91/6/5
12:57 ص
در سایه ی مطلب زیبای وبلاگ "ســ ا مـــ ع ســــ و م" در خصوص تبیین معنی آیه ی" الرجال قوامون علی النسا ء بما فضل الله بعضهم علی بعض" تقدیم می گردد:
تا کنون شده است که بین این که مدیر خوبی نباشید و یا مدیر خوب داشته باشید مخیر شده باشید؟! آیا در چنین شرایطی تکاپو و تنش و درگیری های مدیریت را می پذیرید یا آرامش داشتن زیر سایه ی یک مدیر مسئولیت پذیر و وظیفه شناس را ؟! آیا آرامش بیشتر و در معرض پاسخگویی کمتر بودن در دنیا و آخرت دلچسب تر نیست؟!
نباید از حق گذشت که با توجه به ارجحیت عقلانیت بر احساس و اقوی بودن توان جسمی مردان بر زنان در کسب روزی و کارهای سخت و البته لزوم حفظ آرامش زنان به عنوان چشمه ی احساس خانواده، مدیریت خانواده از سوی مردان بر جنس زنان اولویت دارد (و البته این آیه نیز با توجه به جمع بودن رجال و نساء اشاره به همین عمومیت دارد)، که این اولویت با احکام الهی و فقهی مبنی بر محول کردن وظایفی چون گرداندن چرخ اقتصادی خانواده (نفقه)، اذن ازدواج دختر، دادن حق طلاق، غیرت و .... به مردان، نهادینه شده است.
البته در فطرت زنان نیز این چنین است که ایشان ترجیح می دهند به جای داشتن یک شوهر فرمان بر و مدیریت پذیر (به اصطلاح زن ذلیل)، شوهری داشته باشند که قابل اتکا، بهره مند از عقلانیت زیاد و قابل اعتماد باشد و این خصوصیت برای تمام زنانی که از اصل و فطرت خویش دور نشده اند وجود دارد، تا هم مردان به وظایف و تکالیف خود به خاطر توانایی هایی که دارند وقوف داشته باشند و شانه از مسئولیت های مهم خویش در قبال خانواده خالی نکنند و هم زنان مطابق فطرت خویش به دنبال ازدواج با مردان مسئولیت پذیر باشند و به این خصلت مردان احترام بگذارند و اینچنین زنان نیز ترغیب می شوند مطابق فطرت و طبیعت خویش عمل کنند و به جنگ با فطرت الهی خویش برنخیزند و بر این اساس، تکامل خانواده در این خواهد بود که مردان طبق فطرت خویش و زنان نیز بنا بر نهاد خود عمل کنند و هیچ یک در مبارزه با فطرت خویش برنخیزند و به مسئولیت هایی که خداوند بر اساس توانایی هایشان تعریف کرده است، عمل کنند یقیناً در خانواده ای که مردان، زن صفت و زنان مرد صفت باشند، نمی توان توقع داشت تا یک خانواده ی الهی شکل گیرد و همین حالت زشت است که از علائم آخرالزمان نیز شمرده شده است.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/5/25
9:5 ص
در زندگی هر فرد، همواره تناقضاتی با اطرافیان و محیط ایجاد می شود که چاره ای جز مقابله به جهت رسیدن به یک نتیجه و یا تفاهم وجود ندارد و در این شرایط در صورتی که این مقابله صورت نگیرد ممکن است جهت زندگی مان به سمت شکست و سقوط پیش رود، پس همگی در زندگی ناچاریم به قرار گرفتن در شرایط مقابله یا به عبارت ساده تر، همگی در زندگی ناچار به دعوا می شویم.
به منظور رسیدن به نتیجه ی بهتر، موارد و اصطلاحات مورد استفاده را طوری تعریف می کنیم تا همگی یک برداشت را از آن اصطلاح و یا واژه داشته باشیم:
دعوا: فرایندی است که در آن شخص به منظور تأمین منافع و نظرات خود در تناقض با منافع و نظرات اطرافیان خود ناچار می شود به امکانات و ابزار موجود اعم از زبان، دست، حکم، قانون، سلاح و حتی نفرین (مباهله) متوسل گردد.
در این نوشته هدف دعواهایی است که در خانواده، مدرسه یا محل کار اتفاق می افتد و به همین دلیل تنها ابزاری که قابل توصیه باقی می ماند موارد مسالمت آمیز مانند گفتگو و یا حکم است. این که منافع و مصالح خودمان یا اطرافیان مان را چگونه و با چه لحن و منطقی بیان کنیم و کجا عقب بنشینیم، کجا پیشروی کنیم، کجا عذر بخواهیم و کجا به طرف فرصت عذرخواهی بدهیم و یا کجا طرف را متعهد کنیم و خیلی از این چیزها، را می توان جزء اصول دعوای صحیح دانست.
اگر بخواهم دعوای صحیح را از نظر خودم تعریف کنم باید اینگونه بگویم که هرگاه در دعوا با کمترین هزینه و تنش بین طرفین دعوی، بتوان اختلاف را به تفاهم رساند، دعوای صحیح رخ داده است. منظور از هزینه و تنش در دعوا می تواند مواردی از قبیل: در خطر قرار گرفتن امور مهمی مانند آبرو، اعتبار، حسن سابقه، سرمایه، شغل، خانواده و .... باشد.
