89/3/16
8:57 ص
هدیه الهی در دهه 30 انقلاب، فتنه ای بود که به بصیرت الهی ولایتش مشایعت و به ید قدرت امتش رفع گردید و 30 سال انقلاب را جوان کرد در حالی که 30 سال بر تجاربش افزود.
دیگر از فتنه، به خاطره یاد کنید و سال فتنه را سالی پر از یوم الله بدانیم. دیگر رنگ سبز را هر کجا که دیدید شاد شوید و به یاد گذشته ظفرمند انقلاب بیافتید که سختترین فتنه انقلاب را نیز عزتمندانه پشت سر گذاشت.
دیگر باید سران فتنه را با قوه قضاییه گذاشت و گذشت، حالا باید این قوه هم قوت خودش را در قضا نشان دهد، که البته اگر چنین نکند ما که محکمه وجدانمان را نمی توانیم زیر مجموعه آن قوه قرار دهیم، آری عدالت سخت است و حق گرفتنی. این بند را گفتم که ناگاه برخی فکر نکنند برخورد با سرکردگان ورشکسته فتنه بخاطر ترس از آنان است، چرا که کسی که حتی دوستانش را نتواند حفظ کند، خصومتش خطری جز برای خودش ایجاد نمی کند، ما دوست نداریم هر مست باده قدرت در این کشور عربده ای بکشد و بعد کنجی عزلت بگزیند، نه! این فتنه باید درس عبرتی برای کینه توزان هواپرست گردد ان شاءالله.
و اما این که گفتم باید گذاشت و گذشت، منظورم گذشتن از این فضا بود، از این موقعیت که یکسال ذهن همه را به خود مشغول کرد. آری دیگر سران فتنه مرده اند و ماییم که خودمان در ذهنمان زنده ی شان می کنیم. البته درست است که در همان ذهنمان دوباره بر مرگشان تاکید می کنیم و لذت می بریم، اما ما امسال سال مهمی داریم. امسال وقت آن است که این هدیه الهی رفع فتنه و مسببانش را که مدتها بود موانع پیشرفت مملکت بودند را قدر بدانیم. آری شکرانه فرار فرهنگ آقازادگی و تن پروری، چه می تواند باشد جز کار، شکرانه شکست خانه نشینان فرصت طلب چه می تواند باشد جز همت حضور مداوم در صحنه فعالیتهای محوله در اجتماع.
باید برنامه ریزی کرد، به همان همت یکساله ای که فتنه ای بیست ساله را در هم پیچید. باید شکرانه 9 دی را کار کرد، باید شکرانه 22 بهمن، یکسال را کامل تظاهرات کرد اما در محل کار و تلاش، اینبار بجای مشت های گره کرده باید آستین ها را بالازد، بجای اینکه دوشادوش هم راهپیمایی کنیم، این بار باید در کار و تلاش از هم سبقت بگیریم، باید زمان مفید کار را در کشور افزایش دهیم، برای اینکار نباید هر کس منتظر باشد تا دیگران شروع کنند، باید هر کسی از کار خودش شروع کند، باید آنقدر کار کرد که تنبلها در موضع شرمندگی و پاسخگویی قرار بگیرند. هر کسی باید در شرح وظایف خود و ساعات کاری خود بنگرد تا این دو کامل منطبق گردند، باید کارهای زاید از ساعات کاریمان حذف گردند، باید وظایف فراموش شده و یا بر زمین مانده جایگزین اوقات امور بی فایده ی مان گردند.
باید مشتری و ارباب رجوع آنقدر راضی باشند که به روح امام و رهبر انقلاب دعای خیر بفرستند و به شاه ملعون لعن و نفرین. اگر حتی جایی حق نیست که خواسته کسی را مستجاب کنیم، لااقل طوری به او وانمود نکنیم که مشکل از انقلاب است، که البته مردم ما حتی رنجیده ی شان نیز پای انقلاب ایستاده اند. باید آنهایی که با نحوه کار کردنشان عمدا می خواهند انقلاب را منفور کنند، هدایت شوند نه حتما به کلام خوش، بلکه به هر وسیله ای و اگر کسی نمی خواهد خادم صادق مردم باشد، باید مردم را نجات داد، چرا که ترحم بر پلنگ تیزدندان، ستم باشد بر گوسپندان.
