90/12/13
1:3 ع
اگر امثال خاتمی رأی ندهند:
چگونه می توانند نشان دهند که به دموکراسی پایبندند؟!
چگونه می توانند مدعی تقلب شوند؟!
چگونه بنویسند: ?where is my vote
چگونه می توانند بعداً به عنوان یک فعال سیاسی سربلند کنند و لیست بدهند و نامزد بشوند و ...؟
چگونه می توانند توجیهی برای مشارکت مردم و تحریم نکردن انتخابات ارائه کنند؟
امثال کواکبیان و مطهری با رأی چه کسانی بر سرکار می آیند؟
پس چگونه ثابت کنند که هنوز نفس می کشند؟
شعارهای جامعه ی مدنی و دموکراسی و مردمسالاری و .... را چگونه توجیه کنند؟
آری، امثال خاتمی رأی می دهند:
حتی اگر دیگر کسی تهمت تقلب شان را باور نکند!
حتی اگر رأی دادن مجددشان موجب ناسزا از سایر ضدانقلاب ها باشد!
حتی اگر خائن خطابشان کنند!
حتی اگر دیگر رویشان نشود در چشم به قول خودشان خانواده های شهدای!!! فتنه نگاه کنند!
حتی اگر رأی شان به معنی اعتماد به نظام و انقلاب باشد!
حتی اگر رأی شان به معنی غلط کردن باشد!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/12
10:30 ع
انتخابات عبرت هایی دارد که گذشتن از کنار آن ناسپاسی به آرای مردم به نظر می رسد، برخی درس های این انتخابات را تقدیم می کنم:
این آرا برای دشمنان ایران یک درس بزرگ داشت که اگر چه نیازی به توضیح ندارد ولی چون بیانش شیرین است بیان می کنم، بهتر است دشمنان این کشور و ملت، روی جدا کردن مردم از حکومت بیش از این سرمایه گذاری نکنند و قدرت و همبستگی ملت و انقلاب را بفهمند و از ضایع شدن دست بردارند.
این انتخابات برای ملت های آزادی خواه و دربند حکومت های دیکتاتوری یک درس مهم داشت که، انقلاب ایران نه تنها دچار بن بست نشده است، بلکه پرشورتر از همیشه در حال رشد، پیشرفت و قدکشیدن است.
این انتخابات برای دولت های تازه کار حاصل از بیداری اسلامی یک پیغام بسیار مهم داشت، این که سیستم حکومتی جمهوری اسلامی ایران در عین حال که یک نظام منحصر بفرد دینی است اما از دموکرات ترین حکومت ها نیز پایگاه مردمی اش مستحکم تر است و این برای دولت هایی که برای استقلال، آزادی، علائق و تفکرات مردم خویش اهمیت قائلند، می تواند یک الگوی کاربردی به حساب آید.
این انتخاباتی که پیر، جوان، زن، مرد، سالم و بیمار این چنین در آن مشارکت کردند یک پیغام مهم برای برندگان آن و سایر مسئولان دارد و آن پیام این است که مردمی که برای این انقلاب و فقط برای دادن یک رأی ساعت ها ایستاده در صف منتظر می مانند، به نظام و انقلاب خویش بسیار اهمیت می دهند و مبادا که در حراست از این انقلاب آن طور که شاید و باید مایه نگذارند و وقت خود را صرف منافع حزبی و شخصی خود نمایند و مانند فتنه گران و سودجویان مطرود و منفور همین مردم غیور شوند.
