90/11/4
5:47 ع
آقای احمدی نژاد
سلام
مدتی است که اگر کسی انتقادی به شما داشته باشد، به جای اینکه واقعاً پاسخگو باشید دو نوع پاسخ می گویید، یا انتقادات را برگرفته از مواضع سیاسی دانسته و مدعی می شوید که اصلاً این چرت و پرت ها را نمی خوانید و یا عدم پاسخگویی خودتان را به سکوت الهام بخش حواله می دهید. آقای احمدی نژاد! این چرت و پرت توسط کسی نوشته می شود که بارها و بارها در این سال ها از عملکرد شما در برابر بی انصافی هایی که در قبال شما انجام می گرفته، دفاع می کرده است، ولی اکنون به شما انتقاداتی نیز دارد، آقای احمدی نژاد شما منتقدان شبیه من ولی بسیار بزرگتر کم ندارید، اما برخی دوستان شما تغییر موضع امثال ما را به منفعت طلبی تشبیه می کنند و حال این که تغییر مواضع دوستان واقعی و قدیمی تان نه از منفعت طلبی بلکه از تغییر رفتارشماست. آقای احمدی نژاد این شما هستید که در اصول تان که ملت به خاطر آنها به شما رأی دادیم و از شما حمایت کردیم، تغییر موضع داده اید:
آقای احمدی نژاد! زمانی خود را مجری قانون می دانستید، حتی اگر قانون را صحیح نمی دانستید
آقای احمدی نژاد! زمانی انتقادات را می شنیدید و سایرین را تشویق به انتقاد می کردید
آقای احمدی نژاد! زمانی دست ولی را می بوسیدید چون در دست مهدی (عج) می دانستید
آقای احمدی نژاد! زمانی بود که ولایت مداری وزرا را مهم می دانستی و ولایت پذیریشان را
آقای احمدی نژاد! زمانی بود که شما و وزرا و نزدیکانتان اگر به مسافرت خارجی می رفتید کسی نگران نبود
آقای احمدی نژاد! زمانی بود که در ابتدای کار به وزرا می گفتید 4 سال قید خانه را بزنند
آقای احمدی نژاد! زمانی بود که مجالس وعظ و اخلاق را در داخل و خارج دولت دنبال می کردید
آقای احمدی نژاد! زمانی اگر می گفتید کشور را امام زمان مدیریت می کند همه خوشحال می شدند
آقای احمدی نژاد! زمانی برای خودتان تا آخرین روزهای انتخابات هم تبلیغ نمی کردید
آقای احمدی نژاد! زمانی مدیریت کشور در مشت تان بود و دلار و سکه و مسکن و صنعت و بیکاری و بازار، رام نشان می دادند
آقای احمدی نژاد! زمانی مدیران تان را مورد عتاب قرار می دادید و برایشان حاشیه ی امن ایجاد نمی کردید
آقای احمدی نژاد! قبلاً اگر اشتباهی یا اتفاقی می افتاد به مردم توضیح می دادید و حتی عذرخواهی می کردید
اما اکنون
آقای احمدی نژاد! اکنون قانونی را که قبول نداشته باشید یا بسیار معطل می کنید و یا اصلاً زیر بار نمی روید
آقای احمدی نژاد! اکنون انتقادات را نمی شنوید و منتقدین را محکوم می کنید
آقای احمدی نژاد! اکنون شانه را می بوسید و دست یاری را پس می زنید
آقای احمدی نژاد! ولایت مدار ترین وزرای تان را به خاطر همان ولایت مداری شان عزل کردید
آقای احمدی نژاد! اکنون از سفرهای خارجی مشایی و صالحی و بقایی و ... اطمینانی وجود ندارد
آقای احمدی نژاد! اکنون خودتان اگر صلاح بدانید خانه نشینی اختیار می کنید
آقای احمدی نژاد! اکنون وعاظ و اساتید اخلاقتان هم دیگر نمی توانند شما را بیابند
آقای احمدی نژاد! اکنون که می گویید هدف مندی یارانه ها را امام زمان مدیریت می کند، مومنین ناراحت می شوند.
آقای احمدی نژاد! اکنون برخی دوستان تان از بودجه های دولت همایش های انتخاباتی برگزار می کنند.
آقای احمدی نژاد! اکنون دلار2000 تومان را رد کرده و سکه 1000000 تومان را و مسکن هم 25% رشد داشته و تورم هم که جدا از اینها نیست و با قیمت واردات رابطه ی مستقیم دارد و بازار هم رمیده.
