89/11/9
9:27 ص
خودمانیم! چند سال است که این بنده ی خدا؛ احمدی نژاد می گوید ملت ها به پا خواهند خواست و دولتهای وابسته را تغییر خواهند داد؟! چند سال است که برخی این حرفهای رییس جمهور را مسخره کرده اند؟! چند سال است که فرضیه ی مدیریت جهان و صدور انقلاب را به ریشخند گرفته اند؟! بالاخره پس از چند سال که انتخاب دولتهای ضد استکباری در آمریکای جنوبی را نادیده انگاشتند، نوبت به کشورهای وابسته به استکبارِ آسیایی رسید و می بینند که به صورت زنجیره ای یا به قولی دومینویی در حال انحلال هستند و چیزی نخواهد گذشت که ان شاءالله نوبت محو اسرائیل نیز خواهد شد.
البته اینها به این معنی نیست که یک نوع قدرت پیش بینی برای احمدی نژاد قائل باشم بلکه تحقق این پیش بینی ها را برخاسته از دو چیز می دانم:
1- تحقق وعده ی الهی پیروزی مستضعفان بر مستکبران
2- نشر و گسترش شجاعانه ی فرهنگ انقلاب در جهان و معرفی ایران اسلامی به عنوان یک الگوی عملی از استقلال و آزادی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/11/9
9:2 ص
ای کاش صاحبان قلم، خود رسا باشند و گرنه در کشوری که رسانه هایش رسا نباشد، به قول پرفسور مولانا رییس جمهورش می شود رساترین رسانه!
حقیر در همین وبلاگ بارها به همین اتحاد بین برخی نمایندگان صاحب نفوذ در مجلس و اعضای اصلی مجمع اشاره کرده بودم و این نه از باب پیش گویی که از وضوح شواهد بوده است. چگونه می توان دید که محور فتنه از پایگاههای قدرتی که نظام با گذشت تمام در اختیارش گذاشته است، سوءاستفاده می کند، و دم نزد؟ (رجوع به مقاله ی "همه چیز سیاستمان تکراری شده است").
موضوع فقط سوءاستفاده ی هاشمی از تریبون خبرگان یا مجمع نیست، مشکل از سنگ اندازی در امور اجرایی کشور و 70 میلیون ملت است. ضمن اعتقاد به این که توقع ما دوستداران احمدی نژاد، صبر بیشتر از سوی وی است، یادآوری می کنم که این صبر و تحمل وی در 4 سال اول ریاست جمهوری اش بوده که خاندان هاشمی و مسئولان سهم خواه را به چنان انفعالی انداخت که خود تیشه به ریشه ی خود زدند، لذا ضمن اظهار هم دردی کامل، تداوم همان راه را از ایشان طلب می کنم و البته از رسانه ها نیز توقع دارم که به کار اصلی خود که آشکار کردن ارتباطات پنهان و آشکار و معرفی نقاط فسادخیز و ارائه ی راه حل است بپردازند، نه نقش مصلح را بازی کنند، این گونه می شود که وقتی رییس مجمع مصلحت نقش محور و امید فتنه را ایفا می کند، رسانه نقش مصلح و رییس جمهور نقش رسانه را ایفا خواهند کرد. راستی ما هنوز منتظریم تا این قوه ی قضاییه چشم فتنه را درآورد، اگر نمی تواند لا اقل عینک فتنه را بردارد! اگر بازهم مصلحت نیست لااقل، فضا را برای چشم فتنه تاریک کند! اگر بازهم مصلحت نیست که هیچی ما بازهم تحمل می کنیم، چرا که واقعا تحمل کسی که تمام سعی اش را در به زانو درآوردن یک ملت، با اتحاد و هم کلامی اش با عوامل بیگانه کرده است، در مافوق شأن مردم و در مسند حکومتی سخت است.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/11/8
8:13 ع
اصولا طرح هایی که در انتخابات آتی مجلس و نتایج آن مؤثرند، مهمند، چرا که در این قوانین، امکان دارد نمایندگان حاضر، نامزدهای رقیب خود را تضعیف و یا حتی حذف نمایند. نمونه ی این قوانین، آن قانونی بود که در اواخر مجلس قبل تصویب شد تا شرط نامزدی برای نمایندگی مجلس فوق لیسانس باشد، مگر برای کسانی که قبلا نماینده ی مجلس بوده اند و اصولاً با چنین طرحی تعدادی از کسانی که قصد نامزدی داشتند، حذف می شدند بدون اینکه خطری متوجه ی نمایندگان قبلی باشد.
و اما طرح استانی شدن انتخابات چگونه طرحی است؟ در این طرح همانطور که از اسمش مشخص است، نامزدها برای یک شهرستان نامزد نمی شوند، بلکه برای استانشان نامزد می شوند و رقابت بین تمام نامزدهای یک استان به صورت یکسان صورت می گیرد؛ شاید در قدم اول به نظر برسد که این طرح در جهت منصفانه شدن انتخابات است و نمایندگان حائز اکثریت آرا، دیگر به صورت منطقه ای نخواهند اندیشید و مصوبات مجلس از حالت منطقه ای خارج خواهند شد، اما با کمی دقت، ایرادها و نکاتی مشخص خواهد شد که به آنها اشاره می گردد:
1- با اجرای این طرح، نامزدهایی که به شهرهای پرجمعیت تر منسوب هستند، به دلیل حس ناسیونالیستی که در ساکنان هر شهری وجود دارد، بخت بیشتری برای انتخاب خواهند داشت.
2- کسانی که هزینه ی تبلیغات انتخاباتی در تعداد شهرهای بیشتری را دارند، بخت بیشتری برای انتخاب خواهند داشت، ضمن این که هزینه ی تبلیغاتی انتخابات بشدت افزایش خواهد یافت.
3- با افزایش سهم شهرهای پرجمعیت در تعداد نمایندگان مجلس، نامزدهای کمتری از شهرهای کم جمعیت به مجلس راه خواهند یافت و این موجب تمرکز گرایی در تصویب آرا به سمت شهرهای پرجمعیت و مراکز استانها خواهد شد.
4- شناخت قاطع و مثبت مردم یک شهرستان از یک نامزد واجد تمام شرایط متعالی نمایندگی مجلس، موجب نخواهد شد تا در رقابت با یک نامزد نسبتا معروف در تمام استان (به دلیل سوابق قبلی موفق و حتی غیر موفق) امکانی برای پیروزی وجود داشته باشد و همین مسأله امتیازی است برای کسانی است که قبلاً به عنوان نماینده ی مجلس و یا هر مسئول دیگر، حتی یک بار تصویرشان در تلویزیون پخش شده است.
5- با افزایش هزینه های تبلیغاتی، نفوذ حامیان سرمایه دار و احزاب و جناح های سیاسی در تعیین نمایندگان افزایش خواهد یافت و نمایندگانی که اینچنین به مجلس راه می یابند، مطمئناً بده و بستان های بیشتری خواهند داشت که همواره عواقب این معامله ها متوجه تمام مردم خواهد شد.
