89/9/16
8:11 ص
مطلبی در سایت منتسب به علی آقای لاریجانی (خبر آنلاین) نوشته شده است، با این عنوان که: "چگونه با مختارنامه، دین و هنر و تاریخ را به ابتذالی روزمره بدل می سازیم!" (http://khabaronline.ir/news-114075.aspx) . نویسندهی مطلب آقای "سید عبدالجواد موسوی" است که به شدت به مصاحبههای صدا و سیما و مقالات مطبوعات که در زمینهی تحلیل حوادث سریال فاخر مختارنامه انتقاد کرده است که این تحلیل ها نباید منجر به همسان سازی شود و به خصوص نباید جریان سکوت عالمان کوفی را در جریان مسلم با سکوت خواص در جریان فتنه مقایسه نمود، وگرنه!!!
1- این تحلیل هر مطّلعی را به یاد انتقاد آقای علی مطهری از همسان سازی های تاریخی می اندازد که دقیقا بعد از همسان سازی مقام معظم رهبری اتفاق افتاد و اتفاقا همان موقع آقای مطهری در حالت انتقامجویانه، همسان سازی حکومت را با حکومت معاویه مطرح نمود. شباهت تحلیل اخیر سایت خبر آنلاین با انتقاد علی مطهری آن قدر زیاد است که هر کسی که به دنباله روی علی مطهری و علی لاریجانی از یک رویه اعتقاد نداشته باشد نیز نمی توان این سیاست یکسان در خصوص آشفته شدن در عبرتهای تاریخ را منکر شود.
2- یکی از انتقادهای اساسی نویسنده به همسان سازی سکوت بزرگان کوفه در قائله ی مسلم با سکوت خواص در جریان فتنه بود که در نکوهش این تحلیل عصبانی شده و گویی ضمیر مرجع خود را پیدا کرده است و آنگاه می نویسد: "اگر سکوت برخی از بزرگان و عالمان کوفه را در ماجرای مسلمبن عقیل به انتخابات سال گذشته گره بزنیم، عدهای هم میتوانند استفاده ابزاری از مقدسات را توسط ابنزیاد و دستگاه یزید به خیلی چیزهای دیگر گره بزنند" اولاً که گویی نویسنده استفاده از ضمایر را بلد نیست و در واقع تحلیل دیگران را با ضمیر متکلم و پاسخ خود را با ضمیر غائب بکار می برد!! که در نوع خود جالب است و ثانیاً این که به نظر بنده واقعا نظر ایشان صحیح است که این همسان سازی منصفانه نیست، چرا که بزرگان کوفه سکوت کردند تا به زعم خودشان شرایط برای قیام حسین (ع) نامساعد نشود، ولی خواص ما سکوت کردند تا برای خودشان عزت و غنیمتی جمع کنند و در واقع صد رحمت به بزرگان کوفه در برابر خواص ما!!!
3- از دیگر موارد این مقاله این است که نویسنده ادعا کرده است که مدعیان زیادند و مردان عمل کم و در کوران مشکلات مشخص می شود که چه کسانی مرد عملند و گویی نویسنده به خودش پنالتی زده باشد و منظور ما هم همین است که در شرایط فتنه، خواص باید خودی نشان می دادند نه اینکه نوخودی می شدند. جالب این که فتنه تمام شد و برخی از همین خواص هنوز دنبال آنند که فتنه گران را تطهیر و غیر فتنه گران را مظهر فتنه نشان دهند، نمی دانم با چه رویی برخی خود را خاص می دانند در حالی که به ماست بیشتر شبیهند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/9/15
11:48 ص
چند روزیست که برخی سایتها و خبرگزاریها (مخصوصاً تحت حمایت شهرداری)، ادعا می کنند دولت مقصر اصلی هوای آلودهی تهران است؛ چرا که 2میلیاردی را که مجمع تشخیص مصلحت به پافشاری مجلس شورای اسلامی و علی رغم مخالفت شورای نگهبان، از همان بودجهی مصوب سالانه دولت که، به شهرداری هبه کرد را پرداخت ننموده است. فارغ از دفاعیاتی که دولت و شورای نگهبان از منظر خود داشته اند، موارد از دیدگاه دیگری بررسی میگردد:
- در واقع مهمترین دلیل آلودگی هوای تهران عبارت است از: ایجاد تمرکز درآمد، امکانات و اشتغال در تهران و برخی کلان شهرها، که توأمان با عدم رسیدگی به نقاط محروم و دور افتاده، موجب گردیده تا همواره مهاجرت به تهران و سایر کلان شهرها فراتر از طراحی های مدیریتی شهری صورت گرفته و چالشهایی نظیر ترافیک و آلودگی هوا را در پی داشته باشد. که اگر کسی دنبال مقصر این مهمترین دلیل است، بداند که تنها دولتی که سیاست عدم تمرکز داشته و با این سیاست عدالت طلبانه، حتی قید بخش بزرگی از آرای شهری مانند تهران را زد، نمی تواند مقصر باشد.