آقای احمدی نژاد! اکنون برخی از دوستان تان نه تنها از طرف شما هیچ عتابی نمی شوند که حتی آنها را خط قرمز معرفی می کنید
آقای احمدی نژاد! اکنون علی رغم خدمات تان، مواردی وجود دارد که به نظر می رسد به توضیح یا عذرخواهی نیاز داشته باشند
آقای احمدی نژاد! شما را به خون شهدای فتنه قسم! خودتان و دولت تان را جمع و جور کنید! خودتان را دوباره در راه ولایت رسول الله که همان ولایت فقیه است قرار بدهید و با ولایت تجدید میثاق نمایید! امام زمان تان و دستوراتش را و جانشینش را درست بشناسید! قانون را مطیع باشید! مردم و منتقدین را نرانید و تحمل کنید! مشایی و تفکراتش را، این موجبات دلسردی دوستان قدیمی و واقعیت را برای همان دوستی شخصی تان کنار گذارید! و در انتها جسارت های دوستان خودتان را با دو کلمه ی "چرت و پرت" به دیوار نکوبید و لااقل بخوانید و بعد از خواندن مچاله کنید.
مطالب مرتبط:
لزوم پاسخگویی سریع ارزی دولت
دولت دوستان، نشانه ها را نادیده نگیرند
نسبت مصدق با احمدی نژاد
13+25=؟
این بار دعا کنید احمدی نژاد بخواند
آیا احمدی نژاد نجات می یابد؟!
رییس جمهور به کجا می رود؟!!
برای احمدی نژادمان و خودمان دعا کنیم...
یک رویای خوشبینانه در مورد سکوت اخیر احمدی نژاد
بگذارید احمدی نژاد بخواند!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/11/4
12:56 ص
سالهابود که نفت ما به صورت خام به کشورهای اروپایی فروخته می شد و آن کشورها از همین نفتِ ما در صنایع پتروشیمی استفاده کرده و با ایجاد ارزش افزوده روی آن، آن را به کشورهای دیگر من جمله خود ایران می فروختند.
اکنون که اتحادیه ی اروپا نفت ایران را برای خود تحریم نموده است، بهترین فرصت است تا جان تازه ای به کالبد صنایع پتروشیمی دمیده بشود و با همین سهم حدود 20 درصدی از کل نفت صادراتی، صنایع پتروشیمی را دچار تحول نماییم. به نظر می رسد دوباره وقت آن است که اروپا آزموده ای را بیازماید تا به خطا بودن آن دوباره پی برد و آن خطا در گمان باطل تسلیم شدن ایران در برابر تحریم ها است.
تولید محصولات تبدیلی و غیر خام و صادرات آنها با توجه به افزایش قیمت دلار، می تواند موجب جبران مناسبی برای کسب درآمد نفتی شده و کشور را به یک جهش صادراتی وادار نماید به خصوص اینکه همین الان هم از تمام ظرفیت تولیدات وابسته به محصولات پتروشیمی استفاده نمی شود و ظرفیت خالی برای رشد وجود دارد.
به نظر می رسد حال که اتحادیه ی اروپا و آژانس بین المللی هسته ای و سازمان ملل و مسئولان آمریکا و اسرائیل کمر همت بسته اند با ترور و تهدید و تحریم، ایران را در مورد توقف فعالیت های هسته ای به زانو درآورند، بهترین فرصت است تا در پاسخ به این همه خوی دیکتاتوری و انحصارطلبی، ایران نیز در خصوص همکاری با آژآنس هسته ای و بازرسان آن تغییر موضع بدهد و دیگر این که به نظر می رسد دشمنان ایران تا زمانی که ایران برخلاف مواضع همیشگی و برخواسته از ایدولوژی اش به سمت تولید تسلیحات هسته ای گام برندارد، از توقف فعالیت های هسته ای ناامید نخواهند شد. حال که آمریکا و اروپا به خاطر جلوگیری از دستیابی ایران به بمب اتمی در حال فشار آوردن به ایران هستند، به نظر می رسد که اگر به این تسلیحات دست پیدا کنیم موازنه ی قوایی که کمی طولانی شده است به پایداری نزدیک تر گردد و خوب است که قبل از هر عملی با دشمنان اسلام اتمام حجت شود، تا بدانند که این فشارها ایران را به چه مسیری سوق خواهد داد.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/11/3
8:54 ص
حقیر بحث آن شب عماد افروغ را در پارک ملت مستقیم شنیدم و مطمئن بودم که این سخنان حساسیت ایجاد خواهد نمود و تا کنون هم چیزی در نقد آن نگفتم چون فکر نمی کردم کسانی پیدا شوند و بگویند حرفهای عماد افروغ هیچ مشکلی نداشته است!! فارغ از ایرادات اساسی که آقای عماد افروغ به جامعه و حکومت و دولت داشتند، یک ایراد اساسی به نحوه ی انتخاب ولی فقیه توسط مجموعه ی فقها داشتند و ایشان مدعی بودند که ولی فقیه باید توسط مجمعی از علمای علوم مختلف (من جمله اقتصادشناس، سیاستشناس، جهانشناس، فیلسوف) تعیین گردد و از وضع فعلی ناراحت بودند، و ای کاش ایشان توضیح می دادند نام ولی فقیهی را که توسط مجموعه ای از علمای مختلف قرار است انتخاب شود را چه قرار است بگذارند و یا پاسخ می دادند به این سوال که مگر فقهای ما فقط فق خوانده اند که ایشان قائل به تک بعدی بودن آنها هستند؟!