شاید کسانی که این دلایل را بخوانند، نگارنده را بدبین بدانند و مطالب را توهماتی ذهن اما برای این مسئله هم دلایل دارم که با دو سؤال پاسخ را به نویسنده واگذار می کنم:
1- آیا کسی گمان می کند که نمایندگان حاضر طرحی را تصویب کنند که احتمال کسب آرایشان را در دورهی بعدی کاهش دهد؟! یادتان هست که چندی پیش طرحی ارائه شد که در آن می خواستند، دورهی نمایندگی خودشان را 2 سال اضافه کنند تا انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس باهم برگزار شود، سؤال این که چرا پیشنهاد نکردند که مثلا 2 سال از نمایندگی شان کم شود تا انتخابات مجلس و ریاست جمهوری باهم برگزار شود؟ و یا چرا وقتی فوق لیسانس را شرط نامزدی اعلام م یکنند، چرا خودشان را مستثنی می دانند؟ و اصلاً چه دلیلی وجود دارد که یک فارغ التحصیل در رشته ی کارشناسی از یک دانشگاه معتبر سراسری با چندین سال سابقه را در برابر یک فوق لیسانس، فاقد شرایط نمایندگی بدانیم؟ جز این است که تمام این موارد به این دلیل است که بخت موفقیت نمایندگان حاضر، در دورهی بعدی انتخابات مجلس بیشتر شود؟
2- اصولاً این طرحهای تغییر در انتخابات مجلس، چرا همیشه در اواخر دورهی چهارساله مجالس مطرح میشوند؟
نتیجه: نظر منصفانهی حقیر این است که جز مسائل مربوط به صلاحیت اخلاقی و سیاسی افراد، سایر صلاحیتها مانند درجه ی تحصیلی نباید شرط ورود به مجلس باشد و با افزایش تعداد نامزدها، شور و حال انتخابات نیز بیشتر شود، ضمن این که مردم خودشان بهتر فرق بین یک لیسانس، فوق لیسانس و یا دکتر را تشخیص میدهند و دیگر این که امکان ایجاد دخل تصرف در قوانین انتخابات مجلس، نباید فقط منوط به نظر مجلس باشد، چون موجب فساد خواهد شد.
89/11/5
11:55 ع
هنوز خاتمی وموسوی و جریان شکست خورده ی فتنه ی سبز پشت هاشمی سنگر گرفته اند، هنوز امید امثال لاریجانی، قالیباف، توکلی و نادران امکان احیای جریان فتنه است. هنوز مهدی هاشمی به پدرش می بالد و فائزه به او می نازد و قالیباف با پسرهاشمی به این محور می حالد!
جریان فتنه از دانشگاه آزاد و شرکت متروی هاشمی زادگان کم تغذیه نشده است که فکر کنیم دیگر تغذیه نخواهد شد. بی خود نیست که 2 میلیارد مترو اینقدر مهم است! که همهی مشکلات کشور و قانون شکنی های دیگر در برابر آن فراموش شده اند! بیخود نبود که قالیباف برای جریان فتنه سطل زباله قابل اشتعال فراهم میکرد و مترو برای رفت و آمد اغتشاش گران تغییر برنامه می داد!
هنوز برخی مدعیان اصولگرایی، ابوفتنه و فسادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زادگانش را رها کرده اند و به خانه ی فاطمی چسبیده اند، همانطور که پارسال فتنه را رها کرده بودند و به کهریزک معطوف شده بودند!
هنوز علی لاریجانی و اکبر هاشمی با هماهنگی هم طرح آماده می کنند و فارغ بال از نظر شورای نگهبان، آن را چون چوبی در چرخ دولت می گذارند.
هنوز هاشمی خود را نزدیک ترین فرد به رهبر می داند اما نه از لحاظ اطاعت و رفاقت که از باب شأنینت و مرتبت! آری هنوز هاشمی از حذف امامت نماز جمعه ی تهران درس عبرت نگرفته است و می خواهد ریاست مجمع و ریاست مجلس خبرگان را هم از دست بدهد! ان شاءالله!
هنوز هاشمی بیانیه می دهد اما نه از تریبون نماز جمعه! حالا او از دفتر تشخیص مصلحت علیه نظام بیانیه می دهد! و از تریبون مجلس خبرگان برای انقلاب خط و نشان می کشد!
کافی است نگاهی به عملکرد و مصوبات مجمعش بنماییم تا سمت و سوی فعالیتش را بفهمیم! تازه با این شرایط، کسانی می آیند و شأن قانونی برای مصوبات غیر قانونی مجمع قائل می شوند! و بعد هم دولت را متهم به بی قانونی می کنند! مثلا یکبار بودجه ای برای یکسال دولت برای بندهای مشخصی تصویب می کنند و بعد از همان بودجه می گویند فلان قدر را به مترو (که رییسش آقازادهی هاشمی است) باید بدهند! آخر چنین مصوبه ای، چگونه بر عقل، قانون و یا مصلحت می تواند منطبق باشد؟! اگر کسی می داند بگوید ماهم بفهمیم! یا درست در کوران قائله ی فتنه، طرحی در دستور کار مجمع قرار می گیرد تا اثبات کند سیستم انتخابات مشکل داشته و باید اصلاح بشود! یا دقیقا در همان شرایط که از سویی دولت برای اجرای هدفمندی یارانهها که همین هاشمی و آن خاتمی جرأت اجرایش را نداشتهاند، و از سویی نیز مشغول مقابله با تحریم ها است، میآیند تا بانک مرکزی را که در واقع زیر مجموعهی مهم و بازوی دولت در اجرای سیاستهای مالی و پولی است را از دستان دولت خارج کنند! یعنی کسی مانده است که این مسائل را نفهمیده باشد؟!
هنوز هاشمی آن قدر ترسناک است که کسی او را جزء سران فتنه نام نمی برد! هنوز هاشمی رییس مجلس خبرگان رهبری است ولی زیر بار حرف رهبری نمی رود! هنوز هاشمی دم از نگرانی برای ایران می زند ولی از تریبون مجلس خبرگان، به اوباما پیام می دهد که فشار تحریمها برای ایران طاقت فرساست!
هنوز هاشمی خود را محور وحدت می داند و میگوید که رهبر را قبول دارد، ولی بدون هیچ شرمی منتظر است همه حتی رهبر بیایند و با او وحدت کنند!
هنوز هاشمی به خون احمدی نژاد تشنه است، چرا که در این 5-6 ساله هر چه که برای خودش قدرت و برای آقازادگانش ثروت انباشته بود، به باد داده است! هنوز آن قدر از احمدی نژاد بدش می آید که از همه چیزش برای حذف او مایه می گذارد، از زن و فرزند و مال و مقام تا سابقه، آبرو، رهبر، امام و انقلاب! می دانم که نادانم ولی دوست دارم که بدانم، چرا نظام این قدر برای برگشت این هاشمی که سال به سال به پرتگاه انحطاط بیشتر قدم گذاشته است، هزینه می کند! مگر هاشمی زحماتش برای انقلاب برای کسب مال و مقام بوده و یا کم از انقلاب به ایشان و خانوادهاش رسیده است که همه ی کشور باید به خاطر محوریتش در فتنه ای چند سال گرفتار تحریم و تنش و تفرقه شود!
آخر چگونه کسی که جایگاهش نه از رأی مردم که از انتصاب رهبریست به خود جرأت می دهد تا منسبش را چون خنجری زیر گلوی ملت قرار دهد و فتنه راه بیندازد و با پالسهای آشکارش به استکبار تحریم ایجاد کند و رهبری را تهدید به آتش فشان خشم نماید؟! چه می توان پاسخ داد مگر این که این اقدامات جملگی به دلیل سوء استفاده از گذشت نظام است! در هر صورت افسوس! و صد افسوس! که ما ایمانمان سست است و صبرمان کم، ولی تنها به همین یک دلیل مهم، یعنی صبر رهبر معظم انقلاب! وجود هاشمی را و تبعات وجودش را در زندگی خودمان و در مسیر انقلاب تحمل می کنیم و همانطور که بارها و بارها گفته ایم، بازهم می گوییم: "ای رهبر آزاده! آماده ایم آماده!" و این که: "از تو به یک اشارت از ما به سر دویدن"
خداوندا! هر کس را که قصد خیانت به این ملت و انقلاب را دارد، اگر هدایت شدنیست، هدایت فرما و گرنه خار که کرده ای! درجا نیست و نابود بفرما!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/11/5
12:34 ص
بعد از یک هفته که درگیر سفر ریاست جمهور محترم و هیات همراه بودیم بالاخره امروز سفر تمام شد و ان شاءالله گیلان و مردمانش از فیض و برکات حضور ایشان بهره مندتر از پیش خواهند شد. اما بعد از یک هفته کم کاری در وبلاگ نویسی، مواردی را با توجه به مسائل روز تقدیم می کنم:
اول لازم می دانم یک قدردانی از دولت کنم که واقعا در این سفرهای استانی فقط خداوند است که به ید الهی واسطه ی فیضش حضرت ولی عصر چنین توانی برای خدمت به ایشان عطا می کند و گرنه حقیر که فقط دوروز در رکاب یک معاون وزیر بودم و خسته شدم، چه رسد به کسانی که در رکاب خود رییس جمهورند و یا چه رسد به خود رییس جمهور عزیز که از اول صبح تا آخرشبش همراه است با تلاش و زحمت و خدمت بی وقفه.