- اما دلیل دوم که منجر گردیده تا مدیریت شهری نتواند پاسخگوی مهاجرتها باشد و یا در اجرای سیاست مهاجرت معکوس هیچ نقشی داشته باشد این است که خروج شهرداری از زیر مجموعهی دولت و رفتن به زیر مجموعهی شورای شهر (که کلی مورد فخر و مباهات دولت اصلاحات قرار گرفت) موجب ایجاد عدم تمرکز در بخش مدیریت شهری به خصوص کلان شهرها گردیده و بدین شکل، نقش دولت و یا شهرداریها در برنامهریزی و رفع مشکلات شهری باهم تداخل پیدا کرده و در بعضی قسمتها نیز بدون متولی رها می گردد، حال این عدم تمرکز در مدیریت شهری به لحاظ عدم هماهنگی شهرداریها و دولت را اگر متوجه بانی این سیستم در دولت اصلاحات هم ندانیم، مطمئناً ربطی به این دولت ندارد.
- با خصوصی شدن شهرداریها و خروج از مدیریت دولت، مسئله رسیدگی به وضعیت ترافیک، آلودگی هوا، حمل ونقل عمومی و تشویق به مهاجرت از تهران و در کل مدیریت شهری با دوگانگی مواجه شد که با ورود شهرداریها به عنوان نهادهای غیر سیاسی به خصوص شهرداری تهران در جبهه بندیهای سیاسی، اختلال موجود در مورد هماهنگی و برنامه ریزی صحیح با دولت تشدید گردیده است که البته وقتی شهردار تهران را از بین رقبای سیاسی رییس جمهور موجود انتخاب کردند، این مسئله تا حدی قابل پیش بینی بود.
حال با این شرایط به نظر می رسد، مقصر جلوه دادن دولت در مشکلی که شاید کمترین نقش را در آن داشته است، به نوعی "ماهی گیری در آبِ گل آلودِ هوای آلوده" باشد تا ریشهیابی مشکل آلودگی هوای تهران.
89/9/8
7:8 ع
آیا اگر به جای دانشمندان هستهای، یک دو نفر از بزرگان سیاسی که هیچ هنری جز ایجاد تنش در کشور ندارند، ترور می شدند، اکنون حال و اوضاع مملکت به همین آرامی بود؟! همین آقای کروبی و امثالش که کم هم خیانت به این کشور نکرده اند، محافظ دارند ولی دانشمندانی که گناهشان فقط خدمت بی آلایش به پیشرفت اسلام و ایران بوده است، باید این گونه پرپر شوند؟!
آخر کشوری با این همه مأموران نظامی و انتظامی آن هم در زمانی که مرزهایش امن و امانند و کسی جرأت خیال خام خیانت به مرزهایش را ندارد، باید به این راحتی در روز روشن در خیابانش، آن هم جلوی چشم مأموران انتظامیش قتل، ترور و سرقت اتفاق افتد. حال گیریم به خاطر سوءاستفاده نکردن دشمنان کسی تیتر نکند و سوال هم نپرسد! آیا خود دستگاههای مسئول نباید عذری بخواهند و راهحلی بیابند؟! چرا همانطور که هر ارگانی وقتی موفقیتی کسب می کند، زود در رسانه ها حاضر می شود و از موفقیت ها و زحمات و نقشههایش می گوید؛ وقتی حادثهی ناگواری اتفاق میافتد، خبری از گردن گرفتن، عذرخواهی، جبران کردن و ارائهی راهحل و کمیتهی مشترک نمیشود؟!
89/9/7
9:13 ع
حال که اماممان در راه است، آیا دلمان را به سویش گسیل داشته ایم؟ شاید به گاه سقایی، کمک حال عباس بن علی باشیم و به گاه تشنگی، کمی کودکان کاروان را آرام کنیم!
