92/10/18
9:7 ع
در این مطلب قصد ندارم تا آقای روحانی را مأیوسانه و به صورت غیرمنصفانه مورد انتقاد قرار دهم، ولی از این که شعار اعتدال همان سرنوشت شعار اصلاحات را بیابد نگرانم و ضمن اعلام دلیل مشابهت های موجود، از رییس جمهور محترم می خواهم تا هر چه سریعتر نسبت به ارائه یک تعریف جامع و مانع از اعتدال اهتمام ورزند و سپس براساس آن تعریف، منظورشان از معتدل و افراطی را به صورت صریح تبیین نماید.
اصلاح طلبی، مهمترین شعار آقای خاتمی بود که با سخنان توأمان از مفاهیم مختلف و بعداً متضاد به مردم ارائه می گردید و همین شعارها در کنار عدم محبوبیت رقبا، منجر به جذب آرای مختلف از اقشار مختلف مذهبی و ملی مذهبی، سکولار و ملی به سمت آقای خاتمی گردید. آقای خاتمی حین معرفی اصلاحات، توأمان از جامعه مدنی و مدینه فاضله سخن راند و به نحوی از مردمسالاری دینی در کنار آزادی قرائت های مختلف از دین گفت که رأی دامنه ی گسترده ای از دینداران تا لیبرال ها را به سبد خود ریخت.
اگر چه آرای خاتمی به لحاظ میزان مشارکت مردم و نسبتِ آرای ایشان به آرای کل مردم ویژه بود، لیکن هر چه مردم به تناقضات شعارها و رفتارهای جریان اصلاحات بیشتر آشنا شدند از اصلاح طلبان فاصله گرفتند و از سوی دیگر ملی ها و ملی مذهبی ها هم با شفاف شدن ابهامات گفتاری و رفتاری آقای خاتمی، کم کم پروژه عبور از خاتمی را کلید زدند و اینچنین بود که شعارهای مبهم اصلاح طلبی اگرچه سبد رأی خاتمی را پر کردند، اما نتوانستند دل مردم را همراه نگاه دارد، چرا که ماه پشت ابر نماند و مردم روز به روز شناخت بیشتری نسبت به منظور دوستان از اصلاحات پیدا کردند.
اما آنچه که باعث شد مقدمه فوق را بنویسم شباهت شعارهای آقایان خاتمی و روحانی در ابهام آنهاست. اعتدال شعار اصلی آقای روحانی بود که با شعار پرهیز از افراطی گری و تفریط همراه گردید تا کمی بیش از نیمی از مردم به این پرهیز از افراط و تفریط رأی دهند. اکنون علی رغم گذشت چند ماه از آغاز بکار دولت آقای روحانی، آنچیزی که آقای روحانی به آن تأکید دارند دیگر پرهیز از تفریط را در خود ندارد و ایشان صرفاً از افراط اعلام برائت می کند و متأسفانه همان طوری که اصلاح طلبان رقبای خود را با برچسب انحصارطلب و دیکتاتور می راندند، گویا اعتدال گرایان نیز منتقدان خود را با وصله ی افراطی گری از صحنه حذف می کنند و این در حالی است که شعار انتقاد پذیری از شعارهای مهم آقای روحانی بوده و هست.
به سخنان زیر که جناب روحانی در اولین همایش استانداران دولت یازدهم بیان کردند توجه کنید:
... آنچه هدف ما این است که کشور را از حالت تنش، خشونت، افراط به طور کامل خارج کنیم. شرایط اجتماعی کشور باید به گونهای باشد که افرادی که تمایل به افراط و خشونت دارند و تعداد آنها بسیار اندک است فضایی را برای حضور پیدا نکنند.... یکی از هدفهای این دولت آشتی در سطح جامعه بوده است. همه را باید به یکدیگر نزدیک کرد و آن رسانههایی که بر طبل انشقاق میکوبند اشتباه تاریخی میکنند. هیچ جناحی را در این کشور نمیتوان حذف کرد و هیچ حزب فعالی را نمیتوان نادیده گرفت. بنابراین باید با یکدیگر تعامل داشت و قواعد بازی را آموخت....
از یک سو آقای روحانی مستمراً از افراط اعلام برائت می کند و از سوی دیگر وزیران و استاندارانی را به کار می گمارد که در بزرگترین فتنه کشور دست داشتند! اکنون بعد از مشاهده چند ماه از رفتارهای دولت اعم از انتصابات، موضع گیری ها و برنامه های عملیاتی، به نظر می رسد تنها کسانی که در درگاه آقای روحانی هیچ جایگاهی ندارند و به احتمال زیاد افراطی خوانده می شوند، همان حزب اللهی ها هستند و گویا جناب روحانی از همان ابتدا اعتقادی به تفریطی بودن جریان های فتنه گر و قانون شکنی و خیانت های ایشان نداشته اند.