و اما بعد:
فکر کردم در مورد مسائل روز چه بگویم که دیدم در عین این که اخبار جدید زیادی منتشر شده است، فعلا چیز جدیدی برای نوشتن ندارم و در همین باب خلاصه عرض کنم که:
1- هنوز "مجلس به اضافه ی مجمع در حال سنگ اندازی در کار کشورند" (نوشته ی تاریخ 26/10/89) و انگار همچنان باید نوشت "دست آقا نمک ندارد یا آقایان نمک نشناسند" (نوشته ی تاریخ 24/9/89) و هنوز معتقد به "لزوم اصلاح ساختار مجلس به دست رسانه و مردم" (نوشتهی تاریخ 18/8/89) هستم.
2- بعد از نامه ای که توکلی در پاسخ به انتقاد احمدی نژاد به مصوبات غیر قانونی مجمع داشته است، دیدم که همین تازگی ها نوشته بودم که : "هاشمی و توکلی مدتهاست که به هم پیوسته اند" و اینکه آیا هنوز کسی مانده است که به آقای توکلی و امثال ایشان بگوید "اصولگرایان منتقد یا اصولگرایان غرغرو" (نوشته ی تاریخ 27/11/88) شایسته تر است بنامیم شان.
3- داشتم سخنرانی انتقادی آقای متکی را در محضر آقای باهنر می خواندم که یادم به نوشته ام با عنوان "نقش متکی در آینده ی سیاسی کشور" (به تاریخ 5/10/89) افتاد و اینکه چیز تازه ای در این مورد نمی توانم بنویسم.
4- مذاکرات هسته ای استانبول هم یک فتح المبین بود همانطور که "دور سوم مذاکرات ژنو یک فتح المبین بود" (به تاریخ 16/9/89) و اینکه "سیاست فعال احمدی نژاد چه زود جواب می دهد" (به تاریخ 23/7/89).
5- با افزایش آلودگی هوای تهران، هنوز برخی ها در حال "ماهی گیری در آب گلآلود هوای آلوده"ی تهرانند. (تاریخ 15/9/89)
6- بعد از آنکه یکی از سران فتنه یعنی همان خاتمی "نوشتند شرایط نامه و ما خواندیم جارونامه" (به تاریخ 9/10/89) و بعد از آن که آقای هاشمی نیز دوباره بر اظهارات خائنانه ی پارسال خود اصرار کرد یادم افتاد به این که هنوز "مدعیان اصالت منافع ملی، خائنان اصلی به منافع ملی" (نوشته ی تاریخ 14/4/89) اند و اینکه انگار دوباره "ساعت های سران آشوب دوباره تنظیم شد"ه است (به تاریخ 22/10/88).
7- هنوز هر روز در باب اهمیت بصیرت صحبت می شود و هنوز معتقدم که "بصیرت چشمهی ولایت مداری" (نوشته ی 5/11/88) است و بی بصیرت ولایت مداری هم محقق نمی شود.
8- اینکه جبهه ی اصلاحات به مسیری رسیده اند که ادامه ی حیاتشان را غیر ممکن ساخته است که البته باید گفت "موسوی پروژهی عبور از خاتمی را به بنی صدر رساند" (به تاریخ 23/11/88) و شاید تنها راه مانده، همان راه بنی صدر باشد یعنی فرار به لباس نسوان.
89/10/29
1:24 ع
علمداران بصیرت و هشدارشان درباره میرحسین موسوی
میرحسین موسوی و زهرا رهنورد از جمله افرادی بودند که چهره ی حقیقی آنان در همان سال های ابتدایی پیروزی انقلاب برای این شهیدان بزرگوار آشکار شده بود و با توجّه به اسنادی که جمع آوری نموده بودند، درباره ی آنان به افشاگری می پرداختند. امّا بالا بودن میزان نفاق آنان و ساده انگاری نیروهای انقلابی سبب شد تا به این هشدارها توجه زیادی نشود. میزان سنجش افراد برای شخصیتی چون شهید دیالمه، فقط در داشتن سابقه مبارزاتی و عضویت در گروه های خط امامی از جمله حزب جمهوری اسلامی، خلاصه نمی شد بلکه مهم برای او مبانی اعتقادی افراد بود. به همین دلیل وقتی در روزنامه جمهوری اسلامی که ارگان حزب جمهوری بود ردپای انحراف را تشخیص داد به طور رسمی و بدون در نظر گرفتن تعارفات سیاسی و مصلحت های غیر شرعی انتقاد کرد و بارها به حضور برخی عناصر در حزب اعتراض نمود. البته انتقادات او ساخته و پرداخته بازی های سیاسی نبود، بلکه چون تقوا را سرلوحه اعمال و گفتار خویش قرار داده بود، برای همه مخالفت هایش استدلال های مستند و منطقی داشت. متن زیربخشی از آخرین سخنرانی شهید دیالمه است که تنها سه روز پیش از شهادتش ایراد نموده بود:
آخرین سخنرانی شهید دیالمه
«همین الان هم هزاران نفر داد می زنند ولی به دلیل اینکه معروف نیستند کسی حرفشان را گوش نمی کند. زمان بنی صدر هم ما می گفتیم ولی کسی حرفمان را گوش نمی کرد. الان هم من صلاح نمی دانم طرح کردن افرادی را که معتقدم این سیستم فکری را در جامعه پیاده می کنند و الا اگر صلاح بدانم هیچ وقت تابع جو نمی شوم. همانطور که آن زمان افرادی با شیوه فکری ما مخالف بودند وهمه می گفتند که این مطالب را نباید بگویی. معتقد بودم که درست است و گفتم و مراحل بعدش را هم ادامه دادم. الان هم بحمدالله به جایی رسید که امام آنچه را که یکسال در درون خودش نگه داشته بود بیان کرد. یعنی اینها اعمالی انجام دادند که دیگر کاسه صبر او را هم لبریز کردند. او که فکر می کرد هرلحظه بتواند آنها را درست کند، احساس کرد که اینها دیگر به هیچ صراطی مستقیم نیستند. ما که کم تحمل تر بودیم و بار اعتقادی و ایمانی و فکریمان کمتر بود، زودتر به جوش و خروش می آمدیم و بیشتر سر و صدا می کردیم. امام که صبر و تحمل و ایمان و اعتقاد و اتصال به معنویتشان بیشتر بود، توانست یکسال تحمل بکند و بیان نکند. حالا اگر دقت کرده باشید می بینید همینطور که جلو می رود، دارد جاده را صاف تر میکند. اگر همین صحبت دیروز ایشان را گوش کنید، می بینید خیلی راحت و مستقیم گفته است که نیروی خارجی این برنامه را حمایت می کند. این مطلب را از مضمون کلام خیلی خوب متوجه می شوید. اگر مذاکرات بنی صدر را با کارتر و غیره خوانده باشید، می بینید چه نوع مذاکرات و معاملاتی بر سر گروگان ها کرده اند. در عین حال اینها چهره هایی هستند که در مراحل مختلف روشن می شوند. اگر من امروز اسم نمی برم به دلیل این است که صلاح نمی دانم. اما شما هر چه که از صحبت من می فهمید آن را برای خود نگه دارید و اگر صلاح دانستید بگویید. اما من صلاح نمی دانم که بسیاری از مسایل را در شرایط فعلی طرح بکنم. به این دلیل که افراد به جای اینکه به دنبال طرز تفکر بروند، به دنبال شخصیتها می روند.
