90/12/18
1:50 ص
پس از آرامش کوتاه مدتی که در فضای سیاسی ایران حین برگزاری انتخابات پرشور مجلس شورای اسلامی حاکم شد، بحث جنجالی سوال از رییس جمهور دوباره داغ شد و این بار با تعیین هیأت نظارت بر اجرای قانون اساسی از سوی رییس جمهور، دوباره بازار اختلافات و بحث های حاشیه ای رونق بیشتری گرفت. این هیأت همانی است که قبلاً دولت به اصطلاح اصلاحات می خواست تشکیل دهد و با مخالفت شورای نگهبان انجام نشد، شاید آن موقع اگر این هیأت تشکیل می شد، اصلاحاتی ها نیازی به فتنه 88 پیدا نمی کردند، چرا که اصلاً دولت وقت اصلاحات دنبال این بود که با افزایش اختیارات خود، اهرم های فشار بیشتری بر نظام داشته باشد و بتواند اصلاحات!!! مد نظر خویش را اعمال کند.
اکنون دولت احمدی نژاد نیز می خواهد به همان اهرم ها دست یابد و فارغ از این که این تصمیم اشتباه دولت در پاسخ به کدام تصمیمات لجوجانه مجلس بوده است خودش سردراز دارد که فعلاً محل طرح آن نیست و البته نمی گویم که قصد دولت از کسب این اهرم، برای فشار بر نظام است، اما هر چه هست این اهرم می تواند موازنه ی قوا را به کلی بین قوای مختلف برهم بزند و موجب تنش ها و اختلافات جدیدی گردد.
این که همه ی قوا بخواهند چماقی در دست داشته باشند تا در صورت لزوم در برابر قوای دیگر از آن استفاده کنند، هیچ تصوری جز انحصار طلبی ایجاد نمی کند، اگر قرار باشد قوه ی مجریه بر سایر قوا نظارت در خصوص رعایت قانون داشته باشد و از سویی مجلس هم بخواهد در برابر قانون شکنی رییس جمهور از اهرم استیضاح و سوال استفاده کند، نه تنها یک تناقض مسخره را ایجاد می کند، بلکه موجب افزایش تنش ها نیز خواهد شد که البته این کنش و واکنش ها تنها زمانی به حداقل خواهند رسید که عقلای قوا قدرت داشته باشند و افراد افراطی و ستیزه جو به حاشیه رانده شوند.
بحث دیگر این که اصلاً فرض کنید دولت آقای احمدی نژاد و دوستان خاصش هیچ نیت بدی از چنین اقدامی نداشته باشند، آیا تضمینی هست که دولت های بعدی نیز از این ابزار بر علیه مجلس، قوه ی قضاییه و حتی رهبری استفاده نکنند و با بکارگیری اهرم نظارت بر اجرای قانون اساسی، وظایف نظارتی دو قوه ی دیگر را تحت الشعاع قرار ندهد.
بحث دیگر این که ایجاد این هیأت در کنار اصرار بر در رأس نبودن مجلس هیچ نویدی جز افزایش تنش ها را ندارد به خصوص این که دولت جدید آقای احمدی نژاد بر خلاف دولت قبلی ایشان اصراری بر اجرای قوانین مورد اختلاف نداشته و مشاهده شده است که قوانینی را که قبول ندارد به راحتی بر زمین گذاشته و طبق سلیقه ی خود تصمیم گیری و اجرا می نماید که با این شرح، نظارت از سوی کسی که خود به قوانین احترام نمی گذارد نیز خود محل تأمل است.
بحث دیگر این که ورود دولت به این بحث، اگر چه شاید در تلافی اصرار بر سوال از رییس جمهور باشد ولی مسلماً گامی مثبت در جهت دوستی و همکاری با مجلس جدید تلقی نشده و موجب کمرنگ شدن فرصت جدید در اصلاح دوستانه تر امور خواهد شد.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/11/4
5:47 ع
آقای احمدی نژاد
سلام
مدتی است که اگر کسی انتقادی به شما داشته باشد، به جای اینکه واقعاً پاسخگو باشید دو نوع پاسخ می گویید، یا انتقادات را برگرفته از مواضع سیاسی دانسته و مدعی می شوید که اصلاً این چرت و پرت ها را نمی خوانید و یا عدم پاسخگویی خودتان را به سکوت الهام بخش حواله می دهید. آقای احمدی نژاد! این چرت و پرت توسط کسی نوشته می شود که بارها و بارها در این سال ها از عملکرد شما در برابر بی انصافی هایی که در قبال شما انجام می گرفته، دفاع می کرده است، ولی اکنون به شما انتقاداتی نیز دارد، آقای احمدی نژاد شما منتقدان شبیه من ولی بسیار بزرگتر کم ندارید، اما برخی دوستان شما تغییر موضع امثال ما را به منفعت طلبی تشبیه می کنند و حال این که تغییر مواضع دوستان واقعی و قدیمی تان نه از منفعت طلبی بلکه از تغییر رفتارشماست. آقای احمدی نژاد این شما هستید که در اصول تان که ملت به خاطر آنها به شما رأی دادیم و از شما حمایت کردیم، تغییر موضع داده اید:
آقای احمدی نژاد! زمانی خود را مجری قانون می دانستید، حتی اگر قانون را صحیح نمی دانستید
آقای احمدی نژاد! زمانی انتقادات را می شنیدید و سایرین را تشویق به انتقاد می کردید
آقای احمدی نژاد! زمانی دست ولی را می بوسیدید چون در دست مهدی (عج) می دانستید
آقای احمدی نژاد! زمانی بود که ولایت مداری وزرا را مهم می دانستی و ولایت پذیریشان را
آقای احمدی نژاد! زمانی بود که شما و وزرا و نزدیکانتان اگر به مسافرت خارجی می رفتید کسی نگران نبود
آقای احمدی نژاد! زمانی بود که در ابتدای کار به وزرا می گفتید 4 سال قید خانه را بزنند
آقای احمدی نژاد! زمانی بود که مجالس وعظ و اخلاق را در داخل و خارج دولت دنبال می کردید
آقای احمدی نژاد! زمانی اگر می گفتید کشور را امام زمان مدیریت می کند همه خوشحال می شدند
آقای احمدی نژاد! زمانی برای خودتان تا آخرین روزهای انتخابات هم تبلیغ نمی کردید
آقای احمدی نژاد! زمانی مدیریت کشور در مشت تان بود و دلار و سکه و مسکن و صنعت و بیکاری و بازار، رام نشان می دادند
آقای احمدی نژاد! زمانی مدیران تان را مورد عتاب قرار می دادید و برایشان حاشیه ی امن ایجاد نمی کردید
آقای احمدی نژاد! قبلاً اگر اشتباهی یا اتفاقی می افتاد به مردم توضیح می دادید و حتی عذرخواهی می کردید
اما اکنون
آقای احمدی نژاد! اکنون قانونی را که قبول نداشته باشید یا بسیار معطل می کنید و یا اصلاً زیر بار نمی روید
آقای احمدی نژاد! اکنون انتقادات را نمی شنوید و منتقدین را محکوم می کنید
آقای احمدی نژاد! اکنون شانه را می بوسید و دست یاری را پس می زنید
آقای احمدی نژاد! ولایت مدار ترین وزرای تان را به خاطر همان ولایت مداری شان عزل کردید
آقای احمدی نژاد! اکنون از سفرهای خارجی مشایی و صالحی و بقایی و ... اطمینانی وجود ندارد
آقای احمدی نژاد! اکنون خودتان اگر صلاح بدانید خانه نشینی اختیار می کنید
آقای احمدی نژاد! اکنون وعاظ و اساتید اخلاقتان هم دیگر نمی توانند شما را بیابند
آقای احمدی نژاد! اکنون که می گویید هدف مندی یارانه ها را امام زمان مدیریت می کند، مومنین ناراحت می شوند.
