92/8/8
10:4 ص
سازمان مردمنهاد (NGO) که در فارسی مختصراً "سمن" خوانده می شد، براساس تعریف سایت ویکی پیدیا، در کلیترین معنایش، به سازمانی اشاره میکند که مستقیما بخشی از ساختار دولت محسوب نمیشود، اما نقش بسیار مهمی بعنوان واسطه بین فرد فرد مردم و قوای حاکم و حتی خود جامعه ایفا میکند.
تشکلهای مردم نهاد هم اکنون در دنیا حول محورهای ارزشمندی مانند حفظ محیط زیست و حقوق بشر شکل می گیرد و به جای این که اعضا به صورت پراکنده به سمت هدف های مشترک گام بردارند، برنامه های خود را از طریق تشکل، پرداخت کرده و به صورت منسجم، عقلانی، قانونی، کارا و موثر انجام می دهند. به احتمال قریب به یقین شروع فعالیت تشکل های مردم نهاد با آغاز زندگی اجتماعی بشر و حتی قبل از تشکیل حکومت ها و دولت ها و چه بسا مقدمه تشکیل حکومتها بوده است و البته اهداف این تشکل ها به مرور و با تغییر مشکلات اجتماعی متحول و به روز شده است.
یکی از تشکل های مردم نهاد تاریخی معروف در زمان پیامبر اسلام حول پیمان جوانمردان یا ( حلف الفضول) شکل گرفت که پیامبر اکرم صلوات الله نیز در 20 سالگی به آن پیمان پیوست و بر پایه دفاع از حقوق مستضعفان و ضعفا بود و حتی بعد از پیامبری نیز از آن پیمان به نیکی یاد می کرد و حتی بعد از نبوت نیز خود را به آن پیمان مقید می دانست. خداوند در آیه ی "تعاونوا علی البر و التقوا و لا تعاونوا علی الاثم و العداون"به ما امر می کند تا با همکاری و تعاون که یکی از نمودهای امروزی آن تشکیل سازمانهای مردم نهاد در جهت رشد و ترقی ایمان و خوبی بکوشیم و از این جهت می توان این گونه همکاری ها را یک الزام تلقی کرد.
تشکل های مردم نهاد، به لحاظ این که وابسته به دولت ها نیستند، در راستای رسیدن به اهداف و آرمان های شان بدور از مصلحت سنجی های غیر آرمانی، شجاعانه و در چارچوب الزامات قانونی فعالیت می کنند و این در حالی است که این تشکل ها حتی در کشورهایی که ساختار دولت های شان چندان بوروتراتیک و تنبل نیست نیز پرچمدار حرکت های اجتماعی هستند و این نشان از موثر بودن این تشکل ها و کارایی بیشترشان بر نهادهای دولتی است. اگر چه نهادهای مردم نهاد به لحاظ مالی چندان قابل رقابت با نهادهای دولتی نیستند اما با استفاده از ابزارهایی که دارند می توانند در جهت هدایت، فشار و حتی الزام نهادهای دولتی که از کارکردهای اصلی شان دور افتاده اند موفق باشند.
در کشور ما نیز البته تشکل های مردم نهاد وجود دارند، لیکن دامنه اهداف و عملکردشان بسیار محدودتر از جایگاه واقعی این تشکل هاست و یا عملاً به واسطه ی حمایت ها و هدایت های دولتی و حکومتی، به عنوان تشکل مردم نهاد قابل تلقی شدن نیستند و این در حالی است که کشوری با این همه ارزش ها و آرمان های اسلامی و انسانی نباید اینچنین از این ابزار پیشرفته و موثر محروم باشد، به خصوص این که نظام اداری ما به لحاظ نابهره وری، بوروکراسی و فساد اداری رنج می برد و به این لحاظ براساس آمارهای جهانی یک نظام اداری نامطلوب تلقی می شود و والاترین آرمان ها نیز معمولاً در این نظام ها راهی جز به بن بست و حتی پسرفت ندارند.
مقولاتی که تشکل های مردم نهاد می توانند به آنها ورود پیدا کنند دامنه ی بسیار گسترده ای دارد که به شرط رعایت حدود وثغور قانونی و عرفی می تواند در بسیاری از مسائل و مشکلات مردم و جامعه مفید واقع شود. مشکلات ازدواج، کارگران، زیست محیطی، خانواده، بازنشستگان و ... از مقولات اجتماعی هستند که تشکل های مردم نهاد می توانند به مانند کشورهای موفق در این زمینه فعالیت موثری داشته باشند و اما در کنار این مقولات، مسائل و مشکلات فرهنگی و دینی وجود دارند که به شرط استفاده از این همه افراد نخبه فرهنگی و دینی که به صورت جزیره ای مشغول فعالیت های غیرهم افزا هستند می تواند بسیار موثر واقع شوند.
مطالعه و بررسی تشکل های مردم نهادی که در زمینه های مذهبی توانسته اند موفقیت هایی کسب کنند به یقین می تواند برای علاقمندان به تشکیل این تشکل ها و یا تشکل های نوپا بسیار کارساز باشد، به عنوان مثال جامعه القرآن کریم به مدیریت حجه الاسلام دکتر طباطبایی در قم و اکثر استانها و شهرستانهای کشور به قرآن آموزی تخصصی و اعطای گواهینامه های معتبر مشغول است، یا کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز به مدیریت حجه الاسلام سید محمد انجوی نژاد و یا موسسه یاران سبز موعود (عج) به مدیریت حجه الاسلام دکتر ترابی در رشت از تشکلهای موفق غیردولتی هستند که شخصاً با فعالیت آنها در تربیت نوجوانان و جوانان شیراز و رشت به صورت منسجم، هدفمند و موثر آشنایی دارم و بیشتر هزینه هایشان نیز از طریق کمک های خیرین و کسانی که از خدمات این تشکلها بهره مند می شوند تأمین می گردد. فعالیت همین سه تشکل مزبور در دامنه های تخصصی و جغرافیای شان به یقین موثر و حتی موثرتر از فعالیت سایر ارگان های دولتی هم راستا با ایشان است و این نشان از اهمیت این تشکل ها و ورود نخبگان به این عرصه ها را دارد.
ان شاءالله در مطالب بعدی از آفت ها، موانع، ظرفیت ها و حوزه های رها شده و باپتانسیل برای ورود تشکل های مردم نهاد بیشتر خواهم گفت.
ضمناً برای بازدید از سایت اداره کل تشکل های مردم نهاد می توانید به اینجا مراجعه کنید.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/7/25
8:11 ع
در میان این همه نقشه های خصمانه اقتصادی و سیاسی برای اسلام و مسلمین، بزرگترین نقشه ی استکبار، از نوع نرم است. آمریکا و انگلیس، در قرن اخیر نسبت به ایجاد و تقویت فرق انحرافی اسلامی تلاش فراوانی کرده اند. دو فرقه وهابیت و بهاییت از بزرگترین و مورد حمایت ترین این فرقه ها هستند که هر دو حدوداً در 2 قرن اخیر ایجاد شدند، به این صورت که وهابیت از تسنن و بهاییت از تشیع استخراج گردیدند و به شدت مورد حمایت استعمار پیر انگلیس قرار گرفته و به سرعت رشد کردند. از مشخصات هر دوی این فرق، ساختار شکنی و پاگذاشتن روی اصول مسلم و مشخص اسلام است به نحوی که به راحتی کشتن مسلمانان و یا ازدواج با محارم و بسیاری از محرمات الهی در آنها مجاز شمرده می شود.
