93/6/12
11:46 ص
از وقتی که توافقنامه ژنو منعقد شده است، چندین بار بر تحریم ها و لیست اشخاص حقیقی و حقوقی مشمول تحریم های غیر هسته ای و حتی هسته ای افزوده شده است؛ همین چند روز پیش نیز لیست جدیدی از مشمولان تحریم هسته ای منتشر گردید که این مسئله از سوی برخی از منتقدان و یا کارشناسان به عنوان نقض توافقنامه معرفی گردید و بر همین اساس از دولت خواسته شد تا برخوردی عملی همسنگ با این نقض عهد طرف مقابل انجام شود، لیکن آنچه که در موضع گیری های متقابل از سوی دکتر حسن روحانی و سایر مسئولان سیاست خارجی تکرار می شود این است که این تحریم ها غیرسازنده و با روح توافقنامه ژنو در تضاد بوده است که خلاصه اش می شود این که به زعم دولت مردان این تحریم ها با متن توافقنامه ژنو تضادی نداشته و تنها موجب آزردن روح آن گردیده است! ادامه مطلب...
93/1/18
7:49 ص
برخی اوقات، تقارن برخی رخدادها طوری اتفاق می افتد که گویا با یکدیگر ارتباط دارند، در صورتی که هیچ ارتباطی هم بین شان وجود ندارد، لیکن از جهت جالب بودن تصادفی این تقارن ها به چند مورد از آنها که اخیراً زیاد شده اشاره می کنم:
امسال روز آغاز اعلام نیاز ملی به یارانه ها، به صورت کاملاً تصادفی با سالروز جشن ملی هسته ای مقارن شده است در صورتی که مسلماً دولت از این تقارن هیچ قصدی نداشته است.
تقارن کاملاً تصادفی تشکیل صفوف بهم پیوسته و وحدت آفرین سبد کالا با دهه ی شورآفرین فجر نیز از دیگر تقارناتِ جالب این اواخر بود.
اعتراف به خالی بودن خزانه توسط رئیس جمهور در سخنرانی اش در دانشگاه، دقیقاً یک روز قبل از شروع مذاکرات هسته ای و حساس ژنو نیز یکی دیگر از این تقارن های کاملاً بی ارتباط بود.
به صورت کاملاً تصادفی دولت ایران و دولت آمریکا هر دو اعلام کردند که برنده مطلق و کامل مذاکرات هسته ای هستند و موجب زانوزدن طرف مقابل گردیده اند و هردو طرف گفتند که اظهارات طرف مقابل تنها مصرف داخلی دارد که این راهبردِ مشابه در نوع خود به لحاظ تشابه و تصادفی بودن خیلی جالب توجه بود.
در همان اوقاتی که رییس جمهورمحترم ما، اوباما را فردی مؤدب و باهوش معرفی کرد، خانم شرمن (معاون وزارت امور خارجه آمریکا)، فریبکاری و دروغگویی را بخشی از ژن ایرانیان دانست که یقیناً بین آن احترام و این بی احترامی هیچ گونه رابطه معناداری قابل یافتن نیست.
دقیقاً همان هنگام که رهبر معظم انقلاب و کارشناسان اجتماعی از تحدید جمعیتی و لزوم چاره اندیشی برای آن سخن می گویند تصادفاً دولت سبد کالا را به نحوی توزیع می کند که تعداد اعضای خانوار هیچ تأثیری بر مشمولیت و یا میزان کالای دریافتی نداشته باشد.
هم زمان با توافق 6 ماهه ای که طرف مقابل متعهد شد تحریم های هسته ای را افزایش ندهد، بیانیه ها، تحریم ها و تهدیدهای غیر هسته ای به صورت کاملاً تصادفی رو به افزایش است که گویا همین مسئله ی تصادفی، موجب آزرده خاطر شدن روح حساس توافق هسته ای نیز گردیده است.
تنها چند ماه بعد از این که رییس محترم جمهور از خدا می خواهد تا اینقدر صبر داشته باشد تا دهان منتقدان را خرد نکند به صورت کاملاً تصادفاً دهان برخی منتقدان خرد می شود.
درست در شرایطی که صداوسیما نسبت به توقعات دولت در انتخاب مجری و یا نحوه گزارش در خصوص مسائل داخلی و خارجی بی اعتنا می شود، بودجه ی مصوب و قانونی صداوسیما از ناحیه دولت به این نهاد پرداخت نمی شود، تا صداوسیما به مانند یک بنگاه اقتصادی برای هر برنامه ای (البته فعلاً جز برای پخش اذان) جلوی اسپانسرهای مختلف کاسه گیری کند.
تنها چند روز پس از تقبل ارسال رایگان پیامک های تبریک عید رییس جمهور توسط اپراتورهای تلفن همراه، تعرفه تلفن همراه نیز افزایش یافت که مطمئناً بین این دو نیز هیچ ارتباط معنا داری وجود ندارد.
