92/10/6
2:53 ص
به این دو عبارت از دو تن از حامیان و فعالان انتخاباتی آقای روحانی توجه فرمایید:
علی عسگری مشاور پارلمانی حسن روحانی در مرکز تحقیقات مجمع، با این بیان که ان شاءا... ایشان (آقای ناطق نوری) راضی باشند من این مسائل را بیان می کنم (5 مهر 92): از سوی دیگر نیز بحث این بود که آقای ولایتی کنار برود. آقای ولایتی به هر دلیلی کنار رفتن برایش سخت بود بعضی از بزرگان جریان اصول گرا از جمله آقای مهدوی کنی به وی گفتند که کنار برود. وقتی آقای ولایتی با آقای ناطق در این باره مشورت کرد، آقای ناطق در پاسخ گفته بود که مگر غیر از این است که بزرگان اصول گرا می خواهند که جریان اصول گرا پیروز شود شما (ولایتی) بگوید من مشروط کنار می روم آن هم به این شرط که آقای جلیلی و من با هم کنار برویم .
این هم اظهارات آقای محمدجواد حقشناس عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی (1 دی 92) است: اگر چه بستر پیروزی آقای روحانی را اصلاحطلبان و آقایان هاشمی و خاتمی فراهم ساختند اما نباید فراموش کنیم که حمایت آقای ناطق نوری از آقای روحانی و نقشی که جریان اصولگرای خردگرا در این زمینه داشتند و همچنین نقشی که آقای ولایتی در انتخابات ایفا کرد و از انتخابات کنارهگیری نکرد در پیروزی آقای روحانی نقش بسزایی داشتند.
اگر چه برای کسانی که به صورت دقیق مسائل سیاسی، چرخش ها و تغییر مواضع افراد و جریان های سیاسی را دنبال می کنند، قبل از آگاهی از اظهارات فوق و امثال آن ها (که در این مدت به تکرار بیان نشده است)، چندان تعجب برانگیز نیست اما اهمیت مسئله اینقدر زیاد است که لازم است از آنها درس گرفته شده و به همین دلیل به آن پرداخته شود، ولی قبل از ورود به مسئله عرض می کنم که در این مطلب اصلاً قصد ندارم تا از رقابت های طبیعی در انتخابات 92 چیزی بنویسم، بلکه مواردی مورد نظرم هستند همگی به عنوان یک سناریوی هماهنگ و یا حداقل هدایت شده در انتخابات از سوی آقایان هاشمی، ناطق، ولایتی به پیش رفت تا آقای روحانی بتواند پیروز انتخابات گردد:
1- اگر چه رابطه ی نزدیک و دوستانه آقایان هاشمی، ناطق، روحانی و ولایتی برای کمتر کسی پوشیده است اما شواهد و قرائن اثبات می کند که این رابطه ی دوستانه به تقسیم کار و هماهنگی ختم شده و ایشان در بحث انتخابات کاملاً در یک راستای مشخص همکاری کرده اند. دعوت به آمدن، توجیه به ماندن، دلیل برای کنار نکشیدن، راهنمایی برای دلیل تراشی برای عدم پایبندی به ائتلاف برای ولایتی از یک سو و از سوی دیگر دعوت و حمایت از کناره گیری عارف و تمرکز به هنگام در حمایت از روحانی، همه و همه نشان دهنده ی این است که این جریان در جبهه ی اصلاح طلبان روح وحدت و در جبهه اصولگرایان روح تفرقه را دمیدند و به آن دامن زدند و از اصولگرایان برای ایجاد شکاف و حتی ایجاد ضربه مستقیم به مبانی اصولگرایی به خصوص اصل مقاومت استفاده کرده اند، در این میان ناطق به عنوان یک اصولگرای سنتی، هاشمی به عنوان یک به اصطلاح فراجناحی! و خاتمی به عنوان یک اصلاح طلب، از بیرون نامزدها و ولایتی به عنوان یک نامزد اصولگرا، نقش کلیدی ایفا نمودند.
2- اخیراً رسماً از ناطق نوری دعوت شد تا به عنوان سرلیست اصلاح طلبان در انتخابات مجلس شورای اسلامی حاضر شود و این مسئله در کنار انتصابات متعدد ولایتی از سوی هاشمی نشان می دهد که این همه لطف و اعتماد به آقایان ناطق و ولایتی ریشه دار است و به دوستی های سطحی بازنمی گردد، آخر چگونه می توان باور کرد که ناطق بدون خدمت شایسته ای به اصلاح طلبان، معتمد ایشان شده باشد و او را به عنوان سرلیست انتخاب کرده باشند؟!