سرعت انشار و نزدیکی این دو فرقه به آمریکا، انگلیس و اسرائیل از مشخصات بارز آنهاست به نحوی که رسانه های رسمی و بودجه های کلانی در خصوص حمایت از این فرق مورد استفاده ایشان قرار می گیرد. وهابیت رسماً در عربستان و کشورهای دیگر عربی ریشه دواند و از همان تفکر، شاخه های خشونت طلبی مانند طالبان به خون ریزی در مسلمانان و آبرو ریزی از سیمای اسلام پرداختند. از سوی دیگر دقتی در پرسنل شبکه های تلویزیونی انگلیس مانند bbc نشان می دهد که بسیاری از ایشان یا رسماً بهایی هستند و یا رسماً از ایشان حمایت می کنند.
در عصر حاضر هر دو فرقه ی انحرافی بهاییت و وهابیت در حال خدمت رسانی به اسرائیل هستند، به نحوی که دوستان اسرائیل را دوست خود گرفته و دشمنانش را دشمن خود می دانند که البته با توجه به این که اهل تسنن از اهل تشیع بیشترند، تعداد مسلمانانی که خواسته یا ناخواسته به تفکرات وهابیت دچار شده اند به مراتب بیش از کسانی هستند که به فرقه بهاییت گرویده اند، لیکن هر کدام با تمام قوای انسانی، مالی و رسانه ای خود در شیوع اعتقادات و انحرافات خود راسخند.
آمریکا، اسرائیل و انگلیس نه تنها از نیروهای انسانی، پول و خاک کشورهای وهابی و بهایی برای تحقق اهداف ضداسلامی و به خصوص ضدشیعی استفاده می کنند، بلکه از رفتارهای خشن، بی منطق و سوابق تروریستی ایشان کمال استفاده را انجام داده و اسلام را دینی خشن، بی منطق، تروریست پرور و خوددرگیر نمایش می دهند، در واقع استکبار از فرق بهاییت و وهابیت در جهت تضعیف اسلام و تقویت دشمنان اسلام کمک می گیرد و از تنفر و خشونت این فرق علیه اسلام استفاده کرده و اینگونه وانمود می کنند که اختلافات و جنگ هایی که در بلاد اسلامی رخ می دهد جنگ های مذهبی و قومیتی بین مسلمین است نه جنگ هایی که کفار علیه اسلام ترتیب می دهند.
از انحرافات دیگری که در عرصه ی حکومتی اسلامی وارد کرده اند تفکرات سکولار اسلامی است که نمونه اش را در ترکیه شاهدیم و می بینیم که این تفکر انحرافی نیز چگونه برخلاف ظاهرش که خودش را دشمن اسرائیل معرفی می کرد در خدمت اسرائیل و استکبار جهانی حرکت می کند.در کنار فرق وهابیت و بهاییت، برخی تفکرات انحرافی دیگری نیز وجود دارد که استکبار از پتانسیل همان ها نیز استفاده می کند و برایشان رسانه تأسیس می کند و آنها را مورد حمایت قرار می دهد، یکی از این تفکرات انحرافی، تفکرات تفرقه طلبانه افراطی بین اهل تسنن و اهل تشیع است به نحوی که ایشان را قانع می کند تا به مقدسان همدیگر توهین کنند و عملاً وقتی را که باید برای محکوم کردن دشمنان واقعی اسلام صرف کنند را صرف خصومت با یکدیگر کنند و اینقدر دشمن اصلی را فراموش می کنند که اصلاً حواسشان به شناخت انگیزه استکبار در دادن شمشیر رسانه برای تارومار کردن همدیگر بیندیشند.
کسی که از اسلام چیزی نمی داند و یا مسلمان شناسنامه ای است، شناختش از اسلام همان رفتار مسلمانان است و آن ها را نماد اسلام می داند، پس چگونه می تواند در حالی که بخشی از مسلمین سر برخی دیگر را می برند و مثله شان می کنند و اندامشان را می خورند و یا زنا را تحت لوای جهاد نکاح انجام می دهند را می بیند، نسبت به اسلام علاقه پیدا کند؟! اینگونه است که مسلمانان همدیگر را می کشند و تمایل سایرین را به اسلام کم می کنند و چه ضربه ای می تواند بهتر از این به اسلام وارد کرد؟! نقشه ای که استکبار تا اینجا به خوبی از آن استفاده کرده است و اکنون مسلمانان را گرفتار جنگهای نظامی، قومیتی، مذهبی و ... نموده است.
در حال حاضر معرفی اسلام ناب محمدی تنها در سایه علمای واقعی اسلامی میسر است و ای کاش همانطوری که علمای راستین شیعه این خطر را درک کرده و در جهت رفع آن می کوشند، علمای بیدار اهل تسنن نیز کمر به همت کاهش اختلافات با سایر مسلمانان ببندند و همگی با هم افراطی ها و فرق انحرافی را طرد و رسوا نمایند و نگذارند که تکفیری ها، سکولارها، افراطیون و خشونت طلبان تبر به کمر اسلام بزنند.
این مطلب در عمارنامه و 8 دی منتشر گردید.
برچسب های مرتبط: فرهنگ غرب سوریه انحراف اسرائیل
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/7/20
12:17 ص
برنامه مناظره عصر جمعه این هفته شبکه یک، به موانع اصلی ازدواج می پرداخت که متأسفانه جز بخش اول مناظره، موفق به مشاهده سایر بخش های آن نشدم و از این لحاظ از نقد و تحلیل برنامه عاجزم، لیکن نظر شخصی ام را در خصوص سوال اصلی برنامه به این شکل تقدیم می کنم:
اگر بخواهیم ریشه مشکلات ازدواج را دریابیم همانطوری که حدود 80 درصد بینندگان این برنامه، عوامل اقتصادی را مانع اول ازدواج اعلام کردند، در نگاه اول، باید عوامل اقتصادی را مانع اصلی ازدواج قلمداد کنیم، چرا که حل مشکلات تأمین مسکن، جهیزیه، هزینه ازدواج، مهریه و ... هیچکدام بدون پول میسر به نظر نمی رسد، اما آیا این مشکلات براستی اقتصادی هستند؟! این که زن و شوهر حتماً در ابتدای زندگی باید در ملک شخصی خود زندگی کنند آیا یک مشکل اقتصادی است؟! این که جهیزیه دختر را باید به صورت کامل مهیا نمود و چنین توقعی در دختر و داماد نهادینه شده است یک مشکل اقتصادی است؟! آیا این که زن و شوهر حتماً باید برای ازدواج تالار کرایه کنند و به کلی میهمان غذا بدهند و ماه عسل بروند یک مشکل فرهنگی نیست؟! آیا این که مهریه را باید تا آنجا که می شود بالا گرفت که دیگر کسی هوس ازدواج نکند یک مشکل فرهنگی نیست؟! آیا بسیاری از رسم و رسومات پرهزینه و بی فایده در ازدواج ریشه اقتصادی دارند؟!
همانطوری که در بالا می بینید بخش زیادی از مشکلات اقتصادی که بهانه ی عدم ازدواج بسیاری از جوانان است در واقع ریشه در ضعف فرهنگی و عادات اشتباه فرهنگی ما دارد که نه با فرهنگ ملی و نه با فرهنگ اسلامی ما و حتی نه با فرهنگ غربی هیچ تطابقی ندارد. مسابقه ی خانواده ها در خرج تراشی برای طرف مقابل به مرور به یک جنگ تسلیحاتی شبیه شده است که هیچ کدام از طرفین دوست ندارند در این زمینه از طرف مقابل عقب بماند و هر هزینه ی بیشتر را به مثابه یک غنیمت جنگی تصور می کنند.