مدیران باید بجای اینکه برای نمونه شدن دنبال افزایش کاغذبازی و مستندسازی باشند، واقعا به فکر رضایت مردم باشند، شاخصها باید متحول شوند، نباید به کاهلان در خدمت به مردم جایزه داد و نمونه اعلامشان کرد. باید به دنبال شاخصهای واقعی گشت، ایرادی ندارد اگر تلاش و کوششمان نفع مستقیمی برای مان ندارد، به فکر رضایت خدا باشیم که در رضایت خلقش بهتر به دست می آید. باید کار را عبادت دید که البته هست اگر نیت ها اصلاح گردد. اگر نیت از کار، کسب روزی حلال برای خانواده باشد گویند مانند جهاد در راه خداست چه رسد وقتی که نیت کار خدمت به اسلام، مسلمین، مردم و محرومین باشد!
باید امر به معروف کنیم، آری کار معروف است و بهترین راه امر به معروف از راه غیر زبانی یعنی از راه عملی است. باید نهی از منکر کنیم و به بطالت گذراندن را منکر بدانیم و به زبان و عمل نهی از آن کنیم.
باید هر جایی که کسی را در کار و تلاش سرآمد دیدیم، او را به صورت مستقیم و غیر مستقیم تشویق کنیم و گزارش های مثبت از وی بدهیم تا تشویقش کنند. گویند کسی که شکر مخلوق را بجای نیاورد، شکر خالق را بجای نیاورده است، پس هنگامی که کسی کاری خوب و عالی انجام داد، او را و کارش را پررنگ کنیم، نکند که براحتی از او ثمر گیریم و بگذریم، نه او را باید بزرگ کنیم، باید او را مورد تقدیر قرار دهیم، باید از ابزارهایی که برای معرفی و تشویق این افراد وجود دارد، استفاده کنیم.
از سویی اگر در جایی دیدیم که کسی از کارش می زند و عمدا مردم را اذیت می کند، نباید از کنارش گذشت تا خلقی را برنجاند و همکاران را نیز گرفتار بی تفاوتی و کم کاری نماید.
قبلا از نقش مدیران نوشته ام که چقدر مهم است از ابزار تشویق و تنبیه به خوبی استفاده شود و با استفاده از روشهای مدیریتی بهسازی سیستمهای بیمار انجام گردد و مسلما کتابهای علمی زیادی نیز در این خصوص نگاشته شده است که باید از مطالعه صرف آنها خروج کرد و به فاز عملیاتی آنها رسید. مطمئنا اگر چه نقش مدیران در ارتقای همت و کار عمومی بیش از سایرین است، نباید فقط منتظر آنها بود، چرا که بسیاری از مدیران دولتی و حتی خصوصی تنها ناموسی که دارند، پیشرفت راحت و نا حق خود و سنبل کردن امور است، در چنین شرایطی است که در کنار نقش مردم، نقش دولت نیز در بکارگیری و انتخاب مدیران فعال و کوشا جلوه می کند تا این موج کار و تلاشی که در مسئولان رده بالای دولت دیده می شود به مدیران لایه های پایینی نیز سرایت نماید. ان شاءالله امسال، سال همت مضاعف و کار مضاعف باشد و مرور فتنه رافقط برای زنگ تفریح و نشاط خاطر انجام دهیم.
89/3/13
5:56 ع
سوال مهمی که مدتهاست ذهن همه ما را به خود مشغول کرده این است که چه شد بسیاری از مبارزان و انقلابیون قدیمی و حزب اللهی های سخت، در کشاکش مبارزات سیاسی و جناحی، نا گهان شروع به لرزش، حرکت و حتی چرخش نمودند.
پاسخ این سوال آنگاه در ذهنم بروز یافت که در خودم دقیق شدم و جواب را در خودم یافتم. آنچه که مادر اختلافات سیاسی است، اختلاف در عقیده های مکتبی است و اختلافات مکتبی نیز معمولا یک شبه حاصل نمی شوند که در گذر زمان بوجود آیند. آن کس که دین را اولین معیار زندگی خود می داند، تمام مواضعش اعم از اجتماعی و سیاسی، بر اساس آن شکل خواهد گرفت، و آن کس که کم کم ایمانش سست می گردد، به همان نسبت کم کم عوامل دیگری از قبیل حرص، رفاه، حسد، لجبازی و هوای نفس، نقش تعیین کننده ی دین را در همه مناسبات سیاسی وی اشغال می کند.ادامه مطلب...
89/3/10
7:45 ع
خبری با مضمون ذیل بدستم رسیده است که عینا با لینک مربوطه تقدیم می گردد:
مچ گیری از دروغ گو ها به سبک دانشجویی
تعدادی از دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد در اقدامی جالب، رسانه های پرمدعای حامی فتنه سبز را دست انداختند.
به گزارش خبرنگار «شبکه خبر دانشجو» از مشهد، ماجرای شوخی تعدادی از دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد با یکی از دوستان خود که در شبکه فیس بوک انجام شد، رسوایی تریبون های رسانه ای اقلیت سبز در داخل و خارج کشور را به همراه داشت.