3- انرژی بسیاری از اصولگرایان در انتخابات به جای این که در پاسخگویی به تخریب های بی امان علیه اصولگرایان صرف شود، به اختلافات داخلی ائتلافی که به پیشنهاد شخص دکتر ولایتی تشکیل شد معطوف گردید. معلق ماندن نتیجه ی ائتلاف در حالی که شخص استاد مصباح از همان بدو تشکیل ائتلاف بر ناکام بودن آن تأکید کرده بودند، از همان اول شک برانگیز بود، بهانه های مختلفی که برای تن ندادن به ائتلاف از سوی دکتر ولایتی تراشیده شد و پاسخ ردی که به سینه ی علمایی مانند آیت الله مهدوی کنی زده شد و اظهارات پس از انتخاباتی حامیان آقای روحانی، همگی از هدفدار بودن تشکیل و تعلیق این ائتلاف حکایت دارند.
4- حمایت طبقه اصولگرای سنتی از دکتر ولایتی براساس سابقه و تجربه گذشته ی وی در وزارت امور خارجه و مشاوره برای شخص مقام معظم رهبری انجام شد، اما آنچه که عملاً از سوی دکتر ولایتی صورت گرفت این بود که ایشان بیش از این که سابقه و تجربه اش را صرف خودش کند، با هرآنچه داشت به اصولگرایان تاخت، به مقاومت و استکبار ستیزی یورش برد و در این راه از افشای رازهای مگو و حتی تحریف آنها نیز مضایقه نکرد و حتی از کارهایی که رأساً و بدون هماهنگی با دولت و حتی در تعارض با سیاست های صریح رهبری انجام داده بود نیز پرده برانداخت تا بتواند گفتمان مقاومت و اصولگرایی را گفتمان لجاجت، بی منطقی و کور نشان دهد. ولایتی با نمایشی که در انتخابات به خصوص مناظرات انتخاباتی از خود ارائه داد، عملاً سبد آرای اصولگرایان را به سمت سبد آرای رقیب یله کرد، چیزی که نه با شناخت مردم از ولایتی قابل جمع بود و نه با تعریف اصولگرایی، در هر صورت هیچ ضربه ای بهتر از ضربه ای نیست که از داخل زده می شود و این همان ضربه ای بود که ولایتی از داخل به اصولگرایی و گفتمان مقاومت زد و همه را وقف رضایت جناب هاشمی و انتصابات وی نمود.
نتیجه: رفتار ولایتی و ناطق در صحنه انتخابات 92 و میزان هماهنگی ایشان با اصلاحاتی ها و به خصوص شخص هاشمی، همچنین سکوت و رفتارهای برخی مدعیان اصوگرایی در انتخابات 88 که در قالب سکوت در فتنه و حتی حمایت مستقیم از فتنه گران بروز یافت، نشان می دهد که اصولگرایی سنتی و دسته بندی های مربوطه دیگر به هیچ وجه قابل اتکا نیستند و بایستی فکری نو برای زدودن جریانهای به اصطلاح اصولگرای سنتی کرد، چرا که سالهاست برخی از ایشان، اصولشان بسته به مسیر بادهای منحوس قدرت و ثروت تعریف می گردد و در بسیاری موارد در تقسیم مسئولیت هایی که با اصلاح طلبان و کارگزارانی ها، به ایفای نقش تخریب از درون جریانهای اصولگرایی می پردازند و از این تحرکاتشان ارتزاق می کنند.
