89/7/6
11:24 ع
آقای لاریجانی در افاضات جدید به مواردی اشاره فرمودند که مثل اکثر اوقات قابل تأمل است و موجب کدورت و دلسردی. ایشان بعد از اینکه هیچ کسی از مجلس به استقبال رییس محترمجمهور که از نیویورک بازگشته بود، نرفت، دم از لزوم وحدت زد. ایشان بعد از شدیدترین واکنشهای انفعالی و انتقادی توسط خود و شاگردان همیشگی خود در خصوص نظر رییس جمهور در مورد در رأس امور نبودن مجلس، ادعا کرده است که مجلس از جایگاه خود مطمئن است و وارد این بازی ها نمیشود که ای کاش واقعا نشده بود. ایشان در عین حال که ادعا فرمودند وارد این بازیها نمیشوند، گفتند مجلس به مسائل اصل و مهم کشور مانند بالابودن نرخ تورم و بیکاری و بی سروسامانی اقتصاد و کم بودن بهره وری و... خواهد پرداخت که ایکاش واقعا کشور را نیز از رأسیت خود میدیدند و این گونه همواره تمام انتقادات را به دولت وارد نمینمودند.
آقای لاریجانی در عین حال که به لزوم تبعیت از ولایت اشاره داشتند، اشاره ای به دلایل خود برای مخالفت با توصیههای رهبر معظم انقلاب در خصوص تصویب یا عدم تصویب برخی طرحهای مهم و یا مسئله دار و یا رعایت اصل عملیاتی بودن قانون گذاریها برای دولت ننمودند.
آقای لاریجانی بیش از اینکه از حسن مدیریت، پرکاری و تیزهوشی ریاست محترم جمهور در تأثیر گذاری بر دولت و رسانههای آمریکایی اظهار مسرت بنمایند از برخورد انفعالی اوباما در مصاحبه با بیبیسی فارسی اظهار تأسف نموده و این گونه موفقیت احمدینژاد را نه در شجاعت و تیزهوشی وی، بلکه در ضعف و بیکیاستی اوباما تفسیر مینماید. یادمان نرفته که در زمانی که آقای لاریجانی برای نامزدی مجلس از پست دبیری شورای امنیت ملی استعفا داد، بهانهای غیر منصفانه را علم نمود و آن این بود که رییسجمهور با سخنان نسنجیده، تمام رشتههای آقای لاریجانی را پنبه میکند و این در حالی است که ادامهی همان سیاست فعال خارجی تمام دنیا را به تحسین واداشته است.
آقای لاریجانی در عین حال که خواستار نظارت سخت و فشرده بر دولت است و همواره از عدم وجود آن در سایت خود (خبرآنلاین) نالیده است، حتی نظارت داخلی بر مجلس را برنمیتابد. آقای لاریجانی در عین حال که دولت را به ولایت پذیری دعوت میکند، خود را در مقام اذیت و یا کنترل دولت مرسل و مأمور الهی میپندارد و همواره به دنبال اثبات محوریت خود در مجلس و مجلس در کشور است، بیش از آنکه به اثبات وظیفهشناسی و ولایت پذیری بیاندیشد.
آقای لاریجانی پس از مصلحت نسنجی و بیان اظهارات نسنجیده، درست در آغاز مأموریت رییسجمهور در سازمان ملل، اظهارات حقوقی رییس جمهور را آنقدر منفعلانه (در اصفهان) پاسخ میدهد که مورد سوءاستفاده دشمنان قرار میگیرد و پس از بازگشت غرور آفرین رییس جمهور، تازه ادعا میکند که وارد این بازیها نخواهد شد، گویی وجود آقای لاریجانی از کینهی احمدینژاد آکنده است، آنچنان که بدون توجه به داعیه اصولگرا بودن، مواضعش چه قبل از انتخابات و چه بعد از آن، همواره در جهت تضعیف و دلسردی دولت و نتیجتا اصولگرایی بوده است.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/7/5
10:33 ع
در شرایطی که آمریکا ستیزی احمدی نژاد طی این سالیان، همیشه مثال زدنی بود و احمدی نژاد همواره با سیاست فعال خارجی آمریکا را به چالش کشیده است، ایراد چنین اتهام نچسبی از کجا آب می خورد و چه اهدافی را دنبال می کند. احمدی نژاد همواره برای تغییر در معادلات جهانی به دنبال تأثیر در ملتها بوده و هست، آنچنان که ادعای دوستی با مردم اسرائیل نیز خطایی بود که از درک ناصحیح موضع احمدی نژاد نشأت داشت. ایدهی احمدی نژاد در گفتگوی مدام با ملت ها باعث شده است که تعداد دولت های ضد آمریکایی روز به روز افزایش یابد و این مسئله تا آنجا به پیش رفته که موجب تشکیل جبهه ای ضد آمریکایی در دنیا گردیده است.
