90/10/23
3:48 ع
برخی ها از همان قسمت اولِ شروع یک سریال، شروع به نقد که نه! به انتقاد می کنند، که آقا این چه سریالی و چه صدا و سیمایی است! و از انواع برچسب و تهمت نیز استفاده می کنند که نمونه اش مقاله ی "تا ثریا، بلندترین گام سیما به سمت پورنوکراسی" است.
می دانم این نوشته نیز مورد انتقاد خیلی از این منتقدین خواهد بود اما اشکالی ندارد، ما هم قصد داریم به تکلیف عمل کنیم، همان دلیلی که احتمالا دوستان منتقد نیز دنبال آن بوده اند.
من هم قبول دارم که این سریال یک سریال عمومی بدون محدودیت سنی نیست، ولی این که پخش آن را زیر سوال ببرم، نه! چنین قصدی ندارم. واقعیت این است که در کشور ما وجود رابطه ی جنس مخالف بین جوانان و نوجوانان آن قدر زیاد شده است که نمی توان نمایشش را آن هم به قصد نقد زیر سوال برد. در این سریال اگر رابطه ی دو نوجوان مورد نقد قرار می گیرد نه از باب پایین بودن سن که به لحاظ عدم وجود مقدمات فکری و مالی است و گرنه نفس وجود یک رابطه ی کوتاه مدت البته به شرط رعایت چارچوب ها، و به انگیزه ی ازدواج و به شرط اطلاع والدین چه اشکالی دارد؟! اصولاً مادر تمام مشکلات این سن در همین فرض غلط است که آقا جوانان ما چنین چیزهایی را نمی دانند و این سریال فقط باعث بازشدن چشم و گوششان می شود و همین فرض است که موجب پنهان کاری ها و عدم مشورت ها و آماده نکردن فرزندان می شود.
نگارنده ی این مطلب در همان سنی که نوجوان مورد بحث در فیلم ازدواج کرده، یعنی ترم اول دانشگاه ازدواج کرده است و به سختی های ازدواج زودهنگام واقف است ولی به اصل آن انتقاد ندارد و البته توان یا حمایت مالی و آمادگی روحی و جسمی فرد را برای ازدواج لازم می داند. چه بسا کسانی که در سن پایین ازدواج کردند و حتی مشکلات مالی را به خاطر علاقه و البته درک درست از ازدواج با رضایت تحمل کردند و چه بسا کسانی که در سن 30 تا 40 سالگی ازدواج کردند و به لحاظ مالی نیز مشکلی نداشتند اما به دلیل عدم آمادگی فکری و درک غلط از ازدواج در همان اوایل ازدواج شکست خوردند.
سریال تا ثریا هنوز تمام نشده است و من و شاید بسیاری از منتقدین هنوز پایانش را نمی دانیم، اما در این سریال واقعیات جامعه نشان داده می شود و منتقدان عزیز به جای این که خود سریال را بی رحمانه نقد کنند، بهتر بود تا واقعیات جامعه را تحلیل و ارائه ی راه حل می نمودند. متعهدترین کارگردان های ما تا سریالی را می سازند بازهم متهم به بی دینی و پورنوکراسی می شوند و کسانی این نقدها را می کنند که نه قصد دارند و نه توان دارند که یک فیلم 100 ثانیه ای بسازند و با انتقادات بعضاً غیر منطقی و با برچسب های ناروا همان کارگردان ها و نویسنده های متعهد را نقره داغ می کنند تا بروند و در همان سینما فیلم گیشه ای بسازند.
سریال تا ثریا نشان می دهد که فشار مالی بیش از اندازه به خانواده و والدین چقدر می تواند آثار بدی در ایجاد بحرانهای شدید در خانواده داشته باشد که این فشارها می توانند ناشی از مسائل عادی مانند جهیزیه های سنگین، دانشگاه آزاد و توقعات غیر منطقی باشند، تا زنی مانند ثریا بجای این که توان خودش را در نظر بگیرد و به بقیه گوش زد کند، ناخواسته به دامان منحوث ربا پناه برد و البته چون توقعات هرگز تمام نمی شوند، داستان های دیگری مثل توقع برای تأمین هزینه های ازدواج زودهنگام و بدون داشتن شغل نیز پا می گیرد که البته این مشکلات در برابر بحران گزینه ی اشتباه در ازدواج اصلاً به حساب نمی آیند.