همین الان افرادی برای بعضی وزارتخانه ها کاندیدا هستند که به اعتقاد من خط فکریشان درست نیست. ولی متاسفانه نمی توانم کاری کنم. فقط می توانم به اندازه یک رأی مخالف [که] به آنها بدهم [با آنان مخالفت کنم]. کار دیگری نمی توانم بکنم.
افشاگری درباره میرحسین
یکی از نمونه هایش را که می توانم به شما میگویم و آن هم آقای موسوی است. سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی. اعتقادم بر این است که خط فکری او، خط فکری جنبش مسلمانان مبارز و پیمان است. البته نمی خواهم بگویم عضو آن سازمان است ولی خط فکریش همان است و اگر رجوع بکنید به روزنامه می بینید که در خیلی از جاها این خط مشی را طی می کند. اینها را من از دید حزب نمی بینم. بلکه من اینها را فقط از پایگاه ایشان می بینم. والا هیچکدام از اینها را نه به حساب حزب می گذارم و نه به حساب سران حزب میگذارم و نه به عنوان نیروهای مخلص و معتقد و مومنی که درون حزب هستند. بلکه شخصاً به حساب خود ایشان می گذارم. واگر در اینجا می گویم به این دلیل است که مکرر در جلسات حزب گفتم و ضبط هم شده و اگر نوارش را از بین نبرده باشند، دارند. موضعگیری های روزنامه در بعضی از موارد، کم وبیش موضعگیری های روزنامه امت [ارگان جنبش مسلمانان مبارز] است. به عنوان مثال برای مصدق مطلب چاپ می کند اما حتی یک خط، خوب دقت کنید، حتی یک خط در مورد آیت الله کاشانی نمی نویسد. بروید روزنامه های آن زمان را ببینید. اگر شما یک خط در روزنامه، قبل ازسالگرد آیت الله کاشانی، بعد از سالگرد آیت الله کاشانی از این روزنامه آوردید من اسمم را عوض می کنم. بعد از اینکه آقای فلسفی در نماز جمعه بر علیه مصدق صحبت کرد، مقاله علیه آقای فلسفی را کدام روزنامه نوشت؟ روزنامه جمهوری اسلامی با عنوان خیابان مصدق. سرمقاله ای نوشت به اسم خیابان مصدق و شدیداً آن را کوبید به این بهانه که اینها اختلاف انگیز است. یک شب که من درحزب صحبت کردم و این موارد را گفتم، بعد از من آقای موسوی آمد از خودش دفاع کند. گفت: ما اینها را نمی پذیریم به دلیل اینکه ما نمی خواهیم شیوه های آناکرونیستیکی را در ایران دوباره ایجاد کنیم. البته لفظ را اشتباه به کار می برد، ولی من آن برداشتی را که او از این لغت داشت حالا می گویم و الّا معنایش این نیست. برداشتش این بود که شیوه های آناکرونیستیکی یعنی اینکه ما یک چیزی را که در تاریخ اتفاق افتاده مجدداً بیاییم تطبیق کنیم بر تاریخ فعلی. مثلاً اگر یک کاشانی و مصدقی آن زمان بوده، حالا بیاییم الان هم یک مصدق وکاشانی طراحی کنیم. برداشتش از این لغت این بود. اخیراً که امام در مورد مصدق این صحبت ها را کرد و گفت که او هم مسلم نبود و اینها تفاله های او هستند و حتی امام در صحبت دیروزش می گوید اینها مثل مصدق می خواهند رفراندوم انجام دهند و این اندازه مصدق را می کوبد و آن تجلیل را از آیت الله کاشانی می کند، برای آقای موسوی پیغام فرستادم که برخلاف آن دیدی که شما داشتید، امام هم مثل اینکه آناکرونیستیکی فکر می کند!
البته ایشان سابقه های قبلی هم درگروه های منفی داشته است. ازجمله بودنش در گروه نخشب به همراه پیمان. پیمان، سامی و او همه در باند نخشب بودند. بعد از آنجا جدا شدند. پیمان گروه جنبش مسلمانان مبارز را درست کرد. سامی گروه جاما را درست کرد و ایشان هم به ظاهر می گوید که من مستقلم، ولی در واقع همان شیوه فکری را دارد و به اعتقاد من دقیقاً در داخل روزنامه هم همین شیوه فکری را اعمال کرده است. اگر به مصاحبه های با نمایندگانش توجه کرده باشید می بینید یک دفعه می آید با فلان نماینده که عضو جنبش مسلمانان مبارز است مصاحبه می کند. اگر دیده باشید دو هفته قبل یک مقاله بلند بالایی در صفحه اول با تیتر درشت از یکی از نمایندگان عضو جنبش مسلمانان مبارز در مورد قضیه تالبوت نوشته بود. حتی یکبار در صفحه اول روزنامه جمهوری اسلامی عکس پیمان را چاپ کرد. شبیه این مسائل موضعگیری هایی دارد.
... اما با این شخصیت ها چه می شود کرد؟ وقتی برنامه الآن اینطوراست که آقای موسوی بشود وزیر امور خارجه، من چه بگویم؟ هرچه هم که داد بزنم صدایم به جایی نمی رسد. مجبورم فقط یک رأی مخالف بدهم.» (متن پیاده شده از نوار سخنرانی به مناسبت شهادت دکتر مصطفی چمران، 4 تیر 1360،کانون فرهنگی نشر اسلام)
حضور شهید دیالمه در جلسه حزب جهت مخالفت با وزارت موسوی
از اولین دفعه ای که در زمان رئیس جمهوری بنی صدر و نخست وزیری شهید رجایی، بحث وزیرشدن موسوی مطرح شد، مخالفت شهید دیالمه نیز آغاز شد. چرا که شهید دیالمه همانگونه که در مورد بنی صدر اسناد و مدارک گوناگونی جمع آوری نموده بود، در مورد میرحسین موسوی نیز چنین کرده بود. این اسناد در سفری که شهید رجایی به اتفاق دکتر غفوری فرد به مشهد داشتند، توسط شهید دیالمه به ایشان ارائه شده بود. اما شهید رجایی که بر کنترل فعالیت های وزرایش تأکید داشت، این امید را به منذران می داد که اجازه عبور از خطوط قرمز را به وزرا نخواهم داد و جریان نفاق که به این مطلب یقین داشت چند ماه بعد با به شهادت رساندن شهید رجایی، سعی کرد تا این سد را از پیش رو بردارد.
اما شهید دیالمه که به دلیل شناخت و ذکاوتش همه ی این ترورها را پیش بینی می کرد، همچنان نگران بود. حتی چند جلسه پیش از انفجار هفتم تیر، شهید دیالمه در حزب جمهوری به شخصی مظنون می شود که پس از تفحّص، کارت عضویت در دفتر هماهنگی بنی صدر را در جیب او می یابند. حتی شهید بهشتی به دلیل عدم رعایت مسائل امنیتی به کلاهی اعتراض می کند. شهید دیالمه نیز با ابراز تأسف از اینکه در حزب جمهوری اسلامی جهت طرح مباحث، امنیّت لازم حاکم نیست، به برخی از دوستان خویش که اکنون در قید حیاتند، عدم حضور خود در جلسات بعدی حزب را اعلام می کند.
پس از مدتی، از آن جا که تا 14 تیر و جلسه رأی اعتماد موسوی یک هفته بیشتر باقی نمانده بود، به تأیید دوستان صمیمی و خانواده ی شهید دیالمه، ایشان در جلسه هفتم تیر شرکت می کند تا با ارائه ی اسناد، عدم کفایت موسوی را به شهید بهشتی اثبات نماید. امّا انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی این موضوع را ممکن نمی کند.
