91/2/19
5:58 ع
مدتی است که برخی اقدامات رییس جمهور فاقد وجاهت قانونی، منطقی و حقوقی به نظر می رسند، به نوعی که حتی طرفداران فعلی وی نیز قادر به حمایت از این اقدامات که بعضاً در قالب گفتار و بعضاً نیز در قالب مصوبه، نامه یا دستور هستند، نبوده و حتی علناً اعلام مخالفت و برائت می نمایند.
نامه ی اخیر رییس جمهور به آقای هاشمی شاهرودی آنهم در قالب تشکیک به مصوبه مورد تأیید و تصویب شورای نگهبان و مجلس شورای اسلامی باعث شده است تا حتی صدای دکتر کوچک زاده نیز دربیاید. سوال این است که رییس جمهوری که مشاوران حقوقی مانند دکتر الهام حقوق دان برجسته و باسابقه داشته است، چگونه و بر چه محملی و با چه انگیزه ای و یا با ترغیب چه کسانی چنین راحت خود را به گوشه ی رینگ می برد؟
مقارن شدن مشاورت ملک زاده با چنین نامه ای شاید کاملاً تصادفی باشد اما این موضوع را به ذهن متبادر می سازد که بیش از این که دولت بر اساس نیاز به انتخاب مشاور بپردازد بر اساس مصالح دیگری که احتمالاً از مقبره ی کس دیگری برمی خیزد به این عمل اقدام می کند.
از سویی دیگر تقارن همین نامه ی رییس جمهور به رییس شورای حل اختلاف منصوب رهبری با بحث تشکیک برخی اصولگراها به نظر استاد مصباح در خصوص میزان خطرناک بودن جریان انحرافی، چه راحت می نمایاند که خطر جدیست. خطری که مدتیست به سان یک روح خبیث در حال دمیده شدن در جسم دولت است، این روح تنش زایی و دورشدن از وظایف اصلی و فرار از موقعیت پاسخگویی با چاشنی مقصر جلوه دادن بقیه است. دولت روش سیاست خارجی فعال را به سیاست داخلی سوق داده است و برای فرار از پاسخگویی مرتباً سوال و شبهه مطرح می کند.
آن قدر رییس جمهور به مشورت دلسوزان واقعی و عالم خود بی توجهی نموده است که دیگر این گونه افراد از توجه وی ناامید شده اند و از سویی نیز جمع شدن و نزدیک تر شدن مشاورانی چون مشایی و جوانفکر و ملک زاده و بقایی و ... در اطراف رییس جمهور موجب تضعیف جایگاه قانونی، حقوقی وعلمی تصمیمات وی گردیده است.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/1/9
10:1 ع
پس از اظهارات اخیر آقای احمدی نژاد در خصوص این که اسلام توسط فردوسی نجات یافته است، اگرچه این بار این اظهارات با حاشیه های رسانه ای کمتری مواجه شد، اما یکی از مراجع عظام، اینگونه پاسخ گفته اند که این کلام آقای احمدی نژاد ظلم به علمای دین است و فرموده اند که این اظهارات در مورد فردوسی انکار نقش علما در نجات اسلام تلقی می شود.
پاسخ این مرجع عالیقدر، از این جهت حجیت کافی را ندارد که منجی بودن می تواند یک عمل مشترک فرض شود و این که دونفر چیزی را در دوزمان یا مکان متفاوت نجات داده باشند و از این لحاظ این دو مفهوم به لحاظ منطق، منافاتی باهم ندارد و البته این بدان معنی نیست که هردو یا یکی از آنها درست باشد.
علمای عزیز ما در زمانی که حد و اندازه ی شان بسیار بالاتر از حد و اندازه ی پاسخگویی به برخی سخنان از جنس سخنان مشایی است و اگر چه این علما این عمل را از دلسوزی انجام می دهند، ولی بهتر است که این پاسخگویی ها را به شاگردان خبره و معتمد خودشان بسپارند تا در گام های بعد دوباره امثال مشایی ها و جوانفکر ها در رد این پاسخ ها به خود جرأت پاسخگویی و مجادله با مراجع عظام ندهند و اصولاً شاید این همان خواسته ی قلبی شان باشد تا به این شکل خودشان را بزرگ نمایند.
و اما نظر حقیر در مورد این سخنان این است که، یقیناً همان فردوسی که ادعای عجم زنده کردن دارد، می توانست مسراعی برای ادعای زنده کردن اسلام بیاورد و این شجاعت از روح حماسی فردوسی اصلاً غریب نبود تا افراد دیگر برایشان با قافیه ی ناموزون چنین ادعاهایی بسرایند. البته با توجه به سابقه ی آقای مشایی در این که خود را عالم بدون معلم و یا فراتر از معلم می داند، آیت الله مکارم شیرازی نیت این سخنان احمدی نژاد را پیرو ادعاهای قبلی آقای مشایی و احمدی نژاد در مورد علم کردن مکتب ایران و به منظور رد یا تضعیف جایگاه اسلام اصیلی که در نزد علمای دین است دانسته است.
درپایان این که حقیر سراپا تقصیر، جایگاه همه ی کسانی را که در راه اسلام گام می نهند، از عالم تا متعلم و از شهید تا فقیه و... خادم می دانم، نه ناجی! و یقیناً نه فردوسی و نه سایر علما، لفظ ناجی اسلام را برخود نمی پسندند و همه و همه بیش از این که خدمتی به اسلام کرده باشند، از این خوان الهی پربرکت، در محضر پیامبر مکرم اسلام و اهل بیت مکرمشان بهره جسته اند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/6/24
12:42 ع
در سال 89 مطلبی را نوشته بودم خطاب به آقای احمدی نژاد با این عنوان که "بگذارید احمدی نژاد بخواند" و امروز که مرورش کردم انگار همین الان هم حرف ته دلم همان است که بود، نمی دانم چطور می توانم مطلبم را به ایشان برسانم ولی توکل بر خدا شاید خدا خواست و میسر گردید:
رییس جمهور عزیز! خدا شاهد است که طی این 6 سال که از ریاست جمهوریت می گذرد، چقدر برای بی خوابی ها و مظلومیت هایت، ناراحت شده ام، چقدر در مقابل انتقادها و هجمه های غیر منصفانه، با صبر و منطق سایرین را به رعایت انصاف دعوت کرده ام، بیان اینها نه از باب منت است که هدف اثبات نمک نشناس نبودن است. دکتر جان! من هرگز به مناظره ات ایراد نگرفته ام، هرگز به عامیانه صحبت کردنت انتقاد نکرده ام، هرگز از خاکی بودنت خجالت نکشیده ام، همیشه از احیای نام امام عصر در چهارگوشه ی دنیا احساس غرور و افتخار کرده ام، همیشه از زنده کردن نام عدالت در بین مظلومان و ظالمان به خود بالیده ام، اما...
