91/7/9
10:24 ص
تا قبل از فتنه 88، تنها و تنها کلامی را که از زبان خیلی از روحانیون و اصولگرایان و دلسوزان می شنیدیم لزوم پایبدنی صرف به ولایت مداری بود، اما بعد از جریان فتنه بحث بصیرت و نیاز کشور به عمارها و سلمان ها زیاد شد و سایت های مختلف با این عناوین شروع به کار کردند و البته انصافاً کم هم خدمت نکردند ولی کم کم با فروکش کردن فتنه دوباره همان جریان های گذشته شروع کردند به تعبیر کردن بصیرت به همان ولایت مداری صرف، تا دوباره مفهوم حیاتی بصیرت ذیل سایه عبارت خطیر و مهم ولایت مداری پنهان شود که البته حقیر در این شرایط بازهم سعی کردم تا این دو مفهوم همسو و غیر همگون را متمایز نمایم و اینک دوباره....
علائم مختلفی از سوی حتی جریان های به ظاهر غیر همسو دیده می شود که خبر از توافقات و برنامه های پنهانی جدیدی دارد، خبر نامزدی هاشمی در انتخابات، بازگشت عامدانه خاندان هاشمی به تیتر روزنامه ها، علاقه ایجاد رابطه با آمریکا از سوی دولت، بی علاقگی قوه قضاییه به محاکمه فتنه گران (با پیغام و پسغام برای بازنگشتن به کشور) و با اهمیت قائل نشدن دولت به حل مسائل اخیر اقتصادی کشور، پس گرفتن متعدد امضاهای مهم در مجلس، زمزمه های مرموزانه اصلاح طلبان، یکی به میخ و یکی به نعل زدن های خاتمی و در آخر نزدیکی به زمان انتخابات 92، بی ارتباط به نظر نمی رسد.
دوستانی که در فتنه 88 علم بصیرت را به دوش کشیدند، هشیار باشند، اوضاع غبار آلود است، نیازی نیست که موضع گیری های عجولانه بنمایند اما مراقب رفتارها و گفتارها باشند، منتظر نمانند تا دستور ورود عمارها داده شود، عمار وجه تمایزش به ولی شناسی و شنیدن حرف دل رهبر است، بصیران یک توان ویژه دارند و آن هم شنیدن حرف دل رهبر است، بصیر بیش از این که به گوش باشد به هوش است، پس به هوش باشید.
مطالب مرتبط:
اول بصیرت، بعد معرفت، محبت و ولایت
بصیرت و ولایت همیشه مهمند
بصیرت و ولایت دو بالند
بصیرت، چشم و گوش بستن نیست
قائم باشک مسئولان با مهدی هاشمی
حس تکلیف هاشمی و سن تکلیف ما
خائنان، طلبکار از خادمان!!!
هاشمی دنبال چه فرصتیست؟
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/7/4
9:19 ص
عجیب است این داستان بازگشت مهدی هاشمی به ایران! از روزی که از ایران رفت، مدام به او هشدار دادند که اگر بیایی بازداشتت می کنیم و معنی دیگر این جمله این بود که اگر نیایی کاری به کارت نداریم. از همان اوایل تحقیقات و بازجویی ها و پیداکردن مستندات و دستخط های مهدی هاشمی مبنی به اینکه رمز آشوب تقلب است، و ترتیب دادن نظرسنجی های کذایی برای اغفال کردن میرحسین موسوی و یافتن جزوه های جرج سوروس و... ذهن ها به این سمت رفته بود که یکی از مهمترین عناصر فتنه مهدی هاشمی است.
رفتن مهدی هاشمی در واقع مثل رفتن خاوری، مانند گم شدن شاه کلید یک صندوق از اطلاعات بود که به سادگی صورت گرفت و جالب است که مسئولان از این وضعیت رضایت داشتند و چقدر بد است که از این اتفاقات کم در کشور ما نمی افتد.
