92/11/3
12:52 ص
در کوران انتخابات مجلس در سال 90 مطلبی نوشتم با این عنوان که شأن " شأن حضور جبهه ی پایداری ناقض ائتلاف " و حدود یک ماه پیش مطلبی نوشتم با این عنوان "عملکرد ناطق و ولایتی، مؤید لزوم باز تعریف اصولگرایی" و در آن عملکرد ناطق و ولایتی را به استناد رفتارشان و گفتار برخی از نزدیکان ایشان و پیشنهادهای برخی رقبای سابق شان را، موید لزوم بازتعریف جریان اصولگرایی دانستم و بازهم چندی بعد به مناسبت حضور در یک جلسه با حضور اصولگرایان که در آن به جریان استاد مصباح و جبهه پایداری را مقصر شکاف بین اصولگرایان می دانستند، مطلبی در دفاع از استاد مصباح و سیاستهای ایشان تقدیم کردم. اما امروز به مناسبت مصاحبه آقای محمدرضا خاتمی با روزنامه آرمان که بخشی از آن می آید مطلب کوتاهی تقدیم می کنم:
تردید نکنید نقشی که آقای ناطق نوری در انتخابات خرداد 92 داشت کمتر از نقش خیلی چهرههای اصلاحطلب دیگر نبود و آقای ناطق هم با همین هدف فعالیت میکرد …. در انتخابات آینده بعید نیست اصولگرایان میانه و اصلاحطلبان به یک لیست واحد برسند. این نظر شخص من است و از طرف اصلاحطلبان حرف نمیزنم بلکه از طرف شخص خودم این موضوعات را مطرح میکنم و معتقدم که باید این سعه صدر را داشته باشیم .... یک اقلیت تند و رادیکالی در کشور حضور دارد که در اصولگرایان هم نمیگنجد و اصولگرایان هم با اینها مرز دارند. اگر بتوانیم در طول این مسیری که پیش میرویم، این اقلیت تند و رادیکال را هر چه ایزولهتر کنیم و هر چه دایره آنها را محدودتر کنیم و مرزبندی بین آنها و اصولگرایان سیاست ورز را روشن کنیم خدمت به کشور است!
سخنان آقای خاتمی خیلی نیازی به تشریح ندارند، فقط همین بس که براساس این سخنان، و رفتارها و گفتارهایی که از سوی خود اصولگرایان و سایر اصلاح طلبان سر می زند، باید به نزدیک شدن مسیر حرکت اصلاح طلبی و اصولگرایی سنتی ایمان داشت و این که این نزدیکی نه از سوی اصلاح طلبان که از سوی اصولگرایان سیاست ورز (به قول آقای خاتمی) رخ داده است، در واقع این اصولگرایان قدم های بلندی به سمت اصلاح طلبان برداشته اند و گرنه اصلاح طلبان طی این مدت به خصوص با مشارکتی که در فتنه 88 داشتند، ماهیت رادیکالتری از خود نشان دادند.
همانطوری که قبلاً به رفتارهای متناقض برخی اصولگرایان سنتی (سیاست ورز) با اصول مهم اصولگرایی مانند ولایت مداری، استکبار ستیزی و مقاومت محوری اشاره کردم، اکنون نیز برای بار چندم می نویسم که جریان اصولگرایی به معنای مصطلح و معروفش، دیگر معرف شخصیت و مختصات انقلابی گری نیست و هر چه بیشتر می گذرد بصیرت و وقت شناسی استاد مصباح در جدا کردن خط انقلابی گری از اصولگرایی رایج و سیاست ورز بیشتر نمایان می گردد.
جریان جدید اصولگرایی که قبلاً نحوه ی تولد و رشد آن را در قالب عبارت "نواصولگرایی" بررسی کرده بودم، نهال نوپایی است که به شدت به مراقبت، جریان سازی، کادرسازی، پرهیز از بداخلاقی و دور شدن از رفتارهای احساسی و غیرمنطقی در کنار واکنش های به موقع، صریح و قابل دفاع نیاز دارد که امیدوارم بزرگان این جریان که عموماً از شاگردان و مریدان استاد مصباح هستند، بیشتر مراقب رعایت این چارچوب ها باشند و از هرگونه گزک دادن به سیاستورزان اصولگرا و اصلاح طلبان خودداری نمایند، باید با رعایت اخلاق و انصاف کاری کرد که هیچ بدخواهی نتواند وصله ی افراطی گری را به جریان اصیل انقلابی بچسباند.
برچسب های مرتبط: استاد مصباح جبهه پایداری انتخابات اصولگرایی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/10/17
5:42 ع
دیشب در جلسه ای با حضور اقشار مختلف اصولگرایان با موضوعیت مسائل سیاسی روز شرکت داشتم که با توجه به مباحثی که از سوی برخی اصولگرایان حاضر در جلسه مطرح شد، به نظرم رسید که متأسفانه علی رغم گذشت چند ماه از انتخابات 92 و عیان شدن برخی روابط پشت پرده بین برخی اصولگرایان نامزد و رقبای اصولگرایان و تحقق پیش بینی زودهنگام استاد در خصوص ائتلاف غیرپایدار چند نامزد اصولگرا، نه تنها بصیرت استاد مصباح برای ایشان آشکار نشده است، بلکه متأسفانه خشم از شکست و عدم تحلیل مناسب موجب شد تا حجم و شدت برخی انتقادات به استاد افزایش یابد که به ناچار با توجه به محتوای این انتقادات و پیش زمینه های آنها، مطلب زیر تقدیم شما می گردد، امیدوارم قبل از مطالعه ی کامل آن نسبت به آن قضاوت و یا موضع گیری ننمایید:
1- حمایت استاد مصباح و دوستان شان در تربیت، معرفی و پیروزی دکتر احمدی نژاد، نقش برجسته و غیرقابل انکاری داشت و به همین لحاظ بسیاری از منتقدان استاد مصباح، ایشان را در بروز انحرافاتی که به تدریج و به خصوص در اواخر کار ایشان بروز یافت مقصر دانسته و حتی در مقاطعی هم پیمان می دانستند، اما این منتقدان توجه ندارند که دکتر احمدی نژاد تا قبل از بروز این انحرافات، به لحاظ روحیه انقلابی گری، پرتلاشی، استکبار ستیزی و ... بارها بابت احیای ارزشهای انقلابی مورد حمایت رهبر معظم انقلاب قرار گرفته بود و این که شخص استاد مصباح اگر چه در موفقیت دکتر احمدی نژاد نقش ویژه ای داشت، اما به همان میزان نیز در مبارزه با بحث انحراف و جریان انحرافی پیشتاز بود و با نصیحت و پند و تشر تلاش کرد تا این جریان انگل را از دولت جدا نماید که متأسفانه با مقاومت دکتر احمدی نژاد به نتیجه نرسید و در نهایت استاد مصباح و شاگردان بزرگوارش از بخشهایی که دولت انحراف داشت اعلام برائت کردند.
2- جریان فکری استاد مصباح که در انقلابی گری، اسلام محوری، تلاش جهادگونه، تکلیف گرایی، مبارزه با استکبار، مبارزه با امتیاز طلبی، اصالت دادن به خدمت و خشوع در برابر مردم، بی تکلفی و ... عینیت می یافت، همان تفکری بود که باعث شد تا احمدی نژاد مغضوب امثال هاشمی و ناطق و ... بشود و با حذف احمدی نژاد، عملاً استاد مصباح به عنوان پشتوانه ی این تفکر انقلابی هدف آتش کسانی شد که برای خود، فرزندان و دوستان شان، شأن و جایگاه های ویژه ای متصور بودند. پس علی رغم تمام مبارزاتی که استاد مصباح با جریان انحرافی کردند، لیکن خصومت دشمنان استاد مصباح که آقای هاشمی در این سالها محوریت ایشان را برعهده داشت، تمام اشتباهات احمدی نژاد را متوجه استاد کردند و به این وسیله استاد مصباح، شاگردان و نامزدهای شان و البته تفکرشان را هدف آماج تهمت و کینه قرار دادند.
3- فعال ترین جریانی که در برابر فتنه موضع گیری کرد جریان استاد مصباح و شاگردان شان بود، ایشان برخلاف برخی اصولگرایان قدیمی که در فتنه سکوت اختیار کردند و یا در بالاترین شرایط نقش میانجی را بازی کردند و منتظر نتیجه فتنه بودند و در حالی که اصلاح طلبان متحد و منسجم در روشن نگه داشتن آتش فتنه می کوشیدند، عماروار در مبارزه با فتنه روشنگری کردند و این روشنگری همواره با محکوم کردن توأمان ساکتین فتنه و فتنه گران همراه بود که به همین لحاظ جریان استاد مصباح نه تنها در میان اصلاح طلبان بلکه در میان بسیاری از اصولگرایان که لقب ساکتین فتنه برای شان گران تمام شده بود، مورد حملات ناجوانمردانه قرار گرفت.