اما آنچه که موجب دلگیریم شده است، این است که کسی حایل بین شما و ما شده است، کسی مانع بین شما و علما شده است، همان کسی که رییس دفتر شما شده است و دوستانش که انگار در دولت با تقسیم سلولی در حال زیاد شدن هستند، کسی که نه تولایش و نه تبرایش مشهود نیست، کسی که تولایش در ولایت پذیری مشکوک و تبرایش در برائت از مشرکان و منافقان مورد سؤال است، کسی که به احترام هیچکس دست از صحبت های غیر تخصصی اش برنمی دارد، کسی که فکر می کند در دین، در جامعه، در هنر، در فلسفه و در منطق کسی جلودارش نیست، کسی که اهل مناظره نیست و اهل مناقشه است، کسی که باعث شده است تا به رضایت علما کمتر اهمیت بدهی، کسی که باعث شد تا لفظ ایران در برابر کلمه ی اسلام قرار گیرد، کسی که با مردم غاصب اسرائیل ، شاه اردن و فتنه گران اگر دوست نباشد، حداقل دشمن نیست! کسی که اصرار دارد با هر کسی با هر فکر و عملی و هر ظاهر و باطنی دوست باشد! کسی که اصرار دارد کسی از او بدش نیاید! کسی که شما را کانالیزه می کند! کسی که مخالفانش را بر نمی تابد! کسی که اصرار دارد ایدوئولوژیست است! کسی که اصرار دارد مکتب ساز است! کسی که اصرار دارد برداشتش از اسلام را به همه قالب کند! کسی که اصراردارد حرف نو بزند، حتی اگر نوروز را با ماه رمضان یکی کند! کسی که به نظر می رسد تا ظهور انسان کامل، از هیچ عالمی پیروی نمی کند! کسی که به نظر می رسد، انسان کامل را بهانه ای برای خودرأیی، خود محوری و لجاجت خود قرار داده است! کسی که به نظر می رسد ولایت امام عصر را سدی در برابر ولایت فقیه می داند!
خلاصه آقای رییس جمهور عزیز! هر چه که به این دشمنِ دوست نما نزدیک می شوی، از علما و مردم و مسلمین جهان دور می شوی، آنقدر اسلام را ایرانی کرده که در دنیا بجای اسلام، مجبور به دعوت به عدالت شده اید! احمدی نژاد عزیز! باور کنید در عصر غیبت کبری، نوابی برای هدایت مستقیم شما وجود ندارد! این خود امام زمان است که به پیروان ولایت فقیه، با دست غیبی اش کمک می کند، نه مدعیان رابطه با امام عصر!
احمدی نژاد عزیز، کانالیزه نشو! نگذار خندقی بین شما و مردم و علما ایجاد شود! شمایی که هرگز هیچ مصلحتی و عدالتی را برای کسب مقام دنیا معطل نکردی، طعمه ی کسی نشو که هدف اولش پیروزی در انتخابات بعدی و جلب همه ی آراست! نگذار که برای خرید رأی هر کس و ناکسی، رأی مستضعفین و مؤمنان هدر رود! نگذار نیت الهی شما را خراب کنند! آیا کسی به شما نگفته است که مؤمنان و علما از شما دلگیرند! و یا شاید نوشته اند ولی از سد دفتر شما رد نشده است! احمدی نژاد عزیز! باور کنید تا ظهور انسان کامل، هدایت در تبعیت از همین ولایت فقیه است که مطمئناً تحت حمایت و هدایت انسان کامل است! احمدی نژاد عزیز! نکند کسی از اطرافیان شما خود را به جای نائب امام عصر یا پیغام رسان نائب ایشان، جا زده باشد! می دانی همان هایی را می گویم که مدعی شدند در پیرامون شما هاله ی نور بود! آقای احمدی نژاد من یقین دارم که امام زمان (عج)، کسی را که در سرزمین استکبار از حضرتش می گوید، مورد عنایت و حمایت قرار می دهد، اما این مسئله نیازی به طرح هاله ی نور ندارد! دارد؟! نکند بازهم متوهمان و مدعیان تبعیت مستقیم از امام زمان، با این هاله های متوهمانه، از ارادت واقعی شما به حضرت ولی عصر سوءاستفاده می کنند! شما را به خدا اگر از آقای جوادی آملی و شاگردانش در حفظ راز هاله ی نور امانت داری ندیدی، از طرح مسائل دینی با سایر علما منصرف نشو! قربانت بروم! گلایه نمی کنم چرا وقتی که گفتند این آقای مشایی موجب سرخوردگی دوستداران شما می شود، باور نکردید! اما به شدت گلایه می کنم از این که این واقعیت را می بینید و باور نمی کنید! آقای احمدی نژاد عزیز! از این که در یک ارکستر موسیقی می نشینید کسی به شما انتقاد نکرده و نمی کند، اما از اینکه آقای مشایی و دوستانش بخواهند به زور علما را هم موسیقی دان کنند، انتقاد دارم و این لجاجت را چیزی جز سوءقصدی شوم به رابطه شما و علما نمی دانم. آقای احمدی نژاد عزیز! به دو جبهه ای که دست در دست هم، رابطه ی شما را با علما تخریب می کنند، (جبهه یی که خود را اصول گرای واقعی می داند و در قم خانه کرده و جبهه ی مشایی) توجه داشته باش که خدای نکرده قیچی نشوی! آقای احمدی نژاد شکست فتنه گران و پیروزی شما، مدیون دعای همین علما و مؤمنین است نه مدیون مدعیان متوهم! نکند خود را به این جبهه وام دار بدانی!
آقای احمدی نژادِ عزیز! برگرد و غصه را در چشم حامیانت ببین! شما را به خدا بیش از این پشتوانه ی 40 میلیونی ات را به رضایتِ به قول خودت آن خس و خاشاکِ وطن فروش، نفروش! در این کشور هم ایرانیت سر جای خود است و هم اسلامیت، نیازی نیست کسی به نام مکتب سازی در توازن این دو دستکاری کند! آقای احمدی نژاد برگرد و چهره ی دوستان واقعیت را ببین! آیا هنوز آن لبخند رضایتِ زمانی که دست رهبر را می بوسیدی در سیمایشان می بینی!؟
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/4/3
4:41 ع
به گزارش خبرگزاری فارس از بوشهر، غلامعلی حدادعادل در نشست پرسش و پاسخ با حضور نخبگان فرهنگی استان بوشهر در پاسخ به سوال یکی از حضار که در مورد جریان انحرافی سوال کرد، اظهار داشت: این موضوع آنقدر مهم نیست که به عنوان یک سوال مطرح باشد.
وی افزود: این موضوع اشکالی محسوس بوده که در ماههای اخیر شدت یافته و ظهور بیشتری پیدا کرده و رهبری تدبیر کردند و مردم نیز بصیرت کافی در این موضوع دارند.
نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی تصریح کرد: معیار ما ولی فقیه است و مردم به ولی فقیه اعتقاد و اعتماد دارند و میدانند خطی که رهبری ترسیم میکنند خط درست است و کسی که از این خطر منحرف شود جریان انحرافی است.
حدادعادل اضافه کرد: مسائل فرهنگی، اقتصادی و... در کشور داریم و این طور نیست که ذهن ما فقط به موضوع جریان انحرافی مشغول شود.
رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی در پاسخ به سوالی در ارتباط با استراتژی فرهنگی کشور خاطرنشان کرد: در اینکه نبرد سنگین فرهنگی تحت عنوان جنگ نرم داریم شکی نیست و میدانیم دشمنان از حمله نظامی ناامید شدند و به سراغ جنگ فرهنگی رفتند.
وی بیان داشت: جنگ فرهنگی بالفعل وجود دارد و نه میتوانیم بگوییم پیروز هستیم و نه اینکه شکست خوردیم بنابراین باید این تهدید را جدی بگیریم.
این مسئول در پاسخ به سوالی در مورد بحران هویت جوان ایرانی اضافه کرد: باید تلاش کنیم جوان ایرانی به ایرانی بودن خود آگاه باشد و افتخار کند.
حداد عادل ابراز داشت: نباید به گونهای باشد که جوانان ما از اینکه فکر کنند ایرانی هستند احساس خجالت کنند بلکه باید احساس غرور کنند.
وی در پاسخ به سوالی در مورد ادغام وزارتخانهها یادآور شد: این موضوع با تشکیل کارگروه مشترک دولت و مجلس به سرانجام خود نزدیک شده و بنا هم نیست وزارت نفت و نیرو در هم ادغام شوند.
