90/1/23
1:7 ع
در سایت حامی مشایی که ظاهر و باطنش نمایان و در یک سمت و آن هم خدمت به مشاییسم است، مقاله ای درج شده با عنوان "مشایی شهید آوینی دیگر، قدرش را بدانیم" و در آن با بیان مصداق هایی از آزاداندیشی های والای شهید مرتضی آوینی، ول اندیشی های آقای مشایی را از نوع همان ها می داند. نمی دانم چگونه می توان بین محبت آقا سید ما به آقای فراستی و محبت مشایی به مردم اسرائیل تناسبی برقرار کرد و نمی خواهم هم یکی یکی مصداقهای موجود در آن مقاله را رد یا تحلیل کنم، اما تا آنجایی که من خاطرم هست، شاخص ترین و مهمترین مشخصه های شهید آوینی عزیز دو خصلت گرانقدر بود، بصیرت ولایت مداری.
- بصیرت آقای سید مرتضی آوینی آن قدر بالا بود که خاتمی وزیر فرهنگ و ارشاد را در همان زمان وزارتش شناخت و نقدش کرد آن طور که هنوز امثال مشایی جرأت و البته بصیرت چنین نقدی را نداشته اند، چه رسد به زمان اصلاحات که بر تمام ارزشهای معنوی و اسلامی چوب حراج زده شده بود و از ایران و ایرانی چیزی جز یک محتاج و فقیر در برابر استکبار غنی تأویل نمی شد. راستی این شهید آوینی دیگر، (استغفرالله) چگونه در 8 سال انتخابات می توانست ساکت بماند و سخن رانی نکند و ننویسد و هنرنمایی نکند؟؟؟ مگر در آن موقع ایشان کم سن و سال بودند؟! یا شرایط حساس نبود؟! یا آن قدر فعالان زیاد بودند که نیازی به امثال ایشان نبود؟! یا همین شاگردهای از نوع رهوا و بقایی و ... این وظایف خطیر را برعهده داشتند؟! و یا ایشان هنوز کشف نشده بود؟! بصیرت شهید ما آن قدر بالا بود که می توانست با شجاعت بنویسد و پیشتاز رسانه ای و رسانه ای پیشتاز باشد و در عین حال مورد عنایت امام و رهبر خود باشد. این چه بصیرتی بود که آن چنان با ولایت مداری ایشان پیوند بود! چیزی که اکنون کمتر و کمتر پیدا می شود! به خصوص در جبهه ی مشایی! کجا شهید آوینی به بهانه ی منتظر بودن و مهدویت، ولایت فقیه را دور می زد؟!
ولایت مداری آقا سید مرتضی آوینی آن قدر بالا بود که هنوز مثال زدنی است. ولایت مداری وی چه نسبت به امام خمینی و چه به نسبت به امام خامنه ای در بالاترین حد بود. آن طور نبود که مثلاً ایشان اشتباهی بکنند و از سوی امامش مدام پیغام بفرستند که اشتباه نکن و وی بازهم بر اشتباه خود اصرار کند، آن طور نبود که بداند طبق دستور امامش موجب سرشکستگی و سر خوردگی حزب اللهی ها است و باز هم چسبیده باشد به مقام هاها!!
شهید آوینی در مقام هنرمند صاحب ابتکار بود و شاید صاحب مکتب، اما در مقام یک مسلمان، یک بنده بود و مطیع مکتب، نه مکتب ساز، نه مبتکر در ارائه ی تعاریف جدید از دین و فقه، نه تحلیل کننده ی فعالیت های انبیا و اوصیا، نه ولایت مداری ولایت ندار؛ مکتب شهید آوینی نه مکتب ایرانی که مکتب شهادت بود، مکتب اسلام بود، مکتب امام. ایشان عشقش تخت جمشید نبود، بلکه محل عبرتش آن جا بود، ایشان محرابش شلمچه و طلاییه بود نه تریبون سخنرانی!