آقای احمدی نژاد! اکنون برخی دوستان تان از بودجه های دولت همایش های انتخاباتی برگزار می کنند.
آقای احمدی نژاد! اکنون دلار2000 تومان را رد کرده و سکه 1000000 تومان را و مسکن هم 25% رشد داشته و تورم هم که جدا از اینها نیست و با قیمت واردات رابطه ی مستقیم دارد و بازار هم رمیده.
آقای احمدی نژاد! اکنون برخی از دوستان تان نه تنها از طرف شما هیچ عتابی نمی شوند که حتی آنها را خط قرمز معرفی می کنید
آقای احمدی نژاد! اکنون علی رغم خدمات تان، مواردی وجود دارد که به نظر می رسد به توضیح یا عذرخواهی نیاز داشته باشند
آقای احمدی نژاد! شما را به خون شهدای فتنه قسم! خودتان و دولت تان را جمع و جور کنید! خودتان را دوباره در راه ولایت رسول الله که همان ولایت فقیه است قرار بدهید و با ولایت تجدید میثاق نمایید! امام زمان تان و دستوراتش را و جانشینش را درست بشناسید! قانون را مطیع باشید! مردم و منتقدین را نرانید و تحمل کنید! مشایی و تفکراتش را، این موجبات دلسردی دوستان قدیمی و واقعیت را برای همان دوستی شخصی تان کنار گذارید! و در انتها جسارت های دوستان خودتان را با دو کلمه ی "چرت و پرت" به دیوار نکوبید و لااقل بخوانید و بعد از خواندن مچاله کنید.
مطالب مرتبط:
لزوم پاسخگویی سریع ارزی دولت
دولت دوستان، نشانه ها را نادیده نگیرند
نسبت مصدق با احمدی نژاد
13+25=؟
این بار دعا کنید احمدی نژاد بخواند
آیا احمدی نژاد نجات می یابد؟!
رییس جمهور به کجا می رود؟!!
برای احمدی نژادمان و خودمان دعا کنیم...
یک رویای خوشبینانه در مورد سکوت اخیر احمدی نژاد
بگذارید احمدی نژاد بخواند!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/6/24
12:42 ع
در سال 89 مطلبی را نوشته بودم خطاب به آقای احمدی نژاد با این عنوان که "بگذارید احمدی نژاد بخواند" و امروز که مرورش کردم انگار همین الان هم حرف ته دلم همان است که بود، نمی دانم چطور می توانم مطلبم را به ایشان برسانم ولی توکل بر خدا شاید خدا خواست و میسر گردید:
رییس جمهور عزیز! خدا شاهد است که طی این 6 سال که از ریاست جمهوریت می گذرد، چقدر برای بی خوابی ها و مظلومیت هایت، ناراحت شده ام، چقدر در مقابل انتقادها و هجمه های غیر منصفانه، با صبر و منطق سایرین را به رعایت انصاف دعوت کرده ام، بیان اینها نه از باب منت است که هدف اثبات نمک نشناس نبودن است. دکتر جان! من هرگز به مناظره ات ایراد نگرفته ام، هرگز به عامیانه صحبت کردنت انتقاد نکرده ام، هرگز از خاکی بودنت خجالت نکشیده ام، همیشه از احیای نام امام عصر در چهارگوشه ی دنیا احساس غرور و افتخار کرده ام، همیشه از زنده کردن نام عدالت در بین مظلومان و ظالمان به خود بالیده ام، اما...
اما آنچه که موجب دلگیریم شده است، این است که کسی حایل بین شما و ما شده است، کسی مانع بین شما و علما شده است، همان کسی که رییس دفتر شما شده است و دوستانش که انگار در دولت با تقسیم سلولی در حال زیاد شدن هستند، کسی که نه تولایش و نه تبرایش مشهود نیست، کسی که تولایش در ولایت پذیری مشکوک و تبرایش در برائت از مشرکان و منافقان مورد سؤال است، کسی که به احترام هیچکس دست از صحبت های غیر تخصصی اش برنمی دارد، کسی که فکر می کند در دین، در جامعه، در هنر، در فلسفه و در منطق کسی جلودارش نیست، کسی که اهل مناظره نیست و اهل مناقشه است، کسی که باعث شده است تا به رضایت علما کمتر اهمیت بدهی، کسی که باعث شد تا لفظ ایران در برابر کلمه ی اسلام قرار گیرد، کسی که با مردم غاصب اسرائیل ، شاه اردن و فتنه گران اگر دوست نباشد، حداقل دشمن نیست! کسی که اصرار دارد با هر کسی با هر فکر و عملی و هر ظاهر و باطنی دوست باشد! کسی که اصرار دارد کسی از او بدش نیاید! کسی که شما را کانالیزه می کند! کسی که مخالفانش را بر نمی تابد! کسی که اصرار دارد ایدوئولوژیست است! کسی که اصرار دارد مکتب ساز است! کسی که اصرار دارد برداشتش از اسلام را به همه قالب کند! کسی که اصراردارد حرف نو بزند، حتی اگر نوروز را با ماه رمضان یکی کند! کسی که به نظر می رسد تا ظهور انسان کامل، از هیچ عالمی پیروی نمی کند! کسی که به نظر می رسد، انسان کامل را بهانه ای برای خودرأیی، خود محوری و لجاجت خود قرار داده است! کسی که به نظر می رسد ولایت امام عصر را سدی در برابر ولایت فقیه می داند!
