانند اسامی سوءاستفاده کنندگان را بدهند؟! مگر ما می گوییم که آن وقتی را که برای کری خواندن با اسرائیل می خواندید، برای دعوا با سایر قوا بگذارید؟! مگر ما می گوییم با حاشیه سازی، حاشیه ها را محملی برای منفعت طلبی به قول شما سوءاستفاده گران قرار دهید؟! مگر ما می گوییم که دوستان تان را از خودتان دور کنید؟! مگر دوستانی که در دولت قبلی دورتان بودند به دنبال مقام و مکنت دنیا بودند که اینچنین خودتان را از پیشنهاد و انتقادشان محروم کرده اید؟! مگر ما می گوییم از دانشمندان و نخبگان اقتصادی برای رفع و رجوع مشکلات بهره نجویید؟! و آیا ملت به همدردی شما محتاج است و یا به مدیریت تان!
آقای رییس جمهور! امروز نشان مدیریت را لایق کسانی دانستید که با 390 هزارتومان حقوق، خانواده ی شان را اداره می کنند و اکنون من به شما می گویم که کسی از شما نشان مدیریت نمی خواهد و شما لطف کنید برنامه ای بریزید که اگر حقوق کارگران و کارمندان سالی یکبار 15 درصد افزایش می یابد، مایحتاجشان سالی چند بار هر بار 20 درصد افزایش نیابد، تمام نشان مدیریت های دنیوی و اخروی ارزانیتان اگر موفق شوید و اگر خود را تنها می دانید و تنهایی زورتان به سوءاستفاده کنندگان نمی رسد، دست کمک به مجلس و قوه قضاییه و کارشناسان و دوستان سابقتان دراز کنید، البته اگر کسر شأن مقام دوم بودنتان نمی گردد.
آقای رییس جمهور! قابل توجه تان اینکه اکنون ما ملت هم در حال یک نبرد بی سروصداییم، اما ما مشکلاتمان را از قوت دشمنانمان نمی دانیم، از تحلیل رفتن دوستانمان می شناسیم! ما نمی توانیم تفاوت مدیریت در دولت نهم و دهم را نادیده انگاریم، ما در یک نبرد ساکت، باید بین یک درآمد ثابت و هزینه های سیال، تعادل برقرار کنیم و ما نمی دانیم از کدام خرجمان در این موازنه بگذریم، نه صندوق توسعه ی ملی و نه صندوق ذخیره ی ارزی داریم و نه مجلسی که بایک متمم جیب مان را پر پول کند، اکنون ما مانده ایم و مرغی که بر درخت قیمت نشسته و گوشتی که بر پشت گوشمان نشسته و میوه هایی که انگار هرگز از درخت چیده نشده اند و حقوقی که با گذشت 4 ماه از سال هنوز همان حقوق 90 است، امروز اگر دشمن دشمنی می کند، همیشه کرده است و از دشمن چه توقعی جز دشمنی و از سوءاستفاده کننده چه توقعی جز سوءاستفاده، ما از بی دقتی خودمان است که رنجیده ایم از این که خودمان محمل را برای ایشان مهیا کرده ایم و گرنه در این انقلاب، هر سختی که از دشمن ناشی شده، چه شیرین و قابل افتخار تحمل شده است.
مطالب مرتبط:
تلخ ترین فرضیه تورمی
اثبات تورم 50% و نسخه پیشنهادی
رییس جان! علی میزان عدالت است نه خودمان
وزیر اطلاعات مقصر یا سیبل گرانی ها؟!
رییس جمهور و مشاوره با نامشاوران
آیا چاره ی گرانی ها افزایش بازرسی هاست؟!
یک سفربازاری به جای چند سفر استانی
آیا نرخ سود بانکی فعلی به نفع تولید است؟!
شرایط تحقق شعار امسال (قسمت دوم)
شرایط تحقق شعار امسال (قسمت اول)
درد و بلای نخست وزیر چین را چه کنیم؟!
موتور حاشیه سازی دولت روشن شد
کاش دولت همیشه علمی عمل کند
کاهش آنی قیمت سکه پیامی برای دولت
کاش رییس جمهور بخواند
لزوم پاسخگویی سریع ارزی دولت
دولت دوستان، نشانه ها را نادیده نگیرند
نسبت مصدق با احمدی نژاد
آیا احمدی نژاد نجات می یابد؟!
این بار دعا کنید احمدی نژاد بخواند
لیست مفسدان در جیب یا جیب مفسدان در لیست
13+25=؟
رییس جمهور به کجا می رود؟!!
برای احمدی نژادمان و خودمان دعا کنیم...
بگذارید احمدی نژاد بخواند!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/4/13
9:58 ص
با توجه به این که بیشتر تیم های فوتبال کشورمان دولتی هستند و یا از کمک های نهادهای عمومی مانند شهرداری تغذیه می کنند و درآمدهای میلیاردی و ماشینهای چند صد میلیونی به بازیکنان خویش می دهند و تازه همان را هم کمتر از حق دوستان می دانند و آرزو دارند که می توانستند تمام بودجه ی دولت را به پای ایشان بریزند و شرمنده از این که چرا نتوانسته اند هواپیمای شخصی به ایشان بدهند، مقایسه ای انجام داده ام بین بازیکنان فوتبال و کارمندان دولت که اتفاقاً ایشان هم نان خور دولتند. در این مقایسه سوالاتی مطرح می کنم که پاسخ شان را می توانید به راحتی با بله و خیر بدهید.