شهید آوینی خاکی بود و متواضع، بی هیاهو و کم مصاحبه، به دنبال هر تریبونی برای اثبات منیت خود نبود! شهید آوینی خودش را تحمیل نمی کرد، اگر کسی نمی خواستش می توانست کانال تلویزیون را عوض کند، این طور نبود که بگوید هیچ کس نمی تواند جلوی صحبت های مرا بگیرد، این طور نبود که در همه چیز و در محضر همه ی فضلا ادعای فضل کند، کم مانده است که این از خود متشکر، از ما بخواهد بسان امیرالمومنین راه های آسمان را از او بپرسیم و بدانید که از این هم فراتر بعید نیست، چرا که اگر حضرت علی می گفت راه های آسمان را از من بپرسید ایشان نپرسیده برایتان کروکی هم می کشد و البته این را از خصائل رحمت اللعالمین بودن خود می داند.
شهید آوینی یک بار تمام نوشته هایش را معدوم کرد، چرا که آن ها را حدیث نفس می دانست، با این وجود کم اشتباه بود، صریح حرف می زد و بی نقص، آن طور نبود که چیزی بگوید و نیاز داشته باشد تا 10 نفر هر نفر 10 بار حرفهایش را توجیه و تفسیر کنند! تازه بازهم مورد سوءاستفاده ی اسرائیل و آمریکا و ضد انقلاب قرار می گیرد.
شهید آوینی برای انقلاب رحمت بود، زحمت نبود؛ این طور نبود که توان انقلاب را مصروف خودش کند، شهید آوینی خودش را صرف انقلاب می کرد و کرد. شهید آوینی انقلاب را رنگ بود، ننگ نبود. شهید آوینی معلوم بود که بود، یک هنرمندِ ادیبِ مکتبی، این طور نبود که خطیب و فقیه و هنرمند و ادیب و فیلسوف و امام شناس و جامعه شناس و سیاست پیشه و تاریخ دان و ایران شناس و موسیقی دان و ... باشد و هیچ هم نباشد.
شهید آوینی اصلی اصیل بود که انگار در حاشیه بود، شهید آوینی حاشیه ای نبود که به زور خودش را اصل معرفی کند.
شهید آوینی سید شهیدان اهل قلم بود! نه زنده به اهل قلم! نه زنده به اهل کلم (کلمه ها)! نه زنده به اهل فلم (فیلمها)! شهید آوینی در نزد خدا زنده است و به روزی او دلخوش، نه دنبال رأی مردم و به دنبال کسب آرا مدهوش!
شهید آوینی غیرت ماست! مثل بعضی ها نیست که برایمان مهم نباشد! برایش رگ غیرتمان بیرون میزند! من فدایی کلام و رفتار سنجیده ی شهید آوینی ام! من نمی توانم ببینم کسی را که در کلام و رفتار نسنجیده شهره شده است را با اسطوره ام مقایسه کنند! البته این حرف ها را کسی که غیرت ندارد نمی فهمد! غیرت همان است که به هیچ قیمتی نگذاری شیعه دشمن شاد شود! غیرت آن است که به خاطر خدا دوست بداری و به خاطر وی دشمن! غیرت آن است که رحماء بینکم باشی و اشداءُ علی الکفار! غیرت آن است که امر به معروف و نهی از منکر حتی از نوع زبانیش را منکر نشوی و بی فایده و ارتجاع ندانی! غیرت همانی است به کلام اساتید اخلاق با موسیقی حرام رخت می شوید!
شهید آوینی همان است که با شنیدن صدایش و با خواندن کتابش، دل انسان می شکند و روح انسان پر می کشد، شهید آوینی این طور نبود که با شنیدن سخنرانی اش عقل از سرت بپرد و رگ از گردنت!
شهید آوینی با هر کلامش و هر کتابش زحمت حزب الله را زیاد نمی کرد!، حزب اللهی را زیاد می کرد. شهید آوینی منت ایرانیانی (را که البته برایمان عزیز هستند) را که در زمان خطر جنگ رخت سفر بستند را بر کسانی که سفر خطر با رخت جنگ کردند، نمی گذاشت و مکتب اسلام را به خوشایندشان مکتب ایران نمی نامید.
حیف و صد حیف و البته لبیک و صد لبیک که دستور این است که حاشیه، متن و فرع، اصل نشان داده نشود و گرنه این نوشته شقشقیه ای بود که جَست.