بسیار خوب است که آقای روحانی در خصوص تعریف اعتدال از ظن خودشان بیشتر بگویند و جوانب آن را به لحاظ معرفی مرزهای افراط و تفریط تشریح نمایند. مردم حق دارند که بدانند ملاک اعتدال در اعتقاد دولت یازدهم چیست و شاخص افراط و تفریط کدام است. با توجه به این که جناب روحانی در اکثر قریب به اتفاق موارد از واژه اعتدال و افراطی فقط برای معرفی دوستان و دشمنان شان، همچنین در خصوص رأی دهندگان به خودشان و رقبا استفاده کرده اند، حقیر برداشت خودم را در این خصوص ارائه می کنم:
با توجه به این که بسیاری از مفاهیم مانند عقل و منطق دچار برخورد سلیقه ای می شوند، به نظر می رسد تنها مفاهیم قابل اتکا و قابل استفاده برای تعریف اعتدال، همانا شرع و قانون باشد.
به این سخنان جناب روحانی که در مجلس شورای اسلامی ایراد شده است توجه فرمایید:
... مردم در 24 خرداد به افراط، تفریط، خشونت، خودرایی، تکرایی، عدم مشورت و عدم تدبیر رای ندادند و به اعتدال، تدبیر و عقلانیت رای دادند....
با فرض این که مسیر اعتدال را اسلام و قانون مشخص کند به این نتیجه می رسیم که هرکسی که در چارچوب مسیر ترسیم شده ولایت فقیه (که ضامن اسلامیت نظام است) و قانون (که محصول جمهوریت نظام است) حرکت کند میانه رو است و اگر کسی پا از این گلیم فراتر گذاشت قابل معتدل خواندن نخواهد بود؛ بر اساس این فرض، چگونه می توان افرادی را که در تمام امور سیاسی و اجتماعی خود به خصوص انتخابات (که حساس ترین و هیجانی ترین امورند)، در چارچوب قانون حرکت کردند و حتی پس از باختن نتیجه انتخابات فوراً به برنده آن تبریک گفتند را افراطی دانست؟! و یا چگونه می توان افرادی را که اگر در هر امری خبطی کرده باشند، فوراً در مواجهه با نصایح ولایت فقیه، با تبعیت محض خود از دستورات ایشان به چارچوب قانون بازگشتند را افراطی خواند؟! و چگونه می توان افرادی را که پا از مسیر قانون فراتر نهادند و قانون را زیر سوال بردند را معتدل دانست؟! و چگونه می توان کسانی را که نه تنها از رهبری تبعیت نکردند، بلکه از اصل ولایت فقیه نیز برائت جستند را در دایره اعتدال دانست؟!
آیا کسانی که یکبار جسورانه پا از مسیر قانون و ولایت فراتر نهادند و سخت ترین هزینه ها را به کشور وارد کردند را می توان اینقدر امین دانست که ایشان را به عنوان مجری قانون و سرباز ولایت و خادم انقلاب منصوب کرد و تمام امور مردم یک استان و یا بخش هایی از امور تمام کشور را به ایشان سپرد؟! آیا این مسئولان در زیرمجموعه خود می توانند اعتدال را رعایت کنند؟! آیا از مسئولی که تقیدی به ولایت و قانون ندارد می توان توقع داشت که مؤمنان، قانون مداران، ولایت مداران و شایستگان را در مصدر امور بنشانند؟! آیا شبکه مدیریتی و اجرایی کشور می تواند ضامن اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط باشد؟! آیا این دیواری که آقای روحانی چیده اند می تواند ره به ثریا داشته باشد؟! دعا می کنیم دکتر روحانی به نحوی دولت را هدایت کند که بعد از دوره مسئولیت شان، کلمه زیبای "اعتدال" با عبارات متضاد معنی نشود.