بنده در مطلبی که قبلاً با عنوان "صدا و سیما جز مناظره از چیزی نمی ترسد!" نوشتم، وجود چنین مباحثی را رد نکردم، اما بر ضرورت ایجاد فضای پرسش و پاسخ و مناظره تأکید داشتم چرا که طرح سوال و شبهه به همراه پاسخ های آن می تواند موجب رشد و کمال گردد که البته به نظر من وجود مباحث بهتر از عدم آن است چرا که حداقل برای کسانی که حس خودساخته ی خفقان دارند می تواند برطرف کننده ی آن حس در جهت ورود به مباحثه و مناظره باشد و دیگر این که اگر قرار باشد یک برنامه ی تخصصی در یک رسانه ی عمومی پخش شود حتماً باید یا بی طرفانه باشد و یا با حضور نقادان مفهومی که قرار است مطرح شود.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/11/2
9:31 ع
حقیر عادت ندارم تا چیزی را خودم نبینم یا نشنوم مورد تحلیل قرار دهم و شاید تنها دلیلی که باعث شد تاکنون در مورد جدایی نادر از سیمین ننویسم همین بود و امروز این فیلم را با دقت نگاه کردم تا به بیراه نروم و نبرم و برای این که بتوانم تحلیل درستی داشته باشم، اول تمام آنچه را که در ذهنم رسوب کرده بود را پاک کردم (البته تا آنجا که می توانستم).
فیلم جدایی نادر از سیمین با حضور در دادگاه شروع می شود. مشکل این است که زن و شوهری که هر دو در خروج از کشور برای تأمین آینده ی فرزندشان تفاهم داشتند و مدارکشان را هم آماده کرده اند، به دلیل الزام نگهداری شوهر از پدر بیمارش (که آلزایمر دارد) به مشکل بر می خورند و حتی زن حاضر می شود تا با بخشش حق و حقوقش و به دست آوردن فرزندش شوهر را ترک کند که بازهم شوهر راضی نمی شود و دادگاه نیز این مشکلات را مشکلات کوچکی می داند که نمی توان به آن دلیل حکم به طلاق داد و به همین دلیل زن به خانه ی مادرش می رود و داستان شروع می شود.
در ادامه ی داستان شوهر (نادر) در اثر یک بدگمانی و البته در حالت عصبانیت اقدام به هول دادن زن خدمتکاری می نماید که بدون اذن شوهر بدهکار و بیکارش برای نگهداری از پدر پیر بیمار نادر در خانه اش کار می کرد. از آنجا که آن زن حامله بوده و روز قبلش در اثر یک سانحه برای حفظ پدربیمار نادر ضربه دیده بود، در اثر آن هل، بچه ای را که احتمالاً مرده بود را سقط می کند.
با توجه به وضع خرابِ معیشتی زن خدمتکار و شوهرش، نادر در دادگاه متهم به قتل می شود تا شاید دیه ی 40 میلیون تومانی، آنها را از بدهکاری های شان نجات دهد.
زن خدمتکار زنی چادری و مومنه و شوهرش نیز به ظاهر مقید است ولی نادر و سیمین در خانه ماهواره دارند و سیمین با موهای قرمز و عزم خارج رفتن، خانواده ای غیر مقیدتر نشان می دهند ولی نادر همواره به دخترش تأکید می کند کاری را که اشتباه است انجام ندهد، حتی اگر معلم از او بخواهد و این جمله را در اعتراض به استفاده از یک کلمه ی عربی به عنوان مترادف کلمه ی فارسی می گوید.
تأکید دادگاه به این که بچه ی چهارماه و نیمه دارای روح است و دیه ی کامل به او تعلق می گیرد، مورد اعتراض شدید نادر قرار می گیرد و مادر زن نادر که سند برای آزادی او می گذارد نیز در اعتراض به این مسئله می گوید که سال دیگر دوباره می توانند فرزند دار شوند.
دادگاه با این بحث دیه اینقدر این دوخانواده را تحریک می کند که هردو مرد داستان، شروع به دروغ گفتن و مخفی کاری می کنند و این در حالی است که قبل از این مشکل، دروغ شنیدن از آنها بعید و غیر قابل باور بود. سیمین هم علی رغم اطلاع از دروغ شوهرش مبنی بر عدم اطلاع از حامله بودن زن خدمتکار، این مسئله را لو نمی دهد و تنها زن خدمتکار است که حاضر نمی شود قسم دروغ بخورد و به همین دلیل بحث رضایت دادن با گرفتن 15 میلیون تومان از دیه منحل شده و شوهر خدمتکار از پس ادای بدهی خود برنیامده و احتمالاً همچنان گرفتار و بدهکار و بدبخت می ماند و نادر و سیمین نیز به دادگاه رفته و اختیار انتخاب را به فرزنشان می دهند تا خودش انتخاب کند که با مادر پی خوشبختی برود یا با پدر در وطن بماند و این فیلم در همین دوراهی تمام می شود.