در کنار مشکلات اقتصادی که ریشه فرهنگی دارند، مشکلات فرهنگی خاصی نیز وجود دارند که نمی توان از آنها چشم پوشی کرد، بسیاری از این مشکلات و موانع حاصل تهاجم فرهنگی غرب و دور شدن از فرهنگ خانواده دوستی سنتی ایرانی است. تهاجم فرهنگی از جامعه و دوست و فامیل و ماهواره و حتی صداوسیما به خانواده هر کسی نفوذ می یابد و ما بدون این که بدانیم تا خرخره از این خوراک ضدخانواده میل می کنیم. وقتی که ازدواج به یک زندان تشبیه می شود، وقتی که زندگی مجردی یک زندگی راحت و بی دغدغه تبلیغ می شود، وقتی که ازدواج تنها عامل ارضای غریضه جنسی تلقی نمی شود، وقتی که خانواده های کم جمعیت حاضر به دوری از فرزندانشان نمی شوند، وقتی که خیانت در ازدواج یک امر شایع ترویج می شود، وقتی که خانواده ها فرزندان شان را به لحاظ روحی برای ازدواج آماده نمی کنند، وقتی که دختران و والدین شان به تحصیل بیش از داشتن خانواده تمایل نشان می دهند، وقتی که هیچ خانواده ی نوپایی حاضر به زندگی در خانه ی پدر و مادر نیستند، نمی توان عوامل فرهنگی را مانع اصلی ازدواج تلقی نکرد.
البته مشکلات اقتصادی نیز عامل مهمی است که نباید از آن چشم پوشید، بیکاری، درآمد پایین، اجاره بهای بالا، تورم های پیشرونده نسبت به درآمد، عواملی نیستند که چندان به فرهنگ افراد ربطی داشته باشد و در عین حال، حداقل امکان ازدواج را نیز به غیرممکن نزدیک می سازد. تنها در صورتی که کسی یک شغل با درآمد متوسط برای اجاره ی یک مسکن نقلی و الزامات اولیه زندگی (غذا و لباس) را نداشته باشد و راغب به ازدواج هم باشد، می توان عامل اقتصادی را مانع ازدواج قلمداد نمود که البته در شرایط اقتصادی حاضر، نمی توان این عده را نادیده انگاشت، اگر چه بسیاری از افراد حتی اگر مقدمات ضروری ازدواج را نیز داشته باشند به دلایل فرهنگی که در بالا ذکر شد، آن را به تأخیر خواهند انداخت.
نتیجه: اگر چه مشکلات فرهنگی عامل اصلی بالارفتن سن ازدواج هستند، لیکن با توجه به این که اصلاحات فرهنگی و فرهنگسازی بسیار دشوار و زمان بر هستند، به نظر می رسد دولت باید درکوتاه مدت روی حل موانع اقتصادی ازدواج، برنامه ریزی جدی کرده و ضمن آن، برای رفع موانع فرهنگی ازدواج نیز با انسجام و استمداد از سایر نهادهای فرهنگی نیز گام بردارد.
این مطلب در 8 دی منتشر گردید.
برچسبهای مرتبط: ازدواج سبک زندگی فرهنگ صدا و سیما
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
92/3/10
12:40 ص
قانون جدید ضد حجاب در فرانسه، اولیای دانش آموزان را در خصوص محجبه بودن محدود می کند، قبلاً حجاب خود دانش آموزان نیز در قانون دیگری ممنوع شده بود، اما همان ها که با ژست روشنفکرانه، حجاب را یک امر شخصی و غیر الزامی می خواندند، در چنین مواردی جز سکوت، گزینه ای ندارند.
همان ها که الزامی بودن پوشش را غیردموکراتیک می دانند گویا الزامی بودن بی حجابی را دموکراتیک می شناسند!! به راستی چرا در حالی که غرب برای تفکر منحط مادی خود تقدس دیوانه وار و غیر قابل دفاع قائل است، برخی از ما به دنبال تقدس زدایی از قوانین الهی و دین مبین اسلام هستند؟!
البته دلیل این همه قوانین و فشارها علیه حجاب و عفاف چیزی جز تأثیر غیرقابل انکار معنوی در جامعه نیست. حجاب جامعه را به تفکر وا می دارد، اهداف مادی را زیر سوال می برد، روح شیاطین را دچار عذاب می کند و فرهنگ سخیف غرب را به چالش می کشد. حضور یک زن محجبه در جامعه ی غربی، خط قرمز پررنگیست بر تبلیغات میلیاردی شان که انسان را در قوای شهوانی محدود میداند و همین است که پوشش یک زن مسلمان را چیزی مستقل از این همه پوشش های مختلف در غرب می شناسند.
به راستی زنانی که با بد حجابی در جستجوی آزادی غربی هستند، می دانند که در غرب نیز نمی گذارند که هرکسی هرآنطور که می خواهد زندگی کند؟! آیا می دانند که در زندگی غربی آزادی آنجایی ارزش دارد که با ایدولوژی شان منافات ندارد و هر آزادی که موجب حتی تبلیغ علیه تفکراتشان باشد را بر نمی تابند؟! آیا می توان به پشتوانه ی تبلیغات آزادی دوستانه ی غرب، چشم را بر دیکتاتوری فرهنگ غرب بست؟!
این مطلب در سایت چریغ و 8 دی منتشر شد.
برچسب های مرتبط: عفاف و حجاب فرهنگ غرب
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
92/2/30
1:35 ع
هرچقدر که در این سالها شاهد کم کاری مسئولان فرهنگی و اجرایی در مقوله ی ترویج حجاب و عفاف هستیم، خوشبختانه شاهدیم که به همت بچه حزب اللهی ها، در فضای مجازی برای آن تلاش قابل تقدیری انجام می شود، که البته در اجرای این کار خوب هم مثل هر کار خوب دیگری آفات و اشتباهاتی دیده می شود که لازم دیدم به آن بپردازم.
این نگاه که حجاب می تواند زیبایی های خانم ها و دختران را بیش از بی حجابی یا به اندازه آن نشان دهد از نگاه های غلطی است که متأسفانه در نگرش برخی مروجان حجاب و به خصوص در تصاویری که در تبلیغ حجاب ساخته و نمایش داده می شود ترویج داده می شود. اصرار بر نمایش چشم و ابروهای زیبا و بعضاً آرایش کرده در پس نقاب یا چادر از این موارد به شمار می رود و یا برخی از این تصاویر دستان مزین به ساق های توری و یا گیپور و با رنگهای شاد را به نمایش می گذارد و یا دستان خانم های جوانی را نشان می دهند که انگشترهای تزیینی خوش آب و رنگ پوشیده اند، یا تصویر علی رغم نمایش حجاب ظاهری، عشوه گری زنانه را نیز به همراه دارد.
آنچه که در بحث ترویج حجاب و عفاف مهم است این است که باید خود عفاف و حجاب را به عنوان زیبایی نمایش داد، نه کسی را که لباس محجبه پوشیده است. ترویج این نگاه که حجاب و به خصوص چادر موجب زیباتر به نظر رسیدن می شود به انحراف در بحث حجاب نیز منجر می شود، به عنوان مثال چندی پیش از سوی آقای جوانفکر نیز به این شکل گفته شده بود که چون چادر صورت زن را قاب و زیباتر می کند بهتر است استفاده نشود!!!، به راستی باید مواظب باشیم در قبال مطلبی که به دیگران منتقل می کنیم، یک شبهه و یا اشتباه نیز به ایشان انتقال داده نشود، اشتباهاتی که بعدها می توانند در قالب یک انحراف بروز یابند.