این مسئول در پاسخ به سوالی در مرود عملکرد وزارت ارشاد و توقیف نشریه 9 دی گفت: وزارت ارشاد وزارتخانهای نیست که برای کشیدن بارسنگین فرهنگ طراحی شده باشد و نبرد بزرگ فرهنگی به دست وزارت ارشاد به سرانجام نمیرسد.
نماینده مردم تهران در مجلس شئرای اسلامی در پاسخ به سوالی در مورد ایجاد دانشگاه فرهنگیان عنوان کرد: تاثیر آموزش و پرورش در تربیت نسل جوان از هر دستگاه دیگر مهمتر است.
حداد عادل اضافه کرد: در این ارتباط وزارت علوم، اما و اگرهایی آورده ولی با وزیر آموزش و پرورش و علوم همکاری داریم تا مشکل را برطرف کنیم.
وی در پاسخ به سوالی در ارتباط با بودجههای فرهنگی با بیان اینکه ارقام مصوب شده با واقعیت تطبیق نمیکند، متذکر شد: دوان محاسبات به مصرف بودجه نظارت و موارد خلاف را بررسی و اعلام میکند، ما نیز در مجلس اگر به موردی برخورد کردیم از طریق سوال، استیضاح، تحقیق و تفحص موضوع را بررسی میکنیم.
این مسئول در پایان اذعان داشت: موضوع مهندسی فرهنگی نیز که جز مطالبات رهبری است در شورای عالی انقلاب فرهنگی مورد بحث است و به زودی در دستور کار شورای عالی انقلاب فرهنگی قرار میگیرد.
90/4/3
4:15 ع
وقتی دست اندرکاران فتنه 88 بازداشت شدند و آزاد شدند و دوباره بازداشت شدند و دوباره آزاد شدند، سران قوه قضاییه گفتند که بالاخره با فتنه گران برخورد خواهد شد و فکر نمی کردند که بازداشت و دوباره آزاد کردن آن ها موجب خواهد شد تا برخی برداشت کنند که سران فتنه بی گناهند و مظلوم! حتماً یادتان هست که چند بار فائزه هاشمی را بازداشت کردند و هر بار به بهانه ای واهی آزاد کردند! نه تنها این بازداشت های بی هدف موجب مظلوم نمایی شد، بلکه برخی افراد خود سر را نیز به واکنش واداشت که همان واکنش ها نیز به تشید مظلوم نمایی جریان فتنه، دامن زد.
متاسفانه باید گفت این اهمال کاری ها در برخورد با سران فتنه آن قدر ادامه یافت تا جریان انحرافی فعالیت های زیر زمینی خود را آشکار کرد. حالا دیگر انعطاف نابجا در قوه ی قضاییه به یک رویه تبدیل شده است که البته شروعش نه با عدم برخورد با جریانات فتنه و انحرافی که با تحمل مفسدان اقتصادی بود. شاید اگر همان روزی که مهدی هاشمی و اعوانش غرق در مفاسد اقتصادی و رانتهای عظیم اقتصادی بودند، برخورد مناسب با آنان انجام می شد، هرگز آمارسازی های وی در جهت تحریک سران فتنه روی نمی داد، اما دیدیم که عدم برخورد با مفسدان بزرگ اقتصادی موجب و مسبب شعله ور شدن آتش فتنه گردید و پس از اطفای حریق فتنه نیز عدم برخورد با سران فتنه موجب شد تا فتنه گران بیانیه دهند و به دشمنان خارجی پیام دهند و پیام دریافت کنند و بعد از دوسال از فتنه انگار قوه ی قضاییه دیگر دغدغه ی برخورد با این افراد را ندارد. یادمان هست که زمانی مقام معظم رهبری چقدر برخورد با مفاسد بزرگ اقتصادی را مهم می دانستند و بر لزوم آن تاکید می کردند، در آن موقع رییس وقت قوه ی قضاییه، آقای هاشمی شاهرودی می گفت که برخورد با این مفاسد موجب ناامنی اقتصادی می گردد و حال آنکه عدم برخورد با این مفسدان نه تنها موجب شدت مفاسد اقتصادی که موجب بروز فتنه ای عظیم در ابعاد سیاسی، اجتماعی و امنیتی نیز گردید.
هم اکنون دو گروه سرخورده که از جریان مفاسد اقتصادی و جریان فتنه باقی مانده اند، فاقد مشروعیت و جایگاه اجتماعی و حکومتی هستند ولی در به در به دنبال یک فرصت دیگر برای بروز و فعالیت ویروسی خود می گردند و جریان انحرافی اکنون این فرصت را برای آن دوجریان نیمه جان مهیا کرده است. در کنار این سه جریان گروهی دیگر وجود دارند که نه از مفسدان اقتصادی و نه از فتنه گران برائت نجسته اند و بارها نیز خود را خادم آنان نشان داده اند. علی لاریجانی و دوستانش بعنوان کسانی که چه قبل از انتخابات و چه بعد از آن مدتها آب در آسیاب فتنه گران سیاسی و اقتصادی می ریختند نیز وجه دیگر این معادله هستند که در این اتحاد نقش کاتالیزور را ایفا می کنند. اکنون همه شنیده ایم که اصلاح طلبان در جلسات پنهان و آشکار خود از جریان انحرافی به عنوان یک فرصت و دوست یاد می کنند و از سویی می بینیم که فائزه ی هاشمی و جاسبی در حمایت از وزیر ورزش معرفی شده عملاً دست به کار می شوند و در همان اثنی باز هم می بینیم که علی لاریجانی از اصلاح طلبان دعوت به حضور در انتخابات می کند و در حالی که دولت را متهم به دخالت در انتخابات و به قول فتنه گران تقلب می کند تهدید به واکنش را در گام اول کلید می زند. هم گرایی این چهار ضلع نذیریست برای بروز یک فتنه ی جدید که ابعاد آن تا قبل از بروزش به لحاظ بزرگی ناپیدا خواهد بود.
فتنه ی جدید با جایگاه حکومتی و قدرت جریان انحرافی، پول و ثروت مفسدان اقتصادی، پایگاه خارجی و رسانه ای حامیان اصلاحات و فرصت طلبی سیاستمداران سرخورده اصولگرای سنتی به وقوع خواهد پیوست.
ای کاش می شد به احمدی نژاد فهماند که میزبان انگلی به نام جریان انحرافی یا نفوذی شده است و این انگل کاری جز تحلیل میزبان خود ندارد و البته باید دانست که تا زمانی که این میزبان، خونی داشته باشد، انگل خود را به عنوان یک همزیست و خیرخواه معرفی خواهد نمود ولی در ادامه ی راه کار به جایی خواهد رسید که یا میزبان باید از انگل جداشود و یا خدای ناکرده توسط انگل مسخ گردد.