هر دو بر اساس قانون، دقیقاً متناسب با تورم، حقوقشان باید تعریف شود ولی نمی شود؟
هر دو نانخور دولتند و غذای اصلی شان نان و شاید هم پنیر است؟
هر دو با خط فقر اعلامی فاصله ی زیادی دارند؟
هر دو سقف قانونی قرار داد در موردشان رعایت می شود؟
هر دو کسانی مانند آقای رویانیان دارند که تا پای جان از حقوقشان دفاع کند؟
هر دو حقوق شان کاملاً مشخص است و هر دو برای ریال درآمدشان هم مالیات پرداخت می کنند؟
هر دو حین عقد قرارداد خودرو و خانه هدیه می گیرند؟
هر دو اگر تخلف بکنند (اخلاقی، مالیاتی، قاچاقی، مخدری،...) فوراً مورد عفو و گذشت و بعد هم تشویق قرار می گیرند؟
هر دو عزیزند و مورد علاقه مسئولان و رسانه ها به نوعی که نصف روزنامه های سیاسی و صدا و سیما نیز به وضعیت ایشان و احقاق حقوق حقه ایشان می پردازد؟
هر دو مدام مورد کمک مالی شهرداری ها، مجلس، دولت و ارگانهای مختلف قرار می گیرند؟
هر دو اگر کوچکترین ظلمی به ایشان بشود مجلس و کمیسیون های مختلف برای حل مشکلشان جلسات علنی و غیر علنی می گذارند؟
هر دو چه بر نیمکت بنشینند و چه گل بزنند و یا نزنند و یا کار بکنند و یا نکنند حقوق بخور و نمیرشان را می گیرند.
هر دو جزء دهک های بالای درآمدی جامعه هستند؟
هر دو اگر کوچکترین بلایی، بیماری و گرفتاری داشته باشند، مورد حمایت برنامه ی 90 و جذب کمکهای مردمی و دولتی قرار می گیرند؟
هر دو همیشه مصدومند و زخمی روزگار؟
مطلب مرتبط:
سردار، کدام سرختر است؟!
این فوتبال سردار خراب کن...
مردان قانون و تخلف از قانون؟!!
پیروزی و استقلال ویژه خواران بزرگ ورزشی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود
91/4/13
7:33 ص
با توجه به تفویض اختیار تعیین ساعت کار ادارات به استانداری ها، چند روزی است که ساعت کار ادارات در گیلان یک ساعت عقب آمده است، یعنی شروع ساعت کار 6/5 صبح است! ساعت ها همین الان هم با توجه به این که یک ساعت به جلو کشیده شده اند، یک ساعت زودتر از افق شرعی است و این یعنی 6/5 صبح الان، در واقع ساعت 5/5 صبح قدیم است؛ یعنی در طول یک سال کاری، ساعت بیولوژیک کارمندان 2 ساعت کم و زیاد می شود؛ در صورتی که حتی 1 ساعت تغییر در ساعت بیولوژیک هم از نظر پزشکان مورد انتقاد است و خود رییس جمهور نیز همین 1 ساعت را مخل آرامش کارمندان می دانست و زیربار اجرای آن نمی رفت ولی حالا کارمندان گیلانی در واقع 2 ساعت از این تغییر را تجربه می کنند.
ساعت 6 صبح که کارمندان می خواهند به سرکار بروند تاکسی در خیابان پیدا نمی شود و خوردن صبحانه هم ساعت 5/5 صبح (یک ساعت قبل از کار) عملاً میسر نیست و این یعنی بخشی از کارمندان با خودروی شخصی به سرکار بروند و باید در اداره وقتی هم برای خوردن صبحانه صرف کنند، از سویی این ساعت شروع کار، به کار ارباب رجوع هم نمی آید، از وقتی که ساعت کار جدید ابلاغ شده است یکی دو ساعت اول صبح ارباب رجوعی پیدا نیست، بالاخره آنها هم ساعت بیولوژیک دارند و محتاج خواب طبیعی هستند.
از طرفی از روزی که این ساعت کار برای گیلان ابلاغ شده است هواخنک و بارانی شده است و تا چند روز آینده هم همین وضعیت ادامه دارد و اصلاً با توجه به نزدیکی ماه رمضان و تغییر ساعت معمول دراین ماه نیازی به تغییر ساعت اخیر نبود، فقط کافی بود استانداری یک استعلام از هواشناسی می کرد تا بداند اصلاً با توجه به خنکی 2 هفته ای هوا نیازی به بهم زندن خواب و زندگی کارمندان بود یا نه! از سویی وقتی ساعت کار یک کارمند بهم می خورد، کل خانواده و امور خواب و تفریح شان دچار اختلال می گردد.
در هر تغییر ساعت کار، چند هفته فقط لازم است تا بدن و ساعت بیولوژیک بدن به شرایط جدید عادت کند و وقتی تغییرات با فاصله ی کم و با دامنه ی زیاد اتفاق می افتد، عملاً تأثیر منفی زیادی روی روحیه، روان و جسم افراد ایجاد می کند که مطمئناً موجب اختلال در سلامتی کارمندان و بهره وری ادارات می گردد.
