91/12/8
9:59 ص
در حالی که در جشنواره ی فیلم فجر ادعا و رفتارمان طوری است که نشان دهیم دقت داوران جشنواره صرفاً به مسائل تکنیکی است و پایبندی به این اصل، بعضاً موجب رسیدن فیلم های با محتوای ناسازگار با اصول اسلام و انقلاب به سیمرغ می گردد، اما جوایز این دوساله ی اخیر اسکار که غرب و آمریکا تمام همتش را در تمام جبهه ها بر علیه ایران بسیج کرده است، به فیلم های جدایی نادر از سیمین و آرگو می رسد. فیلمهایی که هر دو ضد ایران هستند و هر دو مسائل داخلی کشور و مبانی دینی را هدف قرار داده اند. واقعیتی که سال پیش در مورد جدایی نادر از سیمین از سوی سازندگان و برخی طرفداران ایشان تکذیب می شد، امسال شواهد جدیدی در اثبات آن پیدا شده است. پارسال که از سیاسی بودن این جشنواره و هدف دار بودن چنین گزینشی سخن راندیم، گفتند که به جای افتخار، تشکیک می کنید؟!! و امسال دیگر بحث از تشکیک ما گذشته است، هرچند نمی دانم هنوز برخی در حال افتخارند یا نه؟!
هرچه می گوییم هنر ابزار است و از خود اصالتی ندارد، گویا برخی متعصبان هنر و حتی مسئولان دولتی ما نمی توانند آن را درک کنند، همان ها که از سفارشی بودن هنر و سینما در ایران سخن می رانند، نمی توانند جهت دهی های قوی و آشکار را در هالیوود و جشنواره های غربی ببینند و تشخیص بدهند، گویا چشم شان را ظواهر دل فریب و رنگ و لعاب فیلم ها، از دیدن واقعیت های پس پرده نابینا کرده است. هنرمندان ما بعضاً هنر فی نفسه را قابل تقدیس می شمارند و حال این که مقصد و آرمانشان جاییست که خود به لحاظ هنر، فاشیستی ترین رفتارها را دارد و به این شکل، خیل عظیمی در عرصه ی هنر، بر کاروان استکبار سوارند و به مناظر پرفریبِ این راه چشم دوخته اند و مقصد را نمی بینند.
براستی هنری در غرب هنر قابل ستایش است که نگاهش به ترویج سیاست های مستکبرین باشد. بعنی بگوید که جهان نیاز به ژاندارم دارد، بگوید که کشورهای مخالف مستکبرین متوحش و بی منطقند، بگوید که کشورهایی که جلوی استکبار مقاومت می کنند تروریست و خشونت طلب هستند و بگوید که چنین کشورهایی مستحقند تا با آنها با خشونت و تروریسم برخورد شود و خلاصه این که ارزشهای الهی و انسانی اصیل را به پای ضدارزش های به رسمیت بخشیده ی خود، ذبح کنند.
البته این نگاه فاشیستی فقط در هنر نیست که جاریست، بلکه در گردش آزاد اطلاعات نیز هست، آن اطلاعاتی که به نفع غرب است باید گردش آزاد داشته باشند و غیراز آن نه!. این نگاه فاشیستی در مورد علم نیز هست، تنها کشورهایی حق دارند از علوم پیشرفته استفاده کنند که در جهت سیاستهای استکبار گام نهند و یا لااقل تضادی با مستکبرین عالم نداشته باشند و همین نگاه در تمام شئون غرب جاریست.
البته تمام این رفتارها اگر چه زیر لفافه های رنگین تبلیغاتی تکذیب می شوند، اما آنگاه که دم خروس شان بیرون می زند، دیگر سکوت است که بر دهان مدافعان لیبرالیسم غربی دوخته می شود. آنگاه که ملت ایران با راهپیمایی و انتخابات مشت بردهان استکبار می کوبند، گردش آزاد اطلاعات در سیم و کابل هایشان گیر می کند و آن گاه که کشوری مانند ایران تحت نظارت و پایبند به مقررات بین المللی حاضر می شود استفاده ی صلح آمیز از علوم نوین که تازه خودش آنها را کسب کرده است را در دستور کار قرار دهد، دم خروس شان در حمایت از علم و حمایت از محیط زیست و پیشرفت کشورهای جهان سوم!! بیرون می زند. و آن گاه که دم از هنر و اصالت تکنیک های هنری و زیبایی می زنند، انتخاب فیلم های کاملاً سیاسی و به نوعی سفارشی مهر بطلان بر ادعاهای پلیدشان می زند. و آن گاه که خودشان را دلسوز مردم جهان معرفی می کنند، با منع فروش دارو به ایران، خودشان به ادعاهایشان زکی می گویند و آن گاه که کسی در غرب به این تضادها می پردازد، همو نیز به نوعی تحریم رسانه ای دچار می شود.