4- انقلابیونی که در دولت نهم دور آقای احمدی نژاد گرد آمده بودند، به تدریج و با آشکار شدن انحرافات جریان انحرافی، در جستجوی جریان جاری فکری انقلاب، دور استاد مصباح گرد آمدند و اینچنین شد که جمعیتی فاقد تشکل و با تمایلات نزدیک به هم، به پشتوانه فکری استاد مصباح، جبهه پایداری را تشکیل دادند و اگر چه این جمعیت به دلیل عدم کار حزبی با اظهار نظرهای خودجوش بعضاً افراطی و ناهماهنگ برخی اعضا همراه می شد، ولی به تدریج بیش از پیش شکل تشکل را به خود گرفت. این تشکل بدون محدود شدن در دایره جبهه پایداری، شروع به شناسایی صالحین موجود کردند و رأساً به معرفی افراد در انتخابات شورا و مجلس و ریاست جمهوری اقدام کردند، اقدامی که نه از سوی اصلاح طلبان و نه از سمت اصولگرایان سنتی خوشایند نبود.
5- انتخابات ریاست جمهوری 92 مقطعی بود که به آن بهانه، بیشترین انتقادات را به جبهه پایداری و استاد مصباح وارد کردند، در حالی که استاد مصباح بر اساس همان درک صحیحی که از تغییر مسیر علنی جریان اصولگرایی سنتی و نزدیکی مشکوکی که بخش هایی از آن به کارگزاران و اصلاح طلبان داشتند، همچنان بر لزوم حفظ جریانی مستقل از آن جریان اصرار کردند.
6- درک استاد مصباح از تغییر مسیر اصولگرایی و لزوم معرفی جریان انقلابی، همچنین عزم جدی دکتر جلیلی در آمدن و ماندن باعث شد تا به غیر از دکتر حداد عادل، سه نامزد (جلیلی و قالیباف و ولایتی) به عنوان اصولگرا در صحنه حاضر بمانند و حال این که مواضع جناب ولایتی در مصاحبه های تبلیغاتی و به خصوص مناظره با دکتر جلیلی به منظور مقصر معرفی کردن ایشان و گفتمان مقاومت در تمام مشکلات کشور، بدترین ضربه را به اصولگرایی وارد کرد، به راستی چه ضربه ای بالاتر از این که کسی به اسم اصولگرا بلند شود و سیاست استکبار ستیزی و انقلابی گری را لجن مال کند؟! مواضعی که بعدها با اظهارات صریح برخی از نزدیکان ولایتی، ناطق و هاشمی رنگ و بوی تبانی به خود گرفت.
7- شاید برخی این انتقاد را به استاد مصباح وارد کنند که چرا جلیلی به نفع قالیباف کنار نرفت که باید گفت، دکتر قالیباف اگر چه در زمره ی اصولگرایان معرفی شده و می شود، ولی به واسطه ی عدم مرز بندی آشکار و به موقع در فتنه و به واسطه دیدارهایی که با خاتمی و برخی دوستان ایشان پس از فتنه و انتخابات داشتند، عملاً فاقد شرایط ایده آل انقلابی بودند و با این وجود اگر جلیلی در انتخابات حضور نداشت و یا مثل دکتر لنکرانی انصراف می داد، استاد مصباح دکتر قالیباف را به عنوان اصلح نامزدهای حاضر معرفی می کردند ولی در هر صورت استاد مصباح بین نامزدهای حاضر دکتر جلیلی را به عنوان اصلح می شناخت و معرفی می کرد و این که اصولاً جلیلی به دعوت استاد مصباح به صحنه نیامد که به دعوت ایشان هم از صحنه برود و در هر صورت ماندن جلیلی قطعی بود و حمایت استاد از جلیلی هرگز نمی تواند به عنوان یک اشتباه اصولی و یا حتی تاکتیکی معرفی گردد، چرا که ایشان بین گزینه های حاضری که قصد کناره گیری نداشتند فردی را معرفی کردند.
8- سوال جدی این است که آیا برنده شدن فرضی یک مدعی اصولگرایی که در فتنه به تکلیفش عمل نکرده است و یا اصولگرایی که صراحتاً رابطه با آمریکا و غرب را تنها حلال مشکلات می داند، در نهایت تفاوتی با پیروزی فردی مانند جناب روحانی داشت؟! جز این که همین وضعیت اصولگرایی نیز تضعیف می شد و عملاً مفهوم انقلابی گری و اصولگرایی بیشتر دچار استحاله می گردید؟!
9- به راستی آیا توهین به فردی مثل استاد مصباح که تنها در تنگناهای سخت وارد صحنه می شود و با ایفای نقش علمی و انقلابی، آبروی علمی و دینی اش را در طبق اخلاص می گذارد و خود را هدف کین و طعن دشمنان می کند و پس از انجام تکلیفش فارغ از هرگونه سهم خواهی به کناری می نشیند سزاوار است؟! آیا انگ بی بصیرتی زدن به استادی که از ابتدای انقلاب به واسطه ی بصیرتش میهمان مناظرات بوده است و بارها با ناب ترین جملات مورد تأیید رهبری قرار گرفته است، می تواند بصیرت و ولایت مداری تلقی گردد؟! به راستی کدام اصولگرا وجود دارد که به مانند استاد مصباح با روشنگری و اخلاق و تربیت شاگرد، اصلاح طلبان و فتنه گران را خلع سلاح کند؟! آیا استاد مصباح در این چند سال از آن تفکر ناب علمی و فلسفی و سیاسی اینقدر تنزل یافته است که به این راحتی به بی بصیرتی منتسب شود؟!
10- کدام جریان در انتخابات 92 مورد شدیدترین حملات بیگانگان قرار گرفت؟! آیا شدیدترین حملات به جلیلی با برجسته کردن شباهت های او با احمدی نژاد و جریان منتسب به استاد مصباح از سوی رسانه های دشمنان قسم خورده نشانی از بصیرت استاد مصباح نیست؟! به راستی چرا دشمنان این کشور این حساسیت را در مورد ولایتی و قالیباف نداشتند؟! آیا نقش هاشمی در فتنه و مسائل این چند ساله کشور قابل کتمان است؟! به راستی آیا عالمی را می شناسید که بیش از استاد مصباح مغضوب آقای هاشمی قرار گرفته باشد؟! آیا عالمی را می شناسید که محکم تر و جانانه تر از استاد مصباح از حریم ولایت دفاع کرده باشد؟! مگر جز این است که افراد را به دوستان و دشمنان شان می توان شناخت؟! پس چرا ما به جنس دشمنان استاد مصباح و جنس دشمنی شان توجه نداریم؟!
این مطلب در عمارنامه و عروج منتشر گردید.
مطالب مرتبط:
قدم به قدم با نواصولگرایی
حال که هیچ بهانه ای برای حمله به استاد رها نمی شود
پاسخ شاگرد آیت الله مصباح به روزنامه جمهوری
پاسخ پرسش های تندِ روزنامه جمهوری اسلامی از استاد مصباح
مخلان رابطه دکتر جلیلی و استاد مصباح کیانند؟!
پاسخ برخی انتقادات به استاد مصباح در خصوص جبهه پایداری
جوابیه دکتر داوری به مطلبم+پاسخ
تناقضی آشکار در دفاعیه دکتر داوری
استاد مصباح محکی برای منحرفان
جاذبه و دافعه ی استاد مصباح
شأن حضور جبهه ی پایداری ناقض ائتلاف
مصباح، چراغ انقلاب است
برچسب های مرتبط: استاد مصباح جبهه پایداری انتخابات
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/4/29
3:46 ص
1- اصولگرایان قبل از دولت اصلاحات به انحصار طلبی در پستها و جایگاه های شان معروف بودند، به نحوی که صداوسیمای آقای علی لاریجانی و ریاست مجلسی آقای ناطق نوری به شدت مورد انتقاد قرار داشت و بسیاری اصولگرایان یا وابستگان و بستگانشان به نهادهای ثروت و قدرت و رانتخواری یا مشغول و یا متهم بودند، این منفوریت اصولگرایان در آن دوره بود که باعث پیروزی مقتدرانه اصلاح طلبان شد. اما هم اکنون اصولگرایان را به دو شعبه می توان تجزیه نمود، یکی آن اصولگرایی که در قالب تعاریف جناحی و تشکلاتی از قدیم تعریف شده بودند و به عنوان اصولگرایان سنتی مطرح بودند و به کار تشکیلاتی و مصلحت سنجی های سیاسی اصالت می دادند و دیگری افراد و یا تشکلهایی که بعدها و عموماً بعد از اصلاحات در دامنه تعریف اصولگرایی ورود پیدا کردند و مبادی به مباحث حزبی و گروهی اصولگرایی نبوده و تکلیف محور بودند. در این یک دهه و پس از جریان اصلاح طلبی، اصولگرایان جدید که از این پس به آنها نواصولگرایان خواهم گفت، با تشکلی به نام آبادگران به محوریت مهندس چمران پا به منصه ی ظهور نهادند و در انتخابات شوراها موفق به ورود تشکیلاتی در مدیریت شهر تهران شدند که خروجی این شورا فردی به نام احمدی نژاد به عنوان شهردار بود و این شهردار با حمایتِ همان گروه و بدون پشتوانه از سوی اصولگرایان سنتی و حتی در رقابت با ایشان توانست بر هاشمی رفسنجانی و لاریجانی و قالیباف و ولایتی و توکلی و ... موفق به کسب اکثریت آرای مردم گردد و اگر چه بعدها آقای احمدی نژاد منکر هرگونه حمایت جناح های سیاسی شد، ولی هرگز نمی توان نقش مهندس چمران و گروه آبادگران را در موفقیت و حضور نواصولگرایان در عرصه ی سیاست منکر شد.