بر اساس این گزارش تعدادی از دانشجویان دانشگاه فردوسی به منظور شوخی کردن با یکی از دوستانشان به نام محمد فیض، در فیس بوک صفحه ای تحت عنوان «محمدفیض را آزاد کنید» ایجاد کردند که در مدت کمتر از یک هفته تعداد کثیری از بازدیدکنندگان به عضویت این صفحه درآمدند.
در پی این اقدام، تریبون های رسانه ای جریان سبز در سایت های «کلمه»، «دانشجو نیوز»، «پیک ایران»، «جرس» و صدای آمریکا (VOA) به انعکاس گسترده خبر زندانی شدن و حتی کشته شدن نامبرده پرداختند.
سایت دانشجو نیوز در خبری با اظهار تاسف از دستگیری این دانشجوی مشهدی، آورده است: محمد فیض یکی از دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه فردوسی مشهد پس از پایان تجمع روز دوم خرداد دانشجویان دانشگاه فردوسی توسط نهادهای امنیتی بازداشت شد؛ از زمان دستگیری محمد فیض تاکنون، وی هیچ تماسی با خانواده اش نداشته است.
این سایت در ادامه خبرسازی خود آورده است: هم اکنون خانواده این فعال دانشجویی در بی خبری کامل از وضعیت فرزندشان به سر می برند و هیچ اطلاعی از مکان بازداشت این دانشجو دردست نیست.
یک سایت منتسب به سبزها نیز در خبر دروغ دیگری نوشت: در پی بازداشت محمد فیض، دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد درحال تدارک تحصن های دانشجویی در اعتراض به این بازداشت می باشند و اعلام کرده اند که در صورت ادامه بازداشت وی در صحن دانشگاه متحصن خواهند شد.
این سایت در ادامه خیالبافی خود، آورده است: گفتنی است در طی تجمع سبزها در دانشگاه فردوسی مشهد، درگیری های لفظی بین بسیجی ها و دانشجویان معترض پیش آمد که طی آن بسیجی ها به تهدید دانشجویان پرداختند.
اما درحالی که لحظه به لحظه خبر دستگیری، شکنجه و کشته شدن محمد فیض در فضای رسانه ای بویژه در سایت های و وبلاگ های منتسب به سبزها بیشتر و بیشتر انتشار می یافت، محمد فیض روز پنجشنبه در صفحه فیس بوک مطلب زیر را خطاب به دوستان خود نوشت: «خاک برسر همتون این قدر چرت و پرت گفتید که الان VOA گفت که منو گرفتند، ببینم آخرش میتونین واسه من درد سر درست کنید؟!»
لازم به ذکر است مانور تبلیغاتی رسانه های منتسب به جریان سبز بر روی خبر ساختگی دستگیری محمدفیض و همچنین تجمع خیالی در روز دوم خرداد در این دانشگاه در حالی که هیچ تجمعی در این روز در دانشگاه فردوسی برگزار نشده بود، شگفتی، بهت و اسبا خنده دانشجویان این دانشگاه را فراهم کرد.
http://www.iusnews.ir/?pageid=110181
89/3/4
8:28 ع
این سایت وزین منتسب به آقای لاریجانی از قول وزیر علوم ادعا کرد که رحیمی دکترا ندارد؛ این هم نشانی:
http://khabaronline.ir/news-64240.aspx
سایت وزین تر تابناک هم که منتسب به آقای محسن رضایی است همین ادعا را تکرار کرد، خودتون ببینید:
http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=100576
اما!!! سایت ایرنا که خبرگزاری رسمی دولت است اعلام کرد که دکترای آقای رحیمی مورد تایید وزارت علوم است، باز این هم نشانی:
http://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=1137551
و جالب تر این که سایت رسمی مرکز اسناد انقلاب اسلامی هم قبلا با مدرک و دلیل خبرآنلاین را دروغ آنلاین نامیده بود که البته این هم نشانی:
http://www.irdc.ir/fa/content/8019/default.aspx
89/3/4
7:5 ع
در اثبات اینکه مسئله حجاب، به چاقویی دولبه برای مواجهه با دولت مبدل شده است، نظر شما را به دو مطلب به همراه عناوین و نشانی شان، که در سایت خبر آنلاین منتشر گردیده جلب می کنم:
1- جریمه برای بدحجابی بر اساس کدام موازین شرعی؟
http://khabaronline.ir/news-64291.aspx
دادستان مشهد اظهار کرده که زنان "بد حجاب" تا سقف یک میلیون و ??? هزار تومان جریمه می شوند. ادامه مطلب...