این انتخابات هر چقدر که پیام های زیبایی دارد، اما نباید پیام اشتباهی از آن برداشت کرد که این پیام اشتباهی که ممکن است برخی مسئولان برداشت کنند این است که مبادا این رأی ها را نشان و ناشی از رضایت مردم و خدمات خود بدانند، این مردم با این غیرت، نجابت و عظمت لیاقتی بسیار بیشتر از آنچه که دارند را دارند. مسئولان برای خودشان حق ندانند که با بی مسئولیتی، بی مدیریتی، بی دقتی و بی کفایتی، مردم را مظلومانه در کشاکش مشکلات تنها گذارند و نکند که باری باشند بر دوش مردم به جای اینکه باری برگیرند از پشتشان.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/9
7:46 ص
نخواستنحق انتخاب دقیقاً برعکس نداشتن حق انتخاب است
رأی ندادن، پاک کردن صورت مسأله است
هر رأی آگاهانه تیریست به قلب دشمن و هر رأی ناآگاهانه تیریست برای ترس دشمن
قطرات رأی در صندوق، سیلیست حین شمارش و سیلیست به گوش دشمن
هر رأی که در صندوق ریخته می شود، بسان یک بمب هسته ای بر سردشمن فرود می آید
شرکت نکردن در انتخابات، یعنی حق انتخاب خود را نخواستن و یا بی احترامی به انتخاب مردم
رأی ندادن ایرانی یعنی رأی ندادن به ایران
به هیچ کس رأِی ندادن یعنی هیچ کس را قبول نداشتن یعنی بدبینی یعنی خودخواهی
انتخابات را تحریم کردن یعنی حق انتخاب مردم را رد کردن یعنی شعور برای انتخاب کنندگان قائل نبودن
مدعیان دموکراسی که انتخابات را برنمی تابد از عجایب روزگارند
رأی دادن یا رأی ندادن، مسأله فقط این نیست، مسأله این است که حق انتخابی برای دشمن نگذارید
شرکت آگاهانه در انتخابات از نشانه های اصلی بلوغ است
کسی که رأی نمی دهد شجاعت پذیرش مسئولیت انتخاب خودش را ندارد
آیا گمان می کنید کسانی که درست انتخاب می کنند با کسانی که درست انتخاب نمی کنند در پیشگاه خدا برابرند؟!
حتی کسی که رأی نمی دهد نیز در تعیین آینده کشورش مشارکت کرده است، البته در تضعیفش
انسان های آزاده برای داشتن حق رأی می جنگند نه برای نداشتن آن
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/11/12
11:56 ص
برخی از سایت ها من جمله جهان نیوز (منتسب به زاکانی) و خبرآنلاین (منتسب به علی لاریجانی) به این اظهارات احمدی نژاد که از استانداران خواسته تا از آرای مردم صیانت کنند، انتقاد وارد کرده و این اظهارات را با طرح بحث صیانت از آرای هاشمی و جریان فتنه مقایسه کرده اند و حال این که، یک تفاوت آشکار بین این دو مسأله وجود دارد که به آن پرداخته نشده است.
اگر آقای هاشمی بحث صیانت از آرا را مطرح کردند، هدفش تشکیک در انتخابات بود که بعدها هم اثبات شد و حال این که آقای احمدی نژاد، صیانت از آرا را به عنوان مجری انتخابات دنبال می کند و نه تنها ایرادی ندارد بلکه پسندیده نیز هست. جالب است که سایت هایی که این انتقاد را وارد کرده اند همان سایت هایی هستند که به دولت این انتقاد را وارد می کنند که می خواهد فضای دوقطبی هاشمی - احمدی نژادی ایجاد کند و گویی این فعالان سیاسی با یک تیر می خواهند هر دو نشان را بزنند.
علی رغم این که جریان اصولگرایان متحد تحت سرپرستی آقای مهدوی کنی هستند ولی متأسفانه رسانه هایی که در اختیار اعضای آنها هستند بعضا نسبت به دولت و جبهه ی پایداری از مسیر انصاف خارج می شوند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/9/29
9:4 ص
ما هرگز نگفتیم انتخابات را تحریم می کنیم، بلکه تحریم انتخابات را تحریم کرده ایم و بازهم می کنیم. ما از اول هم شرط برای آمدن نگذاشته بودیم بلکه برای نیامدن شرط گذاشته بودیم و حالا که شروط مان محقق نشده است پس باید بیاییم و این را تکلیف خود می دانیم. ما گفته بودیم که برای این که نظام با ما آشتی کند باید چند قدم به سمت ما بردارد و حالا که برنداشته است چون بخشش از بزرگان است ما چند قدم به سمت نظام به صورت بدورو برمی داریم.
ما از اول هم گفتیم درست است که قانون انتخابات، شورای نگهبان، ناظران مردمی، برگزار کنندگان انتخابات و نظام را قبول نداریم، اما چون خودمان را قبول داریم در انتخابات شرکت می کنیم. ما با آنکه حدس می زنیم مثل قبلاً با تقلب ما را بازنده می کنند، ولی بازهم در انتخابات شرکت می کنیم چرا که از قدیم گفته اند: من بازنده هستم پس (زنده) هستم و اصولاً "باختن و یا مردن" مسئله این است و ما باختن را انتخاب می کنیم.
ما حضور در انتخاباتی را که می دانیم حق ما را در آن پایمال کرده و می کنند را به شدت تأیید می کنیم و هرگونه تأیید تحریم آن را تکذیب می کنیم. ما بودجه های آسمانی را که جهت حضور ما در انتخابات برای ما از سوی سازمان های مردم نهاد و صلح دوست در نظر گرفته شده است را برای تألیف قلوب و تأیید تقلب بازهم به دقت هزینه می کنیم.