ای کاش مسئولان، هنرمندان و خود ما نیز بیشتر دقت می کردیم و جو گیر نمی شدیم و به جای تسلیت، تبریک و به جای تبریک، تسلیت نمی گفتیم و ای کاش مسئولان مان به راستی هنر را در خدمت انقلابی گری و ترویج اسلام و آزادگی قرار می دادند و عنایتی به آیات 224 تا انتهای سوره ی شعرا و تعمیم آن به سایر هنرها داشتند:
و شاعران را گمراهان پیروى مىکنند
آیا ندید که آنان در هر وادیى سرگردانند
و آنانند که چیزهایى مىگویند که انجام نمىدهند
مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفتهاند یارى خواستهاند و کسانى که ستم کردهاند به زودى خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت
و ای کاش ما مردم نیز به ادعاهای دروغ مدعیان آزادی و علم و هنر و تکنولوژی و گردش آزاد اطلاعات کمتر دل و گوش می دادیم، مفاهیمی که هر روز در شبکه های ماهواره ای خود، خودشان را پایبند به آنها معرفی می کنند.
این مطلب در عمارنامه و 8 دی منتشر گردید.
برچسب های مرتبط: فرهنگ(18) هنر(8) غرب(8) جدایی نادر از سیمین(5) سینما(12)
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/2/29
10:35 ص
شب جمعه ساعت از نیمه شب گذشته بود و همینطوری طبق عادت بد ما ایرانی ها تلویزیون روشن بود و من سرم در عالم مجازی بود، شبکه 2 برنامه ای در باره ی سینمای کودک پخش می کرد که بدون غلو، ناگهان کارشناسی آمد و کلاً ما ایرانی ها را به توهم توطئه در تمام امور محکوم کرد و بعدش هم آنهایی که جوایز خارجی را به دلیل توهم توطئه قدرناشناس هستند را محکوم کرد (که گویی مخاطبش تمام کسانی هستند که جایزه ی اسکار جدایی نادر از سیمین را سیاسی می دانستند و تبریک در خور شأنی نگفتند و افتخار هم نمی کنند) و در تمام این سخنان ظاهری کارشناسانه را البته با لحنی تمسخر آمیز چنان آمیخته بود که گویی نگاه عاقل اندر سفیه خود را به شدت باور دارد. خودمانیم، احساس کردم آقای ضرغامی تلویزیون دولتی را اجاره داده اند و شاید هم خودشان را!!! هنوز داغ برنامه ی هفت از دل بچه مسلمان های هنردوست پاک نشده و مثلاً در حالی که مجری برنامه در جبران آن جبرانی اشتباه عوض شد، اما سیاست صداو سیما گویی مشکل اصلی است که همچنان به قوت در ضعف خود پابرجاست.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/20
8:35 ص
قبلاً در مورد جدایی نادر از سیمین نوشته ام اما چشمم به یک بررسی دقیق و همراه با ضمائمی از فیلم که متأسفانه در اینجا قابل مشاهده نیست از وبلاگ "یادداشت های شخصی ابوالفضل اشناب" خورد که به نظرم جالب آمد و تقدیم به همه ی دوستان می نمایم:
روایت درد
- من ترجیح میدم بچه ام توی این شرایط بزرگ نشه حاج آقا... به عنوان یه مادر حق دارم
- چه شرایطی؟ ها؟
سکانس ابتدایی فیلم "جدایی" است که "نادر و سیمین" نشسته اند پای میز قاضی که همان دوربین ما باشد. بازی بازیگران اینقدر خوب است که اصلا حس نمیکنید دارید فیلم تماشا می کنید انگار یکی از دادگاه های خانواده است که فرقش با بقیه اینجاست که صورتشان شطرنجی نیست.
موضوع فیلم مهاجرت "سیمین" است و مخالفت "نادر" که کار را به طلاق کشیده است اما هردو به دخترشان وابستگی زیادی دارند.
تم اصلی فیلم بر اساس همین ماجرا نوشته شده و اتفاقی هم آنرا شاخ و برگ میدهند اما این فیلم به همین سادگی ها که خواندید نیست یعنی نمی توان آنرا یک درام اجتماعی ساده پنداشت. چیزی که امروز شاهدش هستیم موفقیت های پی در پی جدایی است و اکران سراسری این فیلم در جهان اما می شود به این فیلم خوش ساخت طور دیگری هم نگاه کرد.