89/3/4
9:28 ص
انگار آقای لاریجانی بعد از جریان رسوایی واهی بودن تهمت گم شدن 1 میلیاردی و تهمت دروغگویی در مورد تورم نقطه ای و سالانه و تهمت ذلت پذیری در سیاست خارجی، تهمت مصلحت نیاندیشی در مناسبات خارجی، تهمت تخلفهای عدیده ی بودجه ای، تهمت سفرهای استانی و سهام عدالت برای نیات انتخاباتی، تهمت درمورد بگیروببندهای خیابانی، تهمت بی سوادی به وزرا، تهمت در مورد دروغ بودن نرخ بیکاری، تهمت انزوا در جامعه جهانی، تهمت دروغگو بودن رییس جمهور، تهمت در مورد گذاشتن صندلی و بشقاب خالی برای آقا امام زمان (عج) و... تهمت دیگری که هنوز قابل چسباندن باشد پیدا نکردند و دوباره به همان اتهام اقتصاد گداپروری دست یازیده اند (رجوع شود بهhttp://khabaronline.ir/news-63917.aspx).
تو گویی که برنامه پارسال دوباره تکرار می شود؛ همان برنامه که رهبر معظم دولت را دلگرم و مردم را امیدوار می کردند و این آقایان دولت را دلسرد و مردم را نا امید؛ همان برنامه که رهبر معظم انقلاب، دولت را پرکار و انقلابی معرفی می کرد و آقایان دولت را بی مسئولیت و قانون شکن، همان برنامه که می دیدی و می شنیدی استکبار از عزت ایران به تنگ آمده و آقایان از ذلت ایران داد سخن سرمی دادند.
آخر این چه دنیایی است که اینچنین چشیده و نچشیده را حریص خود نموده است؟ چه شده است که آنان که تا زانو در سنگرهای خاکی در خون قدم برمیداشتند، اکنون با آنان که از تشیع جنازه شهدای گمنام دلچرکین می شوند، هم کلام و هم سخن می گردند.
چه شده است همانی که در اوج چانه زنی های سیاسی در جریان هسته ای واداد و استعفا، حال دم از لزوم نظارت برای پیشگیری از وادادگی دولت می زند. چگونه است کسانی که خود قانون هدفمند کردن یارانه ها را سالهای سال تصویب می کردند و بر انجام نشدنش به جای نظارت، نظاره داشتند، اکنون دولت قانونمند را به گداپروری محکوم می کنند. آیا شایسته نبود اگر واقعا انتقاد یا پیشنهادی داشتند، آن را به طرح و سپس قانون تبدیل می کردند، که البته خیلی بعید می دانم کسی کیس باشد و دوباره گول این غرغرهای سیاسی آقایان را بخورد. مگر می شود کسی صندلی ریاست قانون گذاری را داشته باشد، نهاد نظارتی دیوان محاسبات هم بله قربانگو و رییس مرکز پژوهشهای مجلس هم رفیقش باشد، وقت فتنه گوشه چشمی به فتنه گران داشته باشد و مقدمات فتنه را با همین تهمتهای واهی فراهم کرده باشد و در سالگرد فتنه، برایش تقسیم کار نکرده باشند؟!
خدا می داند که چقدر دلم از این آقای علی لاریجانی پر است، از آن جنگ زرگریش برای زیر سئوال بردن سیاستهای هسته ای احمدی نژاد و استعفای مصلحتیش برای نامزدی مجلس، از آن حمایت از وزارت کشوری کردان و بعد آنطور رفیق قدیمی را بی رحمانه تبدیل به طعمه سیاسی کردن، از آن موضع گیری نابجایی که بجای فتنه ستیزی، کهریزک را تمام فتنه می دید، از آن همبازی شدن در جریان تقلب، از اصرار بر ریاست هم زمان مجلس و فراکسیون اصولگرایان مجلس برای تضعیف جبهه اصولگرایان و اینک نیز به دنبال معرفی کردن دولت به عنوان دولت گداپرور و مردم به عنوان صدقه بگیر هستند، انگار عینا همان شعارهای سران فتنه در انتخابات دوباره در حال تکرار است.
نمی دانم این آقای لاریجانی تا کجا خود را مدیون بعضی ها می داند، نمی دانم ایشان تا کی می خواهد آبرو و سابقه ی خودش، دوستان و اقوامش را در راه فتنه خرج کند، تا کی این گروه یکی به میخ و یکی به نعل زن را سازماندهی کند، تا کی توکلی و باهنر و علی مطهری و نادران و ... را، به قول مربی ها کوچ کند.
