91/9/21
10:13 ع
در پی خبر افزایش مجدد قیمت 5 تا 40 هزار تومانی به ازای هر متر مربع مسکن مهر، امروز با سرپرست پروژه و مدیرعامل تعاونی مسکن مهرکارمندان رشت، مذاکرات تلفنی و حضوری بعمل آورده و بخش هایی از مکاتبات و مستندات را نیز مشاهده کردم که نتیجه به این شرح تقدیم می گردد :
1- اگر چه هنوز قیمت های جدید اعمال نشده است، اما به دلیل افزایش قیمتی که در اثر اعمال نشدن بخشش ها و معافیت ها و افزایش میزان پیمان از 85 درصد به 100 درصد صورت گرفته بود، قیمت واحدهای بدون پارکینگ به 13 میلیون و قیمت واحدهای دارای پارکینگ به 17 میلیون تومان افزایش یافته است، که با احتساب وام 25 میلیون تومانی کلاً به رقمی نزدیک به 45 میلیون تومان خواهد رسید.
2- با توجه به این که تعاونی مسکن مهر کارمندان رشت تاکنون 4 قسط از وام اعضا را دریافت نموده است، به ازای هر متر مربع 5 هزارتومان به مبلغ قرارداد افزده می شود که با احتساب این رقم، مبالغ قبلی قرارداد حدوداً 500 هزارتومان افزایش خواهند یافت.
3- این افزایش قیمت ها در شرایطی اعمال می شود که بیشتر پیمانکاران به شدت از برنامه خود عقب افتاده و مستوجب جریمه بوده اند.
4- پنجسال تعریف شده برای اعتبار تعاونی مسکن مهر به اتمام رسیده است و براساس هماهنگی های بعمل آمده با مسئولان بخش تعاون، بایستی فعالیت این تعاونی ها برای 2 سال دیگر با برگزاری مجمع عمومی و انتخاباتِ تعیین هیأت مدیره تمدید گردد.
5- عملیات پیمانکاران اگر چه در حال اجراست ولی بدلیل ضعف مالی پیمانکار، دارای سرعت قابل قبول نیست.
6- در تعاونی مسکن مهر کارمندان رشت، بایستی 85 درصد پروژه در 15 ماه پیش تمام می شد ولی اکنون بعد از گذشت این مدت، تنها 77 درصد آن احداث شده است، یقیناً درصورتی که پیمانکار کارش را طبق برنامه انجام می داد، به گرانی مصالح نمی خورد و متقاضیان نیز مجبور نبودند یکسال دیگر با اجاره های جهش یافته کرایه خانه بدهند.
7- ظاهراً استاندار جدید (آقای هاشم نیا) در تسهیل امور مربوط به امتیازات و امور اداری مربوطه هماهنگی های مناسبی به عمل آورده و این اقدامات راحت تر انجام می شوند.
8- هزینه های امتیازات برق و ... با توجه با زیرساخت هایی که انجام شده است، بیش از حالات عادی دریافت می شود و حال این که توقع می رفت مجتمع بودن شهرک مسکن مهر موجب کاهش هزینه های امتیازات گردد، چرا که در هر صورت دولت برای گسترش خانه ها در قسمتهای مسکونی و داخل شهرها نیز باید نسبت به تقویت و دوباره کاری در این شبکه ها اقدام می نمود.
9- با توجه به اینکه تعاونی ما تعاونی کارمندان است، به خودم حق می دهم تا از دولت گلایه کنم همانطوری که به فکر افزایش قیمت مسکن مهر به دلیل افزایش هزینه های ساخت مسکن افتاده است، فکری هم به حال هزینه های کارمندان نماید که حداقل دوبرابر شده است ولی دریافتی کمتری نسبت به پارسال دریافت می دارند، آن هم در شرایطی که پیمانکاران در رسیدن به گرانی ها به دلیل تنبلی خودشان مقصرند.
10- بحث دیگر این است که این افزایش قیمت تنها باید به شرطی صورت گیرد که صورتجلسه و تضمینات کافی در خصوص تعیین زمان دقیق تحویل تنظیم گردد و حال این که اولاً احتمالاً این تضمین ها نیز قابل اعتماد نخواهندبود و ثانیاً این که صورتجلسات جدید به نوعی اعلام بخشش در خصوص جریمه ها و تأخیر به وجود آمده تلقی خواهد شد.
11- باتوجه به افزایش طول مدت ساخت، سودبانکی مبالغ دریافتی از سوی پیمانکاران روز به روز زیادتر می شود که موجب تضییع تخفیف داده شده در سود وامهای مسکن مهر خواهد شد.
مطالب مرتبط:
تاخیر پیمانکاران، گرانی مصالح و مشکلات جدید+عکس
پیمانکاران مسکن مهر رشت به آخر خط رسیده اند
مسکن مهر رشت، نمونه کامل سوءمدیریت در گیلان
متولیان مسکن مهر رشت ناهماهنگند
وضعیت مسکن مهر و مشکلات پنهان در استان گیلان
فرصت سوزی مسکن مهر رشت+عکس
نامه به استاندار گیلان در خصوص مسکن مهر رشت
اصلاح قیمتی در مسکن مهر رشت یا ظلم به متقاضیان
وضعیت طرح مسکن مهر در گیلان
پس مسکن مهر رشت چه شد؟
امان از پیمانکاران ضعیف ولی گردن کلفت! مسکن مهر رشت
مسئولان مسکن مهر گیلان کجایند؟!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/9/20
11:45 ع
شاید آن زمانی که هاشمی، احمدی نژاد را با بنی صدر مقایسه کرد، هیچکس فکر نمی کرد روزی این اتهام فراگیر گردد، چه کسی فکر می کرد که احمدی نژادی که به لحاظ فکری به رهبر نزدیک بود و مدعی سرسخت ولایت مداری و در خط استاد مصباح یزدی، روزگاری موجب آزردگی خاطر ولایت مداران گردد؟! آیا هاشمی قوه پیشگویی داشت؟! یا واقعاً علائمی وجود داشت که توانست چنین پیش بینی بکند؟! آیا هاشمی از روی دلسوزی چنین مقایسه ای را کرده بود؟! یا نه یک مقایسه کاملاً تبلیغاتی و انتخاباتی بوده است؟! در جایی که پاسخ سؤال به نیات افراد باز می گردد، باید بسیار احتیاط کرد، آیا علائمی از مقابله با ولایت، حاشیه سازی، قانون گریزی، بی احترامی به سایر قوا و نهادهای قانونی، ارتباط با بیگانگان یا علائم مشخصه و واضح دیگری از رفتار و گفتار احمدی نژاد نمایان شده بود که او را در خط بنی صدر نشان می داد؟! آیا پیش بینی هاشمی رفسنجانی به عنوان یک فرد دلسوز و مطمئن و غیرطلبکار از نظام باید پذیرفته می شد؟! اگر چنین است، پس چرا پیش بینی تقلب اینگونه مفتضحانه به عنوان بخشی از یک سناریوی جعلی اثبات گردید؟! نامه بدون سلام به رهبر آیا برای هشدار در خصوص احمدی نژاد بود؟! آیا تهدید به آتشفشان خشم ملت نشان از دلسوزی و خیرخواهی هاشمی داشت؟!
پاسخ این سؤالات شما را به یک سلسله جواب راهنمایی می کند، این که هاشمی احمدی نژاد را با بنی صدر مقایسه کرد تا به بهانه آن کشور را دچار چالش و شرایط بحرانی نماید، اگر قرار باشد برای بهانه ای کشور را از شرایط قانونی خارج نمود، باید یک بهانه بزرگ پیدا کرد و چه بهانه ای بهتر از کشف یک خائن بزرگ و چه خائنی بزگتر از بنی صدر؟! فرضاً اگر مقایسه ی ایشان درست بود، آیا نباید طبق رفتار امام خمینی در قبال بنی صدر که تا زمان علنی شدن خیانت های وی، او را تحمل کرد، عمل می نمود، تا از راهی قانونی وی با وی برخورد نماید؟! پس اولاً علائمی مبنی بر وجود یک بنی صدر در پس چهره احمدی نژاد وجود نداشت و ثانیاً اگر هم چنین بود طبق سیره امام خمینی و موازین قانونی باید با وی برخورد می شد و ثالثاً اگر قرار بود نظام را از فردی شبیه بنی صدر حفظ نمایند، باید این کار با دلسوزی، اطاعات و حمایت از ولایت انجام می شد نه با نافرمانی و شورش، مگر می شود پناه بردن از بنی صدر را به دامن آمریکا نشانه بصیرت و دلسوزی برای انقلاب دانست؟!