برچسب مرتبط:اعتدال حسن روحانی دولت اصلاح طلبان انقلاب فتنه
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/6/23
1:3 ع
چندی پیش خانم الهه راستگو از نمایندگان اصلاح طلب شورای شهر تهران به واسطه ی رأیی که برخلاف تصمیم حزبی به جای محسن هاشمی به قالیباف داد، با برخورد اصلاح طلبان مواجه و ضمن اخراج از حزب اسلامی کار و مجمع زنان اصلاح طلب مورد تهدید و هجمه ی شدید ایشان قرار گرفت؛ این اتفاق با دو واکنش از سوی رسانه ها و رجال سیاسی روبرو شد، عده ای ایشان را به واسطه ی ترجیح منافع مردم بر منافع حزبی ستودند و عده ای ایشان را به واسطه ی عدم پایبندی به مرامنامه ها و تعهدات حزبی مورد انتقاد قرار دادند که این مسئله موجب شد تا به این بحث وارد شوم، اما از آنجا که بحث تکلیف که یک بحث کاملاً شرعیست مطرح می شد، به نظرم آمد تا ابتدا بحث تحزب و همکاری های گروهی را کمی از نگاه قرآن کریم تشریح و سپس به صورت مختصر بحث خانم راستگو را مورد واکاوی قرار دهم:
در قرآن کریم از دو حزب نام برده شده است، حزب خدا و حزب شیطان:
مائده آیات 55 و 56:
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ
وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ
ولىّ و سرپرست شما تنها خدا و رسول اوست و کسانى که ایمان آوردهاند همانها که نماز را برپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند (على علیه السّلام)
و کسى که خدا و فرستاده او و کسانى را که ایمان آوردهاند به ولایت و سرپرستى بپذیرد (از حزب خداست و) بىتردید حزب خدا پیروزند.
مجادله آیه 19:
اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ
شیطان بر آنها چیره شده است و نام خدا را از یادشان برده است ایشان حزب شیطانند آگاه باش که حزب شیطان زیان کنندگانند
همانطوری که مشاهده می کنید، نماد حزب الله، پذیرش ولایت است، ولایتی که در این آیه و آیات دیگر به صورت دقیق تشریح گردیده است یعنی ولایت خدا، پیامبر و اولی الامر منکم و نماد حزب شیطان، فراموشی خدا و پذیرش ولایت شیطان است و با توجه به تضاد معانی حزب الله و حزب الشیطان، عبارتهای غالب و خاسر نیز در برابر هم به نظر می رسند و این یعنی اگر حزب شیطان خسران می بیند، حزب خدا بهره مند خواهد بود.
در کشورمان شاهدیم که برخی گروه های سیاسی، مدعی شعارهایی مانند حکومت سکولار و یا دموکراسی صرف (تنها برپایه خواسته ی مردم) هستند، به یقین این گروه ها و هرگروهی که در جهت دور شدن و نادیده انگاشتن ولایت الهی می کوشد، ولایت خدا را کنار نهاده و به حزب شیطان پیوسته است.
اگر از احزاب و فعالان کشورمان بپرسیم که حزب شما جزء کدام گروه است، یقیناً خودشان را از حزب شیطان نمی شناسند و حتماً حزبی خدایی معرفی می کنند که صحت این مسئله با یک شاخص که همان بحث ولایت است، قابل اندازه گیریست، در مفهوم ساده، حزبی که خدا، دین، انبیا و اولیاءش را از گفتار و رفتارش حذف کرده است، به یقین حزب شیطان است هرچند خودش این مفهوم را نپذیرد.
لیکن با توجه به تعریف فوق، به نظر می رسد اگر بخواهیم احزاب رسمی کشور را همانطوری که خودشان مدعی هستند در چارچوب اسلام، ولایت و قانون بشناسیم و هدف از تشکیل حزب را همکاری گروهی برای رسیدن به مقاصدی در همان چارچوب ها تعریف کنیم، به مفهوم تعاون در قرآن نزدیک می شویم، هرچند ما مفهوم تعاون را بیشتر در مقاصد اقتصادی خلاصه کرده ایم اما کارکرد تعاون فراتر از یک نوع فعالیت به نظر می رسد:
مائده آیه 2:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْیَ وَلاَ الْقَلآئِدَ وَلا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُواْ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُواْ وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ
اى کسانى که ایمان آوردهاید، حرمت شعایر خدا، و ماه حرام، و قربانى بىنشان، و قربانیهاى گردنبنددار، و راهیان بیت الحرام را که فضل و خشنودى پروردگار خود را مىطلبند، نگه دارید. و چون از احرام بیرون آمدید [مىتوانید] شکار کنید، و البتّه نباید کینهتوزى گروهى که شما را از مسجد الحرام باز داشتند، شما را به تعدّى وادارد. و در نیکوکارى و پرهیزگارى با یکدیگر همکارى کنید، و در گناه و تعدّى دستیار هم نشوید، و از خدا پروا کنید که خدا سختکیفر است.