در شرایط حاضر به نظر می رسد هر چقدر تعداد اضلاع فتنه کمتر باشد و یا هر چقدر قدرت هر یک از آنها کمتر گردد، فتنه ای خفیف تر به وقوع خواهد پیوست و تمرکز روی فقط یکی از اضلاع مانند جریان انحرافی و یا جریان فتنه نه تنها کارگشانیست که موجب مظلوم نمایی می گردد. مثلا اگر جریان انحرافی محاکمه شود ولی جریان فتنه و جریان های مفسد اقتصادی مبرا بمانند، جریان انحرافی مظلوم جلوه خواهد نمود و چه بسا پایگاهش تقویت نیز بشود. ای کاش ریاست محترم قوه ی قضاییه دوباره نگاهی به حکم انتساب خود بیاندازد و ببینند که در آن مقام معظم رهبری انتظارشان را از این قوه اینچنین بیان کردند:
"اکنون چشمداشتِ سلامتِ ارکان و اتقانِ احکام و سرعت و سهولت در اجرای عدالت، از دادگستری جمهوری اسلامی، انتظاری بحق است که مسئولان این پیکرهی عظیم و دستگاههای جانبی آن باید در برآوردن آن با همهی توان از هیچ کوشش و ابتکاری فروگذار نکنند"
90/3/3
12:52 ص
شنیده شده برخی کسانی که طی سالیان اخیر, خانوادگی بدعت گذار بدترین انواع ولایت گریزی بوده اند و بعضاً از ولایت نیز گریخته اند, نامه نگاری کرده اند که "دیدی ما نسبت به جریان انحرافی هشدار داده بودیم و شما جدی نگرفتید". اینان که تا کنون هیچ اشاره ای به جریان انحرافی نکرده بودند, انگار خودشان را و جریان های منحرف وابستگان و آقازاده های خود را فراموش کرده اند و این چنین دلیل ولایت گریزی خود را بصیرت بیش از حد و یا قدرت پیش بینی شدید خود دانسته و عذری بدتری از گناه آورده اند و این گونه, نامه های بی سلام و والسلامشان, به نامه های مشابه دیگر از همان نوع تبدیل شده است. آقای حسین قدیانی مطلبی در پاسخ به این جریان آورده اند که تقدیم می گردد:
نمیدانم چرا هر وقت میخواهم مشخصا درباره آقای رفسنجانی چیزی بنویسم، دست و دلم میلرزد. به همان اندازه که احساس میشود خاندان ایشان از نوعی مصونیت قضایی برخوردارند، هزینه نقد متهمان این خانواده آنقدر بالاست که بعضا مترادف با «شلاق» میشود. این نکته داغ کمی نیست، اما نظام مقدس جمهوری اسلامی بنا بر هر مصلحتی، نهفقط با «م. ه» و «ف. ه» کاری ندارد، بلکه صلاح دیده است از خاندان هاشمی در برابر کسانی که نازکتر از گل به ایشان میگویند، تمام قد دفاع کند. با این همه نمیدانم از چهرو اعضای این خانواده گاهی نمکدان میشکنند و از منافقین دعوت میکنند که بریزید در خیابانها؟! من که خود عاشق جمهوری اسلامی هستم، لازم میدانم بر دهان کسانی که تملق نظام میکنند، خاک بپاشم، الا اینکه آن شخص، آقای رفسنجانی و آقازادههایش باشند. یعنی طبیعیترین اتفاق در نظام ما این است که خاندان هاشمی تملق جمهوری اسلامی بگویند. تملق، دندان لقی است که باید آن را کشید، اما خاندان هاشمی بر فرض که روزی بخواهند چاپلوسی نظام را بکنند، هیچ نباید بر ایشان خرده گرفت، از بس که این رخداد طبیعی مینماید. آنچه غیرطبیعی است، این است که خانواده هاشمی، نهفقط تملق جمهوری اسلامی نمیگویند، بلکه «نامه سرگشاده» هم مینویسند. نهفقط نامه سرگشاده مینویسند، که تلویحا و تصریحا خواهان ابطال رای اکثریت میشوند. نهفقط رای ملت را نمیپذیرند، که دعوت به هرج و مرج میکنند. نهفقط دعوت به هرج و مرج میکنند، که به «خرید» هم علاقه زیادی از خود نشان میدهند. نهفقط زیاد خرید میکنند، که در نماز جمعه «خطبه دفاع از فتنه» میخوانند. نهفقط مواضع دشمن شادکن اتخاذ میکنند، که نظرشان هنوز هم همان مواضعی است که در نماز جمعه گرفتهاند. نهفقط بر همان مواضع ایستادهاند، که «دیدید گفتم» هم میگویند. نهفقط «دیدید گفتم» میگویند، که زمینه حمایت معاندین از خودشان را فراهم میکنند. نهفقط جریانهای مختلف ضدروحانیت از قبیل داریوش همایون از دوستان ایشان تعریف میکنند، که با جریان انحرافی هم بی سَر و سِر نیستند. نهفقط عناصر اصلی «جریان مذکور» دور و بریهای این خانوادهاند، که جریان منحرف سران فتنه هم همسایههای ایشاناند. نهفقط موسوی و کروبی و خاتمی از هاشمی زبان به مدح باز میکنند، که متهمان این خاندان از کشور فرار میکنند. نهفقط «م.ه» فراری است، بلکه رتق و فتق امور دانشگاه آزاد را هم میکند. نهفقط شعبه لندن را سر و سامان میدهد، که موقع بازگشت به کشور، قوه محترم و مظلوم قضائیه نباید کاری با وی داشته باشد. نهفقط مصونیت قضایی شامل حال آقازاده فراری باید باشد، که از ایشان باید مثل قهرمانان استقبال شود. نهفقط «م. ه» آدم خیلی خوبی است، که همه خاندان هاشمی افراد برجسته و مهمی هستند. نهفقط مهم و برجسته هستند، که «استوانه نظام» هستند. نهفقط استوانه نظام هستند، که نسخه آشوب برای بعد از انتخابات میپیچند. نهفقط جرقه فتنه را میزنند، که در میدان عمل هم پای کارند. نهفقط برجی، کاخی، پولی، پلهای به نام خاندان هاشمی نیست، که از همان قبل انقلاب وضعشان خیلی خوب بود. نهفقط از همان قبل انقلاب خیلی اوضاع خوبی داشتند، که انقلاب برای به ثمر نشستنش و جمهوری اسلامی برای ادامه حیاتش تا خرخره به ایشان بدهکار است. نهفقط جمهوری اسلامی به خاندان هاشمی بدهکار است، که ما هم به هاشمی و خاندان هاشمی بدهکاریم و همین که الان دارد دست و دلم میلرزد، ادای بخشی از این دین است.
قبل از ادامه بحث، حتما میخواهم به 2 نکته اشاره کنم:
یک:
اگر همین الان که نقد جریان مذکور سخن هر کوی و برزنی است، یکی از من بپرسد با کدام یک از حضرات برجسته، بیش از همه زاویه داری، حتما میگویم با هاشمی و خاندانش. چرا که شاید دست و دلم بلرزد، اما ایمانم هرگز.