اسناد داخل کیف شهید دیالمه کجاست؟
امّا نکته ی مهم دیگری که قابل طرح و پیگیری است، آن است که اسناد مهمّی که آن شب در کیف شهید دیالمه بود، چه شد؟ بر اساس شهادت جانبازان این فاجعه به خصوص مرحوم فردوسی پور(ماهنامه پاسدار اسلام، تیرماه1362، ش19، ص55)، شهید دیالمه در صندلی های انتهایی سالن نشسته و حتی در زیر آوار نیز تا مدتّی زنده بوده است. عکس به جا مانده از پیکر آن شهید نیز این مسئله را تأیید می نماید که آتش انفجار به ایشان صدمه ای نرسانده و آثار سوختگی در پیکر ایشان نیز دیده نمی شود. لذا به یقین کیف حاوی اسناد نسوخته است. بلکه به شهادت خانواده ی شهید دیالمه، کیف سالم ایشان به دست خانواده ی وی می رسد. اما تنها محتوای باقی مانده در کیف، قرآن کوچکی بوده که شهید دیالمه همواره همراه داشتند! در راستای تحقیق در مورد چگونگی خالی شدن کیف و ربودن اسناد، تنها یک سرنخ وجود دارد که باید در این زمینه توضیح دهد.
هادی غفاری؛ تنها سرنخ گم شدن اسناد
بر اساس مصاحبه ای که در سال 61 با شاهدان عینی انجام پذیرفته، هادی غفاری (که آن شب در یک مسجد جنوب شهر سخنرانی داشته) آن شب حدود نیم ساعت بعد از حادثه در محل انفجار (دفتر حزب در سرچشمه) حاضر شده و اسناد و مدارک محرمانه ای که در آن جا از شهدا و مجروحین به جای مانده بود، جمع آوری و محافظت می نمود. (مجله سروش، ش150، 5/4/1361)
یکی دیگر از شاهدان حادثه در مصاحبه ای که با نویسنده انجام داد، بیان داشت که هادی غفاری کیف ها را به اتاقی در ساختمان دیگری از حزب می برد و در کمدی می گذاشت و درب آن را قفل می کرد.
جالبتر آن که در فیلمی که از لحظات آواربرداری موجود است، هادی غفاری با در دست داشتن کیفی که از زیر آوار به دست آمده، دیده می شود که خود شاهد دیگری بر جمع آوری کیف ها توسط وی است.
آیا بهتر نیست هادی غفاری ابتدا درباره ی اینگونه ابهامات که در کارنامه اش به وفور یافت می شود توضیح دهد، سپس بزرگان را دعوت به مناظره کند؟
در هر حال، با توجه به آنکه خود کیف شهید دیالمه به صورت سالم به خانواده آن شهید عزیز، پس داده شده و محتویات مهم آن راجع به موسوی مفقود شده بوده، اینها نشان می دهد که کیف تا لحظه پس داده شدن به خانواده، در دست نیروهای به ظاهر انقلابی بوده و توسط ضد انقلاب به سرقت نرفته بوده است (چرا که توسط به ظاهر انقلابیون به خانواده آن شهید پس داده شده) و این نشان از یک سند ربایی آشکار و عامدانه دارد که با قرار دادن آن در کنار ماجرای ربوده شدن اسناد شهید آیت درباره میرحسین، می شود به وجود یک شبکه نفوذی که جهت حفظ مهره هایش بسیار فعال بوده پی برد؛ شبکه ای که تبعاً از می توانسته از وجود برخی شخصیت های جنجالی و غیرمتعادل چون هادی غفاری نیز سود ببرد.
شاید اسناد شهید دیالمه علیه موسوی نیز در کنار اسلحه هایی جاسازی شده باشد که هادی غفاری برای روز مبادا پنهان نموده بود!
در هر حال، پرونده ی این سند ربایی همچنان باز است.
رضا اکبری آهنگر
89/10/26
11:38 ع
چند سالی است که مجلس شورای اسلامی قوانین دست و پاگیر برای دولت تصویب می کند و با توجه به اینکه بسیاری از این قوانین مخالف اصول شرع و قانون اساسی به خصوص اصل تفکیک قوا می باشند، با مخالفت شورای نگهبان به مجلس برگشته و طبق یک چرخهی تکراری با عدم اصلاح مجلس واسرار برآن و انکار شورای نگهبان به مجمع تشخیص فرستاده می شود.
از آنجا که مجمع تشخیص مصلحت از رییسش گرفته تا دبیر و بسیاری از اعضایش، مسئولان قدیمی و جامانده از میزهای ریاست و سرخورده از عدم کسب آرای مردمند، کرسی های خود را محملی برای انتقام از رقبایشان و مردم بی اعتماد به آنها نموده اند. وقتی مسئول این مجمع که باید اهل تشخیص و مصلحت باشد در تریبون عمومی از اهمیت تحریم ها سخن می راند و آن را بهانه ای برای اتحاد با سران فتنه می داند، چگونه می توان توقع داشت که مصلحت مردم و دولت در آن مجمع تصویب گردد. وقتی دبیر مجمع حتی بازشماری آرای انتخابات را محترم نمی شمارد و نیمه کار رهایش می کند تا به سران فتنه باز گردد، می توان پیش بینی کرد که هماهنگی های مجمع در چه جهتی صورت می گیرد. وقتی آقای روحانی از اهمیت حضور پرونده ی ایران در شورای امنیت دم می زند و آن را بزرگترین مشکل ما می داند تا به دشمنان کشور گرا داده باشد، چگونه می توان توقع برنامه ریزی برای صلاح و مصلحت کشور را از این مجمع داشت. وقتی بسیاری از متحدان و رفقای سران فتنه هنوز در همین مجمع حضور دارند، چگونه می توان توقع داشت که مجمع عقده های باخت سنگینی را که ظرفیت تحملش را نداشتند، در تصمیم گیری های خود تاثیر ندهند.
حقاً اگر الان آقای رفسنجانی یا لاریجانی یا هر کس دیگری رییس جمهور بود، دستش را در اداره ی بانک مرکزی می بستند که برای دولت احمدی نژاد چنین قصدی دارند. مگر اکنون دولت بانکها را بد اداره می کند که باید این چنین بجان دولت بیفتند. نکند تحمل اصلاح ساختار بانکها و نظام مالی را که در تحول اقتصادی دولت پیش بینی شده است را ندارند؟! چگونه است که در اوج موفقیت های ورزشی کشور به بهانه ی این که ورزش به مجلس پاسخگو نیست می آیند ساختارش را دستکاری می کنند؟! که البته خدا خدا می کردند که این کار با یک شکست مفتضحانه در گوانگ ژو همراه شود که نشد!!!
متاسفانه شاهدیم که مجلس با محوریت لاریجانی و باهنر و مطهری و توکلی و نادران و... هر مصوبه ای را که می خواهند به صحن می آورند و تصویب می کنند و بعد هم با فشار مجمع به کرسی می نشانند.
از یک سو مجلسی داریم که به شروع و پایان ساعت کار کارمندان دولت کار دارد، مجلسی که برای جلو و عقب کشیدن ساعت، قانون تصویب می کند، مجلسی که به جای تخصیص بودجه برای اجرای لایحه ی خدمات کشوری، اجرای آن را از محل صرفه جویی مقرر می کند، مجلسی که لایحه ی شجاعانه و داوطلبانه دولت را در خصوص هدفمندی یارانه ها یا لوایح بودجه را آنقدر تغییر می دهد که دولت پشیمان شود و بعد هم همان پیشنهاد زیر و رو شده را وسیله ای برای فشار بر دولت می کند، مجلسی که بانک مرکزی و تربیت بدنی را وسیله ای برای سنگ اندازی بیشتر دانسته و برای آنها قانون وضع می کنند، مجلسی که با این همه نظارت بر دولت ارضا نشده وبازهم اهرم نظارتی می خواهد ولی حاضر به تصویب طرحی برای نظارت بر خود نیست.
