92/11/12
11:32 ع
قبلاً در بحث کوتاهی به بحث ازدواج مجدد و چندهمسری پرداخته بودم لیکن به دعوت یکی از میهمانان ارجمند وبلاگ، مطلب کوتاهی نیز در خصوص ازدواج موقت تقدیم می گردد:
یکی از احکام فقهی اسلام مباحث مربوط به بحث ازدواج موقت است که همانند همه ی احکام اسلامی حتماً حکمتی و حریمی دارد که مباحث فقهی آن در تمام رساله های عملیه و موارد حقوقی اش نیز برگرفته از همان احکام، در قوانین موجود است، که فارغ از مباحث حقوقی و فقهی مسئله، نظر شخصی خود را در خصوص جایگاه ازدواج موقت در شرایط امروز جامعه بیان می کنم:
1- به یقین ازدواج دائم بهترین راه کنترل غرائز جنسی است، چرا که در کنار تأمین نیازهای جنسی و جسمی، به بهترین روش نیازهای عاطفی و روحی را پاسخ می دهد و آرامش پایداری را برای افراد ایجاد می کند؛ این ازدواج دائم است که سایبان امن و آسایش را برای فرزندان تأمین می کند و خانواده را به عنوان اصلی ترین نهاد اجتماع ایجاد می کند و از این لحاظ اصولاً قیاس ازدواج دائم و موقت را صحیح ندانسته و هرگز ازدواج موقت را جایگزین ازدواج دائم نمی شناسم و به همین لحاظ ترویج ازدواج دائم به عنوان بهترین راه برای سلامت جامعه و تسکین دردهای جنسی، روحی و عاطفی باید در دستور کار مسئولان قرار داشته باشد. تبلیغ و توصیه به ازدواج موقت در جایی که یک مجرد توان ازدواج دائم را دارد مطلوب به نظر نمی رسد.
2- ازدواج موقت برای مرد و زنی که امکان ازدواج دائم ندارند و به گناه می افتند و یا زنی که امکان ازدواج دائم ندارد و به لحاظ وضعیت مالی در سختی بسر می برد و مردی که به دلیل مهاجرتِ اضطراری و بلند مدت و یا بیماری سخت و طولانی همسرش تحت فشاری غیرقابل تحمل است، به عنوان راهی صواب و ثواب پیش نهاد می شود و این افراد نه تنها بدکار نیستند بلکه به این دلیل که به حفظ ایمان خود با توسل به حلال خدا و دوری از حرام اقدام می کنند باید محترم شمرده شوند و باید از آبروی این افراد دفاع کرد.
3- جامعه باید نسبت به زنانی فقیر و بی سرپرستی که با اکراه به ازدواج موقت تن می دهند مسئولانه برخورد کند و هیچ لزومی ندارد مردان غیور و مسلمان ازدواج موقت با این زنان را که بعضاً به لحاظ سنی هیچ کفویتی نیز باهم ندارند را شرط کمک کردن به ایشان قرار دهند و باید توجه داشت که کمک کردن به ازدواج مناسب برای زنان و دختران فقیر و بی سرپرست سفارش اسلام و قرآن است و امکان و الزامی وجود ندارد تا خیرین با تمام این زنان طرح صیغه بریزند.
4- یکی دیگر از موارد قابل تجویز که در زندگی اهل بیت نیز مشاهده شده است شأنیت همسران است. پیامبر اسلام تا زمانی که حضرت خدیجه در قید حیات بودند و حضرت علی علیه السلام نیز تا زمانی که حضرت فاطمه در کنارشان حضور داشتند به دنبال ازدواج دیگری نرفتند و به همین دلیل به مردی که همسر هم شأنی را انتخاب کرده و با او ازدواج کرده است اصلاً توصیه نمی شود (جز در موارد اضطرار) به فکر ازدواج مجدد از هر نوعی باشد.
5- یکی از مواردی که پیشنهاد می شود این است که برای مردان و زنان تحت فشار و نیازمند به ازدواج، می توان موارد مناسب توصیه کرد، اما باید توجه داشت که به هیچ وجه ازدواج (چه موقت وچه دائم) محلی برای دلسوزی و تسلیم احساسات طرف مقابل شدن نیست. به صرف این که فردی محتاج ازدواج است نباید به او جواب مثبت داد و در برابرش تسلیم شد، بلکه می توان ایشان را به مؤسسات و افرادی که این مهم را سامان می دهند ویا موارد مناسبی که برای این کار آمادگی و صلاحیت دارند هدایت نمود.
6- اگر چه ازدواج موقت در شرایط خاص و سخت توصیه می شود، اما باید مواظب بود که در هر صورت این مسئله یک مجوز الهی دارد و نباید نسبت به ازدواج موقت و کسانی که در پی آن هستند طوری موضع گرفت که حلال خدا یک منکر جلوه کند و حتی اگر کسی از روی تنوع طلبی به ازدواج موقت روی آورده باشد، نباید او را به عنوان فردی بدکار معرفی کرد.
7- این که برخی بی توجهی به ازدواج موقت را عامل اصلی افزایش آمار ایدز معرفی می کنند، خیلی قابل پذیرش نیست چرا که آن دلایلی که در شیوع ایدز مؤثر هستند همگی با ازدواج موقت قابل رفع نیستند. ایدز دلایل مختلفی دارد که تنها یکی از آنها از راه جنسی است، اگر قرار بود دختران، پسران، زنان و مردان به راحتی تن به ازدواج و قید و بندهایش بدهند که ازدواج دائم می کردند و سن ازدواج را به 30 سال و 40 سال نمی رساندند.