این مطلب در فارس و عمارنامه منتشر شد.
برچسب های مرتبط: مذاکرات هسته ای سیاست خارجی دولت سبد کالا طنز
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/12/19
1:24 ص
در پی اظهارات اخیر ریاست محترم جمهور در خصوص اعتقاد ایشان به "آزادی مسئولانه" برای رسانه ها، برخی ممکن است به اشتباه گمان کنند که منظور ایشان از آزادی مسئولانه یعنی مسئولیت مساوی همه ی رسانه ای ها در برابر قانون و شرع، در صورتی که رفتار و گفتار دولت محترم در برخورد با منتقدان دولت و از سوی دیگر حمایت از کسانی که به احکام الهی و قرآن جسارت کرده اند باعث شده است تلقیم در خصوص "آزادی مسئولانه" به این شکل اصلاح گردد:
در آزادی مسئولانه، همه ی رسانه های دوست، خودشان شخصاً مسئولیت دارند با تخلفات خودشان برخورد کنند و دیگر نیازی به ممیزی و برخورد قانونی نخواهد بود.
آزادی مسئولانه یعنی هیچ کس آزاد نیست مگر متوجه مسئولیتی باشد که برایش تعیین شده است و چیزی را که نباید، نقد نکند و چیزی را که صلاح ندانسته اند بداند، به شدت مورد تقدیر قرار دهد.
آزادی مسئولانه، آزادی است که برخی رسانه ها دارند تا مسئولانه و با تمام قوا افراطی ها را از صحنه حذف کنند.
آزادی مسئولانه یعنی هر انتقادی حتی به احکام الهی آزاد است، البته بهتر است طوری انجام شود که موجب فشار و انتقاد افراطی ها به مسئولان و تعطیلی رسانه های مورد حمایت مسئولان نگردد.
آزادی مسئولانه یعنی آزادی که برای رسانه ها در مسیر دفاع از مسئولان و انتشار پیام انتخابات 92 تعریف شده است.
آزادی مسئولانه آزادی است که باعث می شود اهل رسانه ی ارزشی و غیرارزشی نیز از نگاه مسئولان به یک اندازه آزاد باشند.
آزادی مسئولانه در اعلام نام مفسدان، یعنی مجوز برای اعلام نام مفسدانی که مسئولان تشخیص می دهند، نه مفسدانی که با م-ه ها نسبت و ارتباطی داشته باشند.
آزادی مسئولانه نام دیگر آزادی باسوادان است و در تضاد کامل با آزادی بی سوادان یا همان منتقدان قرار دارد.
ودر کلام آخر آزادی مسئولانه یعنی اگر چه آزادی هست ولی هرگز نباید مسئولان را فراموش کرد مفهومی که جناب ضرغامی بیش از همه آن را درک می کند.
برچسب های مرتبط: رسانه حسن روحانی صدا و سیما طنز دولت
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/12/14
11:35 ع
بُرد- بُرد ترین توافق جهان که هر دو طرف آن نه تنها احساس پیروزی می کنند بلکه اعلام می کنند طرف مقابل را به صورت کامل منهدم کرده اند....
انتقاد پذیرترین دولت تاریخ ایران که البته فقط انتقاد باسوادان را با دل و جان می پذیرد و فقط کسانی را باسواد می داند که انتقاد نمی کنند....
مصرف داخلی این روزهای آمریکا از نظر مسئولان ما که روز به روز بیشتر مصرف می شود،.....
مصرف داخلی این روزهای مسئولان ما از نظر آمریکایی ها که هر روز بیشتر تکرار می شود....
روح چیزی که هر قدر هم با آن مخالفت می شود آخ نمی گوید....
بازترین فضای رسانه ای تا حدی که بشود علناً با احکام الهی مخالفت کرد، البته به شرط پا نگذاشتن به خطِ قرمزانتقاد به جایگاه جلیل القدر دولت و توافقاتش،....
محبوب ترین صف عالم که در آن سبد سبد کرامت توزیع می کنند....
مؤدبترین و باهوش ترین کدخدای جهان....
دلسوزانه ترین کاری که نمی گذارد فکر لبوفروش ها مشغول و حواس رانندگان تاکسی پرت شود....
هنردوست ترین حقوق دان تاریخ که بین هنرمندان و هنرشان هیچ فرقی قائل نیست ....
هنرمندترین دولت عالم که از خالی ترین خزانه، سبد سبد خوشبختی توزیع کرد....
برچسب مرتبط: دولت طنز سیاست خارجی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
90/6/8
10:31 ص
اگر چه رسمِ این وبلاگ استفاده از مطالبی هست که خودم نوشته ام اما بعضا از درج برخی مطالب نمی توانم بگذرم و ضمن عرض پوزش، امیدوارم مورد توجه دوستان قرار بگیرد:
رجانیوز:
شایان ذکر است هرگونه تشابه بین داستان و شخصیت های زیر با یکی از سریالهای امسال اتفاقی بوده و برای خود ما هم عجیب است؛ چه جالب!