احمدی نژاد با دعوت رییس جمهور آمریکا به مناظره و یا مذاکرهی رودرو، مدام او را به چالش کشیده است و اگر چه هیچگاه پاسخی دریافت نشده است، اما همواره مورد تأمل مردم آمریکا بوده است. قبول مصاحبههای متعدد تلویزیونی با مهمترین و خبرهترین خبرنگاران دنیا همواره برای تأثیر گذاری بر ملت ها بوده است اگر چه موجب غرور هموطنان عزیز نیز گردیده است. هرچند شبکه های طرف مصاحبه از دشمن ترین رسانه های بیگانه به شمار رفته اند ولی همین شبکه های قوی و پر بیننده به عنوان بلندگوهای جهانی و رسا برای احمدی نژاد عمل کرده و حقانیت ایران را به جهان شناساندهاند.
تأثیر گذاری روی مردم ها ابزار و منطق خودش را طلب می کند مثلا در صورتی که احمدی نژاد دولت و مردم آمریکا را با یک چوب بزند، آیا مخاطبان او که همان مردم آمریکا هستند می توانند بدون کینه به سخنان او گوش دهند و آیا اصلا فرصتی برای تفکر برای آنان ایجاد می شود؟ یا نه! این بهانهای به دست دولت آمریکا می دهد تا بتواند دشمنیهای عمیق خود با ایران را توجیه نماید و برایش علناً بودجه تصویب و برنامه ریزی کند؟ سیاست فعال و صحیح احمدی نژاد موجب گردیده است تا هر فرصتی برای شناخت انقلاب اسلامی ایران توسط ملتهای غربی، تهدیدی سنگین برای دول غربی محسوب گردیده و اینچنین بجای اینکه ما مدام به فکر دفاع از منافع و مواضع ایران باشیم، دشمنان به انفعال کشانده شده و به دفاع و عقب نشینی میپردازند.
استکبار ستیزی احمدی نژاد، یکی از مؤثرترین عوامل در کسب رأی افتخارآمیز در انتخابات ریاست جمهوری بود که در مقابل صفت سست عنصری رقبای مورد حمایت آمریکا و انگلیس، کاملاً به چشم مردم ایران آشکار و عیان بوده و هست و حال که غرب از این همه روشنگری احمدی نژاد در خصوص رسوایی های دول غربی به تنگ آمده است، با ایراد اتهام "آمریکا دوستی" به احمدی نژاد، دو هدف را باهم دنبال مینماید:
-اول اینکه صفت آمریکا دوستی در ملتی که شعار اولشان مرگ بر آمریکا بوده است منفور بوده و موجب تضعیف دولت متهم به آمریکا دوستی خواهد شد. این مسئله با توجه به درک نیم بندی که از وجود برخی رقبای بیرحم و کمانصاف سیاسی در کشور وجود دارد، موجب گردیده تا اتهام آمریکا دوستی از قول چند خبرنگار، مفسر و سیاستمدار خودفروخته در دستور کار قرار گیرد تا رقبای داخلی فارغ از انصاف و حقیقت به این بحث بیشتر دامن بزنند.
-دوم اینکه بحث آمریکا دوستی به نوعی موجب انفعال در مواضع زیرکانه رییس جمهور گردیده و به منظور دفاع از خود و فرار از اتهام آمریکا دوستی مواضعی اتخاذ کند تا تاثیر مثبت احمدی نژاد بر مردم آمریکا خنثی شده و خوراک تبلیغاتی برای رسانه های داخلی آمریکا در جهت تخریب چهرهی احمدی نژاد ایجاد کند.
-سوم اینکه بتوانند به نوعی وجهه جنبش سبز را به خاطر حمایتهای معنادار آمریکا و انگلیس بازگردانده و تطهیرشان کند. اینگونه این جنبش سبز است که مدعی خواهد بود و با قیافهی حق به جانب دولت را متهم به آمریکا دوستی خواهد نمود.