چند صحنه ای از فیلم هست روایت متفاوتی با دیگر صحنه ها دارد که در آن موضوعاتی خلاف اسلام و فرهنگ ایرانی دیده میشود. در این یادداشت به این صحنه ها پرداخته ایم.
روایت اول : زنان جدایی
نماد زن در این فیلم دو شخصیت "سیمین" و "راضیه" هستند ، سیمین معلم انگلیسی است و سیگار می کشد و درخواست طلاق داده و جدی در فکر مهاجرت و خلاص شدن از این کشور است. راضیه چادری است ، محکم معتقد به شرع است ، با وجود حامله بودن بخاطر فقر مجبور به کار در خانه هاست و دختربچه کوچکی نیز دارد.
راضیه و سیمین دو نماد زن در این فیلم هستند
بخواهی یا نخواهی مقاومت کنی یا نکنی ، موافق باشی یا نباشی تصویری که از "راضیه" نشان داده می شود همردیف با بدبختی است و ذهن این را خوب تحلیل می کند. البته انتظاری از آقای فرهادی نیست هیچ وقت نبوده ، ذهنیت چادر مساوی تحجر را خود سیمای ملی ما هم نصب العین قرار داده است و دوباره گویی این موضوع کهنه فقط ذهن را اذیت می کند و دل را خون.
روایت دوم : الو؟ دفتر آیت الله؟
پدر نادر فراموشی دارد و از عهده کارهای شخصی اش بر نمی آید ، در صحنه ای می بینیم که او لباسش را کثیف کرده است و به کمک احتیاج دارد "راضیه" او را به حمام راهنمایی می کند و منتظر می شود ، پیرمرد از عهده هیچ کاری بر نمی آید "راضیه" دو دل است از طرفی اعتقاداتش نمیگذارد به مرد نامحرم نزدیک شود از طرفی هم پیرمرد زمینگیر است ، او بعد کلی کلنجار رفتن با خودش به دفتر مرجع تقلیدش زنگ می زند و حکم قضیه را می پرسد .
صحنه طوری است که ناخودآگاه مخاطب با خودش می گوید این چه اعتقادی است؟ پیرمردی که هیچ حسی ندارد و بشدت به کمک نیاز دارد را رها کرده است و دارد استخاره می کند؟ این چه عقیده ای است؟ به این نکته هم دقت داشته باشید که این فیلم هم اکنون در بسیاری از کشورها در حال اکران است ، وقتی مخاطب ایرانی با کار "راضیه" کنار نمی آید مخاطب خارجی چگونه راجع به این اعتقاد فکر می کند؟ اعتقادی که حلقه های زنجیرش بدبختی و چادر مشکی و دفتر مرجع تقلید است. دوست داشتم از آقای فرهادی می پرسیدم حتما شما خبر دارید که مردم ایران ملتی معتقد هستند و شما هم کارگردان باهوشی هستید ، فکر نکردید که قسمتی بزرگی از مردم ممکن است از این صحنه کاملا اضافی در فیلم برنجند؟
فیلم این صحنه ؛ کلیک کنید
یک سکانس کوتاه از خیل سکانس های شلوغی دادسرا
دو : طرز برخورد قاضی ها و دادجو ها که با جملاتی نظیر ، "اینجا من تصمیم می گیرم" ، "من میگم حق با کیه " و... و درکنارش روحیه نسبتا خالی از عاطفه ای که هیچ توجهی به صحبتهای طرف مقابل نمیکند.
سه : حضور کودکان خردسال و معصوم که در این فضای مسموم حضور دارند ، فضایی که مملو از گناهکار است . بیشتر از همه هم حضور دختر راضیه مخاطب را آزار می دهد که چهره معصومانه اش با این فضا یک پارادوکس جدی ایجاد کرده است. دختر نادر نیز شدیدا در تکاپوی تحصیل است اما در این فضای آلوده نمی تواند درس بخواند.
