91/9/5
2:51 ع
اینک بعد از ظهر عاشوراست و حسینِ مظلوم و یارانش بدست ظاهرالصلاة هایی چون ما کشته شده اند، اینک حسینِ شهید افتاده بر خاک تفتان کربلا، مرمل بالدما است و ما ناهار ظهر عاشورایمان را از سفره ی بابرکتش نوش جان کرده ایم، اینک می توانیم مانند لشکر ابن زیاد به زندگی مان بازگردیم. می دانم تلخ می نویسم ولی آیا جز این است؟! مگر در لشگر یزید نبودند کسانی که گریستند ولی نِگریستند؟! ما نیز به رسم عادت و به رسم این که بسان لشکر شرک، با اکثریت باشیم اکنون عزاداری هایمان را کرده ایم و می توانیم برسیم به زندگی مان! ولی آیا براستی این بود هدف عزاداری ها! هدف این بود که فقط حاضر باشیم و عزاداری بکنیم؟! براستی می توان شیعه بود و پا بر زمین نهاد و در هر گام به یاد کشته ی بی سرِ افتاده بر آن نبود؟! براستی می توان به زندگی بازگشت در حالی که زینب سر حسینش را که به نیزه نشسته به نظاره نشسته است؟! مگر غم زینب تمام شدنی است؟ مگر سر حسین از نیزه پایین آمدنی است؟! مگر قلب مهدی فاطمه با این عزاداری ها آرام گرفته است؟! نمی دانم چگونه خود را شیعه می نامیم در حالی که از حسینی بودن فقط به پیراهن سیاه پوشیدن و سینه و زنجیر زدنش اکتفا کرده ایم! و فراموش می کنیم که این بزرگترین مصیبت الهی جز برای به پاداشتن دین خدا اتفاق نیفتاد؟! بازهم که اسم امر به معروف و نهی از منکر و نماز و روزه و خمس و زکات و تولی و تبری و قصاص و ... که می شود، می شویم همان ایدوئولوگ های روشنفکری که به راحتی اصول وفروع دین را مورد تحلیل نقادانه و مثلاً کارشناسانه قرار می دهند و گوشِ اطمینان به یاوه های یزیدی و ابن زیادی فاسقانی چون bbc و voa می دهند و هتاکی های کفار بر اسلام را ممسوخ به نظاره می نشینند، می شویم همان هایی که نمازهایشان را از خجالت در پستو می خوانند و یا بعداً قضایش را به جای می آورند، می شویم همان هایی که خمس و زکات و نفقه و صدقه را احمقانه می خوانند، می شویم همان هایی که در شادی های شان یزیدی شادی می کنند در همان خانه هایی که برای حسین عزاداری کرده اند، می شویم همان هایی که ردشدن از کنار بیچارگان و یتیم ها برایشان بسان رد شدن از کنار اشیاء بی جان است و می شویم به سان همان هایی که به مسخره بازی و دروغ و تهمت و سیاست بازی و دنیاطلبی مشغولند.
یک عاشورا و یک کربلا برای همین است که کم است، همیشه باید عاشورا باشد و همه جا نیز کربلا! جسد بی سر حسین در گودگاه کربلا نباید از جلوی چشم مان دور باشد، حسین برای همین طوری کشته شده که گویی هر روز کشته می شود و ما هنوز نمی دانیم که باید حق را در بجوییم حتی اگر نسبتمان یک به چند هزار باشد و این که حق بیش از اشک به خون نیاز دارد و حسین بیش از عزادار به رهرو. آری دیگر بس است می توانیم بازهم به زندگی مان برسیم؟! دیگر کار حسین تمام شده است و کاروان اسرا نیز کربلا را ترک خواهد کرد!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/8/23
7:37 ع
علی رغم این که حقیر در همان چند سال پیش که آقای احمدی نژاد در خصوص لزوم تغییر شعار "2 فرزند کافیست" صحبت کرد، مطالبی نوشتم و بعد از سخنان اخیر رهبر نیز دوباره مسئله را مورد تأکید قرار دادم، اما بین اجرایی کردن این نظر تا اثبات تئوریک آن فاصله بسیار است. در موارد قبلی نوشتم که این روند تفریطی در توالد نباید با یک روند افراطی جایگزین گردد بلکه باید با برنامه ریزی و سیاستگذاری جابجا گردد و به این منظور عرض کردم که نمی توان یک شعار ثابت و قانون جهان شمول را در خصوص ازدیاد نسل به تمام مناطق جغرافیایی و به تمام افراد با تمکن های مالی و فرهنگی متفاوت بسط داد، بلکه باید این بار طوری رفتار کرد تا دوباره به تفریطی دوباره نرسیم. حتی خود رهبر معظم انقلاب نیز فرمودند که در مقطعی خاص سیاست کنترل جمعیت باید رخ می داد و بعد از آن باید جلوی استمرار آن گرفته می شد.
اکنون نیز متأسفانه علی رغم اینکه لزوم تغییر رویه، مورد اقرار اکثر کارشناسان قرار گرفته است، اما هنوز کار علمی به منظور عملیاتی نمودن آن انجام نشده است. منظورم از کار علمی این است که باید نرخ رشد مناسب برای استعدادهای مختلف کشور و خانواده ها به لحاظ منابع طبیعی، اقتصادی و فرهنگی و تراکم جمعیتی تعریف گردد.
بعد از تدوین یک برنامه ی علمی باید امکان عملیاتی شدن این برنامه مهیا شود که این مسئله نیز نیازمند برنامه ریزی است و یقیناً منظورم از برنامه ریزی این نیست که فقط سیاست های تشویقی کوتاه مدت، ضربتی و بعضاً کودکانه دنبال شود، بلکه منظورم این است که اولاً خانواده ها باید به ابزار مناسب منطقی و عقلی که منافع ملی و خانواده را تأمین می کند تجهیز شده و بتوانند تصمیم مناسب را در زمان مناسب بگیرند و ثانیاً مسئله ی مهم دیگر، نقش حکومت در این مسئله است که مکمل و شرط لازم برای جزء قبلی خواهد بود.