ای کاش اولاً تفویض اختیاراتی که به استان ها انجام می شود به حدی نباشد که موجب آزار و اذیت اهالی آن استان شود و ثانیاً، استانداری ها از این واگذاری اختیارات استفاده ی مطلوب و منطقی و در جهت رضایت مردم کنند، و ثانیاً این که قبل از اجرای هر طرحی ابتدا فایده- هزینه محاسبه شود تا لااقل فایده و هزینه های یک طرح سر به سر باشد، باشد که اگر بر بهره وری نمی افزاید، ضد بهره وری نباشد.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/3/30
9:5 ص
به دلایل متعددی نحوه ی حقوق و دستمزد کارمندان و کارگران در شرایط فعلی اشتباه است که با توجه به این که این دو گروه جزء پایین ترین دهک های اجتماعند، موجب افزایش شکاف طبقاتی، نارضایتی و افزایش مشکلات خانوادگی در زندگی این طبقات می گردد که البته با توجه به اجرای طرح عدالت محور هدفمندی یارانه ها، خوشبختانه و یا متأسفانه، تأثیر این اشتباه تا حدودی از دید مردم و مسئولان پنهان مانده است که حقیر مسئله را واکاوی می کنم:
1- مبنای محاسبه ی حقوق بر اساس تورم بایستی به عنوان یک حداقل، اجرا شود و حال این که اکنون سالهاست حقوق کارمندان با ضریبی کمتر از نرخ تورم محاسبه می شود. این مسئله به تدریج موجب کاهش قدرت خرید کارمندان و کارگران می گردد.
2- مبنای محاسبه نرخ تورم سالانه با توجه به این که تا زمان تصویب بودجه و تعیین حقوق و دستمزد 3-4 ماه به طول می انجامد، موجب می شود تا به خصوص در این مدت که با تورم مخصوص سال جدید همراه است فشار مضاعفی بر کارمندان و کارگران وارد شود که البته با توجه به تعیین دیرتر حقوق کارمندان این مشکل بیشتر گریبانگیر کارمندان است. همین تأخیر در تعیین حقوق و دستمزد موجب می شود تا اضافه کاری، حق مأموریت و سایر مزایایی که کارمندان ماهانه دریافت می دارند نیز تا زمان تعیین حقوق و دستمزد مشخص و پرداخت نگردد.
3- در صورتی که دستمزد کارمندان به صورت خطی همراه با تورم افزایش یابد، در واقع قدرت خرید کارمندان حفظ می گردد ولی چون این کار به صورت پلکانی یعنی سالی یکبار انجام می شود، تنها یک ماه حقوق کارمندان متناسب با تورم است که البته آن هم در واقع با توجه به تأخیر 3-4 ماهه تا اجرای آن محقق نمی شود. لذا در صورتی که دولت تمایلی ندارد تا افزایش حقوق کارمندان و کارگران را بر اساس نرخ تورم ماهانه بالا ببرد، پس لااقل می تواند افزایش حقوق یکسال را بر مبنای یک و نیم برابر نرخ تورم سالانه محاسبه کند و پس از سال اول با همان ظریب تورم افزایش حقوق را محاسبه کند، اینچنین حقوق اول سال حقوق بگیران با تورم سال قبل مساوی نمی شود بلکه حقوق با تورم میانگین سال جاری محاسبه می شود (تقریبا).
4- وقتی که حقوق و دستمزد متناسب با تورم سال قبل محاسبه می شود، در واقع کارمندان و کارگران یکسال از نرخ تورم عقبند و از آنجا که نرخ تورم سال بعد را نمی توان پیشاپیش محاسبه نمود به نظر می رسد این مشکل هیچ چاره ای ندارد ولی دانستن همین مسئله موجب می شود تا لااقل دولت و مجلس در تعیین دستمزدها، سخت گیری کمتری داشته باشند و مسائل غیر مترقبه مانند افزایش قیمت های ناگهانی را که معمولاً اتفاق می افتند را مد نظر قرار دهد.
5- علی رغم تعیین بندهایی به عناوین حق سرویس و یا حق مهدکودک و یا امور رفاهی و حتی حق مأموریت ولی متأسفانه این موارد همچنان به صورت سلیقه ای پرداخت می گردد که این مسئله موجب بی عدالتی می گردد این مسئله موجب گردیده است تا کارمندان نقاط محروم حتی با محاسبه ی بندی به نام حق محرومیت، بسیار کمتر از کارمندان تهرانی حقوق و دستمزد دریافت کنند که خوب است این موارد نیز به صورت استاندارد و عادلانه بین همه کارمندان مناطق مختلف اجرا شود. مطمئناً در صورتی که این مسئله محقق شود، مهاجرت کارمندان از تهران به سایر نقاط کشور عملی می شود و در غیر اینصورت جز با ابزارهایی که بر ناعدالتی بیشتر می افزاید (مانند گروه اضافه و زمین مجانی و ...) این کار میسر نمی شود که آنهم موقتی است و پس از بازنشستگی قابل بازگشت.
6- نگاه جاری بر مدیریت کشور مبنی بر این که بخواهیم نرخ تورم را با عدم افزایش حقوق کارمندان و کارگران متناسب با تورم کاهش دهیم، یک نگاه غلط و غیر علمی است و این نگاه اشتباه نه تنها موجب کاهش تورم نمی شود که حتی موجب کاهش قدرت خرید کارمندان و کارگران می گردد که سایه ی این نگاه غیر علمی باید از طریق قانون شفاف و نظارت بر اجرای آن، از زندگی این اقشار محروم حذف شود.
7- درک ناصحیح از هدف مندی یارانه ها موجب می گردد تا دولت این مسئله را جایگزین افزایش حقوق متناسب با تورم فرض کند، که متأسفانه فعلاً این نگرش نیز بر افزایش حقوق ها سایه انداخته است و دولت و مجلس می پندارند چون مابه ازای مبلغ حذف شده از یارانه ها را به مردم بازمی گردانند، می توانند افزایش حقوق ها را سلیقه ای انجام دهند و حال این که این دو مقوله ی هدفمندی و افزایش حقوق هیچ ربطی به هم ندارند.