و از یک سو مجمع تشخیص مصحلتی داریم که برای شهرداری تهران از بودجه ی سالانه دولت بودجه اختصاص می دهد و یا در اوج اتهام به دولت در خصوص تقلب در انتخابات طرح اصلاح انتخابات را روی میز می گذارد و کلا از هیچ فعالیتی در جهت اذیت دولت و حمایت از معارضان دولت دریغ نمی کند.
حال اگر این مجلس و مجمع را با هم جمع کنیم نتیجه اش می شود تشکیل یک جبهه برای سنگ اندازی در مسیر خدمت رسانی دولت به ملت تا با یک تیر دوهدف نشانه گیری شود: هم از مردمی که به مافیای قدرت و ثروت نه گفته اند و هم از دولتی که توانسته نظر چنین مردمی را به خود جلب نماید، انتقام گیرند که البته کسانی که در این راه حرکت کرده اند تا کنون بیش از انتقام گیری از آن دولت و ملت، خود را منفور و به افول سیاسی نزدیک نموده اند.
89/10/25
8:0 ص
متنی در وبلاگ وزین میثم تمار نگاشته شده است با عنوان "هاشمی و احمد توکلی به هم میپیوندند؟" که اول خطاب به نویسنده ی عزیز آن می نویسم:
احسنت به شما! اما باید بگویم که پیوستن آقای توکلی به هاشمی، 6 سال پیش زمانی اتفاق افتاد که توکلی در انتخابات ریاست جمهوری به نفع ولایتی کنارکشید و ولایتی نیز به نفع هاشمی رفت کنار.
توکلی همان کسی است که 20 سال پیش همان انتقادهایی که احمدی نژاد به هاشمی گفت را، شدیدترش را به آقای هاشمی می گفت و حالا به احمدی نژاد انتقاد دارد که چرا چنین حرفهایی زده است و تازه این که هاشمی و خاندانش در 20 سال پیش به مراتب پاکتر از اکنون بودند.
دیگر این که وقتی دونفر با تفکرات متضاد، یکی سرمایه داری و دیگر سوسیالیستی، باهم می پیوندند آنهم با سابقه خصوصمت قبلی، مطمئن باشید که یک دلیل محکم برای وحدت وجود دارد که خدا می داند چیست؟
و اما خود مطلب به قلم توانای برادر مهدی تهرانی از "وبلاگ میثم تمار":
هاشمی و احمد تولکی به هم می پیوندند:
- ای کاش این نوشته را احمد توکلی و احمد توکلیها بخوانند چرا که این همه نه از باب تخریب و طعنه و تخطئه یا فلسفهبافی که از باب تذکر حقیقتی بسیار مهم و ارائه تحلیلی درخور توجه به قلم میرسد. مقصود از احمد توکلی اگر چه یک شخص هم هست اما بالواقع تنها یک شخص نیست. بیش از همه مقصود، احمد توکلی به مثابه یک پوزیشن(position) سیاسی است.
2- «این نامه حاج آقا خیلی تند است و ما داریم آن را چاپ میکنیم، شما هم بگوید چاپ کنند. باید دست به دست هم بدهیم تا موج ایجاد کند. حاج آقا گفته یا اینجا کار خراب میشود یا فضا برمیگردد.» این اظهارات علی هاشمی در ستاد قیطریه و در جمع شش نفر از اعضای اصلی ستاد موسوی است در خصوص نامه سرگشادهای که هاشمی قبل از انتخابات خطاب به رهبر انقلاب نوشت و پیشتر از آنکه به دست رهبری برسد، سر از رسانههای ضدانقلاب در آورد. نامهای که بدون سلام آغاز شد و برخلاف میل رهبری در آن روزها منتشر گردید. در این نامه میخوانیم:«در موقع مناسب انحرافات و حقکشیهای ناگفته انتخابات و اعمال دولت نهم در اختیار مردم و تاریخ قرار خواهد گرفت.» هاشمی وعده جدالی دیگر داده بود؛ جدالی که البته وقایع پس از انتخابات کمی آن را به تأخیر انداخت و اکنون زمان این جدال نزدیک شده است.
3- هاشمی کسی نیست که یک گوشه بنشیند و همه چیز را به فراموشی بسپارد. کسی نیست که آن همه جدالهای سنگین با آیت الله مصباح یزدی و آیت الله یزدی و... را از یاد ببرد. او در ماجرای دانشگاه آزاد نیز با اشاره به آنچه شرارت و حسادت میخواند، گفته بود:«اگر قرار بود در مقابل این موذیگریها عقب بنشینیم باید به همان اطاق طلبگی برمیگشتیم و برای مردم مسئله میگفتیم!»
4- مسئلهی هاشمی فقط این دولت و شخص احمدینژاد نیست. این تلقی خیلی سادهلوحانه است که فکر کنیم ماجرا فقط از انتخابات شروع شد و این همه دعوا هم صرفا یک دلخوری انتخاباتی است که احمدینژاد بانیاش بود. چرا که رقیب هاشمی تنها احمدینژاد نبوده و نیست و میدانهای رقابتی که او در آن قرار گرفته و خواهد گرفت نیز صرفا انتخابات ریاست جمهوری نبوده و نیست! او میدانهای دیگری نیز برای رقابت داشته و دارد و رقیبهای بزرگتری نیز. مسئله خیلی جدیتر و ریشهایتر از این حرفهاست. مسئله هاشمی یک جریان است و در منتهی الیه این جریان البته برخی شخصیتها و یک جایگاه. نوک پیکان حمله او البته دولت و احمدینژاد خواهد بود اما خیلی سادهانگارانه است اگر همه دعوا را در همین سطح خلاصه کنیم. احمدینژاد صرفا در حکم سکوی پرش یک جریان بود؛ در حکم علمدار و پرچمدار شجاع یک نبرد قدیمی.
5- بهزاد نبوی در گفتگویی به آقای هاشمی میگوید وقت آن رسیده که ما تکلیف اصل ولایت فقیه را روشن کنیم. این نظام یا ولایت فقیه است یا نظام مردمی؟ یعنی چه که بیست و دو میلیون به خاتمی رای بدهند و بعد درنهایت یک شخصی به نام ولی فقیه مسیر را مشخص میکند. این ولایت فقیه را باید برداشت. آقای هاشمی میگوید نه امکان پذیر نیست بعد آقای نبوی میگوید ما میتوانیم در مورد رهبری صحبت کنیم میتوانیم بحث تغییر رهبری را مطرح کنیم بگوییم که ایشان سی سال است رهبر است حالا شما برو و فرد دیگری بیاید با ایشان نمی توانیم کار کنیم ممکن است با نفر بعدی بتوان کار کرد. هاشمی میگوید نه نمیشود نبوی میگوید بسیارخوب میشود از اختیارات رهبری کاست. آقای هاشمی میگوید من موافقم و بعد همان نظر شورای رهبری مطرح میشود.
6- هاشمی در نامه سرگشاده خود بیلیاقتی دولت احمدینژاد و شخص او را تذکر داد و رهبری در عوض از تریبون نماز جمعه نظر خود را به احمدینژاد نزدیکتر از هاشمی دانست. هاشمی نسبت به عملکرد نظام در وقایع پس از انتخابات از تریبون نماز جمعه خرده گرفت و در عوض ناگذیر از ترک جایگاه نماز جمعه شد و رهبری نیز محکمتر از قبل در مقابل فتنهگران ایستاد. هاشمی در جلساتی با سران فتنه یعنی میرحسین موسوی، کروبی و خاتمی شرکت کرد و با آنها همسخن و همزبان شد. در حالی که حتی نامهنگاریهای خاتمی و برخی فتنهگران به رهبری نیز بیثمر ماند. او با رهبری اختلافنظر جدی داشت و از سالها قبل گاه از شورایی شدن رهبری نیز سخن به میان میآورد.مهاجرانی، کرباسچی و عبدالله نوری از یاران او در کارگزاران سازندگی بودند و آیت الله مصباح یزدی در همه این سالها با صراحت و شدتِ تمام در مقابل او قرار داشت و حتی در مجلس خبرگان نیز در مقام رقابت با او برآمد. به همین نسبت چهرههایی چون آیت الله یزدی نیز با صراحت پنجه در پنجه هاشمی انداختند و کارشان با نامهنگاریهای تند و تیز کشید. مسئله، مسئله جدال دو جریان بوده و هست.
