94/10/5
8:46 ص
معمولاً و اکثریت قریب به اتفاق حامیان آقای محمد خاتمی از مدعیان تقلب در انتخابات 88 هستند که علی رغم محدودیت قانونی در تطهیر و مطرح کردن مجدد وی در رسانه ها، طی یکی دوسال اخیر تلاش زیادی در این راستا داشته اند که البته این تلاش با سکوت مقامات قضایی همراه نشد و در مواردی منجر به برخورد با نشریات متخلف گردید که این مسئله موجب گردیده است تا مطلبی در خصوص عملکرد خاتمی در این 6-7 ساله به عنوان مقدمه و در نهایت یک سوال کلیدی مطرح نمایم:
خاتمی سالها به عنوان رهبر جریان اصلاح طلب معرفی شد و طی مدتی که جریان افراطی اصلاح طلب خواستند از وی عبور کنند عملاً با تشدید مواضع ضد دینی و ضدانقلابی از سوی مردم، مطرود گردیدند، به نحوی که تاسال ها تمام انتخابات اعم از شواری شهرها و مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری را باختند و در انتخابات 92 نیز ناچار به ائتلاف و سپس هم کنارگذاشتن نامزدشان در ائتلاف شدند.
حضور خاتمی در انتخابات 88 به عنوان یکی از نامزدهای احتمالی تقریباً قطعی شده بود که اعلام حضور موسوی باعث شد تا خاتمی از این حضور انصراف دهد که برخی این را به مثابه گذشت وی و برخی نیز به مثابه تیزهوشی وی به منظور پرهیز از باخت در شرایطی دانستند که اولاً مردم در ادوار گذشته به رؤسای جمهور دوبار فرصت داده بودند و ثانیا عملکرد دولت نهم و محبوبیت وی قابل مشاهده بود. عدم حضور خاتمی به عنوان نامزد مانع نشد که از نامزدی موسوی حمایت نکند و به همین دلیل از چندماه قبل از انتخابات، با تشکیک کنندگان در انتخابات همصدا شد و حتی درجلسه ای که به منظور تشکیل کمیته صیانت از آرا در منزل هاشمی برگزار شد حضور یافت و در سخنرانی های خود نیز به تشکیک در انتخابات پرداخت و با خبری که در ساعت 12:10 روز 24 خرداد سایت یاری نیوز از قول او منتشر کرد، برنده شدن موسوی در انتخابات را اعلام کرد تا بعد از مصاحبه صبحگاهی عفت مرعشی دومین گام را در اعلام برد زوهنگام موسوی بردارد که این خبر با تبریک رسمی خاتمی به موسوی که در ساعت 21:6 از طریق سایت جمهوریت منتشر گردید، تکمیل شد.
بعد از شعله ور شدن آتش فتنه، خاتمی تا روزها، همچنان با حضور در راهپیمایی 25 خرداد و نامه به رئیس قوه قضاییه در 28 خرداد و صدور بیانیه 31 خرداد و اظهارات فتنه گرانه در جمع متهمان بازداشت شده فتنه در تاریخ 10 تیر و پیشنهاد رفرانودم در 29 تیر و امضای نامه تحریک آمیز به مراجع در 3 مرداد و حضور در راهپیمایی 27 شهریور دربین حامیان فتنه و … تلاش کرد تا در روشن ماندن آتش فتنه کمک نماید ولی وقتی دید تمام تلاشهایشان برای روشن ماندن فتنه در پس روشنگری های نظام و افشای ماهیت واقعی فتنه ذیل حمایتهای دشمنان خارجی بی فایده است، کم کم حضورش را از متن فتنه کم کرد و این چنین شد که برخلاف موسوی و کروبی که به اقدامات اغتشاشاگرانه شان تا زمان محصور شدن ادامه می دادند، خاتمی محصور نگردید.
پس از کمرنگ شدن حضور خاتمی در صف اول فتنه، یک اقدام دیگر او به شدت مورد انتقاد بسیاری از فتنه گران و حامیان فتنه قرار گرفت و آن حضور پای صندوق رأی انتخابات مجلس نهم بود. عملاً خاتمی با این حضور، ادعای غیرقابل اعتماد بودن نظام را نادیده گرفت که عملا یک چرخش از اتهامات قبلی خود علیه نظام به شمار می رفت، چرا که او در انتخاباتی شرکت کرد که همان دولت، همان شورای نگهبان، همان قانون انتخابات و همان نظام آن را اجرایی، نظارت و تأیید کردند.