2- نو اصولگرایان به قدرت نمی رسیدند اگر جریان فکری ولانگارانه اصلاح طلبی با جهاد فکری علمای اسلام و در رأس آنها استاد مصباح و شاگردانشان مواجه نمی شد، ایشان بودند که با مقاله و مناظره و مباحثه و سخنرانی، مظلومانه سینه شان را در معرض تیرهای مسموم تهمت قرار دادند و تئوریسین هایشان را به مناظره می خواندند و آنان یا به مناظره در نمی آمدند و یا دست از پادرازتر بیرون می رفتند. مجاهدت استاد مصباح در معرفی چهره ی منحرف اصلاحات و حمایت نو اصولگرایان در انتخابات از احمدی نژاد، پشتوانه ی محکمی برای انتخاب او شد. از یک سو آبادگران و نو اصولگرایان سلامت نفس، انقلابی گری و توان مدیریتی خود را اثبات کردند و از یک سو استاد مصباح بعد از یک دوره ی روشنگرانه مجاهدانه، حمایتشان را پشتوانه ی آرمانهای انقلابی نو اصولگرایی قرار دادند.
3- احمدی نژاد دولت نهم را با عمل کردن به شعارهایی که داده بود آغاز کرد، وزرای انقلابی و با سواد و دور از حلقه ی بسته ی مدیران و مراکز قدرت و ثروت اولین علامت پایبندی احمدی نژاد به همان اصول و شعارهای انتخاباتی بود. رویه ی انقلابی احمدی نژاد به سرعت وزارتخانه ها و ادارات مختلف را از تجملگرایی و مدیرسالاری به سمت بی تکلفی و مردمداری هدایت کرد. احمدی نژاد، آنقدر ولایت مدار بود که بدون ترس از نیشها، هنگام تنفیذ حکم ریاست جمهوری دست رهبرش را بوسید و در دولت نهم بارها ثابت کرد که کمترین همت را برای دفاع از خود و ورود به حواشی می گذارد و اثبات کرد که قانون را به نظرات شخصی اش ترجیح می دهد و به قواعد بازی های سیاسی پایبند نیست.
4- با ورود احمدی نژاد و نو اصولگرایان به قدرت و عدم بکارگیری ایشان در کابینه، اصولگرایان سنتی نیز عملاً دچار سرخوردگی شدند و کمر به همت بستند تا با سهم خواهی، پیروزی احمدی نژاد را به خودشان منتصب کنند که احمدی نژاد بارها خود را از آنها جدا دانست و این تقابل در عمل موجب بروز اصطکاک های شدیدی بین او و اصولگرایان سنتی در مجلس و شهرداری شد. دولت نهم در برابر این اصطکاک ها کمترین واکنشی را نشان می داد و تسلیم حاشیه سازی ها نمی شد و بغض ها را فرو می خوردند و تحمل می کردند که به همین لحاظ مقام معظم رهبری بارها در این عرصات از دولت حمایت کرد و حتی از او می خواست در عرصه روابط عمومی و اطلاع رسانی و دفاع از خود فعالتر باشد.
5- در دوره نهم ریاست جمهوری، نو اصولگرایان عملاً به سمت دولت متمرکز شدند و احمدی نژاد ایشان را گرد خویش آورده بود و مهندس چمران و یارانش در شهرداری عملاً اگر چه منتظر بودیم در دولت جایگاهی بیابند، ورود پیدا نکردند و حتی شهردار تهران را از رقبای سابق احمدی نژاد یعنی دکتر قالیباف انتخاب کردند. بارها و بارها اختلافات عمیقی بین مهندس چمران و دکتر احمدی نژاد با دکتر قالیباف درگرفت که این اختلافات در موضوعات مختلف ادامه یافت و عملاً مهندس چمران نتوانست یک انقلابی دیگر از نسل احمدی نژاد را در شهرداری تهران حمایت و برای عرصه های بعدی آماده کند.
6- دولت نهم هرچقدر از اصولگرایان سنتی دور بود، به تفکرات استاد مصباح و شاگردانش نزدیک بود، به نحوی که عملاً نزدیک ترین عالم به دولت، استاد مصباح بود، معاون احمدی نژاد در امور روحانیت، از شاگردان استاد مصباح انتخاب شد، دولت برای خودش یکی از شاگردان استاد را به عنوان استاد اخلاق دائمی دولت انتخاب کرد و این قرابت بین استاد مصباح و دولت، عملاً یک نماد بود از اخلاقیات، معنویت و دین مداری دولت نهم، به نحوی که کوچکترین انحرافی در دولت، توسط استاد و شاگردانش در درون دولت مورد تذکر واقع می شد.
7- پایان دولت نهم و آغاز دولت دهم، نقطه ی عطفی از نمایش تغییرات احمدی نژاد بود. شمار عزل و نصب های غیر قابل توجیه احمدی نژاد اینقدر زیاد بود که عملاً نزدیک بود دولت را از رسمیت بیندازد، نزدیکتر شدن مهره ای به نام مشایی به احمدی نژاد به لحاظ قرابت فکری و حتی خانوادگی، ریشه ی بسیاری از این عزل و نصب ها و تغییرات تلقی می شد.
8- به قدرت رسیدن دولت دهم در حالی صورت گرفت که موج بلندی از تهمت، قبل از آغاز انتخابات علیه احمدی نژاد آغاز شد و این خیلی قبل از زمان قانونی تبلیغات ریاست جمهوری دهم بود و احمدی نژاد تمام تیرهایش را گذاشت برای روزهای قانونی تبلیغات، تقلای عجیب و قریب اصلاح طلبان، آقازادگان، اصولگرایان سنتی و مراکز قدرت و ثروت علیه احمدی نژاد، با سخنانی از سوی احمدی نژاد همراه شد که نشان از مظلومیت وی بود و مظلومیت احمدی نژاد در کنار مدیریت تمرکز گریزانه، جسورانه، خادمانه، قانونمندانه واز همه مهمتر، مردمدارانه ی احمدی نژاد موجب رأی قاطع به وی گردید.
9- رأی قاطع احمدی نژاد که از قبل هم پیش بینی می شد، یک هماهنگی را قبل از انتخابات بین سایر نامزدها ایجاد کرد تا مدام چه قبل از انتخابات و چه بعد از آن، از تقلب سخن به میان بیاورند و این سخنان به نقطه ی آشوب برسد و به حمایت های خارجی، اغتشاشات داخلی و فشارهای سنگین و ارتقا یافته بین المللی منجر شود. فشارهایی که موجب شد تا مذاکرات هسته ای که در نقطه ی آغاز تفاهم بر مبادله ی سوخت هسته بود، با 14 ماه تعطیلی و تحریمهای به اصطلاح فلج کننده همراه گردد و در این میان برخی سردمداران اصولگرایی سنتی تنها به فروعی مانند کهریزک می اندیشیدند و تا ماه ها، با سکوت معنی دار خود از فتنه و فتنه گران حمایت کردند.
10- دولت دهم با یک داستان به نام معاونت اولی مشایی آغاز شد که این مسئله با انتقادات شدید استاد مصباح و شاگردانش و حزب اللهی ها و حتی اصولگرایان سنتی که در کمین چنین خبتی از دولت بودند آغاز شد، انقطاع از استاد مصباح و شاگردانش در چند پرده آشکار و قطعی شد و گویا استاد اخلاقی دولت نیز از شاگردی با واسطه ی استاد مصباح (توسط آقا تهرانی) به مشایی سپرده شد!! و نیاز به استاد مصباح و حمایتها و هدایتهایش نیز در مکتب جدیدی که مشایی به نام مکتب ایرانی ارائه می کرد، گم شد که این اختلافات در ایجاد شکاف در هیأت دولت و اعتراضات برخی از وزرا عینیت یافت و این شکاف، موجب جدایی ایشان از دولت گردید.
11- وزرا و نزدیکانی که به واسطه ی تغییرات در احمدی نژاد از او دور شده بودند، احساس کردند که نباید بگذارند آن خط و راه که احمدی نژاد از او منحرف می شد زیر گل و لای مدفون شود و این شد که گرد استاد مصباح جمع شدند و جبهه ای به نام پایداری را تشکیل دادند. این جبهه در چند انتخابات فرصت حضور یافت و در هر یک به فراخور تشکیلاتی که ایجاد کرده بود، توانست ثمری برگیرد. جبهه پایداری به همان اصول اولیه نو اصولگرایان اعتقاد داشت و در کنار آن نمی خواست مبانی فکری و اصولیش از محوریت اسلام به محوریت مشایی تغییر جهت دهد و این چنین شد که جبهه پایداری هم از تیر طعنه زنانی که استاد مصباح را در به قدرت رسیدن احمدی نژاد مقصر می دانستند در امان نبود و هم از تیر کین حامیان متعصب دولت. جبهه پایداری به صورت مستمر در رسانه های نزدیک به اصلاحات و فتنه و اصولگرایان سنتی و انحرافیون هدف دروغ و تهمت قرار داشت.