دو:
نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم جریان انحرافی سران فتنه را مورد بررسی قرار دهم، میبینم که آقای رفسنجانی و خانوادهشان مثل کوه پشت فتنهگران ایستادهاند؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم جریان انحرافی عطا مهاجرانی را مورد نقد قرار دهم، میبینم که سرنخ این شخص بوالهوس میرسد به معاونت پارلمانی آقای هاشمی؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم در کف خیابان با جریان انحرافی آشوبگران عاشورا بجنگم، خاندان رفسنجانی جلوی چشمم رژه میروند؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم علیه جریان انحرافی حزب کارگزاران چیزی بنویسم، ناخودآگاه منتقد آقای رفسنجانی و خانوادهشان میشوم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم علیه جریان منحرف حزب مشارکت و سازمان مجاهدین 2 کلمه حرف حساب بزنم، یاد خطبه دفاع از فتنه میافتم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم علیه جریان انحرافی خواص بیبصیرت حرفی بزنم، یاد این جمله نغز و البته خالی از مغز میافتم که کشته شدن هابیل توسط قابیل، تقصیر حرفهای فلانی بود در مناظره؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم منتقد جریان منحرف «عمار با الف» باشم، یاد تملق، ارادت، چاپلوسی و عشق وافر این حضرات، نهفقط به آقای هاشمی، که به خانواده ایشان میافتم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم جریان انحرافی بیعفتی و بدحجابی را مورد سرزنش قرار دهم، یاد «هاشمی 2005» و نیز خاطره تابوشکنیهای «ف. ه» در ساختمان خیابان حجاب، در ذهنم نقش میبندد؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم درباره عدالت و معیشت مردم و جریان منحرف زالوصفتان اقتصادی مطلبی بنویسم، ناگهان فکر بیتالمال میافتم و اینکه اگر «م. ه» چیز دندانگیری به نامش نیست، پس چگونه به آشوبگران عاشورا پولهای کلان میداد؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت فیلم یاد هندوستان نقد جریان انحرافی یقه سفیدها میکند، یاد خاندان آقای هاشمی میافتم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم جریان منحرف ضدروحانیت را بکوبم، یاد «روزنامه زن» که توسط «ف. ه» اداره میشد، میافتم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت منتقد هر جریان انحرافیای شوم، و حتی همین امروز که بنا بر نقد «جریان مذکور» گذاشتهام، همچین میشود و عدل میرسم به از ما بهتران؟!... و اما از آنجا که آقای هاشمی خودشان بهتر از من در جریان نسبت مستقیم عناصر جریان مذکور با ایشان هستند، از ذکر مصادیق خودداری میکنم. باورم هست دولت مستقر، اهل خدمت است و جریان مذکور، اهل خیانت. من هر وقت میخواهم از خدمات دولت به نیکی یاد کنم، هیچ ارتباطی میان خاندان هاشمی با سفرهای استانی، هدفمندی یارانهها، افق جدید در انرژی هستهای، عدالتمحوری، نانوتکنولوژی، ماهواره امید، مسکن مهر، رونق بازار و بورس و... نمیبینم، الا اینکه در یک کلام آقای هاشمی با همه این خوبیها یک جا مخالفت کرد و خدمات دولت را «گداپروری» خواند. اما من هر وقت میخواهم جریان مذکور را نقد کنم، دست بر قضا به «فلانی» و «بهمانی» میرسم که از آحاد حزبالله، تنفر دارند، از علامه مجاهد مصباحیزدی بدشان میآید، از اهل ولا کینه به دل دارند، «پابرهنههای پردرد» را برنمیتابند، هوای «برهنههای بیدرد» را دارند و... آری! همچین هم با آقای هاشمی بینسبت نیستند. آقای هاشمی! از جمله این فلانیها و بهمانیها که عنصر بلندبالای جریان مذکور است، یادتان هست مدیران اقتصادی کدام شرکت را به دیدار شما آورد تا به احمدینژاد رای ندهند و به شما رای بدهند؟! آقای هاشمی! بیش از این بخواهم وارد جزئیات شوم، دست و دلم میلرزد، اما ایمانم هرگز نمیلرزد و میتوانم ادعا کنم که عناصر اصلی و همهکاره جریان مذکور، اتفاقا عاشق چشم و ابروی شما هستند.
فقط بحث نسبت نیست. بحث ارادت هم نیست. بحث نوعی ولایت است که این ولایت را شما بر جریان مذکور دارید. کتمان کنید، در نوشته بعدی مجبورم پای ایمانم را بیش از این وارد جزئیات کنم و به شما بگویم که... بگویم که... بگویم که؛ «شما دیگر نفرمایید آقای هاشمی!»
***
این روزها آقای رفسنجانی و خاندانشان، محرمانه و غیرمحرمانه زیاد نامه مینویسند و بیشتر از آن، موضعگیری میکنند. تمام حرف حساب ایشان خلاصه در یک جمله میشود که؛ «ما قبلا به شما تذکر داده بودیم، اما شما گوش نکردید و الان به همان حرفهای ما رسیدید». در این بخش از جناب آقای رفسنجانی چند سوال دارم:
یکم: شما دقیقا چه زمانی و چه چیزی را به ما تذکر داده بودید؟! آیا جز این بوده است که تذکرات قبلی شما بیش از آنکه نقد جریان مذکور باشد، شورش اشرافیت علیه اکثریت بوده است؟! آیا نامه سرگشاده، تذکر در باب جریان انحرافی بود یا شمشیر کشیدن علیه مردمسالاری یا دموکراسی؟!
دوم: آیا همه تذکرات قبلی شما به ما خلاصه در ابطال انتخابات نمیشود؟!
سوم: آیا منظورتان از تذکرات قبلیتان به ما، این نبود که به ما تذکر داده بودید سفرهای استانی و رفتن هیات دولت در قلب فلان روستای لب مرز، گداپروری است؟!
چهارم: آیا تذکر قبلی شما به ما درباره خیانتهای جریان مذکور بود، یا خدمات دولت؟!
پنجم: میشود بگویید آن زمان که نگارنده نوشت: «نوشتیم احمدینژاد، خوانده شد...»، شما از جریان مذکور کدام انتقاد را ولو در لفافه مطرح کردید؟!
ششم: میشود بگویید که کدام رفتار و گفتار از ناحیه شما و خاندانتان باعث شده یکی از مهمترین دلایل پیروزی هر نامزدی در انتخابات، این باشد که بیش از دیگری با حضرتعالی و خانواده محترم مرزبندی کند؟!
هفتم: اگر ممکن است بیان کنید چرا امثال من، بیشتر میپسندند که جنابعالی را از زاویه جمهوریت و مردمسالاری نقد کنند تا اسلامیت؟!
هشتم: میشود بیان کنید به کدام دلیل به هیچ کدام از مواضع شما در نماز جمعه عمل نشد اما نه تنها در ایران قیامت نشد، که حتی شیخ دیپلمات هم علیه سران فتنه موضعگیری کرد؟!
نهم: اگر ممکن است بفرمایید مخاطب نامه سرگشاده شما جریان مذکور بود یا دولت؟! این را هم لطف کنید و در ذیل همین سوال، جواب دهید؛ شما در نامه سرگشاده به دولت سلام نکردید یا به حکومت؟!
دهم: بفرمایید که چرا و به چه دلیل، مردم مدتهاست به شما پستهای انتخابی نظام مقدس جمهوری اسلامی -نه سمتهای انتصابی!- را تعارف نمیزنند؟!... و باز این پرسش؛ چرا منتخبان ملت در خبرگان رهبری هم عاقبت به سیاق تودههای ملت عمل کردند و در شما کفایت لازم برای ریاست بر مجلس حساس، مهم و صدالبته انتخابی خبرگان رهبری را ندیدند؟!
یازدهم: میشود بگویید چرا آن زمان که ما داشتیم از خرافهگرایی انتقاد میکردیم، شما به جای آنکه مثل ما متذکر این انحراف باشید، خودتان دم به ساعت خوابهایتان را برای این و آن تعریف میکردید؟! سوال دیگر. آیا اتکای بیش از حد به خواب و رویا، از نظر حضرتعالی مصداق خرافهگرایی هست یا خیر؟!
دوازدهم: از شما با ملاک خمینی پرسش مشخصم این است؛ امام راحل ملاک را «حال فعلی» افراد میدانستند. آیا اگر بر اساس همین ملاک، مردم به شما یا دوستداران شما رای ندادند، حتما تقلب شده است؟! آیا بر اساس آموزههای حضرت روحالله، میزان رای مردم است یا رای اشراف؟! آیا در صورتی که رای مردم با رای اشراف تضاد داشت، میتوان فتنه 88 را با نامه سرگشاده کلید زد؟!
سیزدهم: از شما با ملاک خامنهای پرسش مشخصم این است؛ حضرت عشق -که تمام مسؤولان جمهوری اسلامی، اعم از سران قوا و منجمله خود شما انشاءالله توفیق رفیق راهتان شود و فداییان حضرت ماه شوید- ملاک را نه اشخاص، که «کار» میدانند. از شما سوال میپرسم که خانواده محترم، مثلا در همین سال «جهاد اقتصادی» به جز خریدهای سرکار خانم «ف. ه» چه کردهاند؟!
چهاردهم: گیرم که احمدینژاد، بد. سوال مشخصی دارم از شما. اگر مردم بنا به هر دلیلی به یک آدم بد رای دادند، آیا تذکرات قبلی شما پیچیدن نسخه دیکتاتوری برای نظام مردمسالار ما نبود؟!... و آیا وقتی قانون، و از آن بالاتر رهبر هست، باید طبق قانون عمل کرد یا چنان عمل کرد که شما و خاندانتان کردید؟!