ما در انتخابات شرکت می کنیم چون اگر شرکت نکنیم چگونه خواهیم توانست دوباره ادعای تقلب کنیم، ولی این بار تفاوتی که وجود دارد این است که دیگر دست متقلبان را رو خواهیم کرد و برای این کار حتی از اکنون تابلوهای "where is my vote" را آماده کرده ایم.
ما این بار از هم اکنون مطمئنیم که رأی می آوریم و خدا را شاهد می گیریم که اگر این بار رأی نیاوردیم دیگر مطمئناً تقلب شده است و البته یقیناً اگر رأی آوردیم، به همگان ثابت خواهیم کرد که در سیستم انتخاباتی کشور هرگونه تقلبی اصولاً محال و غیر ممکن است. ما این بار به همه ی اقوام قول مساعد می دهیم که آماده ایم تا با تمام اقوام این کشور وصلت برقرار کنیم تا فقط داماد لرها و فرزند آذری ها نباشیم و همه ی اقوام به راحتی ما را از خود بدانند و به ما اعتماد کنند.
ما این بار کمیته ی صیانت از آرای 2 را تشکیل داده ایم و البته از آمریکا می خواهیم تا با فشار بر نظام اعضای این کمیته را که اکنون اکثراً به دلایل واهی زندانی اند را آزاد نمایند و یا تعدادی از اعضای آن را که اکنون پناهنده ی آمریکا شده اند را به ایران برای حضور در این کمیته بازگردانند تا بتوانیم رأی ایرانیان باسواد و باشخصیت را پاس بداریم و البته همیشه و در هر کشوری درصدی پایین از انسان های دهاتی، بی سواد و احمق وجود خواهند داشت که نتوانند صلاح و مصلحت خویش را بفهمند و از روی غفلت رأی شان را به نام دیگری بیاندازند و همین که افرادی فرصت طلب، از بی سوادی و غفلت سایرین سوءاستفاده کنند و مثلاً با توزیع سیب زمینی یا توزیع نقدی یارانه ها، مردم را فریب دهند نوعی تقلب و البته بدترین نوع تقلب است که ما این گونه تقلب را تقلب مهندسی شده نامیده ایم، چرا که این گونه تقلب را مهندسان بر علیه بی سوادان انجام می دهند. لذا از هم اکنون اعلام می داریم که اگر این بار به خصوص تقلب مهندسی صورت نگیرد حتماً مردم خواهند فهمید که باید به ما رأی بدهند و البته ما این اجازه را حتی به بی سوادها و دهاتی ها هم داده ایم که به ما رأی بدهند و چه کرامتی بالاتر از این، که ما مجاناً آن را به مردم خویش هدیه خواهیم کرد.
از هم اکنون به عنوان بیانیه ی شماره 1 اعلام می کنیم که ما انتخاباتی را که در آن رأی نیاوریم قبول نداشته و حتماً چنین انتخاباتی باید ابطال گردد و آن قدر بایستی انتخابات تکرار شود تا نتیجه ی حقیقی و واقعی برهم منتطبق گردند، چرا که ما نه تنها پیروز انتخاباتیم که براساس اطلاعات اخیر مرکز آمار ایران که همان هم ساختگی و غیر قابل قبول است، با محاسبه ی رشد جمعیت طی سالهای اخیر می دانیم که نه تنها 22 میلیون رأی از دوره ی اصلاحات و 13 میلیون رأی از دوره ی سبز خواهیم داشت که حداقل 10 میلیون هم رأی به خاطر افزایش جمعیت کسب خواهیم نمود، پس یقیناً ما با 45 رأی پیروز قطعی انتخابات خواهیم بود و از هم اکنون این موفقیت را به خودمان، مردم خداجو و باراک عزیز تبریک می گوییم.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/6/20
3:3 ع
مدام از افرادی مانند مشایی می شنویم که دولت قصد داشته و دارد که نظر آن 13 میلیونی را که به وی رأی نداده را نیز جلب نماید و این را از دلنگرانی های مهم شخص رییس جمهور و دغدغه های وی معرفی می نماید. یادم هست که 4 سال پیش که رییس جمهور در برنامه ی گزارش خبری در جواب حیدری که مجری برنامه بود گفت: "ما نگران رأی مردم برای ریاست جمهوری بعدی نیستیم و اگر چه الان وقت مناسبی برای اجرای سهمیه بندی نمی دانیم ولی آن را چون قانون شده است انجام می دهیم" و این از آن حرف هایی بود که ما را به یاد کلام امام می انداخت که "اگر تمام کسانی که درود بر خمینی می گویند مرگ بر خمینی هم بگویند اهمیتی ندارد"؛ و این یکی از آن تفاوت های آشکاری است که در رفتار و گفتار آن آقای احمدی نژاد و این احمدی نژاد مشاهده می شود؛ بگذریم! بحث من این است که آیا اصولاً این امکان وجود دارد که آرای موسوی و کروبی و رضایی به 25 میلیون رأی احمدی نژاد اضافه شود؟! آیا می توان تمام دافعه احمدی نژاد را به جاذبه تبدیل کرد؟!