12- به انتخابات ریاست جمهوری یازدهم نزدیک می شدیم و تغییرات احمدی نژاد در ابعاد بیشتری توسعه می یافت. این احمدی نژاد نه تنها فوراً به قانون تمکین نمی کرد بلکه در برابر قانون می ایستاد و حتی خودش را مرجع صحت و یا عدم صحت قوانین می دانست، ابعاد افشاگرانه او نیز توسعه می یافت و از حد لیستهای در جیب به نمایش فیلم در مجلس رسید. روحیه ایستادگی او در برابر دشمنان به حد دوستان نیز ارتقا می یافت و او نه تنها با سران قوا و شورای نگهبان مشکل پیدا می کرد بلکه به هیأت داوری منتخب رهبری نیز روی خوش نشان نداد.
14- اگر چه مخالفت مقام معظم رهبری با معاونت اولی مشایی می توانست احمدی نژاد را بر سرمایه گذاری بر فرد دیگری و دوری از مشایی رهنمون سازد ولی او کمر همت به غالب کردن او به نظام بست و تا آخرین روزهای انتخابات نیز از فشار بر شورای نگهبان و رهبری دست برنداشت. اینچنین بود که احمدی نژاد هم به لحاظ کارنامه و هم به لحاظ محبوبیت و هم به لحاظ نماینده برای حضور در انتخابات عملاً حرفی برای گفتن و ادامه ی گفتمان خود نداشت.13- تسلط احمدی نژاد برکشور در اثر شدت تحریم هایی که بیش از همه زاییده ی فتنه گری فتنه گران و اجماع خارجی علیه ایران بود که در اثر مسائل 88 رخ داده بود، کاهش یافت. کاهش 50 درصدی درآمد نفتی، افزایش نقدینگی، دست خالی در تأمین ارز مورد نیاز بازار برای جمع آوری نقدینگی، محدودیت در واردات و صادرات (به واسطه تحریم بانکی) و عدم استفاده از نظرات کارشناسان غیر دولتیها و مشغولیت بیش از حد به مسائل فرعی، همه و همه باعث شدند، ختام کارنامه احمدی نژاد به لحاظ اخلاقی و سیاسی و اقتصادی، دچار نقاط سیاهی شد که بعضاً احمدی نژاد با بد دفاع کردن از خود، بیشتر به سیاهتر شدن آنها دامن می زد.
15- در حالی که دولت نتوانسته بود فردی از گفتمان نو اصولگرایی تربیت و تحویل دهد، این بار خروجی مهندس چمران و شهرداری تهران نیز فردی از گفتمان نو اصولگرایی نبود، به نوعی که خود مهندس چمران به عنوان گزینه ای برای نامزدی مطرح شد.
16- گزینه های جبهه پایداری عموماً کسانی بودند که در دولت نهم به کار گماری شدند ولی با انحراف مرز مشخصی داشتند. بیشتر این افراد وزرای اخراجی احمدی نژاد بودند و دبیرشورای امنیت ملی نیز یکی از گزینه ها بود که خروجی آنها در نهایت دکتر لنکرانی شد ولی با ثبت نام دکتر جلیلی، دکتر لنکرانی طبق وعده ای که داده بود وارد رقابت درون گفتمانی نگشته و انصراف داد. عملاً مدت زیادی از فرصت جبهه پایداری صرف خنثی سازی تبعات این مسئله شد و گزینه ی نهایی جبهه پایداری در آخرین روزهای مانده به انتخابات همان دکتر جلیلی شد. دکتر جلیلی شباهت های زیادی به احمدی نژاد 84 داشت، همه به لحاظ شعارها و هم به لحاظ مورد حمایت استاد مصباح بودن و هم به لحاظ سادگی ظاهر.
17- انتخابات یازدهم ریاست جمهوری محل رقابت چندگفتمانی بود. از یک سو حداد و جلیلی و کمی هم قالیباف از سیاه نمایی از دولت احمدی نژاد پرهیز می کردند و از مقاومت خارجی و مقاومت اقتصادی می گفتند و از سوی دیگر سایر نامزدها، دولت و ادامه ی گفتمان او را خطرناک می دانستند.
18- در هر صورت، نقاط سیاه کارنامه احمدی نژاد، شباهت جلیلی به او، سیاه نمایی های رقبا، عدم سیاه نمایی از سوی جلیلی، خطرناک جلوه دادن جلیلی به واسطه ی شباهتها به احمدی نژاد از سوی رقبا و رسانه های ماهواره ای و دعوت به حضور در انتخابات برای رأی نیاوردن جلیلی، همه و همه موجب شد تا آرا از شبیه ترین فرد به احمدی نژاد فرار کند و به متضاد ترین فرد با او جلب شود و این یعنی کسب آرا توسط روحانی (نماینده هاشمی) و عدم توفیق گفتمان نو اصولگرایی.
آنچه که مسجل است این که نو اصولگرایی نمرده است و می تواند با توجه به تجارب روز افزون و فراغ بال به جذب نیرو و تقویت تشکیلاتی و انسجام فکری بپردازد و البته آنچه مهم است این که دیگر نباید دچار تشکیک و چنددستگی و عدم اعتماد باشند و باید با برنامه ریزی دقیقتر وارد عرصات مهم گردد، امیدوارم در دفعات بعد، ورود نماینده ی نواصولگرایان با هماهنگی و انسجام بیشتر همراه باشد و اصلح محوری و برنامه مداری، به جای ملاحظه کاری و انفعال و عجله در دستور کار نو اصولگرایان قرار گیرد. اگرچه جبهه پایداری اثبات کرده است که در انتخاب ها و معرفی گزینه ها حتی به اعضای خود نیز محدود نیست، ولی به نظر می رسد که این جبهه یا باید در نشر تفکرات و اصول خود بیشتر بکوشد و در جذب و هماهنگی سایر نواصولگرایان بهتر عمل کند تا خروجی مورد وفاق ایجاد نماید و یا باید تشکلاتی فراتر از این جبهه تشکیل شود تا همه ی نو اصولگرایان را در خود نگاه دارد، اکنون که اصولگرایان و نو اصولگرایان در قدرت نیستند بهترین فرصت است تا خالصان و معتقدان واقعی به اصولگرایی و انقلابی گری منهای مصلحت سنجی و سیاسی بازی را تربیت، جذب و تشکل بخشد.
برچسب های مرتبط: استاد مصباح جبهه پایداری سعید جلیلی احمدی نژاد انتخابات مشایی باقری لنکرانی انحراف
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/4/22
8:13 ع
پایگاه منطقی و ارزشی تفکر استاد مصباح، آنقدر محکم است که هر تفکری در برابر آن خود را ناچار به اعلام موضع می داند، تفکری که درحد تفکر نمانده و به جریانسازی منتج گردیده است، تفکری که خود را به جامعه و سیاست غالب می کند و جای خود را در تمام موقعیتهای عملی باز کرده است، استاد مصباح سالهاست که تفکرش به دست خودش و شاگردان و علاقمندانش به عنوان روش های تضمین شده و عملیاتی در جامعه وارد شده و مورد استقبال به اصطلاح نو حزب اللهی های انقلابی قرار می گیرد، کاری به اصولگرایانی که دچار سرخوردگی از انقلاب و آمالش شده اند ندارم، بلکه به کسانی اشاره دارم که انقلاب را به عنوان سنگ بنای تشکیل یک حکومت واجد ویژگی های زمینه سازی برای ظهور می شناسند، اشاره دارم.
استاد مصباح پس از تلاش خستگی ناپذیرش در تبیین انقلاب در مناظرات چالشی در ابتدای انقلاب و پس از آن با تربیت طلاب و علمای انقلابی و عملگرا، در عرصه ی مبارزه با تفکرات انحرافی مطروحه در دولت اصلاحات وارد شد و با ایزمهایی از جنس پلورالیزم و سکولاریزم و ... یک تنه به مجاهدت برخاست و پس از آن شاگردان و دوستدارانش به حول محور این استاد عالیقدر که از سوی رهبر معظم انقلاب به مطهری زمان ملقب شده بود، یک جبهه ی سیاسی و اجتماعی را برای نشر اصول و آرمان های اسلام و انقلاب تشکیل دادند، اگر چه این جبهه مدتها بدون نام و اثر ثبت شده فعال بود، ولی در به ریاست جمهوری رسیدن دکتر احمدی نژاد نقش والایی ایفا کرد که پس از تغییرات احمدی نژاد در 2-3 ساله اخیر، و عدول از تفکر استاد، صلاح دیده شد برای گم نشدن آن خط منیر در برخی انحرافات، جبهه ای مشخص با خطوط و موضع گیری های صریح تشکیل شود.
جبهه پایداری اگر چه به واسطه ی حضور استاد مصباح که همواره خط شکن بازیهای سیاسی و تعاملات محاسبه گرانه آن بوده است، مورد استقبال بسیاری از بزرگان سیاست قرار نگرفت، ولی جایگاه ویژه ای در قلوب حزب اللهی ها و به خصوص حزب اللهی هایی که انقلاب را با همان شعارهای آرمانگرایانه اولیه اش می خواستند، یافت، این جبهه در سه انتخابات مجلس، شورا کارنامه های قابل قبولی داشت ولی به واسطه ی قرابتهای سالهای پیش که آقای احمدی نژاد با تفکراستاد مصباح داشت، در انتخابات ریاست جمهوری مورد استقبال کسانی که از مدیریت و اخلاق این 2-3 ساله احمدی نژاد راضی نبودند، قرار نگرفت و مسائلی که در باب تکثر نامزدهای اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری رخ داد و بعضاً تخریبهایی که به سمت انقلابیون حزب اللهی از جنس لنکرانی و جلیلی (حتی از سوی اصولگرایان سنتی) رخ داد موجب عدم توفیق این جبهه در کنار سایر اصولگرایان گردید.