خوب است نقادان این سریال ها بیایند در باب آثار منفی توقعات غیر منطقی همسر و فرزندان و نحوه ی کنترل و مدیریت توقعات قلم بزنند و اگر بلدند فیلم بسازند، بیایند و در باب پایین آوردن سن ازدواج و مقدمات و ملزومات آن کارکنند، منتقدان بیایند کار کنند تا کسانی که در پی کار حلالند از بی آبرویی نترسند و پنهان کاری نکنند و کسانی که دنبال حرامند، به چیزی به اسم حیا نیاز نداشته باشند، باور کنید نویسنده و کارگردان تا ثریا به اندازه ی وسعشان همین کار را کرده اند و خوب است منتقدان جامعه نیز بیایند و واقعیات جامعه را ببینند و درک کنند و فکر نکنند که با پاک کردن صورت مسئله، مسئله نیز پاک می شود همین تفکر است که باعث می شود به چنین فیلمهایی حمله شود و اصولاً همین دیدها است که باعث می شود در خانواده های مذهبی که همه چیز پاستوریزه به نظر می رسد، چنین مشکلاتی اتفاق بیفتد؛ چه رسد به خانواده هایی که به هیچ خط قرمزی اعتقاد ندارند.
دوستان منتقد، که یقیناً انتقادشان ناشی از درد دین است، توجه داشته باشند که این آثار نیز نتیجه ی فعالیت نویسندگان و کارگردانان متعهد است و اگر قرار است نقدی اتفاق بیفتد بهتر است با رعایت انصاف، ادب و البته حسن ظن انجام شود و برچسب کاری طرف به انحرافات فکری و اخلاقی واقعاً ناپسند است.
نمونه ی دیگر چنین انتقادهایی را همین دو سه ماه پیش در مورد سریال ماندگار وضعیت سفید داشتیم که واقعاً اکثراً غیر منصفانه بود.
کلام آخر این که نقد منصفانه آنهم در مسائلی که جنبه های مختلف اجتماعی، اخلاقی، مذهبی و هنری دارد، به علمی جامع الاطراف نیاز دارد و بهتر است در چنین حوزه هایی اولاً حرمت هنرمندان متعهد و صداو سیما را رعایت کنیم و ثانیاً انصاف را فراموش نکنیم.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/8/14
12:44 ع
شبکه ی آموزش مدتیست اقدام به پخش برنامه ای با عنوان گام 7 نموده است که در آن به تحلیل و نقد آثار موسیقی هنرمندان بومی آواز کشور در حضور خودشان می پردازد. نقد برنامه در دو زمینه انجام می شود، بخش کارشناسی موسیقی و آواز و بخش کارشناسی شعر. با توجه به کارشناسی بودن سطح مباحث مطروحه به نظر می رسد برنامه مفید و موثر بوده و موجب ارتقای سطح موسیقی کشور گردد.
موسیقی سنتی ایران در طول تاریخ اساتید بزرگ و سبک های متنوعی داشته است که متاسفانه در گذر زمان بسیاری از این اساتید و سبک ها به فراموشی سپرده شده اند و به تدریج تنها استاد آواز ایران یعنی شجریان، به تنها الگوی خوانندگان ایران مبدل شده است. اگر چه این استاد آواز ایرانی توانسته است در اعتلای موسیقی اصیل ایرانی نقش بی همتایی را ایفا کند اما در گذر زمان نتوانست اصالت ایرانی را بسان یک ایرانی غیور و مومن حفظ نماید و به تدریج با اتخاذ مواضع سیاسی تند در قبال انقلاب و ارکانش، خاطرات خوش سرودهای انقلابی و آثار سنتی اش را به کام مردم انقلابی ایران تلخ نموده است.
بحث بر سر رفتار و گفتار این استاد آواز ایران نیست بلکه بحث این است که چرا موسیقی دان ها و خواننده های ما محدود به همین استاد گشته اند و با هر صدا و استعدادی حتی اگر هیچ تناسبی با این سبک نداشته باشند باز به همین سبک رو می آورند. سوال این است که چرا کسی که صدایش دامنه ی صدایی استاد بنان یا استاد قوامی یا استاد گلپایگانی یا... را به زیبایی پوشش می دهد نیز به سبک این اساتید رو نمی آورد؟! این محدودیت باعث شده است که تنها استاد آواز حاضر به عنوان تنها استاندارد آواز ایران تلقی شود و استعداد خوانندگان سنتی ایران در سایر مکاتب به هرز رود.
با این اوصاف نقش مهم برنامه ای مانند گام 7 این است که در احیای سایر سبک های آواز ایران و ترغیب خوانندگان به ورود در آنها گام نهد و موجب ارتقای سطح موسیقی سنتی گردد نه این که عمداً و یا سهواً در این بن بست موسیقی سنتی ایران گیر کرده و یک سبک یا صدا را تنها استاندارد آواز ایران بخواند.