89/12/27
10:43 ص
آیا انقلابی که همه ی ما به امام عصر متعلقش می دانیم، به کسانی سپرده می شود که به نام مبارک ایشان، مسخش کنند. مهمترین مبانی این انقلاب که آن را از سایر انقلابها متمایز می کند، اسلامی بودن و استکبار ستیزی و عدالت خواهی آن است و الا که در تمام انقلاب ها میهن دوستی همواره بوده و هست! آری همین مبانی اساسی یعنی اسلامیت، استقلال و عدالت دوستی است که این انقلاب را یک انقلاب جهانی می کند تا بستری برای انقلاب جهانی حضرت ولی عصر باشد.
انقلاب حضرت مهدی (عج) جهانی است و در مرزها نمی گنجد، ایشان یک مکتب جغرافیایی را به عنوان مکتب خود ارائه نمی دهد، ایشان تنها مکتبی را که معرفی می کند مکتب اسلام اصیل و ناب محمدی (ص) است.
حضرت صاحب زمان (عج)، می آید که عدل و قسط را در جهان برپا کند و الزام یک چنین حکومتی موضع گیری در برابر ظالمان عالم است، انقلاب جهانی حضرت ولی عصر می آید که ظالمان را خوار و خفیف کند و مظلومان را به حقشان برساند. انقلاب حضرت مهدی (عج) هرگز ظالمانی را که خون ملتهای مسلمان را در شیشه کرده اند، دوست نمی پندارد و با آنها بر یک هفت سین نمی نشیند!
انقلاب حضرت مهدی علیه السلام به هیچ ظالم و مستکبری بستگی ندارد و در برابر مستکبرین جهان قیام می کند. این انقلاب جهانی هرگز استکبار ستیزی خود را فدای عید نوروز نمی کند! این انقلاب با مردمی که غاصبند و سرزمین ملت دیگری را اشغال کرده اند، تا زمانی که به این رفتار خود ادامه می دهند دوستی ندارد!
حال دوباره سؤال می کنم، بر فرض اینکه فردی یا جریانی بخواهد با شعار مهدویت، این انقلاب جهانی استکبار ستیز دینی را به یک انقلاب بی خاصیت در برابر استکبار مبدل کند، آیا امام عصر می ایستد و تماشا می کند!؟
بر فرض اینکه یک جریان انحرافی بخواهد با شعار انسان کامل دوستی، ظالمان و دیکتاتورها را رسمیت و حقانیت ببخشد، آیا حضرت ولی عصر کوتاه می آید!
بر فرض این که افرادی با سوءقصد بخواهند به نام منجی، این مکتب اصیل اسلامی جهانی را به یک مکتب انحرافی- جغرافیایی تبدیل کنند، آیا منجی بشریت سکوت خواهد نمود؟! آیا ایشان در برابر بی اعتنای به فقه اصیل اسلامی و اهانت به فقها و علما در انقلاب خودش سکوت خواهد نمود؟!
هر چند که خداوند مردم را در سرنوشت شان مؤثر می داند اما بر فرض این که حتی مردم نیز اغوا شوند، آیا اهل بیت و معصومین (ص) اجازه می دهند کسی به نیابت از ایشان و با سؤاستفاده از غیبت ظاهری ایشان، هر منشی را به نام منش منجی باب کنند؟! نه! خداوند این باب را بسته است، چرا که این جریان، اعتماد مردم به اهل بیت را نشانه می گیرد! و هر جریانی که با اهل بیت درافتد می افتد! که اگر چه دیر و زود دارد، ولی بی سوخت و سوز است.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/12/27
12:19 ص
مثل اینکه با کمر همتی که بسته شده تا آقای مهندس اسفندیار رحیم مشایی عزیز!! رییس جمهور شود، باید قانع شویم که ایشان رییس جمهور بعدی است و رقیب هم ندارد. از آنجا که معاونت محترم مطبوعاتی رییس جمهور ادعا کردند: علی رغم اینکه آقای مشایی قصد نامزد شدن ندارند ولی شورای نگهبان نمی تواند صلاحیت ایشان را رد کند و این یعنی حتی اگر ایشان نخواهد نامزد شود با این همه طرفدار حتما باید تایید شوند! آقای جوانفکر برای شورای نگهبان اظهار تأسف هم کرده اند که مگر می شود مشایی را رد صلاحیت کرد به خصوص که وقتی آقایان موسوی و کروبی صلاحیت شان تایید شد، چگونه مشایی رد صلاحیت شود آن هم با این همه دوستدار! از آنجا که با این اظهارات آقای جوانفکر، بعید است شورای نگهبان دیگر جرأت رد صلاحیت را داشته باشد و اینکه فرض این است که طرفداران ایشان بسیار زیاد است، کم کم باید خودمان را قانع کنیم که ایشان رییس جمهر بعدی است و کسی جز او نخواهد بود! و احتمالا هر کسی غیر از ایشان برنده ی انتخابات شود، آقای احمدی نژاد به عنوان مسئول برگزاری انتخات و شورای نگهبان به عنوان ناظر بر آن، به نفع کس دیگری در نیتجه ی آرا، مهندسی کرده اند!