نکند هنوز سرمان بسته به آخور دنیا و دلمان بسته به زن و فرزند باشد؟! نکند هنوز منتظریم تا پس از مصیبت قطرهای اشک بریزیم؟! نکند ماندهایم تا تصمیم بگیریم که شاید آخرین لحظه حرکت کنیم؟! نکند هنوز دنبال سامان دادن به دنیای خویشیم و دنیایی دنبال قتل دلبرمان، دشنه به دست؟! ای وای از وقتی که حرهم به امام پیوسته باشد و ما در بند اسیر باشیم! نکند زبانم لال، ندای "کیست مرا یاری کند؟" را بگویند و گوشمان به چوب پنبهی دنیا کر باشد! نکند آسمان رنگ خون شود و ما نگاهمان به زمین باشد! نکند زینب به پس و پیش بدود نگران، و ما سر درگریبان و دل به دگران داشته باشیم!
دوستان! کولهی دلمان را بربندیم و به راه افتیم! مطمئنم مولایمان، چنان حر، ما راهم خواهد پذیرفت! یقین دارم شب عاشورا، بهشت ما را نیز تضمین خواهد نمود! حتماً به ماهم اذن میدان خواهد داد! مطمئنم سرغرق به خون ما را نیز به دامن خواهد گرفت! بیایید! بشتابید! سبکبار بیایید! به چشمان اشکبار بیایید و گوش به ساربان بدارید!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/9/7
6:50 ع
در پاسداشت هفتهی بسیج و به مناسبت اظهارات حجه الاسلام ذوالنور (http://khabaronline.ir/news-111751.aspx) در خصوص اشتباهات احتمالی بسیج و سپاه در اغتشاشات پس از انتخابات پارسال که در سایت خبرآنلاین بصورت گزینشی درج شده است، مطلبی را که پارسال با عنوان "بسیج مثل همیشه مظلوم و ظالم ستیز" نوشته بودم و در چند سایت با تحریف و تغییر درج شده بود (و باب خیری برای تأسیس همین وبلاگ گردید)، را بصورت کامل تقدیم می دارم:
نهاد مقدس بسیج یادگار ماندگار امام امت، معمار انقلاب است. این فرزند غیور، همواره پشتیبانی محکم و دژی استوار در برابر توطئه های دشمنان داخلی و خارجی بوده و هست، حقیر خود از زمان دانشجویی در بسیج دانشجویی و پس از آن در بسیج مهندسی و هم اکنون در بسیج کارمندان و هنرمندان عضو بوده و بدون آنکه بدنبال کسب هیچگونه امتیاز مادی از این عرصه معنوی، خود را ارادتمند بسیج و بسیجی میدانم.
بسیج دارای شاخه ها و بخشهای مختلف بوده و فعالیتهای متنوعی را انجام می دهد. این نهاد مقدس با تعریف دامنه وسیع برای سنین و صنوف مختلف، همواره به لحاظ فرهنگی، اجتماعی و نظامی، خدمات ارزنده ای را به نظام ارائه نموده است که قلم فرسایی بیش از این، توضیح و اضحات خواهد بود.
ولی آنچه مرا به نوشتن وامیدارد، این است که در طول سالیان مختلف بعد از تاسیس این نهاد، برخی ارگانهای دیگر، از بسیج به عنوان بازوی اجرایی خود، در خط مقدم خدمات خود استفاده کرده اند و نه تنها چیزی (البته جز ثواب عظیم خدمت) به بسیج نیافزوده اند، که در بسیاری موارد کوتاهی های خود را به نام بسیج نگاشته اند. با این وجود از آنجا که بسیج با واژگانی چون غرور و نخوت بیگانه است، همواره آماده باش خدمت بوده و هر نهادی اعم از بهداشتی، آموزشی، عمرانی، نظامی و فرهنگی از وی استعانت داشته، با تمام قوا و بدون هیچ چشم داشتی، یا علی گفته اند.