آنچه که تاکنون نوشته ام مقدمه بود و اصل بحث این است که اگر احمدی نژاد از اول شباهتی به بنی صدر نداشت و اگر از اول مقایسه هاشمی مورد اعتنا نبود پس چه شد این مقایسه فراگیر شد؟! آیا همه اش ناشی از همان حرف هاشمی است؟! آیا رسانه ها حرف هاشمی را آنقدر تبلیغ کردند تا فراگیر تر شود؟! پاسخ من منفی است؛ به نظر من سلسله رفتارهایی که در تغییر رفتار احمدی نژاد شکل داشت و این که چقدر شبیه رفتار بنی صدر بوده است، باید مورد مداقه قرار گیرد :
احمدی نژاد ماهیتاً فردی مقاوم و مستحکم بود که همین خصلت، یکی از جذابیت های ایشان به شمار می رفت، چرا که ایشان بر اصول انقلاب و اسلام پایداری می کرد، ایشان بر ولایت مداری، تواضع در برابر مردم، حاشیه گریزی، ساده زیستی، تلاش و کوشش، پرهیز از امتیاز دادن به گروه ها و جریان ها و باندهای ثروت و قدرت، مقاومت در برابر استکبار به شدت پایداری می کرد و این مقاومت بر اصول موجود شد تا ایشان با رجایی مقایسه شود و البته من این مقایسه را اشتباه نمی دانستم و نمی دانم و همین خصائص بود که موجب فریاد سران باندهای قدرت و ثروت و عداوت آقازاده ها و رانت خوارها بر احمدی نژاد شد و وقتی که پایداری و مقاومت بر اصولی اشتباه باشد آنگاه دیگر نامش می شود لجاجت.
و اما چه شد که احمدی نژاد با این شخصیتِ مقاومت تغییر کرد، (قبلاً در مطالب مختلف قبلی دلایل خود را مبنی بر تغییرات وی بیان کرده ام) پاسخ این است که در واقع شخصیت مقاوم او عوض نشد، بلکه اصول او کم کم استحاله شد. اصالت دادن به قانون رنگ باخت، اصالت دادن به ولایت مداری در خصوص ولایت فقیه استحاله شد، اصالت دادن به حل مشکلات مردم به دفاع از برخی شخصیت های خاص مبدل شد، ولی همچنان همان روحیه پایداری بر اصول جدید باقی ماند، که از آنجا که این صفات مورد تأیید و قابل دفاع نبود دیگر مترادف با لجاجت تلقی می شد.
سؤال دیگری که طرح می شود این است که آیا عوامل بیرونی در بروز این تغییرات مؤثر بوده است یا نه؟! پاسخ را باید در شیوه تعاملات سایر نهادها و اشخاص با وی جستجو کرد، کافیست نگاهی به دولت اول احمدی نژاد بکنیم تا ببینیم که چگونه ایشان از سوی افرادی مانند علی لاریجانی به عنوان رییس مجلس و بسیاری از نمایندگان مجلس و رییس مجمع تشخیص و ... تحت فشار قرار گرفت، چه لایحه هایی که در اثر تغییرات کلی به طرح شبیه شد، چه دخالت های بی موردی که در جزئی ترین مسائل حوزه دولت از سوی مجلس انجام شد، چه استیضاح هایی (مانند استیضاح مرحوم کردان) که بعضاً فقط رنگ و بوی سیاسی داشتند صورت گرفت و چه قوانینی که فقط به قصد کنترل و فشار بیشتر بر دولت تصویب شد و چه قوانینی که به دلیل لجاجت نمایندگان بر تصویب آنها و علی رغم مخالفت شورای نگهبان، راهی مجمع تشخیص مصلحت نظام شد و اینجا بود که فشارهای مجمع بر دولت آغاز می شد، قوانین ضد دولتی یکی یکی مورد تأیید و تصویب مجمع قرار گرفت و به یقین می گویم که تا 3 سال اول از ریاست جمهوری احمدی نژاد، ایشان در برابر این فشارهای زورگویانه و غیر منطقی مظلومانه تحمل می کرد و حتی به حاشیه هایی که برایش می ساختند دامن نمی زد، اما به قول بسیاری از طرفداران احمدی نژاد (که نظراتشان در همین وبلاگ موجود است) هر انسانی ظرفیتی دارد و به کنایات و اعترافات خود احمدی نژاد، کم کم کاسه صبرش لبریز می شد، او دیگر مانند گذشته مظلومانه به فشارها نمی نگریست، او دیگر قوانین را چون قانون بودند واجب الاطاعه نمی دانست بلکه کم کم حرفهای جدیدی زد و رفتارهای غریبی از خود نشان داد، او نه تنها با مجلس و قوه قضاییه و مجمع تشخیص مصلحت شروع به مقابله به مثل و مخاصمه نمود بلکه نسبت به حمایت های بیشتر از رهبر متوقع شد، احمدی نژاد هم مثل هاشمی دنبال حمایت بی چون و چرای رهبر بود، البته تا زمانی که هنوز احمدی نژاد به لجبازی مزمن گرفتار نشده بود و هنوز اصولش استحاله نشده بودند، نظرات احمدی نژاد از سوی رهبری در برابر نظرات هاشمی بیشتر مورد تأیید قرار گرفت که این حمایت که براساس عدالت و انصاف بود، موجب شد بهانه ای برای شعله ور ترکردن آتش کینه و خشم تبار هاشمی و آقازاده ها و فتنه گران مهیاتر گردد، اما احمدی نژاد با این حمایت اقناع نشد و دایره توقعاتش از حمایت رهبر در برابر تمام مراجع و نهادها و در تمام مواضع حق و ناحق گسترش یافت، دیگر حتی انتقاد دلسوزانه رهبر هم برایش سنگین بود، چه رسد به مخالفت ها و انتقادات نابجا و حتی بجای سایرین.
سوال مهم که هنوز پاسخ نداده ام این است که آیا به بنی صدر شدن احمدی نژاد اعتقاد دارم یا خیر؟! پاسخم این است که انحراف درافراد مختلف متفاوت است، انحراف بنی صدر چیزی بود، انحراف مصدق چیزی، انحراف منتظری چیزی دیگر و انحراف احمدی نژاد هم چیزی ورای این ها، پس بنی صدر شدن احمدی نژاد حتی با ادامه روند تغییرات وی برای من منسوخ است و البته ایشان را می توان دچار انحرافات مختص خود دانست، که این انحرافات برعکس مصدق، ریشه ی دینی، مذهبی و اعتقادی دارد، ریشه ای که موجب تغییر عقاید و اصول وی گردیده است، در پس تمام تحریکاتی که از سوی معاندان احمدی نژاد از لاریجانی گرفته تا هاشمی و توکلی و ... در لجاجت احمدی نژاد مؤثر بودند، عوامل دیگری نیز در پیرامون وی قرار داشتند که کم تأثیر تر از دو عامل دیگر (شخصیت احمدی نژاد و سنگ اندازی های دشمنان قدیمی احمدی نژاد) نبود و آن عامل دوستان حاشیه محور بود. احمدی نژاد و هرکس دیگری معمولاً در سختی ها و مشکلات، مشاورانی برای خودش دست و پا می کند، او در برابر سنگ اندازی ها ی غیرمنطقی و سختگیرانه و حتی منطقی منتقدان تغییر رویه داد، تغییر رویه ای که نمی تواند بدون مشورت حلقه ی خاصی که در پیرامون وی شکل گرفت اتفاق افتاده باشد، همان حلقه ای که سرحلقه ی آن، هدیه ای الهی و دارای ده ها صفت دیگر از سوی احمدی نژاد نامیده شده است.