خلاصه آقای رییس جمهور عزیز! هر چه که به این دشمنِ دوست نما نزدیک می شوی، از علما و مردم و مسلمین جهان دور می شوی، آنقدر اسلام را ایرانی کرده که در دنیا بجای اسلام، مجبور به دعوت به عدالت شده اید! احمدی نژاد عزیز! باور کنید در عصر غیبت کبری، نوابی برای هدایت مستقیم شما وجود ندارد! این خود امام زمان است که به پیروان ولایت فقیه، با دست غیبی اش کمک می کند، نه مدعیان رابطه با امام عصر!
احمدی نژاد عزیز، کانالیزه نشو! نگذار خندقی بین شما و مردم و علما ایجاد شود! شمایی که هرگز هیچ مصلحتی و عدالتی را برای کسب مقام دنیا معطل نکردی، طعمه ی کسی نشو که هدف اولش پیروزی در انتخابات بعدی و جلب همه ی آراست! نگذار که برای خرید رأی هر کس و ناکسی، رأی مستضعفین و مؤمنان هدر رود! نگذار نیت الهی شما را خراب کنند! آیا کسی به شما نگفته است که مؤمنان و علما از شما دلگیرند! و یا شاید نوشته اند ولی از سد دفتر شما رد نشده است! احمدی نژاد عزیز! باور کنید تا ظهور انسان کامل، هدایت در تبعیت از همین ولایت فقیه است که مطمئناً تحت حمایت و هدایت انسان کامل است! احمدی نژاد عزیز! نکند کسی از اطرافیان شما خود را به جای نائب امام عصر یا پیغام رسان نائب ایشان، جا زده باشد! می دانی همان هایی را می گویم که مدعی شدند در پیرامون شما هاله ی نور بود! آقای احمدی نژاد من یقین دارم که امام زمان (عج)، کسی را که در سرزمین استکبار از حضرتش می گوید، مورد عنایت و حمایت قرار می دهد، اما این مسئله نیازی به طرح هاله ی نور ندارد! دارد؟! نکند بازهم متوهمان و مدعیان تبعیت مستقیم از امام زمان، با این هاله های متوهمانه، از ارادت واقعی شما به حضرت ولی عصر سوءاستفاده می کنند! شما را به خدا اگر از آقای جوادی آملی و شاگردانش در حفظ راز هاله ی نور امانت داری ندیدی، از طرح مسائل دینی با سایر علما منصرف نشو! قربانت بروم! گلایه نمی کنم چرا وقتی که گفتند این آقای مشایی موجب سرخوردگی دوستداران شما می شود، باور نکردید! اما به شدت گلایه می کنم از این که این واقعیت را می بینید و باور نمی کنید! آقای احمدی نژاد عزیز! از این که در یک ارکستر موسیقی می نشینید کسی به شما انتقاد نکرده و نمی کند، اما از اینکه آقای مشایی و دوستانش بخواهند به زور علما را هم موسیقی دان کنند، انتقاد دارم و این لجاجت را چیزی جز سوءقصدی شوم به رابطه شما و علما نمی دانم. آقای احمدی نژاد عزیز! به دو جبهه ای که دست در دست هم، رابطه ی شما را با علما تخریب می کنند، (جبهه یی که خود را اصول گرای واقعی می داند و در قم خانه کرده و جبهه ی مشایی) توجه داشته باش که خدای نکرده قیچی نشوی! آقای احمدی نژاد شکست فتنه گران و پیروزی شما، مدیون دعای همین علما و مؤمنین است نه مدیون مدعیان متوهم! نکند خود را به این جبهه وام دار بدانی!
آقای احمدی نژادِ عزیز! برگرد و غصه را در چشم حامیانت ببین! شما را به خدا بیش از این پشتوانه ی 40 میلیونی ات را به رضایتِ به قول خودت آن خس و خاشاکِ وطن فروش، نفروش! در این کشور هم ایرانیت سر جای خود است و هم اسلامیت، نیازی نیست کسی به نام مکتب سازی در توازن این دو دستکاری کند! آقای احمدی نژاد برگرد و چهره ی دوستان واقعیت را ببین! آیا هنوز آن لبخند رضایتِ زمانی که دست رهبر را می بوسیدی در سیمایشان می بینی!؟
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/6/22
6:42 ع
در حاشیه ی اختلاس 3 هزار میلیارد تومانی تحت حمایت آقای مشایی که تصویر دونامه ی ایشان به دو وزیر برای کمک به اختلاس کننده نیز امروز روی سایتهای خبری قرار گرفته است، مطلب زیر تقدیم می گردد:
آقای سقای بی ریا نماینده ی سابق رییس جمهور در امور روحانیت چندی پیش گفتند که "آقای مشایی به آقای احمدی نژاد گفت که من در حالات خاص عبادی یقین پیدا کردم که در مناظره باید نام برخی ها برده شود" و ایشان نیز نامبرد و با توجه به این که به اذعان خود آقای احمدی نژاد لیست اسامی مفسدان مدتهاست که در جیب شان است، به نظر می رسد تنها کسی که مانع افشای آنها شده است و البته تنها کسی که ایشان از وی حرف شنوی دارند، همان آقای مشایی است!، و با توجه به این که ایشان بسیار عارف و عاقل و تاریخ دان و مفسر و مهدی شناس و ایران شناس و نبی شناس و ولی مدار و ... هستند به نظر بنده بسیار بعید است که چنین مسئله ای بدون دلیل باشد و ممکن است یک سلسله دلایل برای این عدم افشا وجود داشته باشد که ضمن توجه به آنها، ما را از انتخاب یا پیشنهاد گزینه های جدید و مناسب دیگر و یا پیشنهاد حذف برخی گزینه ها که با مقام شامخ ایشان در تضاد است، به آنها توجه فرمایید:
1- اصولاً افشاگری چیز بدی است چون که بر اساس سخن بزرگان، کسی را افشا نکن تا کسی تو را افشا نکند.