در هر صورت اگر چه نامزد جبهه پایداری موفقیت چندانی به لحاظ کمیت آرا کسب نکرد ولی حضور یک تفکر با پشتوانه علمی و عملیاتی همواره موثرتر از یک حضور مقطعی در انتخابات است که این مسئله باعث شده است تا پس از انتخابات، برخی اصولگرایان نیز دوشادوش اصلاح طلبان و کارگزاران به تخریب گسترده استاد مصباح روی آورند. همانطوری که عرض کردم این تخریبها یقیقناً نه به خاطر شکست نامزد ایشان در انتخابات است، چرا که اصولاً ایشان علناً دست در دست نامزدهای اصلاح طلبان و کارگزاران، او را تخریب می کردند، همه از بزرگان اصلاح طلبی تا اصولگرایی متفق بودند که هرکسی رأی می آورد بیاورد فقط نماینده ی استاد مصباح رأی نیاورد؛ آری همانطور که می گفتم این تخریبها به دلیل عدم توفیق آقای جلیلی نیست، بلکه 2 دلیل اصلی دارد یکی این که بدون پذیرش ضعفها و عوامل شکست، عدم توفیق خود را نیز به استاد متوجه سازند (در حالی که بارها به جای رقابت با اصلاح طلبان سعی در تخریب جبهه خودی انقلاب کرده بودند) و دلیل مهم و اصلی این که جلوی ادامه انتشار تفکر انقلابی و اسلامی استاد مصباح را سد نمایند.
چندی پیش شاهد انتشار نامه ی یکی از روزنامه های نزدیک به آقای هاشمی در توهین به استاد مصباح بودیم که در همین وبلاگ به آنها پاسخ دادم و اینبار به بهانه ی مباحثی که بین استاد مصباح و دکتر مظلوم شهید بهشتی در خصوص دکتر شریعتی رخ داد، رسانه های شهرداری، سخنان تقطیع شده ی دکتر بهشتی را در خصوص استاد مصباح (به دلیل اختلاف در باب دکتر شریعتی) منتشر کردند و حال این که نظریات استاد مصباح در خصوص دکتر شریعتی تا حد بسیار زیادی با نظرات حضرت امام و علامه مطهری و علامه طباطبایی نیز همراستا بوده و بعضاً مواضع تندتری نیز از استاد مصباح داشته اند که تفسیر و تحلیل این موضوع با ذکر سخنان این بزرگان و به صورت مختصر ولی مکفی در مطلب زیر منتشر است که از علاقمندان دعوت به مطالعه آن می کنم:
شریعتی؛ بهانه حمله به جریان انقلابی/توسل حامیان شهردارتهران،
به شیوه انحرافیها، هاشمی و اصلاحطلبان برای تخریب علامه مصباح یزدی
برچسب های مرتبط: استاد مصباح
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/4/11
4:28 ع
چندی پیش، مطلبی با عنوان "پاسخ پرسش های تندِ روزنامه جمهوری اسلامی از استاد مصباح" را در پاسخ به سوالاتی که روزنامه جمهوری اسلامی از استاد مصباح پرسیده بودند نوشتم و در مقدمه ی همان مطلب عرض کردم که با توجه به اطمینان از اعراض شخص استاد در پاسخگویی به اتهامات شخصی، پاسخ کامل تر را از شاگردان استاد خواهیم شنید، تا بالاخره حجت السلام دکتر احمد ابوترابی، از شاگردان استاد مصباح پاسخی برای آن هتاکی ها تهیه کردند که مشروحاً به بسیاری از شبهات مطروحه در سوال روزنامه جمهوری اسلامی من جمله تهمتِ عدم حضور استاد مصباح و فرزندش را در جبهه جنگ تحمیلی پاسخ داده است، که البته با توجه به عدم ورود شخص استاد مصباح به این مسئله، روزنامه جمهوری اسلامی نیز به بهانه ی عدم الزام قانونی به انتشار این مطلب، از درج آن شانه خالی کرده است و حال این که ادعای حق طلبی و انصاف رسانه ای حکم به انتشار آن مطلب را می داد، این که استاد در دفاع از جایگاه خود هیچ عزمی از خود نشان نمی دهند و اینچنین در دفاع از دین و مبارزه با انحرافات سراسیمه در صحنه حاضر می شوند، خود دلیل دیگری بر سلامت نفس این استاد بزرگ فلسفه و عرفان و فقه و اخلاق و به قول امام خامنه ای مطهری زمان است و این حملات هتاکانه نیز دلیلی بر اثبات فرمایش امام خامنه ای است که دشمن در جایی که حرف مستدل و محکم و منطقی است سراسیمه و با هر ابزار غیراخلاقی ورود می کند. در ادامه ی مطلب می توانید عین مطلب منتشره در روزنامه رجانیوز را مشاهده فرمایید:
ادامه مطلب...
92/4/1
11:23 ص
روزنامه جمهوری اسلامی در مقاله ای مفصل، ضمن انتقادهای شدید از آیت الله مصباح یزدی چند پرسش زیر را از وی مطرح کرده است که به وسع اطلاعاتم و تا پاسخگویی شاگردان نزدیک استاد به انها پاسخ می گویم:
پرسش اول :
امام خمینی درپیام تاریخی و پرنکته حضرت امام خمینی به روحانیت در سوم اسفند 1367 نوشتهاند: دیروز "حجتیهایها" مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابیتر از انقلابیون شدهاند!" پرسش این است که ایشان تا کنون درباره تفسیر و تحلیل این پیام تاریخی چه اقداماتی کردهاند و آیا در میان منابع و مواد آموزشی و یا برنامههای جنبی مرکز آموزشی ایشان، بخشی هر چند محدود به شناخت ویژگیهای جریان حجتیه و مبانی فکری و تاریخ عملکرد آن اختصاص یافته است؟
جریان حجتیه یک جریان با تفکری محدود و خاص نیست و دامنه ای از انحرافات گسترده در باب مهدویت را در بر دارد و بهترین واکنش در برابر چنین گستره ای از انحرافات عقیدتی، تبیین مبانی صحیح مهدویت است و سوابق دقیق ایشان در خصوص پاسخ گویی به مبانی حجتیه از سوی شاگردان خاص ایشان به زودی پاسخ داده خواهد شد. بحث دیگر این که آنطور که از سوال مشخص است، هدف از سوال این است که مطهری زمان را به حجتیه بچسبانند و حال این که کدام عقل و منطقی است که بتواند تعارض حضور فعال، سازنده و تأثیر گذار استاد مصباح را در جهت برپایی اسلام حکومتی و حکومت اسلامی و ترویج گفتمان ولایت فقیه و تقویت آن در عصر غیبت توجیه نماید؟
پرسش دوم :
ایشان در اردیبهشت سال89 در مدرسه فیضیه در نقد موضوع "رهبری شورایی" گفتهاند: "در طول تاریخ حکومت پیامبران و یک هزار و چهارصد سال شیعه، مسئله حکومت شورایی مطرح نبود و هیچ پیامبری را نداشتیم که با مجموعهای از پیامبران حکومت کرده باشد. چنین موردی را حتی در زمان ائمه اطهار(ع) و فقهاء سنتی نیز نداشتیم و در هیچ آثاری نیز چنین چیزی نیامده است." ایشان افزودهاند: "ممکن است امروز برخی افکار غربزده چیزهایی بنویسند ولی سراغ نداریم که کسی از فقهای ما احتمال این کار را داده باشد." این در حالی است که موضوع "شورای رهبری" در هفت اصل و یک عنوان قانون اساسی در کنار عنوان "رهبر"، آمده بود و در بازنگری سال 68 نیز کاملا حذف نشده است. با وجود مبنا و اصولی که در نگاه ایشان این گونه با اسلام و فقه اسلامی و حتی تاریخ ادیان توحیدی مخالفت دارد و کسی از فقهاء احتمال درستی آن را نیز نداده است، ایشان چگونه این امر را نادیده گرفته و به قانون اساسی رای مثبت دادهاند؟ (پیداست اینک شورای رهبری موضوع بحث نیست و نیازی به بحث ندارد و ذکر آن برای بیان منشأ پرسش است)
این که استاد مصباح به رهبری شورایی انتقاد داشته باشند و گفته باشند که نمونه اش در بین انبیا و اولیا دیده نشده است، دلیلی بر آن نیست که بگوییم که این شیوه حکومتی حرام و یا مخالف اسلام است و دلیلی بر آن نیست که در مواردی که کسی که واجد شرایط رهبری فردی در عرصه حاضر نباشد از این شورا استفاده نشود. در سال 89 در زمانی که فتنه گران و برخی ایادی ایشان بر طبل رهبری شورایی می کوبیدند تا موجب تضعیف ولایت فقیه و شخص مقام معظم رهبری شوند، ایشان به این نقد پاسخ گفتند و رهبری شورایی را در قیاس با رهبری فردی رد کردند و حقیقتاً در زمانی که انسانهای بزرگی و جامع الشرایطی مانند مقام معظم رهبری وجود دارند چرا باید به رهبری شورایی متوسل شد؟ این سوال نشان می دهد که در پس پرده ذهن سوال کننده چه خدماتی از سوی استاد مصباح دردناک بوده است.