امیرحسین پسر متدینی است و به همین دلیل از معدود شخصیتهای تلویزیونی در چند سال اخیر است که ریش دارد. این امیرحسین خان عاشق دختر صاحب کار خود است که از قضا آن دختر خانم هم که آیدا نام دارد، بر خلاف فضای خانواده خود متدین است. این آیدا خانم از آنجا که نمی تواند ریش داشته باشد، باید چادر داشته باشد تا معلوم شود متدین است اما متاسفانه از سوغات مجالس شبانه ناصرالدین شاه در اروپا به عنوان چادر استفاده می کند که بسیار تاسف انگیز است و غفلت از این مهم از طرف مسئولین صدا و سیما عجیب است!
طنز- محمد رضا شهبازی: سریالهای ماه رمضان امسال در شرف اتمام است و پیشاپیش مشخص است که طبق سنوات گذشته و در نظرسنجی های سیما قطعا مردم بیش از 90 درصد از این سریالها راضی خواهند بود اما از آنجا که ما نگران همان 10 درصد باقی مانده هستیم، قصد داریم تا با پیشنهاد دادن یک قصه کاملاً تخیلی به کارگردانها و مسئولین سیما، همانها را هم راضی کنیم.
این آیدا خانم علی رغم اینکه متدین است اما هر وقت دوربین روی او زوم می شود، تنظیمات رنگ تلویزیون بههم می خورد و کنتراست آن بالا و پایین می شود تا ما متوجه صدق گفتار آقای ضرغامی شویم که آرایش غلیظ بازیگران را ناشی از اشکالات تنظیم رنگ گیرنده ها دانسته بودند.
خلاصه امیرحسین در طی یک ماجرای اکشن به کما می رود و در آنجا با یک روح دختر جوان برخورد می کند که معلوم نیست تلویزیون ما چرا روی صورت این خانم تنظیمات رنگش بهم نمی خورد!
امیرحسین که نمونه یک جوان مذهبی است و کلی آیه از جاهای مختلف قرآن حفظ است، با عنایت به اینکه در عالم برزخ تکلیف از انسان برداشته می شود، طرح دوستی با این روحه (یعنی روح مؤنث) می ریزد و چون خیالش راحت است که آیدا او را نمی بیند، با او به پارک می رود و حتی به توصیه خانم روح از قسمت با صفاتر پارک رد می شوند؛ چه جلافتا!
امیرحسین بعد از مدتی زندگی در حالت روحی به این نتیجه می رسد که عجب کویتی است اینجا! بدون کرایه می توان سوار تاکسی شد، می توان در چند رشته به ادامه تحصیل مشغول شد، آنهم بدون کنکور و امتحان پایان ترم و می توان کلی کار دیگر کرد که ما از بیان آنها معذوریم.
خلاصه امیرحسین که کلی با روح بودن خودش حال می کند و کلی هم عاشق روحه شده است، دلش می خواهد که در این حالت بماند. او به خواب آیدا رفته و سعی می کند به او ثابت کند که خودش دزدی کرده و اصلا یاور و دوستانش دزد نبوده اند. او با این کار سعی می کند تا مانع موفقیت پلیس در پیدا کردن بدن نیمه جانش شود ولی پلیس باهوش تر از این حرفهاست و عمراً گول نمی خورد.
آقای پلیس باهوش وقتی از خواب هایی که آیدا دیده است، با خبر می شود، از او می خواهد که در خواب از امیرحسین اصل ماجرا را بپرسد ولی آیدا می گوید که امیرحسین جواب سرراست نمی دهد. بنابراین پلیس به آیدا پیشنهاد می دهد که او هم به کما برود تا ببیند واقعا امیرحسین دزد بوده است یا نه.
پلیس با چوب به سر آیدا می زند و او را به کما می فرستد ولی چشمتان روز بد نبیند! آیدا همین که به کما می رود، می بیند امیرحسین با روح مذکور نشسته است کنار جوی و دارند بستنی می خورند و درباره اسم بچه هایشان صحبت می کنند. آیدا سر امیرحسین داد میزند و امیرحسین سریع یکجای دیگر را که آیدا بلد نیست، تصور و فرار می کند و تا آیدا تاکسی گیر بیاورد و برود آنجا، امیرحسین بستنی خود را تمام می کند و با چوبش گوش خود را می خواراند.
از آن طرف آیدا سر می رسد به امیرحسین می گوید چرا با من این کار را کردی؟ امیرحسین می گوید "تو چطور اومدی اینجا آیدا" و آیدا همه چیز را می گوید.