حجابی که عفاف به دنبال نداشته باشد و عفافی که با حجاب همراه نباشد، هر دو ناقصند و نامطلوب. در تبلیغ حجاب و عفاف باید هم معیارهای فقهی حجاب اعم از محدوده ی پوشش و زینت نداشتن رعایت شود و هم معیارهای عفیفانه مانند نداشتند عشوه گری و طنازی و جلب توجه.
این مطلب در سایت 8 دی و کاوش پرس منتشر گردید.
برچسب های مرتبط: عفاف و حجاب فرهنگ رسانه
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/1/28
2:6 ص
تربیت فرزندان از مهمترین اهداف هر خانواده ی سالمی است و بسیاری از برنامه های خانواده تحت الشعاع مسائل تربیتی و آموزشی فرزندان قرار می گیرند. یکی از مواردی که همزمان با رشد فرزندان در دستور کار والدین قرار می گیرد، کلاس های آموزشی است. کلاس های آموزشی بسیار متنوعی از هنری تا علمی، ورزشی و فرهنگی وجود دارند که والدین با توجه به علایق خود و تمایلات و استعدادهای فرزندانشان و نیاز عرف جامعه برخی از آنها را انتخاب کرده و فرزندان خود را به صورت مستمر و یا مقطعی به آن کلاس ها گسیل می دارند. شناسایی استعدادهای کودکان معمولاً در کشور ما به درستی صورت نمی گیرد و علایق فرزندان نیز معمولاً بر اساس علایق والدین و علایق والدین نیز متأسفانه بیشتر بر اساس عرف جامعه و حتی چشم و هم چشمی های ایشان شکل می گیرد. وقتی که جامعه آموختن زبان خارجی را برای کودکان عرف می کند، مقاومت والدین در برابر این حس نیاز، خیلی سخت می شود. وقتی که در برخی طبقات اجتماعی کلاس موسیقی عرف می شود، کمتر والدینی در برابر این عرف مقاومت می کنند و اینچنین است که نه استعداد و نه نیاز و نه حتی علاقه در انتخاب و جهت دهی کودکان نقش چندانی ایفا نکرده و عرف حرف اول را در این خصوص می زند.
عرف یا عادات اجتماع، چیزی نیست که بتوان به عنوان روش تربیتی مناسب از آن یاد کرد، چرا که بسیاری از عادات و رفتارها و نیازهایی که در اجتماع زاییده می شوند، با اصول اخلاقی و شرعی و انسانی منافات دارند حتی کاذب هستند؛ از سوی دیگر محدودیت انتخاب کلاس های آموزشی به لحاظ بودجه، زمان و توان فرزندان ایجاب می کند که بین این حجم انبوه از کلاس های موجود، تعداد خیلی کمی برای این کار انتخاب شوند و با توجه به سرنوشت ساز بودن این انتخاب ها، نهایت دقت در آنها لحاظ گردد؛ این مسئله در خانواده هایی که به تربیت دینی و اخلاقی فرزندانشان اهمیت بیشتری می دهند، الزامی تر است که در واقع این مطلب برای این خانواده ها تقدیم می گردد:
ورزش از مهمترین نیازهای جسمی و حتی روحی در عصر حاضر است که حتی از سوی علمای دین و شخص مقام معظم رهبری بارها و بارها به عنوان یک معروف به آن توصیه گردیده است و به تبع، کلاس های ورزشی نیز از اولین نیازهای آموزشی هر کودکی به شمار می روند. انتخاب ورزش مناسب برای هر کودک به ویژگی های جسمی و جنسیتی کودک و ویژگی های تخصصی، فرهنگی و اجتماعی هر ورزش بستگی مستقیم دارد. برخی از کلاس های ورزشی موارد مفید و کاربردی مانند شنا یا دفاع شخصی به کودکان می آموزند و برخی نیز مانند بازی های گروهی به لحاظ اجتماعی فرزندان را تقویت می کنند و برخی نیز مانند ورزش های رزمی یا انفرادی شخصیت فرزندان را با عزت به نفس بار می آورد، ولی در کنار تمام ویژگی های مثبت برای هر ورزشی، بعضاً نکات منفی نیز وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرند، به عنوان مثال برخی کلاس های ورزشی مانند ژیمیناستیک، برخی از تمرینات خود را به سمت رقص هایی مانند باله و استفاده از موسیقی های تند برده اند و تقریباً فعالیت در این ورزش ها بدون آلوده شدن به این مسائل غیر ممکن شده است و یا این که برخی از باشگاه ها رعایت حریم ها و روابط زن و مرد را در باشگاه ننموده و یا لباس های برخی از ورزش ها طوری است که ادامه ی فعالیت آنها تا رده های قهرمانی عملاً مستوجب پوشیدن لباسهای خارج از شأن کودکان مان می گردد، اینها مسائلی است که یک خانواده در هنگام انتخاب رشته ی ورزشی برای فرزندشان باید در کنار ویژگی هایی مانند جنسیت و عوامل جسمی مدنظر قرار دهند تا ورزش و اخلاقیات فرزندان مان در تضاد یکدیگر قرار نگیرند.
هنر از نیازهای هر روح سالمی است و هر فردی با توجه به روحیات و استعدادها و اخلاقیات خود می تواند در یک یا چند رشته ی هنری فعالیت کند. در بین هنرهای معمول برخی از هنرها چه به صورت ماهوی و چه به لحاظ حواشی (مانند رقص و مجسمه سازی و موسیقی)، فضای مناسب تربیتی را برای کودکان مهیا نمی کنند و بعضاً حرام شرعی تلقی می شوند که ورود فرزندان به این حوزه ها هرچند با رشد سریع هنری شان همراه باشد، ولی عملاً شخصیت ایشان تحت تأثیر آن هنرها و حواشی آنها از تربیت اسلامی و دینی دور می شود؛ در نقطه ی مقابل هنرهای غیر شرعی یا غیراخلاقی، هنرهای دیگری مانند قرآئت قرآن، خوشنویسی، نویسندگی، شاعری و ... می توانند موجب اغنای روحی و ارتقای شخصیتی فرد گردند و به همین لحاظ هدایت فرزندان به سمتی که با علاقه وارد این هنرها شوند و در مسیر این هنرها در خطی که قرآن مجید در انتهای سوره ی شعرا ترسیم کرده است (یعنی از هنر خود در جهت بیان حرف حق و مقابله با بدی و ظلم استفاده کنند)، عملاً همراه با خدمت به جامعه در جهت ترویج دین و اخلاقیات خواهد بود. در میان هنرها، برخی جایگاه شان ویژه تر از سایرین است، مثلاً قرآئت و حفظ قرآن و به طورکلی حشر و نشر با قرآن نه تنها اغنای روحی می کند بلکه بار محتوایی و اعجاز تربیتی قرآن، سنگ گوهر وجودی کودکان را به گوهر انسان وارسته و با اخلاق تبدیل می کند که شرکت در کلاسهای قرآنی مانند جامعه القرآن برای علاقمندان پیشنهاد می گردد.