همانطوری که در مفهوم آیه مشخص است این آیه خطاب به کسانی که ایمان آورده اند نازل شده است، در ابتدای آیه دستور به حرمت نگاه داری شعائر الهی (به خصوص حج و ماه های حرام و راهیان حج) مطرح می شود و سپس بحث تعاون و همکاری را با چارچوب مشخصی تبیین می کند، قرآن به اهل ایمان امر می کند که در کارهای خوب و تقوا با هم همکاری کنند و در کارهای گناه و دشمنی باهم همکاری نکنند و این یعنی مهمتر از کار گروهی، اهداف آنست، گویی قرآن به کار گروهی نگاه ابزاری دارد، اما آنچه که در عرف معمول تحزب تعریف می شود فاقد این نگاه و تعریف است و به صورت کلی و عمومی کار گروهی و همیاری، مطلوب حساب می شود.
براساس مشروحه فوق، هر کسی به شخصه قبل از ورود به یک حزب و یا گروه، باید شناخت لازم و کافی از ایشان داشته باشد تا هم ناخواسته وارد حزب شیطان نشده باشد و هم در گناه و عدوان به همکاری نپرداخته باشد، حال اگر فردی به اشتباه و یا به دلیل عدم شناخت وارد چنین حزبی گردید و او را در معرض اعمال و رفتارهایی که اطمینان به اشتباه بودن آنها دارد قرار دادند، باید به تکلیف عمل کرده و در صورت لزوم حتی از همکاری کنار بکشد. هیچ بشری نه مجاز به بیعت با شیطان و حزبش است و نه مجاز به حفظ و ادامه ی بیعت با ایشان و نه مجاز به همکاری در اثم و عدوان.
اگر در حزبی خاص چنین تعریف شده است که افرادی که به آن در می آیند باید قید یقین و فهم و تکلیف شرعی خود را بزنند، هرگز ورود به آن نمی تواند مشروع باشد، یک مسلمان براساس تکلیف شرعی خود نامزد می شود، رأی می دهد، حمایت می کند و یا انصراف می دهد ولی برخی احزاب توقع دارند وقتی به آنها درمی آیی، هر آنچه که گفته شد را به دیوار بیاویزی و به دستورات حزب تن دهی.
همانطوری که در مقدمه ی مطلب عرض شد، انگیزه ی نوشتن این مطلب، پرداختن به برخورد حزب اسلامی کار و مجمع زنان اصلاح طلب با خانم الهه راستگو یکی از نمایندگان شورای شهر تهران بود، چرا که ایشان برخلاف تصمیم هم حزبی های شان که مصر به دخالت دادن اهداف سیاسی و حزبی به مسائل شهرداری بودند، بر آنچه که تکلیف وجدانی و شرعی خود می دانسته، ایستادگی کرده است که با توجه به اهمیت مسئله و احتمال تکرار موارد اینچنینی، از شما دعوت می کنم با سوالات زیر توجه فرمایید:
1- آیا دخالت دادن تصمیم گیری های سیاسی به هر نهاد و ارگانی قابل پذیرش است؟! به عنوان مثال، شهرداری که یک نهاد غیرسیاسی و عمومی تلقی می شود آیا باید بازیچه تصمیم سازان سیاسی قرار گیرد؟! آیا می توان شهرداری تهران را که باید محل حفظ منافع تهرانی ها و شهر تهران باشد را محملی برای حفظ منافع فلان حزب و فلان آقازاده نمود تا سکوی پرتابی برای ایشان بشود و یا نشود؟! آیا تنها معیار در چنین تصمیم گیری هایی نباید احراز شایستگی فرد باشد؟!
2- آیا ورود به احزابی که اینچنین منافع خویش را بر تکالیف شرعی اعضا ترجیح می دهند، صحیح است؟! آیا می توان به چنین احزابی وارد شد و از دین و ایمان خود به راحتی حراست نمود؟! آیا این معنی از تحزب می تواند مطلوب کسانی باشد که هیچ چیزی را مهمتر از حفظ دین خود نمی شناسند؟! آیا همین شیوه ی معمول در حزب گرایی تاکنون مانع گسترش تحزب در کشور و عدم اقبال عمومی به آن نشده است؟!
3- آیا کسانی که ناخواسته وارد چنین گروه هایی شده اند و یا کسانی که پس از حضور در حزبی متوجه تغییر مسیر آن گروه یا عدم همخوانی شعارها و رفتارها می گردند، باید بر تعهدات حزبی پایبند بمانند و یا باید تعهدات الهی و مردمی خویش را ارجح قرار دهند؟! در میان این همه افرادی که فعالیت سیاسی می کنند چند درصد وجود دارند که تاکنون توانسته باشند مانند خانم راستگو بر پایه ی ایستادگی بر اصول، این همه توهین و هجمه را تحمل کنند و منافع حزبی و حتی فردی خویش را پشت سر بگذارند؟!