"سمیه" تقریبا در تمام فیلم سرگردان است
معصومیت کودکانه و نگرانی و سرگردانی میان آدمهای دادسرا
دختر نادر در راهرو های دادسرا در انتظار پدر
حجت و خانواده اش
راجع به این صحنه میشد متن نوشت اما به همین عکس بسنده کردم. خوب دقت کنید این صحنه می تواند حاوی چه پیامی برای ذهن مخاطب باشد؟
یکی دیگر از لحظه های تامل برانگیز فیلم که در آن دختر حجت چشمش به پاهای با زنجیر بسته شده یک مجرم می افتد و مجرم متوجه می شود و به او لبخند می زند. قضاوت پای خودتان دلیل وجود این صحنه ها چیست؟ نمایش تاریکی تا چقدر؟
دوست داشتم سوال دومم از آقای فرهادی این باشد که شما که خود را نماینده ملت ایران می دانید و به آن افتخار می کنید چرا صحنه هایی که از جامعه ایرانی مجسم نمودید بجز دست و پا زدن عده زیادی از مردم (که هیچ جای دیگر فیلم اینطور حضور ندارند) در بدبختی و گناه و جرم و جنایت چیز دیگری نیست . آقای فرهادی همه چیزی که شما از جامعه در "جدایی" نشان می دهید همین تاریکی ها و سیاهی هاست البته بجز صحنه های بازار که آنهم سیاه و کثیف است.
نمای کارگاه حجت در بازار ، بهم ریختگی و کثیفی از سر و روی صحنه بالا می رود
نمای بیرونی بازار که مثل دادسرا مکانی شلوغ و کثیف است
روایت پنجم : قرآن ما
همه چیزی که ما در این فیلم از قرآن می بینیم دو صحنه است یکی صحنه ای که در آن "حجت" شوهر "راضیه" بخاطر شکی که به شهادت معلم دختر نادر درباره همسرش دارد به محل کار او می رود و سر و صدا راه می اندازد و معلم را تهدید می کند و از او میخواهد دست روی قرآن بگذارد و قسم بخورد که راست گفته است
صحنه بسیار خوب از آب درآمده و بازی حیرت آور شهاب حسینی تحسین برانگیز است.
حجت از معلم می خواهد به قرآن قسم بخورد
در آخر معلم به قرآن قسم می خورد و حجت مدرسه را ترک میکند . در دید اول این سکانس نیز یکی از سکانس های خوب مثل دیگر سکانس هاست اما علت نمایش قرآن به این شکل نامفهوم است اول اینکه قرآن به سادگی وسیله اثبات راست و دروغ میشود و مثل آب خوردن هم به آن قسم می خورند دوم اینکه تنها چیزی که می تواند شخصیتی مثل حجت که اصلا اهل حرف زدن و منطق نیست و فقط حرف خودش را می زند را آرام کند قرآن است ، یعنی به همان "تیپ" که راضیه و چادرش اهل آن بودند "حجت" و قرآن نیز اضافه میشود.
صحنه دوم نیز شبیه همین است همه در خانه حجت جمع شده اند تا نادر پول دیه بچه سقط شده را به حجت بدهد طلبکاران حجت منتظرند و نادر هم چک را می نویسد . وقتی میخواهد چک را بدهد رو به راضیه میگوید : خانم شما آدم معتقدی هستید یه قرآن بیارید قسم بخورید که من باعث مرگ بچه شما شدم. و راضیه چون هنوز به این قضیه شک دارد این کار را نمی کند (در ادامه خواهیم گفت چرا) و حجت که هنوز از شک راضیه با خبر نیست از موضوع مطلع میشود و چند لحظه ای گنگ نگاه می کند سپس از راضیه می خواهد که به قرآن قسم بخورد و گناهش پای او ، جالب اینجاست که همان حجتی که با قسم به قرآن معلم را رها کرد اینجا همان عقیده را بخاطر فقر حاضر است زیر پا بگذارد. راضیه راضی نمیشود و یکی از تاثیرگذار ترین (بخوانید ناراحت کننده ترین) صحنه ها شکل می گیرد.
فیلم این صحنه ؛ کلیک کنید
باز همان پرسش های ذهن مخاطب اینبار بر سر قرآن شکل می گیرد. تمام تعریف قرآن همین دو صحنه است و تاثیرش بر ذهن مخاطب.
روایت ششم : زور مقنعه
صحنه ای بسیار کوتاه و گذراست که توجهم را جلب کرد. سیمین معلم زبان است و در آموزشگاه تدریس می کند ، کلاس که تمام می شود ما از نمای بیرون ساختمان سیمین را می بینیم که به سرعت شال را روی سرش انداخته و مقنعه را از زیر آن می کشد. دو بحث پیش می آید ،اصلا چرا باید همچنین سکانسی در فیلم باشد؟ دوم معنای تعویض سریع مقنعه و شال چیست؟ این سکانس نمی تواند حاوی این پیام باشد که در محیط های اداری ایران زنان باید با مقنعه مشکی ولو در عین عدم علاقه به آن حضور داشته باشند و راهی هم برای فرار از آن نیست؟ می تواند؟
روایت هفتم : دروغ های سمی
این دیگر بحث صحنه خاصی از فیلم نیست چون اگر بخواهیم سکانس هایی که این موضوع زشت را در خود دارند بیاوریم باید به قدر چهار صفحه دیگر نوشت.