اگر چه نمی توان از نقش و جایگاه شجریان در موسیقی سنتی چشم پوشی نمود اما تقدیر و ستایش متواتر و بیش از حد از این استاد به عنوان استاندارد موسیقی ایران در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نه تنها با ایجاد تنوع و شور در موسیقی ایرانی قابل جمع نیست، بلکه قطعاً با اصول مهم و اساسی انقلاب ما همراستا به نظر نمی رسد؛ لذا شایسته است ضمن پربار تر کردن این گونه برنامه ها، موسیقی اصیل ایرانی از بن بست موجود رهایی داده شود، نه این که با بت سازی های غیر منطقی، ناخواسته خیانت به موسیقی سنتی ایران و مهمتر از آن به مبانی انقلاب جمهوری اسلامی دنبال شود.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/8/9
8:33 ص
سیمای ما در حال پخش چند سریال است که مطمئناً با توجه به تعداد هنرپیشه های مطرحی که دارند و لوکیشن های مختلف در داخل و خارج هزینه های زیادی داشته اند ولی متاسفانه از سناریوی ضعیف و ناکارامدی برخوردارند.
سریالهای ستایش و از یاد رفته که به اندازه ی دوبرابر دو سریال اوشین و هانیکو دارای ماجرا هستند که بروز همه ی آنها برای یک نفر در شرایط معاصر آن قدر دور از ذهن است که بینندگان حس استحمار پیدا می کنند.
مثلاً در ستایش، چرا باید یک شخصیت را آن قدر بد و غیر منطقی نشان بدهیم تا بر پایه ی آن یک جریان غیر قانونی و غیر شرعی (ربودن فرزند توسط مادر) را توجیه کنیم؟ چه دلیلی وجود دارد تا پدری که این قدر پسر یا نوه ی پسریش را دوست دارد او را آنچنان براند که گرفتار شود و در تناقض با آن نوه اش را طوری دنبال کند که برای بیننده غیر قابل باور گردد؟ تعداد مصائب و مشکلات این داستان آن قدر زیاد است که شما در هر قسمت از سریال منتظر یک یا چند مصیبت جدید هستید.
در سریال "از یاد رفته" داستان در تناقضات بیشماری بسر می برد. از سویی عصر حال نمایش داده می شود از سویی هنوز با نامه با یکدیگر در تماسند، هزاران مشکل برای یک خانواده ایجاد می شود بدون این که دلایل آنها مشخص گردد، در قسمت دیشب بدون هیچ مقدمه ای حریق انبار محور داستان نمایش داده می شود، گویی دیگر نیازی وجود ندارد تا مصیبتی را مقدمه چینی نمایند و می توان بدون هیچ مقدمه ای یک ماجرای سست را به داستان اضافه نمود و بعد حول همان قضیه چند قسمت از سریال را به پیش برد.
سوالی که برایم ایجاد می شود این است که چرا صدا و سیما این مشکل را ریشه یابی نمی کند تا اگر دلایل مادی یا نظارتی و یا هر دلیل دیگری موجب کش آمدن بی مورد داستانها و یا کیفیت پایین فیلم نامه می شود، مسئله را حل کنند در صورتی که هر یک از این سریالها هزینه ای هنگفت داشته و وقت زیادی از ملت ما پای همان ها تلف می شود.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/7/21
9:50 ع
وقتی که چند سال است که lcd و led و جدیدا هم تلویزیون 3d تمام خانه ها را فتح کرده است، چگونه می توان انتظار داشت که همه ی مردم با امواج مونولوگ و بدون کیفیت آن هم با 5- 6 شبکه خودشان را سرگرم یا معطل کنند؟! وقتی می بینی که فقط تمام مراکز استانها آن هم با من بمیر، توبمیرِ آقای ضرغامی قرار است در آینده دیجیتالی شوند، چگونه می توان از همه ی مردم توقع داشت که مثلاً در led ی 52 اینچنی شان برفکهای 2 اینچی را با کیفیت برف به نظاره بنشیند؟! چند درصد از مردم ما این قدر دل گنده ای دارند که مثلا 2-3 میلیون تومان پول بی زبان بدهند و چند سال منتظر باشند تا آقای ضرغامی و دوستانشان لطف نمایند و کیفیت تصویر را و فقط آن هم کیفیت تصویر را برای تمام شهرها و روستاها بالا ببرند؟!