8- باید توجه داشت که اگر شرایط برای ازدواج کسی مهیا نباشد، در درجه اول باید بداند که حق ندارد خودش را در معرض انواع تصاویر، فیلم ها، برنامه های ماهواره ای و داروهای افزایش میل جنسی قرار دهد، باید به منظور سلامت خانواده ها و ایجاد سلامت اخلاقی و جنسی در جامعه، بر این فضای شهوانی موجود در برخی خانه ها و محیط ها لگام زد و گرنه که هیچ نوع رابطه ای پاسخگوی نفس سرکش و تنوع طلب انسان نخواهد بود.
نتیجه: باتوجه به شرایط امروز جامعه، ازدواج موقت نیز یکی از روشهای مشروع برای تسکین غرائز جنسی بخشی از جامعه است، باید نسبت به این مسئله برخورد منطقی و مناسبی داشت و شرایط را برای تبیین مسئله ی متعه، اعم از حدود شرعی، اخلاقی و اجتماعی آن آماده کرد، باید با فرهنگسازی مناسب، ظرفیت جامعه را به حدی رساند که افرادی که فاقد شرایط متعه (ازدواج موقت) نیستند به سمتش نروند و افرادی که شرایطش را دارند از این کار خجالت نکشند. البته مهمتر از اصلاح نگرش نسبت به ازدواج موقت، اصلاح فرهنگ ازدواج است، مسیر جامعه باید به سمتی برود که دولت، خانواده ها، نهادهای اجتماعی و خیرین، با زدودن رسوم پرهزینه ای مانند جهیزیه و مهریه های سنگین و تعبیه کمک های مناسب مالی، ازدواج دائم وتشکیل خانواده را هر چه بیشتر تسهیل کنند.
این مطلب در عمارنامه منتشر گردید.
برچسب های مرتبط: ازدواج خانواده سبک زندگی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/8/28
1:30 ع
اخیراً آقای دکتر عباسی مصاحبه ای با خبرگزاری تسنیم داشتند که با عنوان "سربازی عامل افزایش سن ازدواج و کاهش زاد و ولد/لزوم تغییر در تعریف سربازی" در همان خبرگزاری منتشر گردیده است و با توجه به اهمیت مطلب و در جهت حمایت از آن، یادداشتی را که نزدیک به یکسال پیش با عنوان "خدمت سربازی مانعی بزرگ برای ازدواج" در همین وبلاگ منتشر کرده بودم با کسب اجازه از مخاطبان وبلاگ بازنشر می نمایم:
خدمت مقدس سربازی اگر چه کمتر از 2 سال است اما وجود همین دوسال موجب می شود تا یک جوان سال ها در انتظار بماند تا پس از پایان خدمت اقدام به ازدواج نماید، مثلاً یک دانشجو شاید در همان 2-3 ترم اولش بتواند با یکی از همکلاسی های مناسبش ازدواج نماید و حتی در خوابگاه متأهلی و با غذای دانشگاه نیز سکنی گزیند اما وقتی می بیند که 2-3 سال تا سربازی باقی مانده است و 2 سال هم خود سربازی طول می کشد، عملاً 4-5 سال دیرتر به سمت ازدواج می رود و تازه این به غیر از مدتی است که باید برای یافتن شغل و پیدا کردن مورد مناسب برای ازدواج وقت صرف می کند، چرا که در هنگام دانشجویی توقع برای ازدواج کم است اما وقتی فردی درسش را خوانده و خدمتش را هم رفته توقع برای شغل و چیزهای دیگر هم پیدا می شود.
به نظر می رسد که بکارگیری نیروهای نظامی و انتظامی و ارتشی و سپاهی و نهادهایی که از سربازها استفاده می کنند، اگر از راه جذب و آزمون و استخدام و تأمین بودجه های لازم صورت گیرد هم استفاده ی بیشتری از طبقه جوان (قشر پویای جامعه) انجام می شود و هم میانگین سن ازدواج چند سال پایین می آید.
لازم به توضیح است که هم اینک نیز به سربازان حقوق ماهانه پرداخت می شود و عملاً تأمین سرباز نیز با توجه به هزینه های لازم جهت اقامت، غذا و حقوق برای کشور مجانی تمام نمی شود و در صورت تصویب بودجه مناسب هم نیروهای نظامی و انتظامی و ارگانها به صورت تخصصی و آموزش دیده تر جذب می شوند و هم زندگی سایرین و خود این سربازها زودتر سامان می یابد و نکته ی دیگر این که هم اینک بسیاری از کشورها نیز همین اقدام را انجام می دهند و جز در موارد جنگ و اضطرار، نیروهای نظامی از طریق استخدام و به صورت داوطلبانه به کارگیری می شوند که به منظور تأمین نیروهای در سطح سرباز و با تحصیلات و تخصص پایین، می توان همین نیروهای جذبی را در همان ابتدا تا مدت مشخصی برای بخش های ضروری که به سرباز نیاز دارند البته با حداقل حقوق قانونی گماشت تا با پایان آن امکان ارتقای ایشان در ارگانهای نظامی مهیا گردد.