امیرحسین به آیدا پیشنهاد می دهد که بیا در همین عالم روحی با هم زندگی کنیم چون اینجا نه از اجاره خانه خبری هست و نه از پیدا کردن کار و... اما آیدا می گوید که عوضش اینجا یارانه هم نمی دهند!
آیدا به خواب پلیس می رود و ماجرا را به او می گوید اما پلیس باور نمی کند که امیرحسین با آنهمه ریش این حرفها را زده باشد. آیدا به او می گوید خودت بیا ببین. پلیس هم با چوب به سر خودش می زند و می رود به عالم کما و میبیند که بله امیرحسین برای خودش یک پا آدم جعلق و ولگرد شده است که چون چشم گشت ارشاد را دور دیده، هی با روح های خانم طرح دوستی میریزد. پلیس به خواب همکارش می رود و از او می خواهد که همراه با چند نفر از همکاران به عالم کما بروند تا به وضعیت بی در و پیکر آنجا سر و سامان بدهند. از آن طرف پدر و مادر آیدا هم به کما می روند تا همانجا امیرحسین را راضی کنند که دخترشان را بگیرد، چون اسمش روی اوست.
فاطمه هم که دوست آیدا است و با رفتن آیدا بی کار شده و نمی داند کجا علاف باشد و چتر شود، به کما می رود و دوباره آویزان آیدا می شود و چون خودش انگار اصلاً خانواده نداشته به فکر بردن خانواده خود نمی افتد.
خلاصه به این وسیله عالم ارواح هم سر و سامان می گیرد و چون عید فطر نزدیک است، سریال تمام می شود.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/12/27
12:19 ص
مثل اینکه با کمر همتی که بسته شده تا آقای مهندس اسفندیار رحیم مشایی عزیز!! رییس جمهور شود، باید قانع شویم که ایشان رییس جمهور بعدی است و رقیب هم ندارد. از آنجا که معاونت محترم مطبوعاتی رییس جمهور ادعا کردند: علی رغم اینکه آقای مشایی قصد نامزد شدن ندارند ولی شورای نگهبان نمی تواند صلاحیت ایشان را رد کند و این یعنی حتی اگر ایشان نخواهد نامزد شود با این همه طرفدار حتما باید تایید شوند! آقای جوانفکر برای شورای نگهبان اظهار تأسف هم کرده اند که مگر می شود مشایی را رد صلاحیت کرد به خصوص که وقتی آقایان موسوی و کروبی صلاحیت شان تایید شد، چگونه مشایی رد صلاحیت شود آن هم با این همه دوستدار! از آنجا که با این اظهارات آقای جوانفکر، بعید است شورای نگهبان دیگر جرأت رد صلاحیت را داشته باشد و اینکه فرض این است که طرفداران ایشان بسیار زیاد است، کم کم باید خودمان را قانع کنیم که ایشان رییس جمهر بعدی است و کسی جز او نخواهد بود! و احتمالا هر کسی غیر از ایشان برنده ی انتخابات شود، آقای احمدی نژاد به عنوان مسئول برگزاری انتخات و شورای نگهبان به عنوان ناظر بر آن، به نفع کس دیگری در نیتجه ی آرا، مهندسی کرده اند!
به همین منظور و برای طی مراتب توبه و انابه از ندانم کاری هایی که در گفتار و نوشتار در نقد جاهلانه ی گفتارهای ایشان داشته ام، مطالبی را با کمال خلوص نیت می نگارم:
این حقیر از آن زمان که آقای مشایی را دیدم به اقتدار ایشان پی برده و تقریبا مطمئن بودم که ایشان به یک مقام بالا، حداقل تا حدود شخص دوم مملکت نائل خواهد شد، اما از آنجا که حسادت در وجودم ریشه کرده بود، نمی توانستم ببینم کسی جایگاه خیالی مرا تصاحب نماید و همیشه آرزو داشتم که کمی، فقط کمی از این همه هوش و استعداد ایشان را می داشتم که این چنین تمام مرزهای علوم اجتماعی و دینی را در هم نوردیده و شجاعانه بی آنکه از هیچ کسی کوچکترین ترس و حیایی داشته باشد، می راند آنچه را که سایرین نمی توانستند برانند.
این آقای مشایی عزیز از همان ابتدا مورد علاقه نه امام خامنه ای! که حتی محبوب امام خمینی نیز بوده اند و همواره به عنوان یک ذخیره ای طلایی که نه! مسی! کنار گذاشته شده بود و آنچه که اکنون باعث شده است تا ایشان به میدان بیاید احتمالاً دستور بلاواسطه ی شخص خود انسان کامل بوده است و الا شأن ایشان آن قدر بالاست که جز از امام زمان از کسی دیگر دستور نمی گیرد.