2- افشاگری خطرناک است چون همیشه ته نخ مشخص نیست، چه بسا کسانی که سر نخ را کشیدند و تهش از کنار خودشان عیان شد.
3- افشاگری عمل غیر انسانی است چون باعث می شود تا راه های فساد نیز همراه مفسدان پلمب شود و مفسدان بدون این که شناسایی شوند در آتش جهنم نیز نسوزند و اصولا اگر چنین راه هایی به صورت کامل بسته شود خداوند چگونه خواهد توانست جهنمش را پر کند؟!
4- افشاگری کاری غیر انسانی است و جز در موارد خیلی اضطراری نباید صورت گیرد چرا که حتی خطاکاران نیز ممکن است جنبه های بسیار خوبی در کنار خطاهایشان داشته باشند و ممکن است در آینده ی نزدیک برای کارهای خیر، به کمک های همان "مفشور علیه" نیاز پیدا شود.
5- اصولاً افشاگران به بهشت نمی روند چرا که احتمالاً اساتید عرفانی چون آقای یعقوبی، افشاگری علیه مفسدان اقتصادی را جزء اشد غیبتها دانسته و چه بسا مفسدان اقتصادی که در پی هدایت در کلاسهای عرفانی به صورت منظم حاضر می شوند.
6- افشاگری عملی ناپسند است چرا که چه بسا "مفشور علیه" در آینده ی نزدیک پشیمان شود و خطاهایش را جبران نماید و اصولا انسان جایز الخطاست به خصوص از نوع مفسدان اقتصادی کلان!
7- افشاگری کاری ظالمانه است چرا که ممکن است کسی سهواً و از روی جهل مثلاً با یک اشتباه میلیاردها و حتی هزاران میلیارد در حسابش جابجا شود و چه ارزشی دارد که انسان برای یک عدد کم قابل و چند صفر ناقابل آبروی انسان شریفی را بریزد!
8- افشاگری در مورد مفسدان اقتصادی فی النفسه اشتباه است چرا که اصولاً مفسدان اقتصادی زیادی وجود داشته اند که در خدمت جامعه و مظلومین و مستضعفان زحمت ها کشیده اند که می توان از نمونه ی خارجی اش مانند رابین هود یا زورو و از نمونه های داخلی اش مانند شهرام جزایری و کرباسچی نام برد که واقعا چنین انسانهایی، برگ زرینی در دفتر مفسدان اقتصادی را از خود به یادگار گذاشته اند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/6/20
3:3 ع
مدام از افرادی مانند مشایی می شنویم که دولت قصد داشته و دارد که نظر آن 13 میلیونی را که به وی رأی نداده را نیز جلب نماید و این را از دلنگرانی های مهم شخص رییس جمهور و دغدغه های وی معرفی می نماید. یادم هست که 4 سال پیش که رییس جمهور در برنامه ی گزارش خبری در جواب حیدری که مجری برنامه بود گفت: "ما نگران رأی مردم برای ریاست جمهوری بعدی نیستیم و اگر چه الان وقت مناسبی برای اجرای سهمیه بندی نمی دانیم ولی آن را چون قانون شده است انجام می دهیم" و این از آن حرف هایی بود که ما را به یاد کلام امام می انداخت که "اگر تمام کسانی که درود بر خمینی می گویند مرگ بر خمینی هم بگویند اهمیتی ندارد"؛ و این یکی از آن تفاوت های آشکاری است که در رفتار و گفتار آن آقای احمدی نژاد و این احمدی نژاد مشاهده می شود؛ بگذریم! بحث من این است که آیا اصولاً این امکان وجود دارد که آرای موسوی و کروبی و رضایی به 25 میلیون رأی احمدی نژاد اضافه شود؟! آیا می توان تمام دافعه احمدی نژاد را به جاذبه تبدیل کرد؟!
جواب این است که مسلما هر انسان سلیم النفسی هم دافعه دارد و هم جاذبه و نمی توان کسی مؤمن باشد و به کسی "نه" نگوید و اصولا هر انسانی باید بتواند "نه" بگوید و به همین دلیل این اکنون یکی از دغدغه های روانشناسان است، وقتی انسان به کسی نه! می گوید هم زمان ممکن است کدورتی ایجاد نماید و چه بسا جواب های مثبت ما نیز موجب بروز کدورتهایی در پیرامون ما گردد. چه بسا که ما حتی رفتاری شخصی انجام دهیم و کسی خوشش بیاید و کس دیگری بدش بیاید و این جزئی از اتفاقات روزمره ای است که در جامعه ی ما پیش می آید و اصولا اگر کسی وجود داشت که بتواند جاذبه ی مطلق باشد مطمئناً آن مقام اول برای اولیا و اوصیا و انبیا محفوظ بود و حال این که شخصی مانند حضرت امیر المومنین چنان جاذبه و دافعه ای داشت که کتابها در مورد شدت آنها نوشته شده است و یا این که تمام ائمه ی ما و بسیاری از انبیا به شهادت رسیدند و این یعنی همواره کسانی از آنها ناراحت بوده اند و آن قدر این کدورت عمیق بوده که دست به قتل و جنایت زده اند.
مقام معصوم می فرماید "کسی که هیچ دافعه ندارد منافق است" و این یعنی طوری رفتار خود را در هر شرایطی به فراخور جو محیط، عوض می کند که مورد تایید و قبول اطرافیان قرار گیرد و این یعنی نفاق و دورویی. نمونه اش را در رفتار آقای خاتمی می دیدیدم که هم نماز شب خوان ها و هم لائیک ها در طرفدارانش وجود داشتند، ایشان مثلاً در جمع روشنفکران می گفت ما باید به جامعه ی مدینه برسیم و در جو مذهبیون می گفت مدینه ی فاضله هدف ماست که با دو تعریف کاملاً متضاد و در دو مکتب مختلف معرفی گردیده اند و این یعنی همان نفاقی که بروزش را در دو سال پیش دیدیم.