4- آیا مردم می توانند با خیال راحت از این که این احزاب در تصمیم گیری هایشان به منافع کشور و مردمشان روی پیشنهادهایشان حساب کنند؟! مردم با کدام دلیل می توانند نامزدهای چنین احزابی را معتمد بدانند؟! آیا اعضایی که تکلیفشان اطاعت کورکورانه از تصمیمات حزب است را می توان به عنوان افراد ایده آل و تضمین کننده منافع مردم و کشور انتخاب نمود؟!
5- آیا این قبیل احزاب اصلاح طلب که هدف اصلی شان به ظاهر ارتقای آزادی های شخصی است، می توانند این هدف را با ابزار دیکتاتوری محقق کنند؟! آیا می توان تصور نمود که هدف و راه اینقدر برخلاف مسیر یکدیگر قرار گیرند؟! آیا این رفتارها که نمونه دیگرش را از اکثر اصلاح طلبان در فتنه 88، با شعار دموکراسی و در برابر دموکراسی دیدیم، پیام خاصی را مخابره نمی کند؟
این مطلب در مشرق نیوز و 8 دی و 598 منتشر گردید.
برچسبهای مرتبط: تحزب اصلاح طلبان تحزب
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
90/12/20
12:53 ع
خاتمی طی نامه ای هدف خود از رای دادن را آشتی ملی اعلام کرده است که نقل به مضمون می شود:
اکنون که این نامه را می نویسم، عرق شرم از شهدای فتنه ی کذایی بر پیشانی من سرازیر است، من این بزرگان را از این پس با یک تغییر کوچک شهدای کذایی فتنه می نامم و امید است که روح این شهدا مرا بزرگوارانه ببخشایند.اکنون که جریان اصلاحات زیر آوار دیوار کوچه ی بن بست فتنه دست و پا می زند، من با یک رأی دهان به دهان قصد احیای او را دارم، باور کنید اگر اقتضای ادامه ی جریان اصلاحات اقتضا نمی کرد، حتی یک رأی سیاه هم خرج این انقلاب نمی کردم.
دوستان قدیمی اکنون دیگر زمان آن نیست که گوشه ای بنشینیم و رأی دادن دیگران را محقرانه به تماشا بنشینیم، اکنون گاه رأی دادن است به امید گاه رأی گرفتن! اگر چه شما مرا دشمن جدید خود بدانید ولی من همچنان به شما پایبندم و با توجه به محدودیتی که در ابراز عقیده دارم صرفاً به همین حد اکتفا می کنم، باشد که قرارهای بعدی را به زودی زود در میدان های مختلف شهر بگذرایم و یادمان باشد که فعلاً یکی برای همه تا بعداً همه فدای یکی!
ای اصلاح طلبان! نباید اشتباه کنید! اکنون نمی توان در برابر انقلاب قیام نمود، اکنون گاه قعود و حتی سجود است، الباقی را بازهم به خاطر محدودیت های رسانه ای نمی توانم بیان کنم امید است شعوری برای درک بیان نشده ها داشته باشید!
ای اصلاح طلبان! اکنون گاه بازگشت است، اکنون که قوه ی خیلی خیلی محترمِ قضاییه نیز به بی گناهی ما واقف شده است و ما را همچنان محاکمه نمی کند، می توانیم با آغوش باز به سمت قدرت بیابیا بگوییم، باشد که بیاید!
ای اصلاح طلبان! اکنون دیگر نمی توانیم به فشار از پایین و چانه زنی از بالا بپردازیم، اکنون وقت بغل از پایین و بوسیدن از بالاست، باید آشتی ملی کرد باید با ملت آشتی کرد!
ای اصلاح طلبان! آری اکنون گاه شورش ملی نیست! اکنون گاه آشتی با ملت است و آشتی با ملت هزینه دارد، رأی دادن دارد و فعلاً نیازی به خون دادن ندارد، که داشته باشد خودم دوباره نامه خواهم نوشت، باشد تا وقتی که انتقام سنگین خود را از کسانی که به خاطر همان محدودیت ها نمی توانم نام ببرم، بگیریم!
دوستان اگر چه شرط و شروط مان را برای ابطال انتخابات و بازگشت به نظام قبول نکردند، اما چه کنیم نمی توانستیم بازنگردیم، فقط همین را بگویم که من این ظرف خیلی سنتی! شیرموز را سرکشیدم تا اصلاحات باقی بماند! اگر چه خیلی سخت بود.