مشاییا! تو بسیار تکامل یافته تر از احمدی نژادی و هر چقدر که ایشان فقط اهل عمل و کار بود شما اهل حرف و تئوری پردازی و مکتب سازی هستی. شما آن قدر آینده نگری تان عمیق است که هر چه قدر احمدی نژاد با هدفمندی یارانه ها و سهمیه بندی سوخت به فکر نتیجه ی انتخابات نبود و رأی خودش را می ریخت، شما از خیلی وقت پیش مشغول برنامه ریزی برای کسب جایگاه خدمت نه به خلق، که به خود انسان کاملی و در این راه حتی یک رأی را مغتنم می داری و امید است که به یمن شفافیت در مواضع تان، اصول گرا و وصول گرا و اصلاح طلب، فتنه گیر و فتنه گر، فلسطین دوست و اردن دوست و اسرائیل دوست و همه و همه با شما همراه شوند!
مکتب شما آن چنان عظیم است که ایرانیان خارج از کشور هم آنچنان از خود بی خود شده اند که مدام الکی به ایران می آیند. آقای مشایی آنان که با شما بدند، تحمل جذابیت شما را ندارند! نمی توانند نفوذ چشمان زیبای فیروزه ای شما را تحمل کنند! نمی توانند اقتدار شما را که در تعیین استانداران و برجاماندان وزرا حرف اول را می زند، تاب بیاورند! نمی توانند در مقابل آن قد رعنای شما تعظیم کنند! شما نه اهل جاذبه و دافعه! که فقط دارای جاذبه ای! و این یعنی از امیرالمومنین نیز پیشی! اینان نمی توانند محبوبیت شما را ببینند که اینچنین تمام هنرمندان و هنر وران و هنرپیشگان و هنربندان سر خود را روی شانه ی رحمانیت می گذارند!
مهندسا! رحیما! مشاییا! مکتب شما آن قدر پیشرفته است که با این که پلورالیزم را به خصوص در درک اسلام درهم کوبیده ای ولی به نوعی نوسکولاریزم رسیده ای! و در این نوسکولاریزم حکومت نه وظیفه ی برخورد با هنر ناپاک را دارد و نه وظیفه ی امر به معروف و نهی از منکر حتی از نوع زبانیش را! و نه حتی وظیفه ی محکوم کردن فتنه گران داخلی و خارجی!
مهندسا! خلاصه عرض کنم که فهم حقیر از ابعاد شناختی و معرفتی شما عاجز است و بعید می دانم جز در زمان ظهور که علم معرفت زیاد می شود، بشود شما را شناخت! و این سوء فهم منست که باعث شد از سر بی شناختی، بعضی وقت ها شما و گفته های تان را مورد نقد قرار دهم و از این گناه کبیره از درگاه رحمانی شما تقاضای عفو دارم!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/12/19
12:16 ص
در پی انتشار حدیث مبارک مشوی در خصوص بسته شدن دست شیطان در نوروز، آخرین احادیث مشوی در باب شیطان شناسی از منابع موصغ، به اطلاع مومنان مهر ورز و پیرو امام زمانِ مکتب ایرانی رسانده می شود، امید است که با بکارگیری این احادیث به خدای مکتب ایرانی نزدیک تر شده و دل امام زمان این مکتب را از خود شاد نماییم:
-زمستان فصل خداست و شیطان نمی تواند بو بکشد چرا که دماغ شیطان در زمستان کیپ می شود.
-مرداد ماه خداست و در این ماه گوش شیطان به بندگان بسته است چرا که گوش شیطان از صدای جیرجیرک ها در تابستان ناشنوا می شود.
-زمستان فصل عشق و حال است چرا که دست و پای شیطان در زمستان از سرما بی حس می شود.
-مومنان در پاییز شادند چرا که شیطان در پاییز افسرده است.
-همواره به ذکر مکتب ایرانی دهانتان را خوشبو کنید چرا که دهان شیطان در هنگامی که از مکتب ایرانی صحبت شود، الکن می شود.
-وقتی که ایرانیان خارج از کشور، در ایران جمع می شوند، شیطان چهل قدم از ایران می شود.
-وقتی با مردم اسرائیل دوست باشیم شیطان با مردم اسرائیل دوست نخواهد شد.
-وقتی ولایت مداری یک هفته معطل بماند، شیطان به مدت یک هفته سکته می کند.
-وقتی گره از چشم یک هنرمند خوش چشم و ابرو باز شود، رگ گردن شیطان می ترکد.
-وقتی مفهوم ولایت در مکتب ایرانی معنی شود، امام عصر حتما ایرانی است و یا لااقل آرزو داشت که یک ایرانی بود.
-روز چهارشنبه سوری مومنان از روی شیطان که از جنس آتش است می پرند و از دست شیطان سر می خورند.
-روز سیزده به در شیطان در طبیعت و کره ی خاکی جایی ندارد و انسان کامل هم چمن گره می زند.
-وقتی وانمود کنی که با امام زمان رفیق صمیمی هستی شیطان به گور پدرش -می خندد که به دوست امام زمان نزدیک شود.