با جاافتادن و ماندگار شدن شعار "دو فرزند کافیست" برای حکومت و خانواده، تمام برنامه های کشور برای خانواده ها بر همین مبنا تغییر یافته است و اصلاح آن شعار نیز محقق نمی شود مگر با اصلاح برنامه های دولت؛ به عنوان مثال طراحی خانه ها که برای خانواده های تک فرزند و دو فرزند طراحی شده است و معماری موجود با تعداد زیادتر فرزندان واقعاً ناسازگار است و اصلاح این مسئله باید در دستور کار قرار گیرد یا مثال دیگر بحث نظام آموزشی است که به سمت خصوصی سازی پیش رفته است و اکنون بیشتر خانواده ها ناچارند فرزندان خود را به مدارس غیر انتفاعی ببرند و یا در کلاس های دولتی با 40 دانش آموز و بیش از آن بفرستند، بازهم مثال دیگر این که نظام تدوین حقوق و دستمزد کارمندان واقعاً بین حقوق کسانی که دو و بیش از دو فرزند دارند، تفاوتی قائل نشده است و همان تفاوت بین یک فرزند و دو فرزند نیز ناچیز است؛ بازهم مثال دیگر نظام درمانی کشور است که با افزایش روز افزون سهم مردم در هزینه های پزشکی، عملاً جایی را برای افزایش جمعیت باقی نمی گذارد، مثال دیگر احساس بی ثباتی در اقتصاد خانواده و در درآمد و هزینه است که فرضاً یک روز بیایند و بگویند احتمالا یارانه شما حذف می شود و یا اینکه ببینیم که با افزایش تورم هزینه های خانواده چند برابر می شود.
خلاصه این که برای تغییر روند توالد به روند بهینه، ابتدا باید یک برنامه منطقی و بلندمدت طراحی شود و بعد از آن باید ساختار جامعه و اقتصاد برای این برنامه ارتقا یابد و به موازات این تغییرات، فرهنگسازی نیز باید در جهت پاکسازی رسوب شعار قبلی و قبح شکنی از تعداد بشتر فرزند در دستور کار قرار گیرد، تا خانواده ها به این نرم افزار اعتماد کرده و براساس این برنامه و به پشتوانه تغییر سیاست های عملیاتی حکومت، خانواده ها بر اساس مستندات، مشاهدات و البته توکل به خدا به افزایش فرزند اقدام نمایند؛ این توقع که مردم بدون این مراحل و در حالی که حکومت نقش خودش را ایفا نمی کند، چشم بسته دست به افزایش توالد بزنند، مطمئناً عبس خواهد بود.
هم اکنون نمی توان از یک خانواده ی متوسط با حقوق زیر خط فقر و با یک خانه 55 متری (تازه اگر داشته باشد) این گونه توقع داشته باشیم که فکر کند می تواند هزینه های تحصیل، درمان، سرویس مدرسه،کتاب، پارک و مسافرت و تفریح 3 یا 4 فرزند را تأمین نماید و بر اساس این فکر دست به کار شود و تازه اگر کسی دست به چنین اقدامی زد یقیناً نمی توان او را به عنوان الگویی مناسب و موفق برای سایر خانواده ها معرفی کرد.
مهمترین نکته: مطمئناً پیش از تمام این مراحل باید از این حالت شعارزدگی که نسبت به سخنان حکیمانه رهبری داریم دست برداشته و با فعالیت صحیح و علمی، جامه ی عمل به این خواسته ی حکیمانه ایشان بپوشانیم و گرنه این گونه شعاری عمل کردن، مثل حمایت از تولیدملی و جهاد اقتصادی و اصلاح الگوی مصرف و ... ، دیگر برای همه کسالت بار شده است، باید کار خوب را خوب انجام داد.
مطالب مرتبط:
لزوم سیاستگذاری علمی و دقیق جمعیتی
سیاستگذاری جمعیتی نیاز جدی کشور
2 سرنشین کافیست ولی 2 فرزند نه!!!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/8/8
9:13 ص
این که رانندگی ما ایرانی ها چگونه است نیازی به توضیح ندارد فقط کافیست از هرجای دنیا نگاهی به آمار حوادث رانندگی ما بنمایند تا اوضاع دستشان بیاید، اما یک سوال مهم این که در کشوری که به قول خودمان همه با هم برادر دینی هستیم و برای انسانهای روی زمین هم احترام قائلیم آیا این وضعیت با ایدئولوژی ما تناسبی هم دارد؟! این وضعیت رانندگی ما هم شده مانند سیاست ما که عین دیانت ماست؟! من نمی خواهم از کسانی که به چیزی پایبند نیستند گلایه کنم بلکه منظورم بیشتر کسانی هستند که به مذهب و ملیت خود افتخار می کنند، از یک سو ذکر صلوات و یا حسین و یا زهراست که پشت ماشین مان می نویسیم، از یک سو صدای روضه و نوحه در محرم و صفر و فاطمیه از ضبط ماشین مان بلند است و از سوی دیگر....
و از سوی دیگر کوچکترین فاصله ای در حین رانندگی ما را به تصرف و یا بهتر بگویم غصب آن فاصله ترغیب می کند، همواره چشم مان به آینه است که حتی یک لحظه را در لایی کشیدن در ترافیک و استفاده از لاین سایرین از دست ننهیم، از سویی گاه راه گرفتن از دیگران به جای استفاده از چراغ و نگاه و دست، مانند گلادیاتورها راه را بر یکدیگر می بندم آن گونه که طرف مقابل را به تنش، لجبازی و توهین وا می داریم، از سویی با بوق و چراغ و دست و حتی زبان برای راننده های تازه کار تنش و خطر ایجاد می کنیم و در همه این ها که نگاه می کنیم می بینیم که جنبه های دینی و ملی خود را به زیرپا گذاشته ایم.