دوستانی که فیلم را ندیده اند از این خلاصه ی داستان که تا حد توانم بی طرفانه تعریف کردم می توانند به محتوای فیلم پی ببرند؛ و اما این همه بحثی که در مورد این فیلم می شنویم چه می شود؟!
به نظرم فیلم هایی به مراتب بدتر از این در سینمای ایران ساخته شده است که نمونه هایش را در دوره ی اصلاحات و فیلم هایی مانند دوزن و قرمز و ... شاهد بودیم, ولی سه مسئله ی متفاوت وجود دارد که آن فیلم ها این همه حساسیت ایجاد نکردند:
1- ساخت آنها ضعیف تر از این فیلم بود.
2- فضای اعتراضی که آقای ده نمکی و برخی افراد دیگر ایجاد کردند تا این طور تلقین کنند که حق اخراجی ها خورده شده است.
3- سیاسی شدن انتخاب این فیلم برای اعزام به اسکار با توجه به حساسیت های اخیر خانه ی سینما و ورود بی محابا به سیاست.
حال خارج از مباحث فوق فیلم چه ایرادی داشت که این قدر مورد تحسین مجامع هنری و سیاسی بیگانه قرار گرفت:
1- اصرار بر این که سعادت در خارج از کشور است و اثبات آن با سیاه نمایی های اجتماعی و اقتصادی نشان داده می شود.
2- زیر سوال رفتن حکم دیه به لحاظ منطقی و این که موجب افزایش اختلاف و مشکلات و دروغ می شود.
3- فیلم نشانی از محکومیت دروغ و بی اخلاقی ها ندارد و صداقت نه تنها گره از مشکلات نمی گشاید که موجب گره های شدیدتر می شود و شما در پایان فیلم نمی توانی نتیجه ی اخلاقی از آن بگیری دقیقا همان مشکلی که در فیلم درباره ی الی (ساخته ی اصغر فرهادی) نیز مشاهده شد.
4- دادگاه آن قدر بی رحم است که بعضا شاکی و متشاکی به حال هم دلشان می سوزد.
5- نحوه ی فیلمبرداری فیلم نشان از سرگردانی و بلاتکلیفی دارد که این تکان ها و حرکات فقط در هنگام تیتراژ تمام می شوند و حال این که معمولاً فیلم ها تنها در زمان های خاص به این شکل فیلمبرداری تن می دهند تا شتاب، سرگردانی و ترس را نشان دهند.
6- فیلم رگه ای از امید ندارد و تا آخر با ناامیدی و تلخی تمام می شود به نوعی که بیننده نیز باید خود را در معرض انتخاب ببیند که بین سعادت و وطن باید یکی را انتخاب کند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/30
1:26 ص
چهارشنبه شب مورخ 28/10/90 برنامه ی پارک ملت از حاج آقا طباطبایی دعوت کرده بودند تا با موضوع منبر، در برنامه حضور داشته باشند. آقای شهیدی فر که این روزها به خاطر اظهارات تند عماد افروغ در برنامه اش، شدیداً مورد انتقاد قرار گرفته بود، متأسفانه بحث منبر را به سمتی برد که به عنوان یک حرفه و شغل و با موضوع کسب درآمد مطرح شود و از آن هم دردناک تر این که آقای طباطبایی نیز بدون این که دقت کند در دام او افتاد و به دستمزد منبر و تعداد منبر در روز و امثال هم اشاره کرد و با افتخار گفت که روزی 5-6 منبر می رفته و دستمزدشان را قبل از اینکه بشمارد با هم قاطی می کرده و بعد می شمرده است تا نداند که کدام مجلس پول بیشتری به او می دادند ولی اکنون دیگر چک می کشند و نمی تواند مثل قدیم آنها را قاطی کند!!!
نمی دانم چه بگویم، اصلاً اصل قضیه هم قابل دفاع نیست و ای کاش تمام روحانیون ممر درآمدشان نه منبر بود و نه پیشنمازی و ای کاش امثال آقای طباطبایی که ممر خوبی مانند دفترخانه دارند، بیش از این که به فکر کسب درآمد از دین باشند، صرفاً به فکر خدمت به دین و متدینین می بودند.
