91/6/6
2:59 ع
شعار جدایی دین از سیاست را خیلی ها سر می دهند، اما در عملشان که نگاه می کنی کمترین پایبندی به این شعار نمی بینی. دلیل حمله آمریکا را به عراق و افغانستان را در کلام بوش اگر به خاطر بیاورید، پایبندی به عیسی مسیح بود، و اکنون حکومتی های کمونیستی و سرمایه داری اگرچه دین را از سیاست جدا می دانند، اما مکاتبی را خودشان ساخته و سیاست شان را بر پایه ی این مکاتب بنا نموده اند، در این مکاتب نیز برای انسان اهداف و برنامه هایی تعریف شده است که همان تعریف و کارکرد دین را دارند.
هم اینک هم رسانه هایی که بیشترین تبلیغ را برای جدایی دین از سیاست می کنند، بیشترین شان پایگاه های صهیونیستی دارند و حال این که سیاست های توسعه طلبانه صهیونیسم پایگاهی در دین خود ساخته و افراطی شان دارد. هم اینک در آمریکا هیچ پستی به کسانی که ضد صهیونیسم هستند نمی رسد و نه تنها پست و مقام به معتقدان تفکر ضد صهیونیسم نمی رسد، بلکه حتی با متفکرانی که در خصوص حقایق تاریخی نیز تحقیقات شان به ضرر صهیونیسم ممکن است تمام شود (مانند روژه گارودی) مجازات تعریف می شود. و این یک اصل است که هیچ کسی در آمریکا نمی تواند رییس جمهور شود مگر این که از قبل مراتب نوکری و پایبندی خویش را به صهیونیزم اثبات کرده باشد و البته با توجه به این که صهیونیزم و اهداف آن تماماً برگرفته از دین تحریف شده ی یهود است، عملاً شعار جدایی دین از سیاست از سوی این رسانه ها بیشتر شعاری برای ابتر سازی مکاتب اصیل دینی است نه برای مکاتب تحریف شده ای مانند صهیونیزم و بهاییت و ....
اکنون در آمریکا و غرب، دینی وجود دارد که در هیچ جایی ثبت نشده و فاقد کتاب نوشته شده است، اما مبانی حکومت آمریکا و غرب و سیاست این قبیل کشورها را تشکیل می دهد. اکنون دینی که در غرب رایج شده این است که هیچ چیزی مقدس نیست و هیچ دین الهی وجود ندارد، در مکتبی که هم اکنون در کشوران معتقد به جدایی دین از سیاست وجود دارد، مقدسات همگی بر اساس رأی مردم تعریف می شوند و به همین راحتی گمراهی آشکاری مانند هم جنس بازی که تا صد سال پیش منفور بین تمام کشورها بود، هم اکنون مانند عشق های مثلثی و مربعی به عنوان بخشی از مقدسات فرهنگ غرب تلقی می شود. هم اکنون تمام مسئولان و صاحب منصبان آمریکایی و اروپایی یا در فرقه های همجنس بازان عضوند و یا به حقوق ایشان کاملاً پایبند.
اکنون نمی توان در آمریکا هیچ مسئولی را دید که بر علیه همجنس بازی سخن براند، هم اکنون در کشورهایی که به ظاهر به جدایی دین از سیاست اعقتاد دارند، در واقع یک دین تحریف شده و توأم از ضد ارزشهای تحریف شده ای مانند اعتقاد به همجنس بازی، اعتقاد به زنا، از بین رفتن مفاهیمی مانند عفاف و وفاداری، اعتقاد به ول انگاری زنان، اعتقاد به آزادی تجاوز به حقوق دیگران به شرط تحقق منافع ملی و ... در حال حکمرانی است و حال این که در واقع ایشان برخلاف شعار خویش عمل می کنند چرا که خودِ بی دینی را نیز می توان به عنوان یک مکتب و یک دین بشری و غیر الهی فرض کرد که هم اکنون با تمام مواضع سیاسی این کشورها آمیخته شده است و در واقع معیاری برای حکومت شان شده است تا در صورتی که هر چیزی از مظاهری دین داری وجود دارد، برخلاف آن عمل شود. در واقع معنی دیگر این شعار مکاتب سکولار که "دین از سیاست جداست" این است که "بی دینی از سیاست جدانیست"
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.