برچسب های مرتبط: ازدواج خانواده سبک زندگی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/7/20
12:17 ص
برنامه مناظره عصر جمعه این هفته شبکه یک، به موانع اصلی ازدواج می پرداخت که متأسفانه جز بخش اول مناظره، موفق به مشاهده سایر بخش های آن نشدم و از این لحاظ از نقد و تحلیل برنامه عاجزم، لیکن نظر شخصی ام را در خصوص سوال اصلی برنامه به این شکل تقدیم می کنم:
اگر بخواهیم ریشه مشکلات ازدواج را دریابیم همانطوری که حدود 80 درصد بینندگان این برنامه، عوامل اقتصادی را مانع اول ازدواج اعلام کردند، در نگاه اول، باید عوامل اقتصادی را مانع اصلی ازدواج قلمداد کنیم، چرا که حل مشکلات تأمین مسکن، جهیزیه، هزینه ازدواج، مهریه و ... هیچکدام بدون پول میسر به نظر نمی رسد، اما آیا این مشکلات براستی اقتصادی هستند؟! این که زن و شوهر حتماً در ابتدای زندگی باید در ملک شخصی خود زندگی کنند آیا یک مشکل اقتصادی است؟! این که جهیزیه دختر را باید به صورت کامل مهیا نمود و چنین توقعی در دختر و داماد نهادینه شده است یک مشکل اقتصادی است؟! آیا این که زن و شوهر حتماً باید برای ازدواج تالار کرایه کنند و به کلی میهمان غذا بدهند و ماه عسل بروند یک مشکل فرهنگی نیست؟! آیا این که مهریه را باید تا آنجا که می شود بالا گرفت که دیگر کسی هوس ازدواج نکند یک مشکل فرهنگی نیست؟! آیا بسیاری از رسم و رسومات پرهزینه و بی فایده در ازدواج ریشه اقتصادی دارند؟!
همانطوری که در بالا می بینید بخش زیادی از مشکلات اقتصادی که بهانه ی عدم ازدواج بسیاری از جوانان است در واقع ریشه در ضعف فرهنگی و عادات اشتباه فرهنگی ما دارد که نه با فرهنگ ملی و نه با فرهنگ اسلامی ما و حتی نه با فرهنگ غربی هیچ تطابقی ندارد. مسابقه ی خانواده ها در خرج تراشی برای طرف مقابل به مرور به یک جنگ تسلیحاتی شبیه شده است که هیچ کدام از طرفین دوست ندارند در این زمینه از طرف مقابل عقب بماند و هر هزینه ی بیشتر را به مثابه یک غنیمت جنگی تصور می کنند.
در کنار مشکلات اقتصادی که ریشه فرهنگی دارند، مشکلات فرهنگی خاصی نیز وجود دارند که نمی توان از آنها چشم پوشی کرد، بسیاری از این مشکلات و موانع حاصل تهاجم فرهنگی غرب و دور شدن از فرهنگ خانواده دوستی سنتی ایرانی است. تهاجم فرهنگی از جامعه و دوست و فامیل و ماهواره و حتی صداوسیما به خانواده هر کسی نفوذ می یابد و ما بدون این که بدانیم تا خرخره از این خوراک ضدخانواده میل می کنیم. وقتی که ازدواج به یک زندان تشبیه می شود، وقتی که زندگی مجردی یک زندگی راحت و بی دغدغه تبلیغ می شود، وقتی که ازدواج تنها عامل ارضای غریضه جنسی تلقی نمی شود، وقتی که خانواده های کم جمعیت حاضر به دوری از فرزندانشان نمی شوند، وقتی که خیانت در ازدواج یک امر شایع ترویج می شود، وقتی که خانواده ها فرزندان شان را به لحاظ روحی برای ازدواج آماده نمی کنند، وقتی که دختران و والدین شان به تحصیل بیش از داشتن خانواده تمایل نشان می دهند، وقتی که هیچ خانواده ی نوپایی حاضر به زندگی در خانه ی پدر و مادر نیستند، نمی توان عوامل فرهنگی را مانع اصلی ازدواج تلقی نکرد.
البته مشکلات اقتصادی نیز عامل مهمی است که نباید از آن چشم پوشید، بیکاری، درآمد پایین، اجاره بهای بالا، تورم های پیشرونده نسبت به درآمد، عواملی نیستند که چندان به فرهنگ افراد ربطی داشته باشد و در عین حال، حداقل امکان ازدواج را نیز به غیرممکن نزدیک می سازد. تنها در صورتی که کسی یک شغل با درآمد متوسط برای اجاره ی یک مسکن نقلی و الزامات اولیه زندگی (غذا و لباس) را نداشته باشد و راغب به ازدواج هم باشد، می توان عامل اقتصادی را مانع ازدواج قلمداد نمود که البته در شرایط اقتصادی حاضر، نمی توان این عده را نادیده انگاشت، اگر چه بسیاری از افراد حتی اگر مقدمات ضروری ازدواج را نیز داشته باشند به دلایل فرهنگی که در بالا ذکر شد، آن را به تأخیر خواهند انداخت.
نتیجه: اگر چه مشکلات فرهنگی عامل اصلی بالارفتن سن ازدواج هستند، لیکن با توجه به این که اصلاحات فرهنگی و فرهنگسازی بسیار دشوار و زمان بر هستند، به نظر می رسد دولت باید درکوتاه مدت روی حل موانع اقتصادی ازدواج، برنامه ریزی جدی کرده و ضمن آن، برای رفع موانع فرهنگی ازدواج نیز با انسجام و استمداد از سایر نهادهای فرهنگی نیز گام بردارد.