با توجه به اینکه طرح این اتهام بیشتر در راستای خدمت به جنبش سبز همچنین انتقام از تخریب دولت آمریکا بین مردم کشورش توسط احمدینژاد بوده و به نظر میرسد همانند توصیه به تشدید تحریمها، از گور همین سران فتنه آب میخورد.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/7/4
12:47 ع
مدعیان مکتب ایرانی و آنهایی که در پاسخ به مدعیان مکتب ایران، ایران را بی ارزش و ایرانی بودن را فاقد افتخار می خوانند، خواسته یا ناخواسته، اسلام و ایران را در برابر هم قرار داده اند. کسانی که هر جا لفظی از ایران، کورش، فرهنگ ایرانی، تاریخ ایران و ... به کار می رود، گوینده را مخالف اسلام معرفی کرده و متهم به جایگزینی کورش به جای پیامبر اسلام و ائمهی هدی می نمایند و با هرگونه افتخار به ایرانی بودن و یاد از ایرانیان موفق و نیکنام مخالفند و فورا آنان را تکفیر می نمایند، در عمل به مدعیان مکتب ایرانی کمک می کنند.
قابل توجه این دوستان است که: شهید مطهری کتابی با عنوان خدمات متقابل اسلام و ایران نگاشت و این دو را بجای این که از یکدیگر دور نماید به هم نزدیک نمود و خود در آثار دیگر نیز به ایرانی بودن خود افتخار نموده است بدون اینکه برای ایران مکتبی مجزا و تقابلی در برابر اسلام قائل شده باشد. به عنوان مثال در بخش معرفی آثار شهید مطهری در خصوص کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران در سایت شهید آوینی به نشانی:
http://www.aviny.com/occasion/Enghelab_Jang/motahari/89/MoarrefiKotob.aspx
آمده (که به همین مضمون در بسیاری از سایتها و منابع معتبر دیگر طرح گردیده است و البته چه بهتر که به خود کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران مراجعه گردد):
خدمات متقابل اسلام و ایران :
دارای سه بخش می باشد . در بخش اول به این پرسش پاسخ داده شده است که ایا هیچ گونه تضاد و تناقضی میان احساسات مذهبی و احساسات ملی ما ایرانیان وجود ندارد یا اینکه اساسا دارای دو نوع احساس متضاد ( مذهبی و ملی ) می باشیم ؟
بخش دوم متکفل پاسخ به پرسش دیگری است و آن اینکه دین اسلام آنگاه که در 14 قرن پیش به ایران وارد شد ، چه تحولات و دگرگونی هایی در میهن ما به وجود آورد و آیا اصولا ورود اسلام به ایران برای این کشور موهبت بود یا فاجعه ؟ فصل « کارنامه اسلام در ایران » در واقع ماحصل و نتیجه نهایی مباحث طرح شده در این بخش است . در این فصل رهاوردهای ارزشمند اسلام برای ایران بیان شده است .
در بخش سوم به پرسش دیگری پاسخ داده شده است و ان اینکه ایرانیان چه نقشی در راه نشر و بسط تعالیم دین اسلام داشته اند و انگیزه ایرانی در این خدمات چه بوده است ؟
با مطالعه کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران ، خواننده به این نتیجه روشن دست خواهد یافت که « مسائل مشترک اسلام و ایران هم برای اسلام افتخار آمیز است هم برای ایران ، برای اسلام به عنوان یک دین که به حکم محتوای غنی خود ملتی باهوش و متمدن و صاحب فرهنگ را شیفته خویش ساخته است ، و برای ایران به عنوان یک ملت که به حکم روح حققت خواه و بی تعصب و فرهنگ دوست خود بیش از هر ملت دیگر در برابر حقیقت خضوع کرده و در راهش فداکاری نموده است .»
یک ایرانی مسلمان همانطوری که از مسلمان بودنش در جهت کارو خدمت خالصانه می تواند استفاده کند میتواند از نیروی حب وطن که از نشانه های ایمان نیز هست، انگیزهای برای آبادانی وطن و خدمت به هموطن داشته باشد. بالاخره در این کشور همه که مسلمان دوآتشه نیستند فقط برای خدا و خالصانه کار کنند، اصلا برخی دینشان غیر اسلام است، آری برخی هم به قصد آبادانی کشور و خدمت به هم وطن کار میکنند که البته همان هم در نهایت به نفع اسلام تمام میشود و چه بسا این افراد به اسلام تقابل نداشته و روزی به آن نزدیک شوند.
بالاخره وقتی اسلام و ایران را با هر انگیزهای در مقابل هم قرار می دهیم، خواه یا ناخواه در باب تضعیفشان گام نهاده ایم.