اصلاً این مشکل در تمام سبک زندگی ما موج می زند و فقط محدود به سیاست و رانندگی ما هم نمی شود و متأسفانه غالب شئون زندگی ما با شخصیت و مذهب و ملیت ما در تضاد است و ما با انبوهی از تنش و ترس و بعضاً توهین و جسارت و درگیری ناشی از سبک زندگی مان مواجهیم و این که چقدر راحت می توانیم با بازگشت به اصل و اصالت خودمان بخش بزرگی از مشکلات مان را حل و از بروز بسیاری از آنها پیشگیری کنیم.
توضیح این که این مطلب در سایت های عمارنامه و فرهنگ نیوز نیز منتشر گردیده است.
مطالب مرتبط:
امان از زرنگی مان، امان!
ریشه ی این همه قانون شکنی در جامعه چیست؟!
مردم مقصرترند یا مسئولان؟!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/8/6
9:19 ص
این حس زرنگی ما ایرانی ها بدجوری عذابمان می دهد. این که همه همه جا می گوییم که ما ایرانیان از همه دنیا زرنگتریم و این که هر کدام هم در درون خودمان، یک زرنگی ویژه ای برای خودمان قائلیم. منظور من از این زرنگی مطمئناً زیرکی و کیاستی که مورد تایید اسلام هم هست، نیست بلکه همان حس زرنگی معمول و معروف را می گویم. این که احساس می کنیم هر کسی که زرنگ تر است در هر صفی اعم از نانوایی و ترافیک و ... خوب از بقیه جلو می زند، این که هرکسی که زرنگ تر است بهتر از دیگران قانون را دور میزند، این که زرنگ ترها بهتر حق دیگران را اجحاف می کنند، این که زرنگ بودن موجب می شود تا همیشه نقطه ضعف دیگران را برای روز مبادا در گوشه فکرمان یادداشت کنیم، این که با زرنگی حواسمان باشد دیگران را از هرگونه انتقاد به خودمان بترسانیم، این که با زرنگی حتی خانواده خودمان را مقهور ابزارهایی مانند پول و سفر و خرید و... کنیم، این که با زرنگی مان کارهای مان را به دیگران محول کنیم، این که با زرنگی امتیازات را به سمت خودمان بکشانیم، این که با زرنگی انتقادات را به سمت رقبا برانیم، این که با کلی بدهکاری چگونه با زرنگی از دیگران همواره طلبکار باشیم، این که بازرنگی کاری کنیم که هرکسی از کنار ما رد می شود از ما بترسد، این که با زرنگی نگذاریم کسی بتواند شخصیت و رفتار ما را پیش بینی کند و البته این زرنگی ها در مسئولان و بزرگان جامعه هم دیده می شود....
یک بار در مطلبی در همین وبلاگ نوشتم که ریشه ی بی قانونی های فراگیر در جامعه ی ما همین حس زرنگی است و هنوز بر همان عقیده استوارم، اکنون از این همه طعنه هایی که خودمان به جامعه و کشورمان می زنیم تعجب می کنم، چرا که خودمان از ریشه ی این مشکلات که همان حس زرنگی است خوشمان می آید، مایه تأسف فراوان این که تماشاچی کره ای فوتبال در کشور ما در حالی که در آخرین دقایق تیمش باخته است، تا خودش زباله های خودش و دوروبرش را جمع نکند ورزشگاه را ترک نمی کند، و ما با گوشه ی پا زباله خودمان را می اندازیم زیر پای بغلی و بر اوضاع کشور گلایه می کنیم.
مطلب مرتبط:
ریشه ی این همه قانون شکنی در جامعه چیست؟!
مردان قانون و تخلف از قانون؟!!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/7/23
11:56 ع
امروز رهبر معظم انقلاب مطالب بسیار مهمی را در قالب تعدادی سوال مطرح کردند که بسیاری از این سوالات به سبک زندگی و ریشه یابی مشکلات اجتماعی می پردازد، حقیر در این وبلاگ به مسائل مختلفی اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، خانوداگی و مذهبی پرداخته ام که برخی از آنها را که با این سوالات مرتبط می دیدم، انتخاب کرده و لینک شان را تقدیم می کنم، امیدوارم با حمایت شما بیش از پیش بتوانم در این مسیر گام بردارم:
عاشقان غرب بخوانند
دوکلام اقتصادی با مردم
اولین گامها برای ترویج حجاب
بدقولی شغلی ملی
چرا، الرجال قوامون علی النساء؟!
چگونه صحیح دعوا کنیم؟
کودکان مان را بدام نیندازیم
کاهش یا افزایش جمعیت؟!
فرهنگ، مهم مهجور در نهاده
نعمت آرامش؛ چرا و چگونه؟
چرایی وضعیت بهره وری در ایران
بگردیم یا منتظر بمانیم؟!
منبری ها و مداحان ملعون کیانند؟!
به شغل خود تعصب نورزید
تفاوت کسانی که ازدواج را می فهمند و نمی فهمند
چشم چرانی یعنی این...
امان از خلوتمان
بی تعارف، تولید بر همه چیز مقدم است
لزوم اصلاح جدی در تعیین دستمزدها
امروز فرصت و فردا حسرت
تعلل جدی حوزه، دولت و سیما در زمینه عفاف و حجاب
همه مسئولانه بخوانند
ای ارزشی جوان! سالم بمان
برخی موانع تولید و اشتغال در گیلان
ریشه ی این همه قانون شکنی در جامعه چیست؟!
بی حجابم چون...
عروسی بی گناه چه صفایی داره
چرا عقد طولانی قبل از عروسی بد است
روز کارگر را با خرید محصولش پاس بداریم
عزیزانتان را در موقعیت پوزش خواهی قرار ندهید
بدحجابی کسانی که به انقلاب پایبندند، مغرضانه است؟!