این مطلب در 8 دی منتشر گردید.
برچسبهای مرتبط: ازدواج سبک زندگی فرهنگ صدا و سیما
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/4/5
7:29 ع
کسانی که درک صحیح از ازدواج دارند با ازدواج دنبال کمال هستند وکسانی که درک صحیحی از آن ندارند ازدواج را موجب ناقص شدن حیات می دانند.
کسانی که ازدواج را می فهمند از تفاوت ها لذت می برند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند از تفاوت ها ناامید می شوند.
کسانی که ازدواج را می فهمند به جا کنار می آیند و به جا می ایستند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند فقط غیر از این عمل می کنند.
کسانی که ازدواج را می فهمند، باهمدیگر فرزندان را تربیت می کنند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند سر بچه ها فقط باهم دعوا می کنند.
کسانی که ازدواج را می فهمند برای همدیگر حق بودن با دوستان را قائلند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند هم خودشان و هم همسرشان را از دوست محروم می کنند.
کسانی که ازدواج را می فهمند بعد از ازدواج بر داشته هایشان، دوستانشان و اقوامشان افزوده می شود و کسانی که ازدواج را نمی فهمند بعد از ازدواج گذشته ی خودشان را و دوستان و اقوامشان را باهم دور می ریزند و حسرت می خورند حتی زمانی که با دوستان و اقوام جدیدشان هستند.
کسانی که ازدواج را می فهمند به دیگران توصیه می کنند تا آگاهانه ازدواج کنند و کسانی که درکی از ازدواج ندارند همه را از ازدواج می ترسانند.
کسانی که ازدواج را می فهمند آرامش زندگی خود را شاکرند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند از آرامش زندگی متنفرند در حالی که در جستجوی هر تنوعی هستند.
کسانی که ازدواج را می فهمند مدام کیفیت رابطه را ارتقا می دهند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند هر مرحله از تشکیل خانواده را اسارتی جدید می پندارند.
کسانی که ازدواج را می فهمند، حفظ چهار اصل امنیت، آرامش، ایمان و استقلال خانواده را مهم می دارند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند فقط لذت گرا هستند هرچند با چهار اصل فوق در تضاد باشد.
کسانی که ازدواج را می فهمند برای فهم آن وقت گذاشته اند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند بدون این که وقتی بگذارند، خود را صاحب سبک می دانند تا آنجا که ناگه به بن بست می رسند.
کسانی که ازدواج را می فهمند حریم خانواده را جولانگاه هر کسی نمی کنند تا دخالت و تحریکشان نماید و در عوض مشکلات را به مشاوران امین و آگاه عرضه می کنند و کسانی که ازدواج را نمی فهمند نزد هر کس و ناکسی مشکلات زندگی خود را بیان می کنند و همواره از مشاوران و متخصصان فراریند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/2/26
10:6 ع
الان که با موبایلم این پستو می ذارم، توی عروسی یک طلبه نشستم و خوشحالم در حالی که شادی مجلس با گناه موسیقی حرام و اختلاط و نگاه به نامحرمان آلوده نیست. مجلس گرم کنمون یه مداحه که هم مولودی می خونه و هم لطیفه می گه (البته استاندارد)، چقدر خوبه آدم این مهمترین امر ارادی زندگی رو با ذکر و یاد خدا و البته بدون گناه برگزار کنه. چقدر شنیدن بال فرشته ها توی مجالس عروسی بجای صدای بزن و برقص سعادت می خواد این روزا. متاسفانه اینقدر اینجور عروسی ها کم شده که آدم هوس میکنه خودش دست به کار بشه!!!! البته من حدود 15 سال پیش یکی از این عروسی ها رو برای خودم برگزارکردم، الان هم به همه ی جوونها و والدینشون پیشنهاد می کنم شیرینی این جشن های الهی رو به قدوم میمون ملایک مبارک کنن، نه این که این شب مقدس را بهانه ای کنن برای چشم چرانی و لهو و لعب دیگران، که یقینا گناهش برای صاحبان مجلس جز نحسی یادگاری نداره. راستی دعا برای این عروس ودوماد رو فراموش نکنین. جاتون هم خالی.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/2/24
10:58 ع
در پی خواندن مطلی در خصوص ترغیب به عقد های 6 ماهه تا 1 ساله، لازم دیدم تا به اطلاع دوستان به خصوص جوانم برسانم که طولانی شدن عقد قبل از عروسی در بسیاری از موارد مشکلات و تنش هایی ایجاد می کند که اگر عروس و داماد زودتر زیر یک سقف بروند هرگز درگیر آنها نخواهند شد و با توجه به اهمیت مسئله، مختصراً مواردی را در خصوص این مشکلات و در انتها راه حل پیشنهادی خودم را تقدیم می کنم:
1- ایجاد توقعات نابجا در دوطرف به خصوص در مورد اقوامی که در شرایط عقد، خرج زیادی روی دست داماد می گذارند و همین توقعات در خصوص تهیه ی جهیزیه نیز با طولانی شدن عقد بیشتر می شود.
2- ایجاد فرصت دخالت های بی حد و حصر در اطرافیان عروس و داماد، که بعضاً این افراد حق دخالت را تا آخر عمر برای خود محفوظ می دانند و دامنه ی این افراد از حد والدین به حد فامیل های دور و حتی دوستان نارفیق نیز پیش می رود.