آری آقای ضرغامی مخاطب من شما هستید، شما که امشب در اخبار20:30 در یک خود انتقادی انتحاری، بزرگترین انتقاد وارد به خودتان را اینچنین طرح کردید که کم از بدی ماهواره گفته اید با شما هستم! و به شما می گویم که شما قصوری بس بزرگتر از این کوتاهی کوچک دارید و آن این است که شما با کیفیتِ بدِ تصویر و در مرحله ی بعد با کیفیتِ پایینِ برنامه سازی تان از مقامِ قاصر به مقام شامخ مقصیر نائل گردیده اید و بهتر است قبل از این که صبر مومنانی که هنوز آنتن ماهواره نخریده اند هم تمام شود و گردِ این عَلمِ شبیخون فرهنگی گرد آیند، پخش با کیفیت دیجیتالی را به کل ایران برسانید و گرنه که خواهش می کنم لطف کنید و از بدی ماهواره هم نگویید که شنیدن این مسئله از کسی که خود یکی از مقصران اصلی و بزرگ است واقعا توهین بار و تحقیرآمیز است.
البته در کنار صدا و سیمای ما ترویج ماهواره مقصران دیگری نیز دارد که می توان مسئولان سایر نهادهای فرهنگی، حوزه، کارشناسان تربیتی، آموزش و پرورش، آموزش عالی، مجلس، نیروی انتظامی، مقصران در ورود تجهیزات و فعالان عرصه ی هنر را نام برد که هر یک با کم کاری سخت افزاری و نرم افزاری و عدم تبیین به موقع و نقد و تحلیل مناسب برنامه های ماهواره ای و عدم تهیه ی خوراک های مناسب فرهنگی به نوعی مقصرند و خوب است که مقصران اصلی هر چه زودتر به خود بیایند و به فکر کنترل و یا کاهش اقبال مردم به این بلای اخلاق و ایمان خانواده ها بیفتند.
مطالب مرتبط:
آنتن ماهواره علم شبیخون فرهنگی
معضلات خانوادگی، ارمغان بی بندوباری رسانه ای
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/6/8
10:31 ص
اگر چه رسمِ این وبلاگ استفاده از مطالبی هست که خودم نوشته ام اما بعضا از درج برخی مطالب نمی توانم بگذرم و ضمن عرض پوزش، امیدوارم مورد توجه دوستان قرار بگیرد:
رجانیوز:
شایان ذکر است هرگونه تشابه بین داستان و شخصیت های زیر با یکی از سریالهای امسال اتفاقی بوده و برای خود ما هم عجیب است؛ چه جالب!
امیرحسین پسر متدینی است و به همین دلیل از معدود شخصیتهای تلویزیونی در چند سال اخیر است که ریش دارد. این امیرحسین خان عاشق دختر صاحب کار خود است که از قضا آن دختر خانم هم که آیدا نام دارد، بر خلاف فضای خانواده خود متدین است. این آیدا خانم از آنجا که نمی تواند ریش داشته باشد، باید چادر داشته باشد تا معلوم شود متدین است اما متاسفانه از سوغات مجالس شبانه ناصرالدین شاه در اروپا به عنوان چادر استفاده می کند که بسیار تاسف انگیز است و غفلت از این مهم از طرف مسئولین صدا و سیما عجیب است!
طنز- محمد رضا شهبازی: سریالهای ماه رمضان امسال در شرف اتمام است و پیشاپیش مشخص است که طبق سنوات گذشته و در نظرسنجی های سیما قطعا مردم بیش از 90 درصد از این سریالها راضی خواهند بود اما از آنجا که ما نگران همان 10 درصد باقی مانده هستیم، قصد داریم تا با پیشنهاد دادن یک قصه کاملاً تخیلی به کارگردانها و مسئولین سیما، همانها را هم راضی کنیم.
این آیدا خانم علی رغم اینکه متدین است اما هر وقت دوربین روی او زوم می شود، تنظیمات رنگ تلویزیون بههم می خورد و کنتراست آن بالا و پایین می شود تا ما متوجه صدق گفتار آقای ضرغامی شویم که آرایش غلیظ بازیگران را ناشی از اشکالات تنظیم رنگ گیرنده ها دانسته بودند.
خلاصه امیرحسین در طی یک ماجرای اکشن به کما می رود و در آنجا با یک روح دختر جوان برخورد می کند که معلوم نیست تلویزیون ما چرا روی صورت این خانم تنظیمات رنگش بهم نمی خورد!
امیرحسین که نمونه یک جوان مذهبی است و کلی آیه از جاهای مختلف قرآن حفظ است، با عنایت به اینکه در عالم برزخ تکلیف از انسان برداشته می شود، طرح دوستی با این روحه (یعنی روح مؤنث) می ریزد و چون خیالش راحت است که آیدا او را نمی بیند، با او به پارک می رود و حتی به توصیه خانم روح از قسمت با صفاتر پارک رد می شوند؛ چه جلافتا!