پرسش سوم:
آیتالله مصباح که کم و بیش شاهد بودیم برای پیروزی یک نامزد آن گونه وارد میدان شدند و برخی نشریات مربوطه و نیز برخی شاگردان از تقدیم طلاهای یکی از نزدیکان ایشان به ستاد انتخاباتی آن نامزد خبر دادند ، چرا حتی یک روز خودشان و فرزندانشان در جبهه حضور نیافتند و در حد یک سخنرانی نیز برای تقویت روحیه رزمندگانی که در جبهه حضور داشتند شرکت نجستند؟ آیا در طول نزدیک به سه هزار روز جنگ حتی توفیق یک یا چند روز حضور تبلیغی یا حتی حضور "نمادین" نیز نمیشد حاصل گردد؟
سوابق جبهه ای استادمصباح یا فرزندانش را نمی دانم، ولی می دانم کسی که از همان بدو انقلاب در مبارزه ی فکری با انحرافیون مختلف و در مناظرات متعدد تلویزیونی و غیره، پوزه ی مکاتب انحرافی را به خاک آشنا می کرد، در تمام این مدت و نه فقط در 8 سال دفاع مقدس، جانش کف دستش بوده است و ای کاش کسی که این سوال را نوشته است، قدرت درک جایگاه عالمانه و روشنگرانه ی استاد مصباح که در وسط میدان همواره آماج توهین ها و تحقیرها و تمسخرهای بیگانه و خودی نماها بوده است را می داشت.
پرسش چهارم:
آیتالله مصباح در این سالها سخت بر مطلق بودن اختیارات ولی فقیه و ما فوق قانون بودن وی تاکید کرده و مشروعیت قوانین را نیز برخواسته از تایید ولی فقیه شمردهاند و به مخالفان آن تاختهاند. این در حالی است که ایشان در مباحث خود در زمان حضرت امام خمینی، در سالهای 65-66 که در قالب کتاب نیز منتشر شده از جمله در استدلال بر لزوم "نظارت دقیق" بر "اعمال رهبری" و حتی تشکیل "دادگاه خبرگان" برای رسیدگی به کارهایی که به تعبیر ایشان به "زعم فقهای مجلس خبرگان صحیح و مطابق موازین شرعی و معیارهای عقلی نبود" و عزل وی در صورت اثبات عدم شایستگی، می¬نویسند: "زیرا در اسلام، غیر از معصومین علیهمالسلام هیچ کس فوق قانون نیست، بلکه همه باید تابع قانون باشند". و نیز افزوده¬اند: "چنین نیست که رهبر جامعه اسلامی قدرت مطلق و بی¬چون و چرا داشته باشد و کسی نتواند وی را مورد پرسش و بازخواست قرار دهد". (حقوق و سیاست در قرآن، ص 262-263) خاستگاه تحول و مبنای تبدل نظر ایشان از آن دیدگاه به نگاه کنونی چیست؟ آیا به دلیل شرعی تازه برخوردهاند یا برداشت تازهای از دلیل قبل پیدا کردهاند؟
وقتی فردی مورد تأیید مجلس خبرگان باشد او ولی فقیه محسوب می شود که ولایتش مطاع است و اطاعت از او مطلقاً واجب، اما وقتی که همو بر اساس نظر مجلس خبرگان که از ارکان قانون اساسی کشور است (به واسطه ی اشتباهاتی) از صلاحیت بیفتد و یا در برابر فرد دیگری که شایسته تر است از ولایت عزل شود، این قانون و نظر مجلس خبرگان است که مطاع است و ولی فقیه جدید معرفی شده است که ولایتش مطلق است؛ همانطوری که می بینید بین این دو کلام استاد مصباح هیچ تناقضی وجود ندارد و اصولاً تحول و تغییر رخ نداده است که سوال کننده به دنبال چرایی آن است. البته همانطوری که در سوال دوم به آن پرداختم، یکی از اهداف سوال کننده، مشخصاً تضعیف جایگاه نظری ولایت مطلقه فقیه به خصوص از نوع غیر شورایی آن است.
پرسش پنجم:
چگونه از سوی برخی حامیان دولت فعلی از جمله جناب ایشان، به نفع یک شخص(احمدی نژاد)، آن همه کرامات غیبی و فضائل معنوی به عنوان پشتوانه مطرح میشود، آن وقت در فاصلهای اندک این گونه مایه اعلام برائت آشکار و پنهان حامیان دیروز میشود؟ چگونه میشود آیتالله مصباح خبر دهند: وجود مقدس ولی عصر(عج) مشغول دعا برای این فرد بوده است. و نیز تاکید کنند: آیندگان به این نتیجه خواهند رسید که انتخاب وی مشحون کرامات و معجزات بوده است. و آن را نفخه الهی در این زمان و ناشی از یاری عنایات امام زمان(عج) بشمارند، اما اینک این گونه مبغوض گردد؟
جزئیات بیانات استاد مصباح در حمایت از آقای احمدی نژاد، حداقل آنچه که اینجا گفته شده است به فرض صحت نقل قول، چیزی از بصیرت و سلامت استاد مصباح کم نمی کند. استاد مصباح همواره در انتخاباتهای اخیر بر مبنای گفتمان اصلح پا به عرصه گذاشته اند (گفتمانی که همین اخیراً نیز مقام معظم رهبری آن را مورد تأیید قرار دادند) و تجربه هم نشان داد که ایشان بین نامزدهای حاضر (که حتی حاضر به تمکین در برابر قانون و البته ولی فقیه نشدند) اصلح بودند و این که همانطوری که استاد مصباح از رفتار و شایستگی های احمدی نژادِ ساده زیست، انقلابی و ولایت مدار تعریف و تمجید کردند با بروز انحرافات فکری، ابتدا از در نصیحت و سپس از در روشنگری درآمدند. کسی که این سوال را پرسیده است باید بداند که نه استاد مصباح و نه هیچ بزرگوار دیگری، آینده ی فرد دیگری را نمی تواند تضمین نماید و به فرموده امام خمینی و طبق سیره ی معصومین ملاک حال فعلی افراد بوده است و چه بسا اصحابی که بعدها منحرف شدند و براساس معیار حالشان از نزدیکان پیامبر بودند. ضمناً این فاصله اندکی که در این سوال، بین معرفی و برائت به آن اشاره شده است، در باب نصیحت، چیزی حدود 3 سال و در باب روشنگری، چیزی در حدود 5 سال به طول انجامیده است، زمان 4- 5 سال برای کسی که به قدرت رسیده است، می تواند برای تغییرات اساسی قابل توجه باشد. به نظر می رسد ریشه ی سوال پنجم نیز با همان تحمیلها و نامه های بدون سلام مرتبط باشد که احمدی نژاد را از همان روز اول منحرف، دروغگو، با سوءمدیریت، قانون گریز و.... معرفی کرده بود و حال این که به گواهی سوابق دولت نهم، این دولت در زمینه مدیریت، قانون مندی، صداقت، کاهش فاصله ی طبقاتی، ترویج گفتمان انقلاب، پاکدستی و ... (حتی به فرموده رهبر معظم انقلاب) ستودنی بوده است.
نتیجه: نوع سوالات و لحن آنها نشان از موقعیت سوال کننده دارد، چرا که در آنها، دفاعیات جانانه استاد مصباح از ولایت فقیه و به خصوص ولایت مطلقه فقیه و تأیید ولایت فقیه فردی در برابر شورایی (جز در موارد نادر) و اثبات این که احمدی نژاد از همان روز اول منحرف و قانون گریز و ... بوده است، بیش از هرکسی در راستای اثبات گفته های آقای هاشمی در سالیان اخیر است و زمان و لحن سوالات نشان می دهد که هدف تعیین شده در این سوالات، اگر چه ضربت زدن به جایگاه استاد است، اما در واقع تنزیه و تطهیر رفتارهای قانون گریزانه و بعضاً فتنه گرانه آقای هاشمی و فرزندان وی است.
برچسب های مرتبط: استاد مصباح
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/3/8
11:13 ص
قبل از شروع فرصت انتخابات از سوی برخی نزدیکان دکتر جلیلی می شنیدیم که ایشان تمایل دارند مستقل وارد شوند ولی از سوی دکتر لنکرانی می شنیدیم که دکتر جلیلی تمایلی به حضور ندارند و اگر حاضر شوند، من انصراف خواهم داد و بعد از مدتی و پس از نامزدی آقای جلیلی تحت قالب شعاری که برخی حامیان ایشان به نام ائتلاف +1 مطرح کردند، آقای لنکرانی طبق وعده ای که داده بودند و فارغ از تمام مسائل، انصراف دادند.