3- کمبود فرصت رفع کدورت در برابر فرصت های زیاد ایجاد کدورت، که معمولاً به دلیل ملاحظات در نوع مناسبات، دردسر ساز می شود.
4- حذف رابطه ی زناشویی به عنوان یک عامل اصلی و مهم در تثبیت رابطه ی زن و شوهر موجب ایجاد تنش های روحی روانی و حتی جسمی عروس و داماد گردیده و از این تنش ها، به عنوان عامل حدود 50 درصد از جدایی ها نام برده می شوند.
5- حرف و حدیثهای زیادی که در دوران عقد برای زندگی عروس و داماد ایجاد می شود، معمولاً تا مدت زیاد و حتی تا آخر عمر باقی می ماند و نقل تمام دعواهای زندگی خواهند شد.
6- عوامل فوق و سایر عوامل موجب می شود تا یک عقد طولانی قبل از ازدواج شرایطی سخت تر از ازدواج را ایجاد کند و همین تمام عوامل موجب می شود تا یک زندگی که می تواند در حالت عادی به خوبی و خوشی ادامه یابد به تنش های بعضاً جدایی ساز منتج گردد.
7- برعکس آنچیزی که تبلیغ می شود جدایی در زمان عقد های بلند مدت، معمولاً هیچ برتری نسبت به جدایی در زمان بعد از عروسی ندارد و عملاً به همان اندازه موجب مشکلات می شود.
پیشنهاد: نظر حقیر این است که شناخت برای ازدواج باید قبل از ازدواج و به واسطه ی والدین و افراد مورد اعتماد و با صحبت های مستقیم قبل از عقد در شرایط حفظ حریم و حیا و با تحقیقات از معتمدین صورت گیرد، نه این که با ایجاد شرایط سخت عقد طولانی، عملاً زندگی مشترک عروس و داماد را تحت الشعاع مشکلات زیادی قرار دهیم. پیشنهاد دیگر این که می توان تازه عروس و دامادها را ترغیب کرد تا تنها زمانی به بچه دار شدن اقدام کنند که در زندگی مشترکشان به یک ثبات نسبی رسیده باشد؛ و دیگر این که کسب معیارهای صحیح موجب می شود تا با یک آشنایی کوتاه مدت، بتوان شناخت بهتری نسبت به طرف مقابل داشت و اگر معیارهای صحیح را در مورد ازدواج نشناسیم چه بسا در یک دوره ی 1 ساله ی نامزدی هم موفق به شناخت صحیح طرف مقابل نشویم، پس به جای تمرکز بیش از اندازه از لزوم شناخت طرف مقابل، باید روی شناخت ازدواج، چارچوبها و معیارهای آن گام برداشت.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/1/27
12:10 ع
مطلبی با عنوان "همسر مهمتر است یا پدر و مادر" در یکی از وبلاگهای ارزشی دیدم و با توجه به این که سوال نیز سوال رایجی هست مختصراً به آن می پردازم:
نیاز همسر اصولاً محبت است و نیاز پدر و مادر احترام و این دو اگر چه در بسیاری از جهات با هم شباهت هایی دارند اما تفاوت هایشان نیز محسوس است. چه بسا که ما به کسی محبت می ورزیم ولی آنچنان که باید به او احترام نمی گذاریم و چه بسا به کسانی احترام می گذاریم ولی محبتی نسبت به آنها در قلب مان نداریم.
برای محبت کردن به کسی، اصلاً نیازی نیست تا از موضع پایین تر با او طرف شویم، اما یک احترام کامل باید با تواضع باشد تا احترام محسوب گردد. محبت کردن می تواند با شوخی نیز همراه باشد، اما در احترام بایستی شوخی را کنار گذاشت. در احترام کردن به پدر و مادر بایستی جایگاه والایی که در قرآن برای شان ذکر شده است رعایت گردد، همان جایگاه شبه تعبدی که خداوند با آوردن نامشان پس از نام خود به آن متذکر می شود، اما جایگاه همسر و محبت به همسر جایگاه احترام و اطاعت نیست، جایگاه محبت است. اگر پدر و مادر به فرزندشان احترام نگذارند نمی توان به ایشان احترام نگذاشت و حتی بر اساس دستور قرآن کریم به آنها "اف" نیز نمی توان گفت، ولی در محبت به همسر می توان و بایستی ناراحتی را البته با کلام محبت آمیز بیان کرد و بایستی محبت را دوطرفه جاری کرد، چرا که محبت یکسویه به قول باباطاهر موجب دردسر است.
در رابطه با ارتباط با همسر، تمایلات فطری و جسمی وجود دارد که خود به خود انسان را به سمت محبت به همسر سوق می دهد، ولی در بحث رابطه با پدر و مادر، اختلاف سن و تمایلات دیگر فرزندان، موجب می شود تا نیاز به سفارش و تأکید همیشه احساس شود. اگر چه به بحث مان مربوط نمی شود ولی به عنوان مثال همین فطرت انسان در حب فرزند باعث می شود تا قرآن کریم از مومنان بخواهد محبت به فرزند را کنترل کنند چرا که فرزند زینت دنیاست و آخرت از آن مهمتر است و اصولاً قرآن کریم با همین رویکرد حفظ اعتدال در زندگی از سویی به فرزندان دستور می دهد به پدر و مادر خویش احترام بگذارند و از سویی به پدر و مادر دستور می دهد حب فرزند که برای حفظ و تربیت فرزند در نهادشان دمیده شده است را کنترل کنند تا باعث نشود آخرت خود را برای دنیای آنها فدا کنند و یا پدر و مادر را در خصوص فرزندان مسئول به امر به معروف یا تربیت می داند.