مطالب مرتبط:
بهترین فرصت برای محاکمه ی خاتمی و ...
چرا خاتمی رأی داد؟!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/11/29
9:47 ص
با این حضورِ برخی اصلاحاتی های قدر (و اکنون ... برسر) در جشن سران وهابی عربستان، به نظر می رسد شعار نه غزه نه لبنان، نه در محکومیت رابطه با اعراب، بلکه در محکومیت رابطه با استکبار ستیزان و دشمنان اسرائیل داده می شده است. بارها و بارها از زبان طرفداران این جریان شنیده بودم که با اعراب مخالفند و چنان مانند دوران جاهلیت، عرب و عجم راه می انداختند که گمان می کردی، هرگز با آنان سریک سفره نخواهند نشست، غافل از این که این سران فتنه حتی با مستکبرترین حکومت های عربی که در تمام قیامهای مرتبط با بیداری اسلامی، خط آمریکا و اسرائیل را بر علیه مردم خسته و مظلوم شان دنبال می کرده است، رفاقت صمیمانه نیز دارد و این مسئله یادآور حرف و حدیث هایی بود که در سفر محمد خاتمی قبل از انتخابات ریاست جمهوری به عربستان و کمک های شان مطرح و البته تکذیب شد! حمایت هایی که در رسانه های این اعراب از جریان فتنه بازهم نمود داشت و البته بازهم رابطه تکذیب می شد!
همچنین رسانه ها فاش کردند که دستگاه امنیتی رژیم سعودی علاوه بر کمک 18 میلیون دلاری به یک عضو شورای هماهنگی راه سبز، به وی وعده داده تا با گسترده کردن بخش فارسی شبکه العربیه ، تعدادی از عناصر رسانه ای وابسته به این گروه را بکارگیری کند.
باور کنید آمریکایی و اسرائیلی بودن جریانهای اصلاحات و فتنه که دویار دیرینه ی هم بوده و هستند، بیش از دم هر خروسی بیرون زده است، نمی دانم نفهمیدن این مطلب به شیرخر خوردن شان (ادعای مکتوب خود مهاجرانی) ربطی دارد یا نه! ولی رهبر و ملت ایران هشیارند و به خوبی از نوع رابطه ی وهابیت و اسرائیل و آمریکا و اصلاحات و فتنه و تشویق به تحریم ها و تهدیدها مطلع است و به خوبی و به موقع واکنش نشان داده و می دهند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/9/29
9:4 ص
ما هرگز نگفتیم انتخابات را تحریم می کنیم، بلکه تحریم انتخابات را تحریم کرده ایم و بازهم می کنیم. ما از اول هم شرط برای آمدن نگذاشته بودیم بلکه برای نیامدن شرط گذاشته بودیم و حالا که شروط مان محقق نشده است پس باید بیاییم و این را تکلیف خود می دانیم. ما گفته بودیم که برای این که نظام با ما آشتی کند باید چند قدم به سمت ما بردارد و حالا که برنداشته است چون بخشش از بزرگان است ما چند قدم به سمت نظام به صورت بدورو برمی داریم.
ما از اول هم گفتیم درست است که قانون انتخابات، شورای نگهبان، ناظران مردمی، برگزار کنندگان انتخابات و نظام را قبول نداریم، اما چون خودمان را قبول داریم در انتخابات شرکت می کنیم. ما با آنکه حدس می زنیم مثل قبلاً با تقلب ما را بازنده می کنند، ولی بازهم در انتخابات شرکت می کنیم چرا که از قدیم گفته اند: من بازنده هستم پس (زنده) هستم و اصولاً "باختن و یا مردن" مسئله این است و ما باختن را انتخاب می کنیم.
ما حضور در انتخاباتی را که می دانیم حق ما را در آن پایمال کرده و می کنند را به شدت تأیید می کنیم و هرگونه تأیید تحریم آن را تکذیب می کنیم. ما بودجه های آسمانی را که جهت حضور ما در انتخابات برای ما از سوی سازمان های مردم نهاد و صلح دوست در نظر گرفته شده است را برای تألیف قلوب و تأیید تقلب بازهم به دقت هزینه می کنیم.
ما در انتخابات شرکت می کنیم چون اگر شرکت نکنیم چگونه خواهیم توانست دوباره ادعای تقلب کنیم، ولی این بار تفاوتی که وجود دارد این است که دیگر دست متقلبان را رو خواهیم کرد و برای این کار حتی از اکنون تابلوهای "where is my vote" را آماده کرده ایم.