دروغ
حقیقتا نمی دانم چرا آقای کارگردان اینقدر به این موضوع بها می دهد و برایش ارزش قائل است؟ تمام فیلم مملو از دروغ هایی است که داستان را گره می زنند . نادر به سیمین دروغ می گوید سیمین هم به او ،راضیه به همسرش دروغ می گوید ،نادر به قاضی دروغ می گوید ،نادر به دخترش دروغ می گوید در سکانسی حتی دختر نادر هم مجبور می شود به قاضی دروغ بگوید.
تنها کسی که راست می گوید هم (معلم دختر نادر) بخاطر این کارش آزار می بیند و با مزاحمت حجت روبرو می شود.
نادر می داند راضیه را هل داده است اما به دروغ منکر میشود ،راضیه میداند قبل از ضربه نادر تصادف کرده است و سقط نوزادش تقصیر نادر نیست اما دروغ می گوید ، نادر میداند که خبر داشته راضیه حامله است اما به دروغ منکر قضیه میشود. این عمل زشت جای جای فیلم را مسموم کرده است . فیلم قبلی آقای فرهادی هم همنیطور بود ، "درباره الی" نیز مملو از دروغ هایی بود که شخصیت های قصه بهم می گفتند .
پنهان کاری و دروغ از اصول فیلم سازی آقای فرهادی است.
دوست داشتم از تنها کارگردان اسکاری سینمای ایران بپرسم چرا اینقدر این موضوع را دوست دارید؟ چرا مخاطب سینمای شما باید زیر دروغ های فیلم بمباران شود؟ در ذهن شما چه میگذرد؟
روایت هشتم : یک سوال از تاریخ
در صحنه ای که باز در دادسرا می گذرد ، دختر نادر (سارینا فرهادی) مشغول درس خواندن است و مادربزرگش نیز از او سوال می کند ، درسی که می خواند تاریخ است
اما نکته جالب توجه اینجاست که ما فقط در این پرسش و پاسخ یک جمله از این کتاب تاریخ می شنویم :
مردم به دو دسته تقسیم می شدند طبقه اول مردم تهی دست و فقیر و طبقه دوم اشراف و ثروتنمدان. نمی فهمیم که چرا باید از کل کتاب تاریخ همین یک جمله در اینجا استفاده شود ، معنای این جمله در این صحنه چیست؟ این جمله نماد بی عدالتی حکومت است و غیر از این هم هیچ مفهمومی نمی توان برایش تصور کرد. این طور نیست؟
آقای فرهادی کاش میشد پاسخ بدهید
کتاب تاریخ و جمله ای تامل برانگیز و انگار هدف دار
.................
خب این صحنه هایی بود که از دید ما میشد طور دیگری هم به آنها نگاه کرد.
مخاطب عزیزِ این مطلب! به هیچ وجه نمی توان این صحنه ها را اتفاقی فرض کرد ، جدایی نادر از سیمین فیلمی است که بر روی لحظه به لحظه اش فکر شده است و نتیجه این فکر که از دید من قطعا فکری مسموم است شده است موفقیت هایی که امروز شاهدش هستیم.
در نهایت هم با نهایت تاثر و تاسف نادر و سیمین از هم جدا میشوند و دختری می ماند که بهتر است در "این شرایط" بزرگ نشود ،آقای کارگردان جمله ابتدایی اش را ثابت کرد. "دوست ندارم بچه ام توی این شرایط بزرگ شه" و ماییم و سوالی که کارگردان رندانه جوابش نمی دهد.
چه شرایطی؟ ها؟
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/10
11:57 ع
پس از کسب جایزه ی اسکار توسط اصغر فرهادی برخی ها خیلی خوشحال شدند و به اندازه ی اعیاد بسیار مهم به یکدیگر تبریک گفتند که به دلیل موارد زیر که در فیلم مشاهده شد، به همه ی دوستان از ته قلب ... می گویم:
1- این که ایرانیان چه مذهبی و چه ملی، بدون استثنا به عنوان مردمی دروغگو در سراسر جهان پهناور معرفی شده اند.
2- این که ایران اصولاً به هزار و یک دلیل جای زندگی انسانی نیست.
3- این که ایرانیان از همان طفولیت ناچارند برای حفظ زندگی شان دروغ بگویند و این مسئله تقریباً از بدو تولد و حتی قبل از آن اتفاق می افتد! و هیچ تعجبی ندارد که بزرگترها هم اینچنین باشند.