به همین منظور و برای طی مراتب توبه و انابه از ندانم کاری هایی که در گفتار و نوشتار در نقد جاهلانه ی گفتارهای ایشان داشته ام، مطالبی را با کمال خلوص نیت می نگارم:
این حقیر از آن زمان که آقای مشایی را دیدم به اقتدار ایشان پی برده و تقریبا مطمئن بودم که ایشان به یک مقام بالا، حداقل تا حدود شخص دوم مملکت نائل خواهد شد، اما از آنجا که حسادت در وجودم ریشه کرده بود، نمی توانستم ببینم کسی جایگاه خیالی مرا تصاحب نماید و همیشه آرزو داشتم که کمی، فقط کمی از این همه هوش و استعداد ایشان را می داشتم که این چنین تمام مرزهای علوم اجتماعی و دینی را در هم نوردیده و شجاعانه بی آنکه از هیچ کسی کوچکترین ترس و حیایی داشته باشد، می راند آنچه را که سایرین نمی توانستند برانند.
این آقای مشایی عزیز از همان ابتدا مورد علاقه نه امام خامنه ای! که حتی محبوب امام خمینی نیز بوده اند و همواره به عنوان یک ذخیره ای طلایی که نه! مسی! کنار گذاشته شده بود و آنچه که اکنون باعث شده است تا ایشان به میدان بیاید احتمالاً دستور بلاواسطه ی شخص خود انسان کامل بوده است و الا شأن ایشان آن قدر بالاست که جز از امام زمان از کسی دیگر دستور نمی گیرد.
مشاییا! تو بسیار تکامل یافته تر از احمدی نژادی و هر چقدر که ایشان فقط اهل عمل و کار بود شما اهل حرف و تئوری پردازی و مکتب سازی هستی. شما آن قدر آینده نگری تان عمیق است که هر چه قدر احمدی نژاد با هدفمندی یارانه ها و سهمیه بندی سوخت به فکر نتیجه ی انتخابات نبود و رأی خودش را می ریخت، شما از خیلی وقت پیش مشغول برنامه ریزی برای کسب جایگاه خدمت نه به خلق، که به خود انسان کاملی و در این راه حتی یک رأی را مغتنم می داری و امید است که به یمن شفافیت در مواضع تان، اصول گرا و وصول گرا و اصلاح طلب، فتنه گیر و فتنه گر، فلسطین دوست و اردن دوست و اسرائیل دوست و همه و همه با شما همراه شوند!
مکتب شما آن چنان عظیم است که ایرانیان خارج از کشور هم آنچنان از خود بی خود شده اند که مدام الکی به ایران می آیند. آقای مشایی آنان که با شما بدند، تحمل جذابیت شما را ندارند! نمی توانند نفوذ چشمان زیبای فیروزه ای شما را تحمل کنند! نمی توانند اقتدار شما را که در تعیین استانداران و برجاماندان وزرا حرف اول را می زند، تاب بیاورند! نمی توانند در مقابل آن قد رعنای شما تعظیم کنند! شما نه اهل جاذبه و دافعه! که فقط دارای جاذبه ای! و این یعنی از امیرالمومنین نیز پیشی! اینان نمی توانند محبوبیت شما را ببینند که اینچنین تمام هنرمندان و هنر وران و هنرپیشگان و هنربندان سر خود را روی شانه ی رحمانیت می گذارند!
مهندسا! رحیما! مشاییا! مکتب شما آن قدر پیشرفته است که با این که پلورالیزم را به خصوص در درک اسلام درهم کوبیده ای ولی به نوعی نوسکولاریزم رسیده ای! و در این نوسکولاریزم حکومت نه وظیفه ی برخورد با هنر ناپاک را دارد و نه وظیفه ی امر به معروف و نهی از منکر حتی از نوع زبانیش را! و نه حتی وظیفه ی محکوم کردن فتنه گران داخلی و خارجی!
