91/6/16
8:24 ص
دوشب پیش آقای احمدی نژاد در پاسخ به این سوال که "چرا در حالی که فقط یکسال به پایان کار دولت مانده است، اسامی مفسدان کلان اقتصادی که همیشه در جیب ایشان بود را اعلام نمی کنند؟" این گمان که فقط یکسال از پایان کار ایشان در دولت مانده است را اشتباه دانستند و همین جمله ی ایشان موجب اعتراضات زیادی بین مسئولان کشور و فعالان سیاسی و رسانه ای گردیده است. در این خصوص می خواستم مطلب جدیدی در این خصوص بنویسم، ولی دیدم که همین موضوع را بنا به نشانه های موجود در 360 روز پیش مورد واکاوی قرار داده ام که مجدداً تقدیم می کنم:
مدام از افرادی مانند مشایی می شنویم که دولت قصد داشته و دارد که نظر آن 13 میلیونی را که به وی رأی نداده را نیز جلب نماید و این را از دلنگرانی های مهم شخص رییس جمهور و دغدغه های وی معرفی می نماید. یادم هست که 4 سال پیش که رییس جمهور در برنامه ی گزارش خبری در جواب حیدری که مجری برنامه بود گفت: "ما نگران رأی مردم برای ریاست جمهوری بعدی نیستیم و اگر چه الان وقت مناسبی برای اجرای سهمیه بندی نمی دانیم ولی آن را چون قانون شده است انجام می دهیم" و این از آن حرف هایی بود که ما را به یاد کلام امام می انداخت که "اگر تمام کسانی که درود بر خمینی می گویند مرگ بر خمینی هم بگویند اهمیتی ندارد"؛ و این یکی از آن تفاوت های آشکاری است که در رفتار و گفتار آن آقای احمدی نژاد و این احمدی نژاد مشاهده می شود؛ بگذریم! بحث من این است که آیا اصولاً این امکان وجود دارد که آرای موسوی و کروبی و رضایی به 25 میلیون رأی احمدی نژاد اضافه شود؟! آیا می توان تمام دافعه احمدی نژاد را به جاذبه تبدیل کرد؟!
جواب این است که مسلما هر انسان سلیم النفسی هم دافعه دارد و هم جاذبه و نمی توان کسی مؤمن باشد و به کسی "نه" نگوید و اصولا هر انسانی باید بتواند "نه" بگوید و به همین دلیل این اکنون یکی از دغدغه های روانشناسان است، وقتی انسان به کسی نه! می گوید هم زمان ممکن است کدورتی ایجاد نماید و چه بسا جواب های مثبت ما نیز موجب بروز کدورتهایی در پیرامون ما گردد. چه بسا که ما حتی رفتاری شخصی انجام دهیم و کسی خوشش بیاید و کس دیگری بدش بیاید و این جزئی از اتفاقات روزمره ای است که در جامعه ی ما پیش می آید و اصولا اگر کسی وجود داشت که بتواند جاذبه ی مطلق باشد مطمئناً آن مقام اول برای اولیا و اوصیا و انبیا محفوظ بود و حال این که شخصی مانند حضرت امیر المومنین چنان جاذبه و دافعه ای داشت که کتابها در مورد شدت آنها نوشته شده است و یا این که تمام ائمه ی ما و بسیاری از انبیا به شهادت رسیدند و این یعنی همواره کسانی از آنها ناراحت بوده اند و آن قدر این کدورت عمیق بوده که دست به قتل و جنایت زده اند.
مقام معصوم می فرماید "کسی که هیچ دافعه ندارد منافق است" و این یعنی طوری رفتار خود را در هر شرایطی به فراخور جو محیط، عوض می کند که مورد تایید و قبول اطرافیان قرار گیرد و این یعنی نفاق و دورویی. نمونه اش را در رفتار آقای خاتمی می دیدیدم که هم نماز شب خوان ها و هم لائیک ها در طرفدارانش وجود داشتند، ایشان مثلاً در جمع روشنفکران می گفت ما باید به جامعه ی مدینه برسیم و در جو مذهبیون می گفت مدینه ی فاضله هدف ماست که با دو تعریف کاملاً متضاد و در دو مکتب مختلف معرفی گردیده اند و این یعنی همان نفاقی که بروزش را در دو سال پیش دیدیم.
اصولا نفاق بالاخره مشخص می شود همانطور که بالاخره درغگو رسوا می شود، دقیقاً به همین دلیل است که منافقان حتی اگر طرفداران زیادی دور خود جمع کنند، بالاخره روزی تنها خواهند شد چرا که حتی کفار هم از کسی که در کفر خود منافق باشد خوششان نمی آید و به همین دلیل است که حتی خاتمی هم اکنون مورد حمایت اپوزیسیون نیست!