همسر یا پدرو مادر؟! یک مقایسه ی غلط
واقعاً ایرانی باشیم
چگونه راحت و مؤثر انتقاد کنیم؟
مدیریت خطوط قرمز
موفقیت ازدواج فرزندان در دست والدین
در پاسخ به دفاع مطلق از حوزه و روحانیون
سردرگمی در حجاب و عفاف
شرایط تحقق شعار امسال (قسمت دوم)
شرایط تحقق شعار امسال (قسمت اول)
عذرنخواهی و عذرنپذیری، مادر گناهان ما
حکم مترقی دیه و شبهات وارده
مسجد، فرهنگ، روحانیون و دیدار با استاندار
اصول بسیار مهم در پایداری زندگی مشترک
بزرگترین گناه پدر و مادر
رعایت حریم طب سنتی
کتب کمک آموزشی مخل سلامتی
اتقوالله ایها الوبلاکیون
مردم را نجات دهید
تفاوت چند همسری برای مردان و زنان
دین داری پیشکش، آزاده باشیم
بیشتر دلگیری ها از عدم خلوص است
مدام نگویید بانکداری ما ربوی است
بحث سیاسی نکنید، مشکل جای دیگریست
بصیرت چگونه حاصل می شود؟!
مردم مقصرترند یا مسئولان؟!
مساجدِ نیمه تعطیل و فاقدِ روحانی
تربیت فرزندان در گروی کیفیت رابطه ی همسران
چادر عَلم عمل است و عبا عَلم علم است
لزوم تجمیع تعهد، تخصص و بودجه در فرهنگ
این همه تعطیلات را تعطیل کنید
نقش حوزه و روحانیون در مبارزه با بدحجابی
تشنگان قدرت، آفت حکومت
امان از این مداحان!!!
سوال مهم از کارگردانان ارزشی
چگونه مساجد را محبوب کودکان کنیم
فواید مجردی موقت برای متاهلان
چادر مغضوب همه ی منحرفین 2
چادر مغضوب همه ی منحرفین
خدمت، غرور و عاقب به شری
2 سرنشین کافیست ولی 2 فرزند نه!!!
معضلات خانوادگی، ارمغان بی بندوباری رسانه ای
اشتباهات ساده و رایج در نماز
بحث غیرت، مغفول تر و مهم تر از حجاب
مدیران مهمترین مانع در ارتقای بهره وری و سلامت اداری
لزوم سیاستگذاری علمی و دقیق جمعیتی
مهمترین عامل در ارتقای سطح همت و کار عمومی
مسجد، امن ترین سنگر در جنگ نرم
آنتن ماهواره علم شبیخون فرهنگی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/6/26
9:58 ع
همه ی ما ایرانی هستیم و همانطور که به پیشرفت کشورمان علاقه مندیم از شکست ها و ضعف ها ناراحت می شویم، ولی آیا همین برای ایرانی خوبی بودن کافی است؟! مسلماً پاسخ منفی است، ما باید در راستای پیشرفت ها گام نهیم و از شکستها جلوگیری کنیم، البته در حد توانمان. اما آنچه که موجب شد این مطلب را بنویسم این است که تعداد زیادی از ما چه مذهبی و چه ملی کارهایی می کنیم که واقعاً برخلاف منافع کشورمان است. حقیر به عنوان کوچک تمام مردم ایران، تعدادی از این موارد را که برای خودم و شما یادآوری می کنم:
1- وقتی که چیزی در کشورمان در حال گران شدن است، باید نفع کشورمان و نیازمان را در نظر بگیریم و بعد تصمیم به خرید یا نخریدن آن بگیریم. وقتی مرغ گران می شود کسانی که شاید یک مرغ هم در هفته مصرف نمی کردند در صفِ مرغ به دنبال خرید 3-4 مرغ بودند که این گونه کارها موجب گران تر شدن، کمبود و نرسیدن کالا به سایر هموطنان که بعضاً واقعاً محتاج آن کالاهستند، می گردد و این مسئله موجب اخلال در نظام اقتصادی و حتی سیاسی کشور و سوءاستفاده ی سوءاستفاده کنندگان داخلی و خارجی می گردد. در تمام دنیا وقتی چیزی گران می شود همه ی مردم به کالاهای مشابه و جایگزین رو می آورند تا قیمت جنس مزبور کاهش یابد اما در کشور ما به دلیل اشتباه ما مردم و اشتباه دولت مردان در عدم جلب اعتماد مردم، همان جنس گران، مشتری بیشتری یافته و گران تر و کم یاب تر می شود.
2- در حالت عادی هم بیش از مصرف خرید می کنیم، به عنوان مثال همیشه دوست داریم مصرف چند ماه از هر کالایی را در خانه داشته باشیم و این مسئله موجب می شود تا هم پولمان را زود از دست بدهیم و هم فضای زیادی از خانه و یخچال را صرف انبارداری کنیم و هم مصرف برق مان در نگهداری مواد غذایی زیاد شود. اصلاً به لحاظ غذایی و بهداشتی هم صحیح نیست وقتی مرغ تازه در مغازه ها موجود است، مرغ تازه را بگیریم و در فریزر منجمد کنیم تا هزینه های برق خانوار زیاد شود و هم خواص و طعم مرغ را عوض کنیم؟! اگر یک بار محاسبه کنیم می بینیم به اندازه ی یکی دوماه از حقوق مان را صرف خرید وسایلی کرده ایم که ضرورتی هم به داشتن آن ها نداریم.
3- برای سرمایه گذاری در چیزهایی سرمایه گذاری می کنیم که ضربه به اقتصاد کشور محسوب می شوند، به عنوان مثال وقتی که خانه داریم و خانه گران می شود می رویم خانه می خریم تا بفروشیم و سود ببریم و این یعنی دلال بازی و افزایش قیمت کاذب خانه و این یعنی ضربه به بازار مسکن و زندگی فرزندان مان، یا وقتی به ارز یا سکه نیازی نداریم از همه چیزمان بزنیم و برویم سکه و ارز بخریم و این یعنی اخلال در نظام اقتصادی کشور، یعنی افزایش خطرناک قیمت ارز و بروز تورم در تمام کالاها و بی ارزش شدن پول ملی و آن گاه می بینیم همان بخشی از مردم که در این وضعیت سهیم بوده اند، از گرانی و تورم گلایه می کنند و حال این که سودی که از این وضعیت برده اند به هیچ وجه با ضربه ای که به اقتصاد کشور و خودشان وارد می کنند قابل مقایسه نیست.