امیرحسین بعد از مدتی زندگی در حالت روحی به این نتیجه می رسد که عجب کویتی است اینجا! بدون کرایه می توان سوار تاکسی شد، می توان در چند رشته به ادامه تحصیل مشغول شد، آنهم بدون کنکور و امتحان پایان ترم و می توان کلی کار دیگر کرد که ما از بیان آنها معذوریم.
خلاصه امیرحسین که کلی با روح بودن خودش حال می کند و کلی هم عاشق روحه شده است، دلش می خواهد که در این حالت بماند. او به خواب آیدا رفته و سعی می کند به او ثابت کند که خودش دزدی کرده و اصلا یاور و دوستانش دزد نبوده اند. او با این کار سعی می کند تا مانع موفقیت پلیس در پیدا کردن بدن نیمه جانش شود ولی پلیس باهوش تر از این حرفهاست و عمراً گول نمی خورد.
آقای پلیس باهوش وقتی از خواب هایی که آیدا دیده است، با خبر می شود، از او می خواهد که در خواب از امیرحسین اصل ماجرا را بپرسد ولی آیدا می گوید که امیرحسین جواب سرراست نمی دهد. بنابراین پلیس به آیدا پیشنهاد می دهد که او هم به کما برود تا ببیند واقعا امیرحسین دزد بوده است یا نه.
پلیس با چوب به سر آیدا می زند و او را به کما می فرستد ولی چشمتان روز بد نبیند! آیدا همین که به کما می رود، می بیند امیرحسین با روح مذکور نشسته است کنار جوی و دارند بستنی می خورند و درباره اسم بچه هایشان صحبت می کنند. آیدا سر امیرحسین داد میزند و امیرحسین سریع یکجای دیگر را که آیدا بلد نیست، تصور و فرار می کند و تا آیدا تاکسی گیر بیاورد و برود آنجا، امیرحسین بستنی خود را تمام می کند و با چوبش گوش خود را می خواراند.
از آن طرف آیدا سر می رسد به امیرحسین می گوید چرا با من این کار را کردی؟ امیرحسین می گوید "تو چطور اومدی اینجا آیدا" و آیدا همه چیز را می گوید.
امیرحسین به آیدا پیشنهاد می دهد که بیا در همین عالم روحی با هم زندگی کنیم چون اینجا نه از اجاره خانه خبری هست و نه از پیدا کردن کار و... اما آیدا می گوید که عوضش اینجا یارانه هم نمی دهند!
آیدا به خواب پلیس می رود و ماجرا را به او می گوید اما پلیس باور نمی کند که امیرحسین با آنهمه ریش این حرفها را زده باشد. آیدا به او می گوید خودت بیا ببین. پلیس هم با چوب به سر خودش می زند و می رود به عالم کما و میبیند که بله امیرحسین برای خودش یک پا آدم جعلق و ولگرد شده است که چون چشم گشت ارشاد را دور دیده، هی با روح های خانم طرح دوستی میریزد. پلیس به خواب همکارش می رود و از او می خواهد که همراه با چند نفر از همکاران به عالم کما بروند تا به وضعیت بی در و پیکر آنجا سر و سامان بدهند. از آن طرف پدر و مادر آیدا هم به کما می روند تا همانجا امیرحسین را راضی کنند که دخترشان را بگیرد، چون اسمش روی اوست.
فاطمه هم که دوست آیدا است و با رفتن آیدا بی کار شده و نمی داند کجا علاف باشد و چتر شود، به کما می رود و دوباره آویزان آیدا می شود و چون خودش انگار اصلاً خانواده نداشته به فکر بردن خانواده خود نمی افتد.
خلاصه به این وسیله عالم ارواح هم سر و سامان می گیرد و چون عید فطر نزدیک است، سریال تمام می شود.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/6/7
9:18 ص
27 شب از ماه رمضان رفت و اکنونی که این مطلب را می نویسم، تقریبا تمام تقسمت های این سریال را حداقل یک بار دیده ام. تا اکنون این سریال را به لحاظ ساخت بهترین سریال ماه رمضان 90 می دانستم اما از دیشب که پارسای سریال گفت باید برای به خدا نزدیک شدن یک بار گناه کرد و سپس توبه نمود و این که امشب معلوم شد پارسا نیز شیطان است، ناچارم بنویسم آن چیزی را که معمولاً تا تمام نشدن یک سریال نباید نوشت.