و اما بحث دولت احمدی نژاد! کافی است که به معیارهای مردم در دوبار انتخاب وی دقت کنیم، همان معیارهایی که همین تازگی رهبر معظم انقلاب بقای بر آنها را از دولت طلب نمود؛ این معیارها چه چیزهایی بود؟ ساده زیستی، پرهیز از حاشیه، استعمارستیزی، اخلاص برای خدا، سختگیری بر مدیران و مسئولان، ولایت مداری، پایبندی به دین و احکام اسلامی، شهامت در پذیرش اشتباه، پایبند نبودن به اشخاص و احزاب سیاسی، مصرف حساب شده ی بیت المال، قانون گرایی، پرهیز از تمرکز، مبارزه با ویژه خواری و ...، بسیاری از این شعارها بین همان 13 میلیونی که به وی رأی ندادند عوامل بسیار تعیین کننده بودند مثلاً چه بسیار کسانی که به احمدی نژاد رای ندادند چون ایشان از فلسطین حمایت می کرد و به همین دلیل شعار دادند نه غزه نه لبنان، دلیل این که احمدی نژاد در تهران کمترین رأی را آورد این بود که شعار وی توسعه ی تمام ایران و پرهیز از تمرکز گرایی بود، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند به خاطر این بود که رفاه طلب بودند و از سادگی و ساده زیستی و ساده پوشی و ساده گویی بدشان می آمد، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند قبلاً مستقیم یا غیر مستقیم از ویژه خواری متنعم می شدند، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند طرفدار تقویت ولایت و ولایت مداری نبودند، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند از بی قانونی بیشتر خوششان می آمد، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند به خاطر رعایت نکردن قواعد بازی سیاست رأی ندادند، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند بخاطر بوسیدن دست رهبر رأی ندادند و ... همه ی اینها دلایلی نیست که به راحتی یک نفر امروز به کسی رأی بدهد و فردا ندهد، بلکه این ها معیارهایی مهم برای جذب و دفع افراد بوده و تا مردم احساس نکنند که افراد دست از این معیارهای شان برداشته اند، نظرشان نیز در مورد آنها بر نمی گردد.
...یعنی نمی شود که هم طرفداران ساده زیستی به کسی رأی بدهند و هم طرفداران رفاه طلبی، نمی شود هم عاشقان ولایت به کسی رأی بدهند و هم ضدولایت فقیه، نمی شود هم تهرانی متعصب از کسی خوشش بیاید و هم روستایی متعصب، نمی شود هم طرفداران رعایت حجاب در جامعه از کسی خوششان بیاید و هم بی حجابانی که مغرضند، نمی شود هم عاشقان آمریکا از کسی خوش شان بیاید و هم کسانی که مرگ بر آمریکا می گویند و خیلی از این محالهای دیگر! نتیجه این که اگر کسی 25 میلیون رأی برای برخی خصلت ها بدست آورد و 13 میلیون رأی را برای همان خصلت ها از دست داد، هرگز نمی تواند هم رأی آن 25 میلیون را داشته باشد و هم رأی آن 13 میلیون را مگر با نفاق و دروغ!!! راستی به نظر شما 25+13=؟
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/6/13
7:37 ع
گویی تحریفی که در حین ترجمه سخنرانی آقای مرسی رخ داد، وسیله ای شده است برای سوءاستفاده ی رسانه های بیگانه تا رسانه ی ملی را مورد هجمه قرار دهند و کسانی که اخبار رسانه ی ملی را تحریم کرده بودند، قیافه ی حق به جانب بگیرند و طلبکار شوند و به این بهانه عدم اعتماد خود را به رسانه ی ملی توجیه کنند، اگر چه ماهیت رسانه های انگلیسی و آمریکایی و این که اعتماد ایرانیان به ایشان چقدر قابل توجیه است، خودش جای بحث جدی دارد، اما این که رسانه ی ملی اینچنین به راحتی فرصت ها را به تهدید بدل می کند به هیچ وجه جای گذشت ندارد و چه بسا این تحریف موجب دلگیری و کدورت در روابط خارجی سیاسی کشور نیز بشود.
قبلاً نوشته بودم (در مطلب و اما سوریه...: ...1- ضعف صداوسیما متأسفانه در این خصوص جدی است و البته نه فقط در پوشش خبری، بلکه در عدم ارائه ی تحلیل های کارشناسی و دقیق به خصوص در زمینه ی اتفاقات سوریه و کل منطقه، به نحوی که چه جانب داری و چه انتقاداتش بوی سیاسی کاری و استحمار مخاطب می دهد) و بازهم می نویسم که رسانه ی ملی به جای این که اخبار و اطلاعات را سانسور و یا تحریف کند، بهتر است تا اخبار را دقیق و تحلیل ها را مستند ارائه کند، این چنین هم به شعور مخاطب توهین نمی شود، هم اعتماد افراد بیشتری را جذب می کند و هم مشتریان رسانه های خبری ضدانقلاب را کاهش می دهد.
باور کنید وضعیت موجود موجب می شود حتی حزب اللهی ها برای دریافت اخبار و اطلاعات صحیح به رسانه های بیشتری غیر از صداو سیما مراجعه کنند و این یک ننگ است برای صداو سیمای ما. البته از دیگر کاهلی های رسانه ی ملی عدم پوشش دیجیتال به غیر از مراکز استان هاست که موجب شده است تا افراد بیشتری به سمت ماهواره رغبت نشان دهند که چه بسا با دیجیتال شدن دیرهنگام پوشش، دیگر آفات آن قابل جبران نباشد.
مطالب مرتبط:
سوریه از آغاز تا ...
و اما سوریه...
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/6/13
3:48 ع
وفای به عهد از مهمات دین و عقبات پل صراط است؛ اهمیت وفای به عهد در دین اسلام و فرهنگ و تاریخ ایران باستان و معاصر آن قدر زیاد است که مذهبی و ملی و عوام نمی توانند منکر اهمیت آن باشند، وفای به عهد از نشانه های مردانگی و حتی انسان بودن است و کسی که معروف به بدقولی است شخصیت قابل احترامی بین اطرافیان نخواهد داشت.