مگر می شود احمدی نژاد در حل مشکلات و تغییر رویه اش از این هدیه الهی یاری نجسته باشد؟! مگر می توان ادعا کرد که مشایی و دوستانش، احمدی نژاد را به صبر و قانون مندی و احترام به سایر قوا و اطاعت از رهبر و ولایت مداری دعوت کرده باشند؟! و او با این ایمان و اعتقاد به ایشان اطاعت نکرده باشد؟! هرگز من چنین چیزی را نمی توانم بپذیریم، بلکه این هدایای شیطانی را آتش بیاران معرکه می دانم! گناه این تحلیلم گردن خودم، تاوان راست و دروغش هم با خودم، مگر می شود احمدی نژاد "همکاری و آشنایی با مشایی را صفت هدیه الهی و افتخار بزرگ" بداند و او را "انسانی موحد، مؤمن، پاک، صبور و دارای قلب و اندیشه ای زلال، عاشق و دلبسته به ارزشهای الهی و آحاد مردم جهان و عمیقاً عارف و متعهد به آرمان مهدوی، حاکمیت جهانی توحید، عدالت، عشق و آزادی و مدیریت مشترک ملت ها و فردی شایسته، مدیر، مدبر و امین و از جهات گوناگون توانمند" بشناسد و از او در نوع تعاملش با ولایت فقیه و سایر قوا و نهادها و افراد وعلما و دلسوزان و مردم استفاده نکرده باشد؟! اصلاً اگر علت اصلی تغییرات احمدی نژاد را درتأثیر گذاری این هدیه الهی بدانم گزافه گویی نکرده ام.
براساس آنچه که ارائه شد، اگر علت تغییرات احمدی نژاد را در سه عامل شخصیت مقاوم و یا لجباز احمدی نژاد، دوستان احمدی نژاد و دشمنان احمدی نژاد جستجو کنیم، یک سوی قضیه به همان ها می گردد که پیشاپیش وی را با بنی صدر مقایسه کردند، همان ها که روحیه لجبازی را در او بیدارتر و بیدارتر نمودند و بهانه ها دستش دادند تا این خصائل را برای او ملکه نمایند.
این مطلب در عمارنامه نیز منتشر گردیده است: مقصرانی طلبکار در پروژه بنی صدرسازی
مطالب مرتبط:
دشمنان احمدی نژاد چرا مهربان شده اند؟!
انتقادات از دولت به موازات تغییرات دولت
نسبت مصدق با احمدی نژاد
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/9/20
1:59 ص
در صورتی که به عنوان یک ارباب رجوع در یک سازمان یا اداره دولتی وارد شوید، معمولاً با 4 دسته کارمند مواجه خواهید شد:
1- یک گروه کارمندانی هستند که به دلیل نارضایتی از شغل و درآمد خود، هر گونه خدمتی را منوط به زمانی می دانند که قدر و منزلتشان شناخته شود، اگرچه معمولاً این گونه کارمندان هرگز ارضا نمی شوند بلکه همیشه خود را با افراد بالاتر از خود مقایسه کرده و به همین دلیل همیشه ناراضی هستند و به همین دلیل همواره نسبت به خدمتگزاری به ارباب رجوع و مردم احساس تکلیف ندارند، این گونه کارمندان هرگز صلاحیتِ خدمتگزاری به مردم را ندارند و نباید ایشان را در پیشانی ادارات و محل مواجهه با مردم قرار داد، در صورت نگهداری این کارمندان، بزرگترین ارفاقی که می شود به ایشان کرد این است که مردم را از دسترس این افراد حفظ نمود، این افراد آرام ترین مردم را نیز خسته و عاصی می کنند تا دوباره به آن کارمند مراجعه نکنند. این کارمندان را تنها می توان با انگیزه پول به کار واداشت، گویی ایشان هیچ کاری را بدون ردیف بودجه مشخص و مزایای مخصوص انجام نمی دهند. مدیران همیشه از زبان و کینه توزی این کارمندان می هراسند و به همین دلیل کمتر با ایشان درگیر می شوند، پس این کارمندان علی رغم بی لیاقتی خود، معمولاً از جایگاه مطمئنی در سازمانها برخوردارند. این کارمندان آمادگی خوبی برای ورود به مفاسد اقتصادی و اداری دارند چرا که به راحتی خودشان را راضی می کنند تا حقشان را خودشان شخصاً استیفا کنند.
2- دسته کارمندانی که دل به کار می دهند اما شأن کار خود را به عنوان خدمتگزاری به مردم فراموش کرده و بیشتر به فکر خدمتگزاری به مدیر و رییس و ارتقای شغلی هستند. این کارمندان همواره ظاهر و باطن شان تفاوت دارد، از یک سو نزد مدیران انسانهای متواضع و در محضر مردم انسان هایی متکبر هستند و به همین دلیل شناسایی این افراد جز از روش های غیر محسوس یا گزارش های مردمی قابل شناسایی نیست و البته بعد از شناسایی نیز مدیرانی که عاشق تملقند، این افراد را از خود دور نمی کنند و چه بسا مورد تشویق نیز قرار دهند. این گونه کارمندان بعضاً برای خوش رقصی نزد مدیران خویش، حق مردم را ضایع می کنند، آن گاه که باید پولی از مردم گرفته شود بیشتر می گیرند و آنجا که می توانند ببخشند، نمی بخشند، آنجا که می توانند وام یا تسهیلات یا هر کمکی به مردم کنند گویی از ارث پدرشان می خواهند بدهند و به شدت نسبت به آن مقاومت می کنند آن طور که مردم فکر می کنند ایشان از این کم بینی ها و کم کاری ها منفعت می برند، این افراد ارباب رجوع خود را به عوان یک پله برای ارتقای خود می بینند و در صورت لزوم پایشان را برگرده ی مردم می گذارند تا ارتقا یابند. این گروه از کارمندان معمولاً تخصص ویژه ای در آمارسازی دارند، ایشان کار نکرده رییس را مستند می کنند و برایش امتیاز می گیرند، طوری که خود مدیر نیز ضعف هایش را فراموش می کند، این دسته از افراد معمولاً به خوبی ارتقا می یابند و به مدارج مدیریتی نائل می شوند چرا که ایشان قواعد بازی را بلند و به آن احترام می گذارند، ایشان همانطوری که اهل تملق بودند، متملقان را نیز دوست می دارند، ایشان کل سیستم را به تملق فرا می خوانند و از سوی دیگر جز نارضایتی برای مردم به ارمغان نمی آورند.
3- دسته کارمندانی که خدمتگزاری به مردم را دوست دارند و از هرگونه زحمت و تلاشی نیز دریغ نمی ورزند اما عدم اشراف به کار و مسئولیت و قوانین و مسئولیت ها و تکالیف باعث می شود تا بجای این که کار مردم را به راحت ترین راه انجام دهند، ایشان را سرگردان یا گرفتار نمایند، بسیار مواقعی که چنین کارمندانی علی رغم احساس وظیفه موجب می شوند حق مردم تضییع شود، بخش اعظم این عدم آگاهی و مسئولیت ها را نمی توان متوجه خود این افراد دانست، بلکه باید در نحوه برخورد مدیران و آموزشها و توجیهات و روشهای تشویقی ایشان جستجو کرد چرا که نوع نگرش به کار و قانون و ارباب رجوع را معمولاً ایشان از سیستم و مدیر دریافت می کنند. این کارمندان در صورتی که ارتقا یابند نیز به دلیل قرائت غلط قانون و نگرش اشتباه نسبت به وظایف خویش موجب کدورت و نارضایتی در مردم می شوند چرا که به ظاهر با مدیران و کارمندان سالمی مواجه هستند اما در باطن کارها در این ادارات و سازمان ها قفل هستند و به پیش نمی روند، مثال این کارمندان مانند آن سه کارگری است که یک نفر زمین را می کند و یکی لوله می گذاشت و دیگری پر می کرد و در روزی که لوله گذار نیامده بود، بر حسب وظیفه و تکلیف دونفر دیگر زمین را می کندند و پر می کردند، این کارمندان معمولاً فاقد بهره وری و رضایت ارباب رجوع هستند و تنها خودشان را خسته و امکانات را هدر می دهند.