وقتی خداوند شیطان را آزاد گذاشت تا انسان ها را گمراه کند فرمود که تو مخلصین را نمی توانی گمراه کنی و در جاهای مختلف قرآن اشاره می کند به این که خداوند هدایت می کند هر که را بخواهد و اصلاً بهترین ِ نامهای خداوند رب است که یعنی تربیت کننده. در داستان هایی که در قرآن آمده است، بارها از اغوای شیطان برای برگزیدگان و اولیا و اوصیا ذکر شده است و البته درهمان حال از الهام های الهی برای هدایت افراد نیز یاد می شود. همانطور که شیطان قدرت اغوا کنندگی دارد خداوندِ قوی مطلق، هادی و رب است؛ خداوند در آن هنگام که یوسف توسط نفس خودش و زلیخا وسوسه به گناه می شد، نشانه ای نشانش داد تا به گناه نزدیک نشود و البته با باز شدن درها وی را کمکِ عملی نیز کرد. خداوند نه تنها در هنگام گناه با نشانه ها و اتفاق ها به داد بندگانش می رسد، قبل از آن که به وسوسه ها گرفتار شوند نیز پیشگیرانه افراد را آماده ی مواجهه با صحنه ی گناه و وسوسه های نفس و شیطان می کند.
خداوند همیشه آیاتی را برای هدایت ما در مسیر زندگی قرار می دهد که از جمله ی این آیات، پیغمبران، ائمه، علما، دوستان خوب و مهمتر از همه قرآن است. این که مومنان در این سریال در معرض هدایت و آیات خدا نیستند و تنها شیطان است که با ناجوانمردانه ترین روش ها حرف اول و آخر را در اغوای انسانها می زند، این که تنها راوی داستان شیطان است، این که شما از حاج آقای داستان (آقای کاردان) فقط تعداد معدودی پلان کوتاه و غیر تأثیرگذار می بینید، این که قرآن و یا بهتر بگویم فرقان (نشان دهنده ی حق از باطل) از همان ابتدا دزدیده می شود و قرآن دیگری در دسترس کسی قرار ندارد و یا به آن مراجعه نمی کند، این که شیطان خودش را به شکل هر کسی در می آورد و به هر حریمی وارد می شود و از هیچ نشانه ای، بسم اللهی، اعوذباللهی نیز فرار نمی کند، این که دست شیطان هیچ وقت رو نمی شود و موارد دیگر، باعث می شود که شما احساس کنی در این سریال خدا کاره ای نیست، خداوند بندگانش را ول کرده است، شیطان خیلی خیلی قوی است، این که هر کسی که در کنارمان نشسته است ممکن است شیطان باشد، از این که هر کسی که نصیحت هم می کند ممکن است خود ابلیس باشد، این که اگر شیطان نبود، انسان گمراه نمی شد، این که نفس انسان کاره ای نیست، این که آنکسی که باعث گمراهی است تنها شیطان است نه نفس انسان، این که هر کس دیگری جای سارا و نیما و فاطمه و حاج حبیب و ... هم بود حتماً گمراه می شد، این که ما در مقابل شیطان هیچ اراده ای نداریم و خیلی از پیام های منفی و دروغ و شیطانی! شاید پیام هایی که گفتم به صراحت در داستان نیامده باشد اما در متن سریال موج می زند و اینها جزء ایرادات محتوایی داستان است. مطمئنا نویسنده در یک دوقسمت آخر دست شیطان را رو می کند و البته مثل همه ی داستان ها سروته قصه را هم می آورد اما تأثیرات و محتوایی را که در این بیست و اندی قسمت به افراد منتقل شده است هرگز به این راحتی مرتفع نخواهد شد، چرا که همانطوری که شما بدی ها را در متن و طول داستان می بینید باید خوبی ها را نیز همراه و عجین با آن ببینید، این مسئله در قرآن که مطمئنا اعجاز بزرگ تاریخ است به خوبی آمده است و در تمام طول قرآن بحث نور و ظلمت، شب و روز، هدایت و گمراهی، مرگ و زندگی، بشیر و نذیر، حیات و ممات و ... با هم عجین بوده است.
مهمترین ایراد فنی داستان نیز این است که حاج حبیب هیچ دلیلی برای مخفی کردن داستان گذشته ی نیما از دخترانش نداشت و همین مخفی کردن، کلید حل تمام مشکلات بود، شاید نویسنده حتی برای پیدا کردن یک دلیل نسبتا منطقی هم زحمتی نکشیده و این گونه اصل داستان بر زمینی سست یا بهتر بگویم روی آب بنا می گردد.
با این ایرادات اساسی و محتوایی، نقاط قوت سریال که همان کارگردانی و بازی زیبا و روان بازیگران است، در خدمت محتوایی غلط قرار گرفته و عملاً اجر همه را زایل می کند. شاید تنها نقطه ی قوت محتوایی فیلم این است که انسان را به جدی گرفتن شیطان وامی دارد و البته بهتر بود تا انسان را به جدی گرفتن نفس و وسوسه ها وامی داشت.