4- مالیات از مقولاتی است که توصیه به پرداخت آن به قشر کارمند و کارگر نیاز نیست چرا که بیش از هر قشر دیگر و خود به خود و قبل از دریافت حقوق انجام می شود و می ماند اقشار دیگر که ایشان هم بهتر است برای مشارکت در پیشرفت کشورشان به آن اهتمام بورزند و این گونه مواجهه با مالیات که اکثر بازاری های ما انجام می دهند، یقیناً ضربه به اقتصاد کشور و از بین بردن منابع ملی مانند نفت و گاز برای اداره ی امور جاری کشور تلقی می شود و موجب یک اقتصاد مبتنی بر نفت و آسیب پذیر به لحاظ اقتصادی و سیاسی می گردد.
5- خرید کالای ایرانی یقیناً خدمت بزرگی است که هر ایرانی می تواند به اشتغال، تولید، پیشرفت و اقتدار کشورش داشته باشد و این مسئله از خرید خودکار تا خرید خودرو را در بر می گیرد و ما باید نسبت به خودمان، خانواده و دوستان مان حساسیت ایجاد کنیم تا خرید کالای خارجی در زمانی که کالای مشابه داخلی وجود دارد را ضربه و خیانت به کشورمان بدانیم و البته نامگذاری سال 91 باید به این حساسیت ما بیفزاید نه مانند یک شعار با آن برخورد کنیم.
6- صرفه جویی در زمانی که ارز در ورود کالای خارجی و حتی تأمین مواد اولیه کالای داخلی از کشور خارج می شود، موجب تقویت نظام اقتصادی ما و جلوگیری از خروج سرمایه و امکان پیروزی راحت تر بر تحریم ها و مدیریت آسانتر کشور را ایجاد می کند، آن هم در سالی که اقتصاد مقاومتی به امر رهبر باید در دستور کار همه قرار داشته باشد که سهم مصرف کنندگان می تواند همین صرفه جویی و استفاده از کالای داخلی باشد.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/6/13
3:48 ع
وفای به عهد از مهمات دین و عقبات پل صراط است؛ اهمیت وفای به عهد در دین اسلام و فرهنگ و تاریخ ایران باستان و معاصر آن قدر زیاد است که مذهبی و ملی و عوام نمی توانند منکر اهمیت آن باشند، وفای به عهد از نشانه های مردانگی و حتی انسان بودن است و کسی که معروف به بدقولی است شخصیت قابل احترامی بین اطرافیان نخواهد داشت.
اما آنچه که واقعاً تلخ است این که بیشتر ما ایرانی ها به تعهدات مان به خصوص در مشاغل مان پایبند نیستیم و این مسئله موجب می شود تا بدقولی هر فردی موجب بدقول شدن افراد دیگر نیز بشود، به عنوان مثال برای ما پیش آمده است که به حساب قول فردی به کس دیگری قول داده ایم و به دلیل بدقولی دیگری، ماهم نزد فردی دیگر بدقول شده ایم. گستردگی بدقولی در تمام مشاغل متأسفانه این قدر زیاد است که خوش قول های هر صنف انگشت شمارند، کمتر کسی را می بینیم که در کارش بتوان روی تعهداتش حساب باز کرد. متأسفانه بیشتر مسئولان که قول می دهند کاری را یک ماهه انجام دهند چند ماه به مدت آن می افزایند، یا پیمانکار قول می دهد ساختمانی را 6 ماهه بسازد ولی با همان مدت تأخیر کارش را تحویل می دهد، کارمند می گوید هفته ی دیگر بیا ولی سرهفته می بینی که هیچ کاری را انجام نداده است، وزیر می گوید هفته ی دیگر فلان چیز ارزان می شود ولی تازه گران تر هم می شود، آن یکی وزیر قول می دهد که همه چیز تحت کنترلشان است اما می بینی که پای عملش می لنگد، رییس بانک مرکزی قول می دهد نرخ ارز و سکه را کنترل کند ولی گویی اصلاً چنین حرفی زده نشده است، دادگاه می گوید 6 ماهه رأی صادر می کند ولی سر سال تازه سرخانه ی اول هستی، نامزد نمایندگی مجلس هزار شعار می دهد ولی دریغ از برآورده کردن حتی یکی از آنها، بازاری قول می دهد که سر وقت بدهی اش را صاف می کند ولی تا حکم دادگاه بدوی و تجدید نظر و دیوان طرفش را معطل می کند.
گویی قول دادن وسیله ای شده است برای فریب دادن دیگران تا به اهداف مان برسیم! و اصلاً نگران نیستیم که با هر بدقولی چه بر سر زندگی و آبروی دیگران و دین و دنیا و حیثیت خودمان می آوریم.
جالب است که با این همه بدقولی، کسی درس عبرت هم نمی گیرد وهمه روی قولهای دیگران حساب باز می کنیم و هیچ کسی هم از بدعهدی خودش معذرت نمی خواهد، تازه همه از هم طلبکاریم!!! آن مسئول بدقولی اش را گردن یک مسئول دیگر می اندازد و طلبکار می شود، این مسئول اشتباه خودش را متوجه مردم می کند و مردم را نکوهش می کند، پیمانکارکل قصورش را متوجه پیمانکاران جزء می داند و ایشان نیز توپ را در زمین کارگران می اندازند و طلبکار می شنود و حتی رییس یک قوه مشکلات را گردن رییس یک قوه ی دیگر می اندازد، تا خیال همه راحت باشد که این مسئله کاملاً فراگیر و در سطح ملی در حال ادامه است.
در ادامه مواردی به نظرم می رسد که شاید با رعایت کردن شان بتوانیم به سهم خودمان کمکی به رفع این عارضه بنماییم:
1- یکی از دلایل این همه بدقولی این است که شاید چون عادت به معذرت خواهی نداریم راحت بدقولی می کنیم و اگر سنگینی عذرخواهی را به جان می خریدیدم شاید کمتر بدقولی می کردیم.