مطالب مرتبط در همین وبلاگ:
بازهم افزایش تا 15%؟!!
مهاجرت کارمندان از تهران به چه قیمتی!؟
رییس جمهور عزیز! به خدا وضع اقتصادی کارمندان...
کارمندان، رنجور و نا امید
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/2/27
8:58 ص
وقتی که اعلام می شود افزایش حقوق تا 15% یعنی یک چیزی مثل 5 تا 15 درصد، یعنی بازهم بعد از چند سال افزایش حقوق 5-6 درصدی (کف افزایش حقوق) احتمالاً همون بلا قراره بر سرکارمندان متوسط و متوسط به بالا بیاد، یعنی فقط حقوق کارمندانی که مثلاً ماهانه 400 هزارتومان حقوق می گیرند قراره که 15% افزایش حقوق داشته باشند و بقیه کمتر از 15% تا برسند به 5%، آخه نمی دونم کدوم آدم عاقلی می تونه تأیید کنه که 5 سال میانگین تورم سالانه حدود 20% باشه ولی هر سال متوسط 6% افزایش حقوق اتفاق بیفته؟!! این یعنی هر سال حقوق 1/2 برابر می شود و بعد از 5 سال اگر 5 بار 1/2 را در خودش ضرب کنیم یعنی با تورم 5 ساله، قیمت ها از 1 واحد به 2/48 واحد رسیده و این یعنی 148% رشد در قیمت ها نسبت به 5 سال پیش!!! و به همین صورت اگر بخواهیم حقوق اونهایی که مثل ما با همین 6 درصد افزایش را درک کردن، حساب بکنیم باید 5 بار عدد 1/06 رو در خودش ضرب بکنیم که به عدد 1/34 می رسیم و این یعنی حقوق اینجور کارمندان که کم هم نیستند فقط توی این پنج سال 34 درصد رشد داشته است، البته حقوق همه ی کارمندان اینطوری نبوده و اگر اونهایی که حتی سقف افزایش متوسط 5 ساله را (حدود 12 درصد) را افزایش داشتند معیار بگیریم، بازهم به عدد 1/76 می رسیم و برای این کارمندان که کم هم بودند یعنی افزایش 76 درصدی در 5 سال اتفاق افتاده است و به عبارت دیگر کارمندان در کل این 5 ساله، بین 76% و 34% افزایش حقوق داشته اند.
با این وضع یعنی تورم 5 ساله حدود 150 درصد رشد داشته، افزایش حقوق کارمندان خیلی پایین 75 درصد و افزایش حقوق کارمندان متوسط به بالا حدود 35 رشد داشته است، حالا آقایان مجلس و دولت بیایند و توضیح بدهند که در محضر عدل الهی، مردمی را که کمترین تقصیر را در گرانی ها دارند، چرا با این اختلاف عظیم در دخل و خرج روبرو کرده اند. چرا کاهش قدرت خرید کارمندان این طور بی رحمانه در دستور کار قرار گرفته است؟! آیا کارمندان در نظر دولت عزیز جزء طبقه ی مرفه شناسایی شده اند؟! بزرگترین کمک کارمندان به دولت این است که هر سال افزایش تورم سالانه را باید تحمل کنند تا پایان سال به همان میزان افزایش حقوق را داشته باشند، یعنی این که همواره افزایش حقوق کارمندان از افزایش تورم عقب تر است و این که در پایان سال نیز چیزی به مراتب کمتر از تورم افزایش حقوق داشته باشند، ظلمی نابخشودنی از سوی مجلس و دولت تلقی می شود. هرگاه دولت توانست تورم را روی 6 درصد نگه دارد، آنگاه گردن کارمندان از مو باریک تر!! آنگاه افزایش حقوق همه ی کارمندان را 6% حساب کنند، اما بر چه اساسی وقتی نرخ رسمی تورم بالای 20% است و تازه پیش بینی می شود بیشتر هم بشود، کارمندان باید هر سال نحیف تر و نحیف تر شوند؟! آیا استحکام خانواده ای که سال به سال با بحران های بیشتر اقتصادی روبه رو می شود، با این تنش های اقتصادی ممکن است؟! تازه رییس جمهور محترم توقع افزایش فرزند را هم دارند؟! انگار این یارانه های در حال لاغر و حذف شدن، بهانه ای شده است تا دولت و مجلس افزایش حقوق ها را صورتی و نمایشی برگزار کنند و در این سکوتی که در هیاهوی بازی های سیاسی گم شده است، به دعواهای زشت خود برسند.
مطالب مرتبط از همین وبلاگ:
کاهش قدرت خرید کارمندان، براساس سیاستهای برنامه ریزی
کارمندان، رنجور و نا امید
جوابی بر پاسخ مقاله "کاهش قدرت خریدکارمندان...
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/11/26
12:23 ص
من به عنوان یک کارمند، روزانه شاهد مواجهه تعداد زیادی ارباب رجوع با کارمندان هستم و با توجه به نوع شغلم به ادارات مختلف، کلانتری ها و دادگاه ها می روم و در این مراجعات بیش از هرچیزی نوع برخورد کارمندان نظر مرا جلب می کند.
باور کنید بعضی وقتها که با برخورد زشت و طلبکارانه ی برخی کارمندان با مردم مواجه می شوم واقعاً آرزو می کنم می توانستم مردم را از دست آن کارمندان نجات دهم و اگر چنین توانی داشتم حتی یک لحظه هم به این که نان کسی را آجر می کنم نمی اندیشیدم.
