92/3/9
12:50 ع
" ....مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا.... "
...."هرکسی یک نفر را نجات بدهد گویی همه ی مردم را نجات داده است...."
از روزی که تحت فشار برخی مسئولان محترم مستقیم و غیرمستقیم، ناچار به حذف وبلاگ "یادداشت های یک بازرس کار" (که به صورت تحلیلی و علمی به حوزه ی ایمنی، مسائل کارگری و بازرسی کار می پرداخت) شدم، خلاء سنگینی را در این حوزه احساس کردم که حسب تکلیف و پس از مدت یکسال، این بار با رویه ای شفاف و با توجه به تجربه ی وبلاگ قبلی و بادقت بیشتری، اقدام به راه اندازی وبلاگ جدیدم در همین حوزه به نام ایمنی شغلی و به نشانی http://jobsafety.blog.ir/ نموده ام، که امیدورام به کمک این وبلاگ، بتوانم در جهت صیانت از نیروی کار و حفظ مصالح بازرسی کار، گام های ارزشمندی بردارم، لذا از بازرسان کار و علاقمندان به ایمنی و صیانت از نیروی کار، دعوت بعمل می آورم تا با حضور، نظر و ارائه مطالبِ روز و مرتبط، مرا در این هدف مهم یاری فرمایید. ضمناً امیدوارم دقت نظر حقیر در مدیریت این وبلاگ، با سعه ی صدر بیشتری از سوی مسئولان همراه گردد.
برچسب های مرتبط: قانون کار بازرس کار
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/10/18
1:34 ص
نزدیک به یک سال پیش وبلاگی به نام "بازرس کار" در حوزه ایمنی کار، حوادث ناشی از کار و مسائل بازرسی کار و حتی مشکلات کارگاه های مشمول قانون کار فعالیت داشت که بنا به اقرار مسئولان وقت حوزه ی بازرسی کار، تمام مطالب آن را روزانه رصد می کردند و با توجه به این که مطالب مزبور اکثراً با پیشنهاد همراه بود، مورد استفاده در چند دستورالعمل و بخشنامه نیز قرار گرفت.
وبلاگ بازرس کار اقدام به ارائه ی انتقاد البته همراه با پیشنهاد می نمود و در خصوص دفاع از حقوق صنفی بازرسان کار و عواملی که روی عملکرد بازرسان کار و ایمنی کارگاه ها تأثیر می گذاشت، اصرار داشت و با بیش از 60 مقاله و مطلب مرتبط در حوزه بازرسی کار و ایمنی حدود 3 سال با سعه ی صدر مسئولان بازرسی فعالیت داشت تا بالاخره با تذکرات و نکته گیری های نابجایی که شفاهاً و از مقامات بالاتر وزارتخانه صورت گرفت، تمام تبادل لینک ها در جهت کاهش بازدید کنندگان تصادفی حذف شد و نام وبلاگ نیز به یادداشتهای یک بازرس کار تغییر یافت و حتی برخی مطالب آن نیز رمز دار منتشر گردید، ولی با افزایش فشارها، بالاخره وبلاگ مزبور حذف گردید (که البته بعدها آدرس مزبور از سوی فرد دیگری البته بدون هیچ فعالبتی اشغال گردید).
آنچه که موجب شد این مطلب را بنگارم بازکردن یک زخم قدیمی از کم تحملی برخی مسئولان نیست، بلکه این است که به گوشم رسیده است که یکی از مطالب علمی و فنی وبلاگم را که در برنامه نوبت شما (bbc) معرفی شده بود را نشانی از ضدانقلابی بودن آن وبلاگ دانسته اند و این تهمت به نگارنده ی وبلاگ موجب شد تا همان صفحه ی مرتبط را در سایت مزبور یافته و تصویرش را برای آن مسئول و دفاع از نگارنده وبلاگ بارگذاری کنم تا در صورتی که اشتباه به عرض ایشان رسانده اند، مسئله اصلاح گردد ضمناً برای دیدن بزرگتر تصویر جهت مطالعه ی متن، باید روی آن کلیک کرده یا صفحه ی مزبور save as گردد:
هنوز اعتقاد دارم در جایی که رابطه ی بین مدیران و مقامات ارشد ستادی و کارمندان صفی از طریق حلقه های واسطِ غیر قابل اعتماد و غیرامین، انجام می شود، باید از هر ابزاری که این رابطه را نزدیک تر می کند استقبال کرد و چقدر خوب بود مدیران هر نهادی نسبت به باز نمودن راه هایی که منجر به ارتباط مستقیم پایین به بالا یا بالا به پایین می شود، مانند اجازه داشتن وبلاگ یا اعلام ایمیل شخصی مطمئن (که جز مدیر مربوطه کس دیگری آنها را باز نکند) پیشرو می بودند، نه این که موجب بسته شدن همان راه ها و خسته شدن معدود افرادی باشند که جسارت دور زدن این حلقه ها را داشته و خطرات احتمالی را در جهت اصلاح امور به جان می خرند؛ براستی چگونه زیردستان در یک مجموعه می توانند به حلقه هایی که آثار دیگران را به نام خود ثبت می کنند و پیشرفتشان را روی گرده سایرین می گذارند اعتماد کنند؟!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/2/24
9:43 ع
امروز یک وبلاگ تخصصی را که 3 سال با گمنامی می گرداندم، تعطیل کردم. وبلاگی که بارها و بارها تا نیمه های شب مثل کودکم تروخشکش کردم، وبلاگی که در خدمت حفظ سلامتی کارگران بود. وبلاگم اگر چه بیشتر حاوی انتقاد بود تا تشکر، ولی هم تشکرهم داشت و هم انتقادهایش همواره با ارائه ی پیشنهاد بود. از این وبلاگ هرگز استفاده ی شخصی نکردم، با آن که بارها و بارها می توانستم از حق ضایع شده ام در آن وبلاگ دفاع کنم ولی حیفم آمد که هدف مقدسم را فدای مسائل شخصی ام بکنم.