مهندسا! خلاصه عرض کنم که فهم حقیر از ابعاد شناختی و معرفتی شما عاجز است و بعید می دانم جز در زمان ظهور که علم معرفت زیاد می شود، بشود شما را شناخت! و این سوء فهم منست که باعث شد از سر بی شناختی، بعضی وقت ها شما و گفته های تان را مورد نقد قرار دهم و از این گناه کبیره از درگاه رحمانی شما تقاضای عفو دارم!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/12/24
12:14 ص
رییس جمهور عزیز! خدا شاهد است که طی این 6 سال که از ریاست جمهوریت می گذرد، چقدر برای بی خوابی ها و مظلومیت هایت، ناراحت شده ام، چقدر در مقابل انتقادها و هجمه های غیر منصفانه، با صبر و منطق سایرین را به رعایت انصاف دعوت کرده ام، بیان اینها نه از باب منت است که هدف اثبات نمک نشناس نبودن است. دکتر جان! من هرگز به مناظره ات ایراد نگرفته ام، هرگز به عامیانه صحبت کردنت انتقاد نکرده ام، هرگز از خاکی بودنت خجالت نکشیده ام، همیشه از احیای نام امام عصر در چهارگوشه ی دنیا احساس غرور و افتخار کرده ام، همیشه از زنده کردن نام عدالت در بین مظلومان و ظالمان به خود بالیده ام، اما...
اما آنچه که موجب دلگیریم شده است، این است که کسی حایل بین شما و ما شده است، کسی مانع بین شما و علما شده است، همان کسی که رییس دفتر شما شده است و دوستانش که انگار در دولت با تقسیم سلولی در حال زیاد شدن هستند، کسی که نه تولایش و نه تبرایش مشهود نیست، کسی که تولایش در ولایت پذیری مشکوک و تبرایش در برائت از مشرکان و منافقان مورد سؤال است، کسی که به احترام هیچکس دست از صحبت های غیر تخصصی اش برنمی دارد، کسی که فکر می کند در دین، در جامعه، در هنر، در فلسفه و در منطق کسی جلودارش نیست، کسی که اهل مناظره نیست و اهل مناقشه است، کسی که باعث شده است تا به رضایت علما کمتر اهمیت بدهی، کسی که باعث شد تا لفظ ایران در برابر کلمه ی اسلام قرار گیرد، کسی که با مردم غاصب اسرائیل ، شاه اردن و فتنه گران اگر دوست نباشد، حداقل دشمن نیست! کسی که اصرار دارد با هر کسی با هر فکر و عملی و هر ظاهر و باطنی دوست باشد! کسی که اصرار دارد کسی از او بدش نیاید! کسی که شما را کانالیزه می کند! کسی که مخالفانش را بر نمی تابد! کسی که اصرار دارد ایدوئولوژیست است! کسی که اصرار دارد مکتب ساز است! کسی که اصرار دارد برداشتش از اسلام را به همه قالب کند! کسی که اصراردارد حرف نو بزند، حتی اگر نوروز را با ماه رمضان یکی کند! کسی که به نظر می رسد تا ظهور انسان کامل، از هیچ عالمی پیروی نمی کند! کسی که به نظر می رسد، انسان کامل را بهانه ای برای خودرأیی، خود محوری و لجاجت خود قرار داده است! کسی که به نظر می رسد ولایت امام عصر را سدی در برابر ولایت فقیه می داند!
خلاصه آقای رییس جمهور عزیز! هر چه که به این دشمنِ دوست نما نزدیک می شوی، از علما و مردم و مسلمین جهان دور می شوی، آنقدر اسلام را ایرانی کرده که در دنیا بجای اسلام، مجبور به دعوت به عدالت شده اید! احمدی نژاد عزیز! باور کنید در عصر غیبت کبری، نوابی برای هدایت مستقیم شما وجود ندارد! این خود امام زمان است که به پیروان ولایت فقیه، با دست غیبی اش کمک می کند، نه مدعیان رابطه با امام عصر!