اما آنچه که واقعاً تلخ است این که بیشتر ما ایرانی ها به تعهدات مان به خصوص در مشاغل مان پایبند نیستیم و این مسئله موجب می شود تا بدقولی هر فردی موجب بدقول شدن افراد دیگر نیز بشود، به عنوان مثال برای ما پیش آمده است که به حساب قول فردی به کس دیگری قول داده ایم و به دلیل بدقولی دیگری، ماهم نزد فردی دیگر بدقول شده ایم. گستردگی بدقولی در تمام مشاغل متأسفانه این قدر زیاد است که خوش قول های هر صنف انگشت شمارند، کمتر کسی را می بینیم که در کارش بتوان روی تعهداتش حساب باز کرد. متأسفانه بیشتر مسئولان که قول می دهند کاری را یک ماهه انجام دهند چند ماه به مدت آن می افزایند، یا پیمانکار قول می دهد ساختمانی را 6 ماهه بسازد ولی با همان مدت تأخیر کارش را تحویل می دهد، کارمند می گوید هفته ی دیگر بیا ولی سرهفته می بینی که هیچ کاری را انجام نداده است، وزیر می گوید هفته ی دیگر فلان چیز ارزان می شود ولی تازه گران تر هم می شود، آن یکی وزیر قول می دهد که همه چیز تحت کنترلشان است اما می بینی که پای عملش می لنگد، رییس بانک مرکزی قول می دهد نرخ ارز و سکه را کنترل کند ولی گویی اصلاً چنین حرفی زده نشده است، دادگاه می گوید 6 ماهه رأی صادر می کند ولی سر سال تازه سرخانه ی اول هستی، نامزد نمایندگی مجلس هزار شعار می دهد ولی دریغ از برآورده کردن حتی یکی از آنها، بازاری قول می دهد که سر وقت بدهی اش را صاف می کند ولی تا حکم دادگاه بدوی و تجدید نظر و دیوان طرفش را معطل می کند.
گویی قول دادن وسیله ای شده است برای فریب دادن دیگران تا به اهداف مان برسیم! و اصلاً نگران نیستیم که با هر بدقولی چه بر سر زندگی و آبروی دیگران و دین و دنیا و حیثیت خودمان می آوریم.
جالب است که با این همه بدقولی، کسی درس عبرت هم نمی گیرد وهمه روی قولهای دیگران حساب باز می کنیم و هیچ کسی هم از بدعهدی خودش معذرت نمی خواهد، تازه همه از هم طلبکاریم!!! آن مسئول بدقولی اش را گردن یک مسئول دیگر می اندازد و طلبکار می شود، این مسئول اشتباه خودش را متوجه مردم می کند و مردم را نکوهش می کند، پیمانکارکل قصورش را متوجه پیمانکاران جزء می داند و ایشان نیز توپ را در زمین کارگران می اندازند و طلبکار می شنود و حتی رییس یک قوه مشکلات را گردن رییس یک قوه ی دیگر می اندازد، تا خیال همه راحت باشد که این مسئله کاملاً فراگیر و در سطح ملی در حال ادامه است.
در ادامه مواردی به نظرم می رسد که شاید با رعایت کردن شان بتوانیم به سهم خودمان کمکی به رفع این عارضه بنماییم:
1- یکی از دلایل این همه بدقولی این است که شاید چون عادت به معذرت خواهی نداریم راحت بدقولی می کنیم و اگر سنگینی عذرخواهی را به جان می خریدیدم شاید کمتر بدقولی می کردیم.
2- بسیاری از بدقولی ها ناشی از اشتباه در اندازه گیری و عجله در محاسبات است، چرا که بدون تحقیق و تفحص کافی از امکان عملی شدن فکر و نظرمان، آن را به زبان می آوریم و برای خودمان تعهد ایجاد می کنیم، یعنی بیش از توان و امکان مان برای خودمان تعهد ایجاد می کنیم.
3- بسیاری از بدقولی ها ناشی از اعتماد نابجا به سایرین و مسئولیت پذیری شان است، بدون این که نسبت به خوش قولی ایشان یقین داشته باشیم.
4- بدقولی های زیادی نیز در اثر عدم اهتمام به برآورده شدن تعهدات ایجاد می شود، مثلاً یک پیمانکار به کسی قول داده در عرض یک هفته کاری را انجام بدهد ولی در همان حین یک کار دیگر را هم قبول می کند و این موجب بدقولی در هر دوکار می شود.
5- از دیگر دلایل بدقولی های ما، بی توجهی به اهمیت وفای به عهد به عنوان یک فریضه ی واجب و حق الناس بودن آن است، بعضی وقت ها توجه نمی کنیم که یک بدقولی ساده چقدر وقت و هزینه و اعتبار دیگران را صرف می کند و چه مشکلاتی را در زندگی یک نفر یا یک گروه و حتی یک جامعه ایجاد می کند و این ها چه گناه سنگینی به شمار می روند.
مطالب مرتبط:
عذرنخواهی و عذرنپذیری، مادر گناهان ما
عزیزانتان را در موقعیت پوزش خواهی قرار ندهید
رفتار رهبر انقلاب درس مهم به همه
درد و بلای نخست وزیر چین را چه کنیم؟!