در عین حال که آماده به خدمت بودن بسیج همیشه جای تقدیر و تشکر دارد، اما عدم تشکل قوی برای این نهاد و اینکه نهادی به این عظمت و گستردگی، زیر مجموعه یک ارگان نظامی است، موجب شده تا همیشه بلحاظ لوژستیک عقب افتاده باشد و از سطوح مردمی آن استفاده های غیر منصفانه شود. به عنوان مثال در جبهه های نبرد حق علیه باطل، بسج با دست خالی همواره در خط مقدم عملیات های نظامی تخصصی و یا فوق خطرناک بوده است به نحوی که هرجا به سدهای گوشتی نیاز بوده گزینه اصلی بسیج بوده است، البته این نبود جز بدلیل ایمان، شجاعت، بی رغبتی به دنیا و مظلومیت که این مظلومیت همچنان بقوت خود باقیست. مثال دیگر این مظلومیت، این است که در اغتشاشاتی مانند کوی دانشگاه و انتخابات دهم، در حالی که سایر ارگانهای نظامی و انتظامی کاملا آموزش دیده و مجهز برای این روزها پیش بینی شده اند، بسیج به صورت خودجوش و با دست خالی بار بر زمین نهاده ی این ارگانها را بدوش کشیده و در شرایطی که برخورد های فیزیکی اولا وظیفه سایر ارگانهای نظامی و انتظامی است و ثانیا در توان و اختیار آنها بوده و بدین لحاظ در راستای اجرای وظایف متعارف، مصئونیت قضایی دارند و ثالثا، بنا به ادعای خودشان ظرفیت بالای استفاده نشده ای در این مسائل دارند، به منظور عدم پاسخگویی ونپذیرفتن مسئولیت، وارد میدان شده و اشتباهات کوچک ناشی از عدم تشکل و شور انقلابی، موجب سوءاستفاه و لطمه به بسیج می گردد. مثلا ورود بسیج و یا سایر ارگانهای مشابه به حریم کوی دانشگاه و یا میان اغتشاشات، تنها زمانی توجیه پذیر بود که نیروی انتظامی یا سایر ارگانهای نظامی از کنترل تشنجات عاجز می بودند نه اینکه این نیروها در کنار بایستند و بسیج را سپر بلای خود کنند تا بعدها به بهانه غیر تشکلاتی بودن و به عبارتی خود جوش بودن، اشتباهاتی را که غیر مسئولانه به برخی لایه های بسیج تحمیل می کنند، به دوش کل بسیج نهاده و آن را سپر بلای خویش نمایند.
بسیج با اینهمه فعالیت های مثبت در زمینه های آبادانی کشور، حراست در برابر دشمنان خارجی، بهبود شرایط بهداشت و درمان کشور و ... ناگاه با شور انقلابی خود، وارد عرصه ای حساس می شوند که ورود به آن عرصه، مستلزم امکانات و ابزار مناسب، مجوزهای قانونی، انسجام و برنامه، فرماندهی و هدایت مدیران زبده و فعال است و هر کدام از این عوامل که نباشد، موجب خسران و زیان خواهد شد که از جمله آنها تخریب غیر مسئولانه چهره بسیج و حتی تحریک و تشدید تشنجات و بعضا کاهش قدرت کنترل این تشنجات حتی توسط مراجع انتظامی میگردد، ضمنا اینکه موجب از بین رفتن امکان استنساخ ارگانهای غیر موفق و غیر مسئول بدلیل نبود مرجع مسئول برای حمایت از بسیج میگردد، که در تشنجات کوی دانشگاه و انتخابات اخیر نیز به چشم آمد.
بعد از حصول آرامش نیز همواره بخشی از همین ارگانها، اشتباهات را به گردن بسیجیان اما با عنوان لباس شخصی انداخته و با عدم پیگیری اصولی تا رسیدن به منبع تحریکات غیر مسئولانه، منتی نیز به سر بسیجیان می نهند که این نیز از مظلومیت های بارز بسیج بشمار می رود.
پیشنهاد:
با تمام مشروحه فوق پیشنهاد می شود به منظور افزایش کارایی بسیج در تنگناها و مشکلات، در جهت ایجاد تشکل قوی برای این نهاد بر آمده تا:
1- بسیج از زیرمجموعه یک ارگان کاملا نظامی خارج شده و غیر از ایجاد امکان بهتر برای افزایش آمادگی روحی، علمی، نظامی در تشنجات داخلی و تهدیدات خارجی، مستقلا به فعالیت های متنوع در عرصه اجتماع بپردازد.
2- از حقوق بسیج دفاع نماید، تا براحتی مورد سوءاستفاده سایر ارگانها قرار نگیرد و در شرایط حساس که به کمک بسیج نیاز است، امکان تجهیز، کنترل و هدایت را داشته باشند.
3- بتواند با شناسایی منسجم و سازمان یافته، نیروهای مخلص و متخصص را شناسایی و موجبات خدمت و گسترش روحیه بسیج را به بدنه نظام، فراهم آورد.
4- موجب جلوگیری از تضیع حق بسیج در جذب بودجه برای فعالیت های گسترده شده و امکان برنامه ریزی صحیح و علمی را فراهم آورد.