به نظر می رسد که طرز تفکر مادی گرایانه حتی در معرفی معنویات نفوذ کرده است و هنرمندان ما اصرار دارند که شیطان و فرشته را حتماً به تصویر بکشند تا قابل باور باشند و حال آنکه هنر اسلامی باید از قرآن که اثر هنری خداوند است الگوگیری شود، نه آن قدر شیطان را بزرگ کنیم که مردم از هدایت ناامید شوند و نه آن قدر شیطان را کوچک کنیم که نیاز به تقوی کم شود.
در انتها عرض کنم که حقیر بیش از این که جامعه ی هنری را متهم بدانم جامعه ی دینی را مقصر می دانم که وارد عرصه ی هنر و هنر دینی نمی شوند تا این بار را زمین بردارند! باور کنید این مسئله آن قدر مهم است که حوزه واردش بشود، آن قدر مهم است که حوزه بابی و تخصصی برای آن باز کند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/4/15
10:2 ع
فکر می کنم اولین انتقاد از این مجموعه، انتقادی بود که یک روانشناس مطرح کرد که چرا سریال ساختمان پزشکان شأن روانشناسان را مراعات نمی نماید و پس از آن انتقادات یکی یکی شروع شد و حالا اینقدر زیاد شده است که روزی نیست که سایتی یا چندین وبلاگ به این مسئله نپردازند. مفهوم کلی انتقادات به این است که چرا روابط زنان و مردان در این سریال نامشروع است و چرا ناصر برخی وقت ها به خانه ی برادرش نیما می آید و یا چرا نیما این قدر بی غیرت است و در برابر برادرش سکوت می کند و یا چرا پدر نیما یا ناصر این قدر چشم چران هستند و ... اما هیچ کسی در کنار این انتقادات حتی به یک نکته ی مثبت از این سریال اشاره نمی کند و این مسئله کاملاً در حال اپیدمی شدن است.
در جواب این انتقادات مسائلی را ذکر می کنم که البته مربوط به تا اینجای سریال می باشد و در مورد بعدش هیچ اطلاعی ندارم:
1- یکی از انتقادات جدی به این سریال این است که چرا نیما این قدر بی غیرت است و حال این که نیما انسان نسبتا محترمی بوده و بیشتر از خیلی ها، به پدرو مادر و برادر بزرگترش احترام می گذارد، در حالی که انتقادات و ایراداتی را که از آنها می بیند به آنها با زبان خوش و مودبانه تذکر می دهد و اگر هم مثلاً یکبار خودش را از ترس برادرش جمع می کند بی انصافی است که به بی غیرتی معنی گردد.
2- ناصر و پدرش انسانهای منفی در این سریال هستند که دارای صفت هایی چون دروغگویی، طماعی، مکار بودن، چشم ناپاکی و ... هستند و این سریال در جهت زشت نشان دادن این صفت ها سعی داشته نه زیبا نشان دادن آنها و اگر هم موارد کوچکی در نقض این گفته وجود دارد نباید به کل تسری داده شود چرا که اصولاً خصوصیت برنامه های طنز این است که ممکن است مردم را به چیز زشتی بخنداند نه این که بخواهد آن چیز زشت را زیبا جلوه دهد.
3- ناصر مجرد بوده و تا کنون در خصوص هر دختری اظهار علاقه ای کرده فوراً حرف خواستگاری را به میان آورده است، پس نباید هر اظهار علاقه ای از سوی وی را به معنی فراتر از این برداشت کرد.
4- نازنین یک عروس محترم و منطقی است که غیر از بیماری کمرنگ روحی اش (وسواس قرینگی) بسیار به خانواده ی شوهرش احترام می گذارد و حتی در برابر انتقادات و دخالتهای نابجای آنها به خوبی از خود صبر نشان می دهد و اگر برخی از صبوری های وی شایسته ی تقدیر نباشد شایسته ی حمله نیز نیست.
5- صحبت های کارشناسی که خارج از قالب طنز ارائه می شود اکثراً مفید و مورد استفاده ی افراد زیادی هستند که با توجه به قالب طنز برنامه، وجود این اراده ستودنی است.
6- این سریال ماهیتاً موجب تشویق مردم به حل مشکلاتشان از طریق مشاوره و بدون جنگ و دعوا می گردد و این ویژگی در سایر سریال ها به خصوص طنز، بی نظیر بوده است.