ما این بار از هم اکنون مطمئنیم که رأی می آوریم و خدا را شاهد می گیریم که اگر این بار رأی نیاوردیم دیگر مطمئناً تقلب شده است و البته یقیناً اگر رأی آوردیم، به همگان ثابت خواهیم کرد که در سیستم انتخاباتی کشور هرگونه تقلبی اصولاً محال و غیر ممکن است. ما این بار به همه ی اقوام قول مساعد می دهیم که آماده ایم تا با تمام اقوام این کشور وصلت برقرار کنیم تا فقط داماد لرها و فرزند آذری ها نباشیم و همه ی اقوام به راحتی ما را از خود بدانند و به ما اعتماد کنند.
ما این بار کمیته ی صیانت از آرای 2 را تشکیل داده ایم و البته از آمریکا می خواهیم تا با فشار بر نظام اعضای این کمیته را که اکنون اکثراً به دلایل واهی زندانی اند را آزاد نمایند و یا تعدادی از اعضای آن را که اکنون پناهنده ی آمریکا شده اند را به ایران برای حضور در این کمیته بازگردانند تا بتوانیم رأی ایرانیان باسواد و باشخصیت را پاس بداریم و البته همیشه و در هر کشوری درصدی پایین از انسان های دهاتی، بی سواد و احمق وجود خواهند داشت که نتوانند صلاح و مصلحت خویش را بفهمند و از روی غفلت رأی شان را به نام دیگری بیاندازند و همین که افرادی فرصت طلب، از بی سوادی و غفلت سایرین سوءاستفاده کنند و مثلاً با توزیع سیب زمینی یا توزیع نقدی یارانه ها، مردم را فریب دهند نوعی تقلب و البته بدترین نوع تقلب است که ما این گونه تقلب را تقلب مهندسی شده نامیده ایم، چرا که این گونه تقلب را مهندسان بر علیه بی سوادان انجام می دهند. لذا از هم اکنون اعلام می داریم که اگر این بار به خصوص تقلب مهندسی صورت نگیرد حتماً مردم خواهند فهمید که باید به ما رأی بدهند و البته ما این اجازه را حتی به بی سوادها و دهاتی ها هم داده ایم که به ما رأی بدهند و چه کرامتی بالاتر از این، که ما مجاناً آن را به مردم خویش هدیه خواهیم کرد.
از هم اکنون به عنوان بیانیه ی شماره 1 اعلام می کنیم که ما انتخاباتی را که در آن رأی نیاوریم قبول نداشته و حتماً چنین انتخاباتی باید ابطال گردد و آن قدر بایستی انتخابات تکرار شود تا نتیجه ی حقیقی و واقعی برهم منتطبق گردند، چرا که ما نه تنها پیروز انتخاباتیم که براساس اطلاعات اخیر مرکز آمار ایران که همان هم ساختگی و غیر قابل قبول است، با محاسبه ی رشد جمعیت طی سالهای اخیر می دانیم که نه تنها 22 میلیون رأی از دوره ی اصلاحات و 13 میلیون رأی از دوره ی سبز خواهیم داشت که حداقل 10 میلیون هم رأی به خاطر افزایش جمعیت کسب خواهیم نمود، پس یقیناً ما با 45 رأی پیروز قطعی انتخابات خواهیم بود و از هم اکنون این موفقیت را به خودمان، مردم خداجو و باراک عزیز تبریک می گوییم.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/4/10
10:43 ع
اگر چه مدتی بود که اصلاح طلبان را از خاطر برده بودیم اما مثل این که ایشان حاضرند به هر قیمتی خودشان را مطرح کنند حتی اگر تاوانش مورد تمسخر واقع شدن باشد. مدام و یکی یکی از اهمیت حضور در انتخابات و دلایل این اهمیت سخن می رانند، یکی حضور در انتخابات را برای حفظ حیات و بقای اصلاح طلبان لازم می داند و می گوید باید جریان اصلاح طلبان را با حضور در انتخابات و اصولاً هر ابزاری احیا نمود، دیگری حضور در انتخابات را برای نظام و انقلاب مفید می داند و آن یکی حضور در انتخابات را موجب شرکت گسترده ی مردم در انتخابات می داند و عدم حضور خودشان را موجب شرکت نکردن 50 درصد از واجد شرایطان در انتخابات بیان می کند.