تغییر چرخش بعدی خاتمی در یک سخنرانی بین دانشجویان بود که رسماً گفت «من نمیگویم که تقلب شده است» که فایل صوتی این جمله منتشر گردید و پس از آن نیز در یک اظهار نظر دیگر نسبت به موسوی و برخی اقدامات وی در فتنه 88 مانند خداجو خواندن هتک حرمت کنندگان به پرچم اباعبدالله سخت انتقاد کرد که این انتقاد با واکنش تند موسوی مواجه گردید.
سوال جدی که از حامیان خاتمی می توان پرسید این است که:
اگر خاتمی آنطوری که از اول نشان داد به وجود تقلب در انتخابات اعتقاد داشته است پس چرا وقتی که احتمال پیروزیش کمرنگ شد خودش را کنار کشید؟! اگرهم آنطوری که بعدا علام کرد به تقلب اعتقاد نداشته است پس چرا جریان اصلاحات را از افتادن به این چاه دروغ بازنداشته است؟! چرا وقتی که آتش فتنه 88 کم فروغ شد مسیرش را از سران دیگر فتنه جدا کرد؟! چرا پس از خاموش شدن آتش فتنه تازه یادش افتاد که ازاشتباهات موسوی در فتنه 88 انتقاد و از اعلام متقلب بودن نظام استنکاف نماید؟! آیا همه این موارد اعم از حمایت ها، کنار کشیدن ها و سپس انتقاد کردن ها نشان از رفتار غیراخلاقی وی برای حفظ قدرت و حتی با تمسک به ابزار دروغ، تهمت و تخریب نیست؟!
93/9/30
1:19 ع
با گذشت 5 سال از فتنه 88 و رسیدن برخی از اصلاحاتی ها به مناصب و پست های حکومتی، برخی از فعالان فتنه، مانند محمد خاتمی ، این بار نه اما از راه شوراندن مردم به بهانه ی تقلب، بلکه از راه محکوم کردن نظام به برخی اتهامات، در پی ایجاد بی اعتمادی به انقلاب و نظام و رهبری هستند، اما آنچه که بیشتر موجب تعجب است این که این افراد چگونه تنها پس از گذشت 5 سال، اکنون خودشان را مدعی راستگویی، دلسوزی، آزادگی و … می دانند؟ و حال این که به رسم رطب خرده ای که نباید منع رطب کند، بهتر است مدعی برخی از امور نشوند که حقیقتاً اگر مسخره نباشد حداقل قابل باور نخواهد بود:
راستگویی و صداقت: کسانی که با طرح بزرگترین دروغ و تکرار آن، تقلب را اسم رمز فتنه قرار دادند، نمی توانند مدعی راستگویی و معلم صداقت باشند.
دموکراسی: کسانی که بر رأی اکثریت شوریدند و بدون هیچ دلیلی خواستار ابطال انتخابات مردمی شدند، چگونه می توانند مدعی دموکراسی و احترام به رأی مردم باشند؟
قانونگرایی: حقیقتاً چگونه می توان خارج از تمام مجاری قانونی اقدام به شورش خیابانی نمود و به عدم قانونگرایی دیگران معترض شد؟
عزت ایران: افرادی که چوب حراج بر عزت ایران زدند و از بیگانگان طلب یاری کردند و با تضییع انتخابات 40 میلیونی، ایران و مسائل درونی ایران را خبر شبانه روزی ایام فتنه کردند، با چه رویی می توانند از عزت ایران صحبت کنند؟
منافع ملی: برخی که مدام به بهانه منافع ملی، کمک های ایران به جریان مقاومت را محکوم می کنند چگونه می توانند مدعی منافع ملی باشند در حالی که به خاطر کسب قدرت نامشروع، تمام منافع ملی داخلی و خارجی ایران را به خاطر فتنه به حراج گذاشتند؟
رأفت اسلامی: مگر می توان نگاه کینه توزانه و خشمگین برخی از این فتنه گران و حامیان شان را به نظام و رهبری و امت حزب الله فراموش کرد؟! مگر می توان باور کرد چنین افرادی که به جای “اشداءعلی الکفار و رحماء بینهم” دست دوستی به دشمنان قسم خورده اسلام دادند و “جمهوری ایرانی” را جایگزین “جمهوری اسلامی” خواستند، امروز مدعی رأفت اسلامی شوند؟
مشکلات معیشتی مردم: به راستی چگونه می توان به اظهارات فتنه گران و حامیان فتنه که از مشکلات معیشتی مردم اظهار نگرانی می کنند توجه کرد در حالی که همین ایشان به خاطر فتنه، در تشدید تحریم ها و حتی گرا دادن به دشمن در جهت فشار به مردم کوشیدند تا بتوانند انقلاب را تحت فشارهای توأمان داخلی و خارجی به زانو درآورند؟