همه مسئولانه بخوانند
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/6/13
8:33 ص
اگر چه این وبلاگ نشر از سایر منابع را در دستورکار نداشته و ندارد ولی این مطلب در راستای کمک به معرفی شهیدِ بصیر انقلاب، آیت، به نقل از رجانیوز تقدیم می گردد:
91/6/13
1:43 ص
در برنامه ی پایش که اتفاقاً برنامه ی خوبی هم هست آقای قدیری ابیانه میهمان برنامه بود و مشکل اقتصاد کشور را بیش از هر هرکس دیگری متوجه مردم و فرهنگ کارشان دانست، ایشان میزان پایین بهره وری نیروی کار را ناشی از بی وجدانی مردم و کارمندان و کارگران می دانند، ایشان تورم و گرانی را ناشی از عدم خرید مصولات داخلی و عدم توان در مدیریت اقتصاد خانواده و به عبارتی بازهم عدم درک مردم معرفی کردند، ایشان همچنین تولید را بهره مند از کمک بسیار زیادی از طرف دولت می دانند و تازه منت بر سر تولید کننده می گذارند، بازهم ایشان کارمندان را انسانهایی مفت خور بر سفره ی نفت می دانند که فهم درستی از هیچ چیز ندارند؛ ایشان امشب بارها و بارها از عبارت فهماندن به مردم و اشتباهات مردم در فهمیدن مسائل سخن گفتند و با شنیدن این حرف ها آرزو می کردم کاش در چنین برنامه ای حضور می داشتم تا خودم در بحث شرکت می کردم.
اگر چه حقیر هم از وضعیت تعطیلی های زیاد در کشور راضی نیستم و قبلاً هم در این خصوص مطلب نوشته ام اما این که مقصر اصلی اقتصاد کشور، مردم و تولید کنندگان معرفی شوند را واقعاً یک ظلم و تهمت زشت می دانم که امید است برنامه ی پایش هر چه زودتر در جهت رفع این تهمت ها برآید و در صورتی که قرار شد وضعیت بهره وری را مورد نقد قرار دهد از کارشناسان و خبرگان مسئله استفاده کند نه مسئولانی که توپ را در زمین مردم می اندازند.
گویی بیشتر طراحان اقتصادی کشور و مسئولان و مدیران ما فکر می کنند که با نصیحت و توصیه به کار همه ی مشکلات حل می شود، و هرگاه مشکلی حل نشد بر همین اساس به سادگی نتیجه می گیرند که مقصر مردم هستند که خوب کار نمی کنند، با توجه به این که قبلاً مطلب مهم و مستقلی در همین خصوص نوشته بودم با کسب اجازه از مخاطبان دوباره تقدیم می کنم:
همواره از پایین بودن بهره وری نیروی کار در کشورمان شنیده ایم و در مقایسه ی آن با شاخص های بهره وری در کشورهای توسعه یافته و یا حتی برخی کشورهای در حال توسعه ی آسیای شرقی حسرت ها خورده ایم. اما این که چرا چنین وضعیتی را در کشورمان شاهدیم واقعاً جای تأمل دارد و یقیناً تا این موضوع به درستی واکاوی نشود حل آن نیز میسر نخواهد بود.
هدف از این نوشته ارائه ی نقاط ضعف و مشکلات ارتقای بهره وری نیروی کار به خصوص با توجه به مشکلات مبتلا به در کشور خودمان است، تا این باور را که فقط با ارائه ی آمار مقایسه ای و نکوهش نیروی کار می توان بهره وری را افزایش داد و یا تقصیرها را بر بی وجدانی نیروی کار گذاشت و اورا مقصر ناکامی های اقتصادی و اداری کشور معرفی کرد را مورد انتقاد قرار دهم، به همین دلیل موانع ارتقای بهره وری در کشور را مختصرا مورد توجه قرار می دهم:
1- کارها درست تعریف نشده اند: در بسیاری از موارد ما شاهدیم که بسیاری از کارها بر اساس اصول صحیح و به صورت یک فرایند مناسب تعریف نمی گردند و این مسئله باعث می شود که کاری که تعریف شده است، اصولاً اثربخش نباشد یعنی نیروی کار حتی در صورت انجام صحیح و دقیق آن کار، با نتیجه ی مناسب و موثری به لحاظ مفید بودن کار انجام شده مواجه نمی شود. این مسئله در کشور ما به نظر حقیر به خصوص در ادارات بسیار شایع است و بسیاری از نیروهای کار اینگونه احساس می کنند که چون کار درست تعریف نشده است حتی در صورت انجام صحیح آن کار، کارمفیدی انجام نشده و به این وسیله آن کار ارضا کننده نمی گردد. به عنوان مثال ارگانهای نظارتی در شرایطی که زیرساختها برای حل مشکلات موجه نیستند با چنین مشکلی مواجهند چرا که نیروی انسانی این گونه سازمانها از اثربخش نبودن نظارتهای خویش بیش از هر کس دیگری اطلاع دارند. در شرایطی که کاری فاقد انگیزش روانی لازم برای نیروی انسانی باشد یقیناً حتی موثرترین عوامل انگیزشی مادی نیز نمی توانند حلال مشکل بهره وری باشند.