4- این دسته از کارمندان همان کمترین هستند، کارمندانی که هم با وجدان و خدمتگزارند و هم بر کارخود اشراف دارند، کسانی که یا کار مردم را در اسرع وقت و به احسن وجه انجام می دهند و یا ایشان را به نشدن آن توجیه می کنند. این کارمندان آبروی هر اداره هستند، ایشان ناراضی ترین افراد را می توانند با حسن نیت خود مجاب کنند. این افراد به دلیل ماهیت خود بدون کمترین چشم داشت به خدمتگزاری مشغولند و همین بی خطر بودن ایشان موجب می شود که همیشه از قلم محبت مدیران بیفتند. این کارمندان آن قدر محجوبند که تمام مردم و ارباب رجوع ها به ایشان هجوم می برند و همین مسئله موجب می شود سر ایشان شلوغ باشد. صبر و تحمل و قدرت طلب نبودن این افراد معمولاً مانعی برای رشد و ارتقای ایشان است، این کارمندان افراد متملقی نیستند و با تغییرات مدیران، هیچگونه خلل و تغییری در روند خدمتگزاری ایشان ایجاد نمی شود. این کارمندان معمولاً از مدیران خویش بهتر مسائل را درک می کنند و به همین دلیل به عنوان معتمدان مجانی و بی خطر در کنار مدیران حضور دارند.
لینک همین مطلب در عمارنامه: کارمندان اداره شما چند گروه هستند؟!
مطالب مرتبط:
چرایی وضعیت بهره وری در ایران
مدیران مهمترین مانع در ارتقای بهره وری و سلامت اداری
این همه تعطیلات را تعطیل کنید
در پاسخ به پاسخ دکتر قدیری ابیانه
ادامه ی بحث با آقای دکتر قدیری ابیانه
چرا ادارات سالم نمی شوند؟!
مهمترین عامل در ارتقای سطح همت و کار عمومی
به شغل خود تعصب نورزید
مردم را نجات دهید
همه مسئولانه بخوانند
فرهنگ، مهم مهجور در نهادها
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/9/19
11:32 ع
قبل از شروع به مطالعه ی این مطلب از شما تقاضا می کنم قبل از خواندن تمام مطلب نسبت به آن موضع گیری نکنید.
موضوعی را می نویسم که مدتی است منتقدان قدیمی احمدی نژاد که با ایراد گیری از نحوه حرف زدن و قیافه و لباس پوشیدن احمدی نژاد او را فاقد صلاحیت ریاست جمهوری می دانستند اکنون مرا مورد حمله قرار می دهند. مخالفت این گونه منتقدان احمدی نژاد بدون استناد به دلایل منطقی تا قبل از جریان فتنه ادامه یافت، جریانی که ادعای تقلب در انتخابات را قبل از آن، توسط هاشمی رفسنجانی و همسر و فرزندانش و خود موسوی که ستاد صیانت از آرا تشکیل داد کلید زدند و آن گاه بود که تمام آنان که از انقلاب طلب!! داشتند، در سنگر فتنه قرار گرفتند و آنان را که نیز به انقلاب اعتماد نداشتند را با خود همسو کردند تا انتخابات برگزار شد ولی از آنجا که تعداد کسانی که انقلاب را به خاطر خود انقلاب دوست داشتند بیشتر از کسانی بود که انقلاب را به خاطر ستاندن طلبشان حامی بودند، گروه طلبکاران از انقلاب رأی نیاوردند و نتوانستند که انتقام خویش را با ادعای تقلب بگیرند، ایشان اعتقاد داشتند که دیگی که برای من نجوشد بهتر که سرسگ در آن بجوشد پس انقلابی را که همه کاره اش را نباشند، اصلاً دوست داشتند که نباشد.
پیروزی در برابر این گروه طلبکار که براساس شواهد و مستندات موجود، قصد کودتا داشتند، آن قدر شیرین بود که برایش سجده شکر به جای آوریم. اگر چه این گروه کودتا چی در ادامه همان سیاست "دیگ و سرسگ" برای زمین زدن انقلاب با صدور بیانیه های مختلف و سخنرانی های متعدد تلاش کردند تا به دشمنان این کشور گرا بدهند که چگونه به ایران فشار آورند تا تسلیمش کنند، ولی این مردم و انقلاب شان مقاومت کردند؛ البته این فشارها که مورد اذعان رسمی دولت آمریکا در رسانه ها و مجلس شان قرار گرفت بی تأثیر هم نبود و موجب زحمت هایی در زندگی مردم شد.
و اما موضوع بحث از آنجا شروع شد که رییس جمهور طی روند تغییراتی که از سال قبل دولت نهم به صورت غیرمحسوس آغاز شده و موجب درگیری های عجیبی با برخی وزرای ولایت مدارش شده بود، در دولت دهم روند تغییراتش را شدت بخشید؛ رییس جمهور این بار در مراسم تنفیذ ریاست جمهوری بازوی رهبرش را بوسید و حال این که بارقبل دستش را بوسیده بود، این بار در جواب نامه عزل مشایی از معاونت اول رییس جمهور، یک هفته نامه را مسکوت و بی اقدام گذاشت و بار دیگر در مقابله با مخالفت رهبری در خصوص عزل وزیر اطلاعات، اقدام به خانه نشینی نمود، در این مقطع بود که برخی از دشمنان قدیمی احمدی نژاد به او امیدوار شدند و بین همین دوستان و هم بحث های خودم هم بودند کسانی که گفتند حالا فهمیدیم که نمی گذارند احمدی نژاد کار کند و ایشان هم مثل خاتمی مظلوم است... که البته این تغییر موضع از سوی منتقدان احمدی نژاد خیلی زود رنگ باخت چرا که اوضاع اقتصادی کشور و تورم 100درصدی حتی دهان مدافعان قدیمی اش را هم بسته بود چه رسد به منتقدان قدیمی اش؛
احمدی نژاد در ادامه تغییراتش، نامه نگاری های علنی و خصمانه ای را با سران قوا آغاز نمود و دیری نپایید که جایگاه تفسیری شورای نگهبان را نیز زیر سوال برد در حالی که از قبل مجلس را در رأس امور نمی دانست و طی همین هفته ای که گذشت، اظهاراتی به مراتب تندتر نمود که به خاطر رعایت آرامش جامعه و اطاعت از دستور رهبری این موارد در بیشتر رسانه ها مسکوت ماند؛ ایشان گفتند که چون رأی نمایندگان مجلس کم تر است و با درصد کمتری نیز پذیرفته می شوند پس حق ندارند برای رییس جمهور تکلیف روشن کنند و یا محدودیت ایجاد کنند و این که گفتند که چون شورای نگهبان هم مستقیماً توسط مردم انتخاب نشده است اعتباری کمتر از رییس جمهور دارد و اصلاً چون قانون را مردم رأی داده اند نباید توسط گروهی که مستقیماً با رأی مردم انتخاب نشده اند تفسیر گردد و حتی این که رییس جمهور تنهای مرجع بالا رتبه ای است که توسط رأی مستقیم مردم انتخاب می شود و حتی انتخاب رهبر را با انتخاب رییس جمهور به لحاظ داشتن آرای مستقیم مقایسه کرد. این اظهارات آن قدر تند بود که بسان یک "فلش بک" ما را برد به اوج تندروی های دوران اصلاحات، به نحوی که این بار منتقدان بزرگتری مانند صادق زیبا کلام او را شایسته تقدیر دانسته است، صادق زیبا کلام یکی از طرفداران شناسنامه دار جریان اصلاحات است که مواضعش در حمایت از رضاخان و هاشمی رفسنجانی طی این سال ها بارها و بارها حاشیه ساز بوده است به نحوی که در سایت ویکی پیدیا در قسمت دیدگاه های سیاسی فقط یک جمله در مورد او نوشته است: "به گفته بیبیسی فارسی او از حامیان اکبر هاشمی رفسنجانی شمرده میشود". آقای صادق زیبا کلام در سخنانی (که در سایتش نیز محفوظ است) در پی تغییرات رفتار احمدی نژاد و سخنان جدیدش اینچنین می گوید:
قبلاً مطلبی نوشتم و تمام مطالب مرتبطم با تغییرات احمدی نژاد را با درج تاریخ شان درآن منشر کردم تا نشان دهم که چگونه به موازات تغییرات احمدی نژاد، بخش اعظم حامیان احمدی نژاد موضع شان نسبت به ایشان عوض شد، اما این مسئله نتوانست پاسخ کوبنده ای برای منتقدان احمدی نژاد باشد، آنها که تا قبل از درج این مطلب و نمونه های دیگرش از سوی سایر دوستان، ما را متهم به تغییرات یک شبه می کردند، با دیدن این خط سیر 3 ساله اقناع نشدند و حرف جدیدی را طرح کردند، ایشان این بار گفتند "شما حتی اگر از 2-3 سال پیش هم احمدی نژاد را شناخته باشید ما و منتقدان ایشان از همان روز اول ایشان را شناخته بودیم"، در حالی که ما علت تغییر موضع مان را نسبت به احمدی نژاد تغییرات وی اعلام کرده بودیم، ایشان تغییرات ایشان را منکر شده و خودشان و امثال موسوی و هاشمی و کروبی را با بصیرت دانسته و ما را دچار اشتباهی بزرگ معرفی نمودند، (البته برخی طرفداران افراطی احمدی نژاد نیز منکر تغییرات احمدی نژاد بودند بلکه تغییر رفتار مدافعان احمدی نژاد را با تهمت های مختلفی محکوم می کردند)، ولی اکنون با رادیکال تر شدن مواضع احمدی نژاد، کم کم اصلاح طلبان و منتقدان قدیمی احمدی نژاد با او نرم تر می شوند، اکنون هم احمدی نژاد در مجمع تشخیص شرکت می کند و هم هاشمی به او لبخند می زند، اکنون صادق زیبا کلام که از حامیان فعال هاشمی به خصوص در مناظرات دانشگاهی است، تغییرات احمدی نژاد را پذیرفته و قابل احترام و تقدیر معرفی می کند و از دیگران اصلاح طلبان هم می خواهد او را تشویق به ادامه این سیاست ها و تشدید مواضع عملی نسبت به مواضع گفتاری نمایند.