تعاملات مثبت اجتماعی مانند حضور در عبادات اجتماعی، نحوه ی انتخاب دوست و حفظ آن، چگونگی و حدود کمک به سایرین، ارائه ی کارهای گروهی و هدفمند، شناخت نسبی افراد در کمترین زمان، چگونگی مواجهه با ناملایمات و سختی ها و امثال آنها برای هر کودکی می تواند موجب پیشرفت فردی و اجتماعی وی گردد، که تسریع در این مناسبات و تعاملات معمولاً با توجه به کاهش جمعیت خانوارها، عملاً به بیرون از فضای خانواده نیز محتاج است، لذا مهدکودک، مدرسه و برخی کلاس ها و یا مکان های عمومی مانند مساجد، پایگاه های بسیج، پایگاه های هلال احمر و کانون های پرورش فکری می توانند در رشد شخصیت اجتماعی فرزندان نقش مهمی ایفا کنند. این فضاها و کلاس ها مناسبات فرزندمان را با خداوند، معلم، مربی و سایر کودکان به خوبی تنظیم می کند. در بسیاری از این کلاس ها مطالب مفید دیگری نیز در کنار نحوه ی تعامل با گروه و جمع به فرزندان یادداده می شود، مثلاً در کلاس های هلال احمر کمک های اولیه و کمک به هم نوع به کودکان آموزش داده می شود و یا در مساجد، نماز، وضو یا احکام نوجوانان و کودکان و یا قرائت قرآن به ایشان منتقل می گردد، با این اوصاف جایگاه کلاس های آموزشی گروهی نسبت به کلاس های انفرادی و کم جمعیت به خوبی مشخص می شود. کودکان از قبل از مدرسه و در همان هنگام انتخاب مهدکودک می توانند به سمت مهد کودک هایی با کلاس های رقص و موسیقی و زبان گسیل شوند و یا به مهدقرآن هایی با فضای معنوی و مرکب از بازی و تربیت اسلامی، انتخاب گروهی که کودکان تان در آن رشد اجتماعی می یابند مطمئناً در شخصیت فردی و گروهی ایشان تأثیر بسیار مهمی خواهد داشت.
از کلاسهای دیگری که معمولاً بسیاری از والدین به آنها رغبت نشان می دهند کلاسهای آموزشی و علمی هستند، کلاسهای درسی و فنی مرتبط با درس و یا غیر مرتبط با آنها مانند کلاسهای رباتیک و زبان، در هر صورت کلاس های علمی و فنی اگر چه شاید روی شخصیت فرزندان چندان تأثیر متفاوتی ایجاد نکند اما در برآورده کردن نیازهای جامعه و هدایت فرزندان به درک اهمیت نیازهای سایر هم نوعان و اجتماع و کشور کمک می نماید، ولی توصیه می شود که در کلاس های آموزشی افراط صورت نگیرد و در صورتی که نیازی به کلاسی وجود ندارد کودکان را درگیر چنین کلاسهایی ننمایید، مثلاً در حالی که زبان های خارجی بسیار فرار هستند و کودکان مان تا سالها معمولاً به آن ها هیچ نیازی پیدا نمی کنند عملاً هزینه کردن و وقت گذاشتن برای این کلاسها فایده ی چندانی ندارد و حال این که همین وقت را مثلاً می توان در کلاسهای دسته های قبل مصروف نمود. در خصوص نیازهای درسی باید توجه داشت که بهترین مرجع برای رفع مشکلات درسی کودکان، همان مدرسه هستند و تمرکز روی کتاب های و کلاس های متفرقه ی درسی، عملاً تمرکز فرزندان را از مدرسه و آموزشهای معلم می کاهد و بعضاً موجب انزجار کودکان از درس می گردد.
در کنار تمام موارد بالا، باید توجه داشت که حتی نباید در تعداد کلاس های مفید نیز افراط نمود چرا که زیاد بودن کلاس ها، موجب دوری بیش از حد فرزندان از کانون خانواده و درس و بعضاً دلزدگی و خستگی از درس و سایر نیازهای آموزشی و تربیتی می گردد، لذا توصیه می کنم در گام اول نیازهای درسی کودکان را در همان مدرسه و کلاس های درسی برآورده سازیم و به همان حد اکتفا کنیم و در گام دوم با انتخاب یک رشته ی ورزشی مناسب، یک رشته ی هنری خوب و همچنین امکان فعالیت فرزند در گروه هایی مانند بسیج و هلال احمر، در برآورده کردن نیازهای روحی، جسمی، فردی و اجتماعی کودکان تعادل ایجاد گردد.
این مطلب در سایت چریغ و مجله پارسی نامه منتشر گردید.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/1/26
9:55 ص
شاید در ابتدا بگویید خب این بحث چه فایده ای دارد؟! حداقل فایده اش این است که بدانیم که اولاً به کدام سمت می رویم و ثانیاً این که کمی به خودمان بیاییم شاید قبل از این که به روزمرگی گرفتار آییم در افکار و برنامه های مان تغییراتی دهیم.
با توجه به این که مقنعه ها به سمت روسری و روسری ها به سمت لچک و شالهای کوچک رفتند و موها از جلو و عقب عیان شدند، دیگر باید منتظر ماند با توری و نازک شدن همین روسری ها، کم کم حجاب سر برخی از این خانمها، کلاً به سمت عدم گام بردارد، پس دیگر کم کم می توان به همت مسئولانی که همان 2 تار مو را مشکل نمی دانستند منتظر مشاهده ی موهای رنگ و وارنگ و مش کرده و بدون روسری در جامعه ماند.
با توجه به این که چادر به مانتو و مانتو به مانتوهای چاک دار و مانتوی کوتاه و سرافن و پیراهن های نازک و چسبان گام برداشت، عملاً دیگر جز محدوده ی کوچکی از حجم بدن برخی بانوان چیزی برای عیان شدن نمانده است و به همین لحاظ جز عیان شدن همان حجم از بدن دیگر مسئله ی بدی در این حیطه مورد انتظار نیست.
پس از تغییر شلوارهای پارچه ای بانوان به شلوارهای لی و بعد شلوارهای لی کشی و شلوارک های برمودا و شلوارک، هم اکنون در مرحله ی ساق شلواری های چسبان قرار داریم، اگر چه گویا فعلاً هنوز برخی از غیور همسران این زنان، کوتاه نیامده اند ولی به نظر می رسد در آینده ی نزدیک همین ساقهای شلواری به سمت توری، نازک و بدن نما شدن حرکت کرده و مهر بی عفتی و بی غیرتی کامل را بر تارک این زنان و همسرانشان خواهد نشاند.
آرایش خانم های بدحجاب کشور ما به گونه ای پیش رفته است که به لحاظ متدهای آرایشی در دنیا حرفی برای گفتن داریم و در مصرف مواد آرایشی نیز دارای رتبه و مقامیم، به نوعی که گمان نمی کنم در هیچ کشوری، هیچ زنی برای رفتن به مکانهای فساد نیز به اندازه ای که برخی زنان ما برای رفتن تاسرکوچه، این همه از تکنیکها و تاکتیکهای آرایشی استفاده کند.
کلاً وبا جمع بندی از بحث بالا به نظر می رسد باید از همت دولت سازندگی در ول کردن مسائل فرهنگی و از دولت اصلاحات در آزادی و ترویج فرهنگ غربی و تسامح دولت به عدالت با آن شعار معروف در مورد دوتارمو همچنین پشتکار مروجان و فرهنگسازان حوزوی و دانشگاهی و آموزش و پرورشی و صداوسیما کمال تشکر را به خاطر یک قدم ماندن به بی حجابی کامل داشته باشیم.
متأسفانه و متأسفانه باید بگوییم که فرهنگ عفت و حجاب نه به لحاظ کیفیت و نه به لحاظ کمیت به سمت مطلوب حرکت نمی کند و خداکند که مسئولان، فرهنگساران و هنرمندان کشور هر چه زودتر به خودشان بیایند و لااقل به همان کار فرهنگی که به بهانه ی آن هرگونه کار انتظامی را تعطیل کردند را به جد پیگیر باشند و البته نمی توان خوشبین نیز بود، چرا که از کسانی که خودشان چندان به اسلام و احکام آن پایبند نیستند چگونه می توان انتظار ترویج آن را داشت.