خودمانیم ما که از اول می دانستیم ایشان با سران فتنه هم فدراسیون است و از یک رییس فدراسیون خط می گیرد، ما که می دانستیم ایشان هم با به هم خوردن قاعده بازی مشکل داشته و دارد. ما که می دانستیم ترس در دلشان خانه کرده است، ترس از موفقیت های گسترده دولت در حوزه های سیاست خارجی و داخلی و اقتصادی و ... ترس از دست دادن انتخابات بعدی نیز در دل ایشان و آن سایر مدعیان اصولگرایی که می خواهند راه عرش را از فرش بیابند.
جالب اینجاست که کسی در قم نماینده مجلس شود و مدام با رساندن اخبار گزینش شده به مراجع بخواهد ایشان را به خود نزدیک کند! ولی خود به مراجع نزدیک نشده باشد و چیزی از ولایت پذیری و بصیرت را از آنان یادنگرفته باشد! چون اگر چنین بود، می دانست که کی صحبت کند و کی سکوت، کجا انتقاد کند و کجا توصیه، کجا به فکر مصلحت باشد و کجا به یاد وحدت و اینکه عدالت را از هر دو مهمتر بداند.
خلاصه این سوال که چه شده است که همان مرکز پژوهشها و دیوان محاسبات که در اوج فعالیت خزنده جریان فتنه، هر روز افشاگری ساختگی و تهمت گونه داشتند، الان سکوت اختیار کرده اند، چه شده که اتهام گم شدن یک میلیارد را در بوق کردند و جریان پیداشدن را در سوت هم نکردند؟ و حال دوباره چه شده است که دوباره در همان زمانی که سران فتنه برایش برنامه ریزی کرده اند، همان شعار گداپروری را بر علیه دولت زنده می کند؟ یک روز دوستانش در بوق و سرنا می کنند که دولت می خواهد پدر مردم را با افزایش چند برابری قیمت ها طبق لیست پیش بینی شده خودشان در آورد و به همین دلیل در راهش آنقدر سنگ اندازی می کنند که لوایحش به طرح تبدیل شوند و امروز خودش می گوید که دولت آنقدر فقرا را تحویل می گیرد که تو گویی گداپروری را در پیش گرفته است؟ و اینگونه احساس خطر را به جامعه منتقل کردن، چقدر شبیه حرفهای آقای موسوی بود که مدام از همه چیز احساس خطر می کرد، همین آقای لاریجانی 3-4 سال هر جا که رهبر گفت بیشتر حمایت کنید گفتند حمایت ما در نظارت و سختگیری بیشترست و یک هفته، کوتاهی خاطی دیگر را در اطاعت از ولایت، چماق ولایت ستیزی بر سر دولت کردند. نمی دانم چرا این جملات را نوشتم، شاید برای سبک شدن؛ ولی میدانم که دلم خیلی از این آقای لاریجانی پراست، خیلی!
89/3/2
8:25 ص
پخش خبر کلاهبرداری از شرکت بیمه و دقت در شرح خبر طوری من را گیج کرد که نمی دانستم چه باید گفت؛ ولی بالاخره دست و پای خود را جمع کردم و از خودم سؤال کردم که: اگر کسانی با تشکیل یک باند با استفاده از میله و لوله فلزی دندان و دست و پای یکدیگر را عامدا بشکنند و در یک صحنه سازی حرفه ای تصادف، ادعای خسارت دیدگی کنند تا با کلی دست و پا و دندان شکسته مبلغ 150 میلیون تومان از بیمه کلاهبرداری نمایند، نشان دهنده چه چیزهایی می تواند باشد؟ و یا از چه جهاتی قابل تحلیل خواهد بود؟ 1- ارگانهای نظارتی ما جلوی تمام راه های کلاهبرداری را گرفته اند تا به آنجا که کلاهبرداران حرفه ای به ناچار برای ارتزاق و کسب معیشت به قصد کلاهبرداری از شرکت بیمه، به وحشیانه ترین حالت دست و پا و دندان یکدیگر را می شکنند. در پایان ضمن تقدیر از مسئولانی که شبانه روز در پروژه های مبارزه با باندهای مفاسد اقتصادی فعالیت کرده اند، از این که بالاخره نتیجه زحماتشان به بار نشسته است خوشحالیم و امیدواریم که ان شاءالله برخورد قاطع و کوبنده قوه قضاییه نیز با این کلاهبرداران حرفه ای که حتی به خودشان رحم نکرده و خون خودشان را نیز در شیشه کرده اند، موجب درس عبرتی برای سایر خلافکاران گردد. این گونه حتی آن قانون شکنانی که به علت کمبود مدرک و نقص در پرونده و یا جزئی بودن تخلفات و یا مصلحت اندیشی هایی که به لحاظ اصول اخلاق مطمئنا از عدالت مطلق ترند هنوز به چنگال قانون گرفتار نشده اند، همچنان خواب و خور نداشته باشند و شبانه روز، دربه در و آواره خرابه های نمور شمال و لندن و جزایر کیش و قشم و سایر جزایر دور افتاده دیگر باشند.