2- کارها به درستی اندازه گیری نمی شوند: در بسیاری از مشاغل به خصوص مشاغلی که محصول در آنها به راحتی قابل اندازه گیری با شاخصهای کمی نیست، نیروی کار نمی تواند برداشت صحیحی از میزان مفید بودن کار خود و میزان پیشرفت خود داشته باشد و در چنین محیطی یک فضای رقابتی قابل شکل گیری نیست. تعریف شاخص های چند گانه و ترکیبی از کمی و کیفی می تواند تا حد زیادی موجب حل این مشکل گردد. معمولاً واحدهای ارائه کننده ی خدمت بیش از واحدهای تولید کننده ی کالا با این مشکل مواجهند و به همین دلیل ادارات دولتی و واحدهای اداری صنایع و واحدهای مدیریتی بنگاهها بیشتر با این مشکل موجهند و بهترین راه حل این مشکل ارج گذاردن به نظرات مشتریان و مراجعان سازمان ها و بنگاه و ثبت نظرات آنهاست و دیگر این که به بحث ارزیابی عملکرد و تعریف و به روز آوری علمی شاخصهای انجام کار اهتمام ویژه ای ورزیده شود.
3- نیروی انسانی مورد احترام نیست: نیروی انسانی به عنوان مهمترین سرمایه ی یک بنگاه همواره باید مورد احترام و حمایت باشد و در صورتی که با دید ابزاری به نیروی انسانی نگاه شود مطمئناً آن نیروی انسانی نیز فاقد شخصیت و روحیه ی مناسب گشته و اصولاً از جایگاه ابزاری خود در کارگاه وقوف یافته و حتی با بدکارکردن سعی می کند تا وجود خود را در آن میان به عنوان یک عامل موثر و حیاتی اثبات نماید که متأسفانه چنین سازمان هایی به جای اصلاح نوع نگاه خود به نیروی انسانی، با تغییر سریع و جایگزینی یک نیروی کار دیگر بیش از پیش بر وجود این بیماری در سازمان خویش دامن می زنند.
4- تشویق و تنبیه به درستی اجرا نمی شود: چه بسا در سازمانی کاری درست تعریف شده باشد و درست هم اندازه گیری شود و حتی به نیروی انسانی هم احترام گذارده شود اما این مسئله که سازمان بین کار خوب و بد تفاوتی قائل نگردد موجب یک رقابت در تنبلی و بد کارکردن می گردد چرا که نیروی انسانی فعال نیز از این که بخواهد جور یک نیروی انسانی کم کار را بکشد احساس رضایت نمی کند و این مسئله موجب می شود ترمز ارتقای بهره وری در سازمان ها کشیده شود. و ادامه ی این رویه موجب می شود کم کم وجدان کاری در سازمان بمیرد و سازمان به یک سازمان بی روح و مرده تبدیل گردد. نمونه ی این سازمان را در ادارات مختلفی که حتی به لحاظ کسب امتیاز و اخذ گواهی های متعدد مدیریتی موفق هستند زیاد می توان مشاهده نمود.
5- تفاوت های محسوس دستمزد در سازمانهای مشابه: چه بخواهیم و چه نخواهیم همواره نیروهای انسانی یک سازمان خود را با نیروهای سازمان های دیگر مقایسه می کنند و معمولاً هم در این مقایسه وضعیت خود را با سازمانهایی مقایسه می کنند که به لحاظ مسائل نیروی انسانی از وضعیت بهتری برخوردارند. این که حقوق کارشناسان مشابه در سازمان های مشابه تفاوت زیادی داشته باشد متأسفانه در کشور ما رایج است و به همین دلیل همواره تبعات این مشکل گریبان سازمان ها و بنگاه های کشور را می گیرد و به عنوان سدی در ارتقای بهره وری عمل می کند.
6- نوشتن کارهای خوب به نام دیگران: این مسئله که کسی کاری انجام دهد و به نام دیگری نوشته شود موجب بروز یک نوع حس استحمار در افراد می گردد و حال اگر در یک سازمان این مسئله رایج باشد که همواره امتیاز انجام خوبِ کارهای خوب به نام فقط مدیران نوشته شود و ایشان باشند که از پاداش های مختلف مادی و معنوی برخوردار گردند، مطمئناً یک عامل ضد بهره وری قلمداد می گردد و این مسئله نیز متأسفانه از مشکلات رایج در کشور است که همه ی ما در محیط کارمان بارها با آن مواجه بوده ایم و این مشکل هنگامی که با مقصرگرفتن به ناحق نیروهای پایین دستی همراه می شود موجب تشدید بحران بهره وری در کارگاه می گردد چرا که این دو عامل موجب تخریب روحیه و انگیزه ی کار در نیروهای انسانی می گردد، چرا که در هر صورت نقاط ضعف به نام ایشان و نقاط قوت به نام مدیران نگاشته می شود.
7- تعریف غلط نظام های ارتقای شغلی و حقوق و دستمزد و یا عدم اجرای صحیح آنها: در کشور ما چه به لحاظ قانون کار و چه به لحاظ قوانین استخدام کشوری و چه به لحاظ اجرای دقیق آنها معمولاً ارتقای شغلی چندانی چه به لحاظ جایگاه کاری و چه به لحاظ میزان حقوق و دستمزد برای نیروی انسانی متصور نیست چرا که معمولاً افراد شایسته به جای ارتقا سرکوب می گردند تا رقیب افراد بارابطه محسوب نشوند و در چنین سازمان هایی معمولاً مشاغل حساس و مترقی توسط افرادی اشغال می شود که به لحاظ روابطی و به دور از ضوابط برگ های برنده بیشتری در دست دارند. این مسئله موجب می شود تا یک نیروی انسانی، بدون انگیزه ی ارتقای شغلی کار کند و یا به جای انجام صحیح و دقیق کار به استحکام پایگاه های مبتنی بر رابطه و تضعیف جایگاه روابط با استفاده از همین ابزار همت ورزند و موفقیت خود را در گروی این روابط ببیند تا موثر بودن در محیط کار.