و اما اکنون بعد از گذشت سه سال از فتنه 88، اتفاقاتی با هم رقم می خورد که ساده از کنارشان گذشتن، مصداق کامل بی بصیرتیست. بحث مشارکت و حتی کاندیتاتوری هاشمی رفسنجانی، شرط گذاشتن برای ایجاد فضای انتخاباتی آزاد و شفاف از سوی هاشمی و سپس خبر احتمال بازگشت مهدی هاشمی و بعد اخطار مسئولان قضایی به برخورد با مهدی هاشمی در صورت بازگشت و بعد بازداشت فائزه آن هم یک روز قبل از آمدن مهدی هاشمی و اظهارات فاطمه هاشمی مبنی بر عدم تمایل مسئولان قضایی (لاریجانی و اژه ای) به بازگشت مهدی هاشمی، همه و همه مجموعه ای از فرضیه های شاید گنگ را در ذهنم ایجاد کرد که به قلم می آورم:
1- بازگشت مهدی هاشمی در راستای ایجاد تشکیک به انتخابات 92 و با توجه به اظهارات پدرش مبنی بر لزوم برگزاری انتخابات آزاد و شفاف صورت گرفته است و اینها شروع فتنه ای جدید با محوریت تقلب در انتخابات 92 را نشان می دهند.
2- عدم تمایل مسئولان قضایی به بازداشت مهدی هاشمی آن هم در شرایطی که همه از او به عنوان شاه کلید فتنه یاد می کنند بسیار عجیب و جای سوال دارد که شاید این شاه کلید پرده از توافقات ساکتین و فتنه گران بر دارد که شاید این مسئله خوشایند ایشان نبوده است.
3- نقل قول محسن هاشمی از پدرش مبنی بر این که همانطور که با سایرین برخورد شده است با فرزندان ایشان نیز برخورد شود، این فرضیه را ایجاد می کند که ایشان می خواهد این اتهام را که هزینه ها از فرزندان مردم داده شده است و فرزندان ایشان حاشیه امن دارند را پاک کند، همچنین این حرف را که ایشان تنها برای فرزندان خودش حساس است و کاری به فرزندان مردم ندارد را از ذهن منتقدان سبزک خویش بزداید و اینچنین این اظهارات را پیش نیازی برای حضور در انتخابات و همراه نمودن همان بدنه ی فتنه قرار دهد.
4- حضور مهدی هاشمی در ایران و بازداشت فائزه و البته خود مهدی هاشمی اگر منجر به محاکمه ی واقعی و حکم حقیقی ایشان به عنوان فتنه گر نگردد، نشان از توافقاتی در پشت پرده دارد، این توافقات می تواند بین ساکتین فتنه که در چند ماه اول به خوبی از فتنه حمایت غیر مستقیم نمودند رخ داده باشد و در نهایت موجب تکمیل پروژه نیمه کاره 88 گردد. بازداشت فوری فرد اهانت کننده به فائزه هاشمی و اکبر هاشمی می تواند جزئی از همین توافقات باشد تا به این شکل از توهین های مشابه جلوگیری گردد.
5- از یک سو به نظر می رسد اکبر هاشمی رفسنجانی ضمن هدف همراهی بدنه فتنه، قصد داشته است تا شرایط را برای حضور فعال انتخاباتی خویش به این بهانه مهیا سازد تا با این قیافه که فرزندش را تحویل قانون داده است، بتواند خود را در چارچوب نظام جای دهد.
مطالب مرتبط:
قائم باشک مسئولان با مهدی هاشمی
حس تکلیف هاشمی و سن تکلیف ما
خائنان، طلبکار از خادمان!!!
هاشمی دنبال چه فرصتیست؟
آقای هاشمی هنوز دوستت داریم و قدر خود را بدان!
تفاوت صیانت از آرای هاشمی و احمدی نژاد
کدام حب مقام؟ من و فرزندانم به فکرنظامیم
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود .
91/7/2
10:38 ص
هم زمان با اعلام احتمال شرکت جدی هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری، مهدی هاشمی نیز (احتمال قریب به یقین برای بستر سازی برای فتنه ی 92) اعلام کرد که می خواهد به کشور بازگردد و اینجا بود که در دل مان خوشحال شدیم که با ورود ایشان به کشور، شاه کلید فتنه به دست مسئولان افتاده و تمامی ابعاد فتنه رمزگشایی خواهد شد، اما مسئولان محترمی که وظیفه ی بازداشت و محاکمه ی مهدی هاشمی را دارند آن قدر پیغام فرستادند تا این که وکیل ایشان از پشیمانی ایشان برای بازگشت خبر دهد.
چگونه می توان این اهمال کاری مسئولان را در برابر کسانی که موجب هتک حرمت به نظام و انقلاب شدند، باعث فتنه ی سنگین 88 همچنین گرم شدن مجدد بازار تحریم و فشار شدند را توجیه نمود؟! مسئولان کشور از کجا مطمئن هستند که این فتنه گران و برادران زردشان مجدداً دست به چنین اقداماتی نخواهند زد؟! مگر قرار نبود تمام ابعاد فتنه مشخص گردد تا مردم بر عمق خصومت و خباثت فتنه گران پی ببرند، خب چه فرصتی بهتر از این بود تا با بازداشت ایشان مسائل واکاوی شود!؟ اصلاً ما نمی گوییم مثل ریگی، مهدی هاشمی را دستگیر کنند، ولی لااقل فراریش ندهند و غرور، شخصیت و شعور مردم را بازی ندهند؟! این گونه برخورد ها باعث دلزدگی مردم می شود که در این فشارها، متحمل سختی شدند، مردمی که در زمان فتنه (چه از فریب خوردگان و چه از نیروهای ارزشی) و در اثر ترور دانشمندان و بمب گذاری های بعد از فتنه داغدار شدند، مردمی که در اثر فشارهای اقتصادی تحریم دچار تعب شدند، ایشان حق دارند که خائنان را در چنگال قانون و تیغ عدالت ببینند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/12/7
9:18 ع
نه این که حب ریاست و مقامی وجود داشته باشد، بلکه همینطوری قربت الی الله اعلام می کنیم که هر چه که به انتخاب رییس مجلس خبرگان نزدیک می شویم، احساس می کنیم که جریان 25 بهمن از سوی دشمنان و معاندان بوده است و البته احتمال دارد که در مدت باقی مانده در خصوص سایر ایام به اصطلاح فتنه نیز موضع گیری نماییم، البته دوستان عجله نکنند چون توضیحاتی را بعدا در جلسات خصوصی عرض خواهیم نمود.
به صراحت اعلام می کنیم که اصلا از حذف از صحنه ی سیاست نگران نیستیم فقط همینطوری به آقای ناطق گفتیم که در جلسه های اصولگرایان شرکت کند تا اصولگرا بودنمان را دوباره یادآوری نمایند که نکند اصولگرایان خودشان با دست خودشان، خودشان را از فیض قدسی مان محروم کنند.
به آقای ناطق گفتیم که بگوید که چقدر خود رهبری به ما نیاز دارد و ایشان اصرار دارد که ما همچنان رییس خبرگان بمانیم، البته بعدا تکذیب شد که رهبری چنین نظری ندارند اما بالاخره با این همه سال سابقه ی دوستی، ما بهتر می دانیم که آیا دوست مان به ما نیاز دارد یا ندارد؟! یا خودشان!
نه این که حب جاه و مقامی باشد بلکه همینطوری نگرانیم که نکند برخی افراطیون آن قدر از ولایت دم بزنند تا ضد ولایت فقیه، بندگان خدا به دردسر بیفتند، نمی گوییم که آتش فشان خشم ملت که این بار می گویم برای جلوگیری از تقویت جریان افراطی ولایت مداری که از هر آتش فشانی خطرناک تر است، به ما نیاز وجود دارد و این اصلا به این معنی نیست که ما خودمان احساس نیاز به در صحنه بودن داشته باشیم، بلکه به آن معنی است که صحنه به ما نیاز مبرم دارد.