از مسائل جالب توجه دیگر این است که صادق زیبا کلام از اصلاح طلبان می خواهد تا در صورتی که نتوانند به صورت منسجم و متحد وارد عرصه انتخابات شوند، از مشایی حمایت کنند:
اکنون این مواضع نشان می دهد که تغییرات احمدی نژاد آن قدر بوده است که حتی دشمنان خونی وی نیز به او امید بسته اند، اینک یکی از امیدواری های ایشان برای ضربه زدن به نظام و رهبری، خود احمدی نژاد است، البته همه منتقدان و دشمنان احمدی نژاد این سیاست را دنبال نمی کنند، بلکه برخی دیگر به منظور ضربه زدن به نظام، احمدی نژاد را مدام تحریک می کنند، آن قدر تحریک می کنند تا یک گفتار یا رفتار ساختار شکنانه ی تندتر و جدیدتر از وی بگیرند، ایشان همان هایی هستند که با سکوت خود در فتنه 88 نیز قصد ضربه به انقلاب و رهبر را داشتند و اکنون با تحریک احمدی نژاد برای به تشنج کشیدن کشور و کمک به ادامه این روند با بکارگیری انتخابات 92 به همان هدف خود می اندیشند و در پس همین رفتار خود می خواهند اثبات کنند که مردم در انتخاب احمدی نژاد اشتباه کرده اند و اکنون باید تاوانش را بدهند.
در ادامه برای هشدار و برای این که بگویم چه کسانی و با چه اهداف و تفکراتی به تغییرات احمدی نژاد امیدوار شده اند، بخشی از اظهارات صادق زیبا کلام را می آورم که در انتهای آن، سه دلیل را به عنوان امیدواری به پذیرش بحث مذاکره ایران با آمریکا می آورد، فقط کافیست به مورد اول این دلایل با دقت معطوف شوید تا عمق خیانت پیشگی این طایفه را دریابید:
البته نمی خواهم اینجا مدعی بصیرت شوم اما در برابر آن ها که چشم امیدشان به فشارهای دشمنان است و تازه متوجه تغییرات احمدی نژاد شده اند باید بگویم که ما از حدود 4 سال پیش این تغییرات را رصد کرده ایم و دلیلش هم این که به همین دلیل، از آن هنگام گام به گام از او دور شدیم و شما با بصیرتی که مدعی اش هستید تازه اکنون متوجه تغییرات رفتار او شده اید.
این نوشته در پاسخ به آن مدعیان بصیرت است که اکنون به مردمی که به احمدی نژاد رأی داده اند، به بزرگانی که از احمدی نژاد حمایت کردند و حتی به خود مقام معظم رهبری شدیدترین انتقادات را وارد می کنند.
مطلب مرتبط: انتقادات از دولت به موازات تغییرات دولت
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/9/18
11:2 ص
خیلی ها عبارت جام زهر امام خمینی را برای پذیرش قطعنامه مورد تحلیل قرار داده اند، اما حقیقتاً بین این ها که من دیدم و شنیدم هیچکدام برایم اقناع کننده نبود، لذا خودم تحلیل مختصری دارم که آن را تقدیم می کنم:
مستندات و اخباری که از قبل از پذیرش قطع نامه مانده است، متأسفانه نشان می دهد که برخی مسئولان جنگ و نخست وزیر و رییس مجلس وقت از ادامه جنگ خسته و ناتوان شده بودند، آن قدر خسته که برای اثبات لزوم پایان جنگ متوسل به عیب جویی از یکدیگر شدند، یکی عدم رسیدگی دولت را مقصر در کمبود امکانات می دانست و دیگری ضعف فرماندگان را علت ضعیف شدن در جبهه ها می دانست و این موجب شد تا عملاً نمودش در جبهه ها بارزتر شود و در این هنگام اظهارات مبتنی بر ترس و شکست و خستگی و تفرقه در اظهارات امثال هاشمی و رضایی و موسوی موجب شد تا به امام بقبولانند که چاره ای جز پذیرش قطعنامه نداریم، امام در آن شرایط ادامه جنگ را نه روی مصلحت دیگری بلکه فقط روی احساس ضعف مسئولان قبول کردند و پذیرش هر چیزی حتی شیرین تر از شکر، با این دید و نظر نمی تواند از جام زهر تلخ تر نباشد.
بحث دیگر این که مشی امام در اداره امور اینگونه بوده است که حرف و سخن کارشناسان و مسئولان را وقع می نهاده و اگر حتی بعداً متوجه می شدند که سخنی غیر کارشناسانه گفته اند آن اشتباه را ادامه نمی دادند و به حرف کارشناسان و اهل فن عمل می کردند و امام خمینی در بحث پذیرش قطعنامه نیز همین کار را کرد، و شاید هم ایشان به دروغ و ضعف مسئولان پی برده بود، ولی وقتی می دیدند که این مسئولان و متولیان جنگ، اینچنین دچار تزلزل، تفرقه و ضعف هستند، نوشیدن این جام زهر را قبول کردند.