پس از مدتی که از انتشار بیانیه انصراف دکتر لنکرانی گذشت، مطالبه و اعلام سردرگمی طرفداران استادمصباح و دکتر لنکرانی از عدم اعلام موضع توسط دکتر جلیلی بالاگرفت و این بار نیز برخی از همان دوستان یا رسانه های نزدیک به دکتر جلیلی گفتند که دکترجلیلی برای ملاقات رفته است ولی استاد مصباح ایشان را نپذیرفتنه اند که البته بالاخره با همت مهره های بزرگ جبهه پایداری به منظور کشف و رفع کدورت، دکتر جلیلی و استاد مصباح در تاریخ های ششم، هفتم و هشتم خرداد چند دیدار به همراه اعلام مواضع صریح ناشی از قرابت نظر و گفتمان داشته اند که این مصاحبت ها موجب به یقین رسیدن استاد مصباح در حمایت از دکتر جلیلی شد و استادمصباح خبر مبنی بر نپذیرفتن دکتر جلیلی توسط خودشان را شیطنت برخی رسانه ها عنوان کردند و در این دیدارها دکتر جلیلی نیز از استاد مصباح تشکر کردند و حمایت ایشان را قدر دانسته و از شخصیت بزرگ و موثر ایشان در گفتمان انقلاب سخنان مهمی گفتند.
به منظور نحوه پوشش سایت ها و حامیان دکتر جلیلی و دکتر لنکرانی که ایشان را در عدم نزدیکی زودتر این دو بزرگوار تا حدودی مقصر می دانستم، سری به فضای مجازی زدم، اما مشاهده کردم که علی رغم پوشش گسترده دیدارهای استادمصباح با دکتر لنکرانی در سایت هایی حامی دکتر لنکرانی و جبهه پایداری و حمایت علنی ستادهای دکتر لنکرانی به نفع دکتر جلیلی، اما متأسفانه همچنان برخی سایت های معتبر و اصلی حامی دکتر جلیلی پوششی برای دیدارهای دکتر جلیلی با استادمصباح نداده اند.
به عنوان نمونه می توانید سری به سایت های "مسیر، اتاق فکر حامیان دکتر سعید جلیلی" و "ستاد مردمی حیات طیبه" بزنید و این مسئله را تا این لحظه که چهارشنبه 8 خرداد است می توانید در این سایتها و شاید برخی دیگر از سایتهای حامی دکتر جلیلی عزیز دنبال فرمایید.
با مشاهده ی نحوه ی تعامل و برخی اظهارات و یا سکوت هایی که برخی حامیان دکتر جلیلی از همان بدو دعوت توسط جبهه پایداری تاکنون از خود نشان داده اند، به نظر می رسد فرضیه ام در قبال برخی حامیان رسانه ای دکتر جلیلی تقویت شده است یعنی در اردوگاه دکتر جلیلی افراد ذی نفوذی وجود دارند که در مقوله ی نزدیکی برادرمان دکتر جلیلی به استادمصباح جلیل القدر از خود مقاومت و کارشکنی نشان می دهند، شاید قبل از این سه روز که همراه با اظهارات دوستانه و صریح از سوی هر دو بزرگوار بود، نمی توانستم چنین نتیجه ای بگیریم ولی اکنون و با وجود این روابط حسنه عدم انتشار اخبار این دیدارها و مواضع دو طرف، به نوعی اثبات این فرضیه تلقی می شود که امیدوارم هرچه زودتر دکتر جلیلی بزرگوار در صدد رفع این مسئله برآیند.
مطلب مرتبط: من دوست دارم رییس جمهورم وامدار باشد ....
برچسب های مرتبط: استاد مصباح جبهه پایداری انتخابات باقری لنکرانی سعید جلیلی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/3/6
2:3 ع
بالاخره بعد از نشست هایی که بین اعضای اصلی جبهه پایداری و دکتر جلیلی انجام شد، امروز رسماً استاد مصباح عزیز، از دکتر جلیلی حمایت کرده وایشان را برای ریاست جمهوری مناسبت ترین فرد معرفی کردند. حمایت استاد مصباح و جبهه پایداری مسلماً گرایش نیروهای حزب اللهی به دکتر جلیلی را به لحاظ کیفی و کمی افزایش داده و موجب تمرکز نیروهای انقلابی به سمت ایشان خواهد شد، که این تمرکز قوا می تواند فاصله ی دکتر سعید جلیلی را از سایر نامزدها به حد مطلوب و مورد اطمینان افزایش دهد.
از جنبه ی دیگر، حمایت بزرگان و علما از افراد، بیش از آن که برای ایشان مسئولیت داشته باشد، برای خود فرد مسئولیت ایجاد می کند، چرا که حمایت علما، تنها براساس وضعیت حال و گذشته ی ایشان انجام می شود نه براساس پیشگویی و غیب دانی، به خصوص این که هیچ ضمانتی برای تغییر رفتار بهترین افراد نیز وجود ندارد؛ ولی آینده ی فرد بیش از هرکسی به خود او و رفتارش مرتبط است؛ با این وجود فردی که مورد حمایت قرار گرفته است باید بداند که اگر بدون آن حمایت ها دچار اشتباه می شد، فقط خودش مورد بازخواست قرار می گرفت، ولی بعد از حمایت های بزرگان و علما، ایشان نیز آبرو و عزت خویش را خرج کرده اند و هرگونه اشتباهی می تواند موجب هتک حرمت برخی سوءاستفاده کنندگان به ایشان بشود، لذا از دکتر سعید جلیلی بزرگوار توقع می رود هم با توجه به سابقه ی درخشان خود و هم با عنایت به حمایت استاد بزرگوار ما استاد مصباح یزدی در این عرصه ی خطیر گام نهد و همچون آقای لنکرانی بزرگوار که حفظ احترام و آبروی استادمصباح را مدام مد نظر داشت، در پیش روی خود داشته باشد.
برچسب های مرتبط: استاد مصباح جبهه پایداری انتخابات باقری لنکرانی سعید جلیلی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/2/31
11:48 ع
بعد از کناره گیری دکتر باقری لنکرانی در حمایت از دکتر سعید جلیلی، حمایت طرفدران دکتر باقری لنکرانی نیز در جهت اتحاد گفتمانی به دکتر جلیلی متوجه شد. از صلاحیت دکتر جلیلی همین بس که ایشان در کنار دکتر لنکرانی به شدت از سوی معاندین خارجی مورد وحشت قرار دارند و به همین لحاظ کناره گیری دکتر لنکرانی با وحدتی که به ارمغان آورد، موجب تقویت گفتمان مقاومت و تضعیف گفتمان سازش گردید.
نوشتن این مطلب در تحلیل برخی جهت گیری های فعالان سیاسی داخلی است که نپرداختن به آنها از آن جهت که ممکن است دوباره تکرار شود، اشتباه به نظر می رسد:
تولد جبهه پایداری درراستای ادامه ی گفتمان سوم تیر و جدا شدن از جریان انحرافی صورت گرفت؛ شعارهای جبهه پایداری، همواره فراتر از شعارهای یک حزب سیاسی بود و نگاهی که به مسائل داشتند فراتر از نگاه منفعت جویانه حزبی بود. این جبهه در شناسایی و معرفی نامزدهای نمایندگی مجلس و ریاست جمهوری نگاه جامعی داشت که تمام گزینه های مناسب را در بر می گرفت. نگاه جبهه پایداری اینقدر فراگیر بود که افراد در آن درمی آمدند و از آن خارج می شدند بی آنکه برای آمدنشان و یا رفتنشان دچار تعهد یا مشکلی شوند، چرا که محوریت در این جبهه نوع نگرش و گفتمان بود نه افراد و شخصیت ها و منافع شان.
نوع نگرش جبهه پایداری به مسائل باعث شد تا گزینه احتمالی این جبهه از دایره ای وسیع مورد بررسی قرار گیرد و بعد از صرف وقت و دقت فراوان در حالی که دکتر جلیلی اصرار داشت وارد نشود، به عنوان گزینه اصلح معرفی گردید. ثبت نام دکتر لنکرانی با ارائه برنامه و معرفی نیروهای احتمالی ایشان، نشان از عزم جدی به حضور در انتخابات داشت در حالی که آقای دکتر جلیلی نیز در آخرین روز فرصت ثبت نام به این عرصه وارد شدند و با این حضور، دکتر لنکرانی علناً اعلام که گفتمان انقلاب یقیناً یک نامزد خواهد داشت و این یعنی در صورت ماندن دکتر جلیلی، این دکتر لنکرانی خواهد بود که متعهد به انصراف است و به همین لحاظ دکتر لنکرانی از همان ابتدای ورود دکتر جلیلی، از جبهه پایداری کسب تکلیف کرد که تصمیم بر ماندن ایشان گرفته شد و این تصمیم با اقامه ی دلیل از سوی استاد مصباح همراه شد.
بعد از تأکید استاد مصباح بر اصلحیت دکتر لنکرانی، شخص استاد مصباح و دکتر لنکرانی و خود جبهه پایداری به شدت مورد حمله و تهاجم قرار گرفتند که بخشی از این حملات از سوی گروه ها، شخصیت ها و سایت های خبری و تحلیلی صورت گرفت. برخی از حملات در حد شب نامه و فحش نامه بود، به نوعی که حقیقتاً خاطر علاقمندان استاد مصباح را مکدر کرد ولی استاد مصباح بارها در دوره ی اصلاحات و در مبارزه با انحراف ثابت کرده بود که در دفاع از حق از تمام حیثیت و آبروی خود مایه می گذارد، در اینجا بود که دکتر لنکرانی به چند دلیل رأساً و تنها با اطلاع جبهه پایداری اقدام به انصراف نمود:
اول اینکه دکتر لنکرانی، حقیقتاً با دکتر جلیلی قرابت گفتمانی داشت و از این لحاظ نگرانی به لحاظ انصراف به نفع ایشان احساس نمی کرد.