مطالب مرتبط:
شعارهای غلط دکتر ولایتی
سخنان جدید و قابل تأمل دکتر ولایتی+تحلیل
برچسب های مرتبط: انتخابات
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/10/3
3:21 ع
بین چند مشاور دکتر روحانی، سه نفر از ایشان حضور پررنگ و بعضاً پرحاشیه ای داشتند، این سه نفر عبارتند از: دکتر حسام الدین آشنا مشاور فرهنگی، دکتر ترکان مشاور ارشد و محمود سریع القلم به عنوان مشاور امور بین الملل که جمع حواشی این سه بزرگوار، بعضاً از تمام اخبار هیأت دولت بیشتر می شود. طرح مطالب جنجالی و پرحاشیه از سوی کسانی که در برابر مجلس پاسخگو نیستند، همواره در دولت های مختلفی انجام می شده است که گویا در این دولت، بخش عمده ی این تکلیف به مشاوران رییس جمهور واگذار گردیده است. به منظور طولانی نشدن این مطلب، در گام اول به معرفی کوتاهی از حواشی داغ جناب آشنا (مشاور فرهنگی) رییس جمهور و تحلیلی کوتاه از ایشان می پردازم:
جناب حسام الدین آشنا به عنوان آنالیزور ارشد مناظرات دکتر روحانی و از پایه گذاران ایده کلید، از همان ابتدا بسیار مورد اعتماد رییس جمهور بود و تعیین خطوط رسانه ای رییس جمهور نیز هم اکنون بیش از همه به دست ایشان انجام می شود که هدایت مشمئز کننده و چاپلوسانه مجریان و سوالات مصاحبه 100 روزه رییس جمهور تنها یکی از هنرنمایی های ایشان بود. صحبت از ممنوع القلم بودن برخی نویسندگان که موجب اعتراض و سوال رسانه ها و عدم پاسخگویی متقابل گردید، حمله به صداوسیما به دلیل تقدم پخش خبر مصاحبه ی سوزان رایس در مورد تماس تلفنی روحانی و اوباما، انتصاب به عنوان یکی از اعضای شورای نظارت بر صداوسیما و مطرح شدن چالش های اقتصادی صداوسیما و نقش آنها در تعامل غیرحرفه ای با دولت تنها بخش هایی از موارد خبرساز مرتبط به آقای آشنا در این 4 ماهه بوده است.
مصاحبه اخیر ایشان با ماهنامه اندیشه پویا نیز یکی از داغ ترین موارد حاشیه ساز ایشان به نظر می رسد که در آن از مسائل مختلفی مانند: شروط مناظره روحانی با احمدی نژاد تا رد تقلب و تدلیس در انتخابات 88 و پیروزی روستا بر شهر در انتخابات های 84 و 88، همچنین جزئیات ایده کلید و رنگ بنفش و طرح مشکلات مواجهه با مین های دولت قبل در مسیر دولت یازدهم و انتقاد از ورود دولت قبل به بحث هلوکاست و نقد فیلترینگ و بحث رفع حصر سران فتنه و ... سخن گفته شده، که از بدو رسانه ای شدن این مصاحبه، سیل پاسخ های متعدد برای آن به راه افتاده است که من بین همه آنها به تحلیل مسئله ای که خیلی به دنبال کشف ریشه آن، یعنی مبدأ ایده کلید بودم، خواهم پرداخت:
این که دوستان جناب آشنا ایده کلید را مطرح کرده باشند چیز عجیبی نیست، اما این که ایشان به عنوان یک روحانی و استاد دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات و عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق علیه السلام، از شباهت عجیب این ایده با خطبه 185 نهج البلاغه اطلاع نداشته باشند، برایم بسیار دور از ذهن است. شاید کلید به عنوان نماد انتخاباتی خیلی موثر بوده باشد، اما خیلی جسارت می خواهد که کسی مثل آقای آشنا با درک خطبه حضرت امیر، این نماد را به عنوان نماد و شعار اصلی رییس جمهور انتخاب کرده باشد که حقیر به منظور عدم تشبیه سازی خطبه ی شریفه با تمامیتِ عملکرد دولت، از ذکر آن خطبه خودداری می کنم، اما شخص حسام الدین آشنا در خصوص ایده کلید حقیقتاً دست به ریسک بزرگی زد که البته هنوز گریبان گیر ایشان یا دولت نگردیده است. آقای آشنا در خصوص ایده کلید اینچنین می گوید:
دوستان احساس کردند سرمایهگذاری تبلیغاتی روی کلید ایده جالبی است. از نظر ما تدبیر، کلید حل مشکلات بود. کلید یعنی اینکه قفلی وجود دارد و راهحلی هم وجود دارد. ما به نمادی مجسم احتیاج داشتیم که برای همه قابل فهم باشد.