لزوم محبت به همسر نیز در روایات متعدد به صورت مشخص بیان شده است تا مورد اهتمام مومنان قرار گیرد، ولی این که محبت به همسر که بایستی با مدیریت خانواده (به خصوص برای شوهران) نیز همراه باشد، به تسلیم محض بودن تعبیر شود و یا موجب بی مسئولیتی در مدیریت و حفظ مصالح و حریم خانواده گردد و یا این که جایگاه والا و قابل احترام پدر و مادر به بهانه ی تضاد با محبت به همسر تنزل یابد، یقیناً مطلوب و معقول نیست.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/1/11
1:31 ص
با توجه به افزایش آمار طلاق به نظر می رسد پرداختن به این مسئله و راهکارهای کاهش آن برای حیات جامعه ضروری باشد. ای کاش می توانستیم آمار دقیقی از دلایل طلاقها داشته باشیم ولی چون چنین چیزی نداریم به همان اطلاعات شخصی و تجربی می پردازیم و به همین دلیل مهمترین عوامل طلاق را به این شرح مرتب می کنم:
1- عدم درک صحیح از مقوله ی ازدواج و تفاوت های زن و مرد
2- مشکلات زناشویی
3- دخالت های نابجای اطرافیان
4- مشکلات شدید اقتصادی به خصوص به دلیل عدم همکفوی
5- بی عفتی، تنوع طلبی و خیانت
هیچ یک از عوامل فوق معمولاً به تنهایی نمی تواند یک ازدواج را به جدایی بکشاند ولی معمولاً با بروز یکی از این مشکلات و عدم رفع آن، مشکلات دیگری از آنها شیوع پیدا کرده و موجب می شود تا کم کم افق شوم طلاق در خانواده نمایان گردد.
به عنوان مثال، زن و شوهری که همدیگر را درک نمی کنند، بزودی مشکلات زناشویی نیز پیدامی کنند و یا مشکلات ناشی از درک متقابل کم کم به والدین منتقل شده و با تحریکات مسموم آنها مواجه می شوند و یا خانواده های دارای مشکلات اقتصادی شدید، کم کم دچار اختلافاتی برای نحوه ی اداره ی زندگی خود می شوند و همین اختلافات کم کم به تیره شدن روابط زناشویی نیز منجر می شود.
در بین تمام این مشکلات همانطوری که از نحوه ی مرتب کردن عوامل مشخص است، عدم درک صحیح از مقوله ی ازدواج و تفاوت های زن و مرد، در نظر من مهمترین عامل در بروز مشکلات خانوادگی است.
بسیاری از دختران و پسران، قبل از ازدواج با توقعات غیر منطقی و ایده آلیستی از همسر خود به زندگی مشترک وارد می شوند و در این توقعات اصلاً عوامل و مشخصات فردی و جنسیتی همسر خود را در نظر نمی گیرند. دختر توقع دارد، همسرش مانند پدرش، یک مرد بسیار آرام، صبور، دست و دل باز و پایبند به اصول و مبادی آداب باشد و پسر نیز از همسر خویش توقع دارد تا به مانند مادر دلسوزش برایش پرستاری کند.
درک غیر صحیح از مقوله ی ازدواج موجب می شود تا زن و شوهر ابتدا با توقعات نابجا از زندگی مشترک و همدیگر موجب دلخوری هم شوند و در مرحله ی بعد با عدم توان در دلجویی، موجب تشدید در کدورت می گردند. معمولاً دعواهایی که به دلیل عدم درک اتفاق می افتند به همان دلیل، حل نشده و حتی شدت نیز می یابند و با مرور زمان، زبان تفاهم نیز جایگاهش را به سکوت، طعنه یا دعوا می دهد و به تدریج تیرگی بر روابط زن و شوهر سایه می اندازد. اکنون سوال مهم این است که درک متقابل از کجا آغاز می شود؟
آیا فرزندان فی ذاته می دانند که بین جنسیت، تمایلات، علایق و حوائج زن و شوهر چه تفاوت هایی وجود دارد؟! پاسخ خیر است، فرزندان از زمان کودکی در خانواده به رفتار و تعاملات پدرومادر خود می نگرند، کودکان نگاه می کنند که پدر چه خدماتی را به مادر و مادر چه محبت هایی را به پدر ارائه می دهد. اگر پدر و مادر نتوانند به صورت عملی به فرزندان خویش نحوه ی برخورد با همسر را بیاموزند، کودک از کجا این مسائل را خواهد آموخت؟ پسران از کجا می فهمند که به همه ی گلایه ها و درددلهای زنان نبایستی پاسخ گفت و راه حل رائه کرد و فقط باید شنید؟! دختران از کجا می فهمند که چه وقت هایی بایستی مردان را تنها گذاشت تا به حالت عادی خویش بازگردند؟! فقط همین دو مسئله ی کوچک، درصد زیادی از دعواهای زندگی مشترک را ایجاد می کنند، تنها کافیست حین درددل زن، شوهر در مسیر نصیحت و یا ارائه ی راه حل قرار گیرد تا با یک زن خشمگین و درمانده روبرو شود و یا کافیست تا در زمانی که مرد به دنبال یک تنهایی کوتاه مدت برای بیرون آمدن از مشکل درونی خویش است، زن بخواهد دور و اطراف مرد را محاصره کند تا به حساب خودش به شوهرش کمک کند تا با یک مرد سرخورده و عصبانی مواجه شود.