8- جایگاه اخلاق کاری: این مسئله که به کار و اخلاق حرفه ای و اختصاصی آن اهمیت داده شود موجب می شود تا انگیزه ی کار و وجدان کاری در نیروی انسانی و البته خود مدیران ارتقا یابد. یقیناً توجه بیشتر به اخلاق اسلامی در این خصوص که از اولیا و ائمه و کتاب آسمانی به ما رسیده است می تواند نقش تعیین کننده ای در بهبود بهره وری نیروی کار داشته باشد و البته این مسئله در صورتی بیشتر نمود و بروز می یابد که در سطوح مدیریتی نیز به آن توجه شود و نمی توان از نیروهای پایین دستی خواست به چیزی مقید باشند که اعتقاد مدیران به آن سست است و در این صورت نیروی انسانی بیش از این که متوجه اهمیت اخلاق کاری و وجدان کاری باشد، به این مسئله توجه میکند که این شعارهای انسانی، وسیله ای هستند تا فقط مدیران جایگاه خود را ارتقا دهند.
9- مشکل فرهنگی در خصوص جایگاه کارآفرین: متأسفانه نوع نگاهی که بعضاً در جامعه رواج یافته است نگاه منفی به مقوله ی سرمایه داری است و این مسئله در کارگاه ها وقتی که کارگران به کارفرمای خود به چشم یک سرمایه دار بی درد نگاه می کنند در قالب مقاومت در برابر ارتقای بهره وری و سودآوری بیشتر برای کارفرما نمود پیدا می کند. اگر چه این مشکل طی سالیان اخیر با نگاه مقدس به مقوله ی کارآفرینی اصلاح گردیده است اما همچنان نمی توان منکر این نوع نگاه بود و البته نقش مدیریت در برنامه ریزی و بکارگیری ابزارهایی در جهت پاداش افزایش تولید و یا افزایش بهره وری می تواند بازی را از حالت برد-باخت بین کارفرما و کارگر به حالت برد-برد بین ایشان تبدیل نماید و در واقع در حل سریع تر این مشکل فرهنگی در کارگاه کمک نماید.
نتیجه: عوامل و موانع ارتقای بهره وری بدون برنامه ریزی و فعالیتهای مدیریت قابل رفع نیست و توجه به هر کدام از عوامل شمرده شده، به خودی خود راه حلش را نیز در درون خود دارد و کافیست این موارد مورد دقت و توجه و واکاوی در هر سازمانی قرار گیرند، تا با حل یک به یک آنها گام های مناسبی در خصوص بهره وری نیروی کار در سازمانها گذارده شود و دیگر این که بهره وری کامل تنها زمانی حادث می شود که تمامی این عوامل باهم ارتقا یابند و گرنه هر یک از عوامل اگر نباشند شما زنجیره ای خواهید داشت که حلقه های آن به هم متصل نیستند و این زنجیرپاره، نشان همان عامل بهره وری ناقص در کشور ماست.
مسئله ی دیگر این که برخی از این عوامل در سطح سازمان و یا بنگاه قابل حل نیستند چرا که نیازمند تغییر قوانین و رویه های کلان کشور هستند که نپرداختن به آنها در کنار پافشاری بر لزوم ارتقای بهره وری نیروی کار، دقیقاً همان آب در هاون کوبیدن خواهد بود و به همین دلیل در این سال که سال جهاد اقتصادی است بهترین فرصت برای پرداختن به این مقولات و حل ریشه ای مشکلات آن در تمام ابعاد به خصوص بعد بهره وری نیروی کار است.
مطالب مرتبط:
مدیران مهمترین مانع در ارتقای بهره وری و سلامت اداری
مهمترین عامل در ارتقای سطح همت و کار عموم
این همه تعطیلات را تعطیل کنید
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/6/12
11:52 ع
این که نرخ تورم به صورت محرمانه فقط برای مسئولان اعلام می شود، دلیلی نیست تا قیمت ها بی محابا افزایش یابند و همین طور دلیل نمی شود تا ما هم به این مقوله نپردازیم و از حقوق خودمان دفاع نکنیم.
بعد از مرغ که با یک گرانی موقتی حدود 200 درصدی اکنون به قیمت حدود 100 پارسال رسیده است، بین سایر اجناس خوراکی که با گرانی مواجه شدند لبنیات جزء پیشتازان است؛ فقط کافیست تا قیمت دوغ و ماست و پنیر و شیر و ... را نسبت به پارسال همین موقع حساب کنید، متوجه دوبرابر شدن قیمت ها خواهید شد و در برخی اقلام از 100 درصد نیز، افزایش بیشتری داشته ایم، به عنوان مثال دوغ کیسه ای که پارسال قیمتش 450 تومان بود همین امشب خریدم 950 تومان و این یعنی یک کارگر با حقوق قانونی یک ماه خودش می تواند فقط 400 عدد دوغ کیسه ای بخرد و این افزایش قیمت ها یقیناً آسیب جدی به خانوارهای آسیب پذیر کارگر و کارمند که حقوق ثابت و با ضریب پایین دارد وارد می کند.