2- بسیاری از بدقولی ها ناشی از اشتباه در اندازه گیری و عجله در محاسبات است، چرا که بدون تحقیق و تفحص کافی از امکان عملی شدن فکر و نظرمان، آن را به زبان می آوریم و برای خودمان تعهد ایجاد می کنیم، یعنی بیش از توان و امکان مان برای خودمان تعهد ایجاد می کنیم.
3- بسیاری از بدقولی ها ناشی از اعتماد نابجا به سایرین و مسئولیت پذیری شان است، بدون این که نسبت به خوش قولی ایشان یقین داشته باشیم.
4- بدقولی های زیادی نیز در اثر عدم اهتمام به برآورده شدن تعهدات ایجاد می شود، مثلاً یک پیمانکار به کسی قول داده در عرض یک هفته کاری را انجام بدهد ولی در همان حین یک کار دیگر را هم قبول می کند و این موجب بدقولی در هر دوکار می شود.
5- از دیگر دلایل بدقولی های ما، بی توجهی به اهمیت وفای به عهد به عنوان یک فریضه ی واجب و حق الناس بودن آن است، بعضی وقت ها توجه نمی کنیم که یک بدقولی ساده چقدر وقت و هزینه و اعتبار دیگران را صرف می کند و چه مشکلاتی را در زندگی یک نفر یا یک گروه و حتی یک جامعه ایجاد می کند و این ها چه گناه سنگینی به شمار می روند.
مطالب مرتبط:
عذرنخواهی و عذرنپذیری، مادر گناهان ما
عزیزانتان را در موقعیت پوزش خواهی قرار ندهید
رفتار رهبر انقلاب درس مهم به همه
درد و بلای نخست وزیر چین را چه کنیم؟!
همه مسئولانه بخوانند
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/5/25
9:5 ص
در زندگی هر فرد، همواره تناقضاتی با اطرافیان و محیط ایجاد می شود که چاره ای جز مقابله به جهت رسیدن به یک نتیجه و یا تفاهم وجود ندارد و در این شرایط در صورتی که این مقابله صورت نگیرد ممکن است جهت زندگی مان به سمت شکست و سقوط پیش رود، پس همگی در زندگی ناچاریم به قرار گرفتن در شرایط مقابله یا به عبارت ساده تر، همگی در زندگی ناچار به دعوا می شویم.
به منظور رسیدن به نتیجه ی بهتر، موارد و اصطلاحات مورد استفاده را طوری تعریف می کنیم تا همگی یک برداشت را از آن اصطلاح و یا واژه داشته باشیم:
دعوا: فرایندی است که در آن شخص به منظور تأمین منافع و نظرات خود در تناقض با منافع و نظرات اطرافیان خود ناچار می شود به امکانات و ابزار موجود اعم از زبان، دست، حکم، قانون، سلاح و حتی نفرین (مباهله) متوسل گردد.
در این نوشته هدف دعواهایی است که در خانواده، مدرسه یا محل کار اتفاق می افتد و به همین دلیل تنها ابزاری که قابل توصیه باقی می ماند موارد مسالمت آمیز مانند گفتگو و یا حکم است. این که منافع و مصالح خودمان یا اطرافیان مان را چگونه و با چه لحن و منطقی بیان کنیم و کجا عقب بنشینیم، کجا پیشروی کنیم، کجا عذر بخواهیم و کجا به طرف فرصت عذرخواهی بدهیم و یا کجا طرف را متعهد کنیم و خیلی از این چیزها، را می توان جزء اصول دعوای صحیح دانست.
اگر بخواهم دعوای صحیح را از نظر خودم تعریف کنم باید اینگونه بگویم که هرگاه در دعوا با کمترین هزینه و تنش بین طرفین دعوی، بتوان اختلاف را به تفاهم رساند، دعوای صحیح رخ داده است. منظور از هزینه و تنش در دعوا می تواند مواردی از قبیل: در خطر قرار گرفتن امور مهمی مانند آبرو، اعتبار، حسن سابقه، سرمایه، شغل، خانواده و .... باشد.
در دعوا می توان مسائل زیر را به عنوان مبانی دعوای صحیح برشمرد:
1- قبل از شروع دعوا باید از وجود تناقص و تضاد مطمئن بود چرا که بسیاری از دعواها فقط در نتیجه ی سوءتفاهم ایجاد می شوند، پس شرط اول در دعوای صحیح شناخت صحیح اختلاف است.
2- اصول و مبانی فکری و عقیدتی در بروز اختلاف و حل آن بسیار تعیین کننده اند، اگر کسی با یک مبانی فکری بخواهد مشکلش را با فردی با همان مبانی حل کند کارش خیلی آسان تر از کسی است که مبانی و اصول فکری اش کاملاً متفاوت است. پس در هر دعوا برای رسیدن به نتیجه باید تا حدودی بدانیم که منطق طرف مقابل بر اساس چه اصولی است و بر اساس چه مبانی می توان با طرف به نتیجه و یا تفاهم نسبی رسید. اصولاً دعوایی صحیح است که بر اساس مبانی و اصول فکری منسجم و قابل دفاعی صورت گیرد و اگر هر کسی بخواهد بدور از مبانی فکری بر اساس هوای نفس خودش دعوا کند، اصولاً تفاهمی متصور نخواهد بود، پس در صورت شناخت چنین شرایطی ادامه ی دعوا از راه گفتگو عملاً بی فایده خواهد بود.
3- در دعوا لحن بسیار مهم است، هدف ما از دعوای صحیح این است که به تفاهم برسیم نه این که به مرز کتک کاری و منازعه حرکت کنیم. دعوا زمانی می تواند به کمترین تنش و هزینه به تفاهم منجر شود که تسلط بر اعصاب، رعایت ادب و حفظ عزت طرفین دعوی مورد نظر باشد. در برخی موارد لحن مناسب از سوی یکی از طرفین دعوا می تواند طرف مقابل را نیز آرام و قابل گفتگو نماید.