مطلب مرتبط از همین وبلاگ: جام زهر ریشه در همین اختلافات موسوی و رضایی داشت؟! 6/5/89
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/9/17
11:25 ص
در شرایطی که خاتمی و خوئینی ها به عنوان بزرگان فتنه، بعد از 9 دی 88 تا مدتی سیاست های مقابله ای با نظام را دنبال کردند، اما کم کم تغییر رویه دادند و روش های مختلف را در نوع تعامل با نظام دنبال کردند، آقای خاتمی فرمان رویه خود را به تدریج به سمت نظام چرخاند و اگر چه پیش شرط های مضحک وی محقق نشده بود، اما نتوانست از صحنه بازی به دور بماند و با رأی دادن در انتخابات، در ظاهر یک سناریوی جدید را کلید زد، سناریویی که از سوی برخی اصلاح طلبان هنوز با شک و تردید و سؤال با آن برخورد می شود، این حضور در پای صندوق رأی، خبر از امکان مشارکت در انتخابات بعدی می داد، چیزی که به ظاهر مورد انتقاد جبهه ی تندروی اصلاح طلبان من جمله خوئینی ها قرار گرفت، اما گمان من از این دو رویه ی متفاوت بین بزرگان جریان اصلاحات (شما بخوانید فتنه)، دو سناریو نیست، یک سناریوی واحد است. در واقع خاتمی و خوئینی ها نه توانستند ریسک کنند و از انتقادات تند و جایگاه اپوزیسیونی خود دست بردارند و نه توانستند از شانس شرکت در انتخابات و تیری در تاریکی بگذرند. اکنون اگر چه دو رویه ی مجزا در جریان اصلاحات به نظر می رسد اما هر دو رویه به موازات هم ادامه یافته و به هم کمک می کنند، اولاً سیاست فشار از پایین و چانه زنی از بالا تخصص اصلاح طلبان بوده و ثانیاً در زمان مناسبی قبل از انتخابات و یا در اولین روزهای پس از انتخابات این دو رویه با هم یکی خواهند شد، برنامه ی این جریان این است که اولاً تا آخرین لحظات ماهیت اعتراضی خود را حفظ کنند و به همین بهانه از عذرخواهی نیز شانه خالی کنند و ثانیاً خود را از بازی در نظام سیاسی کشور کنار نگذراند و در واقع خودکشی سیاسی نکنند و ثالثاً فضا را برای تشنجات احتمالی در انتخابات 92 آماده نگاه دارند، چرا که فتنه ی انتخاباتی با داشتن 2 عامل الزامی میسر است، حضور در انتخابات و انتقاد به نظام.
این مطلب در سایت زاهدانه نیز منتشر شده است: جنگ زرگری خاتمی و خوئینی ها
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/9/17
2:13 ص
برنامه امروز، دیروز فردای این هفته دو میهمان مرتبط با جنبش دانشجویی داشت، کسانی که در جریان تسخیر لانه جاسوسی دخیل بودند. یک ویژگی خاص برنامه این بود که اگرچه از نزدیکان و همفکران خانم ابتکار هم کسانی در جریان فتنه 88 گرفتار زندان شدند، اما فرزند دانشجوی آقای روح الامینی در جریان فتنه 88 در فاجعه ی کهریزک به قتل رسیده بود.
بحث جنبش دانشجویی به لحاظ تأمین شرایط مناسب و شناخت و معرفی آفات با مفاهمه خوبی از سوی طرفین مطرح شد که حفظ این آرامش از سوی هر دوطرف و تا آخر برنامه برایم جالب بود.
آرامش و وقار آقای روح الامینی در حالی که فرزندش به خاطر دروغ بزرگِ بزرگان اصلاحات جزء تحریک و بازداشت شدگان بود و به خاطر تخلف برخی دیگر کشته شده بود و در حالی که هنوز بعد از گذشت 3 سال تکلیف قاصران و مقصران جریان کهریزک مشخص نشده و سران فتنه نیز به عنوان تحریک کنندگان اصلی و اغفال کنندگان جنبش دانشجویی و فرزند ایشان مجازات نشده اند، واقعاً نشان از روحیه ی گذشت و انقلابی ایشان داشت و از سوی دیگر آرامش و سخنان اعتدال محور خانم ابتکار در دفاع از آزادی و حمایت از زندانیان دانشجو و فعالان سیاسی آن قدر اغوا کننده بود که توگویی ایشان و دوستان شان، مادرزاد عاشق اعتدال بوده اند!! اصلاً انگار نه انگار که بیشترین توهین را همین جریان اصلاحات با استحمار جریان دانشجویی انجام دادند!! انگار نه انگار که در کوران حوادث فتنه هرچقدر بزرگان نظام ایشان را به اعتدال دعوت می کردند، ترمز بریده و دم از کف خواسته و خالی نکردن کف خیابان می زدند!! انگار نه انگار که بخشی از رکود و خمودگی جریان دانشجویی مدافع ایشان ناشی از همین احساس مورد سوءاستفاده قرار گرفتن است!! و از این که بر سادگی، شجاعت و خون طبقه جوان و دانشجو زین نهادند تا به براندازی دست یازند!! آری اکنون، باید هم خانم ابتکار و دوستان شان نگران عدم حمایت جریان های دانشجویی باشند، باید هم حسرت این حامیان کم هزینه را بخورند!! باید هم تلاش کنند تا با این حرف ها دل ایشان را نسبت به خود نرم و نسبت به انقلاب سخت کنند!! و چه توهینی بالاتر از این که همان ها که جریان دانشجویی را با دروغ و تهمت به بازی گرفتند اکنون حاضر نیستند حتی برای سواری های بعدی به خاطر دروغ و خیانت خود از ایشان عذرخواهی کنند!!
خانم ابتکار زندانی شدن فعالان در فتنه 88 را ناشی از پیش بینی شرایط فعلی و یا بهتر بگویم بصیرت خودشان معرفی کردند و حال این که حاضر نبودند نقش پررنگ خود را در تشدید تحریم، فشار، ایجاد فضای بی قانونی و هرج و مرج و گرا دادن های خودشان و دوستان شان به دشمن، گردن گیرند.
خانم ابتکار در جایی دیگر از سخنان شان شرایط فعلی را ناشی از رکود فعالیت های اصلاح طلبان دانستند و گفتند که اگر چنین نمی شد اکنون کشور وضعیت بهتری داشت و البته این حرف ایشان را می پذیرم چرا که این خاصیت هر گروه سهم خواه و بی ظرفیت است تا در صورتی که سهمش را نگیرد با لگد به زیر میز قانون و انتخابات و مصالح و امنیت کشور بزند و قاعده بازی را به سخره بگیرد تا با هزینه ای که برای دیگران ایجاد می کند، عملاً بگوید که دیگی که برای من نجوشد همان به که سرسگ در آن بجوشد.
خانم ابتکار در همان ابتدای بحث با نام بردن از 2 نفر از فعالان دانشجویی در تسخیر لانه جاسوسی که به خاطر ایفای نقش در فتنه 88 اکنون زندانی هستند، قصد داشتند که خودشان و ایشان را همچنان مدافع گفتمان آن زمان و شجاع و آرمانگرا نشان دهند و حال این که موضع گیری های صحیح سران اصلاحات من جمله خود آقای خاتمی و دوستان نزدیک شان را در رد و تقبیح تسخیر لانه جاسوسی و غرب پرستی و آمریکا ترسی را فراموش کرده بودند و البته آقای روح الامینی نیز با یادآوری نقش و جایگاه شهدا و پایبندان به گفتمان انقلاب، حساب کسانی را که در جریان فتنه 88 زیر علم دشمن سینه زدند را از حساب انقلابیون اصیل و پایبند جدا کردند و تا حساب کسانی را که گذشته شان را درپوشی برای حال استحاله شده و ننگین شان نشان می دهند را از انقلابیونی مثل روح الامینی که مصالح و منافع کشورش را به مزدوران نفروختند را جدا کنند.
مجری برنامه در سؤالی از خانم ابتکار دلیل عدم انتشار کتاب تسخیر را در آمریکا جویا شدند که خانم ابتکار با زیرکی خاصی بدون این که منکر آزادی بیان در آمریکا شود، سؤال را پاسخ نداده رها کردند.
خانم ابتکار آنچنان منکر آزادی جریان ها و جنبش های دانشجویی بودند که گویی فقط دانشجویان و همفکران ایشان فعال دانشجویی هستند؛ انگار دلسردی دانشجویانی که چوب اعتماد نابجا به جریان اصلاحات را خوردند، ایشان را منکر فعالیت جریان های اصولگرا و وفادار به گفتمان انقلاب و رهبری ساخته است! وشاید همانطوری که در انتخابات 88 رأی خودشان را کیفی تر از رأی مردم عادی می دانستند، اکنون نیز فعالیت دانشجویان سایر جریان ها را واجد فعالیت های شجاعانه و آرمانگرایانه نمی شمارند.