اگر در این مدت دقت کرده باشیم، بین سیاسیون، جز خود این افراد (اصلاح طلبان) و عده ای دیگر که حیات و قوت خودشان را در غبارآلود بودن شرایط می دانند، کسی مشتاق حضور اصلاح طلبان در انتخابات نیست. مسئله ی حضور در انتخابات اصلاح طلبان مواردی را به عنوان سوال در ذهنم متبادر نمود که طرح آن ها خالی از لطف نیست:
این کشور را چه پیش آمده که جریانی که تا همین 2 سال پیش کودتای نرم را کلید زده بود و به هر دست آویزی از آشوب، تا چنگ آویزی به کشورهای استعمارگر، تا استمداد از سران عرب، تا زدن تهمت های بی حد و حصر به تمام ارکان نظام، هنوز در میدان و مدعی حضور در انتخابات است؟
مگر این جریان اصلاح طلب در انتخابات قبلی نشان ندادند و اصلاً خودشان اذعان نکردند که این قانون اساسی، این سیستم انتخابات و این شورای نگهبان را قبول ندارند؟ مگر همین جریان نبود که این حکومت را متهم به تقلب کرد؟ مگر همین جریان اصلاح طلب نبود که دو سال پیش می گفت که انتخابات آن هم فقط به شرط نظارت ناظرهای بین المللی تکرار شود؟ جریان اصلاحات چگونه این تناقض را برای همان طرفداران به قول خودشان بی شمار توجیه خواهند نمود؟
این جریان چه سندی و چه ضامنی را برای خود نگاه داشته اند که این بار ضمانتش را بکنند، تا دوباره در صورت شکست زیر همه چیز را لگد نکشند؟ آیا این جریان چیزی به اسم ظرفیت باخت و یا قانون پذیری برای خودشان باقی گذاشته اند که بشود دوباره به راحتی به آنها اعتماد کرد؟ فکر نمی کنید که اگر دوباره به اینان اعتماد شود، مصداق از یک سوراخ چند بار گزیده شدن باشد؟
فکر می کنید می شود جریان اصلاحات را به چیزی قسم داد که این بار هم در صورت باخت باز همان غلط ها را و یا بدترش را تکرار نکنند؟ مثلاً می شود کسانی را که اسلام را از شعار جمهوری اسلامی حذف کردند، به اسلام قسم داد؟ یا می شود کسانی را که بسیجیان را آماج فحش و کتک قرار می دادند و یا کودتاچیان مخملی را شهید نام می نهادند به خون شهدای این انقلاب قسم داد؟ آیا می شود کسانی را که علیه ولایت فقیه شعار دادند و عکس امام و رهبری را پاره کردند، به ولایت فقیه قسم داد؟ آیا فکر می کنید می شود کسانی را که با شعار قانون گرایی، اصول مختلفی از قانون اساسی را زیر پا لگدکوب کردند را به قانون اساسی قسم داد؟ آیا فکر می کنید کسانی که شعارهای شان را به انگلیسی برای شبکه های voa و cnn و bbc و ... می نوشتند تا شاید آنها برای حمایت به ایران تحریم و تهدید و حمله کنند، را می تواند به منافع ملی قسم داد؟ آیا می توان این هایی را که کله گنده های شان اکنون مشاوران رسمی و غیر رسمی انگلیس و آمریکا در مبارزه با ایرانند را می توان به استقلال این کشور قسم داد؟
آیا فکر می کنید این هایی که قبلاً بارها خصومت دیرینه شان را به امام و انقلاب و رهبر و قانون اساسی و مستضعفین به اثبات رسانده اند، این بار با فرض محال پیروزی که محال هم نیست، چه انتقامی خواهند ستاند؟ و این ها که بارها ذلت خود را در برابر استکبار به اثبات رسانده اند، چگونه در آغوش کینه توزان این انقلاب فرو خواهند رفت؟
ای کاش قوه ی محترم قضاییه تا کنون به پرونده های سران اصلاحات که مطمئناً جزء سران فتنه به شمار می آیند، رسیدگی می نمود تا اینچنین این جماعت دوباره وهم برشان ندارد؟ ای کاش قوه ی محترم قضاییه مبارزه با فتنه گران را چون مبارزه با مفسدان اقتصادی تنها در حد پرونده سازی باقی نمی گذاشت و لااقل این یکی را در سرلوحه ی وظایف خود قرار می داد تا اینچنین یاغیانه به جای اظهار ندامت، اظهار وجود کنند و حتی با دریدگی تمام، شرط و شروط هم بگذارند! این سهل گیری هاست که مفسد اقتصادی را مفسد اقتصادی و فتنه گر را فتنه گر و جریان انحرافی را جریان انحرافی می کند.