مطمئنا طرح بحث مکتب ایرانی مذموم بوده و حقیر نیز قبلا مقاله ای در خصوص آثار طرح این مطلب نگاشتهام، ولی از سوی دیگر باید مراقب بود که در تحلیل و رد باب مکتب ایرانی از آن سمت بام هم نیفتیم و خودمان نیز ایران و اسلام را در برابر هم قرار ندهیم که در عمل همان اثر و عواقب منفی را خواهد داشت، همان اشتباهی که از سوی برخی مداحان بزرگ و مذهبیون مطهری نشناس هرروزه اتفاق میافتد.
89/7/1
9:30 ص
از اولین آثار پیشروی از مرز استقامت به حریم لجاجت، در فکر دلایل آن بودم. برایم مهم بود که آن دست بوس ولایت در دولت نهم را چه پیش آمده است که اینقدر احسای تنهایی می کند؟ چه شده است که می خواهد یک تنه با همه درگیر شود؟ چرا در تغییر جهت 180 درجه ای به فکر پاسخ به برخی انتقادات بی ارزش از زبان کسانی که توسط ملت شناخته شده و بی ارزشاند افتاده است؟ چرا کسی که اعتقادی به نظریه پردازی در دولت نداشت به نظریه پردازان ناتوان متوسل شده است؟
تحلیل من شاید کمی عجیب و غریب باشد ولی یک فرضیهی قابل بحث است.
احمدی نژاد در دولت نهم صفاتی را در حد مطلق آن از خود بروز داد که از جملهی آن ولایت مداری و قانونمندی و پرهیز در ورود به بحثهای چالشی بود. به نوعی که طی سالهای اولیه ریاست جمهوری حتی یک اخطار علنی از رهبر معظم انقلاب دریافت ننمود. قانون مندی وی تا آنجا بود که قانونی مانند سهمیه بندی سوخت را علی رغم اینکه در زمان و نحوه ی آن انتقاد وارد داشت به راحتی به اجرا درآورد.
احمدی نژاد طی این مدت مدام مورد حمایتهای لسانی و تحسین های علنی رهبر معظم انقلاب قرار میگرفت. این تحسینها بعضا موجب دلخوری برای مخالفان دولت و جناحهای رقیب نیز میگردید. دولت با این توصیهها همواره دلگرم بود و به نظر حقیر با همان دلگرمیها تمام سیاه نماییهای دلسرد کننده را به راحتی کنار مینهاد و به خدمت مشغول بود. طی مدت کوتاهی آقای احمدی نژاد مستقیما به تمام سنگرهای فساد حمله کرد، مثلا حملهی مستقیم به مفاسد دانشگاه آزاد، بانکها، بیمه ها، رانت خوارها و ... اما پس از گذشت چندی با عدم همکاری از سایر قوا و مقاومت های شخصیت های حقیقی و حقوقی و طبقهی برخوردار از این پایگاهها مواجه شد. این مسئله باعث شد تا احمدی نژاد نتواند از درگیری مستقیم طرفی ببندد و تنها با انبوهی از منتفعان از این جریانها سینه به سینه شد بی آنکه ابزار مقابلهی مستقیم با آنها را داشته باشد و یا از سوی قوای دیگر حمایت شود و چه بسا این افراد با پایگاههایی چون مجمع تشخیص مصلحت و یا از طریق نفوذ بین مدیران و متخصصان قدیم و بزرگ ضربه های عصبی کننده ای را به دولت وارد نمودند. از این زمان بود که دولت دچار احساس تنهایی شد و درگیری مستقیم با این پایگاههای فساد را به غیر مستقیم تبدیل نمود و به عنوان مثال دانشگاه آزاد را با دانشگاه پیام نور تحت فشار قرار داد، بانکها را با وام کارگاههای زودبازده و کاهش سود بانکی و مؤسسهی مهر و بجای حذف و تنبیه رانت خواران، رانت ها را به حداقل رساند.