برای شناخت اختلافات شخصیتی بین زن و مرد، نه تنها والدین بایستی یک الگوی رفتاری مناسب و نسبتاً شفاف و متناسب با سن بچه از خود ارائه کنند، بلکه بایستی استفاده از کتب روانشناسی و مشاورین خانواده را در دستور کار خود قرار دهند تا فرزندان شان نیز با این ابزارهای بسیار مهم و حیاتی بیگانه نباشند.
پدر و مادرها بایستی بدانند که اگر خودشان نتوانسته اند الگوی مناسبی برای فرزندانشان باشند، لااقل آنان را قبل ازازدواج به مطالعه ی کتاب هایی که امروزه به عنوان الفبای ازدواج از آنها یاد می شود ترغیب و حتی مجبور نمایند، از این نمونه کتاب ها می توان به کتاب های "مردان مریخی و زنان ونوسی" و "آنچه مردان باید در مورد زنان بدانند" و "آنچه زنان باید در مورد مردان بدانند" اشاره نمود، که به نظر حقیر در هر خانواده ای بایستی درکنار دیوان حافظ زینت بخش ظاهر و باطن خانواده ها باشند.
در انتها از دوستان مذهبی خواهش می کنم در صورتی که این کتب را مطالعه نکرده اند، فوراً آنها را به بهانه ی استفاده از کتب مذهبی و اکتفا به آنها رد نکرده و یا غیر ضروری اعلام نکنند، بلکه بدانند که این کتب حتماً از آن نوع حکمتی است که حضرت رسول تا چین رفتن را برای آموختن آن لازم می داند، چرا که می توانند به راحتی زندگی های زیادی را نجات داده و از متلاشی شدن خانواده ها جلوگیری کرده و بستر رشد و تعالی والدین و فرزندان و اجتماع را فراهم آورد.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/11/24
10:39 ص
یکی از دوستان وبلاگ نویس بحثی را با عنوان "چرا زنها نمی توانند با چند مرد ازدواج کنند؟" مطرح کرده که مرا ترغیب کرد تا در این باب و کمی هم در پاسخ به مطلب دوستمان مواردی را تقدیم نمایم:
اگر بحث چند همسره بودن و علت حلت آن برای مردان و حرمت آن برای زنان، به بحث کنترل شهوت و غرائز مردان مربوط می بود، از حجیت خارج می شد چرا که زنانی نیز وجود دارند که مانند ملکه ی فرانسه، به صراحت می گویند که شوهرشان برای شان کم است و وجود این مثال ها، یعنی نمی توان این دلیل را به عنوان اثبات صحت این احکام بر شمرد و دیگر این که این ادعا که مردان آن قدر گرفتار شهوت هستند که خداوند آنها را با چند همسری ساکت می کند، نه تنها درست نیست بلکه توهین به تمام مردان و حتی بزرگانی است که چند همسر داشته و یا دارند.
بحث تبعات جنگ ها و حوادث ناشی از کار و این که تعداد تلفات مردان همواره بیش از زنان است و یا چند برابر آنها است، همچنین بیشتر بودن میانگین عمر زنان نسبت به مردان، می تواند تا حدی با چند همسری مردان رفع شود، ولی مسلماً دلیل صحت این احکام الهی، نمی توان صرف این مسئله باشد، چرا که با نگاهی به سیره ی حضرت رسول و حضرت امیر علیهما السلام می بینیم که هیچ جنگ و تلفاتی باعث نشد تا در زمان حیات همسران هم کفو عزیزشان (حضرت خدیجه و حضرت زهرا سلام الله علیهما) چند همسره شوند و این که با فرض افتادن بیماری همه گیری بین زنان و افزایش مرگ و میر در این جنس، حکمت این احکام زایل می شد!
و اما نظر حقیر در مورد این احکام الهی:
مردان باتوجه به غلبه ی عقل به احساس و قدرت مدیریت احساسات خود، این توان را دارند که به لحاظ عاطفی به عنوان تکیه گه چند زن قرار گیرند و بتوانند چند همسر را به لحاظ عاطفی ارضا نمایند و البته این هم دلیلی برای چند همسره بودن مردان نمی تواند به تنهایی محسوب شود، چرا که زنانی نیز هستند که عقل بیشتری نسبت به برخی مردان دارند و به همین دلیل خداوند کریم در قرآن مردان را تشویق به رعایت عدالت بین همسران می کند و در ادامه می فرماید اگر این توان (مدیریت)/ را ندارید به همان یک همسر اکتفا نمایید.
و در نهایت مهمترین عامل در حرمت تعدد زوجات زنان، اهمیت خانواده در نظام اسلام است. خداوند منان، غیرت را به عنوان یک اصل حیاتی برای مدیریت، سلامت و حفظ خانواده لازم می داند و این غیرت برای مردان لازم است و از سویی نیز طرف دیگر غیرت مردان، حیا و عفت برای زنان است که ایجاد هرگونه اختلالی در این میان، موجب بهم ریختن نهاد خانواده می گردد و این یعنی غیرت برای مردان و عفت و حیا برای زنان موجب حفظ نهاد خانواده و البته حفظ و حیات جامعه می گردد، که تأثیر انکار و نبود این دو را در جوامع غربی بر سست شدن نهاد خانواده می توانیم براحتی مشاهده کنیم.