در دعوا می توان مسائل زیر را به عنوان مبانی دعوای صحیح برشمرد:
1- قبل از شروع دعوا باید از وجود تناقص و تضاد مطمئن بود چرا که بسیاری از دعواها فقط در نتیجه ی سوءتفاهم ایجاد می شوند، پس شرط اول در دعوای صحیح شناخت صحیح اختلاف است.
2- اصول و مبانی فکری و عقیدتی در بروز اختلاف و حل آن بسیار تعیین کننده اند، اگر کسی با یک مبانی فکری بخواهد مشکلش را با فردی با همان مبانی حل کند کارش خیلی آسان تر از کسی است که مبانی و اصول فکری اش کاملاً متفاوت است. پس در هر دعوا برای رسیدن به نتیجه باید تا حدودی بدانیم که منطق طرف مقابل بر اساس چه اصولی است و بر اساس چه مبانی می توان با طرف به نتیجه و یا تفاهم نسبی رسید. اصولاً دعوایی صحیح است که بر اساس مبانی و اصول فکری منسجم و قابل دفاعی صورت گیرد و اگر هر کسی بخواهد بدور از مبانی فکری بر اساس هوای نفس خودش دعوا کند، اصولاً تفاهمی متصور نخواهد بود، پس در صورت شناخت چنین شرایطی ادامه ی دعوا از راه گفتگو عملاً بی فایده خواهد بود.
3- در دعوا لحن بسیار مهم است، هدف ما از دعوای صحیح این است که به تفاهم برسیم نه این که به مرز کتک کاری و منازعه حرکت کنیم. دعوا زمانی می تواند به کمترین تنش و هزینه به تفاهم منجر شود که تسلط بر اعصاب، رعایت ادب و حفظ عزت طرفین دعوی مورد نظر باشد. در برخی موارد لحن مناسب از سوی یکی از طرفین دعوا می تواند طرف مقابل را نیز آرام و قابل گفتگو نماید.
4- روش استدلال دربروز یک دعوای صحیح بسیار مهم است. اگر لحن و اصول فکری و موضوع دعوا همه و همه تابع قوانین دعوای صحیح باشند ولی روش استدلال صحیح نباشد به تفاهم نمی توان رسید. این که بحث از کجا شروع شود تا پله پله به نتیجه برسد (استنتاج) بسیار مهم است. برای نتیجه گیری صحیح باید گفتگو از اشتراکات و مستندات در زمینه ی اختلاف شروع شود و بر اساس مبانی و اصول فکری مورد تفاهم دو طرف حرکت کند تا به نتیجه نائل شود.
5- مدیریت دعوا: دعوا دو سر برد و باخت دارد ولی در دعوای صحیح برنده به معنی پیروز و بازنده به معنی شکست خورده نباید تلقین شود. اگر کسی می خواهد طی یک دعوای صحیح به حق خودش برسد باید از بروز این حالت که می خواهد پیروز شود و طرف مقابل را سرجای خویش بنشاند پرهیز کند، چرا که این حالت موجب لجاجت، عصبی شدن و عدم حصول تفاهم خواهد شد. برای این منظور باید در جایی که حس می کنیم حق با طرف مقابل است خودمان ابتدا به ساکن به حق طرف اقرار کنیم و در صورتی که حق با ماست فرصت بدهیم تا طرف مقابل خودش به حق ما اقرار کند و این محتاج مدیریت دعوا است یعنی باید مدیریت کنیم که با چه ریتمی پیش روی و یا عقب نشینی کنیم تا نتیجه ی دعوا همان حصول به تفاهم با کمترین هزینه و تنش باشد. در دعوای صحیح همیشه باید راه بازگشت و آشتی برای طرفین باز بماند و اگر مباحثه به جایی کشانده شود که عملاً بازگشت هر یک از طرفین به سمت طرف دیگر دعوا به مثابه ی شکستی سنگین تلقی شود، طرفین عامدانه از انجام تفاهم سر باز خواهند زد. در مدیریت دعوا بعضی وقت ها لازم است مانند شکست خورده ها محل دعوا را ترک نماییم تا شرایط روحی خودمان و طرف مقابل به حالت عادی برسد و در شرایط بحرانی این مسئله به شدت از هزینه ها و تنش های احتمالی که جزء اصول دعوای صحیح هستند می کاهد، در این خصوص روایاتی هم وارد شده است تا مثلاً موقعیت خودمان را عوض کنیم و یا وضو بگیریم.
6- گذاشتن خود به جای طرف مقابل در هر دعوایی می تواند کارگشا باشد. در بسیاری از مواقع وقتی خود را به جای طرف مقابل می گذاریم به راحتی می توانیم او را درک کرده و حتی ممکن است حق را به او بدهیم و در همان جا دعوا خاتمه یابد و یا اصلاً دعوایی رخ ندهد. این یک مهارت ویژه است که حصولش برای انسان های خودخواه کمی مشکل به نظر می رسد، چرا که انسان خود خواه فقط خود را می بیند و نمی تواند از دریچه ی وجودی خودش بیرون برود. در روایات داریم که هرکسی با سایرین طوری برخورد کند که دوست دارد سایرین با او آنچنان برخورد کنند و رعایت این دستور نیز می تواند کمکی به همین توانایی باشد.