7- هاشمی در نامه سرگشاده خود به رهبری نوشته بود:«معتقدم جنابعالی بخوبی میدانید که اینجانب و بسیاری از بزرگان تأثیرگذار انقلاب و حتی خود جنابعالی از دوران مبارزه و سالهای اول انقلاب و و در دور جدید تهمتها و هجمهها هم از حدود پنج سال پیش تاکنون دندان روی جگر دارم.»
8- این همه مقدمه بود تا بدانیم کمکم نوبت بازی بعدی رسیده است. یادداشت هاشمی رفسنجانی آن هم به مناسبت 19 دی ماه مثل همان نامه سرگشاده مسیر بعدی را نشان میدهد. چرا هاشمی یادداشت نوشت؟ چه چیزی را میخواست بگوید که اهمیت یادداشت نوشتن آن هم در 19 دی ماه را داشت؟ آیا یادداشت هاشمی برای دادن گرای جدیدی به کنشگران سیاسی کشور بود؟ از یادداشت او چه برمیآمد؟
9- برای درک اهمیت نامه هاشمی باید فضای سیاسی کشور را کاملا فراموش کنیم و خود را در پارادایم سیاسی قم ببینیم. جایی که هنوز هاشمی اعتبارهایی دارد. جایی که گاه مصباح یزدی و روانبخش تندرو و بی منطق لقب میگیرند و هاشمی میانهرو و معتدل. چرا هاشمی در 19 دی نامه نوشت؟ چون مخاطب طرحریزی او بانیان 19 دی بود. فضای قم به کلی با فضای کشور متفاوت است.
10- آقا مصطفی در یادداشت هاشمی استعاره از مهدی هاشمی است، امام یعنی خود هاشمی، رشیدی مطلق احمدینژاد است، حکومت پهلوی که به دست مردم قم سرنگون خواهد شد هم دولت دهم و جریان مصباح یزدی خواهد بود. این یادداشت کپی شده از همان نامه سرگشاده خطاب به رهبر انقلاب است. گزارههای این نامه کاملا مشایه همان نامه قبلی است و آغازگر ماجرایی جدید.
11- هاشمی در حال تغییر پوزیشن است. او دارد به سمت چارچوب گفتمانیای حرکت میکند که پیشتر برخی از گزارههایش را خود القا کرده بود. هاشمی به سمت پوزیشن احمد توکلی تغییر موقعیت داده است.سایت او نیز دقیقا به صورتی برنامهریزی شده در همین راستا حرکت میکند. هاشمی در حال سرمایهگذاری بر روی جریانی از مذهبیها و اصولگراهاست و دقیقا به همین خاطر در 19 دی ماه دست به قلم شد و نامه نوشت.هاشمی کم کم داعیه انقلاب و دلسوزی برای جایگاه ولایت فقیه و نه شخص ولی فقیه را برمی دارد و دو قطبی هایش میشود: "طرفدار ولایتفقیه" و "ضد ولایتفقیه"، "مظلوم" و "ظالم"، "روحانیت" و "ضدروحانیت"، "راستگو" و "دروغگو"، "سالم" و "مفسد" و... . این همه زمینههای جدال بعدی نه با یک شخص که با یک جریان را فراهم خواهد آورد. هاشمی البته تا وقتی رقیب را زمین نزند، آرام نخواهد نشست. مشکل او هم دولت هست و هم نیست. او تا وقتی این جریان را کنار نزند، از تلاش بازنخواهد ایستاد. هاشمی یک سیاستمدار است؛ نه یک شخصیت ساده.
12- زمین خوردن دولت اولین گام فراروی هاشمی است تا در حکم یک دومینو تمامی مهرههای بعدی نیز یک به یک فرو بریزند. در جنگ برای غلبه روانی اول علمدار را میزنند. در این فضا اتهاماتی متوجه دولت خواهد شد که حساسیت قم، مذهبیون و اصولگرایان برانگیخته شود؛ آن گونه که هاشمی و اصولگرایان منتقد دقیقا در یک جبهه قرار بگیرند.زمین خوردن دولت و مفتضح شدن آن به معنای اشتباه تاریخی رهبری در بها دادن به احمدی نژاد و گوش نکردن به صحبتهای هاشمی خواهد بود. به صورت همزمان کمکم باب بحثهای دیگری نیز باز میشود. تغییر پوزیشن خاتمی از جایگاه "متهم" به جایگاه "مدعی" و "طلبکار" دقیقا در همین راستاست.خاتمی اکنون با گستاخی دعوت به مناظره میکند و از دو طرف میخواهد تا به اشتباهات خود اعتراف کنند! فتنه نتیجه تندروی رهبری، مصباح یزدی و احمدینژاد و نتیجه گوش نکردن رهبری به هشدارها و اظهارات هاشمی خواهد شد.در گام اول دولت سیاه جلوه داده میشود و صد در صد منحرف و در گام بعد از این فضاسازیها در حالی که جمعی از مردم نیز به میدان آمدهاند، وضعیت نامطلوب موجود گردن بانیان اصلی آن خواهد افتاد. هاشمی به دنبال پاسخگویی به جدال چند ده ساله است. اشاره هاشمی به سران روحانی سی سال گذشته قطعا ناظر به خودش، ناطق نوری و سید محمد خاتمی است. هاشمی به فرد با بصیرتی تبدیل میشود که نگران حوزههای علمیه، روحانیت و تندرویها بوده و هست. هزار بار هم این خطر را هشدار داده اما کسی گوش نکرده است. حتی رهبری هم متوجه این مسئله نشده که هیچ با بیبصیرتی از این جریان حمایت هم کرده است. هاشمی نگران جایگاه ولایت فقیه و نگران انقلاب هم خواهد بود. او وانمود میکند که نمیداند با این همه بیبصیرتی آن هم در رأس نظام چه باید کرد!
13- تداوم نقشآفرینیها و حاشیهسازیهای مشایی و علی مطهری و نقشآفرینی تندروهایی که به بیت مراجع توهین کنند از یک سو و تداوم بزرگنمایی برخی مسائل در دولت که رهبری آنها را فرعی دانسته و میدانند و بارها نسبت به بزرگنمایی آن تذکر دادهاند از سوی کسانی که گمان میکنند اصولگرا و دلسوز هستند از سوی دیگر پیشنیازهای اجرایی شدن طرح هاشمی است. مسائلی نظیر دادگاه مهدی هاشمی، لجاجت های احمدی نژاد و بحث هدفمند کردن یارانهها دیگر متغیرهای این بازی است.
14- احمد توکلی و امثال او اکنون باید تکلیف خود را مشخص کنند؛ نه با دولت که با هاشمی و مصباح یزدی. در دنیای سیاست نباید در بازیهای کوچک گم شد. آدمهای بزرگ در بازیهای کوچک گم نمیشوند. در دنیای سیاست صرفا "سخن" حق و ناحق مهم نیست. مطابق صریح بیان رهبری، "پازل" حق و ناحق واجد بیشترین اهمیت است.سیاستمداران باید درجه زوم دوربینهایشان را تغییر دهند. کمی دورتر از میدان پرآشوب سیاسی بایستند و آن گاه به صحنه نبرد نظاره کنند. بازی اصلی بین جریان هاشمی و جریان رهبری است. نباید مسائل فرعی و اختلافات فرعی را کاملا فراموش کرد. کسی هم چنین انتظاری ندارد. اما باید مسائل اصلی را مبنای کنشهای سیاسی قرار داد. باید لجاجتها و مسائل فرعی را در کنشهای کلان دخیل نکرد. باید پازلها را دید. باید ورای مسائل روزمره سیاسی فکر کرد و اندیشید؛ گونهای سخن گفت که مسائل اصلی ضریب بیشتری پیدا کند. اگر یک جمله در باب مسائل فرعی میگوییم، ده جمله در باب مسائل اصلی بگوییم؛ نه اینکه دقیقا در راستای برنامه طرف مقابل، مسائل اصلی را فرعی و بیاهمیت جلوه دهیم و بعد فرعیها را اصلی کنیم و هر روز تیتر یک. ولایتمداری یعنی این. ولایتمداری یعنی اینکه آنچه ولی مهم و اصلی می شمارد مهم و اصلی بشماریم و به آن ضریب بدهیم. نه اینکه به مسائلی بیش از حد بها بدهیم که یا اصلی نیست یا اینکه بعضا ممکن است منصفانه و درست هم اصلا نباشد. ولایتمداری یعنی اینکه تحلیل هایمان را نسبت به جریانات و موضوعات سیاسی فقط و فقط با تحلیل رهبری طراز کنیم.