طی چهارسال چه بسا افرادی که حتی وارد دولت و همکاری با وی شدند اما از سنگر دیگران سردآوردند که نمونه اش آقایان دانش جعفری، پورمحمدی بودند که در حین انتخابات برای ستاد رقبای احمدی نژاد فعالیت داشتند. شاید عدم حمایت مجلس و قوهی قضاییه در مقابله با باندهای فساد و قدرت با خیانت اینگونه وزرا و نزدیکان تکمیل شد و رییس جمهور را دچار احساس بیاعتمادی مفرط، بی کسی، سوءظن و سرخوردگی نمود. این تغییر درونی در احمدی نژاد همان مادر دلخوری های دوستان سابق و منتقدان دلسوز امروز وی است. همین احساس ها باعث شد که برخی وراجها و یا چاپلوسهای مورد اعتماد وی، جایگاه بالایی در دولت یافتند و منتقدان دلسوز و حامیان اصلی به خصومت متهم گردیدند. عدم همکاری مجلس با دولت در تصویب قوانین مورد نیاز دولت برای مدیریت کشور و اصرار در ارجاع آنها به مجمع تشخیص مصلحت نظام که غیر از رییسش، سایرینش نیز، عموماً از احمدی نژاد کینه به دل داشتند، موجبات سرگردانی دولت را فراهم میآورد. آری این احمدی نژاد با احمدی نژاد سابق کمی فکر کرده است، شاید کمی زخمی و خسته و زیادی احساساتی شده باشد. احمدی نژاد به دلایلی که ذکر شد اشتباهاتی در موضع گیری های سیاسی و بعضی حمایت های غیر منطقی انجام داد و از آنجا که اصلا بروز این اشتباهات از وی انتظار نمی رفت، مورد انتقادهای شدیدی واقع شد، این انتقادها عموما از لحاظ شدت و وسعت از حد انصاف فراتر می رفت. اینچنین بود که ناگهان مدافعان و دوستان احمدی نژاد که از وی شخصیتی بسیار ولایت مدار، قانون مند و اصولگرا سراغ داشتند، بعضاً در دفاعیات خود دچار تزلزل میگردیدند و کم کم به وادی انتقاد نیز سرک می کشیدند.
اما آنچه که بعد از گوشه گیری جریان فتنه به همراه باند قدرت، هنوز برای احمدی نژاد از همه چیز سنگینتر است، این که برخی مستان بادهی قدرت و یا خماران آن، نه تنها منکوب، مهجور و محدود نشده اند، بلکه همچنان علنا و عملا به مقابلهی غیر منطقی و غیر منصفانه با دولت می پردازند، به نظر می رسد این مسئله باعث کرکری خوانی بین ایشان و دو برادر لاریجانی گردیده است و روح حساس و توقع بالای احمدی نژاد از سایر قوا و حتی رهبر معظم انقلاب منجر به بروز برخی رفتارهای عجیب که نشان از کدورت وی از سایرین دارد گردید، آنچنان که بعضا ولایت مداری و قانون مندی وی را تضعیف مینمود. شاید آقای احمدی نژاد چون توقع داشت که رهبر معظم انقلاب برای مبارزه با باندهای فساد قدرت و ثروت و یا برآورده کردن نظرات دولت در مجلس و قوهی قضا مستقیما وارد عمل شود (که البته تا حد کافی نیز شد) احساس تنهایی می کرد ولی فراموش کرد که اولاً خود رهبر معظم انقلاب مشوق اصلی دولت در عدالت طلبی بود و ثانیاً همین حمایت ها و تشویق ها، منجر به آشکار شدن خصومت های باندهای قدرت و ثروت که در رأس آن، جریان هاشمیها بود گردید و ثالثا نحوهی برخورد با فتنه گران به صبر و حوصله به منظور شفافیت بیشتر اوضاع و پرهیز از قهرمان سازی کاذب نیاز داشت که نشان از حسن تدبیر و مدیریت رهبر معظم انقلاب داشت و مورد تمجید دوستان و بهت دشمنان قرار گرفت.
وقتی که باند فساد قدرت-ثروت حیات خود را در ممات انقلاب جستجو می کرد، دست به فتنه ای زد که منجر به چند سال عقب گرد در کسب و حفظ دست آورد های هسته ای و خارجی گردید و همین مسئله موجب شفافیت نقشههای شوم این باندهای فتنه گر گردید و با حذف سرشاخههای این باندها از دخالت مؤثر در نظام ادارهی کشور، تنها اختلافات بین سران قوا باقی ماند که آنهم با تدبیر رهبر معظم انقلاب و توصیه به حفظ وحدت و گفتگو در جهت خدمت به کشور قابل حل می نمود ولی متأسفانه حیف که آن روحیهی بی اعتمادی در احمدی نژاد باقی ماند و قوای دیگر نیز اقدام عملی محسوسی در جهت فرمانبرداری از دستور رهبر معظم انقلاب و منافع کشور نشان ندادند، همانطوری که طی این چند سال نشان نداده بودند.
خداوند مشکلات این ملت را که انشاءالله امید مستضعفان و بازوی امام زمان (عج) است به بهترین نحو حل نماید.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.