جواب این است که مسلما هر انسان سلیم النفسی هم دافعه دارد و هم جاذبه و نمی توان کسی مؤمن باشد و به کسی "نه" نگوید و اصولا هر انسانی باید بتواند "نه" بگوید و به همین دلیل این اکنون یکی از دغدغه های روانشناسان است، وقتی انسان به کسی نه! می گوید هم زمان ممکن است کدورتی ایجاد نماید و چه بسا جواب های مثبت ما نیز موجب بروز کدورتهایی در پیرامون ما گردد. چه بسا که ما حتی رفتاری شخصی انجام دهیم و کسی خوشش بیاید و کس دیگری بدش بیاید و این جزئی از اتفاقات روزمره ای است که در جامعه ی ما پیش می آید و اصولا اگر کسی وجود داشت که بتواند جاذبه ی مطلق باشد مطمئناً آن مقام اول برای اولیا و اوصیا و انبیا محفوظ بود و حال این که شخصی مانند حضرت امیر المومنین چنان جاذبه و دافعه ای داشت که کتابها در مورد شدت آنها نوشته شده است و یا این که تمام ائمه ی ما و بسیاری از انبیا به شهادت رسیدند و این یعنی همواره کسانی از آنها ناراحت بوده اند و آن قدر این کدورت عمیق بوده که دست به قتل و جنایت زده اند.
مقام معصوم می فرماید "کسی که هیچ دافعه ندارد منافق است" و این یعنی طوری رفتار خود را در هر شرایطی به فراخور جو محیط، عوض می کند که مورد تایید و قبول اطرافیان قرار گیرد و این یعنی نفاق و دورویی. نمونه اش را در رفتار آقای خاتمی می دیدیدم که هم نماز شب خوان ها و هم لائیک ها در طرفدارانش وجود داشتند، ایشان مثلاً در جمع روشنفکران می گفت ما باید به جامعه ی مدینه برسیم و در جو مذهبیون می گفت مدینه ی فاضله هدف ماست که با دو تعریف کاملاً متضاد و در دو مکتب مختلف معرفی گردیده اند و این یعنی همان نفاقی که بروزش را در دو سال پیش دیدیم.
اصولا نفاق بالاخره مشخص می شود همانطور که بالاخره درغگو رسوا می شود، دقیقاً به همین دلیل است که منافقان حتی اگر طرفداران زیادی دور خود جمع کنند، بالاخره روزی تنها خواهند شد چرا که حتی کفار هم از کسی که در کفر خود منافق باشد خوششان نمی آید و به همین دلیل است که حتی خاتمی هم اکنون مورد حمایت اپوزیسیون نیست!
و اما بحث دولت احمدی نژاد! کافی است که به معیارهای مردم در دوبار انتخاب وی دقت کنیم، همان معیارهایی که همین تازگی رهبر معظم انقلاب بقای بر آنها را از دولت طلب نمود؛ این معیارها چه چیزهایی بود؟ ساده زیستی، پرهیز از حاشیه، استعمارستیزی، اخلاص برای خدا، سختگیری بر مدیران و مسئولان، ولایت مداری، پایبندی به دین و احکام اسلامی، شهامت در پذیرش اشتباه، پایبند نبودن به اشخاص و احزاب سیاسی، مصرف حساب شده ی بیت المال، قانون گرایی، پرهیز از تمرکز، مبارزه با ویژه خواری و ...، بسیاری از این شعارها بین همان 13 میلیونی که به وی رأی ندادند عوامل بسیار تعیین کننده بودند مثلاً چه بسیار کسانی که به احمدی نژاد رای ندادند چون ایشان از فلسطین حمایت می کرد و به همین دلیل شعار دادند نه غزه نه لبنان، دلیل این که احمدی نژاد در تهران کمترین رأی را آورد این بود که شعار وی توسعه ی تمام ایران و پرهیز از تمرکز گرایی بود، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند به خاطر این بود که رفاه طلب بودند و از سادگی و ساده زیستی و ساده پوشی و ساده گویی بدشان می آمد، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند قبلاً مستقیم یا غیر مستقیم از ویژه خواری متنعم می شدند، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند طرفدار تقویت ولایت و ولایت مداری نبودند، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند از بی قانونی بیشتر خوششان می آمد، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند به خاطر رعایت نکردن قواعد بازی سیاست رأی ندادند، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند بخاطر بوسیدن دست رهبر رأی ندادند و ... همه ی اینها دلایلی نیست که به راحتی یک نفر امروز به کسی رأی بدهد و فردا ندهد، بلکه این ها معیارهایی مهم برای جذب و دفع افراد بوده و تا مردم احساس نکنند که افراد دست از این معیارهای شان برداشته اند، نظرشان نیز در مورد آنها بر نمی گردد.