15- آیا هاشمی موفق میشود؟ آیا میتواند با بزرگنمایی خطر رقیب جایگاه از دست رفته خود را احیاء کند؟ آیا میتواند باخت آینده در اجلاس خبرگان را پیشاپیش به برد تغییر دهد؟ بعید به نظر میرسد. اما باید هوشیار بود. او بازی خود را تازه شروع نکرده است. تازه آن را علنی کرده است! خیلی وقت است که این بازی آغاز شده و تا حد قابل توجهی هم پیش رفته. باید مراقب بود. باید مواضع را فقط با شخص رهبری طراز کرد. رهبر انقلاب اکنون نسبت به خیلی مسائل اظهار موضع کردهاند. ایشان در جلسه جامعه مدرسین هم درخصوص خیلی از مسائل سخن گفتند. باید معیار کنشهای سیاسی را فرمایشات ایشان قرار داد و مراقب پازلهای مهم سیاسی بود. این به معنای توصیه به سکوت نیست. به معنای حرف نزدن نیست. به معنای ضرورت شناخت است.
16- گفتنیها به نوشتار دوید و آنچه میبایست، دلسوزانه طرح شد. رونوشت به صفار هرندی و همه کسانی که ولایتمدارند و فکر میکنند ممکن است مخاطب این نوشتار باشند.
89/10/22
9:46 ع
مشرق نیوز- در کتاب «سایه عقابها» (طرح سری حمله امریکا به ایران) چاپ 1384، مولف با استناد به منابع اطلاعاتی مختلف برآوردی جامع از احتمال حملهی آمریکا به ایران را بررسی کرده است. بر این اساس بیشتر اقدامات نظامی امریکا بر ضد ایران دربارهی تداوم برنامههای هستهای بوده است.
در طی چند سال اخیر نیز مانور اصلی نیروهای مسلح امریکایی بر محور ایران متمرکز شده است. در این مانور امریکا نیروهای زمینی بسیار زیادی را به صحنهی نبرد میفرستد که 15 تا 17 لشکر را شامل میشوند. مقامات امریکایی ترتیبی دادهاند که لشکر فرضی ایران در این مانور از موشکها و سلاحهای کشتارجمعی (به احتمال زیاد سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی نه اتمی) برای دفاع استفاده کند. در این مانور نبرد بر روی تهران متمرکز میشود جایی که نیروهای امریکایی در خارج از آن در حال نزدیک شدن به پایتخت هستند. این مانورها با نام تلاش یکپارچه برگزار شده است.
مراحل مختلف این مانور در یک سال اجرا میشود و مانور اصلی در عرض یک هفتهی فشروده در ماه می در کالج جنگ کارلیل ایالت پنسیلوانیا انجام میشود. مانور اخیر توسط منابع اطلاعاتی اسراییل فاش شده است. پایتخت دشمن فرضی نییر(nair) نام دارد. برای ایجاد جو روانی مسئولان اجرایی مانور توضیح میدهند که این شهر پایتختی فرضی است که منطبق بر جغرافیا و فرهنگ ایران است.
اما راه حل مسأله ایران در نهایت تقابل فرهنگی و جنگ نرم القاء میشود. چنانچه مورد اشاره "مک کین" سناتور امریکایی نیز قرار میگیرد. او نیز چون بسیاری از استراتژیستهای شیطان بزرگ، تنها امکان تقابل با نظام جمهوری اسلامی ایران و جلوگیری از امواج انقلاب اسلامی در سطح جهان را روشهای براندازی نرم، کودتای رنگی، نبرد فرهنگی، به آشوب کشیدن کشور به واسطه تحریک اغتشاشگران و در نهایت فروپاشی از درون میداند. بر همین اساس او به موازات اشاره به کودتای رنگی در کشورهایی چون گرجستان، همین روش را برای ایران نیز پیشنهاد و حتی نام آن را نیز با فاصله چند سال سفارش کرده است.
نکته جالبتر در فصل بیست و پنجم این کتاب که «شاید این انقلاب سبز باشد» عنوان گرفته دیده میشود. سناتور مککین در فصل 25 این کتاب که در سال 1384 چاپ و منتشر شده، حتی عنوان رنگ جنبش موسوم به «سبز» در سال 1388 را نیز پیشبینی و به نوعی انتخاب کرده است.
مککین میگوید: «دانشجویان در آنجا بسیار باهوش و پیچیده هستند و بسیار فعال در اینترنت میباشند. من فکر میکنم ما باید یک پیام بفرستیم. فکر میکنم باید یک رادیو آزاد ایران داشته باشیم، فکر میکنم باید تلویزیون داشته باشیم. باید جنبش آزادی و استقلال را تشویق کنیم اما من فکر نمیکنم که موجه باشد که ما از لحاظ نظامی دولت را سرنگون کنیم. اما ما مطمئناً میتوانیم آنها را تشویق و کمک کنیم. ما این کار را در گرجستان کردیم و آنها انقلاب گل سرخ را داشتند. و این کار را در اوکراین کردیم و آنها انقلاب نارنجی را داشتند.شاید این انقلاب سبز باشد.»
باقی ماجرا برعهده خوانندگان.
"مک کین" در همایش «بنیاد ملی حمایت از دموکراسی» که در اثنای سالگرد انتخابات ایران در اوایل تابستان برگزار شد، گفته بود: ما باید حمایت بیشتری از مخالفان بکنیم. به گفته او امریکا می تواند دوستان و متحدان خود را برای به چالش کشیدن مشروعیت رژیم ایران به تحرک وادارد. او اذعان داشت: سبزها سربازان ما هستند.
مک کین به همراه جرج بوش در کاخ سفید
89/10/20
12:14 ع
بدون این که بخواهم از آقای رحیمی معاون رییس جمهور طرفداری کنم:
از سایتهای معروفی که متواترا به بحث فساد مالی رحیمی می پردازند، سایتهای خبرآنلاین (علی لاریجانی) و جهان نیوز (زاکانی) هستند که مدام می گویند آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است اما به این آقایون باید عرض کرد که با این احکامی که در قوه ی محترم قضاییه صادر می شود که چندی پیشش برای کاوه اشتهاردی صادر شد، بهتر است آن هایی که حسابشون پاک هست هم از محاسبه باکشون باشد!
راستی فکر کنم اگر قوه ی محترم قضاییه به شکایت آقای رحیمی که علیه اتهام زنندگان کرده است، رسیدگی کند، صحت اظهارات امثال نادران و توکلی و مطهری در خصوص مستند بودن شواهد و مدارک اتهامات آقای رحیمی ثابت می شود، نه!!!
راستی سخته که بدون دلیل باور کنیم، کسی کنار احمدی نژاد کار کند و پاکدست نباشد؟ آن هم آقای احمدی نژادی که برای چند پرس غذای 7000 تومانی (که خیلی زیاد هم نیست) همین معاونش را توبیخ و تنبیه کرده است!!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.