آنچه در اظهارات فوق مشاهده می شود، استفاده از عامیانه بودن مفهوم کلید برای تلقین راه حل داشتن دولت برای تمام مشکلات است که امیدواریم حقیقتاً چنین باشد و آن مفهومی که آقای آشنا به عنوان سرمایه گذاری تبلیغاتی از آن یاد کرده اند، صرفاً یک استفاده تبلیغاتی از کلید نبوده باشد و واقعاً دولت برای حل مشکلات برنامه های خوبی داشته باشد که در غیر این صورت مصداق خطبه حضرت امیر خواهد بود، اما حرف دیگری که جناب آشنا در ادامه می زنند حرفی از جنس تمثیل و کنایه نیست بلکه از جنس تهدید و ارعاب است، ایشان می گوید:
آقای روحانی متوجه است کسانی هستند که به خاطر منافعی که به دلیل آمدن دولت جدید از دست دادهاند هیچگاه از دولت راضی نخواهند بود. درباره آنها راهحل کاملا متفاوت است. ما کلیدی داریم که به قفلهای عادی میخورد اما کسانی هستند که قفلشان خراب است. اینها کلید نمیخواهد و چیز دیگری لازم دارند. اینها کلیدخورشان خراب است و باید برای آنها فکری دیگر کرد.
سخنان فوق نشان می دهد که اولاً به زعم آقای آشنا تنها کسانی از دولت راضی نیستند که منافعشان با این دولت از بین رفته است و بخش دیگر این که، ایشان خود افراد را هم قفل می داند، یعنی افرادی که چون قفل شان سالم است راضی می شوند! و کسانی که چون قفل شان خراب است راضی نمی شوند! که دولت برای اینها از چیز دیگری به جای کلید استفاده خواهد کرد، حقیقتاً فارغ از عناوین و مدارج حوزوی و علمی جناب آشنا، اگر این شیوه حرف زدن، مشی مشاور و خط دهنده فرهنگی دولت باشد، به راستی از بقیه دولت چه توقعی باید داشت، با این اوضاع به نظر می رسد منتقدان دولت از همین اکنون در ذهن شان باید گزینه های جایگزین کلید را برای کلید خورشان! متصور باشند.
این مطلب در عمارنامه منتشر گردید.
برچسب های مرتبط: دولت دکتر آشنا
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/10/1
11:0 ع
از یک سو ایران برای مذاکرات ژنو 2 به درخواست آمریکا دعوت نمی شود و از یک سو مقارن با آن، آقایان ظریف و عراقچی دلیل اصلی عدم سرعت در پیشرفت مذاکرات را مباحث حاشیه ای و پیچیده کردن مذاکرات از سوی طرف مقابل می شمارند و جمع این دو با اصلِ حفظ منافع اسرائیل از سوی آمریکا، یک نتیجه را حاصل می کند:
به نظر می رسد آمریکا، ایران را در پشت میز مذاکره ی هسته ای آسیب پذیرتر از سایر صحنه ها یافته است و حتی المقدور تمام مباحث را به همان میز منتقل خواهد کرد. نحوه ی تعامل ایران در این مدت طوری بوده است که طرف مقابل میز تحریم (یا همان هسته ای) را نقطه ضعف ایران برداشت نموده است، مسئله ای که در صورت عدم هوشیاری مسئولان و مذاکره کنندگان ایرانی می تواند نقاط قوت و امتیازات راهبردی ما را به برگ های سوخته تبدیل سازد. آنچه که باعث شده است تا این مسئله از سوی آمریکا در دستور کار قرار گیرد در چند دلیل می تواند تحلیل شود:
1- اصرار مذاکره کنندگان ایرانی به مخفی ماندن محتوای مذاکرات باعث شده است تا عملاً رسانه ها، مردم و حتی نمایندگان مردم قادر به دسترسی به مسائل نباشند و قدرت چانه زنی رسانه ای و پشتوانه ی نظرات مردمی از منافع ملی برداشته شود، پس پستوی مذاکرات هسته ای هم اکنون به زعم آمریکایی ها گوشه ی رینگی برای هیأت مذاکره کننده ی ما مبدل شده است، گوشه ی رینگی که خود مذاکره کنندگان ایرانی هم گویا از حضور در آن ابایی ندارند!
2- ممکن است برخی بگویند مگر در توافق هسته ای یا این 4 ماهه چه اشتباهی رخ داده است؟ که پاسخ ساده است، این که توافق نامه ای منعقد شود تا در طول این مدتِ گذار، به توافق جامع برسیم چیز خوبی است اما متأسفانه آنچه شاهدیم این است که این توافقنامه آنطور که دقیق و شفاف باشد منعقد نشده است و طرف مقابل با گنجاندن لفظ "تحریم های هسته ای" در متن توافق، عملاً راه افزایش تحریم های با بهانه های دیگر مانند حقوق بشر را بازگذاشته است که اگر جز این بود در برابر تحریمهای خزانه داری دولت آمریکا، مذاکره کنندگان ما روح مذاکرات را از متن آن مجزا نمی دیدند و طوری توافق را می نوشتند که خدشه به روح توافق، خدشه به نص آن نیز تلقی گردد و یا این که گام به گام بودن اجرای توافق در همان توافق باید درج می شد نه این که حالا به ما بگویند اول شما همه ی تعهدات را انجام بدهید تا بعد ما حالا ببینیم... کذا فکذا.