فارغ از این که برخی ارباب رجوع ها واقعاً در مراجعات خود به ادارات، بداخلاق و حتی غیرمنطقی هستند، این کارمندان هستند که در مرحله ی اول باید با صبر و حوصله با دادن اطمینان از دقت و سلامت در کارخود، آرامش را به ارباب رجوع هدیه کنند و یقیناً در اینصورت ارباب رجوع نیز توقع خود را تعدیل و نسبت به پاسخ قانونی حتی غیر مساعد، منطقی برخورد می کند.
اگر چه هم اکنون کمیته های طرح تکریم ارباب رجوع در تمام ادارات تشکیل شده اند، اما عملکرد این کمیته ها متأسفانه در غالب موارد به مستندسازی و تهیه ی صورت جلسات صوری خلاصه می شود و بازهم متأسفانه این عدم برخورد با کارمندان ناسازگار و بداخلاق، نه تنها موجب رنجش مردم می گردد، بلکه یک علامت تلخ به ارباب رجوع صادر می کند تا بداند که در این اداره برخورد خوب در یک فرایند عادی میسر نیست و به این شکل مردم را بعضاً از روی ناچاری و بعضاً از روی طمع به فعالیتهای غیر قانونی و غیر اخلاقی در مواجهه با این کارمندان سوق می دهند؛ این بیماری بعضاً آن قدر در برخی ادارات گلوگاهی رایج می شود که ارباب رجوع های گرفتار و یا افراد متخلف در یافتن مصداق های خود برای بکارگیری از پول و پارتی دچار اشتباه می شوند و حتی انسانهای سالم را نیز وسوسه و بعضاً دچار همین بیماری ها می کنند.
به نظر حقیر اصلاح ادارات میسر نیست مگر زمانی که بحث تکریم ارباب رجوع از حالت صوری موجود به حالت علمی و واقعی ارتقا یابد و این مسئله مستلزم چند مسئله ی بسیار مهم است:
1- جمع آوری صحیح، محرمانه، دقیق و آسان نظرات مردم در خصوص کارکرد کارمندان بسیار مهم است و نباید این کار به صورت سلیقه ای و صوری انجام شود. دقت نظر ممیزان و بازرسان در نحوه ی جمع آوری و نتایج و گزارش های مردمی بسیار بااهمیت به نظر می رسد تا اولین این اطلاعات به صورت سلیقه ای و کلی جمع آوری نشوند و ثانیاً نمونه ای جامع باشد از نظرات ارباب رجوعان راضی و ناراضی.
2- نحوه ی تحلیل و بررسی و تجمیع نظرات مردمی بسیار مهم است و اگر این داده ها به درستی تحلیل شود مشخص می شود که علت نارضایتی ها، ناقص بودن فرایند، کمبود امکانات و یا قصور کارمندان یا سایر عوامل پیش بینی نشده است و زمانی این مهم اتفاق می افتد که اولاً مورد قبلی یعنی جمع آوری به صورت علمی و جامع انجام شود و ثانیاً تحلیل به صورت علمی و منصفانه انجام شود و اگر اشتباهاً نقص فرایند یا امکانات به نام کارمندان نوشته شود که معمولاً نیز چنین است در واقع اشکالات مدیران در برنامه ریزی و تأمین منابع مستور می ماند.
3- انتخاب و انتصاب اعضای هیأت های نظارت و ممیزی، شاید بیش از موارد قبلی اهمیت داشته باشد، چرا که اگر انرژی و منابع سازمان صرف جمع آوری و تحلیل داده ها شود ولی به خاطر ضعف در اراده، شخصیت یا اخلاق اداریِ اعضای کمیته های طرح تکریم ادارات، منتج به برخورد های تشویقی یا تنبیهی متناسب نشود، عملاً نه تنها موجب بهبود اوضاع نمی شود، بلکه مردم احساس استحمار می کنند، چرا که مردم، موارد را گزارش می دهند ولی اصلاحی انجام نمی شود و این یعنی بیماری سیستم بیش از حد مورد تصور بوده و عملاً تمام این جمع آوری نظرات از سوی مردم صرفاً یک نمایش محسوب می گردد.
4- نحوه ی ارزیابی های طرح تکریم در درون ادارات براساس نحوه ی ارزیابی ها و بازرسی ها از خارج سیستم ها برنامه ریزی می شود یعنی اگر ممیزان خارجی سازمان صرفا به مستندات توجه کنند، ممیزان داخلی نیز از طرف مدیر مأمور می شوند تا همان شاخصها را مدنظر قرار دهند نه این که وقت خود را صرف موارد مهم و اساسی مورد توجه مردم و ارباب رجوع قرار دهند.
5- بستن راه های فشار به کمیته های طرح تکریم بسیار مهم است چرا که اگر قرار باشد کارمندی مستحق برخورد باشد ولی به خاطر یک فشار از بالا دوباره به عمل خود ادامه دهد، عملاً موجب جسورتر شدن کارمندان متخلف و تضعیف کمیته های طرح تکریم می گردد و این مسئله تنها زمانی میسر می شود که اعضای کمیته های طرح تکریم یک استقلال و امنیت شغلی نسبی داشته باشند.