احمدی نژاد عزیز، کانالیزه نشو! نگذار خندقی بین شما و مردم و علما ایجاد شود! شمایی که هرگز هیچ مصلحتی و عدالتی را برای کسب مقام دنیا معطل نکردی، طعمه ی کسی نشو که هدف اولش پیروزی در انتخابات بعدی و جلب همه ی آراست! نگذار که برای خرید رأی هر کس و ناکسی، رأی مستضعفین و مؤمنان هدر رود! نگذار نیت الهی شما را خراب کنند! آیا کسی به شما نگفته است که مؤمنان و علما از شما دلگیرند! و یا شاید نوشته اند ولی از سد دفتر شما رد نشده است! احمدی نژاد عزیز! باور کنید تا ظهور انسان کامل، هدایت در تبعیت از همین ولایت فقیه است که مطمئناً تحت حمایت و هدایت انسان کامل است! احمدی نژاد عزیز! نکند کسی از اطرافیان شما خود را به جای نائب امام عصر یا پیغام رسان نائب ایشان، جا زده باشد! می دانی همان هایی را می گویم که مدعی شدند در پیرامون شما هاله ی نور بود! آقای احمدی نژاد من یقین دارم که امام زمان (عج)، کسی را که در سرزمین استکبار از حضرتش می گوید، مورد عنایت و حمایت قرار می دهد، اما این مسئله نیازی به طرح هاله ی نور ندارد! دارد؟! نکند بازهم متوهمان و مدعیان تبعیت مستقیم از امام زمان، با این هاله های متوهمانه، از ارادت واقعی شما به حضرت ولی عصر سوءاستفاده می کنند! شما را به خدا اگر از آقای جوادی آملی و شاگردانش در حفظ راز هاله ی نور امانت داری ندیدی، از طرح مسائل دینی با سایر علما منصرف نشو! قربانت بروم! گلایه نمی کنم چرا وقتی که گفتند این آقای مشایی موجب سرخوردگی دوستداران شما می شود، باور نکردید! اما به شدت گلایه می کنم از این که این واقعیت را می بینید و باور نمی کنید! آقای احمدی نژاد عزیز! از این که در یک ارکستر موسیقی می نشینید کسی به شما انتقاد نکرده و نمی کند، اما از اینکه آقای مشایی و دوستانش بخواهند به زور علما را هم موسیقی دان کنند، انتقاد دارم و این لجاجت را چیزی جز سوءقصدی شوم به رابطه شما و علما نمی دانم. آقای احمدی نژاد عزیز! به دو جبهه ای که دست در دست هم، رابطه ی شما را با علما تخریب می کنند، (جبهه یی که خود را اصول گرای واقعی می داند و در قم خانه کرده و جبهه ی مشایی) توجه داشته باش که خدای نکرده قیچی نشوی! آقای احمدی نژاد شکست فتنه گران و پیروزی شما، مدیون دعای همین علما و مؤمنین است نه مدیون مدعیان متوهم! نکند خود را به این جبهه وام دار بدانی!
آقای احمدی نژادِ عزیز! برگرد و غصه را در چشم حامیانت ببین! شما را به خدا بیش از این پشتوانه ی 40 میلیونی ات را به رضایتِ به قول خودت آن خس و خاشاکِ وطن فروش، نفروش! در این کشور هم ایرانیت سر جای خود است و هم اسلامیت، نیازی نیست کسی به نام مکتب سازی در توازن این دو دستکاری کند! آقای احمدی نژاد برگرد و چهره ی دوستان واقعیت را ببین! آیا هنوز آن لبخند رضایتِ زمانی که دست رهبر را می بوسیدی در سیمایشان می بینی!؟
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/7/4
12:47 ع
مدعیان مکتب ایرانی و آنهایی که در پاسخ به مدعیان مکتب ایران، ایران را بی ارزش و ایرانی بودن را فاقد افتخار می خوانند، خواسته یا ناخواسته، اسلام و ایران را در برابر هم قرار داده اند. کسانی که هر جا لفظی از ایران، کورش، فرهنگ ایرانی، تاریخ ایران و ... به کار می رود، گوینده را مخالف اسلام معرفی کرده و متهم به جایگزینی کورش به جای پیامبر اسلام و ائمهی هدی می نمایند و با هرگونه افتخار به ایرانی بودن و یاد از ایرانیان موفق و نیکنام مخالفند و فورا آنان را تکفیر می نمایند، در عمل به مدعیان مکتب ایرانی کمک می کنند.