پانزدهم: گیرم که جریان مذکور، بد. شما بفرمایید تا به حال کی و کجا مشخصا در نقد این جریان سخنی گفتهاید؟! نیز بفرمایید علیه این جریان بیشتر سخنرانی و عملرانی داشتهاید یا علیه رای اکثریت؟!
شانزدهم: جریان مذکور کلکسیون رنگارنگی از انحرافات است. بفرمایید این جریان کدام انحراف را دارد که دوستان شما آن را ندارند؟!
هفدهم: شما معتقد هستید آن زمانی که داشتید پیچش مو میدیدید، ما از دیدن مو عاجز بودیم. بر فرض که ادعای شما درست باشد. از شما میپرسم؛ آیا ممکن است کسی تا این حد پیشگوییهایش درست باشد، اما نتواند پیشبینی کند که مردم اصولا به هاشمی و طرفدارانش سالهاست که رای نمیدهند؟! در ذیل همین سوال این را هم میخواهم از شما بپرسم؛ آیا این از پیش گفتن شما، مصداق پیشگویی هست یا نیست؟! و اگر هست، آیا استثنائا این پیشگویی، ترویج خرافهگرایی محسوب نمیشود؟!
هجدهم: امام راحل که سالگرد رحلتشان نزدیک است، همواره معتقد بودند «هر چه فریاد دارید، بر سر آمریکا بکشید». نیز موکدا توصیه داشتند که «پشتیبان ولایتفقیه باشید». بفرمایید عملکرد شما و خانواده محترم درباره این 2 تذکر امام چه بوده؟!
نوزدهم: از آنجا که در مثل مناقشه نیست، از شما سوال میکنم آن مان که طلحهًْ، طلحهًْالخیر بود و زبیر، سیفالاسلام و شمر، جانباز امام علی و... آیا شما باز هم آینده این افراد را پیشگویی میکردید، یا مثل معصوم علیهالسلام، از کمکهای ایشان و خدماتشان برای جبهه حق بهره میگرفتید؟! نیز از شما میپرسم آیا میشود به صرف پیشگویی، ملاک را حال آینده افراد دانست؟!
بیستم: آیا بد بودن جریان مذکور، «م. ه» و «ف. ه» و نامه سرگشاده را تطهیر میکند؟!
بیست و یکم: فکر میکنید چرا همان اصلاحطلبانی که علیه شما «عالیجناب سرخپوش» را نوشتند، حال در مقام دفاع از شما و خاندانتان بلند شدهاند؟! آیا هدف آن حملات بیرحمانه و این حمایتهای امروز، از نظر شما که فردی سیاسی و سرد و گرم چشیده روزگار هستید، به نظر نمیرسد تضعیف جایگاه ولایتفقیه بوده باشد؟! اگر اینگونه نیست، تحلیل شما چیست؟!
بیست و دوم: شما روزگاری در نماز جمعه گفته بودید که این غربیها مثل گاو تحلیل میکنند. آیا الان هم تحلیل این غربیها را مثل گاو میدانید؟! من اگر بخواهم خودم به این پرسش آخر جواب بدهم، هنوز هم معتقدم غربیها مثل گاو تحلیل میکنند که گمان میکنند با مشتی وطنفروش مثل موسوی و خاتمی و کروبی و آقازادهها و جریان مذکور میتوان جمهوری اسلامی قلابی را جایگزین جمهوری اسلامی انقلابی کرد.
***
جناب آقای هاشمی! شما دیگر نفرمایید... شما را اگر قرار بر موضعگیری است، یک کلام بگویید «م. ه» الان کجاست و به چه دلیل متواری است. شما به جای این حرفها، از دلیل علاقه مفرط «ف. ه» به خرید برای ما بگویید. از این حرفها بزنید. از این یکی حرفها نزنید، چرا که شما برای نقد هیچ جریان منحرفی در این کشور صاحب صلاحیت نیستید. اصولا رطب خورده، منع رطب کی کند؟! ما تا الان هم زیاد احترام شما را نگه داشتهایم؛ به 2 حرمت. یکی سابقهتان و دیگری به احترام رهبر انقلاب. خامنهای برای ما اما همان خمینی است. پدران ما توی دهان مخالف خمینی زدند، دمشان گرم، ما هم میزنیم توی دهان مخالفان خامنهای. یعنی میزنیم توی دهان آمریکا و اسرائیل. شما مخالف ما هستید. ما هم مخالف همه جریانات مذکور. شأن حضرت ماه بسی بالاتر از این حرفهاست که هر نامهای را جواب بدهد. امام هم هر نامهای را جواب نمیداد. آقای هاشمی! تا ما ستارههای حضرت ماه هستیم، دشمن خامنهای فقط در «اتاق بیضی» نشسته است. شما اگر گاهی خواب خوبان را میبینید، ما در بیداری، و در حسینیه امام خمینی، خمینی را میبینیم. خامنهای برای ما همان خمینی است، اما با این تفاوت که ما اجازه نمیدهیم جریانات انحرافی به این یکی امام هم جام زهر بدهند.
پس آقای هاشمی! شما دیگر نفرمایید... جمهوری اسلامی، جز رئیسجمهور فعلی، روسایجمهور دیگری هم دیده است. این مسائل اصلا مهم نیست. هیچ و پوچ است. نمک خوردن و نمکدان شکستن، کار خوبی نیست، اما چون «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند» همچین هم کار مهمی نیست، ولو آنکه در دولت اصلاحات و سازندگی هم مسبوق به سابقه باشد.
پس آقای هاشمی! شما دیگر نفرمایید... اگر هم میخواهید بفرمایید، بفرمایید ببینم اصلیترین شعار ملت در یومالله 9 دی چه بود؛ این را بفرمایید!
90/2/17
11:24 ص
نکند احمدی نژاد از دست برود! نکند احمدی نژاد با همان جریان انحرافی خودش به قعر چاهی بیافتد که خودش کنده است! نکند احمدی نژاد را آن قدر کانالیزه کرده باشند که به همان مقام پدر و فرزندی با ولایت پایبند نباشد! حال رابطه ی امام و مأمومی پیشکش! نکند احمدی نژاد عزیز، نه یک مار، که چند مار خوش خط و خال در آستین پرورانده باشد و از نیش همان ها مسموم و مغموم بماند! پس برای احمدی نژادمان دعا کنیم که از این سم زهرآگین نجات یابد و به دامان ولایت و حزب الله برگردد.
برای خودمان هم دعا کنید! نکند که خدا احمدی نژاد را از دست ما بگیرد! مگر این کشور چند نفر مثل احمد نژاد داشته است! از خدا بخواهید احمدی نژادمان را همچنان بسان قهرمانی نفوذ ناپذیر در برابر باطل و تسلیم در برابر حق بیابیم! از خدا بخواهیم احمدی نژادمان را برایمان سالم و مومن حفظ نماید! از خدا بخواهیم احمدی نژادمان را بمانند گذشته سرباز جان برکف ولایت بدارد! از خدا بخواهید به ما بصیرت و صبری دهد که بتوانیم فرصت هدایت به احمدی نژاد بدهیم! از خدا بخواهیم که ما در هدایت همدیگر نقش داشته باشیم نه در گمراهی ها! از خدا بخواهیم که حساب کار ما را با کسانی که به این مسائل دامن زدند و تحریک کردند و تشدید کردند جدانماید! از خدا بخواهیم دشمن شاد نشویم! از خدا بخواهیم صبر بر چنین مصائبی ولی ما را شکسته تر نکند! از خدا بخواهیم که ولایت را موجب هدایت همه ی ما بنماید!