آقای طباطبایی یک اشتباه بسیار بزرگ دیگری نیز داشتند، ایشان گفتند که زیارت حرم حضرت رضا را مانند عوام انجام می دهند و حتی برای رسیدن به ضریح هول هم می دهند ولی در سوالی که مجری در مورد رانندگی از ایشان پرسید، ادعا کردند که اگرچه رانندگی می دانند ولی رانندگی را در شأن روحانیون ندانسته و خودشان هرگز رانندگی نمی کنند و به همین دلیل راننده دارند. چرا کسی مانند آقای طباطبایی باید زیارت و تدینشان مانند عوام باشد و زندگی شان مانند خواص؟! این مسأله مطمئنا نه فقط در مورد ایشان که در مورد بسیاری دیگر صدق می کند و ایشان با این مصاحبه نه تنها خودشان بلکه سایر تافته جدا بافته ها را نیز تأیید کردند. این آقای شهیدی فر هم به جای این که به مهمانش بگوید پس چرا سوارکاری در اسلام اینقدر مورد سفارش بوده است و یا این که در اسلام سفارش شده هر مومنی خودش کارهای شخصی خودش را انجام بدهد، مثل برنامه ی عماد افروغ صم بکم نشست و گوش کرد. ای کاش آقای شهیدی فر می گفت که چه شده است که عالمی مانند ایشان، کاربرد عبارات عامیانه و عالمانه را در زندگی و عبادت اشتباهی گرفته اند؟!
اگر چه من قبلاً به آقای شهیدی فر اعتقاد داشتم، اما متأسفانه هم اکنون برنامه هایی را از ایشان می بینم که در خدمت انقلاب و اسلام قرار ندارند. آقای شهیدی فر با دعوت از دوقشر متضاد یک هدف را در این هفته دنبال کرد، یک بار با دعوت از منتقد رندی مانند عماد افروغ و بار دیگر با دعوت از عالم ساده ای به نام طباطبایی و جالب این که این دو منتقدان جدی به حکومت بودند، اظهارات آقای عماد افروغ را که اکثراً مطلع شده اند و کلامی هم که چند بار از طرف آقای طباطبایی در این برنامه تکرار شد این بود که مسئولان کشور دروغگو هستند و بزرگترین مشکل کشور دروغ است، ولی این متهم کردن حکومت از سوی این دونفر با هم دیگر از یک منشأ نبود، یکی از شیطنت و آگاهی و دیگری از سادگی و ناآگاهی نشأت داشت.
ای کاش تمام روحانیون ما با بصیرت و تقوی، ابتدا خودشان و خانواده هایشان را حفظ می کردند و سپس الگوی خوبی برای مومنان می شدند و با قول و عمل هدایت مردم را برعهده می گرفتند و راه را بر سوءاستفاه ی دشمنان می بستند که متأسفانه با مشاهده ی حالات افرادی مانند آقای امجد و یا علمایی که آقازاده تحویل جامعه دادند، خلاف این مسئله را شاهدیم.
در انتها از خداوند منان برای خودمان و تمام علما عاقبت به خیری، بصیرت و تقوی آرزومندم.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/29
2:32 ع
نمی دانم تقصیر کیست؟ اما هر چه هست، این حج عمره هم داستانی برای خودش پیدا کرده است. اول می گویند بیایید وام بگیرید و ثبت نام کنید، اینچنین کلی آمار ثبت نام را زیاد می کنند، بعد می گویند آقای اگر هم ثبت نام کنید وام جعاله برای حج غیر شرعی بوده و اصلاً ربوی محسوب می شود و به همین دلیل وام را تعطیل می کنند بعد می گویند ما چند ماه دیگر از بین ثبت نامی ها قرعه کشی کرده و اولویت های برندگان قرعه کشی را برای شروع اعزام از سه سال آیننده اعلام خواهیم نمود؛ بعد می گویند غیر برندگان هم می توانند پولشان را بگذارند تا در اولویت بمانند و بعد مدام قرعه کشی را از امروز به فردا موکول می کنند و حال این که پول مردم در حساب بانک است و مردم هم راضی نیستند.
و اکنون هم ادامه ی داستان این که بالاخره قرعه کشی انجام شده اما نه سایت اعلام شده و نه شماره ی پیامک اعلام شده، پاسخی جز این که شماره ی ثبت نام شما غیر معتبر است نمی دهند. نمی دانم چرا باید برای یک عمل مستحب ملت اینقدر تحقیر شوند، اول کار که سازمان حج و بانکها ملت از عشق مردم به حج سوءاستفاده می کنند و پول و آرمششان را می گیرند و بعد هم که کشور نابرادر عربستان از خجالت مردم ایران در می آید و آخرش هم شرکت های هواپیمایی با چند ساعت و چند ده ساعت ملت را گرفتار می کنند و تازه اینها غیر از بریز و بپاش هایی است که اگر به منزله اصراف بگیریم حرام محسوب می شوند.