...یعنی نمی شود که هم طرفداران ساده زیستی به کسی رأی بدهند و هم طرفداران رفاه طلبی، نمی شود هم عاشقان ولایت به کسی رأی بدهند و هم ضدولایت فقیه، نمی شود هم تهرانی متعصب از کسی خوشش بیاید و هم روستایی متعصب، نمی شود هم طرفداران رعایت حجاب در جامعه از کسی خوششان بیاید و هم بی حجابانی که مغرضند، نمی شود هم عاشقان آمریکا از کسی خوش شان بیاید و هم کسانی که مرگ بر آمریکا می گویند و خیلی از این محالهای دیگر! نتیجه این که اگر کسی 25 میلیون رأی برای برخی خصلت ها بدست آورد و 13 میلیون رأی را برای همان خصلت ها از دست داد، هرگز نمی تواند هم رأی آن 25 میلیون را داشته باشد و هم رأی آن 13 میلیون را مگر با نفاق و دروغ!!! راستی به نظر شما 25+13=؟
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/4/10
10:43 ع
اگر چه مدتی بود که اصلاح طلبان را از خاطر برده بودیم اما مثل این که ایشان حاضرند به هر قیمتی خودشان را مطرح کنند حتی اگر تاوانش مورد تمسخر واقع شدن باشد. مدام و یکی یکی از اهمیت حضور در انتخابات و دلایل این اهمیت سخن می رانند، یکی حضور در انتخابات را برای حفظ حیات و بقای اصلاح طلبان لازم می داند و می گوید باید جریان اصلاح طلبان را با حضور در انتخابات و اصولاً هر ابزاری احیا نمود، دیگری حضور در انتخابات را برای نظام و انقلاب مفید می داند و آن یکی حضور در انتخابات را موجب شرکت گسترده ی مردم در انتخابات می داند و عدم حضور خودشان را موجب شرکت نکردن 50 درصد از واجد شرایطان در انتخابات بیان می کند.
اگر در این مدت دقت کرده باشیم، بین سیاسیون، جز خود این افراد (اصلاح طلبان) و عده ای دیگر که حیات و قوت خودشان را در غبارآلود بودن شرایط می دانند، کسی مشتاق حضور اصلاح طلبان در انتخابات نیست. مسئله ی حضور در انتخابات اصلاح طلبان مواردی را به عنوان سوال در ذهنم متبادر نمود که طرح آن ها خالی از لطف نیست:
این کشور را چه پیش آمده که جریانی که تا همین 2 سال پیش کودتای نرم را کلید زده بود و به هر دست آویزی از آشوب، تا چنگ آویزی به کشورهای استعمارگر، تا استمداد از سران عرب، تا زدن تهمت های بی حد و حصر به تمام ارکان نظام، هنوز در میدان و مدعی حضور در انتخابات است؟
مگر این جریان اصلاح طلب در انتخابات قبلی نشان ندادند و اصلاً خودشان اذعان نکردند که این قانون اساسی، این سیستم انتخابات و این شورای نگهبان را قبول ندارند؟ مگر همین جریان نبود که این حکومت را متهم به تقلب کرد؟ مگر همین جریان اصلاح طلب نبود که دو سال پیش می گفت که انتخابات آن هم فقط به شرط نظارت ناظرهای بین المللی تکرار شود؟ جریان اصلاحات چگونه این تناقض را برای همان طرفداران به قول خودشان بی شمار توجیه خواهند نمود؟