7- اگر منشی دکتر، حرکات غیر متعارفی نشان می دهد، نباید فراموش کرد که شخصیت وی نیز شخصیتی کندذهن و کم هوش می باشد که به دنبال فساد نیست و ایشان نیز به دنبال ازدواج می باشد و نباید این چنین با صفات زشت و زننده از او یاد شود، ضمنا این شخصیت با بازی عالی خانم شقایق دهقان، آدات برخی منشی ها را به چالش می کشاند نه این که تقدیس نماید.
8- این سریال مثل هر اثر انسانی، مسلماً دارای نواقص و ایراداتی است که نقد غیر منصفانه آن تنها پاک کردن صورت مسئله است نه حل کردن آن.
9- این سریال طنز بوده و مثل سایر سریال های طنز، هیچ یک از شخصیت های آن به عنوان الگو معرفی نمی شوند تا این چنین از اشتباهات آنها جوش بیاوریم و فکر کنیم اکنون همه ی مردم از این ها الگو برداری می کنند.
10-ما مردم به برنامه های طنز نیاز داریم و طی چند ساله ی اخیر هر برنامه ی طنزی در این کشور ساخته شده است بی رحمانه به آن تاخته اند تا حدی که حتی اخراجی ها نیز از این انتقادات مصئون نبوده است و این مسئله موجب می گردد تا عرصه ی طنز، که بهترین عرصه برای انتقاد نیز هست تعطیل و متروک بماند و شاید این مسئله خواست کسانی باشند که انتقادات زیادی به آن ها وارد است که ما نیز ناخواسته و سهواً وارد بازی آنها می شویم.
11- برخی سریال هایی که قدیماً در تلویزیون پخش می شده مثل کاکتوس، بسیار بیشتر از ساختمان پزشکان مشمول انتقادات اخیر به نظر می رسیدند اما متاسفانه اپیدمی شدن حرکتهای بی هدف رسانه ها به سمتی که همه می روند، مشکلی است که نه فقط در این مورد، که در سایر موارد اجتماعی و سیاسی نیز همواره به چشم می خورد.
89/10/20
8:6 ص
سرِصبح که می خواهی بروی سرکار، یک مجری که بیشتر شبیه گوجا، دوست ناامیدِ بنر، شخصیت کارتونی کودکی های ماست، تند و تند از گرفتاری ها و ضعف های کشور می گوید و نقایص ورزش و غیر ورزش را مدام یادآوری می کند و آه می کشد و مخاطب را افسرده و ناامید روانهی کار می کند.
قبلاً در همین شبکهی 1 برنامه هایی در صبحگاه پخش می شد که انسان را با نشاط می کرد، یادش بخیر آقایان واحدی و نظام اسلامی، مجریان صبح بخیر ایران، هر طوری که می توانستند مردم را برای یک روز کار بانشاط آماده می کردند و بعد از آنها هم آقایان شهیدی و خسروی برنامه های انتقادی- تحلیلی و البته با نشاطی را ارائه می کردند که توان ایجاد تعادل در انتقاد و نشاط در آنها، هنری بود که از سوی این دو مجری نخبه و بزرگوار انجام می شد ولی الان! یک برنامهی راکد، بی تحرک، ناامید کننده و انتقادی- نِقی که هیچ پیشنهاد و تحلیل علمی را هم اغلبا در پی ندارد و معمولا به بزرگ کردن شکستها می پردازد بدون اینکه برنامهای برای آینده ارائه نماید. چرا کسانی که کاری را که برایش حقوق می گیرند، بلد نیستند، اینقدر به خود اجازه می دهند در کار سایرین نق بزنند و توجهی هم به زمان انتقاد و اعصاب مخاطب نداشته باشند.
راستش را بخواهیم بگوییم، برنامه های صبحگاهی شبکه های 2 و 3 نیز وضعیت بهتری ندارند که چون سابقهی قبلی خیلی جالبی هم نداشته اند، به آن نپرداختم، ولی انگار صداوسیما نه درصبح و نه درغیرصبح، برنامهای برای نشاط و شادی مردم ندارد.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/9/2
12:37 ص
فکر کنم قبلاً این تبلیغات تلویزیونی کنترل میشد، ولی انگار بعضی اوقات از کنترل خبری نیست.
مدتیست که تبلیغات یک برند از دستمال کاغذی در حال پخش شدن است که یادآور نام خوانندهی زن معروف عربی است و متأسفانه این تیزر تبلیغاتی طوری ساخته شده است که نه تنها با تشابه اسمی که با محتوایش عامداً انسان را به یاد آن خواننده بیندازد و گویی همان خواننده است که از خودروی تشریفات پایین میآید و به روی صحنهی نمایش ظاهر میشود و مردان هم از دیدن این خواننده چقدر مشتاقانه کف میزنند، جالب است نه؟!!