7- در هنگام بروز یک دعوا بسیاری از مسائل با وجود یک مشاور و یا کارشناس ماهر و زبده قابل حل است و این مشاوران با تشخیص صحیح مشکل و ارائه ی راهکار مناسب و بی طرفانه، آب سردی بر دعواهای ما می توانند باشند، شنیدن یک حرف حق بعضاً از طرف یک بی طرفِ آگاه می تواند چندین برابر شنیدن همین حرف از طرف دیگر دعوی مؤثر باشد، پس همیشه باید چنین اشخاصی را آماده و در دسترس داشت.
8- حکمیت که در قرآن نیز در مورد اختلاف زن و شوهر به آن اشاره شده است مورد مناسبی در حل مشکلات و دعوا هاست، حَکم ها از دو طرف دعوا معرفی شده و با هم مشکلی را که بین طرفین دعوا اتفاق افتاده را حل می نمایند، این شیوه در مواردی که مشاوره و نظر فرد آگاه و بی طرف مؤثر نباشد و حتی در بروز دعواهای غیر خانوادگی می تواند مفید باشد.
9- پایان دعوای صحیح زمانی است که تفاهم اتفاق افتاده است و روابط طرفین دعوا به حالت عادی بازگشته باشد، دعوایی که آخرش قهر باشد با توجه به نکوهش قهر بین برادران دینی نمی تواند دعوای صحیح تلقی شود و اصولاً چنین تفاهمی نیز نمی تواند معتبر باشد چرا که همچنان کینه و نارضایتی در دل طرفین وجود دارد وهمین عداوت می تواند دوباره شرایط را به شرایط دعوا نزدیک کند. در پایان دعوای صحیح باید مسئله کاملاً روشن تمام شود و این که مشکل سربسته و مبهم رها شود، هرگز نمی تواند یک تفاهم واقعی و ماندگار را حاصل کند، چرا که در صورتی که با صرف وقت و هزینه، دعوا به صورت حل نشده رها شود، عملاً نه تفاهمی حاصل شده و نه تنش و هزینه ی کمی صرف شده است.
پیشنهاد: رعایت اصول دعوای صحیح از سوی پدرو مادر و به خصوص در زندگی خانوادگی نه تنها موجب ایجاد یک زندگی آرام و آسان می شود بلکه بهترین عامل در آماده نمودن فرزندان برای زندگی اجتماعی و خانوادگی شان در آینده خواهد بود. این توصیه که قبلاً به والدین می شد تا در حضور فرزندان دعوا نکنند اکنون از سوی بسیاری از روانشناسان مطرود است، چرا که دعوا نیز جزئی از زندگی بوده و فرزندان ضمن آموزش آن، نباید با رسیدن به چنین شرایطی ناگهان دچار بحران های عمیق روحی و عاطفی شوند که این بحران ها در زندگی خانوادگی به راحتی منجر به طلاق می گردند.
برخی مطالب مرتبط:
اصول بسیار مهم در پایداری زندگی مشترک
موفقیت ازدواج فرزندان در دست والدین
تربیت فرزندان در گروی کیفیت رابطه ی همسران
تفاوت کسانی که ازدواج را می فهمند و نمی فهمند
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/5/20
7:26 ع
شبکه های کارتونی ماهواره ای و کارتون ها و فیلم های کودکانه ای که این روزها در دنیا ساخته می شوند، حاوی داستان ها، لباس ها و شیوه هایی از زندگی هستند که شاید اکنون فرزندان مان قادر به فهم آنها نباشند اما بدون آن که این مقولات را بفهمند از آنها نقش می پذیرند. کودکی که در یک کارتن یا فیلم سینمایی با شخصیتی مواجه می شود که در معاشرت و پوشش خود کاملاً آزادانه عمل می کند و فاقد قید و بندهای شرعی و عرفی ماست، آن پوشش و معاشرت را بدون اینکه قدرت تحلیلشان را داشته باشد می پذیرد و حال این که پدر و مادر فکر می کنند بچه در حال پرکردن سالم زمان فراغت خویش است و ایشان نیز می توانند به استراحت و یا اشتغالات خودشان برسند.
نمی توان به فرزندی که لباس شخصیت مورد علاقه اش در این برنامه ها به زعم شرع و عرف ما لباس حیا محسوب نمی شود، منطقاً اثبات کرد که آن شخصیت اشتباه می کند، بلکه فرزند ما بر اساس این که چقدر به آن شخصیت علاقه دارد، می پندارد کارهای وی نیز درست، خوب و قابل تقلید است. اینچنین است که فرزندان خانواده های مذهبی که فقط همین کارتون ها، فیلم ها و شبکه های ماهواره ای را برای کودکان خود مهیا می کنند، در همان سنین پایین نوجوانی با یک تناقض بزرگ مواجه می شوند، این که در خانواده ای که پدر و مادر اهل نماز و حجاب و دین هستند، چرا فرزندان اینقدر به این مسائل بی علاقه اند؟! پس بیش از این که به پرکردن اوقات فراغت کودکان و خنثی کردن شیطنت هایشان بیندیشیم باید حواسمان به تأثیرهایی باشد که هر یک از این برنامه ها می توانند برای تمام طول عمر کودکمان در زندگی وی نقش سازنده و یا مخرب داشته باشند و لااقل به همان اندازه که برای غذای جسم کودکانمان وسواس داریم برای غذای روح فرزندانمان نیز حساس باشیم. همان طوری که تا زمانی که توان گوارشی فرزندان به حد مناسب نرسیده از دادن برخی غذاها به او خودداری می کنیم باید بدانیم که برخی از برنامه ها از قدرت تحلیل فرزندان خارج بوده و در نهایت منجر به تخریب نحوه ی تفکر و زندگی وی می گردند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/4/5
7:29 ع
کسانی که درک صحیح از ازدواج دارند با ازدواج دنبال کمال هستند وکسانی که درک صحیحی از آن ندارند ازدواج را موجب ناقص شدن حیات می دانند.