2- در شرکتهای بیمه ای به هیچ وجه نمی توان با تخلف و تقلب خسارتی نا بحق دریافت نمود و تمام راههای غیر قانونی مانند پارتی بازی، صحنه سازی، پرداخت رشوه و ... کاملا بسته هستند.
3- این مسئله که برخی کلاهبرداران، بدون اینکه واقعا به نان شب محتاج باشند، حاضرند با میله آهنی دست و پای خود را بشکنند مطمئنا نشان از نوعی بیماری جدید میان آنان است که هیچ ربطی به ضعف در نهادهای اجتماعی از قبیل کمیته امداد، بهزیستی و برنامه های حمایتی از قبیل بیمه بیکاری و طرح های اشتغال زایی ندارد.
4- این افراد احتمالا به پیشرفته ترین درمانهای قطعی برای ترمیم کلیه شکستگی ها و حتی رویش مجدد دندان و بهبود تمام جراحت ها دست یافته اند تا به محض شکستگی و یا جراحت شدید فورا تحت درمانهای ویژه به سلامت کامل بازگردند تا روز بعد برای پروژه بعدی آماده شوند.
5- این گونه افراد با توجه به اینکه خطر یک تصادف نمایشی را نیز به جان می خرند، احتمالا به مهارتهای بالای بدل کاری نیز آشنا هستند تا خطر جدی و مضاعفی برای آنان ایجاد نگردد.
6- این کلاهبرداران، ناامنی اقتصادی بی سابقه ای در جامعه ایجاد نموده و با وارد کردن ضررهای هنگفت به اقتصاد کشور، مشکلاتی مانند اسکله های غیر مجاز و نامرئی، رانتهای اقتصادی، مجوزهای انحصاری واردات، مجوزهای کشف زیرخاکی و عیتیقه، اخذ پورسانت های کلان در عقد قراردادهای مهم مانند قراردادهای نفتی کشور و سایر تخلفات یا اشتباهات جزئی در اقتصاد کشور را، از خاطر مردم پاک نمودند.
7- با توجه به اینکه سردسته های این باندها انسانهای بسیار جان سخت و ورزیده ای هستند، احتمالا هنوز به چنگال قانون نیفتاده اند و لذا پیشنهاد می شود به جای تعقیب خلافکاران جزئی مانند م – ه، م – م، م – ک، ف – ه و...، کلاهبرداران واقعی را از طریق پلیس بین الملل و تمام نیروهای اطلاعاتی کشور تحت تعقیب قرار دهند.
8- در شرایطی که پذیرش اخذ غیر قانونی خسارت از شرکت های بیمه ای که به شدت به دنبال حفظ امنیت و آرامش مردمند و همیشه برای پرداخت به مردم به دنبال هر بهانه ای هستند، مطمئنا هیچ کسی راضی نیست تا برخی کلاهبرداران حرفه ای به راحتی آب خوردن سر این شرکت ها کلاه بگذارند.
9- به منظور شناخت و تکمیل دستگیری سرشاخه های اصلی این باند، پیشنهاد می شود تا همه کسانی را در عمر خود بیش از یک بار تصادف کرده و دچار شکستگی و مصدومیت گردیده است جهت اخذ پاره ای توضیحات به اردوگاه کهریزک منتقل نموده و به این وسیله، تمام تصادفات کشور در کمال صداقت و اعتماد انجام شوند و هیچ کس جرأت تصادف بیش از حد را حتی به مخیله خود راه ندهد.
89/2/31
12:2 ع
چند روز اخیر به دلیل امتحان با ابتلای خود و خانواده به بیماری، به مطبها و درمانگاههایی مراجعه کردم و متاسفانه با هرج و مرج ظالمانه ای در دریافت حق ویزیت و حق العمل مواجه شدم و با توجه به حضور جناب آقای دکتر صدر در برنامه گزارش خبری شب بیست و دوم آذرماه و به به و چه چهی که به کار خود و سازمان متبوعشان داشتند، این مطالب را به خود آقای دکتر و پزشکان عزیز تقدیم می نمایم.
جناب آقای دکتر صدر! شما به چه حق و منطقی حقوق پزشکان عزیز را با حقوق پزشکان سایر کشورها مقایسه می کنید. حتی مقایسه ایران با افغانستان نیز اشتباه است، چرا که عرضه و تقاضای خدمات پزشکی را نیز باید مدنظر قرار می دادید و اینکه در نظر بگیرید که اکثریت پزشکان ما تربیت شده و بهره مند از سرمایه همین کشور و ملتند.