بازهم از کسانی که فکر می کنند به دلیل تحریم ها نباید به سوء مدیریت ها اعتراض کرد، درخواست می کنم که نسبت به این مسئله با تحمل بیشتری برخورد کرده و نسبت به مشکلاتی که موجب اختلال در زندگی و سلامتی طبقه ی ضعیف جامعه می شود، حساس تر باشند، آن هم در زمانی که مشکل خوراک دام حل شده است و به اندازه ی کافی برای دامداری ها تأمین می شود.
مطالب مرتبط:
اثبات تورم 50% و نسخه پیشنهادی
وزیر اطلاعات مقصر یا سیبل گرانی ها؟!
آیا چاره ی گرانی ها افزایش بازرسی هاست؟!
آیا نرخ سود بانکی فعلی به نفع تولید است؟!
شرایط تحقق شعار امسال (قسمت دوم)
شرایط تحقق شعار امسال (قسمت اول)
کاهش آنی قیمت سکه پیامی برای دولت
لزوم پاسخگویی سریع ارزی دولت
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/6/11
1:40 ع
متأسفانه علی رغم افزایش مبلغ قرارداد ساخت پروژه مسکن مهر در رشت، هنوز وضعیت ساخت و سازها بسیار به کندی به پیش می رود که ناچار با مدیرعامل شرکت تعاونی مسکن مهر خودمان تماس برقرار کرده و ایشان از اخطارهای مکرر به پیمانکار خبر دادند که متأسفانه هنوز مفید به فایده نبوده است و البته این وضعیت برای اکثر تعاونی ها وجود دارد که قابل پیش بینی نیز بود، چرا که پیمانکارانی که با ترک تشریفات انتخاب شده اند و رقم قراردادشان هم بدون مناقصه و دست بالا تعیین شده و حتی با پادرمیانی مسئولان استان به جای جریمه ی دیرکرد همان رقم قراردادشان نیز افزوده شده است، چگونه قابل فشار آوردن هستند؟! با این پشت گرمی که پیمانکاران دارند چگونه یک تعاونی می تواند ایشان را ملزم به تسریع در کار و پرداخت خسارت های تأخیر (تا این زمان یکساله) نماید؟!
در شرایط حاضر به دوستان عزیز و متقاضیان مسکن مهر که تعاونی شان با وضعیت مشابه مواجهند، پیشنهاد می کنم به جای این که انصراف خود را از عضویت در مسکن مهر اعلام کنند، شخصاً یا گروهی و از هر راهی که بلدند، بر مسئولانی که می توانند در اصلاح این وضعیت نقشی ایفا کنند فشار آورده و از نهادهای نظارتی و رسانه ها نیز یاری بگیرند و نگذارند طرح مهم و ملی مسکن مهر که از افتخارات دولت خدمتگزار و امیدی برای طبقه ی ضعیف است، به دلیل اهمال برخی مسئولان استانی با شکست مواجه شده و بهانه ای برای سوءاستفاده کنندگان گردد.
مطالب مرتبط از خودم که بعضاً در سایتهای دیگری مانند "شمال نیوز، گیل نویس، گیلان آنلاین و ..." منتشر شده اند:
مسکن مهر رشت، نمونه کامل سوءمدیریت در گیلان
متولیان مسکن مهر رشت ناهماهنگند
وضعیت مسکن مهر و مشکلات پنهان در استان گیلان
فرصت سوزی مسکن مهر رشت+عکس
نامه به استاندار گیلان در خصوص مسکن مهر رشت
اصلاح قیمتی در مسکن مهر رشت یا ظلم به متقاضیان
وضعیت طرح مسکن مهر در گیلان
پس مسکن مهر رشت چه شد؟
امان از پیمانکاران ضعیف ولی گردن کلفت! مسکن مهر رشت
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/6/10
10:42 ع
همه ی ما از نحوه ی روی کار آمدن بان کی مون و حمایت های آمریکا برای رییس شدن ایشون خبر داریم، ولی آیا تا حالا از خودمون سوال کردیم که چرا با این همه فشار سنگین آمریکا، غرب و اسرائیل برای شرکت نکردن، ایشان در اجلاس کشورهای عدم تعهد، ولی ایشان بازهم در این اجلاس حضور فعال پیدا کردند؟
جوابش به نظر من اصلاً بی طرفی بان کی مون نیست، بلکه فقط یک دلیل برای این اقدام ایشان وجود دارد و آن هم ترس از کمرنگ شدن نهادی به نام سازمان ملل است. با توجه به فشارهایی که به همت ایران عزیز از بعد از انقلاب شروع شد تا سازمان ملل و شورای امنیت به عنوان نهادهایی با مبناهای ظالمانه (حق وتو) معرفی گردد، اکنون فریاد از این بیداد از حنجره ی کشورهای مستقل زیادی در حال شنیده شدن است و هیچ چیزی جز تغییر ساختار سازمان ملل و یا ایجاد یک تشکیلات مستقل و عملیاتی برای حل این مشکل عملی به نظر نمی رسد، حال در این شرایط، عدم حضور رییس سازمان ملل در چنین اجلاس بزرگی چه پیامدی جز تضعیف بیشتر نهاد ظالمانه ی تحت ریاستش را خواهد داشت!