5- از رشد تک بعدی بسیج به سمت مسائل اطلاعاتی و نظامی جلوگیری کرده و موجبات رشد یکنواخت و همگن آن بیشتر فراهم آید، به عنوان مثال اینکه فعالیت شوراهای پایگاههای مقاومت بسیج اصناف و کارگران و کارمندان، در بخش اطلاعات (تحلیل و بررسی) و پرسنلی خلاصه گردیده به تمام زمینه ها اعم از ورزشی، اجتماعی، فرهنگی و... گسترش داده می شوند.
در نهایت به عنوان یک بسیجی از همه بسیجیان عذر خواسته و با وجود احتمال سوء استفاده های جزئی، نقد درونی در خود بسیج و تشکیل اتاقهای فکر را لازم و مفید دانسته و آرزوی بصیرت در محضر اخلاص را برای خود و همگان دارم.
خداوندا بر اخلاص و بصیرتمان بیفزا در حالی که شهادت رنگین در لباس بسیجی را روزیمان می نمایی.
89/9/5
11:28 ع
شبکه یک به مناسبت هفته ی بسیج، یک گوی گردان آبی در گوشه سمت راست تصویرش گذاشته است که رویش نوشته است: "بسیج مدرسه ی عشق است"، با خواندن این جمله اول کمی اوقاتم مکدر شد، چرا که راستش به یاد آقای مهندس چیز افتادم و این که چه لزومی دارد که سیما ما را به یاد این آقای محترم 20-30 سال پیش بیاندازد!! بعدش فکر کردم که احتمالاً غیر از مکدر شدن من، خود گوینده ی این جمله نیز از دیدنش مکدر می گردد، چرا که ایشان دیگر نه حوصله ی بسیج را دارد و نه حوصله ی مدرسه ی عشق را!! ایشان نه هم سنگر بسیج!، بلکه در جبهه ی مقابل بسیج قرار گرفت و البته چون در مقابل این مدرسه ی عشق عددی نبود، رفوزه شد و احتمالاً مثل هر دانش آموز رفوزه ای اکنون عشق به مدرسه که هیچ! حوصله ی آن را هم ندارد.
شاید اکنون گوینده ی این جمله مثل چیز پشیمان باشد از جمله ای که گفته بود، چرا که هیچ گاه فکر نمی کرد، همان بسیجی که در جبهه خون می ریخت و جوان می داد و سکوت می کرد، تا پز مدیریت جنگش را سایرین بدهند، اینگونه چون شیر به پای درخت انقلاب بایستد و با گوینده ی جمله ی تاریخی "بسیج مدرسه ی عشق است" نیز تعارف نداشته باشد.
راستی یکی دوشب است این تبلیغات دستمال کاغذی را هم در سیما نمی بینیم! جالب این که حدود یک هفته از پخش این تبلیغ می گذشت و من منتظر مطلبی، نوشته ای، چیزی در سایت های ارزشی و بصیر بودم که چون خبری نبود، به قلم لرزانم تیترش کردم و نوشتم، (بماند که از فردای همان روز همه ی سایتهای ارزشی باهم متوجه ی قضیه شدند!!) که البته باز هم از همین حساسیت نیز قدر دانم؛ ولی این جریان گوی گردان "مدرسه ی عشق" را نمی دانم واقعاً سوتی است و یا نه! برای مردم آزاری کارگزاری شده است؟!
89/9/2
12:48 ص
دیده بودیم بعضی ها از تحریم ها خوشحال شوند، شنیده بودیم برخی ها اصرار کنند که تحریم ها خیلی خطرناک و اسفناک هستند. می دیدیم که بعضی ها از اقتدار جهانی ایران ناراحتند و اصرار دارند که سرمان در لاک خودمان باشد. می فهمیدیم که برخی ها حاضرند از بغض دولت در دام دشمن پناه برند و البته بردند؛ اما این یکی اش را سخت بود باور کنیم! کسانی که در شکستهای ورزشی همه ی شکستها را سیاسی میکردند و به حکومت گره می زدند، اکنون بالکل موفقیتها را نادیده می گیرند تا نکند براساس همان منطق قبلیشان، موفقیتی برای دولت محسوب گردد، کاش خداوند دل بیمار همهی بیماردلان را شفا دهد.
89/9/2
12:37 ص
فکر کنم قبلاً این تبلیغات تلویزیونی کنترل میشد، ولی انگار بعضی اوقات از کنترل خبری نیست.
مدتیست که تبلیغات یک برند از دستمال کاغذی در حال پخش شدن است که یادآور نام خوانندهی زن معروف عربی است و متأسفانه این تیزر تبلیغاتی طوری ساخته شده است که نه تنها با تشابه اسمی که با محتوایش عامداً انسان را به یاد آن خواننده بیندازد و گویی همان خواننده است که از خودروی تشریفات پایین میآید و به روی صحنهی نمایش ظاهر میشود و مردان هم از دیدن این خواننده چقدر مشتاقانه کف میزنند، جالب است نه؟!!