این جریان چه سندی و چه ضامنی را برای خود نگاه داشته اند که این بار ضمانتش را بکنند، تا دوباره در صورت شکست زیر همه چیز را لگد نکشند؟ آیا این جریان چیزی به اسم ظرفیت باخت و یا قانون پذیری برای خودشان باقی گذاشته اند که بشود دوباره به راحتی به آنها اعتماد کرد؟ فکر نمی کنید که اگر دوباره به اینان اعتماد شود، مصداق از یک سوراخ چند بار گزیده شدن باشد؟
فکر می کنید می شود جریان اصلاحات را به چیزی قسم داد که این بار هم در صورت باخت باز همان غلط ها را و یا بدترش را تکرار نکنند؟ مثلاً می شود کسانی را که اسلام را از شعار جمهوری اسلامی حذف کردند، به اسلام قسم داد؟ یا می شود کسانی را که بسیجیان را آماج فحش و کتک قرار می دادند و یا کودتاچیان مخملی را شهید نام می نهادند به خون شهدای این انقلاب قسم داد؟ آیا می شود کسانی را که علیه ولایت فقیه شعار دادند و عکس امام و رهبری را پاره کردند، به ولایت فقیه قسم داد؟ آیا فکر می کنید می شود کسانی را که با شعار قانون گرایی، اصول مختلفی از قانون اساسی را زیر پا لگدکوب کردند را به قانون اساسی قسم داد؟ آیا فکر می کنید کسانی که شعارهای شان را به انگلیسی برای شبکه های voa و cnn و bbc و ... می نوشتند تا شاید آنها برای حمایت به ایران تحریم و تهدید و حمله کنند، را می تواند به منافع ملی قسم داد؟ آیا می توان این هایی را که کله گنده های شان اکنون مشاوران رسمی و غیر رسمی انگلیس و آمریکا در مبارزه با ایرانند را می توان به استقلال این کشور قسم داد؟
آیا فکر می کنید این هایی که قبلاً بارها خصومت دیرینه شان را به امام و انقلاب و رهبر و قانون اساسی و مستضعفین به اثبات رسانده اند، این بار با فرض محال پیروزی که محال هم نیست، چه انتقامی خواهند ستاند؟ و این ها که بارها ذلت خود را در برابر استکبار به اثبات رسانده اند، چگونه در آغوش کینه توزان این انقلاب فرو خواهند رفت؟
ای کاش قوه ی محترم قضاییه تا کنون به پرونده های سران اصلاحات که مطمئناً جزء سران فتنه به شمار می آیند، رسیدگی می نمود تا اینچنین این جماعت دوباره وهم برشان ندارد؟ ای کاش قوه ی محترم قضاییه مبارزه با فتنه گران را چون مبارزه با مفسدان اقتصادی تنها در حد پرونده سازی باقی نمی گذاشت و لااقل این یکی را در سرلوحه ی وظایف خود قرار می داد تا اینچنین یاغیانه به جای اظهار ندامت، اظهار وجود کنند و حتی با دریدگی تمام، شرط و شروط هم بگذارند! این سهل گیری هاست که مفسد اقتصادی را مفسد اقتصادی و فتنه گر را فتنه گر و جریان انحرافی را جریان انحرافی می کند.
89/12/15
4:51 ع
تنها چند روز پس از پذیرفته شدن استعفای هاشمی (مدیر عامل مترو)، امروز شاهد بودیم که آقایان احمدی نژاد و قالیباف که مدتها باهم ندیده بودیمشان، در روز درخت کاری با هم درخت دوستی نشاندند تا کام دل ببار آرد و پس از آن دست یکدیگر را فشردند و قول مساعدت به یکدیگر دادند.