ما و حب مقام! چه جلافتا! ما خودمان به آقای مهدوی کنی گفتیم که وارد صحنه بشود تا از ورود افراطیون جلوگیری شود و این مسئله را اکنون اعلام می کنم تا کسانی که می خواهند به ایشان رأی بدهند بدانند که ایشان خودشان پیرو دستورات ما هستند حال تصمیم با اعضای خبرگان عزیز است که خودشان با عقل سلیم خودشان تشخیص بدهند که بهتر است به خود ما رای بدهند یا کسی که به امر ما نامزد شده است!
مدتیست که مدام در حال تذکر دادنیم که بعضی ها می خواهند روحانیت را از صحنه ی سیاسی حذف نمایند و این هیچ ربطی به تبلیغ برای ریاست مجلس خبرگان نداشت و حالا هم می بینید که چقدر درست می گفتیم چون واقعا در جایی که می خواهند مارا حذف نمایند، آیا فکر می کنید که روحانیت را حذف نمی کنند؟! بالاخره ما خودمان کم روحانی ای نیستیم وقتی ما را بشود حذف کرد، آیا روحانیت را نمی شود؟! در ثانی اگر ما حذف بشویم چه کسی می خواهد از روحانیت دفاع کند؟! این را نه برای خودمان! بلکه برای روحانیت عزیز می گویم.
درست است که ما از اول گفتیم که ما موضع مان عوض نمی شود اما اگر این طوری ادامه پیدا کند و تریبون ریاست خبرگان را نیز مانند نماز جمعه ی تهران از دست بدهیم که دیگر چه کسی موضع مان را می پرسد که مهم باشد که عوض بشود یا نشود؟! پس در جهت حفظ تریبون، لازم می دانیم تا فتنه گران 25 بهمن را محکوم نماییم و فعلا به سایر دوستان که در عاشورا و ایام پس از انتخابات مثل ما بر موضع بر حق شان بودند، عرض می نماییم که مطمئنا شما را هرگز نخواهیم فروخت! و نباید جریان 25 بهمنی ها را با خودتان قاطی کنید!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/9/22
11:10 ع
کاش “حضرت ماه” این متن را نخواند ! زندان رفتن ما هم حکومتی است!
مرد خداجوی موسوی که سنگ پرتاب کرد، سر امام جماعت شکست. سر امام جماعت که شکست، قلب دخترکی که همین چند دقیقه پیش در تعزیه داشت، نقش رقیه را بازی می کرد، شکست. آشوبگر عاشورا که سوت کشید، قلب جانباز شیمیایی تیر کشید. آمده بود میدان جمهوری اسلامی تا نماز ظهر عاشورا بخواند. نشسته. از همان روی ویلچر. مقابل پایگاه مقداد که از همانجا عازم جبهه شده بود و امروز در سالگرد آشوب عاشورا، متهمین فرعی و اصلی پرونده فتنه 88 دارند راست راست راه می روند و این چنین است که آلوده تر از هوای تهران، حال و هوای عدالت است.