89/8/29
11:8 ع
به بهانه ی آتش سوزی اخیر در جنگل های شمال کشور که باعث از بین رفتن ثلث جنگل های گلستان گردیده است می نویسم: باور کنید یک فکری باید به حال تعطیلات کشور کرد، به هیچ کس هم نباید بر بخورد، این تعطیلات چه تعطیلات ملی و چه تعطیلات مذهبی زیاد است.
راستش را بخواهید، اعیاد رسمی مسلمین 4 عید است، قربان، غدیر، فطر و مبعث، یک عاشورا هم هست که کار کردن در آن مکروه است، عید رسمی ایران هم که عید نوروز است و می توان 4-5 روز برای آن تعطیل کرد، به نظر حقیر الباقی نباید تعطیل باشد، این همه تعطیلات موجود، نه به نفع ایران است و نه به نفع اسلام.
ماشاءالله در این کشور حق مرخصی برای کارمند و کارگر به اندازهی کافی در نظر گرفته شده است و افراد با مشاغل آزاد هم که اختیار کارشان دست خودشان است، این طور هر کسی که بخواهد می تواند زمان مسافرت و استراحت خود را مدیرت نماید و اینچنین امور کشور هم دچار وقفهی کامل نمیشود.
اینکه هم اکنون کشور ما به لحاظ تعطیلات رسمی زیاد، در دنیا صاحب مقام است، فکر نمیکنم قابل افتخار باشد بلکه موجب سرافکندگی است و بیش از هر کسی باید مسئولان و دست اندر کاران این امر را به فکر و عمل وادارد تا از این ننگ برهانندمان.
با هر تعطیلی مردم فوج فوج به جاده ها سرازیر می شوند و به مسافرت می روند، و این مسئله غیر از ضررهایی که دارد، منافعی دارد که عبارتند از:
1- خلوت شدن کلان شهرها و کاهش آلودگی هوا در این مدت و بعضا خروج از وضعیت بحران
2- گردش سرمایه و افزایش مسافرت ها و تاثیر مثبت در بهبود وضعیت کسب و کار صنعت توریسم
و اما مشکلات این تعطیلی ها را می توان به این شرح ذکر نمود:
1- کاهش روزهای مفید کاری در کشور و کاهش تولید ملی و ضربه مستقیم به اقتصاد کشور
2- برنامه ریزی برای مسافرت ها در تعطیلات و هجوم به جاده ها و در نتیجه:
الف- افزایش ترافیک و اتلاف وقت مردم در جادهها برای مسافرت
ب- افزایش تصادفات و مرگ و میر و مصدومیتهای جادهای به بالاترین حد ممکن و کسب رکودهای جهانی در این خصوص
ج- ایجاد فشار به نیروهای انتظامی و پلیس راه، در حدی که علی رغم آماده باشهای طولانی و چند روزه قادر به کنترل تمام جادهها و رسیدگی به تصادفات جادهای نیستند.
د- افزایش بیرویه مصرف سوخت، با توجه به حجم بالای ترافیک و اینکه رسیدن به مقصد بعضاً چند برابر شرایط عادی طول می کشد.
3- نهادینه شدن فرهنگ تنبلی در جامعه در شرایطی که کشور به فرهنگ کار و تلاش نیازمند است.
4- افزایش بیرویه قیمت مسافرخانهها و هتلها، به حدی که برای بسیاری از مردم غیر قابل استفاده بوده و بعضاً چادر خواب می شوند.
5- ایجاد خسارتهای غیر قابل جبران به طبیعت منجمله آتشسوزی جنگلها و مراتع و آلودگی محیط زیست
6- عقب ماندگی تحصیلی دانشآموزان در اثر این تعطیلات، با توجه به تعطیلاتی که معمولاً در اثر نامساعد بودن شرایط جوی اتفاق میافتد.
7- عدم استفاده از مرخصیها و افزایش دیون مرخصی کارگران و کارمندان برای آخر سال و یا در زمان بازنشستگی که صرفاً باری بر دوش دولت و صنعت محسوب میگردد، در صورتی که فلسفهی مرخصی برای استفاده است نه برای ذخیره کردن!