آری همه باهم از خدا بخواهیم که خودمان و عزیزانمان را عاقبت به خیر نماید! از خدا بخواهیم تأییداتش را از این انقلاب و بزرگانش نگیرد! از خدا بخواهیم نور امام زمان مان را از پشت ابرهای غیبت بر ما دریغ نکند!
90/2/17
11:6 ص
نمی دانستم که روزی هم ایرنا را باید تکذیب نمود ولی حالا که شده، چه می توان کرد؟! ایرنا در خبری با عنوان "حاشیههای نماز جمعه این هفته تهران" به حاشیه های نماز جمعه ی تهران پرداخته و جالب است که هیچ اشاره ای در سایر عناوین به اصل خطبه ها ننموده است. ما که در تهران نیستیم و سعادت حضور در نماز جمعه ی تهران را نداریم ولی آنچه که در سیما و سایر رسانه ها دیدیدم و خواندیم این بود که این جمعه ای که گذشت، متن و حاشیه ی نماز جمعه در باب اهمیت تبعیت از ولایت فقیه و لزوم برخورد با جریان انحرافی بوده است. حاج آقا صدیقی در همین باب صحبت می کرد و البته مردم نیز در همین باب بیشترین شعار را دادند اما آنچه شما در خبر ایرنا می خوانید، چیزی جز این است. در این خبر همه ی شعارهای مردم ذکر شده است و تنها شعاری که بیشتر از همه استفاده شد را، یعنی مرگ بر ضد ولایت فقیه را نیاورده است.
اگر حواشی نمازجمعه در صفحه ی اول ایرنا می آید، به نظر شما اصل خطبه ها چرا در این صفحه تحت هیچ عنوانی نیامده است؟! به راستی که همین خبری که در ایرنا منتشر شده است یک نشانه است، و آن این که: رابطه ی جریان انحرافی با شعار "مرگ بر ضد ولایت فقیه" مثل رابطه ی جن و "بسم الله" است و به همین دلیل از همه دعوت به استفاده ی بیشتر و ذکرگونه از این شعار می نمایم.
90/2/15
11:29 ص
تیتر بسیار ساده است اما برای من خیلی مهم و بی جانشین به نظر رسید. روزی بود که همه از طرح نام مقدس امام زمان (عج) توسط رییس دولت و وزرا و معاونین رییس جمهور و رییس دفتر رییس جمهور خوشحال می شدیم و احساس غرور و افتخار می کردیم ولی نمی دانستیم که در پس این مسئله ی به این مقدسی، می تواند چنین انحراف عظیمی نهفته باشد. نمی دانستیم برخی نام امام زمان را می برند تا جانشینش را کمرنگ کنند، نمی دانستیم که قرار است ولایت پذیری فقط متعهد بودن ظاهری به امام زمان در پس پرده باشد نه به نائب بر حقش! زنگ خطر از آنجا نواخته شد که یک شیر نمی دانم پاک یا ناپاک خورده ای به رییس جمهور گفت که وقتی صحبت می کردی هاله ی نور در پیرامونت تشکیل شد! در آن روزی که رییس جمهور این داستان را برای عالِمی هاشمی!!! نقل کرد وی او را از نقل این مسائل بازداشت و البته ایشان هم اطاعت کرد ولی حیف که صرفه ی سیاسی در نشر فیلم این داستان بود تا بجای این که جلوی انحراف از همان جا گرفته شود، با مسئله ای به این مهمی که زنگ خطر انحراف بود، به مثابه ی یک فرصت برای انتقام جویی انتخاباتی در فیلم "90 سیاسی" برخورد شود.
مدتی بود که مدعیان مهدویت خود را از همه ولایت مدارتر می دانستند و ما فکر نمی کردیم که منظورشان از ولایت مداری، ولایت نداری است! چرا که در عصر غیبت باید به حکم ولی فقیه عمل می شد نه به انتظار موعود، بی تکلیف و غیر مسئولانه هر کاری که به ذهن ناسالم رسید، انجام داد! چه شد که مهدویت با ولایت ناپذیری جمع شد؟! جز این که غیبت کبری برای برخی غیبت صغری تلقی شد؟!! نکند کسانی در این عصر، احساس الهامات قلبی و غیر قلبی از سوی امام زمان دارند آن طور که هر عمل و فعل و قولشان را از سوی حضرتش بدانند! این هم نوعی انحراف است دیگر! و متأسفانه مهدویت کم کم به ابزاری برای فرار از ولایت پذیری مبدل گشت و مدعیان مهدویت همچنان مدعی و فقط مدعی ولایت پذیری مانده اند!
حقیر قبلاً در مقاله ای با عنوان "بگذارید احمدی نژاد بخواند" این چنین خطاب به ایشان نوشتم:
احمدی نژاد عزیز! باور کنید تا ظهور انسان کامل، هدایت در تبعیت از همین ولایت فقیه است که مطمئناً تحت حمایت و هدایت انسان کامل است! احمدی نژاد عزیز! نکند کسی از اطرافیان شما خود را به جای نائب امام عصر یا پیغام رسان نائب ایشان، جا زده باشد! می دانی همان هایی را می گویم که مدعی شدند در پیرامون شما هاله ی نور بود! آقای احمدی نژاد من یقین دارم که امام زمان (عج)، کسی را که در سرزمین استکبار از حضرتش می گوید، مورد عنایت و حمایت قرار می دهد، اما این مسئله نیازی به طرح هاله ی نور ندارد! دارد؟! نکند بازهم متوهمان و مدعیان تبعیت مستقیم از امام زمان، با این هاله های متوهمانه، از ارادت واقعی شما به حضرت ولی عصر سوءاستفاده می کنند! شما را به خدا اگر از آقای جوادی آملی و شاگردانش در حفظ راز هاله ی نور امانت داری ندیدی، از طرح مسائل دینی با سایر علما منصرف نشو! قربانت بروم! گلایه نمی کنم چرا وقتی که گفتند این آقای مشایی موجب سرخوردگی دوستداران شما می شود، باور نکردید! اما به شدت گلایه می کنم از این که این واقعیت را می بینید و باور نمی کنید!
و اکنون نیز بر همان گفتار هستم و این که مشکل از ولایت پذیری احمدی نژاد نیست بلکه از تلقین و درک غلط از مفهوم ولایت مداری است. این درک اشتباه آن قدر خطرناک است که موجب تحریف در دین و انحراف در انقلاب می شود که البته شواهد امر نیز مشخص و مشهود است. در دوره ی اصلاحات برنامه این بود که ولایت فقیه را به بهانه ی دموکراسی و آزادی به زمین بزنند و البته خدا توفیق داد و چنین نشد اما اکنون داستان پیچیده تر شده است، یک جریان (انحرافی) می خواهد به بهانه ی مهدویت، ولایت را زمین بزند و البته تا کنون هیچ نشانه ای از درک احمدی نژادی که همه او را بسیار باهوش می دانستیم، از مسئله مشاهده نشده است. در انتها به سه مسئله ی مهم اشاره می کنم:
1- همانطور که قبلا در مقاله ای دیگر نوشتم، هرگز امام عصر (عج) نمی گذارد انحرافی را به نام خودش در پایگاهش ایجاد کنند و این با جلوگیری به دستان نائب برحقش و منتظران واقعی انجام خواهد شد همانطوری که تاکنون شده است.
2- کلام دیگر با رییس دولت است: همانطور که ساده زیستی برای سلامت یک مسئول مهم است، ولایت پذیری نیز برای او لازم است والا نتیجه اش می شود مانند همان فردی که در اطراف شما جاخوش کرده و می دانم واقعا ساده زیست است اما بدون هیچ درکی از فقه و دین و فلسفه و ولایت، عامدانه یا جاهلانه در حال ضربه زدن به انقلاب و اسلام و ایران است.