هر چند که این مسئله دل من و حتما بیشتر مردم را شاد کرد، ولی پس از شادی فراوان، گذشتن از حواشی آن به سادگی برایم میسر نبود؛ چرا که سوالاتی در ذهنم پیش آمد که از حد طرح آن ها نمی توانم فراتر بروم:
1- آیا مشکل بین احمدی نژاد و قالیباف با استعفای هاشمی به راحتی قابل حل بود، و اگر بود از کی؟
2- آیا هاشمی در میان رابطه ی احمدی نژاد و قالیباف فعالیت های فتنه انگیز داشته است؟
3- آیا هاشمی از موثر بودن در اختلاف افکنی نا امید شده است؟
4- آیا استعفای هاشمی برای این بود که اعضای مجلس خبرگان دقیقاً قبل از انتخابات هیأت رییسه این مجلس، احساس کنند که کلاً خاندان هاشمی به قدرت دلبستگی ندارند؟
5- آیا قالیباف به درستی تشخیص داده است که پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری بعدی بدون حمایت احمدی نژاد میسر نیست؟
6- آیا فشار به هاشمی و پذیرش استعفای وی از سوی قالیباف، وجه المصالحه آشتی با احمدی نژاد بود؟
7- آیا بحث متروی تهران که بزرگترین اختلاف بین دولت و شهرداری بود و سرو صدایش به مجلس و شورای نگهبان و تشخیص مصلحت هم رسید، به همین راحتی با رفتن هاشمی قابل رفع بود و این همه انرژی کشور را مصروف کرد؟
8- آیا احمدی نژاد هم به ائتلاف با قالیباف برای انتخابات علاقه مند است یا بحث فقط بحث خدمت است؟
9- آیا این هاشمی هم هوس ساندویچ خوردن در میان اغتشاش گران را به همراه خواهرش خواهد داشت؟
10- آیا باید منتظر جهش در بحث مترو و احتمالا منوریل در شهرداری تهران و کلاً اتفاقات خوب در تهران بود؟
11- تقویت رابطه ی قالیباف و احمدی نژاد، سایر مدعیان انتخابات ریاست جمهوری بعدی را به چه حرکتی وادار خواهد کرد؟
12- سقوط یک هاشمی دیگر منجر به دق کامل علی مطهری و طرفداران خاندان هاشمی خواهد شد؟
13- آیا همین 6 سال ریاست جمهوری احمدی نژاد باعث برچیده شدن پایه های بزرگترین فتنه خزنده انقلاب (خاندان هاشمی) خواهد شد؟
14- آیا طرح ساخت بزرگترین پارک برای پایین شهر تهران رویرکرد جدید قالیباف برای بدست آوردن آرای طبقه ی ضعیف طرفدار احمدی نژاد است تا رییس جمهور بعدی هم از شهرداری تهران بیرون بیاید؟
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/11/8
8:13 ع
اصولا طرح هایی که در انتخابات آتی مجلس و نتایج آن مؤثرند، مهمند، چرا که در این قوانین، امکان دارد نمایندگان حاضر، نامزدهای رقیب خود را تضعیف و یا حتی حذف نمایند. نمونه ی این قوانین، آن قانونی بود که در اواخر مجلس قبل تصویب شد تا شرط نامزدی برای نمایندگی مجلس فوق لیسانس باشد، مگر برای کسانی که قبلا نماینده ی مجلس بوده اند و اصولاً با چنین طرحی تعدادی از کسانی که قصد نامزدی داشتند، حذف می شدند بدون اینکه خطری متوجه ی نمایندگان قبلی باشد.
و اما طرح استانی شدن انتخابات چگونه طرحی است؟ در این طرح همانطور که از اسمش مشخص است، نامزدها برای یک شهرستان نامزد نمی شوند، بلکه برای استانشان نامزد می شوند و رقابت بین تمام نامزدهای یک استان به صورت یکسان صورت می گیرد؛ شاید در قدم اول به نظر برسد که این طرح در جهت منصفانه شدن انتخابات است و نمایندگان حائز اکثریت آرا، دیگر به صورت منطقه ای نخواهند اندیشید و مصوبات مجلس از حالت منطقه ای خارج خواهند شد، اما با کمی دقت، ایرادها و نکاتی مشخص خواهد شد که به آنها اشاره می گردد:
1- با اجرای این طرح، نامزدهایی که به شهرهای پرجمعیت تر منسوب هستند، به دلیل حس ناسیونالیستی که در ساکنان هر شهری وجود دارد، بخت بیشتری برای انتخاب خواهند داشت.
2- کسانی که هزینه ی تبلیغات انتخاباتی در تعداد شهرهای بیشتری را دارند، بخت بیشتری برای انتخاب خواهند داشت، ضمن این که هزینه ی تبلیغاتی انتخابات بشدت افزایش خواهد یافت.
3- با افزایش سهم شهرهای پرجمعیت در تعداد نمایندگان مجلس، نامزدهای کمتری از شهرهای کم جمعیت به مجلس راه خواهند یافت و این موجب تمرکز گرایی در تصویب آرا به سمت شهرهای پرجمعیت و مراکز استانها خواهد شد.
4- شناخت قاطع و مثبت مردم یک شهرستان از یک نامزد واجد تمام شرایط متعالی نمایندگی مجلس، موجب نخواهد شد تا در رقابت با یک نامزد نسبتا معروف در تمام استان (به دلیل سوابق قبلی موفق و حتی غیر موفق) امکانی برای پیروزی وجود داشته باشد و همین مسأله امتیازی است برای کسانی است که قبلاً به عنوان نماینده ی مجلس و یا هر مسئول دیگر، حتی یک بار تصویرشان در تلویزیون پخش شده است.