6- در سیستم هایی که برخورد بد با ارباب رجوع به یک روال عادی بدل شده است، ابتدا باید مسئولان و مدیران مورد تنبیه و یا تعویض قرار گیرند، چرا که این مدیران هستند که بایستی با تأمین منابع مورد نیاز و ایجاد انگیزه و فضای سالم اداری، تکریم ارباب رجوع را دنبال کنند. پس نه تنها فعالیت های مرتبط با تکریم ارباب رجوع باید از حالت صوری و مستندسازی خارج شود بلکه نوع برخورد با مدیران دستگاه هایی که در این خصوص ضعیف هستند باید مورد اهتمام خاص قرار گیرد، آخر چگونه می شود برخورد یک مدیر با ارباب رجوع بد باشد و از مجموعه اش توقع داشت که برخورد شایسته ای با مردم داشته باشند.
7- فرایندهای اشتباهی که برای یک کار ساده ی اداری مردم را با تعداد زیادی کارمند مواجه می کند باید اصلاح شوند چرا که این تعداد زیاد، خودش فسادزا بوده همچنین مستلزم صرف وقت زیادی از مردم می باشد، فرایندها باید طوری طراحی شوند که مردم حتی المقدور فقط برای شروع و پایان کار خود ناچار به حضور در ادارات گردند نه این که نامه ها را از این اتاق به آن اتاق ببرند در حالی که این کار با متصدیان اداری همان اداره قابل انجام است.
8- گسترش واقعی دولت الکترونیک می تواند گامی مناسب در جهت کاهش مواجه ی مردم با کارمندان و کاهش حضورشان در ادارات باشد که متأسفانه یا به کندی در ادارات انجام می شود و یا همچنان فعالیت ها به صورت دستی نیز باید انجام شوند و این خود نه تنها موجب بهبود نمی شود که موجب گرفتاری و اختلال بیشتری نیز می گردد و به همین لحاظ لازم است تا سیستم های دولت الکترونیک هرچه زودتر به حالت paperless برسند نه این که همان کارها هم به صورت الکترونیکی و هم به صورت دستی انجام گردد و این عمل نیز زمانی میسر می شود که تمام ادارات باهم این لینک را انجام دهند و حتی مکاتبات بین ادارات مختلف در فرایندهای مشترک نیز به صورت الکترونیک صورت گیرد.
وضعیت ادارات در هر جامعه نماینده و شاخصی از وضعیت کلی موجود در آن جامعه است، نوع برخورد ها و تعاملات رایج در ادارات نشان می دهد که جامعه ی ما چقدر نسبت به اصول، موازین، اخلاق و قانون پایبند است و به همین دلیل می طلبد که بیش از وضعیت موجود مورد توجه بلندپایگان ما در قوای سه گانه و وزارت خانه ها قرار گیرد و اگر چه بهبود نحوه ی مواجهه کارمندان و ارباب رجوع ها یک اصل غیر قابل انکار است، ولی نمی توان تأثیر ضعف های مدیریتی-انگیزشی، ضعف در قانون، ضعف در بازرسی ها و برخوردها، ضعف در طراحی و بهبود فرایندها، سطح پایین نرم افزارهای مورد استفاده و عدم تأمین امکانات مورد نیاز را نادیده انگاشت.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/11/19
1:31 ص
امام حسین (ع) فرمودند اگر دین ندارید، آزاده باشید، این جمله ی امام حسین (ع) اکنون بیش از همه به درد خودمان می خورد، چون حال که متأسفانه دین داری اغلب ما به کسی نفع نمی رساند، لااقل شاید با آزادگی به داد همدیگر برسیم.
به عنوان مثال به مطب یک پزشک متخصص که می روی اگر بدون هیچ وسیله ای یک ویزیت 3-4 دقیقه ای بکند حدود 15 هزارتومان از شما می گیرد و اگر ابزار و یا وسیله ای تخصصی بکارگرفته شود یک هزینه ی حداقل 20 هزارتومانی هم برای آن اخذ می کند. جالب است که همین پزشک متخصص که به صورت متوسط در هر دقیقه حدود 3000 تومان از شما اجرت می گیرد، برای هر روز کار منشی خود، چیزی حدود نیمی از حق ویزیت یک بیمار خود را به منشی می دهد. پزشک متخصص اگر 5 ساعت در روز ویزیت داشته باشد، ماهانه بین 20 تا 25 میلیون درآمد کسب می کند (و این غیر از فعالیت صبح پزشکان در بیمارستانهای خصوصی و دولتی و عملهای آنهاست) و برایش هم فرقی نمی کند که بیمارش یک فقیر بدبخت است یا یک بیکارِبدهکار یا یک ثروتمندِ میلیاردر، از این مبلغ حتی حاضر نیست حداقل مزد و مزایای یک کارگر را که در ماه حدود 400 هزارتومان می شود را بپردازد و حتی بیمه اش نماید. جالب است همان بیمه را نیز اگر بخواهد پزشکی برای کارگرش انجام دهد، باتوجه به هماهنگی نظام پزشکی با تأمین اجتماعی، حق بیمه ی منشی خود را به صورت نصفه پرداخت کرده و این گونه منشی ها عملاً باید 2 برابر کارگران دیگرسابقه ی بیمه داشت باشند تا با حقوق 30 روز در ماه، به بازنشستگی نائل گردند، گویی هر کسی که مقام و ثروتش بیشتر باشد علاقه ی بیشتری به ظلم کردن در او ایجاد می شود.