4- با فرض این که وضعیت ایران اسفناک است، ایرانیان حتی نمی خواهند و شاید هم نمی توانند اوضاع کشورشان را اصلاح کنند و همه ی ایرانیان یا دچار بیماری دروغند و یا دنبال فرار از ایران و یا به بدبختی های خود احمقانه عادت کرده اند.
5- در ایران همه با هم درگیرند و می خواهند سر یکدیگر کلاه بگذارند و این کلاه گذاشتن از سر بدبختی، بیچارگی و اجبار است.
6- ایرانی ها باهم در گیرند چه در خانه، چه در مدرسه، چه در محل کار و کلاً همه از هم شاکی هستند.
7- تمام خانواده ها در ایران در درون مشکل دارند، نه فقط نادر و سیمین می خواهند از هم جداشوند، بلکه بقیه ی زن و شوهر های فیلم هم با این همه ظاهر سازی و دروغ باز هم نمی توانند باهم بسازند.
8- این سوال مهم مردم دنیا، که دوست داشتند بدانند وضعیت زندگی ایرانیان، بعد از انقلاب و تحمل این همه فشارها چگونه است؟ به خوبی با این چند کلمه پاسخ داده می شود: دروغ، فقر، جدایی، بدبختی و حماقت.
9- این فیلم در این اوضاع سیاسی دنیا تنها یک مفهوم دارد، این که مبادا! کشوری انقلاب اسلامی ایران را الگوی خود قرار دهد.
10- دنیا دراین فیلم به دو قسمت تقسیم می شود، ایران و خارج و البته که خارجی ها از ایرانی ها خوشبخت ترند و به همین دلیل خارجی ها با دیدن این فیلم، از این که ایرانی ها بدبختند و خودشان خوشبخت، خوشحالند و شاید این همان مسئله ای بود که اصغر فرهادی هم در حین گرفتن جایزه به آن اشاره کرد: در این لحظه هم مردم ایران و هم مردم جهان خوشحالند؛ احتمالاً چون که تنها این ایران است که درآن دروغ، زشتی، فقر، بحران های خانوادگی و ... وجود دارد!
11- اگر چه این فیلم ملت ایران را دروغگو، دعوایی، کلاه بردار و درگیر معرفی می کند، ولی با توجه به اعترف کارگردان فیلم به این که مردم ایران صلح دوست و اهل فرهنگند، تمام آثار سوء آن از بین می رود و به خوبی جبران می گردد!
12- این که سیاسی ترین شخصیت های کشورهای دشمن ایران به آقای اصغر فرهادی تبریک گفته اند، نشان دهنده ی این است که این فیلم اصلاً سیاسی نبوده و تازه توانسته است غبار مورد ادعای اصغر فرهادی که آن را سیاسی خواند را به صورت کامل از سیمای فرهنگی و تاریخی ایران بزداید!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/11/2
9:31 ع
حقیر عادت ندارم تا چیزی را خودم نبینم یا نشنوم مورد تحلیل قرار دهم و شاید تنها دلیلی که باعث شد تاکنون در مورد جدایی نادر از سیمین ننویسم همین بود و امروز این فیلم را با دقت نگاه کردم تا به بیراه نروم و نبرم و برای این که بتوانم تحلیل درستی داشته باشم، اول تمام آنچه را که در ذهنم رسوب کرده بود را پاک کردم (البته تا آنجا که می توانستم).
فیلم جدایی نادر از سیمین با حضور در دادگاه شروع می شود. مشکل این است که زن و شوهری که هر دو در خروج از کشور برای تأمین آینده ی فرزندشان تفاهم داشتند و مدارکشان را هم آماده کرده اند، به دلیل الزام نگهداری شوهر از پدر بیمارش (که آلزایمر دارد) به مشکل بر می خورند و حتی زن حاضر می شود تا با بخشش حق و حقوقش و به دست آوردن فرزندش شوهر را ترک کند که بازهم شوهر راضی نمی شود و دادگاه نیز این مشکلات را مشکلات کوچکی می داند که نمی توان به آن دلیل حکم به طلاق داد و به همین دلیل زن به خانه ی مادرش می رود و داستان شروع می شود.
در ادامه ی داستان شوهر (نادر) در اثر یک بدگمانی و البته در حالت عصبانیت اقدام به هول دادن زن خدمتکاری می نماید که بدون اذن شوهر بدهکار و بیکارش برای نگهداری از پدر پیر بیمار نادر در خانه اش کار می کرد. از آنجا که آن زن حامله بوده و روز قبلش در اثر یک سانحه برای حفظ پدربیمار نادر ضربه دیده بود، در اثر آن هل، بچه ای را که احتمالاً مرده بود را سقط می کند.