5- با افزایش هزینه های تبلیغاتی، نفوذ حامیان سرمایه دار و احزاب و جناح های سیاسی در تعیین نمایندگان افزایش خواهد یافت و نمایندگانی که اینچنین به مجلس راه می یابند، مطمئناً بده و بستان های بیشتری خواهند داشت که همواره عواقب این معامله ها متوجه تمام مردم خواهد شد.
شاید کسانی که این دلایل را بخوانند، نگارنده را بدبین بدانند و مطالب را توهماتی ذهن اما برای این مسئله هم دلایل دارم که با دو سؤال پاسخ را به نویسنده واگذار می کنم:
1- آیا کسی گمان می کند که نمایندگان حاضر طرحی را تصویب کنند که احتمال کسب آرایشان را در دورهی بعدی کاهش دهد؟! یادتان هست که چندی پیش طرحی ارائه شد که در آن می خواستند، دورهی نمایندگی خودشان را 2 سال اضافه کنند تا انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس باهم برگزار شود، سؤال این که چرا پیشنهاد نکردند که مثلا 2 سال از نمایندگی شان کم شود تا انتخابات مجلس و ریاست جمهوری باهم برگزار شود؟ و یا چرا وقتی فوق لیسانس را شرط نامزدی اعلام م یکنند، چرا خودشان را مستثنی می دانند؟ و اصلاً چه دلیلی وجود دارد که یک فارغ التحصیل در رشته ی کارشناسی از یک دانشگاه معتبر سراسری با چندین سال سابقه را در برابر یک فوق لیسانس، فاقد شرایط نمایندگی بدانیم؟ جز این است که تمام این موارد به این دلیل است که بخت موفقیت نمایندگان حاضر، در دورهی بعدی انتخابات مجلس بیشتر شود؟
2- اصولاً این طرحهای تغییر در انتخابات مجلس، چرا همیشه در اواخر دورهی چهارساله مجالس مطرح میشوند؟
نتیجه: نظر منصفانهی حقیر این است که جز مسائل مربوط به صلاحیت اخلاقی و سیاسی افراد، سایر صلاحیتها مانند درجه ی تحصیلی نباید شرط ورود به مجلس باشد و با افزایش تعداد نامزدها، شور و حال انتخابات نیز بیشتر شود، ضمن این که مردم خودشان بهتر فرق بین یک لیسانس، فوق لیسانس و یا دکتر را تشخیص میدهند و دیگر این که امکان ایجاد دخل تصرف در قوانین انتخابات مجلس، نباید فقط منوط به نظر مجلس باشد، چون موجب فساد خواهد شد.
89/10/9
1:7 ع
آدم از سران فتنه باشه، ممنوع الخروج هم باشه، بعد برای نامزدشدن ریاست جمهوری شرط هم بذاره! دقیقا مثل اینه که، موشه تو سوراخ نمی رفت بعد جارو به دمش بسته بود! یا بعضی ها از ترس مردم نمی تونن بیان تو خیابون بعد برای ریاست جمهوری شرط هم می ذارن! بعضی ها قانون رو به سخره گرفتن، اونوقت می خوان مجری قانون هم باشن! بعضی ها 13 میلیون رأیشون رو نتونستن 8-9 ماه حفظ کنن، بعد الان مدعی رأی همه هستند! بعضی ها هیأت دولتشون، هیأت دشمن شدن، اونوقت خودشون دوباره می خوان رییس هیأت دولت هم باشن! بعضی ها رو تو ده راه نمیدن، بعد سراغ خونه ی کدخدا رو می گیرن! بعضی ها دزد حیثیت ممکلتشون بودن الان پررو و طلبکار هم هستن! بعضی ها دولا دولا سوار شتر خیانت شدن، الان فکر می کنن کسی ندیدتشون! بعضی ها شریک دزدن می گن رفیق قافله ایم! بعضی ها آتش روشن کردن، دودش رو نمی تونن تحمل کنن تو چشم بقیه فوت می کنن! بعضی ها چاله کندن، الان ته چاه جیغ می کشن! بعضی ها آب و گل کردن، نتونستن ماهی بگیرن، طلبکارن! بعضی ها سرشون هنوز تو آخور نظامه، شیرشو به دشمن می دن! خلاصه، موشه تو سوراخ نمی رفت ....
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.