آیا حقوق کارگر و کارمند و بازاری و سایر مشاغل ما بر اساس حقوق شاغلان در سایر کشورها پرداخت می شود. یا اصلا این نوعی خود برتربینی است که در بعضی از شغلها مثل پزشکی، خلبانی، مهندسی شرکت نفت و… بوجود آمده و در حال گسترش است و شما نیز جزء اشائه دهنده های اصلی آن هستید.
آیا پزشکان عزیز و همه تحصیلکرده های جامعه، می توانند به خودشان حق بدهند، در شرایطی که اکثرا با استفاده از یارانه های تحصیلی بیت المال طی مدارج علمی نموده اند، مردم را نادیده انگارند، همان مردمی را که در بیمارستانهای دولتی جانشان را برای ورزیده شدن و ارتقای علمی در اختیار این پزشکان قرار دادند.
بر چه اساسی برای متوسط 5 دقیقه ویزیت بدون استفاده از وسایل و تجهیزات گرانقیمت، معادل یک روز حقوق یک کارگر یا کارمند را دریافت نموده و تازه بر سرمردم منت می گذارید که مثلا ما حقوقمان بلحاظ مقایسه با سایر کشورها کمتر است و یا اینکه پول گاز و آب و برق و اجاره و مالیات می دهیم، آیا فکر نمی کنید این توجیهات برای مردم ایجاد تنفر می کند؟ آیا فکر می کنید اگر انتخاب رییس سازمان نظام پزشکی با بیماران بود به شما با این طرز تفکر رای می دادند؟ و یا شاید در آن زمان تغییر موضع میداید و بفکر جلب آرای بیماران می افتادید؟
ولی این قابل توجیه نیست که شما هر چقدر که خواستید تعرفه تصویب کنید و بیمه نیز مطیع باشد و بر حق بیمه دریافتی از بیماران بیافزاید و باقیمانده هزینه های درمان را نیز بیماران بدهند.
البته ما می دانیم که بیمه نیز راحت ترین و غیر مسئولانه ترین راه را در پیش گرفته و آن:
1- نادیده گرفتن هزینه های واقعی مردم (که توسط شما به ستم بر مردم روا می شود)
2- انداختن توپ در زمین پزشکان و درگیر کردن مردم با جامعه مقتدر پزشکی
3- ایجاد نارضایتی بین پزشکان و بیماران در جهت کاهش استفاده از بیمه
و اینگونه سازمان های نظام پزشکی و تامین اجتماعی که هر دو بدون رقیب و مزاحم بیشتر به فعالیت اقتصادی خود می اندیشند، با بهانه مقصر بودن طرف مقابل، فشار مضاعفی را بر مردم تحمیل می کنند.
آقای دکتر صدر! تعداد شکایات و خسارات را با کشورهای پیشرفته مقایسه کرده و احساس غرور می نماید، در صورتی که انگار از مظلومیت مردم، مشغله بیماران، بروکراسی ادارات رسیدگی کننده به شکایات، جانبدارانه بودن مصوبات، قضاوتها و عملکردهای سازمان نظام پزشکی و نفوذ بالای شهروندان پزشک بی اطلاع است.
اکثریت قریب به اتفاق پزشکان عزیز که مطمئنا جزء دهک های بالای جامعه محسوب می شوند، حقوقی کمتر از نصف حداقل حقوق و دستمزد را به کارگران (منشی و پرستار) پرداخت نموده و آنچنان با گرفتن برگه های سفید امضا و سفته آنها را تحت فشار میدهند، تا هرگز فکر شکایت و گزارش بسرشان نزند و حتی در صورت شکایت نیز نتوانند حقشان را وصول نمایند، نمیدانم این عرف غلط را چگونه می توان توجیه نمود و آیا اصولا بین این عرف متداول و تعرفه های گزاف نسبتی می توان برقرار نمود یا نه؟! حال بماند که خود سازمان تامین اجتماعی نیز در ایجاد مجوز قانونی برای این تضییع حقوق کارگران (منشی ها و پرستاران) با سازمان نظام پزشکی تفاهم نامه تنظیم می نماید تا حق بیمه، حقوق و مزایای شان جملگی به نصف حق قانونی تقلیل یابد، که قبلا مشروحا در مقاله ای به آن پرداخته ام.
خدا میداند که هیچ اسلحه ای از آه مظلوم سوزنده تر نیست، چه رسد که آه مظلومیت به درد بیماری نیز عجین گردد. و من مطمئنم آن دسته از پزشکان زحمت کش که دائما در فکر بیماران خویشند نیز صرفا از ناحیه وجدان خویش هدایت و با دعای بیماران حمایت می شوند، که بازهم خداوند را شکر که این محکمه وجدان را آفرید که ما را به محکمه سازمان نظام پزشکی امیدی نیست.