اصولا نفاق بالاخره مشخص می شود همانطور که بالاخره درغگو رسوا می شود، دقیقاً به همین دلیل است که منافقان حتی اگر طرفداران زیادی دور خود جمع کنند، بالاخره روزی تنها خواهند شد چرا که حتی کفار هم از کسی که در کفر خود منافق باشد خوششان نمی آید و به همین دلیل است که حتی خاتمی هم اکنون مورد حمایت اپوزیسیون نیست!
و اما بحث دولت احمدی نژاد! کافی است که به معیارهای مردم در دوبار انتخاب وی دقت کنیم، همان معیارهایی که همین تازگی رهبر معظم انقلاب بقای بر آنها را از دولت طلب نمود؛ این معیارها چه چیزهایی بود؟ ساده زیستی، پرهیز از حاشیه، استعمارستیزی، اخلاص برای خدا، سختگیری بر مدیران و مسئولان، ولایت مداری، پایبندی به دین و احکام اسلامی، شهامت در پذیرش اشتباه، پایبند نبودن به اشخاص و احزاب سیاسی، مصرف حساب شده ی بیت المال، قانون گرایی، پرهیز از تمرکز، مبارزه با ویژه خواری و ...، بسیاری از این شعارها بین همان 13 میلیونی که به وی رأی ندادند عوامل بسیار تعیین کننده بودند مثلاً چه بسیار کسانی که به احمدی نژاد رای ندادند چون ایشان از فلسطین حمایت می کرد و به همین دلیل شعار دادند نه غزه نه لبنان، دلیل این که احمدی نژاد در تهران کمترین رأی را آورد این بود که شعار وی توسعه ی تمام ایران و پرهیز از تمرکز گرایی بود، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند به خاطر این بود که رفاه طلب بودند و از سادگی و ساده زیستی و ساده پوشی و ساده گویی بدشان می آمد، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند قبلاً مستقیم یا غیر مستقیم از ویژه خواری متنعم می شدند، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند طرفدار تقویت ولایت و ولایت مداری نبودند، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند از بی قانونی بیشتر خوششان می آمد، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند به خاطر رعایت نکردن قواعد بازی سیاست رأی ندادند، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند بخاطر بوسیدن دست رهبر رأی ندادند و ... همه ی اینها دلایلی نیست که به راحتی یک نفر امروز به کسی رأی بدهد و فردا ندهد، بلکه این ها معیارهایی مهم برای جذب و دفع افراد بوده و تا مردم احساس نکنند که افراد دست از این معیارهای شان برداشته اند، نظرشان نیز در مورد آنها بر نمی گردد.
...یعنی نمی شود که هم طرفداران ساده زیستی به کسی رأی بدهند و هم طرفداران رفاه طلبی، نمی شود هم عاشقان ولایت به کسی رأی بدهند و هم ضدولایت فقیه، نمی شود هم تهرانی متعصب از کسی خوشش بیاید و هم روستایی متعصب، نمی شود هم طرفداران رعایت حجاب در جامعه از کسی خوششان بیاید و هم بی حجابانی که مغرضند، نمی شود هم عاشقان آمریکا از کسی خوش شان بیاید و هم کسانی که مرگ بر آمریکا می گویند و خیلی از این محالهای دیگر! نتیجه این که اگر کسی 25 میلیون رأی برای برخی خصلت ها بدست آورد و 13 میلیون رأی را برای همان خصلت ها از دست داد، هرگز نمی تواند هم رأی آن 25 میلیون را داشته باشد و هم رأی آن 13 میلیون را مگر با نفاق و دروغ!!! راستی به نظر شما 25+13=؟
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/6/20
9:59 ص
آقای مشایی احتمالاً بر اساس تئوری پردازی های آقای یعقوبی، مدعی وجود ظهوری خاص به نام ظهور صغری قبل از مرحله ی ظهور کامل هستند که در این مرحله دیگر نیازی به ولایت فقیه و یا هرگونه ولایت دیگری نبوده و خود امام زمان مستقیماً ولایت خود را در امور اعمال می کند. بر اساس ادعاهای وارده در ظهور صغری نیز مانند غیبت صغری رابطه ی امام زمان با مردم از طریق نواب خاصی انجام خواهد شد و حال این که ابطال این مسئله با چند دلیل روایی و عقلی عملی است:
نواب خاصه از ابتدا توسط مقام معصوم معرفی شده و سه نائب دیگر نیز به همین ترتیب از طریق نائب قبلی از سوی امام زمان معرفی می گردیدند و به این شکل تمام نواب مورد تایید و معرفی حضرت ولی عصر بودند و به این شکل اگر در دوره ی غیبت صغری کسی مدعی نیابت می شدند، توسط این نواب اربعه که بین مردم شناخته شده بودند، رد می گردیدند؛ تا زمانی که در دوره نیابت آخرین نائب، حضرت امام زمان با توقیعی پایان دوره ی غیبت صغری و آغاز دوره ی غیبت کبری را اعلام کردند. اگر مثال دیگری بخواهیم بزنیم که به شرایط معرفی نائب شبیه باشد می توانیم به معرفی حضرت امیر به عنوان جانشین پیامبر اکرم اشاره که چگونه حضرت پیامبر اعلام ولایت امیر المومنین را اعلام نمود تا هیچ شکی برای حقیقت جویان باقی نماند و اصولا حتی معرفی ازدواج و یا طلاق افراد نیز به نحوی با حضور شهود باید انجام شود که براحتی برای مردم قابل اثبات باشد چه رسد به مسئله ای به این اهمیت که مثلا امام زمان بخواهد نائب خاصه را معرفی کند. آنچه که در تئوری ظهور صغری تعریف می شود، در یک مسئله ی ریشه ای با سایر نیابت ها کاملاً تفاوت دارد و آن این که اعتبار یک مدعی نیابت و یا یک مدعی ارتباط با امام زمان تنها در صورت تایید علنی خود حضرت امام زمان میسر است و نه تنها براساس روایات موثق که مدعیان چنین ارتباطی را کذاب می نامد، بلکه بر اساس عقل نیز نمی توان دلیلی عقلی برای قبول این نیابت پیدا نمود.