8- تضعیف صنعت و افزایش هزینهی تولید به دلیل
الف- کاهش تولید
ب- افزایش دستمزد کار در روزهای تعطیل
ج- افزایش ضایعات و خسارتهای ناشی از تعطیلی خطوط تولید
9- گرانی و کمبود ارزاق و افزایش ترافیک در مناطق توریستی باعث ایجاد زحمت برای مردم این مناطق شده و عدم رضایت مردم این مناطق از تعطیلات را موجب گردیده است.
10- کاهش شدید ساعت کار در ماه مبارک رمضان، آن هم فقط برای کارمندان که معمولاً شرایط کارشان نسبتاً مناسب است، موجب نارضایتی اربابان رجوع و غیر کارمندان که ساعت کارشان در این ماه کاهش نمی یابد میگردد.
کاهش مسئله آلودگی هوا در تهران و یا ایجاد درآمد برای صنعت توریسم، نیازمند برنامهریزیهای اصولی، علمی و امتحان شده است که باید برای حصول به آنها تلاش نمود و استفاده از تعطیلات برای این مسئله، بدترین راه و در واقع پاک کردن صورت مسئله است.
آنچه که در حال حاضر مانع کاهش تعطیلات است، چند عامل مختلف است که باید مورد توجه قرار گیرند:
الف- مخالفت مذهبیون از کاهش تعطیلات مذهبی مربوط به ولادت ها و شهادت ها؛ که نیازمند ورود بزرگان مذهبی و تبیین عدم تناقض عزاداری و یا شادمانی با کار و تلاش و خدمت به خلق است.
ب- مخالفت مدعیان وطن دوستی، با حذف برخی تعطیلات مانند سالروز ملی شدن صنعت نفت و کاهش تعطیلات نوروز؛ که آن هم نیازمند ورود سران مدعی وطن دوستی است، چرا که هر وطندوستی باید به پیشرفت کشورش بیش از حفظ تعطیلات ملی آن هم از نوع غیر ضروریش احترام قائل باشد.
ج- وجود حس رقابت بین دو قشر مورد اشاره، منجر به کوتاه نیامدن هردو شده و هر گونه همکاری از سوی هریک منوط به پیش قدم شدن طرف مقابل برای کاهش تعطیلات مورد علاقهاش می گردد و این یعنی باید در حذف و کاهش تعطیلات رعایت جوانب انصاف گردیده و کاهش تعطیلات ملی و مذهبی به صورت همزمان و منطقی در دستور کار قرار گیرد.
د- پرهیز از سیاسی شدن کاهش تعطیلات؛ به نحوی که این مسئله وسیله ای برای افزایش محبوبیت و یا انتقامهای جناحی نباشد و این مهم، با وجود یک عزم مشترک و هماهنگی بین دولت و مجلس و شروع مباحث تخصصی در یک کمیته ی مشترک قابل اجراست.
89/8/22
11:54 ص
وقتی مسلمانیم، غیر ایرانیان را مسلمان نمی دانیم و وقتی ایرانی هستیم، مسلمانان را ایرانی نمی دانیم. انگار پنبه شده است هرآنچه که شهید مطهری با کتاب "خدمات متقابل اسلام و ایران"اش رشته بود. گویی دو گروهند که از کینهی یکدیگر، تیشه به دست گرفته اند و در جواب یکدیگر با هر ضربه ریشهی ایران و اسلام را باهم میزنند.
پای مدعیان ایران دوستی که می نشینی، سایهی هرچه عربِ مسلمان را با تیر میزنند و در این خصومت، حتی به کودکان عرب نیز به چشم دشمن مینگرند، گویی که اصلاً عرب آدم نیست، مواخذهی شان هم که میکنی، توجیه میکنند که اینان به پیامبر و معصومین نیز رحم نکرده اند و بعد هم آن طور به اعراب ناسزا میگویند که گویی برای پیامبر و معصومین که عرب بودند هم احترامی قائل نیستند. آن چنان به کودکان لبنانی، سوری و فلسطینی به چشم کین مینگرند که گویی به انسان نمینگرند.
از آن سووقتی که پای حرف مسلمانان دو آتشه مینشینی، با شنیدن کلمهی ایرانی، انگار به اسلامشان توهین کردهای. آن چنان در تقبیح تمدن ایرانیان قبل از اسلام، جدی بحث می کنند که گویی ایرانیان، جملگی دچار تمام رضایل اخلاقی بودهاند و از معرفت، یکتاپرستی، جوان مردی و تمدن کلاً به دور بودهاند. اینان در باطن خود، اعتقادی به خدمت متقابل اسلام و ایران ندارند و این رابطه را کاملاً یک طرفه میدانند، ولی افسوسشان از این است که دانشمندی مانند شهید مطهری این مسئله را قبول کرده است و گرنه قلباً ایران را بیارزش تر از آن می دانند که بتواند به اسلام کمک و یا خدمتی کرده باشد.