همه آنچه که گفتم نباید موجب شود تا از دایره انصاف خارج شوم، لذا عرض می کنم که آرامش خانم ابتکار به خصوص در مواقعی که مکررانه آقای روح الامینی در میان سخنشان می پریدند، واقعاً برای جریان های سیاسی و فعالان سیاسی یک درس است که بدانند اولاً بازی های سیاسی نیاز به تسلط بر اعصاب و داشتن صبر و حوصله دارد و این که فریب رگ ورم کرده برخی سیاسیون را نخورند که این عصبانیت ها همه صوری است تا سایرین را به تحرک و جنبش و رفتارهای پرخاشجویانه وادارند و در وقت کمین ایشان نباید از دیدن قیافه صبور و باحوصله ایشان متعجب شوند.
البته ای کاش این درس را در زمانی که تهمت زشت فتنه به کشور زده شد و جریان های حامی اصلاحات فضا را به شدت متشنج می کردند، پس می دادند، نه اکنون که از فتنه انگیزی قبلی ناامید شده اند، بالاخره وقتی کسی از اشتباهش احساس ندامت نمی کند، باید به دیگران حق بدهد که همچنان منتظر تکرار اشتباهات و فتنه انگیزی ها باشند، پس شعار اعتدال بدون عذرخواهی به خاطر افراط ها به خصوص از کسانی که متحمل هزینه و تلفات شده اند بیشتر به یک حقه زشت سیاسی شبیه است، هر چند این رفتار در پس یک سیمای صبور و آرام قابل مشاهده نباشد.
خانم ابتکار ای کاش امشب لابه لای بحث تان می گفتید که چرا بعد از حدود 3 ماه از طرح خطرناک بودن پارازیت های ماهواره ای و این همه جنجال رسانه ای هنوز هیچ سند علمی ارائه نکرده اید!؟ نکند نظرتان این بوده است که امکان رسیدن به اعتدال با دیدن شبکه های ماهواره ای بیشتر می شود و البته اگر چنین باشد دروغ هم نگفته اید لابد!! چرا که نداشتن اعتدال برای سلامتی به خصوص سلامت روان هم خطرناک است حتماً!!!
من در همین جا صراحتاً اعلام می کنم که از شعار اعتدال خوشم می آید و البته نه فقط اکنون که قبلاً هم خوشم می آمد، اما حقیقتاً تحقق هیچ اعتدالی بدون عدالت را میسر نمی دانم، مگر می شود با فتنه گر برخورد نکرد و منتظر رفتارهای معتدل ماند؟! مگر می شود بدون اجرای عدالت، به اعتدال رسید؟! مگر می شود کسانی را که با دروغ اعتدال یک ملت و کشور را به بازی می گیرند را را رها کرد و منتظر تکرار اعتدال شکنی نبود؟! نظر من این است که باید عدالت را در قبال فتنه گرانی که فضای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، دانشجویی و عامی ما را دچار چالش و محدودیت و فشار کردند، همچنین در حق متخلفانی که موجب فجایعی مانند کهریزک یا جنایت اخیر شدند، اجرا نمود و اعتقاد دارم که اجرای عدالت اولین گام برای رسیدن به اعتدال است، یقیناً در این صورت هیچ فتنه گری خودش را صاحب و مالک جریان های دانشجویی و منافع ملی نخواهد دانست و هیچ مجری، داور و پلیسی نیز خودش را مجاز به اجرای خودسرانه عدالت و انتقام جویی نخواهد دانست و این دو در کنار هم اعتدال را در فضای دانشجویی و جامعه جاری خواهد نمود.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/9/16
12:56 ع
فیلمی از آقای مشایی در فضای مجازی منتشر شده است که الحمدلله طرفداران متعصب ایشان، آن را تکذیب نکرده اند، بالاخره همیشه همه چیز را نمی توان تکذیب کرد اما عدم تکذیب این فیلم به این معنی هم نبوده که بتوانند از آن دفاع کنند و همین سکوتی که در آن جبهه به وجود آمده است با عصبیت در سایر جبهه ها همراه شده است.
آقای مشایی در این فیلم اظهار می دارد که دوره اسلام گرایی تمام شده است، بعد می گوید البته دارد تمام می شود مثل دوره اسب سواری که تمام شد، من در پاسخ به این اظهارات چند سوال مطرح می کنم:
1- آیا اگر دوره اسلام گرایی تمام هم شده باشد، وظیفه ما به عنوان مسلمانان و به عنوان معتقدان به کامل ترین دین الهی و بهتر بگویم تنها دین الهی چیست؟! بر علیه آن گام برداریم یا آن را نشر دهیم؟! وظیفه ما کدام است، اسلام را راه نجات بشر بدانیم یا اسلام را نیز یکی مثل بقیه فرض کنیم؟!
2- آیا آنطوری که ایشان مطرح می کنند ادیانی مثل مسیحیت یا یهودیت دینهایی مثل اسلام هستند؟! یا نه براساس قرآن مجید "الدین عندالله اسلام"؟! چرا باور نمی کنیم که خود موسی و عیسی و نوح و آدم و ابراهیم و ... سلام الله علیهم همه مسلمان بودند؟! مگر این ها آیات قرآن نیستند:
قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَی وَعِیسَی وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (بقره آیه 136)
مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلاَ نَصْرَانِیًّا وَلَکِن کَانَ حَنِیفًا مُّسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ(آل عمران 67)
نکند دوره قرآن هم تمام شده است؟!
3- آیا اگر دوره یهودیت و مسیحیت تمام شده است به همین دلیل ورود و دخالت انحرافات و ابداعات در دین نبوده است؟! آیا اگر آیین موسی و عیسی تحریف نمی شد اکنون می توانستیم بگوییم دوره ایشان هم تمام شده است؟!
4- آیا عالمان ادیان دیگر می پذیرند که کسی بنشیند جلویشان و بگوید دوره دینتان تمام شده است؟! آیا اگر چنین چیزی را هم قبول کنند، ضعف دینشان را دلیل می گیرند یا نه ضعف خودشان را در تبلیغ و انتشار آن دین علت می دانند؟!
5- آیا قراراست نخبگان ببینند که دوره چه شروع شده و دوره چه تمام شده و همان را فریاد بزنند؟! آیا نخبگی یعنی حرکت دادن و هدایت جامعه یا نه همرنگ دیگران شدن؟! آیا اگر یک روزی دوره آتش پرستی شروع شد باید آقای مشایی بگوید دوره انسان گرایی هم تمام شده است و الان دوره آتش پرستی است؟!
6- آقای مشایی رشد فکر بشر را عامل تمام شدن دوره اسلام گرایی می دانند و می گویند بشر بدون نیاز به اسلام به حقیقت مفاهیم می رسد و حال این که سوال مهمی که طرح می شود این است که این رشد مورد ادعای بشر آیا نمود عینی ندارد؟! آیا باب شدن فرقه ها و مفاسد جدید از همجنس بازی تا شیطان پرستی نشان دهنده رشد بشر است؟! یا نه بشریت با دور شدن از دین خدا به قهقرا می رود؟! آیا کشیشان فکر می کردند که روزی در کلیسا بین دو مرد عقد ازدواج برقرار کنند؟! آیا اینها ناشی از همین اعتقاد کشیشان به رشد فکر بشر نیست؟!
7- بشر چیست؟! انسان کامل کدام است؟! انسان کامل چگونه انسان کامل می شود؟! با رشد فکر بشر؟! یا با پیوستن به منبع وحی الهی؟! کدام کلام وحی است که تحریف نشده به دست مارسیده است؟! جز اسلام، جز قرآن و جز اهل بیت، چه راهی برای رسیدن به منبع فیض الهی وجود دارد؟! پس این آیه "الیوم اکملت لکم دینکم" برای چه آمد؟! اصلاً وقتی دین مهم نبود چه کاری بود حالا کامل بشود یا نشود؟!
این مطلب در عمارنامه منتشر شده است: گیرم دوره اسلام گرایی رو به اتمام....
مطالب مرتبط:
امام زمان (عج) را دست کم گرفتند
انحراف بدخیم در باب مهدویت، ریشه مشکلات
آیا امام عصر مسخ انقلابش را به نام خودش می بیند؟!