کسانی که ازدواج را می فهمند از تفاوت ها لذت می برند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند از تفاوت ها ناامید می شوند.
کسانی که ازدواج را می فهمند به جا کنار می آیند و به جا می ایستند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند فقط غیر از این عمل می کنند.
کسانی که ازدواج را می فهمند، باهمدیگر فرزندان را تربیت می کنند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند سر بچه ها فقط باهم دعوا می کنند.
کسانی که ازدواج را می فهمند برای همدیگر حق بودن با دوستان را قائلند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند هم خودشان و هم همسرشان را از دوست محروم می کنند.
کسانی که ازدواج را می فهمند بعد از ازدواج بر داشته هایشان، دوستانشان و اقوامشان افزوده می شود و کسانی که ازدواج را نمی فهمند بعد از ازدواج گذشته ی خودشان را و دوستان و اقوامشان را باهم دور می ریزند و حسرت می خورند حتی زمانی که با دوستان و اقوام جدیدشان هستند.
کسانی که ازدواج را می فهمند به دیگران توصیه می کنند تا آگاهانه ازدواج کنند و کسانی که درکی از ازدواج ندارند همه را از ازدواج می ترسانند.
کسانی که ازدواج را می فهمند آرامش زندگی خود را شاکرند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند از آرامش زندگی متنفرند در حالی که در جستجوی هر تنوعی هستند.
کسانی که ازدواج را می فهمند مدام کیفیت رابطه را ارتقا می دهند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند هر مرحله از تشکیل خانواده را اسارتی جدید می پندارند.
کسانی که ازدواج را می فهمند، حفظ چهار اصل امنیت، آرامش، ایمان و استقلال خانواده را مهم می دارند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند فقط لذت گرا هستند هرچند با چهار اصل فوق در تضاد باشد.
کسانی که ازدواج را می فهمند برای فهم آن وقت گذاشته اند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند بدون این که وقتی بگذارند، خود را صاحب سبک می دانند تا آنجا که ناگه به بن بست می رسند.
کسانی که ازدواج را می فهمند حریم خانواده را جولانگاه هر کسی نمی کنند تا دخالت و تحریکشان نماید و در عوض مشکلات را به مشاوران امین و آگاه عرضه می کنند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند نزد هر کس و ناکسی مشکلات زندگی خود را بیان می کنند و همواره از مشاوران و متخصصان فراریند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/2/24
10:58 ع
در پی خواندن مطلی در خصوص ترغیب به عقد های 6 ماهه تا 1 ساله، لازم دیدم تا به اطلاع دوستان به خصوص جوانم برسانم که طولانی شدن عقد قبل از عروسی در بسیاری از موارد مشکلات و تنش هایی ایجاد می کند که اگر عروس و داماد زودتر زیر یک سقف بروند هرگز درگیر آنها نخواهند شد و با توجه به اهمیت مسئله، مختصراً مواردی را در خصوص این مشکلات و در انتها راه حل پیشنهادی خودم را تقدیم می کنم:
1- ایجاد توقعات نابجا در دوطرف به خصوص در مورد اقوامی که در شرایط عقد، خرج زیادی روی دست داماد می گذارند و همین توقعات در خصوص تهیه ی جهیزیه نیز با طولانی شدن عقد بیشتر می شود.
2- ایجاد فرصت دخالت های بی حد و حصر در اطرافیان عروس و داماد، که بعضاً این افراد حق دخالت را تا آخر عمر برای خود محفوظ می دانند و دامنه ی این افراد از حد والدین به حد فامیل های دور و حتی دوستان نارفیق نیز پیش می رود.
3- کمبود فرصت رفع کدورت در برابر فرصت های زیاد ایجاد کدورت، که معمولاً به دلیل ملاحظات در نوع مناسبات، دردسر ساز می شود.
4- حذف رابطه ی زناشویی به عنوان یک عامل اصلی و مهم در تثبیت رابطه ی زن و شوهر موجب ایجاد تنش های روحی روانی و حتی جسمی عروس و داماد گردیده و از این تنش ها، به عنوان عامل حدود 50 درصد از جدایی ها نام برده می شوند.
5- حرف و حدیثهای زیادی که در دوران عقد برای زندگی عروس و داماد ایجاد می شود، معمولاً تا مدت زیاد و حتی تا آخر عمر باقی می ماند و نقل تمام دعواهای زندگی خواهند شد.