تکمیلی: حین به دنبال گشتن تصویر مناسب برای این مطلب دیدم که برخی سایت های مدل و لباس برای دختران و بانوان ایران لباس های غیر عفیفانه طراحی می کنند و چقدر زود همین مدها درکشور ما به صورت فراگیر به کارگیری می شوند که 3 تصویر را به عنوان نمونه از یکی از این سایت های مد و لباس در همین مطلب منتشر کرده ام، ولی مسئولان و هنرمندان و فرهنگ ساران ما همچنان به دنبال این هستند که آیا باید کاری کرد یا نه و آیا اصلاً این بی حجابی ها هدفمند و با برنامه ریزی انجام می شود یا نه به صورت خودجوش؟!!!
این مطلب در سایت 8 دی و مجله پارسی نامه و پایگاه خبری تحلیلی فریاد گیلان منتشر گردید.
برچسب های مرتبط: عفاف و حجاب فرهنگ
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/12/8
9:59 ص
در حالی که در جشنواره ی فیلم فجر ادعا و رفتارمان طوری است که نشان دهیم دقت داوران جشنواره صرفاً به مسائل تکنیکی است و پایبندی به این اصل، بعضاً موجب رسیدن فیلم های با محتوای ناسازگار با اصول اسلام و انقلاب به سیمرغ می گردد، اما جوایز این دوساله ی اخیر اسکار که غرب و آمریکا تمام همتش را در تمام جبهه ها بر علیه ایران بسیج کرده است، به فیلم های جدایی نادر از سیمین و آرگو می رسد. فیلمهایی که هر دو ضد ایران هستند و هر دو مسائل داخلی کشور و مبانی دینی را هدف قرار داده اند. واقعیتی که سال پیش در مورد جدایی نادر از سیمین از سوی سازندگان و برخی طرفداران ایشان تکذیب می شد، امسال شواهد جدیدی در اثبات آن پیدا شده است. پارسال که از سیاسی بودن این جشنواره و هدف دار بودن چنین گزینشی سخن راندیم، گفتند که به جای افتخار، تشکیک می کنید؟!! و امسال دیگر بحث از تشکیک ما گذشته است، هرچند نمی دانم هنوز برخی در حال افتخارند یا نه؟!
هرچه می گوییم هنر ابزار است و از خود اصالتی ندارد، گویا برخی متعصبان هنر و حتی مسئولان دولتی ما نمی توانند آن را درک کنند، همان ها که از سفارشی بودن هنر و سینما در ایران سخن می رانند، نمی توانند جهت دهی های قوی و آشکار را در هالیوود و جشنواره های غربی ببینند و تشخیص بدهند، گویا چشم شان را ظواهر دل فریب و رنگ و لعاب فیلم ها، از دیدن واقعیت های پس پرده نابینا کرده است. هنرمندان ما بعضاً هنر فی نفسه را قابل تقدیس می شمارند و حال این که مقصد و آرمانشان جاییست که خود به لحاظ هنر، فاشیستی ترین رفتارها را دارد و به این شکل، خیل عظیمی در عرصه ی هنر، بر کاروان استکبار سوارند و به مناظر پرفریبِ این راه چشم دوخته اند و مقصد را نمی بینند.
براستی هنری در غرب هنر قابل ستایش است که نگاهش به ترویج سیاست های مستکبرین باشد. بعنی بگوید که جهان نیاز به ژاندارم دارد، بگوید که کشورهای مخالف مستکبرین متوحش و بی منطقند، بگوید که کشورهایی که جلوی استکبار مقاومت می کنند تروریست و خشونت طلب هستند و بگوید که چنین کشورهایی مستحقند تا با آنها با خشونت و تروریسم برخورد شود و خلاصه این که ارزشهای الهی و انسانی اصیل را به پای ضدارزش های به رسمیت بخشیده ی خود، ذبح کنند.
البته این نگاه فاشیستی فقط در هنر نیست که جاریست، بلکه در گردش آزاد اطلاعات نیز هست، آن اطلاعاتی که به نفع غرب است باید گردش آزاد داشته باشند و غیراز آن نه!. این نگاه فاشیستی در مورد علم نیز هست، تنها کشورهایی حق دارند از علوم پیشرفته استفاده کنند که در جهت سیاستهای استکبار گام نهند و یا لااقل تضادی با مستکبرین عالم نداشته باشند و همین نگاه در تمام شئون غرب جاریست.
البته تمام این رفتارها اگر چه زیر لفافه های رنگین تبلیغاتی تکذیب می شوند، اما آنگاه که دم خروس شان بیرون می زند، دیگر سکوت است که بر دهان مدافعان لیبرالیسم غربی دوخته می شود. آنگاه که ملت ایران با راهپیمایی و انتخابات مشت بردهان استکبار می کوبند، گردش آزاد اطلاعات در سیم و کابل هایشان گیر می کند و آن گاه که کشوری مانند ایران تحت نظارت و پایبند به مقررات بین المللی حاضر می شود استفاده ی صلح آمیز از علوم نوین که تازه خودش آنها را کسب کرده است را در دستور کار قرار دهد، دم خروس شان در حمایت از علم و حمایت از محیط زیست و پیشرفت کشورهای جهان سوم!! بیرون می زند. و آن گاه که دم از هنر و اصالت تکنیک های هنری و زیبایی می زنند، انتخاب فیلم های کاملاً سیاسی و به نوعی سفارشی مهر بطلان بر ادعاهای پلیدشان می زند. و آن گاه که خودشان را دلسوز مردم جهان معرفی می کنند، با منع فروش دارو به ایران، خودشان به ادعاهایشان زکی می گویند و آن گاه که کسی در غرب به این تضادها می پردازد، همو نیز به نوعی تحریم رسانه ای دچار می شود.
ای کاش مسئولان، هنرمندان و خود ما نیز بیشتر دقت می کردیم و جو گیر نمی شدیم و به جای تسلیت، تبریک و به جای تبریک، تسلیت نمی گفتیم و ای کاش مسئولان مان به راستی هنر را در خدمت انقلابی گری و ترویج اسلام و آزادگی قرار می دادند و عنایتی به آیات 224 تا انتهای سوره ی شعرا و تعمیم آن به سایر هنرها داشتند:
و شاعران را گمراهان پیروى مىکنند
آیا ندید که آنان در هر وادیى سرگردانند
و آنانند که چیزهایى مىگویند که انجام نمىدهند
مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفتهاند یارى خواستهاند و کسانى که ستم کردهاند به زودى خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت
و ای کاش ما مردم نیز به ادعاهای دروغ مدعیان آزادی و علم و هنر و تکنولوژی و گردش آزاد اطلاعات کمتر دل و گوش می دادیم، مفاهیمی که هر روز در شبکه های ماهواره ای خود، خودشان را پایبند به آنها معرفی می کنند.
این مطلب در عمارنامه و 8 دی منتشر گردید.