با توجه به وضع خرابِ معیشتی زن خدمتکار و شوهرش، نادر در دادگاه متهم به قتل می شود تا شاید دیه ی 40 میلیون تومانی، آنها را از بدهکاری های شان نجات دهد.
زن خدمتکار زنی چادری و مومنه و شوهرش نیز به ظاهر مقید است ولی نادر و سیمین در خانه ماهواره دارند و سیمین با موهای قرمز و عزم خارج رفتن، خانواده ای غیر مقیدتر نشان می دهند ولی نادر همواره به دخترش تأکید می کند کاری را که اشتباه است انجام ندهد، حتی اگر معلم از او بخواهد و این جمله را در اعتراض به استفاده از یک کلمه ی عربی به عنوان مترادف کلمه ی فارسی می گوید.
تأکید دادگاه به این که بچه ی چهارماه و نیمه دارای روح است و دیه ی کامل به او تعلق می گیرد، مورد اعتراض شدید نادر قرار می گیرد و مادر زن نادر که سند برای آزادی او می گذارد نیز در اعتراض به این مسئله می گوید که سال دیگر دوباره می توانند فرزند دار شوند.
دادگاه با این بحث دیه اینقدر این دوخانواده را تحریک می کند که هردو مرد داستان، شروع به دروغ گفتن و مخفی کاری می کنند و این در حالی است که قبل از این مشکل، دروغ شنیدن از آنها بعید و غیر قابل باور بود. سیمین هم علی رغم اطلاع از دروغ شوهرش مبنی بر عدم اطلاع از حامله بودن زن خدمتکار، این مسئله را لو نمی دهد و تنها زن خدمتکار است که حاضر نمی شود قسم دروغ بخورد و به همین دلیل بحث رضایت دادن با گرفتن 15 میلیون تومان از دیه منحل شده و شوهر خدمتکار از پس ادای بدهی خود برنیامده و احتمالاً همچنان گرفتار و بدهکار و بدبخت می ماند و نادر و سیمین نیز به دادگاه رفته و اختیار انتخاب را به فرزنشان می دهند تا خودش انتخاب کند که با مادر پی خوشبختی برود یا با پدر در وطن بماند و این فیلم در همین دوراهی تمام می شود.
دوستانی که فیلم را ندیده اند از این خلاصه ی داستان که تا حد توانم بی طرفانه تعریف کردم می توانند به محتوای فیلم پی ببرند؛ و اما این همه بحثی که در مورد این فیلم می شنویم چه می شود؟!
به نظرم فیلم هایی به مراتب بدتر از این در سینمای ایران ساخته شده است که نمونه هایش را در دوره ی اصلاحات و فیلم هایی مانند دوزن و قرمز و ... شاهد بودیم, ولی سه مسئله ی متفاوت وجود دارد که آن فیلم ها این همه حساسیت ایجاد نکردند:
1- ساخت آنها ضعیف تر از این فیلم بود.
2- فضای اعتراضی که آقای ده نمکی و برخی افراد دیگر ایجاد کردند تا این طور تلقین کنند که حق اخراجی ها خورده شده است.
3- سیاسی شدن انتخاب این فیلم برای اعزام به اسکار با توجه به حساسیت های اخیر خانه ی سینما و ورود بی محابا به سیاست.
حال خارج از مباحث فوق فیلم چه ایرادی داشت که این قدر مورد تحسین مجامع هنری و سیاسی بیگانه قرار گرفت:
1- اصرار بر این که سعادت در خارج از کشور است و اثبات آن با سیاه نمایی های اجتماعی و اقتصادی نشان داده می شود.
2- زیر سوال رفتن حکم دیه به لحاظ منطقی و این که موجب افزایش اختلاف و مشکلات و دروغ می شود.
3- فیلم نشانی از محکومیت دروغ و بی اخلاقی ها ندارد و صداقت نه تنها گره از مشکلات نمی گشاید که موجب گره های شدیدتر می شود و شما در پایان فیلم نمی توانی نتیجه ی اخلاقی از آن بگیری دقیقا همان مشکلی که در فیلم درباره ی الی (ساخته ی اصغر فرهادی) نیز مشاهده شد.
4- دادگاه آن قدر بی رحم است که بعضا شاکی و متشاکی به حال هم دلشان می سوزد.
5- نحوه ی فیلمبرداری فیلم نشان از سرگردانی و بلاتکلیفی دارد که این تکان ها و حرکات فقط در هنگام تیتراژ تمام می شوند و حال این که معمولاً فیلم ها تنها در زمان های خاص به این شکل فیلمبرداری تن می دهند تا شتاب، سرگردانی و ترس را نشان دهند.