از دلایل دیگر روایی آن است این که براساس قول حضرت امام زمان مردم باید در زمان غیبت به فقها مراجعه نمایند که در نوع حاضر مجموعه ای از فقهای مورد وثوق مردم، مرجع ولایت فقیه را در راستای ادامه ی آن ولایت معرفی می نمایند و آنچه در روایت امام زمان در رجوع مردم به فقها در ابطال تئوری غیبت صغری بکار می آید این است که در صورت وجود ظهور صغری و قائل بودن تفاوت در خصوص چنین ظهوری با ظهور کامل، باید این تفاوت در حدیث مذکور از سوی امام زمان ذکر می گردید تا مومنین در اثر چنین حدیثی به گمراهی نیافتاده و تکلیف خود را در زمان ظهور صغری به درستی انجام می دادند.
از دیگر مسائلی که مورد توجه است، این است که نمی شود در زمان غیبت مردم به حال خود رها شوند و حتی حدیث داریم که وقتی دو نفر به سفر می روند یک نفر را به عنوان مسئول انتخاب کنند، چه رسد به این که جماعت مسلمین در برهه ای حساس بخواهند به حال خود رها بشوند مگر این که برای اثبات این فرضیه بخواهیم فرض غیر منطقی وجود نائبِ بدون معرفی نامه را عقلانی فرض کنیم.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/2/19
10:55 ع
90/1/23
9:32 ع
مقاله ای با عنوان "چادری که دیگر ملاک حجاب نیست" خواندم کجا؟! در سایت اصیل حامی مشایی! همانی که اسمش ره وا است ولی بیره وا برازنده ترش است!
در این مقاله با تقبیح خانم هایی که چادری هستند ولی آرایش هم می کنند و یا در محیط کار چادری هستند و در غیر محیط کار چادری نیستند، این چنین نتیجه گیری شده است که چادر دیگر ملاک حجاب نیست و در ادامه جری تر شده و از علما و مسئولان و دولت خواسته است که با تغییر قوانین گزینشی در ادارات، صورت مسئله را به کلی پاک کنند. این مقاله از الزام!؟ به استفاده از چادر در ادارات گلایه کرده است و گفته است که این مسئله نباید در گزینش و استخدام نیروی انسانی هیچ جایگاهی داشته باشد و باید جامعه را مختار گذاشت، باور نمی کنید؟ اصل نتیجه گیری مقاله را تقدیم می کنم:
"اصلاح اینگونه رفتارهای نمایشی تنها یک راه حل دارد و آن اینکه جامعه روحانیت، فعالان حوزه، رسانه ملی و مسئولان فرهنگی کشور با جمع بندی اختلاف دیدگاهها درباره این گونه موضوعات، برنامه های مدونی برای اصلاح ساختارهای اجتماعی ترسیم کنند که در آن افق ها و دیدگاه زنان به موضوع حجاب بازنگری شود و فرهنگ عفاف به صورت خودجوش و به دلیل قرار گرفتن در ساختارهای اسلامی جامعه در میان زنان گسترش یابد. چه اینکه تداوم اجبار زنان به استفاده از پوششی خاص در نهایت نتیجه ای بهتر از آنچه جامعه کنونی ایران با آن درگیر است نخواهد داشت."
مشکل از آن حد گذشته است که من بخواهم از اهمیت حجاب و عفاف به عنوان یک الزام شرعی و اهمیت آن در سلامت جامعه بنویسم، ویا بخواهم بگویم که ریا یک امر درونی است و نمی توان چادری ها حتی از نوع آرایش کرده ی شان را ریا کار دانست فکر نمی کنم لازم باشد که در محکومیت شکستن قبح گناه بنویسم. فکر نمی کنم لازم باشد بگویم که هم اکنون در اکثر قریب به اتفاق ادارات هیچ الزامی به استفاده از چادر نیست، آری موضوع از این حدها گذشته است، بحث، بحثِ سکولاریزم جدید است.
آری سکولاریزم دوباره در حال تنفس در این کشور است، صدای خس خس شوم نفسش دوباره بلند شده است. انگار دوباره دولت مسئول حذف ریا از جامعه شده است و این را از کار فرهنگی می داند. فکر نمی کردم لازم باشد به این دولت بگویم که در هر جامعه ای که دینداری ارزش باشد، ریا حتماً وجود خواهد داشت و تنها در زمانی ریا حذف می شود که دینداری ارزش نباشد. متأسفانه نه تنها سکولاریزم جدید فساد را تقبیح و صواب را تبلیغ نمی کند، بلکه امر به معروف و نهی از منکر را آن هم در حد ناچیز موجود بر نمی تابد. متأسفانه نه تنها دولت امر به معروف و نهی از منکر را که در ادارات و جامعه روبه قبله شده، احیا نمی کند، که اصل معروف بودن امر به معروف و نهی از منکر را محکوم می کند.
آقای احمدی نژاد! منم دوست شما! یک نگاهی به اطرافتان بیندازید! منِ بی خبر از همه جا، مقاله ای نوشتم در باب تأثیرات طرح مکتب ایرانی و مهمترین تأثیرش را ضربه به اسلام و خود ایران معرفی کردم و این مسئله را موجب تفرقه ی قومیتی عربی-ایرانی دانستم که به تازگی خودتان به آن اذعان فرمودید و از دست هایی در این زمینه خبر دادید! و نگفتید و شاید ندیدید که این دستهای پنهان دور گردن شما هستند! نکند صاحب این دست های به ظاهر دوست، آبروی منتخب ملت ایران و محبوب مظلومان را می خواهد خفه کند!
آقای احمدی نژاد شما خدمت به حجاب و عفاف را با فرهنگ سازی میسر دانستید و فرهنگ سازی که نشد، ضد فرهنگ سازی هم می شود، آن هم از سوی کسی که به صورت مطلق تاکنون تأییدش نموده اید! نکند هنگامی که دیگر دیر شد هشیار شوید که جریانی عملاً در کار ضدفرهنگسازی فعال بوده است. مگر قرار نبود اگر دستی درکار بود تا تشکیلاتی در خدمت بی حجابی باشد با آن مقابله کنید، چه کار تشکیلاتی بالاتر از اینکه یک رسانه ی وابسته به جگر گوشه شما به راحتی حجاب را به بهانه ی مبارزه با ریا نشانه بگیرد، آن هم بهترین الگویش یعنی چادر را! فکر نمی کنید فرهنگ سازان دولت شما، شخصیت شما را به عنوان یک مسلمان متعهد نشانه گرفته اند!