4- روش استدلال دربروز یک دعوای صحیح بسیار مهم است. اگر لحن و اصول فکری و موضوع دعوا همه و همه تابع قوانین دعوای صحیح باشند ولی روش استدلال صحیح نباشد به تفاهم نمی توان رسید. این که بحث از کجا شروع شود تا پله پله به نتیجه برسد (استنتاج) بسیار مهم است. برای نتیجه گیری صحیح باید گفتگو از اشتراکات و مستندات در زمینه ی اختلاف شروع شود و بر اساس مبانی و اصول فکری مورد تفاهم دو طرف حرکت کند تا به نتیجه نائل شود.
5- مدیریت دعوا: دعوا دو سر برد و باخت دارد ولی در دعوای صحیح برنده به معنی پیروز و بازنده به معنی شکست خورده نباید تلقین شود. اگر کسی می خواهد طی یک دعوای صحیح به حق خودش برسد باید از بروز این حالت که می خواهد پیروز شود و طرف مقابل را سرجای خویش بنشاند پرهیز کند، چرا که این حالت موجب لجاجت، عصبی شدن و عدم حصول تفاهم خواهد شد. برای این منظور باید در جایی که حس می کنیم حق با طرف مقابل است خودمان ابتدا به ساکن به حق طرف اقرار کنیم و در صورتی که حق با ماست فرصت بدهیم تا طرف مقابل خودش به حق ما اقرار کند و این محتاج مدیریت دعوا است یعنی باید مدیریت کنیم که با چه ریتمی پیش روی و یا عقب نشینی کنیم تا نتیجه ی دعوا همان حصول به تفاهم با کمترین هزینه و تنش باشد. در دعوای صحیح همیشه باید راه بازگشت و آشتی برای طرفین باز بماند و اگر مباحثه به جایی کشانده شود که عملاً بازگشت هر یک از طرفین به سمت طرف دیگر دعوا به مثابه ی شکستی سنگین تلقی شود، طرفین عامدانه از انجام تفاهم سر باز خواهند زد. در مدیریت دعوا بعضی وقت ها لازم است مانند شکست خورده ها محل دعوا را ترک نماییم تا شرایط روحی خودمان و طرف مقابل به حالت عادی برسد و در شرایط بحرانی این مسئله به شدت از هزینه ها و تنش های احتمالی که جزء اصول دعوای صحیح هستند می کاهد، در این خصوص روایاتی هم وارد شده است تا مثلاً موقعیت خودمان را عوض کنیم و یا وضو بگیریم.
6- گذاشتن خود به جای طرف مقابل در هر دعوایی می تواند کارگشا باشد. در بسیاری از مواقع وقتی خود را به جای طرف مقابل می گذاریم به راحتی می توانیم او را درک کرده و حتی ممکن است حق را به او بدهیم و در همان جا دعوا خاتمه یابد و یا اصلاً دعوایی رخ ندهد. این یک مهارت ویژه است که حصولش برای انسان های خودخواه کمی مشکل به نظر می رسد، چرا که انسان خود خواه فقط خود را می بیند و نمی تواند از دریچه ی وجودی خودش بیرون برود. در روایات داریم که هرکسی با سایرین طوری برخورد کند که دوست دارد سایرین با او آنچنان برخورد کنند و رعایت این دستور نیز می تواند کمکی به همین توانایی باشد.
7- در هنگام بروز یک دعوا بسیاری از مسائل با وجود یک مشاور و یا کارشناس ماهر و زبده قابل حل است و این مشاوران با تشخیص صحیح مشکل و ارائه ی راهکار مناسب و بی طرفانه، آب سردی بر دعواهای ما می توانند باشند، شنیدن یک حرف حق بعضاً از طرف یک بی طرفِ آگاه می تواند چندین برابر شنیدن همین حرف از طرف دیگر دعوی مؤثر باشد، پس همیشه باید چنین اشخاصی را آماده و در دسترس داشت.
8- حکمیت که در قرآن نیز در مورد اختلاف زن و شوهر به آن اشاره شده است مورد مناسبی در حل مشکلات و دعوا هاست، حَکم ها از دو طرف دعوا معرفی شده و با هم مشکلی را که بین طرفین دعوا اتفاق افتاده را حل می نمایند، این شیوه در مواردی که مشاوره و نظر فرد آگاه و بی طرف مؤثر نباشد و حتی در بروز دعواهای غیر خانوادگی می تواند مفید باشد.
9- پایان دعوای صحیح زمانی است که تفاهم اتفاق افتاده است و روابط طرفین دعوا به حالت عادی بازگشته باشد، دعوایی که آخرش قهر باشد با توجه به نکوهش قهر بین برادران دینی نمی تواند دعوای صحیح تلقی شود و اصولاً چنین تفاهمی نیز نمی تواند معتبر باشد چرا که همچنان کینه و نارضایتی در دل طرفین وجود دارد وهمین عداوت می تواند دوباره شرایط را به شرایط دعوا نزدیک کند. در پایان دعوای صحیح باید مسئله کاملاً روشن تمام شود و این که مشکل سربسته و مبهم رها شود، هرگز نمی تواند یک تفاهم واقعی و ماندگار را حاصل کند، چرا که در صورتی که با صرف وقت و هزینه، دعوا به صورت حل نشده رها شود، عملاً نه تفاهمی حاصل شده و نه تنش و هزینه ی کمی صرف شده است.
پیشنهاد: رعایت اصول دعوای صحیح از سوی پدرو مادر و به خصوص در زندگی خانوادگی نه تنها موجب ایجاد یک زندگی آرام و آسان می شود بلکه بهترین عامل در آماده نمودن فرزندان برای زندگی اجتماعی و خانوادگی شان در آینده خواهد بود. این توصیه که قبلاً به والدین می شد تا در حضور فرزندان دعوا نکنند اکنون از سوی بسیاری از روانشناسان مطرود است، چرا که دعوا نیز جزئی از زندگی بوده و فرزندان ضمن آموزش آن، نباید با رسیدن به چنین شرایطی ناگهان دچار بحران های عمیق روحی و عاطفی شوند که این بحران ها در زندگی خانوادگی به راحتی منجر به طلاق می گردند.