6- عوامل فوق و سایر عوامل موجب می شود تا یک عقد طولانی قبل از ازدواج شرایطی سخت تر از ازدواج را ایجاد کند و همین تمام عوامل موجب می شود تا یک زندگی که می تواند در حالت عادی به خوبی و خوشی ادامه یابد به تنش های بعضاً جدایی ساز منتج گردد.
7- برعکس آنچیزی که تبلیغ می شود جدایی در زمان عقد های بلند مدت، معمولاً هیچ برتری نسبت به جدایی در زمان بعد از عروسی ندارد و عملاً به همان اندازه موجب مشکلات می شود.
پیشنهاد: نظر حقیر این است که شناخت برای ازدواج باید قبل از ازدواج و به واسطه ی والدین و افراد مورد اعتماد و با صحبت های مستقیم قبل از عقد در شرایط حفظ حریم و حیا و با تحقیقات از معتمدین صورت گیرد، نه این که با ایجاد شرایط سخت عقد طولانی، عملاً زندگی مشترک عروس و داماد را تحت الشعاع مشکلات زیادی قرار دهیم. پیشنهاد دیگر این که می توان تازه عروس و دامادها را ترغیب کرد تا تنها زمانی به بچه دار شدن اقدام کنند که در زندگی مشترکشان به یک ثبات نسبی رسیده باشد؛ و دیگر این که کسب معیارهای صحیح موجب می شود تا با یک آشنایی کوتاه مدت، بتوان شناخت بهتری نسبت به طرف مقابل داشت و اگر معیارهای صحیح را در مورد ازدواج نشناسیم چه بسا در یک دوره ی 1 ساله ی نامزدی هم موفق به شناخت صحیح طرف مقابل نشویم، پس به جای تمرکز بیش از اندازه از لزوم شناخت طرف مقابل، باید روی شناخت ازدواج، چارچوبها و معیارهای آن گام برداشت.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/2/13
1:20 ع
چندی پیش در مقاله ای با عنوان "نظام جدید آموزشی و مشکلات آن" به مشکلات آموزشی، اخلاقی و مدیریتی که در اثر بکارگیری نظام جدید آموزشی اتفاق می افتد، اشاره کردم و اکنون که برای ثبت نام کلاس اول فرزندم به چند مدرسه رفتم با تحقق بخشی از آن پیش بینی ها مواجه شدم. بسیاری از مدارس دولتی و شاهد که قرار بود برای سال جدید کلاس بسازند تا بتوانند کلاس اولی ثبت نام کنند، حتی کلنگ زنی هم نشده اند و به همین دلیل از ثبت نام دانش آموزان کلاس اول امتناع می کنند و این هیچ پیامدی ندارد جز اجبار والدین به ثبت نام در مدارس غیر دولتی.
شاید ابتدا این گونه به نظر برسد که این دانش آموزان فقط یکسال میهمان مدارس غیر انتفاعی خواهند بود، اما واقعیت چیز دیگریست؛ دانش آموزی که یکسال در یک مدرسه تحصیل می کند، به دلایل مختلف اعم از عدم تمایل فرزند به جدایی از دوستان، فشار همان مدارس و همان بحث بحران کلاس ها (که اگر در سال بعدهم اضافه شوند، اقدام به ثبت نام کلاس اولی می کنند نه کلاس دومی) در سال بعد هم ناچار به ماندن در همان مدارس غیرانتفاعی گردیده و این مسئله هزینه ی زیادی را بر خانواده های کم درآمد وارد خواهد نمود. بحث های دیگر و مشکلات دیگر اعم از آموزشی و اخلاقی را می توانید در اینجا بخوانید و ای کاش کسی هم می آمد از دلایل، منافع و مزایای اجرای این طرح که ما چیزی از آن را درنیافتیم می گفت.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/1/27
12:10 ع
مطلبی با عنوان "همسر مهمتر است یا پدر و مادر" در یکی از وبلاگهای ارزشی دیدم و با توجه به این که سوال نیز سوال رایجی هست مختصراً به آن می پردازم:
نیاز همسر اصولاً محبت است و نیاز پدر و مادر احترام و این دو اگر چه در بسیاری از جهات با هم شباهت هایی دارند اما تفاوت هایشان نیز محسوس است. چه بسا که ما به کسی محبت می ورزیم ولی آنچنان که باید به او احترام نمی گذاریم و چه بسا به کسانی احترام می گذاریم ولی محبتی نسبت به آنها در قلب مان نداریم.
برای محبت کردن به کسی، اصلاً نیازی نیست تا از موضع پایین تر با او طرف شویم، اما یک احترام کامل باید با تواضع باشد تا احترام محسوب گردد. محبت کردن می تواند با شوخی نیز همراه باشد، اما در احترام بایستی شوخی را کنار گذاشت. در احترام کردن به پدر و مادر بایستی جایگاه والایی که در قرآن برای شان ذکر شده است رعایت گردد، همان جایگاه شبه تعبدی که خداوند با آوردن نامشان پس از نام خود به آن متذکر می شود، اما جایگاه همسر و محبت به همسر جایگاه احترام و اطاعت نیست، جایگاه محبت است. اگر پدر و مادر به فرزندشان احترام نگذارند نمی توان به ایشان احترام نگذاشت و حتی بر اساس دستور قرآن کریم به آنها "اف" نیز نمی توان گفت، ولی در محبت به همسر می توان و بایستی ناراحتی را البته با کلام محبت آمیز بیان کرد و بایستی محبت را دوطرفه جاری کرد، چرا که محبت یکسویه به قول باباطاهر موجب دردسر است.