مونوکسید کربن، یعنی عدم محاکمه فائزه هاشمی. دود یعنی مهدی هاشمی. دی اکسید ازت یعنی آقازاده ها و ذرات معلق یعنی، همان که امروز ریه عدالت را این چنین آلوده کرده است… می خواستم در سالگرد آشوب عاشورا دل نوشتی بنویسم از همان یک صفحه ای های وطن امروز. آقایان قوه قضاییه اجازه ندادند. وقتی وبلاگم قطعه 26 را که آنجا “بابایم خامنه ای بود” برمی دارند و فیلتر می کنند، یعنی که ننویس! یعنی که از نظر دستگاه قضایی، تو مجرمی. من که نفهمیدم به خاطر نوشته هایم راست به حج فرستاندم یا کج به دادگاه؟ مرا باش که چقدر زور زدم تا ثابت کنم حاکمیت در این نظام دوگانه نیست، اما از قرار اشتباه می کردم. گویا اداره های جمهوری اسلامی، تاب همه چیز و همه کس را دارند الا اراده های پولادین انقلاب اسلامی. یک بار نوشتم؛ ظاهرا از نظر بعضی ها سران فتنه اسی سگ دست و علی قالپاق و ممد تپل بودند. گویا دستگاه قضایی تاب نامه های سرگشاده خواص بی بصیرت و بیانیه های هتاکانه سران فتنه را دارد اما تاب از گل نازک تر گفتن به برادران لاریجانی را ندارد. با ماه در روزگار پس از فتنه عکس انداختن زیباست اما از آن زیباتر لااقل این است که وقت فتنه پرسه در مه نزنی. و من هنوز هم می گویم؛ یکی به نعل و یکی به میخ زدن خواص بی بصیرت از آنرو بود که فکر روزگار بعد از جمهوری اسلامی بودند و می خواستند در جمهوری اسلامی قلابی و نه انقلابی، پستی برای تکیه زدن و سمتی برای پز دادن داشته باشند.
حال قوه محترم قضاییه به کدام دلیل وبلاگ قطعه 26 را می بندند و به خاطر توهین وبلاگ فلان به امام عزیز و سایت بهمان به رهبر حکیم، کاری با این رسانه ها ندارد، لابد این را می رساند که از نظر دستگاه قضایی، خواص بی بصیرت منزلت و شانی بالاتر از همه حتی ولایت فقیه و مصادیق مبارک آن دارند. آیا جز این است؟ و اگر جز این نیست، این درد را به کجا باید برد؟ خداییش این همه در رسانه های خودی و غیر خودی علیه رئیس جمهور محبوب حرف زده می شود و توهین هایی روا می دارند که آدمی از بازگویی آن شرمش می شود اما ظاهرا نامه ای ولو صمیمی به بعضی ها در وبلاگی کوچک هم نمی توان نوشت.
این برخورد ناعادلانه با وبلاگ قطعه 26 تنها یکی از نمونه برخوردهای قوه قضایی با جوانانی است که رهبر انقلاب، “افسران جنگ نرم” خطاب شان کرد. چه بسیار که وبلاگ افسر جنگ نرمی را فیلتر کرده اند و مدیر وبلاگ، دستش به هیچ کجا هم بند نبوده. لابد در 8 سال دفاع مقدس هم به همین شکل، بعضی ها از رزمندگان دفاع مقدس در نبرد با بعثی ها حمایت می کردند؟! و لابد متاثر از همین حمایت های خاص از خط مقدمی ها بود که امام جام زهر نوشید! عجبا! سایت بالاترین نتواست قطعه 26 را هک کند اما قوه قضاییه توانست قطعه 26 را فیلتر کند! راستی، ما به چه کسی داریم می جنگیم؟ بعثی ها یا بعضی ها که از پشت خنجر می زنند؟ و راستی تر که چگونه است، جذب حداکثری شامل حال متهمی چون فائزه هاشمی و عفت مرعشی می شود اما شامل حال وبلاگ افسران جنگ نرم نمی شود؟! آیا حداکثر وظیفه دستگاه قضایی در قبال کسانی که در خط مقدم گوگل، از “خامنه ای. دات. آی. آر” و با کمترین امکانات پاسداری کردند، بستن وبلاگ شان بی هیچ محکمه و دادگاهی است؟ آیا مهدی هاشمی هم و دیگر مجرمین هم در این دستگاه به همین شکل محاکمه می شوند؟ وا اسفا که بعد از فتنه، تیع دستگاه قضایی بیشتر گلوی بسیجیان را لمس کرده تا حرامیان را. وا اسفا! که یک روز “کیهان” را می خواهند، دگر روز “وطن امروز” را، روز بعد “ایران” را و روز دیگر، “جوان” را و حالا هم سایت “مشرق” را می بندند و به راحتی آب خوردن فیلتر می کنند.