آقای احمدی نژاد شما که به درستی دولت انتظار را در راستای دولت عدالت می دانید، چگونه می توانید کسی را که اگر سفیانی نباشد کمتر از آن نیست را مصرّاً به ایران دعوت کنید، نکند این مسئله هم قرار است به بدنامی جدیدی برای شما و سرخوردگی جدیدی برای ما تبدیل شود!
آقای احمدی نژاد عزیز! شما همان کسی هستید که اجرای سهمیه بندی بنزین و هدف مندی یارانه ها را با وجود قدرت ریزش آرا در آنها زمین نگذاشتید، چگونه در پیرامون شما کسانی برای کسب آرا خودشان را به درو دیوار می کوبند، جریان چیست که برای مطرح شدن و مطرح ماندن، پول خرج می کنند و همایش و رسانه به راه می اندازند، آنهم در دولت کسی که حاضر نبود برای خودش و حمایت از خودش هیچ کار حزبی و رسانه ای انجام دهد! آقای احمدی نژاد نکند شما ناخواسته نردبان ترقی کسی شده اید که عملش با شما زمین تا آسمان فرق دارد!؟
آقای احمدی نژاد چگونه است کسی در کنار شما که مظهر مبارزه با صهیونیست بوده ای ادعای دوستی با مردم اسرائیل را طرح می کند و بر آن پا می فشارد، فکر نمی کنید این عمل در جهت تشکیک در ضداسرائیلی بودن شما انجام شد!؟ فکر نمی کنید دفاع از پادشاه اردن نیز در همان جهت باشد؟! نکند روزی ما دوستانت را مقصر بدانی که آیینه ات نبودند و اشتباهت را ننمودند!
آقای احمدی نژاد! نکند افتخار شما به ارتباط بی واسطه ی با مردم و علما با یک مسئول دفتر کورشده باشد! نکند نه علما صدای شما را می شنوند و نه شما صدای علما را! نکند مشایی شما در کنار آن نماینده ی مردم قم، که اتفاقا هم ولایتی هم هستند، به دنبال جدا کردن شما و روحانیت باشند تا دودش اول از همه در چشم شما برود؟!
دوست نداشتم هیچ وقت من هم به این کلمه ی فتنه ی بزرگتر متوسل بشوم ولی انگار این فتنه واقعا در راه است، شاید خیلی نزدیک تر از ظهور!!
90/1/23
1:7 ع
در سایت حامی مشایی که ظاهر و باطنش نمایان و در یک سمت و آن هم خدمت به مشاییسم است، مقاله ای درج شده با عنوان "مشایی شهید آوینی دیگر، قدرش را بدانیم" و در آن با بیان مصداق هایی از آزاداندیشی های والای شهید مرتضی آوینی، ول اندیشی های آقای مشایی را از نوع همان ها می داند. نمی دانم چگونه می توان بین محبت آقا سید ما به آقای فراستی و محبت مشایی به مردم اسرائیل تناسبی برقرار کرد و نمی خواهم هم یکی یکی مصداقهای موجود در آن مقاله را رد یا تحلیل کنم، اما تا آنجایی که من خاطرم هست، شاخص ترین و مهمترین مشخصه های شهید آوینی عزیز دو خصلت گرانقدر بود، بصیرت ولایت مداری.
- بصیرت آقای سید مرتضی آوینی آن قدر بالا بود که خاتمی وزیر فرهنگ و ارشاد را در همان زمان وزارتش شناخت و نقدش کرد آن طور که هنوز امثال مشایی جرأت و البته بصیرت چنین نقدی را نداشته اند، چه رسد به زمان اصلاحات که بر تمام ارزشهای معنوی و اسلامی چوب حراج زده شده بود و از ایران و ایرانی چیزی جز یک محتاج و فقیر در برابر استکبار غنی تأویل نمی شد. راستی این شهید آوینی دیگر، (استغفرالله) چگونه در 8 سال انتخابات می توانست ساکت بماند و سخن رانی نکند و ننویسد و هنرنمایی نکند؟؟؟ مگر در آن موقع ایشان کم سن و سال بودند؟! یا شرایط حساس نبود؟! یا آن قدر فعالان زیاد بودند که نیازی به امثال ایشان نبود؟! یا همین شاگردهای از نوع رهوا و بقایی و ... این وظایف خطیر را برعهده داشتند؟! و یا ایشان هنوز کشف نشده بود؟! بصیرت شهید ما آن قدر بالا بود که می توانست با شجاعت بنویسد و پیشتاز رسانه ای و رسانه ای پیشتاز باشد و در عین حال مورد عنایت امام و رهبر خود باشد. این چه بصیرتی بود که آن چنان با ولایت مداری ایشان پیوند بود! چیزی که اکنون کمتر و کمتر پیدا می شود! به خصوص در جبهه ی مشایی! کجا شهید آوینی به بهانه ی منتظر بودن و مهدویت، ولایت فقیه را دور می زد؟!
ولایت مداری آقا سید مرتضی آوینی آن قدر بالا بود که هنوز مثال زدنی است. ولایت مداری وی چه نسبت به امام خمینی و چه به نسبت به امام خامنه ای در بالاترین حد بود. آن طور نبود که مثلاً ایشان اشتباهی بکنند و از سوی امامش مدام پیغام بفرستند که اشتباه نکن و وی بازهم بر اشتباه خود اصرار کند، آن طور نبود که بداند طبق دستور امامش موجب سرشکستگی و سر خوردگی حزب اللهی ها است و باز هم چسبیده باشد به مقام هاها!!
شهید آوینی در مقام هنرمند صاحب ابتکار بود و شاید صاحب مکتب، اما در مقام یک مسلمان، یک بنده بود و مطیع مکتب، نه مکتب ساز، نه مبتکر در ارائه ی تعاریف جدید از دین و فقه، نه تحلیل کننده ی فعالیت های انبیا و اوصیا، نه ولایت مداری ولایت ندار؛ مکتب شهید آوینی نه مکتب ایرانی که مکتب شهادت بود، مکتب اسلام بود، مکتب امام. ایشان عشقش تخت جمشید نبود، بلکه محل عبرتش آن جا بود، ایشان محرابش شلمچه و طلاییه بود نه تریبون سخنرانی!