قابل توجه این دوستان است که: شهید مطهری کتابی با عنوان خدمات متقابل اسلام و ایران نگاشت و این دو را بجای این که از یکدیگر دور نماید به هم نزدیک نمود و خود در آثار دیگر نیز به ایرانی بودن خود افتخار نموده است بدون اینکه برای ایران مکتبی مجزا و تقابلی در برابر اسلام قائل شده باشد. به عنوان مثال در بخش معرفی آثار شهید مطهری در خصوص کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران در سایت شهید آوینی به نشانی:
http://www.aviny.com/occasion/Enghelab_Jang/motahari/89/MoarrefiKotob.aspx
آمده (که به همین مضمون در بسیاری از سایتها و منابع معتبر دیگر طرح گردیده است و البته چه بهتر که به خود کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران مراجعه گردد):
خدمات متقابل اسلام و ایران :
دارای سه بخش می باشد . در بخش اول به این پرسش پاسخ داده شده است که ایا هیچ گونه تضاد و تناقضی میان احساسات مذهبی و احساسات ملی ما ایرانیان وجود ندارد یا اینکه اساسا دارای دو نوع احساس متضاد ( مذهبی و ملی ) می باشیم ؟
بخش دوم متکفل پاسخ به پرسش دیگری است و آن اینکه دین اسلام آنگاه که در 14 قرن پیش به ایران وارد شد ، چه تحولات و دگرگونی هایی در میهن ما به وجود آورد و آیا اصولا ورود اسلام به ایران برای این کشور موهبت بود یا فاجعه ؟ فصل « کارنامه اسلام در ایران » در واقع ماحصل و نتیجه نهایی مباحث طرح شده در این بخش است . در این فصل رهاوردهای ارزشمند اسلام برای ایران بیان شده است .
در بخش سوم به پرسش دیگری پاسخ داده شده است و ان اینکه ایرانیان چه نقشی در راه نشر و بسط تعالیم دین اسلام داشته اند و انگیزه ایرانی در این خدمات چه بوده است ؟
با مطالعه کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران ، خواننده به این نتیجه روشن دست خواهد یافت که « مسائل مشترک اسلام و ایران هم برای اسلام افتخار آمیز است هم برای ایران ، برای اسلام به عنوان یک دین که به حکم محتوای غنی خود ملتی باهوش و متمدن و صاحب فرهنگ را شیفته خویش ساخته است ، و برای ایران به عنوان یک ملت که به حکم روح حققت خواه و بی تعصب و فرهنگ دوست خود بیش از هر ملت دیگر در برابر حقیقت خضوع کرده و در راهش فداکاری نموده است .»
یک ایرانی مسلمان همانطوری که از مسلمان بودنش در جهت کارو خدمت خالصانه می تواند استفاده کند میتواند از نیروی حب وطن که از نشانه های ایمان نیز هست، انگیزهای برای آبادانی وطن و خدمت به هموطن داشته باشد. بالاخره در این کشور همه که مسلمان دوآتشه نیستند فقط برای خدا و خالصانه کار کنند، اصلا برخی دینشان غیر اسلام است، آری برخی هم به قصد آبادانی کشور و خدمت به هم وطن کار میکنند که البته همان هم در نهایت به نفع اسلام تمام میشود و چه بسا این افراد به اسلام تقابل نداشته و روزی به آن نزدیک شوند.
بالاخره وقتی اسلام و ایران را با هر انگیزهای در مقابل هم قرار می دهیم، خواه یا ناخواه در باب تضعیفشان گام نهاده ایم.
مطمئنا طرح بحث مکتب ایرانی مذموم بوده و حقیر نیز قبلا مقاله ای در خصوص آثار طرح این مطلب نگاشتهام، ولی از سوی دیگر باید مراقب بود که در تحلیل و رد باب مکتب ایرانی از آن سمت بام هم نیفتیم و خودمان نیز ایران و اسلام را در برابر هم قرار ندهیم که در عمل همان اثر و عواقب منفی را خواهد داشت، همان اشتباهی که از سوی برخی مداحان بزرگ و مذهبیون مطهری نشناس هرروزه اتفاق میافتد.