برچسب های مرتبط: فرهنگ(18) هنر(8) غرب(8) جدایی نادر از سیمین(5) سینما(12)
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/11/28
11:1 ع
بعد از جشنواره ی سنگین فجر و خودنمایی رنگین هنرپیشه ها و متلک پراکنی های ننگین برخی برندگان جوایز، امروز دومین جلسه ای بود که جامعه القرآن رشت ما را به استمداد طلبید. بزرگترین مرکز آموزش قرآنی که به همت حجه الاسلام و المسلمین سید محمد مهدی طباطبایی در سراسر کشور مشغول تعلیم قرآن و تربیت اسلامی این ممکلت است، با مشکلات بسیار سخت اقتصادی و مالی مواجه است. از یک سو تعلیم قرآن و فراگیر کردن آن، با اخذ هزینه های گزاف به سان سایر کلاس های آموزشی، منافات دارد و از یک سو هزینه های مختلف این فعالیت مقدس شوخی بردار نیست. در این مراکز قرآنی کسانی در حال جهاد مخلصانه هستند که به حقیقت می ستایم شان، مدیران و مربیان قرآنی که تمام وقت در حال تعلیم قرآن به سنین مختلف و جنسیت های متفاوت هستند و با چند مرکز در هر استان بار کاهلی مسئولان دولتی و حوزوی را در نشر فرهنگ قرآنی به دوش می کشند.
مربیانی که به ازای هر ماه فقط بین 30 تا 50 هزار تومان اجرت که چه عرض کنم! هدیه، دریافت می کنند که حتی کفاف هزینه های ایاب و ذهابشان را هم نمی دهد، اصلاً با شهریه های ناچیزی که به ازای هر ماه کمتر از 20 هزارتومان از قرآن آموزان اخذ می شود، چگونه می توان توقع داشت که هم هزینه های اجاره بها، هم نگهداری، هم امکانات، هم ایاب و ذهاب و هم هزینه ی اساتید قابل پرداخت گردد، باید مرد برای این مشکل، به خدا اگر جان دهم از این غم به حق است.
در شرایطی که ثانیه ثانیه ی هنرپیشه ها و کارگردان هایی که بر علیه اصول و فروع دین هنرفروشی می کنند، برای مسئولان فرهنگی این کشور ذی قیمت و با ارزش است، به چه حسابی کسانی که عمرشان را هنرمندانه وقف تربیت قرآنی فرزندان این آب و خاک می کنند، باید اینچنین با سیلی صورت خود را سرخ نگاه دارند، آقای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، بیایید و لطفی بکنید و این عنوان شغلی تان را کمی مسئولانه نگاه کنید و یا کمی سبکشان کنید تا لااقل دل رنجور فرهنگ سازان واقعی این کشور اینچنین به درد نیاید.
به جای آن وزیر و دولت مردانی که به این هنرپیشه ها کمک های چندصد میلیونی می کنند و ایشان را حج می برند، بنازم به همت آن بنده ی خدایی را که خانه ی هرچند کلنگی اش را وقف بخشی از فعالیت های گسترده ی جامعه القران رشت نمود و من می سوزم از این که ناتوانم از کمک شایان توجهی به این سنگر مقدس. از فرط ناراحتی، نوشتن هرکلمه ای جز افسوس و ناراحتی گلویم را می فشارد، بر این هزینه ها که پای هنرهای غیردینی و ترویج بی دینی ها ریخته می شود و پای قرآن عزیز هزینه نمی شود، انگار نه انگار که یکی از شافعان و شاکیان بزرگ در محشر همین قرآن مجید است.
دلم می سوزد از این که آموزش و پرورش که به قول خودش وظیفه ی تعلیم وتربیت فرزندان این ملت را برعهده دارد، نه تنها کمکی به این جهادگران نمی کند، بلکه برای گواهی های این معتبر ترین مرکز آموزش قرآنی نیز هیچ اعتباری قائل نیست، کودکی که از 4 سالگی تا 6 ساله ای مراحل روخوانی، روان خوانی، ترتیل و تجوید را طی کرده است در مقابل فرزند یک فرهنگی برای ثبت نام در مدرسه ی شاهد هیچ شانسی ندارد و این هم از محبت های وزارت آموزش و پرورش است که نه تنها هیچ کمکی به این مراکز تعلیم و تربیت قرآن نمی کند که حتی اعتبارشان را نیز زیر سوال می برد.
دلم می سوزد برای حوزه ی علمیه و دفاتر ائمه ی جمعه و مراجعی که حاضر نیستند به این مراکز نشر قرآنی کمک شایانی بنمایند و در کنار این هزینه های گزافی که برای ساخت حوزه ی علمیه و متأسفانه بعضاً مراکز تجاری (مثلاً در شهرستان رشت) و دادن شهریه به برخی روحانیون غیر مستحق (نه طلاب در حال تحصیل)، می نمایند، حاضر نیستند این باب مقدس را کمی بیشتر بازنمایند.
دلم می سوزد از این که وزارت ورزش و جوانانی که باید در خدمت جوانان باشد و برای فرهنگ و تفریح سالم جوانان این کشور هزینه کند، فقط می تواند میلیاردی پول به پای بازیکنان بعضاً بویی از فرهنگ و جوانمردی نبرده اند و برخی به اصطلاح فعالان عرصه ی جوانان بریزد و باشگاه های فرهنگ و تربیت انسان های وارسته که جوانمرد تربیت می کنند به قدر استوک کفش برخی فوتبالیست ها نیز جایگاهی نداشته باشند.
طولانی شدن این دلنوشته فقط از درد و تألمی است که به عمق وجود حس می کنم وگرنه خلاصه اش می شود این که: جامعه القرآن نمادی مقدس از خصوصی سازی در عرصه ی نشر فرهنگ اسلامی است و روز به روز به سوی محدودیت و تعطیلی گام می نهد، پس فریاد می زنم از این که چرا وقتی یک روحانی با خلوص، مثل حجه الاسلام طباطبایی، عَلمی را الم مندانه و یک تنه به دوش کشیده است، آنها که بودجه های دولتی و وجوهات شرعیه در اختیار دارند، قلم شدن دستِ علمداران فرهنگی را حتی نظاره هم نمی کنند؟!
اصلاً از خیر آقایان گذشتیم، بزرگواران و فعالانی که دستشان به دهانشان می رسد، آنچه در چنته دارند در این عرصه رو کنند، امروز پسرم، چراغ اول را روشن کرد و قرارشد 40000 تومانی را که در حساب پس انداز داشت و می خواست برای خرید پکیج رباتیک هزینه کند را به معلم قرآنش کمک کند، پسر 11 ساله ام نگران عزت و آبروی معلم 24 ساله ی قرآنش در عید است، می فهمد که معلمی که 30000 تومان حقوق ماهانه اش است در این وانفسای گرانی و خصومت دشمنان ایران اسلامی، چه می کشد، و کاش مسئولان و متولیان فرهنگی ما هم لااقل این قدر را می فهمیدند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/8/7
11:17 ص
باتوجه به این که سازمان ها و ادارات حکومتی (اعم از دولتی و غیره) بخش های مختلفی از قبیل حراست، امور فرهنگی و پایگاه های بسیج دارند و برای شان بودجه و نیروی انسانی مستقل (به غیر از بسیج که از همان کارمندان با وظایف مختلف اداری تأمین می شود) تعریف شده است، ایشان مکلف به ترویج و حفظ و حراست از حریم و شئون اسلامی در ادارت می باشند، اما متأسفانه شاهدیم که این حریم ها در ادارات به درستی رعایت نمی شوند به نحوی که به شخصه شاهد بوده ام که در اداراتی مفاسد مختلف و حتی مستندی از قبیل جنسی، ارتشاء، اقتصادی و حتی رباخواری وجود داشته و عملاً امور فرهنگی و حراست و پایگاه های بسیج هیچ واکنشی در جهت رفع، پیشگری و حتی جلوگیری از رشد و حتی تنبیه متخلفان، از خود نشان نداده اند و متأسفانه و متأسفانه و متأسفانه از بین همین مشکل داران، کسانی به پست و مقام گماشته می شوند. از آنجا که ریشه یابی در هر مشکلی اولین گام در حل مسئله است، با توجه به سوابق، مشاهدات و تجارب شخصی ام، به برخی دلایل این بیماری صعب العلاج با توجه به تعریف نهادهای حراست و امور فرهنگی و بسیج اشاره می کنم:
1- متأسفانه به کارگماری کارمندان حراست در ادارات بر اساس شرایط و ضوابط نبوده و این افراد بر اساس باندبازی وسیاسی کاری منصوب و عزل می شوند.