مسئله به اینجا ختم نمی شود، بیماران همین پزشک، کارمندان و کارگران و کارفرمایان و رانندگان و بازاریان و مسئولان ... هستند که هر کدام به کار خود مشغولند اما چگونه؟
کارمندان عزیز که معمولاً خیلی هم منظم نیستند، بعضاً با ارباب رجوع خود به خوبی برخورد نمی کنند و خود را نه تنها در برابر مزدی که می گیرند پاسخگو نمی دانند، بلکه به خاطر قلت آن حقوق مظلوم دانسته و به خود حق می دهند به ارباب رجوع خدمت شایسته انجام ندهند.
کارگر ما به واسطه ی مزد ناچیزی که در برابر زحمت خود می گیرد، کارفرمای خود را ظالم و خودخواه و غیر قابل ترحم دانسته و عملاً تمام اموال کارفرما را ماحصل زحمت خود دانسته و همین مسئله باعث می شود نه به لحاظ جسمی و نه به لحاظ روحی آن طور که شایسته ی یک کارگر با وجدان است در خدمت کارفرما قرار نداشته و عملاً سود زیادی عائد کارفرما نگرداند.
کارفرمایان ما هم چون می دانند بیکاران زیادند به کارگران خویش رحم نمی کنند و به هر بهانه ای آنان را اخراج کرده و یا حق و حقوق قانونی شان را تضییع می کنند.
رانندگان ما هم که معمولاً بیش از کرایه ی مصوب دریافت و یا به بهانه ی نداشتن پول خُرد از دادن بقیه ی پول امتناع می کنند و تازه اگر شرایط مثلاً به لحاظ جوی عادی نباشد، کرایه ی خود را چند برابر و یا فقط دربست حساب می کنند و عملاً مردم را در بدترین شرایط در خیابان ها گرفتار و سرگردان می کنند.
بازاری ما هم که بسته به نوع شغل، یا طول و وزنش را درست حساب نمی کند و یا قیمت جنسش را و یا مالیات و عوارضش را و یا در خرید و فروش ها را رعایت نمی کنند و یا به دلالی هایی وارد می شوند که مستقیماً موجب فشار مضاعف به طبقات مستضعف و مردم عادی گردد.
و اما مسئولان ما هم که معمولاً به فکر میز و مزد خودشان هستند و این دو نیز معمولاً در چاپلوسی یا آمارسازی محکم می شوند و عموماً چیزی به نام احترام به حقوق کارمند و ارباب رجوع در قاموس مسئولیت های ما جایگاه نداشته و عملاً مسئولین بیشتر خود را رئیس و مافوق می دانند تا مسئول و خادم.
قبل از نتیجه گیری بگویم که می دانم که این حرفها عمومیت ندارد و این که می دانم در همه ی اقشار جامعه انسانهای وارسته و باوجدان و حتی عارف نیز یافت می شوند، ولی حقیقتاً آیا شما فکر می کنید:
تعداد باوجدان های اقشار مختلف ما بیشترند؟ آیا شما فکر می کنید تا وقتی که مردم به هم رحم نکنند، رهبر یا دولت می تواند این بی رحمی ها را خنثی کند؟ آیا شما فکر می کنید گلایه ی مردمی که به همدیگر رحم نمی کنند از سایرین، می تواند قابل پذیرش باشد؟ آیا شما فکر می کنید مردمی که فقط به فکر منافع شخصی خود و خانواده و نزدیکان خود هستند می توانند، نمایندگان خوبی برای اصلاح اوضاع جامعه و مردم انتخاب کنند؟ آیا مردمی که به حق خودشان قانع نیستد و به حق همدیگر نیزتجاوز می کنند، می توانند مدعی انتظار ظهور حضرت حجت برای برپایی حق باشند؟ آیا چنین مردمی به خاطر حفظ منافع ممکن نیست تا در برابر حتی حضرت مهدی (عج) بایستند؟ آیا مردمی که مترصد هستند تا از بدبختی و بیماری و گرفتاری همدیگر کیسه ای بدوزند به چهره ی انسان محشور می شوند؟ آیا در جامعه ای که بیمار و بی خانه و بیکار و بدهکارش چون طعمه ای برای پرندگان شکاری محسوب می شوند، شنیدن گلایه از دولت و قانون و حکومت و حتی دشمن خارجی، تهوع آور نیست؟ به فرض قبول کردن این مسائل، آیا بهتر نیست که اگر بسان دین داران به حدود الهی احترام نمی گذاریم، لااقل بنا به سفارش حضرت سید الشهدا آزاده باشیم؟
بکارگیری چنین لحن و کلامی نه برای زیر سوال بردن جامعه ی ایرانی، بلکه برای ترغیب به چاره اندیشی و مهروری بیشتر بود و براستی از تمام مخاطبان عزیز معذرت می خواهم.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/7/2
11:26 ع
باور کنید تعطیلی های مذهبی غیر از اعیاد فطر و غدیر و قربان و مبعث و روز تاسوعا و عاشورا، هیچ فایده ای نداشته و البته در کنار این تعطیلات، تعطیلات دیگری از تعطیلات ملی هستند که آنها نیز مستحق تعطیلی هستند (یعنی تعطیلات مزبور باید تعطیل شوند). به نظر می رسد تعطیلات کشور نیاز به مدیریت و بازنگری داشته باشند نه این که مذهبی ها روی تمام تعطیلات مذهبی و ملی ها هم روی تمام تعطیلات ملی اصرار داشته باشند و اصولاً این همه تعطیلات نه به نفع اسلام است و نه به کام ایران! تعطیلات مذهبی مقوله ای است که باید مورد توجه قرار گیرد و حقیر از چند منظر به آن خواهم پرداخت:
1- مذهبی های ما در روزهای شهادت و وفات بزرگان برای عزاداری شب ها به مساجد می روند و تعطیلی روز هیچ نسبتی با عزاداری شب ندارد و از سویی دیگر غیر مذهبی ها نه تنها عزاداری انجام نمی دهند بلکه از این تعطیلات برای تفریح استفاده می کنند و عملاً تصویب این گونه تعطیلات با هدف تعریف شده تناسبی ندارد.