3- اگر چه طرف غربی بر گزینه های متعددِ هرچند پوشالی روی میز اصرار دارد، اما مذاکره کنندگان ما تنها و تنها یک راه، که آنهم توافق است را راه حل مشکلات می دانند، مسئله ای که متأسفانه ماه ها قبل از انتخابات تا حین و پس از آن در گفتمان شخص آقای روحانی و حامیان ایشان وجود داشته است و اکنون حساسیتی بیش از قبل نیز پیدا کرده است، چرا که بحث توافق به منزله ی یک مسئله ی حیثیتی نمود یافته است و دولت عدم تحقق این شعار اصلی را خدشه به اعتبار آرایش تلقی می کند، چرا که این گفتمان در برابر گفتمان مقاومت مبنی بر اتکا به قدرت درونزای کشور، قدعلم کرد و گذشتن از خیر توافق عملاً صحه گذاری به گفتمان مقاومت تلقی می گردد و این مسئله باعث می شود که سایه ی سنگین اصل حفظ حیات توافق، از اصل حفظ عزت و منافع ملی بلند تر گردد.
4- قدرت یافتن سوریه به عنوان محور مقاومت در صورتی که با مانور دیپلماتیک ایران همراه شود منتج به یک جمع هندسی می گردد و تبعاتی به مراتب فراتر از 2 شریک سیاسی را به نمایش می گذارند، این مسئله باعث می شود تا آمریکا در حمایت از کلانترش این دو شریک را در کنار یک میز مذاکره ننشاند و از نمایش قدرت شان ممانعت کرده و جدا جدا هریک را وجه المصالحه دیگری و حفظ منافع اسرائیل قرار دهد و در این میان آن کسی که متضرر می شود کل مقاومت خواهد بود.
5- حال که رهبر معظم انقلاب با اعلام اعتماد به مذاکره کنندگان ایرانی ایشان را مورد حمایت قرار داده است تا با امید به فضل خدا و در حالی که امیدواریم (به فرموده ی مقام معظم رهبری) به اذن الهی دچار آسیب نشویم، نسخه ی معجزه گر مذاکره!! آزمایش شود و در این مسئله نیز جز ترسیم خط قرمز دخالتی نمی کنند، به نظر می رسد آمریکا نیز انگل وار سعی می کند از این شرایط کمال سوءاستفاده را بنماید و فضای مبهم داخل ایران را به نفع خود تمام کند که البته گریز از شر مجالست با دشمنی اینچنین خونی، با فضل و اذن خدا میسر است و البته تدابیر مسئولان هم می تواند بخشی از فضل خدا باشند.
نتیجه: به نظر می رسد در شرایط حاضر هیأت مذاکره کننده و دولت باید بیش از پیش بر جزئیات مذاکرات و دقت بر کلمات و اصطلاحات وسواس داشته باشند و با عدم اصرار بر مخفی بودن محتوای مذاکرات، خودشان را از پشتوانه ی مردمی و رسانه ای و نخبگانی در جهت افزایش فشار بر طرف مقابل محروم نکنند و این که گزینه های دیگر روی میز ایران مانند مقاومت و قدرت دفاعی و نظامی را برجسته نمایند و این که آثار عملکردی دولت باید به صورت چشمگیر حرکت به سمت اقتصاد مقاومتی و تقویت قدرت دفاعی را نشان دهد و دیگر این که اگر طرف مقابل اصرار دارد که از حفره های توافقنامه استفاده کند ما هم باید روی این حفره ها قدرت مانور داشته باشیم. بحث دیگر این که نباید گذاشت برداشتِ زیرکانه طرف مقابل از اقدام گام به گام، موجبِ کشته شدن زمان به ضرر ایران شود، بلکه باید طولانی تر شدن مذاکراتِ مقدماتی به بیش از 6 ماه، اولاً حتی المقدور غیر عملی و ثانیاً حداقل به ضرر هر دوطرف و یا به ضرر هیچکدام تمام شود.
این مطلب در مشرق نیوز و 8 دی و بی باک و منتشر شد.
برچسب های مرتبط: رابطه ایران و آمریکا سیاست خارجی مذاکرات هسته ای سوریهمیهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.