2- حراست های ادارات متأسفانه در راستای همان انتصابات، به فعالیت های سیاسی و باندبازی های اداری و خارج از اداری مشغولند و سعی می کنند تا در عزل و نصب ها و مسائل فنی، دخالت های بدون ضابطه و اعمال فشار نمایند و در مسائلی مهمی که در شرح وظایف ایشان قرار دارد، بی تفاوت و تماشاچی بمانند.
3- متأسفانه بسیاری از کارمندان حراست و امور فرهنگی ادارات، خودشان و خانواده های شان اعتقاد راسخی به مسائلی مانند عفاف و حجاب و احکام اسلامی ندارند واین معضل همان معضل عدم اثربخشی برخورد بسیاری از مأموران در بحث های امر به معروف و نهی از منکر است.
4- بسیاری از کارمندان حراست از نوع قرارداری و پیمانی در نظر گرفته می شوند و ایشان حتی علی رغم اعتقادات و خواست قلبی نیز با توجه به پایگاه سستی که به لحاظ استخدامی دارند، توان هیچگونه برخوردی را ندارند و بعضاً ناچار به گزارش سازی و یا تأیید گزارش های کذب در جهت تقویت و یا تضعیف نابجای افراد و رقبا، قرار دارند.
5- عدم آموزش های لازم به کارمندان حراست، امور فرهنگی و بسیج و عدم آشنایی ایشان به نحوه صحیح امر به معروف و نهی از منکر باعث شده است، معدود برخوردهای ایشان نیز غیرمنطقی صورت گیرد و اینچنین مجموعه ای از برخوردهای افراطی و تفریطی که اکثراً غیر قابل دفاع هستند، موجب شده است تا این نهادها در ادارات به جایگاهی منفور تبدیل گردند که حتی کارمندان با سواد، مؤمن و معتقد نیز از کار کردن و حتی همکاری غیر مستقیم در چنین جایگاه هایی طفره بروند.
6- حراست، بسیج و امور فرهنگی در ادارات باید باهم در یک مسیر حرکت و همکاری داشته باشند و نمی توان سیاست های تنبیهی و تشویقی و فرهنگی را مستقل از هم تعریف نمود که متأسفانه در حال حاضر چنین است و علی رغم هزینه و نیروی انسانی بکارگیری شده در این بخش ها، عملاً شاهدی پیشرفتی در این حوزه ها نیستیم.
7- فعالیت های فرهنگی (چه در حوزه امور فرهنگی و در حوزه بسیج) در سازمان ها و ادارات تا حدود زیادی تعطیل هستند و صرفاً به فعالیت های کلیشه ای تبدیل شده اند که غالباً با سندسازی به ارائه کارنامه مشغولند و اینچنین اکثر قریب به اتفاق کلاس هایی که در ادارات با مضمون امر به معروف و نهی از منکر، نماز، حجاب، عفاف و مبارزه با فساد اداری به عنوان گزارش از ادارات خارج می شود تنها یک گواهی از یک حضور کذب در کلاس است تا حداقل امتیازات و نیازهای آموزشی ادارات و کارمندان همچنین بهانه های جذب بودجه با آن ها تأمین شود.
8- معاونت های بسیج ادارات و کارمندان نیز شق دیگری از قضیه هستند که متأسفانه به دلیل عدم تغذیه مناسب با نیروی انسانی متخصص و بودجه مالی و حمایت های لازم از پایگاه های ادارت، عملاً پایگاه های ادارات را به یک جایگاه فرمالیته صرف تغییر شکل داده اند تا با تنظیم و ارسال چند عکس بعضاً مجعول و گزارشهای ساختگی همواره برای ادارات کارنامه های مقبولی ایجاد نمایند، چرا که این پایگاه ها برای کوچکترین بودجه ای باید به مدیران متوسل شوند و این بعنی عملاً بسیاری از فعالیتهای فرهنگی مناسب از دستور کار خارج می شوند.
9- نکته دیگر، کنترل شدید مدیران و روسای ادارات بر حوزه های بسیج ادارات و حراست است تا نکند که احیاناً مفاسد و تخلفات ایشان به مدیران ارشد و یا ارگانهای نظارتی گزارش گردد که همین مسئله موجب شده تا این بخش ها که قاعدتاً باید در حوزه های غیر فنی فرابخشی عمل کنند و گزارش دهند، تحت شدیدترین کنترل ها قرار داشته باشند و عملاً خنثی شوند.
10- عدم اطمینان از برخوردهای غیرسیاسی و منصفانه در حوزه های ستادی و صفی حراست و بسیج موجب شده است بسیاری از افراد امین و مطلع، از ارائه گزارش در زمینه تخلفات خودداری کنند و چه بسا دیده ام حتی گزارشی که به صورت محرمانه علیه یک مدیر یا مسئول ارائه شده است، بعداً روی میز همان مدیر و رییس متخلف سردرآورده و اینچنین فرد گزارش دهنده در ازای تخلفی که گزارش داده شده، مورد شدیدترین تنبیهات و حتی اخراج قرار می گیرد.
11- عدم نظارت مؤثر بر فعالیت های حراست و بسیج در ادارات و حتی به صورت نامحسوس بر خود ادارات موجب می شود تا عملاً با به بن بست رسیدن این نهادها، ادارات برخلاف مسیر صلاح و سلامت حرکت نمایند. اصرار بر دریافت گزارش های مستند و با امضا موجب تعطیلی روند سلامت اداری شده است و حال این که این رویه باید به استفاده از بازرسی های نامحسوس بر اساس همان گزارش های غیر مستند و بازرسی های دوره ای نامحسوس و محسوس تغییر یابد.
12- بحث بسیار مهم و گسترده ی دیگر این است که نمی توان رعایت شئونات اسلامی و مبارزه با مفاسد مختلف را در ادارات خارج از مجموعه جامعه بررسی و کنترل کرد. وقتی در جامعه و سطوح کلان برخورد مناسبی با مفاسد و تخلفات صورت نگیرید، تأثیر این رویه را نمی توان در ادارات نادیده گرفت.
13- بحث بسیار مهم دیگر، بحث های مدیریتی است که قبلاً در مطالب متعددی که بعضاً ذیل همین مطلب درج شده است، مشروحاً مورد بررسی قرار گرفته است.
مطالب مرتبط:
چرایی وضعیت بهره وری در ایران
مهاجرت کارمندان از تهران به چه قیمتی!؟
همه مسئولانه بخوانند
مردم را نجات دهید
عذرنخواهی و عذرنپذیری، مادر گناهان ما
مردم مقصرترند یا مسئولان؟!
چرایی وضعیت بهره وری در ایران
مدیران مهمترین مانع در ارتقای بهره وری و سلامت اداری
مهمترین عامل در ارتقای سطح همت و کار عموم
به شغل خود تعصب نورزید
فرهنگ، مهم مهجور در نهادها
برنامه پایش و اشتباه قدیری ابیانه
در پاسخ به پاسخ دکتر قدیری ابیانه
ادامه ی بحث با آقای دکتر قدیری ابیانه
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.