ایکاش سازمان نظام پزشکی ما که نه بر کیفیت درمان و نه بر هزینه های درمانی و نه بر شکایات مردمی نظارت و حساسیت محسوسی ندارد، لااقل روی اخلاق پزشکی تمرکز بیشتری داشت و پزشکان عزیز ما که برخاسته از همین مردمند را، بلحاظ شأن اجتماعی و مالی، اینقدر از مردم جدا نمی نمود.
ایکاش سازمان های بیمه ای ما آنقدر خوب و قوی عمل می کردند که پزشکان بدنبال همکاری با آنها و بیماران آسوده از هزینه ها بودند.
ایکاش مسئولان سازمان نظام پزشکی، خودشان اول به قسمشان پایبند می بودند.
ایکاش مسئولانی که از سوی پزشکان بعنوان مسئولان صنفی سازمان نظام پزشکی معرفی می شوند، داعیه حمایت از بیمار را سر نمی دادند و مردم را فهمیده تر فرض می کردند.
ایکاش قانون اساسی ما در خصوص حق درمان برای همه مردم، محترم تر می بود و مجلسیان و دولتیان نیز گرفتاریهای درمانی مردم برایشان قابل درک بود، تا فکری و عملی بکار آرند.
ایکاش بیماران آنقدر گرفتار نبودند و می توانستند سازمانی برای دفاع از حقوق خود داشته باشند، تا برخی مظلومیت و گرفتاری بیماران را امتیازی برای خود تأویل ننمایند.
ایکاش در کشور ما مسئولیت عواقب همه عملها هرچند ساده و پیش پا افتاده نیز براحتی با چند امضا به عهده بیمار گذاشته نمی شد.
ایکاش ویزیت ها و حق العمل های پشت دست از بیمارستانها منقرض می شد.
ایکاش همه پزشکان دلرحم ترین مردم بودند و بیماران را مشتری نمی پنداشتند.
ایکاش همه پزشکان عزیز لا اقل به همان تعرفه مصوب سازمان نظام پزشکی خودشان پایبند بودند.
ایکاش پزشکان ما، حداقل حقوق قانونی منشیها و پرستاران خود را پرداخت می کردند.
این جملات را اگر کسانی که باید بخوانند، نخوانند، مطمئنا خداوند می داند و هموست که اسمش دوا و ذکرش شفاست و حیات و ممات همه را از بیمار و طبیب در پنجه قدرت خویش دارد، و البته هیچ ترحمی به ظالمان نخواهد داشت.
89/2/29
8:48 ص
پرداختن به مسأله حجاب بدون توجه به بحث غیرت، تا کنون ناکارا بوده و صرفا باعث لوث شدن این حکم الهی دوجنبه ای یعنی حکومتی و اخلاقی گردیده است. آنچه که غور در خانواده هایی که زنان و دخترانشان بی حجابند، به انسان می فهماند، این است که در چنین خانواده هایی، غیرت به همان اندازه حجاب و به نظر حقیر بیشتر از آن مورد مظلومیت واقع شده است. چگونه می توان فرض کرد که همسر یا دختر بالغه کسی بدون حجاب مناسب و با لباس های زننده، تنگ، نازک، محرک و نیمه عریان به خیابان و یا میان نا محرمان بیاید و شوهر و یا پدر خانواده را غیور دانست. چگونه ممکن است در خانه ای که مردانش غیرتمندند، زنان و دختران بتوانند هرگونه که بخواهند در جامعه حاضر شوند.ادامه مطلب...
89/2/18
9:25 ص
با وجود اصالت پرکاری و فساد ستیزی در نگرش دولتهای نهم و دهم و موفقیت نسبی در رده های بالای مدیریتی، متاسفانه وضعیت نامطلوب مدیران در رده های میانی موجب گردیده است تا انگبین شیرین کار و سلامت از رده های میانی مدیریت به سطح جامعه رسوخ نیابد. متاسفانه برخی تشنگان قدرت بدون صلاحیت های مدیریتی، صرفا با رایزنی های گسترده در سطوح رده بالای مسئولان کشوری و استانی اعم از معاونین وزرا، استانداران، ائمه جمعه و نمایندگان مجلس، با پیگیری هایی که بوی ریا و ریاست طلبی می دهند، در بسیاری موارد موفق به کسب یک پست مدیریتی می شوند؛ البته این مشکل زخمیست کهنه و قدیمی که همواره چرکین و خونین، پیکره حکومت را آزرده می سازد، و علی رغم تدوین مقرراتی برای انتخاب قانونمند مدیران، اقدام عملیاتی قابل توجهی صورت نگرفته و این ضعف همچنان به شدت خود باقیست.ادامه مطلب...