بارها دیدم که در رفتار مسئولانی که این وبلاگ در حوزه ی وظایفشان بود، تأثیر گذار بوده ام و این تأثیر را با صدور دستورالعمل ها و آیین نامه های جدید مشاهده می کردم، خودشان می گفتند که اول هر صبح این وبلاگ را می خوانند و البته من منکر وبلاگم می شدم چرا که همین تأثیر گذاری برایم کافی بود و البته پذیرش این مسئله هم برای من معذوریت ایجاد می کرد و هم برای مافوقانم مسئولیت، مستنداً می دانستم که این پیشنهادها را بعضاً، بعضی دیگر به نام خودشان ثبت و تبدیل به جایزه کرده اند.
این که انسان برای این که مفید باشد زندگی کند، جزئی از آمالم است و و اقعاً، بدون آن احساس پوچی می کنم، مفید بودن را البته در غنای مالی بدون غنای روحی دنبال نمی کنم.
از 3 سال عمر وبلاگم، حدود 2 سالش را با گمنامی مدیریت کردم و کم کم به دلایلی که بعضاً از اشتباه خودم بود و بعضاً نیز به خاطر نوع نگارشم مشخص بود، لو رفتم و اگر چه به خاطر این که بتوانم به کارم ادامه بدهم، بازهم تکذیبش می نمودم. اما چه سود؟! که کم کم شک ها به یقین تبدیل شد و کم کم هشدارها و تذکرات شروع شد و به همه چیزم گیردادند تا جایی که این محدودیت ها حتی نام وبلاگ و تبادل لینک ها و مطالبم را در برگرفت.
اولین تذکر را با اتهام به ضدانقلاب بودن قورت دادم و سپس آن قدر گلایه ها و تذکرات بالا و بالا رفت که کم کم از سطح مدیر کل وزارتخانه به سطح معاون وزیر رسید و پس از چند کارت زرد از معاون وزیر که دست به دست به دستم می رسید، با خود گفتم که: آقاجان!! چه کاری است؟! می خواهی به مسئولانت کمک کنی تا بهتر تصمیم بگیرند و برنامه ریزی کنند و حال این که ایشان حتی نمی خواهند سر به تنت باشد!!! مرد ناحسابی! بی خیال شو! مثل خیلی های دیگر باش! دلسوزی و تخصصت را بگذار لب کوزه و آبش را بخور!
اکنون که این مطلب را می نویسم یاد آن نوشته ام افتادم که اخیراً و احتمالا در شرایط توهم! در همین وبلاگ نوشته بودم در باب این که "چگونه راحت و موثر انتقاد کنیم" و اکنون که سرم به سد مسئولان خورد و خداروشکر که به سنگ وجدان نخورده است، به خودم می گویم که غلط می کنی که در کار مسئولان و بزرگترانت انتقاد می کنی! اصلاً تو که هستی! حالا گیرم معاون وزیر و به پایینش همه هم تورا بشناسند خب که چه؟! گیرم آثار مفت و مجانیت، منتج به چند آیین نامه ی نان و آب دار برای همکاران ستادیت شده باشد، گیرم نفر اول آزمون برتر علمی بین تمام همکارانت در کشور شده باشی، گیرم هر سال یک تشویقی به جای چند تشویقی از وزارتخانه برایت نوشته باشند، گیرم تورا با ارزنده بودن پیشنهادهایت بشناسند، خب که چه؟! چه فایده وقتی که تیغ در گلویی و خار در چشم؟! دیدم که بهتر است تا به اتهام ضدانقلاب بودن سرمان بالای دار نرفته و مثل آن کاریکاتوریست بدبخت که به شلاق محکوم شد، محاکمه نشده ایم، خودمان کرکره ی وبلاگمان را پایین بکشیم و در آنی بغض درگلو و نم درچشم، وبلاگ سه ساله ام را با تمام اخبار و نظرسنجی و تحلیل هایش برای همیشه قربانی کردم، صدقه سر مدیران چند رده بالاترمان! قبل از این که این بندگان شجاع خدا! به خاطر گناهان یک کارمند عاصی، در خشم معاون محترم وزیر گرفتار آیند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.