6- فیلم رگه ای از امید ندارد و تا آخر با ناامیدی و تلخی تمام می شود به نوعی که بیننده نیز باید خود را در معرض انتخاب ببیند که بین سعادت و وطن باید یکی را انتخاب کند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/28
9:0 ص
به نظر من خیلی فرهادی و امثالش را نمی توان سرزنش کرد، ماهیت سینما انسانهای باحیا را نیز بی حیا بار می آورد، خیلی باید کسی مرد باشد بشود مانند سلحشور تا با سرمایه ی کم و هنرپیشه های درجه ی دو و سه و ناجوانمردی های صنف سینما همچنان بر ارزشها اصرار داشته باشد. اگر چه آثار کسی مانند سلحشور شاید در هیچ جشنواره ای جایزه ی نبرد، اما هدف چنین کارگردان هایی جشنواره نبوده تا در عمق ماهیت سینما غوطه ور شوند.
کسی که می خواهد سینما را با تمام ابزار شرعی و غیر شرعیش یا اخلاقی و غیر اخلاقیش داشته باشد، کسی که می خواهد جوایز جشنواره های خارجی و داخلی را درو کند، کسی که می خواهد سینما را بالذات دنبال کند، کسی که می خواهد هر هنرپیشه ای را دعوت به کار کند، کسی که می خواهد هر صحنه ای را مثل صحنه ی واقعی نمایش دهد، کسی که رابطه ی زن و شوهر و غیر آن را با تمام اجزا و مراحلش در آثارش نشان می دهد تا واقعی تر جلوه کند، کسی که می خواهد احکام دینش را مذموم نشان دهد تا دشمنان دینش برای او کف بزنند، کسی که می خواهد حجاب را به سخره گیرد تا مردم از بی حجابی و بی حیایی بویی نبرند…، آیا می تواند حیا و اخلاق را مد نظر قرار دهد و یا نه با تبر به سراغ ریشه ی حیا و اخلاق که همان دین است می رود؟
آیا تمام ابزاری که در سینمای روز جهان بکار می روند، می توانند مورد استفاده ی کارگردانان متعهد قرار گیرد؟ آیا جشنواره های سینمایی با داوران بین المللی آثاری را که برخی ابزار سینما را تحریم می کنند، بر می گزیند؟ آیا این جشنواره ها فیلم هایی را که به جنگ برخی ابزارهای معروف سینما مانند سکس می روند را بر می گزینند؟ آیا جشنواره های سینمایِ بی حیا با داوران مثل خودش، می پذیرند دینی که مدافع حیا است بین آثار برگزیده سربرآورد؟ آیا کارگردانی که تساوی حقوق زن و مرد را با بی حیایی مرد و بی عفتی زن دنبال نمی کند، اصلاً می تواند به راحتی سرمایه، هنرمندان، هنرپیشگان، ابزار و مشتری خود را جذب کند؟ آیا این سینما با تمام اجزایش نیروهای متعهد را در داخل خودش تحمل می کند و یا نه فقط فرهادی ها هستند که می توانند کار خوب! تحویل دهند و جوایز را ببرند؟
در این نوشته نخواستم روی استثناها مانور کنم که چگونه در این بحران بی اخلاقی و بی حیایی صنعت سینمای ایران و جهان، معدود آثار اخلاقی را نیز دنبال می کنند، بلکه هدفم این بود که جریان سینمای حاضر را بازمعرفی کنم و بگویم که شنا برخلاف این جریانِ متکی به گیشه، سکس، جلوه های بصری و سوپراستار، بسیار سخت است و مرد عابد و عارف و عالم می طلبد و گرنه کار اصغرفرهادی ها و امثالهم نیست که چنین خرق عادتی کنند و در بهترین حالت می توانند در جهت جریان شناگران خوبی باشند و البته کاپ بگیرند.
و آخرین سوال: شما در تصویر بالا و در تلاقی نگاه های آنجلینا جولی و اصغر فرهادی چه چیزی را می توانید ببینید، جز تفاهم بر بی جا بودن مفاهیمی مانند حیا و عفت و البته حفظ حریم رابطه ی زن و شوهر؟! جز این که در صورت اعتقاد به ارزشمند بودن چنین مفاهیمی، در برابر سینما و تولید یک اثر هنری باید به راحتی از آنان گذشت؟! آیا شما در عمق این نگاه ها می توانید یک اصغر فرهادی ایرانیِ مسلمان را حتی تصور کنید؟
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.