2- بسیاری از کارخانجات یا کارگاهها در این گونه تعطیلات، تعطیل نمی کنند و فقط این کارمندان هستند که از این تعطیلات برخوردار می شوند و تازه همین کارمندان نیز لزوماً از این تعطیلات لذت نمی برند.
3- این تعطیلات زیاد موجب شده است تا مردم نیازی به گرفتن مرخصی و استفاده از آن نداشته باشند و نه تنها میزان کار مفید کشور کاهش می یابد، مرخصی زیادی برای کارمندان و کارگران ذخیره می شود که در نهایت فقط یک بار مالی به کشور می افزاید و این یعنی کار کمتر و از سویی حقوق بیشتر و این دو یعنی بهره وری پایین تر.
4- اگر مردم بجای این که سفرهای خود را با گرفتن مرخصی در ایام مختلف سال مدیریت کنند بر اساس تعطیلات زیاد و به هم چسبیده مدیریت نمایند و مثلاً اگر در چنین ایامی به سفر و یا تفریح بروند هیچ فایده ای نخواهد داشت مگر گرانی هتل ها و مسافرخانه ها، گرانی در شهرها، ترافیک های سنگین در جاده ها و شهرهای توریستی، افزایش تصادفات و خسارات جانی و مالی، اتلاف سوخت و ... و همه ی اینها برعکس ظاهر قضیه که تعطیلات زیاد را امتیاز می نمایاند، باعث اذیت مردم و خسارت به کشور می شود.
5- هجوم ناگهانی و همگانی مردم به جاده ها و مسافرت موجب می شود که مناطق و مشاغل توریستی فقط در ایام خاصی رونق داشته باشد و این چنین در بیشتر ایام سال هتل ها و مسافرخانه ها خالی بوده و فقط در برخی ایام معدود سال که همان تعطیلات رسمی متوالی می باشد، هجومی بیش از ظرفیت آن ها اتفاق بیفتد و همین مساله موجب عدم سرمایه گذاری در صنعت توریسم و بهره وری پایین این صنعت می گردد.
6- وقتی در ادیان الهی فقط یک روز برای تعطیلی تعریف می شود، چگونه می توان در حکومت اسلامی، تعطیلی پنجشنبه ها را به جمعه ها افزود؟ آیا مصلحتی بزرگ در این کار نهفته است که بخواهیم بهترین تفریح را که همان کار است کمرنگ نماییم، آیا بهتر نیست بجای افزایش تعطیلات کار، با بهره گیری از ابزارهای فرهنگی و مدیریتی کار را برای نیروی انسانی شیرین تر نماییم.
7- آیا سال جهاد اقتصادی و سال قبلی که همت مضاعف و کار مضاعف بود، عزمی را نباید برای مدیریت تعطیلات ایجاد می نمود؟ آیا اگر کوتاهی اتفاق افتاده باشد هنوز هم نباید ماهی را از آب گرفت؟ آیا می توان بجای کاهش تعطیلات با افزایش تعطیلات جایی برای جهاد اقتصادی متصور بود؟!
8- در حالی که صنعت و کشاورزی بر اساس فعالیتِ نیروی انسانی حیات پیدا می کند، چگونه می توان با تعطیلات زیاد که بر اساس شرحی که در بند 3 آمد موجب کاهش بهره وری مضاعف می گردد، توقع داشت که صنعت و کشاورزی ما بتواند با رقبای سرسخت که از مرزهای مجاز و غیر مجاز محصولاتشان را وارد عرصه رقابت با محصولات وطنی می کنند، توان رقابت داشته باشند؟
9- آیا توقع جهاد اقتصادی از کشوری که تعطیلات رسمی اش در دنیا صاحب نام و مقام است، منطقی است یا خنده دار؟! آیا بهتر نیست رتبه ی ننگینمان را در این بحث بهبود بدهیم؟!
10- کاهش ساعات کار در ایام رمضان المبارک را اگر بخواهیم به تعطیلات رسمی کشور بیفزاییم خود عددی معنادار را به دست خواهد داد که معمولاً از دید آمارگیران ما مخفی می ماند و غیر از کاهش ساعات کار صبح لیالی قدر، کاهش ساعت کار باقی ایامش با فلسفه ی روزه تناسبی ندارد، تازه در کنار این تعطیلات باید تعطیلاتی را که بخاطر گرمی هوا، برف، گردو غبار، آلودگی هوا و ... را نیز اضافه نمود که معمولا محاسبه نمی شود.
11- فرض کنید با تعطیل کردن ایام شهادت می خواهیم به مردم فرصت عزاداری بدهیم اما اگر تعطیلات وسیله ای برای شادی و تفریح باشند آیا نقض غرض نکرده ایم؟ آیا این کار موجب نمی شود تا فرزندان مان در عزای اهل بیت و یا مثلاً روز وفات امام خمینی خوشحال بودن را تمرین کنند؟!
12- آیا بخش های فرهنگی و مذهبی کشور از صدا و سیما گرفته تا مساجد ظرفیت پرکردن و برنامه ریزی مناسب برای این تعطیلات را دارند تا اهداف این تعطیلات برآورده شود و یا در واقع رسانه های ما جنگ را به ماهواره می بازند!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.