سالها بود که مباحثات جنجالی از سوی این دو دسته شنیده نمیشد ولی چند سالیست که زخم قدیمی دوباره سرباز کردهاست. این بار مدعیان ایرانی بودن، مدعی شدهاند که "اگر ایران نبود چیزی از حقیقت اسلام باقینمیماند" (و ندانستند که خداوند بر ملت ایران منت نهاد تا یاری کنندگان به دینش باشند و اگر ایران به این افتخار رسید، خداوند، سعادت یاری به دینش را به ملت دیگری عنایت می فرمود. اینان آن قدر بر این ادعا پیشروی کردند که معرفی مکتب اسلام را درجهی دوم و بعد از مکتب ایران معرفی کرده و مکتب ایران را کامل تر از مکتب اسلام دانستند. آن گاه که این مکتب معرفی شد مقاله ای با عنوان "آثار طرح مکتب ایرانی" نگاشتم تا بگویم که چه سنگی در چاه افتاده است. طرح مکتب مجعول ایران، به عنوان مکتبی کامل تر و مستندتر از مکتب اسلام، منجر به بروز اعتراضات داخلی و خارجی گردید گرچه اعتراضات داخلی هرگز منجر به توهین به ایران و ایرانی نمی شد اما اعتراضات خارجی حاوی توهینهایی به ملت ایران بود که البته
پیش بینی میشد. نمی دانم که حسن نصرالله چه گفته و یا منظورش چه بوده اما می دانم که هر کسی به کشورش و زبانش و آیینش عشق می ورزد و اگر کسی غیر مستقیم به آیین و غیرت کس دگیری بی احترامی کند، باید منتظر باشد که روزی دیگران آیین و غیرتش را زیر سئوال برند. جان کلام این که:
- خوب است مدعیان مکتب ایرانی، بدانند که مردم تمام کشورهای دنیا به کشورشان علاقه دارند و هیچ مردمی، کشور خود را در برابر کشور دیگری دوم نمیدانند، حتی اگر کشورشان فقیرترین و بدبخت ترین کشور دنیا باشد. اگر مدعیان مکتب ایرانی، واقعاً به منظور معرفی اسلام، مکتب ایران را علم کردهاند و دنبال پیشرفت اسلام هستند، باید بدانند که وقتی یک مکتب جغرافیایی شد، صرفاً در همان محدودهی جغرافیایی کاربرد خواهد داشت و مردم هر کشوری برای خود کسر شأن می دانند که مکتب خود را رها کنند و از مکتب کشور دیگری پیروی کنند. اینان فراموش کرده اند که اگر کورش پیامبر بوده است؟! پیامبر اسلام، خاتم المرسلین بوده است و دین اوست که نزد خدا دین است و همه باید از آن تبعیت کنند. اینها با طرح این مکتب نه تنها به اسلام کمک نکردهاند، در جهت تضعیف کشور گام نهادند، چرا که آن هنگام که کشوری احساس کرد، کشور دیگری خود را مالک و سردسته کیشش میداند، ناراحت میشود و این چنین روابط با کشورهای مهم مسلمان که به جهت کثرت منافع مشترک سیاسی، اجتماعی و جغرافیایی بی نظیر است، تیره می گردد.
- مدعیان اسلامی که ایران را عاجزتر از این می دانند که به اسلام کمکی کرده باشد، بدانند که همانطور که انسان با قرض الحسنه به خدا پول قرض می دهد و با صدقه، خدا را یاری می کند، می تواند با یاری پیامبر و ائمه، دین خدا را یاری کند. اینان نباید از این که کسی به ایرانی بودن خودش افتخار کند، برآشفته شوند و تکفیرش کنند بلکه می توانند از این حس به عنوان یکی از علائم ایمان، فرد وطن دوست را به اسلام نزدیکتر نمایند.
یادمان باشد که ایرانی ملتی بوده که همواره سایر ملتها را محترم شمرده و همواره تسلیم حق و ایستاده در برابر ظلم بوده و این که اسلام آیین همهی ملتهاست و دینیست جهانی، نه متعلق به یک ملت و کشور و امام زمان (عج) نیز نه برای مکتب ایرانی که برای مکتب اسلام قیام خواهد کرد، نمیشود مدعی امام زمان دوستی بود ولی مکتب جهانی اسلام را به یک مکتب جغرافیایی تنزل داد.