احتمالاً این حرفها مخالفان زیادی خواهد داشت اما سوال من این است:
آیا این دلیل که مومنان برای یک عمل مستحب اینقدر در کشور خودمان و عربستان گرفتار تحقیر شوند، نمی تواند حجتی شرعی باشد تا از این مستحب الهی چشم بپوشیم؟!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/28
11:39 ص
بحث عماد افروغ در برنامه ی پارک ملت را مستقیم در همان ساعات نیمه شب شنیدم و واقعا برایم عجیب بود که چگونه صداو سیمای ما چنین برنامه ای را زنده به روی آنتن برده است. ناراحتی من از طرح سوال و شبهه نیست، ولی از این که شبهات و سوالات بدون پاسخ رها می شوند نگرانم. براستی آیا بهتر نبود که صداوسیما به بحث و مناظره بیشتر بها می داد تا اگر شبهه ای مطرح می شود که باید بشود، پاسخش نیز در همان جا مطرح شود؟ آیا برقراری مناظرات بهتر از این نیست که صاحب یک تفکر نقادانه یک طرفه به قاضی افکار عمومی برود و راضی برگردد؟!
آیا برقراری مناظره بهتر است یا این که انقلاب و رهبری یک طرفه آماج حملات قرار گیرند؟ آن هم در صداو سیمای جمهوری اسلامی!؟ آقای ضرغامی در کدام جبهه ای؟ اصلاً جبهه را می بینی؟! خدا را شاهد می گیرم که از طرح این سوالات و پاسخ گویی به آنها هیچ گزندی به انقلاب نمی رسد و موجب استوار شدن آن خواهد شد، چرا که هم شبهات بی جا پاسخ گفته می شود و هم انتقادات به جا موجب اصلاح و ارتقای انقلاب می شود و البته شبهات و اتهامات بی جا بسیار بیشترند و به راحتی قابل پاسخگویی.
با این همه خوبی که برای مناظرات و فضای باز مباحثه متصوریم، عجیب است که صداوسیما از آن شانه خالی می کند؛ گویی منتظر است تا فتنه ای دیگر اتفاق بیفتد و وقتی آب ها از آسیاب افتاد یکی دوماهی برنامه ای چالشی مثل امروز دیروز فردا تدارک ببیند و بعد دوباره دیگر هیچ! انتظار تا فتنه ی بعدی و به شرط حیات!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/28
9:0 ص
به نظر من خیلی فرهادی و امثالش را نمی توان سرزنش کرد، ماهیت سینما انسانهای باحیا را نیز بی حیا بار می آورد، خیلی باید کسی مرد باشد بشود مانند سلحشور تا با سرمایه ی کم و هنرپیشه های درجه ی دو و سه و ناجوانمردی های صنف سینما همچنان بر ارزشها اصرار داشته باشد. اگر چه آثار کسی مانند سلحشور شاید در هیچ جشنواره ای جایزه ی نبرد، اما هدف چنین کارگردان هایی جشنواره نبوده تا در عمق ماهیت سینما غوطه ور شوند.
کسی که می خواهد سینما را با تمام ابزار شرعی و غیر شرعیش یا اخلاقی و غیر اخلاقیش داشته باشد، کسی که می خواهد جوایز جشنواره های خارجی و داخلی را درو کند، کسی که می خواهد سینما را بالذات دنبال کند، کسی که می خواهد هر هنرپیشه ای را دعوت به کار کند، کسی که می خواهد هر صحنه ای را مثل صحنه ی واقعی نمایش دهد، کسی که رابطه ی زن و شوهر و غیر آن را با تمام اجزا و مراحلش در آثارش نشان می دهد تا واقعی تر جلوه کند، کسی که می خواهد احکام دینش را مذموم نشان دهد تا دشمنان دینش برای او کف بزنند، کسی که می خواهد حجاب را به سخره گیرد تا مردم از بی حجابی و بی حیایی بویی نبرند…، آیا می تواند حیا و اخلاق را مد نظر قرار دهد و یا نه با تبر به سراغ ریشه ی حیا و اخلاق که همان دین است می رود؟
آیا تمام ابزاری که در سینمای روز جهان بکار می روند، می توانند مورد استفاده ی کارگردانان متعهد قرار گیرد؟ آیا جشنواره های سینمایی با داوران بین المللی آثاری را که برخی ابزار سینما را تحریم می کنند، بر می گزیند؟ آیا این جشنواره ها فیلم هایی را که به جنگ برخی ابزارهای معروف سینما مانند سکس می روند را بر می گزینند؟ آیا جشنواره های سینمایِ بی حیا با داوران مثل خودش، می پذیرند دینی که مدافع حیا است بین آثار برگزیده سربرآورد؟ آیا کارگردانی که تساوی حقوق زن و مرد را با بی حیایی مرد و بی عفتی زن دنبال نمی کند، اصلاً می تواند به راحتی سرمایه، هنرمندان، هنرپیشگان، ابزار و مشتری خود را جذب کند؟ آیا این سینما با تمام اجزایش نیروهای متعهد را در داخل خودش تحمل می کند و یا نه فقط فرهادی ها هستند که می توانند کار خوب! تحویل دهند و جوایز را ببرند؟
در این نوشته نخواستم روی استثناها مانور کنم که چگونه در این بحران بی اخلاقی و بی حیایی صنعت سینمای ایران و جهان، معدود آثار اخلاقی را نیز دنبال می کنند، بلکه هدفم این بود که جریان سینمای حاضر را بازمعرفی کنم و بگویم که شنا برخلاف این جریانِ متکی به گیشه، سکس، جلوه های بصری و سوپراستار، بسیار سخت است و مرد عابد و عارف و عالم می طلبد و گرنه کار اصغرفرهادی ها و امثالهم نیست که چنین خرق عادتی کنند و در بهترین حالت می توانند در جهت جریان شناگران خوبی باشند و البته کاپ بگیرند.