در رابطه با ارتباط با همسر، تمایلات فطری و جسمی وجود دارد که خود به خود انسان را به سمت محبت به همسر سوق می دهد، ولی در بحث رابطه با پدر و مادر، اختلاف سن و تمایلات دیگر فرزندان، موجب می شود تا نیاز به سفارش و تأکید همیشه احساس شود. اگر چه به بحث مان مربوط نمی شود ولی به عنوان مثال همین فطرت انسان در حب فرزند باعث می شود تا قرآن کریم از مومنان بخواهد محبت به فرزند را کنترل کنند چرا که فرزند زینت دنیاست و آخرت از آن مهمتر است و اصولاً قرآن کریم با همین رویکرد حفظ اعتدال در زندگی از سویی به فرزندان دستور می دهد به پدر و مادر خویش احترام بگذارند و از سویی به پدر و مادر دستور می دهد حب فرزند که برای حفظ و تربیت فرزند در نهادشان دمیده شده است را کنترل کنند تا باعث نشود آخرت خود را برای دنیای آنها فدا کنند و یا پدر و مادر را در خصوص فرزندان مسئول به امر به معروف یا تربیت می داند.
لزوم محبت به همسر نیز در روایات متعدد به صورت مشخص بیان شده است تا مورد اهتمام مومنان قرار گیرد، ولی این که محبت به همسر که بایستی با مدیریت خانواده (به خصوص برای شوهران) نیز همراه باشد، به تسلیم محض بودن تعبیر شود و یا موجب بی مسئولیتی در مدیریت و حفظ مصالح و حریم خانواده گردد و یا این که جایگاه والا و قابل احترام پدر و مادر به بهانه ی تضاد با محبت به همسر تنزل یابد، یقیناً مطلوب و معقول نیست.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/1/11
1:31 ص
با توجه به افزایش آمار طلاق به نظر می رسد پرداختن به این مسئله و راهکارهای کاهش آن برای حیات جامعه ضروری باشد. ای کاش می توانستیم آمار دقیقی از دلایل طلاقها داشته باشیم ولی چون چنین چیزی نداریم به همان اطلاعات شخصی و تجربی می پردازیم و به همین دلیل مهمترین عوامل طلاق را به این شرح مرتب می کنم:
1- عدم درک صحیح از مقوله ی ازدواج و تفاوت های زن و مرد
2- مشکلات زناشویی
3- دخالت های نابجای اطرافیان
4- مشکلات شدید اقتصادی به خصوص به دلیل عدم همکفوی
5- بی عفتی، تنوع طلبی و خیانت
هیچ یک از عوامل فوق معمولاً به تنهایی نمی تواند یک ازدواج را به جدایی بکشاند ولی معمولاً با بروز یکی از این مشکلات و عدم رفع آن، مشکلات دیگری از آنها شیوع پیدا کرده و موجب می شود تا کم کم افق شوم طلاق در خانواده نمایان گردد.
به عنوان مثال، زن و شوهری که همدیگر را درک نمی کنند، بزودی مشکلات زناشویی نیز پیدامی کنند و یا مشکلات ناشی از درک متقابل کم کم به والدین منتقل شده و با تحریکات مسموم آنها مواجه می شوند و یا خانواده های دارای مشکلات اقتصادی شدید، کم کم دچار اختلافاتی برای نحوه ی اداره ی زندگی خود می شوند و همین اختلافات کم کم به تیره شدن روابط زناشویی نیز منجر می شود.
در بین تمام این مشکلات همانطوری که از نحوه ی مرتب کردن عوامل مشخص است، عدم درک صحیح از مقوله ی ازدواج و تفاوت های زن و مرد، در نظر من مهمترین عامل در بروز مشکلات خانوادگی است.
بسیاری از دختران و پسران، قبل از ازدواج با توقعات غیر منطقی و ایده آلیستی از همسر خود به زندگی مشترک وارد می شوند و در این توقعات اصلاً عوامل و مشخصات فردی و جنسیتی همسر خود را در نظر نمی گیرند. دختر توقع دارد، همسرش مانند پدرش، یک مرد بسیار آرام، صبور، دست و دل باز و پایبند به اصول و مبادی آداب باشد و پسر نیز از همسر خویش توقع دارد تا به مانند مادر دلسوزش برایش پرستاری کند.