دوم این که دکتر لنکرانی از ابتدا نیز آگاهانه متعهد شده بود که نخواهد گذاشت انشقاق درجبهه گفتمان انقلاب رخ بدهد و کنار کشیدن ایشان یک تعهد اخلاق مدارانه و تکلیف گرایانه بود.
سوم این که دستور صریح استاد مصباح عمل به تکلیف برای نامزدها بود و این که اگر حس کردند تکلیفشان چیزی است باید آن را انجام دهند و به همیل لحاظ شخص دکتر لنکرانی حتی به فتوای استاد مصباح بیش از هرچیزی مکلف به تبعیت از تکلیفی بود که احساس می کرد، همانطوری که دکتر جلیلی نیز براساس همان حس تکلیف وارد شده بود.
چهار این که دکتر لنکرانی شاهد حجم تخریب های غیرمنصفانه استاد مصباح بود و به یقین برای او بیش از هرکسی این تخریب ها سخت بود چرا که استاد مصباح به لحاظ حمایت از دکتر لنکرانی مورد هجمه قرار گرفته بود.
پنج این که دکتر لنکرانی در تکلیف گرایی زمان را از دست نمی داد، ایشان همان موقع که احساس تکلیف می کرد اقدام می نمود و همانطوری که در روز اول ثبت نام، وارد شده بود به دلایلی که ذکر می گردد، قبل از اعلام احراز صلاحیت ها کناره گرفت چرا که هر دلیلی که بعد از حس تکلیف موجب طولانی شدن تصمیم گردد، سیاسی کاری تلقی می شود.
شش این که دکتر لنکرانی حقیقتاً همانطوری که گفته بود، اگر شورای نگهبان صلاحیتش را رد می کرد، تشکر نیز می نمود، یادمان نرفته که چگونه او حجم توهین ها و بی احترامی هایی که چاردیواری مسائل خانوادگی وی را نیز محترم نمی شناخت را بر حسب تکلیف با کمترین واکنشی تحمل کرد.
هفت این که دکتر لنکرانی اگر می دانست دکتر جلیلی وارد عرصه می شود اصلاً وارد نمی شد و این مسئله با توجه به اصراری که در دعوت از دکتر جلیلی برای ورود می کرد نیز مشخص بود و به همین شواهد، انصراف دادن دکتر لنکرانی، قبل از اعلام تایید صلاحیت شده ها را نمی شود سیاسی دانست مگر با سوءظن های غیرمومنانه و بی منطق که با مشی سیاسی ایشان نیز متضاد است.
هشت اینکه هیچ دلیلی برای رد صلاحیت دکتر لنکرانی وجود نداشت به جز شبهات و تخریب هایی که علیه ایشان صورت گرفته بود. دکتر لنکرانی هم یک سابقه ی اجرایی 4 ساله موفق در یک وزارتخانه ی عظیم داشت و هم بهترین مواضع اصولی و عملی را در قبال فتنه و انحراف گرفت و هم در کسوت سخنگوی یک جبهه ی سیاسی به نام پایداری فعالیت فعال سیاسی داشت و به غیر از اینها نیز هیچ ضعفی در قبال عدم تمکین به قانون و یا ساده زیست نبودن و یا سایر معیارهای اعلامی از سوی شورای نگهبان نداشت پس به لحاظ شرایط تأیید صلاحیت چیزی از دکتر جلیلی کم نداشت.
تمام موارد فوق نشان می دهد که دکتر لنکرانی تنها براساس تکلیفی که به لحاظ تقویت گفتمان مقاومت، جلوگیری از انشقاق نیروهای انقلاب، وفای به عهد و کاهش هجمه ها به استاد مصباح و جبهه پایدای حس می کرد، به نفع دکتر سعید جلیلی انصراف داده است و همین دلایل بوده است که موجب تقویت علاقه نیروهای حزب اللهی به ایشان و ایمان به خلوص و اثبات تکلیف گرایی ایشان شد و حتی به شدت از سوی طرفداران آقای جلیلی نیز مورد تقدیر قرار گرفت، اما متأسفانه همان گروه ها و افراد و سایت ها که قبلاً در تنور تفرقه می دمیدند این بار، دکتر باقری لنکرانی و استاد مصباح و جبهه پایداری را به الفاظ دیگری مورد هجمه قرار دادند و با بکارگیری اصطلاحات و جملات غیرمنصفانه ی جدید حاضر نشدند هرآنچه را که به دروغ به ایشان منتسب کرده بودند را پس گیرند تا حدی که کناره گیری ایشان را به دلیل رد صلاحیت احتمالی دانستند و نذر روغن ریخته نامیدند؛ البته مردم و به خصوص قائلان به گفتمان مقاومت، بصیرتر از این حرف ها بودند که تحت الشعاع این هجمه ها، اعتقادشان به استاد مصباح و دکتر لنکرانی و جبهه پایداری سست شود، بلکه موجب شد کناره گیری دکتر لنکرانی در عین صلاحیت داشتن، گردآوری کادر متعهد و متخصص، برنامه جامع، محبوبیت و مقبولیت به عنوان برگ زرینی در کارنامه ایشان و شاگردان استاد مصباح و جبهه پایداری باقی بماند.
برچسب های مرتبط: استاد مصباح جبهه پایداری انتخابات باقری لنکرانی سعید جلیلی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/2/30
9:30 ع
دکتر لنکرانی همانطوری که در تمام اظهارات قبل و بعد از نامزدی دکتر جلیلی قول داده بود، گفتمان انقلاب فقط یک نامزد خواهد داشت، از نامزدی انصراف داد، ایشان و استاد مصباح یزدی و جبهه پایداری در مقوله ی انتخابات امسال تمام همت و آبروی خود را به نفع گفتمان انقلاب به میدان آوردند و در حالی که حتی کادر بسیار منسجم و قوی متشکل از تعدادی از وزاری قوی و معاون رییس جمهور اسبق و برنامه ی عملیاتی مدون و کاملی را تدارک دیده بودند ولی به منظور حفظ وحدت گفتمان انقلاب به نفع دکتر سعید جلیلی، از نامزدی انصراف دادند. دکتر لنکرانی و دکتر جلیلی از نامزدهایی بودند که محبوبیت و توان و شدت آرمانگرایی و انقلابی گریشان چشم ضدانقلاب داخلی و خارجی را ترسانده است و باقی ماندن یکی از این دو منجر به تقویت این گفتمان خواهد شد.
نامزدی دکتر لنکرانی در زمانی انجام شد که احتمال حضور دکتر جلیلی با توجه به دعوت هایی که از ایشان شده بود بعید به نظر می رسید و اعضای جبهه پایداری نیز روی دکتر لنکرانی به عنوان گزینه ی اصلح به جامعیت رسیده بودند و علی رغم این جامعیت، از همان ابتدا مشخص بود که دکتر لنکرانی خود را برای هردو حالت یعنی رفتن و ماندن در مسیر پیروزی گفتمان انقلاب آماده کرده است و به قطع یقین اگر مرکز فرماندهی جبهه پایداری زودتر به نتیجه می رسیدند، ایشان زودتر از اینها انصراف خود را عملی می کردند. در هر صورت انصراف و کناره گیری ایشان به نفع بزرگوار دیگر همین گفتمان، برای حقیر اثبات کرد که ایشان حقیقتاً انسان وارسته و متعهدی بوده و هستند و امیدوارم که دکتر جلیلی بزرگوار نیز این مهره ی ارزشمند را به خوبی قدر بشناسند.
نکته ی دیگری که کمی نگرانم می کند نوع گفتمان برخی از خودی هاست. علی رغم اینکه در مطلبی با عنوان "قابل توجه حامیان دکتر لنکرانی و دکتر جلیلی"خطاب به طرفداران دو بزرگوار نوشته بودم که این دوگفتمان یکیست و یقیقناً اگر دکتر جلیلی هم کنار نرود، حتماً دکتر لنکرانی کنار خواهد رفت و به همین لحاظ باید احترام هر دو بزرگوار و به خصوص شخص استاد مصباح بزرگوار حفظ شود، اما بعضاً برخی جملات آزاردهند، دل مان را مکدر کرد. همان قدر که محل تهمت و هجمه دشمنان و ضدانقلاب شدن برای هر انقلابی موجب افتخار است، اما شنیدن سخنان غیرمنصفانه و بعضاً حاوی توهین و تهمت از سوی برخی خودی ها، حقیقتاً اوقات طرفداران استاد مصباح و جبهه پایداری و دکتر لنکرانی را مکدر کرد، که امیدوارم طرفدران دکتر لنکرانی همانطوری که تاکنون ثابت کرده اند، همچنان در مسیر مصالح و پیشرفتِ انقلاب، ادب، انصاف و غیرت خود را در مسیر انتخاب و معرفی دکتر سعید جلیلی بزرگوار به عنوان نماینده ی گفتمان انقلاب و مبتنی بر مقاومت حول محور ولایت مداری و خدمت به مردم، هزینه نمایند، انشاءالله.
بیانیه دکتر باقری لنکرانی را در خصوص این انصراف می توانید اینجا بخوانید.
برچسب های مرتبط: استاد مصباح جبهه پایداری انتخابات باقری لنکرانی سعید جلیلی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.