و آخرین سوال: شما در تصویر بالا و در تلاقی نگاه های آنجلینا جولی و اصغر فرهادی چه چیزی را می توانید ببینید، جز تفاهم بر بی جا بودن مفاهیمی مانند حیا و عفت و البته حفظ حریم رابطه ی زن و شوهر؟! جز این که در صورت اعتقاد به ارزشمند بودن چنین مفاهیمی، در برابر سینما و تولید یک اثر هنری باید به راحتی از آنان گذشت؟! آیا شما در عمق این نگاه ها می توانید یک اصغر فرهادی ایرانیِ مسلمان را حتی تصور کنید؟
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/27
10:51 ع
این بار در سریال تا ثریا صحنه ای نمایش داده شد که ثریا چادرش را کشید و چون پای سرهنگ روی آن قرار داشت افتاد و چون پلکان پشتش بود، به شدت سقوط کرد و مرد.
به نظر حقیر، نویسنده ی داستان می خواسته با کشیدن چادر یک قتل کاملاً غیر عمد را متوجه ثریا کند به گونه ای که حتی از یک هل دادن ساده نیز سهوتر باشد، ولی ناخواسته اشتباهی مرتکب شده و آن اشتباه مانند سهو ثریا، منجر به خطایی بزرگ یعنی قتل شد، و اشتباه فیلم این بود که چادر به نوعی دخیل در قتل سرهنگ معرفی شد و همین اشتباه کافی بود تا حملات به تاثریا اوج گیرد و این بار منتقد متعهد رجانیوز، سریال تاثریا را با عرض معذرت از نقل قول ایشان، مقصر در به "لجن کشیدن چادر" معرفی کند.
اگر چه انتقاد رجانیوز فقط به چادر خلاصه نمی شود، ولی نکات دیگری نیز دارد که نگارنده ی نقد اغلبِ آنها را خودش پاسخ داده است و مطالعه ی اصل مطلب کمک می کند به پاسخگویی به سوالات و شبهات نگارنده.
یکی از اشتباهات نقد مذکور این است که برادرِ شوهر ثریا در آن انسان بد و بی حیایی معرفی می شود و حال اینکه او پس از فوت برادرش از ثریا خواستگاری کرده و پس از آن نیز ازدواج نکرده بود چگونه منتقد عزیز، تسبیح به دست بودن چنین آدمی را (که مثل هر آدم عادی دیگری مطمئناً معصوم هم نیست) مورد نکوهش قرار می دهد و اصلاً چه بسا ثریا بغیر از مسئله ی ربا تاوان همین اشتباهش را نیز می دهد که حلال خدا را آنهم با کسی که دلسوزیش برای ثریا و بیننده مشخص است رد می کند تا خانواده ای را بی مدیر مدیریت کند و اینچنین با سرهنگ روبرو شود.
ثریا اگر چه برایش مهم است که ربا ندهد و مشارکت داشته باشد اما جایی که اسم زیان به میان می آید دست و پایش چون ایمانش می لرزد و پذیرفتن لفظ ریا را بر اصل زیان ترجیح می دهد.