در انتها عرض می کنم که عفت و حیا برای مردان نیز واجب و لازم است تا حیات خانواده و جامعه حفظ گردد و مردان به زن بارگی و هوسرانی و مزاحمت برای خانواده های دیگر روی نیاورند و از سویی بر اساس کلام معصوم، غیرت برای زنان در حد شرک به خدا شمارده شده است چرا که حفظ حیات جامعه در مواردی که لزوم تعدد زوجات ایجاد می شود با غیرت زنان غیر ممکن شده و زنان بی سرپناه و گرفتار می توانند امنیت اجتماع را از میان ببرند و این دو هر دو جزء احکام حکیمانه ی الهی است و ما همچنان فارغ از درک تمام دلایل آن از منافع و فواید این احکام الهی بهره مندیم.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/8/8
9:17 ع
اسلام دین عزیز ماست که پای حرف که می شود همه برایش جان می دهیم اما پای عمل که می شود بیشترمان روشن فکر و متجدد می شویم.
زنان بیوه نیز بخشی از جامعه ی ما هستند که در اثر فوت همسر و یا طلاق با مشکلات عدیده ای مواجهند و هرگز نمی شود مشکلاتشان را نادیده انگاشت، ولی علی رغم این موارد همین که کسی در وادی ازدواج مجدد مردان یا مشکلات زنان بیوه و یا بحث متعه و ... کلامی یا قلمی می زند، بی امان مورد حمله و هجمه قرار می گیرد، به همین دلیل ابتدا بخشی از دلایل این هجمه ها را می شمارم:
- زنان بیوه در هر خانواده ای ممکن است وجود داشته باشند و به همین دلیل است که بخشی از ما در مباحث مربوط به این قشر از جامعه زود غیرتی می شویم.
- بخشی از زنان که بیوه نیستند و یا برای ازدواج با مشکلی مواجه نیستند نیز به نوعی غیرت زنانه مبتلا هستند که در احادیث برای زنان بسان کفر شمرده شده است و آقای قرآئتی آن را نوعی بخل تعبیر نمودند.
- بخشی از جامعه که روشنفکرند و جامعه ی غربی قبله ی آرزوهایشان است، کلاً با ازدواج دوباره مخالفند حال طرف هر کسی می خواهد باشد، پیامبر یا امام!!!!
بخشی از جامعه نیز عرف را از هر چیز دیگری مهم تر می دانند حتی مهمتر از دین! اینان که بعضا اهل خدا - و پیغمبر هم هستند بر اساس عرف جامعه چیزی را خوب یا بد می دانند.
بخشی از جامعه نیز کلاً با اسلام مخالفند و هر حکمی از اسلام را بر نمی تابند، خواه حجاب باشد یا خواه تجدید فراش یا هر حکم دیگر!
- بخشی از مخالفان نیز در فمینیست ها جای می گیرند اینان از آن جهت که زن را بالاتر از مردان می دانند نمی توانند ازدواج مجدد مردان را تحمل کنند و شاید همین ها هستند که در انتقام از این حلال الهی و از روی لجاجت بحثی را با عنوان ازدواج مجدد زنان طرح می کنند!
و اما مشکلات بیوه ها! این قشری که در اثر ناملایمات زندگی که برای هر کسی ممکن است پیش بیاید، دچار بحران های عاطفی و روحی شدیدی می شوند! بسیاری از این زنان صورت خود را با سیلی سرخ نگاه می دارند و در عین حال که با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم می کنند عفت و آبروی خود را از هر چیز دیگری مهم تر و محترم تر می شمارند.
بسیاری از زنان بیوه نه تنها شوهر خود را از دست داده اند، بلکه از سوی خانواده خود و اطرافیان و دوستان نیز طرد شده و یا به دلایل دیگر پشتیبانی ندارند؛ زنان مطلقه معمولاً به عنوان انسان های نا موفق شناخته می شوند و همین نوع نگرش موجب عزلت نشینی و خلوت گزینی و در نتیجه افسردگی و پژمردگی شان می شود.
بخشی از همین زنان بیوه نیز متاسفانه به منظور تأمین نیازهای خود به راه های اشتباه رفته و نه تنها خودشان از مسیر اخلاق و دین منحرف می شوند که موجب انحراف جامعه ی مردان و اختلال در خانواده ها می شوند.
آیا با این اوصاف نمی توان گفت که مشکلات زنان بیوه فقط به خودشان باز می گردد بلکه مشکلات این قشر از جامعه، مشکلات تمام جامعه است؟
آیا چشم خود را بر مشکلات زنان بیوه بستن، اسلامی و یا انسانی است؟
آیا برخورد غیر منطقی با این گونه مباحث، دین داری و عطوفت ما را زیر سوال نمی برد؟
آیا نمی توان در عین حال که روش خود را در زندگی در پیش گرفت، حکم خدا را و یا عمل و گفتار سایر مومنان را زیر سوال نبرد؟!
پاسخ این سوالات با شما، ولی حقیر که شجاعت نشستن بر صندلیِ تعیین صحت و سقم احکام الهی را ندارم!!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.