-وقتی مفهوم ولایت فقط در ایران درست تعبیر شود شیطان به جای ولایت مطمئنا بیشتر از ایران می ترسد.
-وقتی کسی با مردم اسرائیل و حتی فتنه گران مشکل نداشته باشد، شیطان ناامید و مایوس می شود، البته خود شیطان را نیز نباید دشمن دانست چرا که گناه دارد.
-وقتی مومنین می توانند ناز بانوان هنرمند را بخرند، چرا باید ناز شیطان را بخرند.
-وقتی عارفی نتواند ساکت بایستد یا بنشیند یا بخوابد و از هرچیزی، چیزی بگوید، شیطان عمراً فرصتی برای حرف زدن پیدا نمی کند.
-وقتی کسی بخواهد همه ی رأی ها را به خصوص تمام آن 13 میلیون را کسب کند، کسی به شیطان رأی نخواهد داد، حتی آن خس و خاشاک.
-وقتی تمام پست های کلیدی را داشته باشی، شیطان بیکار و بی عار می شود.
-هر رأیی که به دوستان امام زمان مکتب ایرانی داده شود، تیری است که جاهای حساس شیطان اصابت می کند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/12/13
1:49 ع
با این که این متن را بیش از یکسال پیش منتشر کردم ولی چون هنوز موضوعیت دارد دوباره درج می کنم، اگر کسی قبلا خونده به بزرگواری خودش ببخشه:
اگر این محمود کوچولو، اینقدر تند و تیز نبود که اونا اینجور آتیش نمی گرفتند. اینکه ما می گیم، شروع لغزشک اون آقایان از معاصی کبیره این آقا شروع شده و ادامه اش هم با ذنوب کثیره همین ایشون کش اومد، بر اساس دلیل و منطقه. دلایلش هم با اینکه من اصلا نماینده اونها نیستم ولی بر حسب اتفاق، خصوصی به خودم گفتن ایناست: مثلا نمی شد، این آقا محمود قبول کنه یه ذره دروغگوست، مگه اگه قبول می کرد، واقعا دروغگو میشد؟! مثلا نمی شد، قبول کنه نمودارهای ستونیش، شبیه مارند؟! مثلا چی می شد این جریان خلیج الدول العربیه را اینقدر باز نمی کرد و همونجا یک عذرخواهی کوچولو می کرد؟! اصلا نمیشد، این گناه تحقیر که یکی از اون گناهان کبیره و ام الفتن هست رو انجام نمی داد؟! مثلا نمی شد به این آقا شهرام ما که اونهم بنده خدا مثل ما آقازادهها، داره نون بازوی خودش رو می خوره، اینقدر گیر نده؟! یا حالا که نمی خواست از فائزه خاتون و مهدی خان که با چه زحمتی، بار مردم را بدوش شخصی مبارک خودشون دارن می کشن تشکر کنه!!، حالاچی کار داشت که این بارها کجا نگه داری می شه؟! اصلا این هفت هشت مجوزهای ناچیز انحصاری یا اون ده دوازده تا اسکله های صلواتی اینقدر سرو صدا کردن داشت؟ اینها بنظر شما اگه از کم بینی که اونهم یک از معاصی کبیره در کبیره هست، نبود از چی بود؟
خلاصه اگه این آقای محمود به قول استاد میر مخمل الدوله، قاعده بازی رو رعایت می کرد، چه مشکلی پیش می اومد؟ هیچی!! الان آقا مهدی و همشیره زیر سایه ابوی به امور بیت المال می رسیدند، آسد ممد و آشیخ مهدی به امور ایتالیا و فرانسه و لاس تمدنها رسیدگی می کردند و استاد میر مخمل الدوله هم داشت به رعایت قانون اساسی و دلجویی از حامیان دلسوز و عاشق پیشه، می پرداخت، آخ آخ آخ حیف!! من مطهری زاده هم به اتفاق بهشتی زاده یک مقدار از سهم یتیمیمان را از انقلاب می گرفتیم. البته ما به همین که داریم هم قانعیم، چون اگه همین نعمت یتیمی هم نبود، با اون پدرهای مرتجع و ولایت مدار، الان اجازه اینکارها را نداشتیم و به قول حضرت ابوی آقازاده های عظام و عظمی، نمی توانستیم مثل الان نون بازوی خودمان را بخوریم، و این خیلی بده!!! اینها همه به کنار آخ کار مملکت هم هنوز گل و گلستان بود!!!