ثریا اگر چه ظاهرالصلاه است اما آیا می توان گفت یک مذهبی آگاه است؟ آیا ثریا توانسته لگام بر توقعات بی حد فرزندانش بزند؟ آیا ثریا توانسته است فرزندانش را محجبه بار آورد؟ آیا ثریا به جای این که فرزندانش را از ازدواج زودهنگام بازدارد توانست توقع و تفکر بچه ها را در ابتدای زندگی کنترل و مدیریت و برای زندگی مشترک آماده کند؟ آیا این ها و همه ی آنها که در سریال های دیگری که نشان دهنده ی مسائل مذهبیون جامعه است در جامعه کم مشاهده می شود؟ آیا مذهبیون ما در تربیت فرزند بیشتر راه تعادل را در پیش می گیرند و یا راههای افراط و تفریط را؟ برخی از مذهبیون مانند مذهبیون سریالهای ما بچه ها را به خودشان وامی گذارند و برخی دیگر فرزندان خویش را تحت فشارهای سنگین دین زده می کنند؟ آیا نمایش این موضوعات نمی تواند برای خانواده ها قابل تحلیل و آموزنده باشد؟
چرا منتقد ما توقع دارد در یک خانواده ی مذهبی یا برای یک خانم چادر مشکلی و یا اشتباهی اتفاق نیفتد تا بتوان الگوپذیری از آنها را زیاد کرد؟ آیا مومنین کمی داریم که یا پاسخگوی سوالات دینی فرزندانشان نیستند و یا اصلاً با طرح سوال آنها برخورد می کنند؟ آیا حفظ مذهبیون و خانواده هایشان و کمک به رفع اشتباه هایشان کمتر از الگوسازی آنهاست؟
دوستان منتقد! من هم مثل شما از این که چادر در قتل سهوی حتی یک درصد سهیم باشد ناراحت شدم و ترجیح می دادم که نویسنده آلت دیگری را برای قتل انتخاب کند، ولی نباید فراموش کرد که هر چیز خیلی خوب هم اگر صوری و ظاهری با آن برخورد شود، می تواند منجر به هدایت نشده و باعث گمراهی نیز باشد، به نظر من تعصب به بهترین چیزها نیز اگر بدون فکر و تحلیل ایجاد شود، موجب نجات نخواهد بود چرا که تعصب بدون تفکر نه قابلیت دفاع دارد و نه قابلیت بقا.
مطالب مرتبط:
تا ثریا گامی به سمت پورنوکراسی؟!
شیدایی کجا و تا ثریا کجا!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/26
10:32 ع
دو سریال هم اکنون در صداوسیما به صورت همزمان در حال پخش است که هر دوی آنها حقیقتاً تلخند و ناراحت کننده، اما این که برخی منتقدین این دو سریال را با یک چوب نواخته اند واقعاً غیر منصفانه به نظر می رسد. مضمون سریال تا ثریا به تشریح و تقبیح واقعیت هایی مانند ربا، توقعات بی حدو حصر فرزندان، ازدواج های غیر عاقلانه، عرف های غلط و رایج می پردازد ولی داستان سریال شیدایی داستانی ضعیف، غیر منطقی، غیر واقعی و بی مفهوم است که به نظر حقیر، صرف بودجه برای آن در مقایسه با سریال های خوبی مانند وضعیت سفید یا تا ثریا واقعاً اصراف و بی احترامی به مخاطب تلقی می شود.
جالب است که متأسفانه سریال هایی که برای آنها بیشتر زحمت کشیده شده اند بیشتر مورد انتقاد قرار می گیرند که نمونه اش همین تاثریا یا وضعیت سفید که حقیقتاً چند برابر شیدایی مورد نقد و انتقاد قرار گرفته است و بدتر این که بسیاری از ارزشی ها و مذهبیون در این گونه انتقادها پیشتاخته اند.
و اما تا ثریا، برخی تا ثریا را به خاطر نشان دادن نکات منفی جامعه، قبح شکن معرفی کرده اند و حال این که تا ثریا قبیح را قبیح نشان می دهد، نه زیبا! و این نقطه ی اختلاف سریال های فارسی وان و سریالی مانند ثریا است، چرا که شاید دو سریال متفاوت یک موضوع را نشان بدهند، اما ممکن است یکی موضوعی را زشت و دیگری همان موضوع را زیبا نمایش دهد؛ تشریح این مسئله در احسن القصص قرآن یعنی داستان حضرت یوسف و ماجرای تعدی زلیخابه خوبی قابل مشاهده است، چرا که در این داستان که با تصویرسازی های دقیقی نیز همراه است، صحنه ی تعدی زلیخا به یوسف و ماقبل و مابعد آن به صورت کامل تشریح می شود ولی چون خط سیر داستان در جهت هدایت و کمال انسان است و کار بد را زشت و منکر نشان می دهد و کار خوب را زیبا، نه تنها بار منفی اخلاقی ندارد، بلکه پر از نکات آموزنده و اخلاقی بوده و شاید به همین دلیل احسن القصص نام گرفته است.
ای کاش صدا و سیما و البته منتقدین ارزشی، سریالهای خوب و دست اندرکاران آنها را بیشتر مورد تشویق قرار می دادند و نیروهای متخصص و متعهد را بیشتر جذب می نمودند، نه این که فقط کسانی که توان کار خوب با بودجه ی خصوصی را ندارند، به صدا وسیما و بودجه ی بیت المال روی بیاورند و یا اینکه صداو سیما را محملی برای آب بستن به داستانهای ضعیفی بدانند که دقیقه ای آنها را به پول می رساند.
مطلب مرتبط: تا ثریا گامی به سمت پورنوکراسی؟!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.