مطالب مرتبط:
نم؛ آتشی در دل آمریکا
اهمیت اجلاس تهران
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/6/10
11:20 ص
دیشب در منزل کسی برای عرض تسلیت فوت پدرش رفته بودم که دیدم شبکه ی voa آتش گرفته است. این اجلاس گروه نم، را باید اسمش را اجلاس آتش می گذاشتند از بس که شعله به جان آمریکا و صدایش انداخته است. بندگان غیر خدا، تمام وقت فقط می گفتند که اصلاً این اجلاس اهمیت ندارد، یا اصلاً این اجلاس غیر قانونی است و از تاریخ مصرفش گذشته است و دیگر نباید تشکیل شود و یکی هم می گفت که 95 اعضای این اجلاس اصلاً در دنیا رقمی نیستند و 5 درصد بقیه هم که مواضع شان همان مواضع آمریکا و غرب است، جالب بود که چه وقتی هم برای این اجلاس بی اهمیت!!! گذاشته بودند و برای مسئله ی به این کوچکی چه حرصی می خوردند؟!
مطلب مرتبط: اهمیت اجلاس تهران
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/6/8
7:11 ع
بصیرت از آن جهت مهم است که وسیله ی آگاهی و شناخت به شمار می رود و آگاهی و شناخت نیز مقدمه ای هستند برای این که ما نسبت به چیزی موضع دوستانه یا مغرضانه بگیریم و این موضع دوستانه و یا مغرضانه نیز با بصیرت و آگاهی به این مقام می رسند که آیا این دوستی با ولایت همراه شود و یا دشمنی با مبارزه آمیخته گردد.
آری به لحاظ عملکردی این دو مفهوم موجب ارتقا و کمال می شوند ولی این به این معنی نیست که هر دو کاملاً برهم انطباق دارند. انسان بدون این که تأثیر دارویی را بداند آن را مصرف کند نیز موجب سلامتش خواهد بود ولی این جایگاه با جایگاه کسی که تأثیر داروها را می شناسد و تجویز مناسب را انجام می دهد متفاوت است. در مفهوم ولایت مداری شما در صورتی که عملی را طبق دستور و خواسته ی ولی انجام دهی، مطیع ولایت بوده ای و ولایت مدار، و نیازی نیست که برای ولایت مداری دلیل و علت کارها را بدانی چه بسا که ما عبادت واجب را انجام می دهیم و دلیل این کیفیت عبادات را نیز نمی دانیم اما آیا ندانستن ما دلیلی بر آن است که این عبادات بدون حکمت و علتند؟! نه! عبادات فلسفه و دلیل دارند و علما کتاب ها در خصوص آنها می نویسند و این جاست که مفهوم یک عابد با یک عارف مشخص می شود. عابد عبادت می کند و معنی عملیاتی عبادت را مد نظر دارد ولی عارف عبادت می کند و معنی معرفتی عبادات را مد نظر دارد و اصلاً عبادتی بهتر از معرفت وجود ندارد.
در قرآن و اسلام تأکید بسیار زیادی بر شناخت و معرفت و تدبر شده است و در سیره ی اهل بیت نیز اهمیت زیادی به پرسش داده اند؛ تا آنجا که حضرت امیر از مردم مکرراً می خواهد که از او سوال کنند و البته فقط نمی گوید که از ایشان اطاعت کنند، فقط کافی است در این که حضرت امیر مدام از مردم می خواهد تا از ایشان سوال کنند نیز مهم است و حال این که در مفهومی که برخی دوستان در مورد ولایت بیان می کنند، پرسش نافرمانی و چون و چرا تلقی می شود.
اطاعت اگر چه یک جنبه از ولایت مداری است اما صرف اطاعت نیست که کسی را ولایت مدار کامل می کند، بلکه این وجود بصیرت است که اطاعت را به ولایت مداری دائم و عاقبت به خیری می رساند. زبیر اگر گمراه شد دلیلش همین عدم شناخت است، عدم شناخت از دنیا، حیله ها و مکاری های آن، عدم شناخت از امیال و ضعف ها، عدم شناخت از دام ها و فتنه ها و غفلت از فرزندان یا همان فتنه ها، این جا است که بصیرت یعنی دائماً پاییدن و دائماً مد نظر قرار دادن تا شروع گمراهی اتفاق نیفتد.
اصلاً اینطور بگویم ولایت مداری واقعی از جایی شروع می شود که بصیرت وجود داشته باشد و وقتی که کسی از ولایت دور می شود جز دو دلیل نمی تواند داشته باشد یکی از بین رفتن ایمان و دیگری نبود بصیرت.
مفهوم ایمان باعث می شود تا تحت ولایت خدا قرار بگیریم و تدبر و اندیشه نیز موجب شناخت ولی و تکلیف می گردد و شاید دلیلی که موجب می شود تا بصیرت معمولاً مغفول بماند همین مبتنی بر شناخت و اندیشه بودن است چرا که ولایت مداری مبتنی بر عملگرایی است و آشکار و بصیرت در دل انسانهاست و معمولاً غیر آشکار، آنچنان که حتی کسانی که به ولایت نیز معتقد نیستند به یاوه، خود را بصیر می دانند و البته تنها در فتنه ها است که بصیرت اهمیت خود را نشان می دهد که می توان تمام فتنه ها را مورد واکاوی قرار داد تا نقش بصیر و بصیرت را درک کرد.
مطالب مرتبط:
بصیرت و ولایت همیشه مهمند
بصیرت و ولایت دو بالند
بصیرت، چشم و گوش بستن نیست
بصیرت چشمه ولایت مداری
صبر و بصر مهلک است
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.