درک غیر صحیح از مقوله ی ازدواج موجب می شود تا زن و شوهر ابتدا با توقعات نابجا از زندگی مشترک و همدیگر موجب دلخوری هم شوند و در مرحله ی بعد با عدم توان در دلجویی، موجب تشدید در کدورت می گردند. معمولاً دعواهایی که به دلیل عدم درک اتفاق می افتند به همان دلیل، حل نشده و حتی شدت نیز می یابند و با مرور زمان، زبان تفاهم نیز جایگاهش را به سکوت، طعنه یا دعوا می دهد و به تدریج تیرگی بر روابط زن و شوهر سایه می اندازد. اکنون سوال مهم این است که درک متقابل از کجا آغاز می شود؟
آیا فرزندان فی ذاته می دانند که بین جنسیت، تمایلات، علایق و حوائج زن و شوهر چه تفاوت هایی وجود دارد؟! پاسخ خیر است، فرزندان از زمان کودکی در خانواده به رفتار و تعاملات پدرومادر خود می نگرند، کودکان نگاه می کنند که پدر چه خدماتی را به مادر و مادر چه محبت هایی را به پدر ارائه می دهد. اگر پدر و مادر نتوانند به صورت عملی به فرزندان خویش نحوه ی برخورد با همسر را بیاموزند، کودک از کجا این مسائل را خواهد آموخت؟ پسران از کجا می فهمند که به همه ی گلایه ها و درددلهای زنان نبایستی پاسخ گفت و راه حل رائه کرد و فقط باید شنید؟! دختران از کجا می فهمند که چه وقت هایی بایستی مردان را تنها گذاشت تا به حالت عادی خویش بازگردند؟! فقط همین دو مسئله ی کوچک، درصد زیادی از دعواهای زندگی مشترک را ایجاد می کنند، تنها کافیست حین درددل زن، شوهر در مسیر نصیحت و یا ارائه ی راه حل قرار گیرد تا با یک زن خشمگین و درمانده روبرو شود و یا کافیست تا در زمانی که مرد به دنبال یک تنهایی کوتاه مدت برای بیرون آمدن از مشکل درونی خویش است، زن بخواهد دور و اطراف مرد را محاصره کند تا به حساب خودش به شوهرش کمک کند تا با یک مرد سرخورده و عصبانی مواجه شود.
برای شناخت اختلافات شخصیتی بین زن و مرد، نه تنها والدین بایستی یک الگوی رفتاری مناسب و نسبتاً شفاف و متناسب با سن بچه از خود ارائه کنند، بلکه بایستی استفاده از کتب روانشناسی و مشاورین خانواده را در دستور کار خود قرار دهند تا فرزندان شان نیز با این ابزارهای بسیار مهم و حیاتی بیگانه نباشند.
پدر و مادرها بایستی بدانند که اگر خودشان نتوانسته اند الگوی مناسبی برای فرزندانشان باشند، لااقل آنان را قبل ازازدواج به مطالعه ی کتاب هایی که امروزه به عنوان الفبای ازدواج از آنها یاد می شود ترغیب و حتی مجبور نمایند، از این نمونه کتاب ها می توان به کتاب های "مردان مریخی و زنان ونوسی" و "آنچه مردان باید در مورد زنان بدانند" و "آنچه زنان باید در مورد مردان بدانند" اشاره نمود، که به نظر حقیر در هر خانواده ای بایستی درکنار دیوان حافظ زینت بخش ظاهر و باطن خانواده ها باشند.
در انتها از دوستان مذهبی خواهش می کنم در صورتی که این کتب را مطالعه نکرده اند، فوراً آنها را به بهانه ی استفاده از کتب مذهبی و اکتفا به آنها رد نکرده و یا غیر ضروری اعلام نکنند، بلکه بدانند که این کتب حتماً از آن نوع حکمتی است که حضرت رسول تا چین رفتن را برای آموختن آن لازم می داند، چرا که می توانند به راحتی زندگی های زیادی را نجات داده و از متلاشی شدن خانواده ها جلوگیری کرده و بستر رشد و تعالی والدین و فرزندان و اجتماع را فراهم آورد.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/14
11:5 ص
پیرو درخواست یکی از دوستان ذیل مطلب "بزرگترین گناه پدرو مادرها" چند عامل بسیار مهم امروزی در ازدواج را لیست می کنم که هر کدام را می توان به عنوان یک سرفصل تلقی نمود:
الف- اولین مسئله ی بسیار مهم انتخاب است و فارغ از شعار زدگی موارد زیر را در این خصوص فهرست می کنم:
1- نوع رابطه ی فی مابین پدر و مادر همسر آینده: در صورتی که رابطه ی زن و شوهر همسر آینده ی شما بر اساس اصولی مانند زن سالاری، فرزند سالاری، سلطه طلبی مرد و ... باشد همان منطق در زندگی فرزند آن خانواده طبیعتاً موجود خواهد بود که میزان این رسوب ممکن است با توجه به شخصیت فرزند متغیر باشد.
2- انطباق جهان بینی و ایدوئولژی طرفین در ازدواج بسیار مهم است چرا که اگر قرار باشد دو نفر با دو مکتب مختلف باهم زندگی کنند اصطکاک بسیار زیادی خواهند داشت به نحوی که شاید سالها طول بکشد تا به کمی درک متقابل و یا حتی به نقطه ی بی تفاوتی برسند و در صورتی که این تفاهم در دیدگاه وجود داشته باشد حل سایر مشکلات بر اساس همین دیدگاه مشترک به آسانی میسر خواهد بود.
3- نگاه مشترک به احکام دین و میزان پایبندی یکسان به آن را در یک عامل مجزا آوردم چرا که بعضاً حتی دونفر حزب اللهی هم در مواردی مانند نوع حجاب یا چگونگی رفت و آمدهای خانوادگی ممکن است نتوانند به تفاهم برسند و موجب اختلافاتی بین آنها گردد.