یک نمونه واقعی از انحراف
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/9/16
10:58 ص
در قوانین کار و مجموعه مقررات و آیین نامه های حفاظتی و بهداشتی، هرکارگاه بالای 25 نفر کارگر و حتی کمتر از آن (در صورت صلاحدید مراجع ذیصلاح) مکلف به داشتن کمیته ای برای صیانت از نیروی کار با بکارگیری متخصصین ایمنی و بهداشت است و حال این که در هر کلاس آموزشی بیش از این نفر دانش آموز وجود دارد و در هر مدرسه شاید چند 10 برابر این تعداد. آیا آموزش و پرورش به بحث ایمنی اهمیت لازم را می دهد؟! اگر می دهد پس این همه سوانح و اتفاقات و حوادث ساده و بی مورد به چه دلیل اتفاق می افتد؟! آیا تجهیز مدارس به سیستم های گرمایش ایمن و آموزش دادن به معلمان و دانش آموزان در خصوص نحوه مقابله با خطرات اینقدر دشوار است؟! آیا مثلاً نمی توان به معلم آموزش داد که در صورت شعله ور شدن بخاری نفتی ابتدا باید دانش آموزان از کلاس خارج شوند؟! آین نمی توان کاری کرد که استفاده از بخاری های نفتی و حتی گازی با نصب شوفاژ جایگزین شوند؟! آیا اهمیت مسئله جان دانش آموزان از مسائل بی فایده و هزینه بری مانند تغییراتِ بی هدف در نظام آموزشی ضروری تر نیست؟! آیا در هر کلاس نباید یک کپسول اطفای حریق استاندارد نصب باشد؟! آیا نمی توان برای هر کلاس دو درب طراحی کرد؟! آیا نصب یک درب در انتهای کلاس در مواقع ضروری مانند زلزله و حریق یک الزام عقلی نیست؟!
آیا نصب تجهیزات خطرناک و ناایمن مانند کولرهای آبی و آب سرد کن های غیر استاندارد و فاقد اتصال به سیستم ارتینگ با هیچ منطقی قابل توجیه است؟! مگر نصب یک چاه ارت در مدارس چقدر هزینه دارد؟! چرا تمام تجهیزات برقی در مدارس نباید به سیستم ارتینگ (ضدبرق گرفتگی) اتصال داشته باشند؟! چرا وسایل و تجهیزاتِ غیر ضروری در مسیر تردد دانش آموزان قرار داده می شود؟! چرا باید با یک زمین خوردن ساده سر دانش آموز به گوشه تیز یک وسیله یا سازه ی ناایمن برخورد کند؟!
چرا باید اردوهای آموزش و پرورش بدون مسئولین و نهادهای متولی ایمنی صورت گیرند؟! آیا همه ساله در این اردوها حوادث تلخ کمی اتفاق می افتد؟! آیا راننده و یا اتوبوسی که برای این اردوها مصرف می شود نباید به لحاظ ایمنی مطمئن باشند؟!
در نظر نگرفتن مستخدم های ثابت در بسیاری از مدارس موجب شده است تا مدارس به لحاظ سرویس بهداشتی و نظافت فاقد اولین شرایط بهداشتی باشند و همین رعایت نکردن اصول ایمنی و بهداشتی موجب افزایش حوادث، بیماری ها، مصدومیت های بعضاً غیرقابل جبران، افت تحصیلی و هزینه های اضافه برای اولیا می گردد که به راحتی با تدوین نظام و مقررات ایمنی و بهداشتی برای آموزش و پرورش و تعیین سطوح مختلف مدیریتی و اجرایی و تعیین ضمانت اجرایی برای آنها قابل بهبود هستند.
مطلب مرتبط:
اشتباهی بزرگ از وزارت آموزش و پرورش
خرج تراشی جدید دولت برای والدین
نظام جدید آموزشی و مشکلات آن
مدارس شاهد به نام شهدا به کام بعضی دیگر
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/9/16
8:48 ص
در هر اداره ای وارد می شویم می بینیم تعداد زیادی از همکاران کتابی را جلویشان باز کرده و یا مشغول حل تمرین و یا یادگیری زبان هستند و تمام این ها یک علامت است از تب تحصیل و مدرک گرایی در ادارات. چند روز پیش وارد اداره ای شدم و در حین یک بحث کاملاً حقوقی در دایره حقوقی آن سازمان با یکی از کارشناسان آن اداره، از سوی یک کارمند دم بازنشستگی (مسن) با اعتراض مواجه شدم که مرا و صحبت های مرا مزاحم کارشان می دانستند و البته کارشان هم این بود که مشغول مطالعه کارتهای آموزشی زبان بودند.
جالب است که این تب تحصیل را مجموعه قوانین به ادارت تلقین می کنند، ارتقاهایی که باید با مدرک صورت گیرند، مدارکی که هیچ ربطی و هیچ تأثیری به انجام صحیح کار و رضایت مردم ندارند و حتی دقیقاً برعکس موجب ایجاد نارضایتی در ادارات می گردد.
طرف می خواهد کاندید نمایندگی مجلس شود می رود دنبال گرفتن یک مدرک که برای کسب آن اولاً که از وقت اداره می زند برای رفتن به دانشگاه و ثانیاً از وقت کارش در حین حضور نیز می زند برای مطالعه و درس خواندن.
نمی خواهم در این مطلب منکر اهمیت تحصیل علم شوم بلکه این تب مدرک گرایی را که در باطن اهمیت تحصیل پنهان شده است را مورد شماطت قرار می دهم. تحصیل هایی که هیچ بهره وری و بهبودی در امور ادارات و کار مردم ایجاد نمی کند.
در کنار مسائل و مشکلاتی که مدرک گرایی برای ارباب رجوع و نظام اداری و بهره وری کشور ایجاد می کند، این مدرک گرایی ها بار سنگینی را نیز بر دوش خانوارها منتقل می کنند چرا که هزینه های تحصیلی و ایاب و ذهاب مسئله ای نیست که موجب بهم ریختن نظام اقتصادی خانواده های متوسط نشود و همین هزینه هایی که به امید افزایش حقوق و یا ارتقای شغلی انجام می شود، در کوتاه مدت موجب فشار به خانواده ها و کودکان می گردد.
بسیاری از رشته هایی هم که مورد استقبال قرار دارد واقعاً کاربردی نبوده و لااقل ربطی به کار کارمند ندارد، تنها لقبش است که مورد علاقه است و این ها هم متأسفانه نه فقط تقصیر کارمندان است بلکه من سیستم های تشویقی و حقوقی و نظام های هماهنگ را در این مسئله مقصر می دانم، نظام هایی که به جای این که شاخص برای اثربخشی و کارآیی و رضایت ارباب رجوع تعریف کنند، مبتنی بر مدرک گرایی هستند.
به منظور تأمین بهره وری و افزایش معلومات تخصصی در ادارات پیشنهاد می شود ادارات به آموزش ها ضمن خدمت و تخصصی بیش از پیش روی آورند و با تعیین سرفصل و محتواهای آموزشی، اهداف عالیه سازمان ها را دنبال کنند و البته این مهم رخ نمی دهد مگر به اهمیت دادن سازمانها به بحث آموزش، چرا که بسیاری از آموزش هایی که هم اکنون در ادارات صورت می گیرد متأسفانه کاملاً صوری و حتی بدون تشکیل یک ساعت کلاس هستند و تنها مستندسازی هایی برای صدور گواهی انجام می شود.
این مطلب در عمارنامه نیز منتشر گردیده است: مدرک گرایی درد نظام های اداری+پیشنهاد
مطالب مرتبط:
چرایی وضعیت بهره وری در ایران
مدیران مهمترین مانع در ارتقای بهره وری و سلامت اداری
این همه تعطیلات را تعطیل کنید
در پاسخ به پاسخ دکتر قدیری ابیانه
ادامه ی بحث با آقای دکتر قدیری ابیانه
چرا ادارات سالم نمی شوند؟!
مهمترین عامل در ارتقای سطح همت و کار عمومی
به شغل خود تعصب نورزید
مردم را نجات دهید
همه مسئولانه بخوانند
فرهنگ، مهم مهجور در نهادها
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.