و متاسفانه وقتی وبلاگ قطعه 26 را فیلتر می کنند، آنقدر شهامت ندارند که در صفحه بالا آمده، یک کلام بردارند بنویسند که؛ “این وبلاگ با حکم قضایی فیلتر شده است”. چطور ساعت یک و نیم نیمه شب نزدیک به شب عاشورا زنگش را می زنید، حکمش را هم لطفا بگذارید تا عموم بفمهند و ببینند که حق با “آوینی” بود؛ “در جمهوری اسلامی همه آزادند الا بچه حزب اللهی ها”. و اما وقتی در قوه قضاییه ای که مهدی و فائزه هاشمی محاکمه نمی شوند، افتخار می کنم برای من به عنوان کوچک ترین بسیجی این نبرد ? ماهه حکم جلب صادر می شود. خوشا به حالم؛ قوه قضاییه ای که کاری با زبان هتاک موسوی ندارد و به این کاری ندارد که او، امام را خطاکار و نظام را حکومت فرعونی خوانده، به راحتی آب خوردن زبان مرا در فضای سایبر می برد! القصه می نویسم چه شد تا همگان بدانند که ما حکومتی ها را چگونه برخورد می کند دستگاه قضایی. دیر وقت بود که شماره خصوصی افتاد روی موبایلم. از ? ی نیمه شب، نیم ساعت کم. که می توانست باشد و چه کاری می توانست داشته باشد؟ جواب دادم. گفت: حسین قدیانی؟ گفتم: بفرمایید. گفت: بی زحمت نامه ای که در وبلاگ تان خطاب به آقای آملی لاریجانی نوشته اید، بردارید. گفتم: شما؟ گفت: از دادستانی زنگ می زنم. گفتم: از کجا معلوم؟ گفت: حکم دارم. می خواهی برایت حکم را ایمیل کنم. گفتم: فعلا با این اوصاف، نامه را برنمی دارم تا فردا که با دوستانی امین مشورت کنم. گفت: من محترمانه به شما می گویم که به نفع تان است این نامه را بردارید و نمی خواهم چیزی بر دست شما (بخوانید دستبند) ببینم! گفتم: تا فردا حالا صبر کنید. گفت: اما شما فردا باید بیایی فلان جا. گفتم: حالا تا فردا.
این مکالمه تمام شد و نیم ساعت بعد وبلاگ قطعه 26 را فیلتر کردند و من چه خوش خیال، که فکر می کردم تا فردا مهلت دارم! نگو این مهدی هاشمی است که تا فردا و فرداها مهلت دارد، نه چون من یتیمی که بابایم خامنه ای است و مستاجر نیستم و خانه ام بیت رهبری است. و اما صبح آن روز، 3 شماره خصوصی دیگر زنگ موبایلم را به صدا درآورد. بی هیچ احضاریه ای دادستان مرا خواسته بود. نرفتم و گفتم: احضاریه بدهید تا بیایم. من هم حقوق شهروندی دارم مثل آشوبگران عاشورا و مثل سران فتنه. و بعد نه به آن سوی خط که به دوستانم و با زبان طنز گفتم: این احضاریه باید خالی از اشکال حقوقی باشد و فی المثل نام پدرم را درست باید قید کنند که دست بر قضا پدر من هم مثل بعضی ها “علی اکبر” نیست و البته “اکبر” خالی هم نیست؛ “شهید اکبر قدیانی” است. قوه قضاییه باید این کلمه “شهید” را حتما در برگه حکم جلب و احضاریه درج کند و اما من زندان جمهوری اسلامی را هم جای مقدسی می دانم. تا حاکم “علی” است این فقط راهپیمایی های ما نیست که حکومتی است. زندان رفتن ما هم حکومتی است. این جان من و این حکم دستگاه قضایی، که با من هر چه کند، فقط یک چیز می گویم؛ بابای ماست خامنه ای.