در پایان من از این محمود که اصلا دوست ندارم اسمش رو هم ببرم، دعوت می کنم به آغوش مردم خداجوی روز عاشورا و 25 بهمن برگردند و دست از لجاجت برداشته و حرص و طمع دیوانه وار به خدمت را که هم باعث زحمت خودش و هم باعث رنجش ما شده را کنار بگذارد، من قول می دم اگه این ها اتفاق بیفته، اون بندگان خدا گه ناگاه و یوهو لغزوندونده شدن هم با تمام قوا و اعوان و انصار، به عرصه و اعیان نظام برگردند و تنها در این حالت هست که دیگه نیازی نیست اول محمود کوچولو رو محاکمه کرد!! فقط و فقط در همین شرایط!!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/12/7
9:18 ع
نه این که حب ریاست و مقامی وجود داشته باشد، بلکه همینطوری قربت الی الله اعلام می کنیم که هر چه که به انتخاب رییس مجلس خبرگان نزدیک می شویم، احساس می کنیم که جریان 25 بهمن از سوی دشمنان و معاندان بوده است و البته احتمال دارد که در مدت باقی مانده در خصوص سایر ایام به اصطلاح فتنه نیز موضع گیری نماییم، البته دوستان عجله نکنند چون توضیحاتی را بعدا در جلسات خصوصی عرض خواهیم نمود.
به صراحت اعلام می کنیم که اصلا از حذف از صحنه ی سیاست نگران نیستیم فقط همینطوری به آقای ناطق گفتیم که در جلسه های اصولگرایان شرکت کند تا اصولگرا بودنمان را دوباره یادآوری نمایند که نکند اصولگرایان خودشان با دست خودشان، خودشان را از فیض قدسی مان محروم کنند.
به آقای ناطق گفتیم که بگوید که چقدر خود رهبری به ما نیاز دارد و ایشان اصرار دارد که ما همچنان رییس خبرگان بمانیم، البته بعدا تکذیب شد که رهبری چنین نظری ندارند اما بالاخره با این همه سال سابقه ی دوستی، ما بهتر می دانیم که آیا دوست مان به ما نیاز دارد یا ندارد؟! یا خودشان!
نه این که حب جاه و مقامی باشد بلکه همینطوری نگرانیم که نکند برخی افراطیون آن قدر از ولایت دم بزنند تا ضد ولایت فقیه، بندگان خدا به دردسر بیفتند، نمی گوییم که آتش فشان خشم ملت که این بار می گویم برای جلوگیری از تقویت جریان افراطی ولایت مداری که از هر آتش فشانی خطرناک تر است، به ما نیاز وجود دارد و این اصلا به این معنی نیست که ما خودمان احساس نیاز به در صحنه بودن داشته باشیم، بلکه به آن معنی است که صحنه به ما نیاز مبرم دارد.
ما و حب مقام! چه جلافتا! ما خودمان به آقای مهدوی کنی گفتیم که وارد صحنه بشود تا از ورود افراطیون جلوگیری شود و این مسئله را اکنون اعلام می کنم تا کسانی که می خواهند به ایشان رأی بدهند بدانند که ایشان خودشان پیرو دستورات ما هستند حال تصمیم با اعضای خبرگان عزیز است که خودشان با عقل سلیم خودشان تشخیص بدهند که بهتر است به خود ما رای بدهند یا کسی که به امر ما نامزد شده است!
مدتیست که مدام در حال تذکر دادنیم که بعضی ها می خواهند روحانیت را از صحنه ی سیاسی حذف نمایند و این هیچ ربطی به تبلیغ برای ریاست مجلس خبرگان نداشت و حالا هم می بینید که چقدر درست می گفتیم چون واقعا در جایی که می خواهند مارا حذف نمایند، آیا فکر می کنید که روحانیت را حذف نمی کنند؟! بالاخره ما خودمان کم روحانی ای نیستیم وقتی ما را بشود حذف کرد، آیا روحانیت را نمی شود؟! در ثانی اگر ما حذف بشویم چه کسی می خواهد از روحانیت دفاع کند؟! این را نه برای خودمان! بلکه برای روحانیت عزیز می گویم.
درست است که ما از اول گفتیم که ما موضع مان عوض نمی شود اما اگر این طوری ادامه پیدا کند و تریبون ریاست خبرگان را نیز مانند نماز جمعه ی تهران از دست بدهیم که دیگر چه کسی موضع مان را می پرسد که مهم باشد که عوض بشود یا نشود؟! پس در جهت حفظ تریبون، لازم می دانیم تا فتنه گران 25 بهمن را محکوم نماییم و فعلا به سایر دوستان که در عاشورا و ایام پس از انتخابات مثل ما بر موضع بر حق شان بودند، عرض می نماییم که مطمئنا شما را هرگز نخواهیم فروخت! و نباید جریان 25 بهمنی ها را با خودتان قاطی کنید!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/11/14
8:43 ع
دیده اید که آقای لاریجانی لغات ترکیبی جدیدی ابداع می کند و بعد هم خودش و طرفدارانش کلی حالشو می برند؟! با کمی دقت در این کلمات مانندِ شیاد سیاسی و رقص سیاسی (دیپلماتیک) مشاهده می شود که تمام کلمات ترکیبی ایشان از دوکلمه تشکیل شده است، اولی متغیر و دومی کلمه ی "سیاسی"، حال اگر به خودمان جرأت بدهیم از سبک ایشان استفاده کنیم، کلمات زیر را می توانیم تولید و به ایشان پیشنهاد کنیم، البته مقام شامخ ایشان فراتر از آن است که ما فکر کنیم ایشان قبلا به این لغات نرسیده باشند، ولی احتمالا صلاح به استفاده از آنها ندیده اند:
مِه سیاسی: کنایه از شرایط مبهمی است که چون آینده ی معادلات سیاسی در پرده ی ابهام قرار دارد، بهترین کار شنای سیاسی بر امواج است.