3- کلام سوم با خودم و امت حزب الله است و این که نباید مطلق گرا بود نه نسبت به احمدی نژاد و نه نسبت به منتقدان دائمیش! باید با بصیرت و ولایت پذیری گام به گام در پی ولایت حرکت کرد و سایرین را نیز به این عمل ترغیب نمود.
90/1/23
9:32 ع
مقاله ای با عنوان "چادری که دیگر ملاک حجاب نیست" خواندم کجا؟! در سایت اصیل حامی مشایی! همانی که اسمش ره وا است ولی بیره وا برازنده ترش است!
در این مقاله با تقبیح خانم هایی که چادری هستند ولی آرایش هم می کنند و یا در محیط کار چادری هستند و در غیر محیط کار چادری نیستند، این چنین نتیجه گیری شده است که چادر دیگر ملاک حجاب نیست و در ادامه جری تر شده و از علما و مسئولان و دولت خواسته است که با تغییر قوانین گزینشی در ادارات، صورت مسئله را به کلی پاک کنند. این مقاله از الزام!؟ به استفاده از چادر در ادارات گلایه کرده است و گفته است که این مسئله نباید در گزینش و استخدام نیروی انسانی هیچ جایگاهی داشته باشد و باید جامعه را مختار گذاشت، باور نمی کنید؟ اصل نتیجه گیری مقاله را تقدیم می کنم:
"اصلاح اینگونه رفتارهای نمایشی تنها یک راه حل دارد و آن اینکه جامعه روحانیت، فعالان حوزه، رسانه ملی و مسئولان فرهنگی کشور با جمع بندی اختلاف دیدگاهها درباره این گونه موضوعات، برنامه های مدونی برای اصلاح ساختارهای اجتماعی ترسیم کنند که در آن افق ها و دیدگاه زنان به موضوع حجاب بازنگری شود و فرهنگ عفاف به صورت خودجوش و به دلیل قرار گرفتن در ساختارهای اسلامی جامعه در میان زنان گسترش یابد. چه اینکه تداوم اجبار زنان به استفاده از پوششی خاص در نهایت نتیجه ای بهتر از آنچه جامعه کنونی ایران با آن درگیر است نخواهد داشت."
مشکل از آن حد گذشته است که من بخواهم از اهمیت حجاب و عفاف به عنوان یک الزام شرعی و اهمیت آن در سلامت جامعه بنویسم، ویا بخواهم بگویم که ریا یک امر درونی است و نمی توان چادری ها حتی از نوع آرایش کرده ی شان را ریا کار دانست فکر نمی کنم لازم باشد که در محکومیت شکستن قبح گناه بنویسم. فکر نمی کنم لازم باشد بگویم که هم اکنون در اکثر قریب به اتفاق ادارات هیچ الزامی به استفاده از چادر نیست، آری موضوع از این حدها گذشته است، بحث، بحثِ سکولاریزم جدید است.
آری سکولاریزم دوباره در حال تنفس در این کشور است، صدای خس خس شوم نفسش دوباره بلند شده است. انگار دوباره دولت مسئول حذف ریا از جامعه شده است و این را از کار فرهنگی می داند. فکر نمی کردم لازم باشد به این دولت بگویم که در هر جامعه ای که دینداری ارزش باشد، ریا حتماً وجود خواهد داشت و تنها در زمانی ریا حذف می شود که دینداری ارزش نباشد. متأسفانه نه تنها سکولاریزم جدید فساد را تقبیح و صواب را تبلیغ نمی کند، بلکه امر به معروف و نهی از منکر را آن هم در حد ناچیز موجود بر نمی تابد. متأسفانه نه تنها دولت امر به معروف و نهی از منکر را که در ادارات و جامعه روبه قبله شده، احیا نمی کند، که اصل معروف بودن امر به معروف و نهی از منکر را محکوم می کند.
آقای احمدی نژاد! منم دوست شما! یک نگاهی به اطرافتان بیندازید! منِ بی خبر از همه جا، مقاله ای نوشتم در باب تأثیرات طرح مکتب ایرانی و مهمترین تأثیرش را ضربه به اسلام و خود ایران معرفی کردم و این مسئله را موجب تفرقه ی قومیتی عربی-ایرانی دانستم که به تازگی خودتان به آن اذعان فرمودید و از دست هایی در این زمینه خبر دادید! و نگفتید و شاید ندیدید که این دستهای پنهان دور گردن شما هستند! نکند صاحب این دست های به ظاهر دوست، آبروی منتخب ملت ایران و محبوب مظلومان را می خواهد خفه کند!
آقای احمدی نژاد شما خدمت به حجاب و عفاف را با فرهنگ سازی میسر دانستید و فرهنگ سازی که نشد، ضد فرهنگ سازی هم می شود، آن هم از سوی کسی که به صورت مطلق تاکنون تأییدش نموده اید! نکند هنگامی که دیگر دیر شد هشیار شوید که جریانی عملاً در کار ضدفرهنگسازی فعال بوده است. مگر قرار نبود اگر دستی درکار بود تا تشکیلاتی در خدمت بی حجابی باشد با آن مقابله کنید، چه کار تشکیلاتی بالاتر از اینکه یک رسانه ی وابسته به جگر گوشه شما به راحتی حجاب را به بهانه ی مبارزه با ریا نشانه بگیرد، آن هم بهترین الگویش یعنی چادر را! فکر نمی کنید فرهنگ سازان دولت شما، شخصیت شما را به عنوان یک مسلمان متعهد نشانه گرفته اند!
آقای احمدی نژاد شما که به درستی دولت انتظار را در راستای دولت عدالت می دانید، چگونه می توانید کسی را که اگر سفیانی نباشد کمتر از آن نیست را مصرّاً به ایران دعوت کنید، نکند این مسئله هم قرار است به بدنامی جدیدی برای شما و سرخوردگی جدیدی برای ما تبدیل شود!
آقای احمدی نژاد عزیز! شما همان کسی هستید که اجرای سهمیه بندی بنزین و هدف مندی یارانه ها را با وجود قدرت ریزش آرا در آنها زمین نگذاشتید، چگونه در پیرامون شما کسانی برای کسب آرا خودشان را به درو دیوار می کوبند، جریان چیست که برای مطرح شدن و مطرح ماندن، پول خرج می کنند و همایش و رسانه به راه می اندازند، آنهم در دولت کسی که حاضر نبود برای خودش و حمایت از خودش هیچ کار حزبی و رسانه ای انجام دهد! آقای احمدی نژاد نکند شما ناخواسته نردبان ترقی کسی شده اید که عملش با شما زمین تا آسمان فرق دارد!؟
آقای احمدی نژاد چگونه است کسی در کنار شما که مظهر مبارزه با صهیونیست بوده ای ادعای دوستی با مردم اسرائیل را طرح می کند و بر آن پا می فشارد، فکر نمی کنید این عمل در جهت تشکیک در ضداسرائیلی بودن شما انجام شد!؟ فکر نمی کنید دفاع از پادشاه اردن نیز در همان جهت باشد؟! نکند روزی ما دوستانت را مقصر بدانی که آیینه ات نبودند و اشتباهت را ننمودند!
آقای احمدی نژاد! نکند افتخار شما به ارتباط بی واسطه ی با مردم و علما با یک مسئول دفتر کورشده باشد! نکند نه علما صدای شما را می شنوند و نه شما صدای علما را! نکند مشایی شما در کنار آن نماینده ی مردم قم، که اتفاقا هم ولایتی هم هستند، به دنبال جدا کردن شما و روحانیت باشند تا دودش اول از همه در چشم شما برود؟!
دوست نداشتم هیچ وقت من هم به این کلمه ی فتنه ی بزرگتر متوسل بشوم ولی انگار این فتنه واقعا در راه است، شاید خیلی نزدیک تر از ظهور!!