شهید آوینی خاکی بود و متواضع، بی هیاهو و کم مصاحبه، به دنبال هر تریبونی برای اثبات منیت خود نبود! شهید آوینی خودش را تحمیل نمی کرد، اگر کسی نمی خواستش می توانست کانال تلویزیون را عوض کند، این طور نبود که بگوید هیچ کس نمی تواند جلوی صحبت های مرا بگیرد، این طور نبود که در همه چیز و در محضر همه ی فضلا ادعای فضل کند، کم مانده است که این از خود متشکر، از ما بخواهد بسان امیرالمومنین راه های آسمان را از او بپرسیم و بدانید که از این هم فراتر بعید نیست، چرا که اگر حضرت علی می گفت راه های آسمان را از من بپرسید ایشان نپرسیده برایتان کروکی هم می کشد و البته این را از خصائل رحمت اللعالمین بودن خود می داند.
شهید آوینی یک بار تمام نوشته هایش را معدوم کرد، چرا که آن ها را حدیث نفس می دانست، با این وجود کم اشتباه بود، صریح حرف می زد و بی نقص، آن طور نبود که چیزی بگوید و نیاز داشته باشد تا 10 نفر هر نفر 10 بار حرفهایش را توجیه و تفسیر کنند! تازه بازهم مورد سوءاستفاده ی اسرائیل و آمریکا و ضد انقلاب قرار می گیرد.
شهید آوینی برای انقلاب رحمت بود، زحمت نبود؛ این طور نبود که توان انقلاب را مصروف خودش کند، شهید آوینی خودش را صرف انقلاب می کرد و کرد. شهید آوینی انقلاب را رنگ بود، ننگ نبود. شهید آوینی معلوم بود که بود، یک هنرمندِ ادیبِ مکتبی، این طور نبود که خطیب و فقیه و هنرمند و ادیب و فیلسوف و امام شناس و جامعه شناس و سیاست پیشه و تاریخ دان و ایران شناس و موسیقی دان و ... باشد و هیچ هم نباشد.
شهید آوینی اصلی اصیل بود که انگار در حاشیه بود، شهید آوینی حاشیه ای نبود که به زور خودش را اصل معرفی کند.
شهید آوینی سید شهیدان اهل قلم بود! نه زنده به اهل قلم! نه زنده به اهل کلم (کلمه ها)! نه زنده به اهل فلم (فیلمها)! شهید آوینی در نزد خدا زنده است و به روزی او دلخوش، نه دنبال رأی مردم و به دنبال کسب آرا مدهوش!
شهید آوینی غیرت ماست! مثل بعضی ها نیست که برایمان مهم نباشد! برایش رگ غیرتمان بیرون میزند! من فدایی کلام و رفتار سنجیده ی شهید آوینی ام! من نمی توانم ببینم کسی را که در کلام و رفتار نسنجیده شهره شده است را با اسطوره ام مقایسه کنند! البته این حرف ها را کسی که غیرت ندارد نمی فهمد! غیرت همان است که به هیچ قیمتی نگذاری شیعه دشمن شاد شود! غیرت آن است که به خاطر خدا دوست بداری و به خاطر وی دشمن! غیرت آن است که رحماء بینکم باشی و اشداءُ علی الکفار! غیرت آن است که امر به معروف و نهی از منکر حتی از نوع زبانیش را منکر نشوی و بی فایده و ارتجاع ندانی! غیرت همانی است به کلام اساتید اخلاق با موسیقی حرام رخت می شوید!
شهید آوینی همان است که با شنیدن صدایش و با خواندن کتابش، دل انسان می شکند و روح انسان پر می کشد، شهید آوینی این طور نبود که با شنیدن سخنرانی اش عقل از سرت بپرد و رگ از گردنت!
شهید آوینی با هر کلامش و هر کتابش زحمت حزب الله را زیاد نمی کرد!، حزب اللهی را زیاد می کرد. شهید آوینی منت ایرانیانی (را که البته برایمان عزیز هستند) را که در زمان خطر جنگ رخت سفر بستند را بر کسانی که سفر خطر با رخت جنگ کردند، نمی گذاشت و مکتب اسلام را به خوشایندشان مکتب ایران نمی نامید.
حیف و صد حیف و البته لبیک و صد لبیک که دستور این است که حاشیه، متن و فرع، اصل نشان داده نشود و گرنه این نوشته شقشقیه ای بود که جَست.
90/1/20
11:28 ص
بی شک! این که آقای بقایی در حکم ریاست محترم جمهور به عنوان معاونت اجرایی رییس جمهور منصوب می شود و در واقع به نوعی بجای مشایی سرپرست پیشین نهاد ریاست جمهوری قرار می گیرد، خبری خوشحال کننده برای ما، همه ی اصولگرایان و دوستداران احمدی نژاد عزیز است، به خصوص این که همین چند روز پیش آقای احمدی نژاد، مانور روی مباحث ایرانی و عربی را به مانند مباحث شیعه و سنی در راستای برنامه های دشمنان شمرده شده است.
البته شاید این جابجایی دلایل دیگری نیز داشته باشد که ما به خاطر حسن ظن به رییس جمهورمان، با فال نیک گرفتن مسئله و بدون سوء ظن به خادم ملت، به خودمان اجازه می دهیم حتی موقتی هم که شده کمی ابراز خوشحالی نماییم. راستی اگر چه مسائل و حواشی مربوط به آقای بقایی اصلاً با مشایی قابل مقایسه نیست، ولی از نزدیکان وی و تحت حمایت وی می باشد که تا کنون به تئوری پردازی های کج و معوج نپرداخته و خداکند که در ادامه بازهم نپردازد و صرفاً به فکر کار و خدمت و افزایش انسجام و نظم و هماهنگی در فعالیت های نهاد ریاست جمهور باشد و خدای نکرده به مانند آقای مشایی، این پست را محملی برای مطرح کردن خود و یا مشایی به عنوان رییس جمور بعدی نداند.
البته همانطور که نمی توان گفت که صد حیف که آن رفت، بلکه نمی توان گفت که صد شکر که این آمد ولی خوب بنده به همه ی دوستان این جابجایی را فعلاً تبریک می گویم، حداقلش این است که کمتر چهره و اظهارات مشایی را به بهانه ی رییس نهاد ریاست جمهور تحمل خواهیم نمود!