شنای سیاسی: کنایه از شنا بر امواج سرگردان سیاسی است که شناگر در آن به مانند یک مرغابی سیاسی شنا می کند بدون آنکه حتی خیس شود.
تبریک سیاسی: کنایه از تبریکی است که با وجود آنکه چیزی برای تبریک وجود ندارد (و شاید هم محل تسلیت باشد)، مورد نیاز طرف مقابل بوده و مراتب "توهم" طرف را پدید می آورد. بهترین نوع آن در شب انتخابات به بازنده ی انتخابات گفته می شود.
استعفای سیاسی: کنایه از استعفایی است که به منظور مشکلات شخصی یا نامزدی در مجلس مورد نیاز طرف است، اما طوری وانمود می شود که به خاطر خرابکاری های مافوق، مثلا رییس جمهور انجام شده است.
استیضاح سیاسی: کنایه از اعتراضی سیاسی است که بدون قلم رنجه کردن برای جواب به یک نامه ی گلایه آمیز انجام می شود.
خودکشی سیاسی: کنایه از عملی است که معمولا در اثر ناامیدی از کسب یک جایگاه مردمی مهم مثل ریاست جمهوری انجام می شود و موجب "منفوریت سیاسی" فرد در جامعه می شود. نمونه های بارز این مسئله در کسانی که طی این 2 دوره در انتخابات شکست خورده اند به صورت اپیدمی مشاهده شده است.
جلای وطن سیاسی: کنایه از فردی دارد که به منظور نفوذ بیشتر در علما و مراجع و موش دواندن در روابط دولت و رهبر با برخی مراجع، به جای اینکه در موطن خود نامزد انتخاباتِ مثلا مجلس شود، در یک شهر زیارتی مثل قم نامزد می شود.
پنبه ی سیاسی: کنایه از ابزاری است که برای بریدن بی سروصدای مثلا سر دولت بکار می رود، این پنبه می تواند با استفاده از ابزارهای قانونی در کاهش اختیارات قانونی رقیب مثلا از طریق پافشاری بر مصوبات غیر قانونی و شرعی (از نظر شورای نگهبان) به منظور حواله دادن به مجمع به بهانه ی مصلحت بودن حاصل شود، "استیضاح سیاسی" نیز می تواند به عنوان یک "پنبه ی سیاسی" تلقی گردد.
ولایت پذیری سیاسی: به نوعی ولایت پذیری گفته می شود که اوامر ولایت در غیر محل و شأن نزول اجرا شوند، مثلاً زمانی امر به وحدت و سعه ی صدر را جدی بگیرند که امر به تعیین موضع شده است؛ یا تعیین موضع در خصوص فتنه، به تعیین موضع در مورد کهریزک تنزل یابد؛ یا امر به کمک به دولت را به نظارت و کنترل شدید دولت تعبیر نمایند و ...
حمایت سیاسی: کنایه از نوعی حمایت است که به بهانه ی این که طرف خیر و شر خود را نمی داند انجام می شود و ممکن است به اشتباه! خصومت تعبیر شود، مثل "حمایت سیاسیِ" مجلس از دولت، با کاهش اختیارات، استیضاح و تغییر اساسی در لوایح بودجه یا هدفمندی یارانه های دولت.
اتحاد سیاسی: به اتحادی تلقی می شود که محور وحدت نه ولایت که خصومت با جایگاه دیگری مثلاً دولت باشد، این اتحاد بین طرفداران تفکرات اصلاح طلب و اصولگرا، تفکرات سرمایه داری یا اقتصاد دولتی، موافقان با رابطه با آمریکا و مخالفان با رابطه با آمریکا و کلاً هیچ طیفی محدودیتی ندارد، صورت می گیرد.
ورشکسته ی سیاسی: کسی است که از اصل و فرع سرمایه و سابقه اش متضرر شده است و به منظور کاهش زیان، می خواهد همه را در ضررهای خود شریک کند، معمولا "ورشکسته های سیاسی"، با ایجاد "اتحادهای سیاسی"، "جریانهای ورشکسته ی سیاسی" ایجاد می کنند.