ب- دوره ی پس از ازدواج که این دوره دقیقا به اندازه ی قبل از ازدواج مهم بوده و چه بسا مهمتر نیز باشد، چرا که این مورد حتی ازدواج های غیر موفق را نیز می تواند تا حدی اصلاح نماید و در صورت نبود این مورد، حتی موفق ترین شناخت ها و ازدواج ها نیز به جدایی می انجامند:
1- شناخت جایگاه پدر و مادر و تمییز دادن جایگاه همسر از آن، به نحوی که جایگاه قابل احترام پدر و مادر در عین حال که کاملاً رعایت می شود، جایگاه احساسی و محبتی همسر در برابر آن جایگاه احترامی محفوظ بماند. این مبحث بسیار مهم بوده و در صورت عدم رعایت آن مشکلات زیادی در خانواده ها بروز خواهد یافت.
2- شناخت مهارت های زندگی و زناشویی با توجه به آثار اسلامی و بین المللی موجود که فارغ از نوع نگرش فرد، بسیار ضروری بوده و بعضاً مذهبی های ما فقط به کتب اسلامی مفید در این خصوص اکتفا کرده و از آثار خوب نویسنده های معتبر خارجی استفاده نمی کنند. این مهارتها آنچنان تأثیر عمیقی در زندگی افراد می گذارند که می توان منکران تأثیر مثبت این آثار را در زندگی خانوادگی غیر موفق فرض نمود.
3- شناخت جایگاه فرزند در زندگی به نحوی که فرزندان موجب استحکام زندگی باشند نه این که مانند بیشتر خانواده های ما به مانند بهانه ای برای ایجاد اختلافات عمیق زن و شوهر مبدل شود و این که تربیت فرزند نیاز به هماهنگی، مهارت و برنامه ریزی دارد تا فرزندان در خانواده ضمن این که خودشان مراتب کمال دنیوی و اخروی را طی می کنند حریم پدرو مادر را رعایت نمایند.
4- نوع مدیریت خانواده به لحاظ اقتصادی و مدیریت ایجاد و هدایت توقعات در زن، شوهر و فرزندان می تواند در پیشرفت همگن و یکنواخت مجموعه ی خانواده و تمام اعضای آن نقش بسیار مهمی داشته باشد و گرنه، این که پدرومادر مجبور شوند خانه شان را خرج تحصیل یکی از فرزندانشان کنند، مطمئناً نمی تواند جایگاه مستحکم و امنی را برای زن و شوهر در پی داشته باشد.
5- پایبندی به حل علمی مشکلات از طریق مراجعه به مشاوره های امین و متخصص در پایداری چارچوب خانواده بسیار مهم است چرا که در هر خانواده ای مسائلی پیش خواهد آمد که حل آنها بدون بهره گیری از چنین مشاوره هایی موجب کدورت، اشتباه و خسران خواهد شد. مطمئناً خانواده هایی که این گزینه را از عوامل موثر در حفظ زندگی خود حذف می کنند در جایی به اشتباه خویش پی خواهند برد که شاید دیگر وقتی برای جبران نداشته باشند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/13
7:54 ص
متأسفانه در حالی که پدرومادرها تمام مشکلات فرزندانشان را اعم از تربیتی، اشتغال و ... به کسان دیگر حواله می دهند درحالی که هیچ نهادی به اندازه نهاد خانواده در تربیت کودکان موثر نیست. بزرگترین گناه پدر و مادرها در این اوضاع این است که نسبت به تربیت فرزندان حساس نبوده و فقط روی آموزش سرمایه گذاری می کنند، نه مسجدی نه منبری نه کلاس قرآنی و نه حساسیتی روی نماز و حجاب و احکام دین، مدام در کنار فرزندان به روحانی و دین داری و بسیجی و ... بدو بیراه می گویند و توقع دارند فرزندشان هم با خدا تربیت شوند و هم احترام به والدین را سرلوحه ی امور خود قرار دهند.
همین بس که ماهواره با تمام زشتی هایش برای کودکان و نوجوانان در خانواده ها رواج پیدا می کند؛ چون والدین نمی توانند از دلشان و هوای نفسشان بگذرند و بازی های کامپیوتری برای هر رده ی سنی در هر رده ی سنی مورد استفاده قرار می گیرد، چون نمی خواهند فرزندشان را از خودشان دلگیر کنند؛ حریم سنی فیلم ها در نظر گرفته نمی شود و مهمترین عامل این که پدر و مادر ایرادات و مشکلات و گناهان خود را توجیه می کنند، غافل از این که این توجیهات بدترین تأثیر را در تربیت کودکان خواهد گذاشت چرا که همین کودک یک توجیه کوچک و غلط را در مورد همان گناه و گناهان دیگر بکار خواهد گرفت و مسیر زندگی خود را با همین توجیهات ریل گذاری خواهد نمود و در آخر همین پدر و مادر که به من و شما و امثال ما می گفتند تربیت فرزندشان به خودشان مربوط است، می ایستند به دولت و حکومت و حتی خدا و پیغمبر ناسزا می گویند و یا تربیت زشت کودکشان را به روحانی و مدارس و تلویزیون و دولت و ... حواله می دهند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.