برخی مطالب مرتبط:
اصول بسیار مهم در پایداری زندگی مشترک
موفقیت ازدواج فرزندان در دست والدین
تربیت فرزندان در گروی کیفیت رابطه ی همسران
تفاوت کسانی که ازدواج را می فهمند و نمی فهمند
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/5/10
2:0 ص
بعضی وقتها یک انسان آرام می تواند جمعی را به آرامش رهنمون سازد، حتی بی آنکه به پند و اندرزی متوسل شود. همین که کسی بتواند آرامشش را با سیمایش، صدایش، خشوعش، ایمانش و با بی آزاری به نمایش بگذارد، در واقع آرامشش را به اطرافیان منتقل می کند، به قول بعضی ها با امواج مثبتی که از خود منتشر می کند، آرامش را به دیگران و حتی محیط منتقل می سازد. آرامشی با چنین مشخصاتی، آرامش الهی است، نعمتی قابل الهام و ازدیاد، نعمتی با برکت، نعمتی که هر بیننده ای در آن طمع می کند تا بدستش آورد و یا لااقل حسرتش را بخورد.
آرامش شاید بزرگترین و برترین نعمت ها باشد، آرامش از سلامتی هم بالاتر است، چرا که اصولاً نا آرامی مقدمه ی بیماری های مختلف جسمی و روحی است و البته چقدر بیماری ها و حتی بدترین مصائب را با آرامش می توان بهتر تحمل و یا درمان کرد و البته از اهمیت آرامش این بس که سلامتی هم بدون آن لطفی ندارد. آرامش نعمتی است که تنها محصول ایمان، یادخدا و توکل و معنویت است، چرا که "الا بذکر الله تطمئن القلوب" و این یعنی آرامش پاداشی از سوی خدا و برای یاد خداست، و جز برترین پاداش ها برای ایمان نمی توان تصور نمود و این یعنی که آرامش بزرگترین نعمت ها و بهتر بگویم پاداش هاست.
آرامشی که جز از یادخدا و ایمان نشأت گرفته باشد، فقط یک آرامش ظاهری است و در واقع نوعی غفلتِ مخدر است که انسان به دلیل آن دچار احساس سطحی و موقتی آرامش می شود، و با کوچکترین ناملایمتی دچار تزلزل می شود، آرامشی که از فراموشی مرگ و قیامت و کم توشگی حاصل شده باشد، آرامش نیست، بلکه آنگاه انسان آرامش دارد که با درک صحیح از حقایق و واقعیات بتواند آرام باشد، نه اینکه برای آرامش مجبور باشد از دردمندان فرار کند، مرگ را از خاطر برد و قیامت را باور نداشته باشد و به لذت گناه متوسل شود.
با توجه به پژوهش جالبی که توسط آقای حسن عسگری انجام شده و در سایت پژوهشکده ی باقر العلوم منتشر شده است، به استناد آیات قرآن مجید، مواردی که را که در حصول آرامش حقیقی مؤثرند را می شمارم:
1- ایمان
2- ذکر (به معنی یاد خدا با قلب و زبان)
3- توکل (واگذاری کارها به خدا)
4- تقوی و پرهیزگاری
5- توبه
6- انس با قرآن
7- امید به رحمت خدا (رجاء)
8- دلداری و تسلی
9- استعاذه (طلب پناهندگی به خدا در وساوس شیطان)
10- صبر
11- دعا
12- عبادت (به خصوص نماز، روزه و زکات)
13- عفت و پاکدامنی
14- محبت و نیکوکاری و احسان به دیگران
15- اصلاح (در مورد فرد و جامعه)که عزیزان برای خواندن مطلب کامل آن می توانند به اینجا رجوع کنند و در کنار این موارد "شکر گزاری" را نیز حقیر اضافه می کنم که یقیناً موجب آرامش و نشاط روحی و البته بقا و برکت نعمات و در نتیجه استمرار آرامش خواهد بود.
بیایید در این ماه با برکت، این نعمت بزرگ الهی را برای همدیگر آرزو کنیم و البته تصمیم بگیریم که در راه حصولش برای خودمان و پیرامون مان گامهای عملی برداریم.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/5/7
12:32 ع
دیشب در برنامه ی ماه عسل یک معلول میهمان برنامه بود و بعد از این که کلیه از مشکلات زندگی و تنهایی و خانه نشینی و افسردگی گفت، یک بنده خدا در یک گام خیر، یک ویلچر مجهز برقی برای اون میهمان برنامه تقبل کرد. فارغ از این که چقدر اون معلول و مادرش خوشحال شدن و این که این هدیه چقدر می تونه در حل افسردگی اون بیمار مؤثر باشه، من یک کلام حرف حساب دارم با تمام مردم و به خصوص متمولینی که اهل کار خیرند:
دوستان عزیز، بیایید همیشه نسبت به اطرافمون حساس باشیم و طوری زندگی نکنیم که نسبت به شنیدن مشکلات مردم و دونستن اون ها بی حوصله بشیم. این همه آیه و روایت در خصوص این که ما نسبت به اطرافیان، اقوام، همسایه ها و همه ی مردم مسئول هستیم برای اینه که منتظر نشیم تا کسی بیاد و به ما اعلام نیاز کنه، اصلاً حفظ عزت و آبروی نیازمند خیلی مهم تر از نفس کمکه، باور کنید اگر هر کدام از ما حتی اگر توان کمک هم نداریم فقط مد نظر قرار بدیم که چه کسانی محتاج کمکند، بعضی وقت ها می تونیم با یک معرفی یا سفارش یا کمک گرفتن از بقیه مشکل مردم را حل کنیم یا در حلشون نقش داشته باشیم. بعضی وقت ها یک مریض با یک سفارش به یک دکتر یا پرسنل بیمارستان می تونه به زندگی برگرده و یا بعضی وقت ها می شه برای گرفتارهای فوریتی از خودمون و خانواده و همکارامون کمک جمع کنیم و مجموع این کمک های اندک می تونه گره ای رو از کار اون گرفتار و البته گره های زیادی را از کار خودمون باز کنه، این کارها قبلاً بیشتر رسم بود که متأسفانه الان خیلی کم شده و البته هر کسی که در احیای این سنت های حسنه مؤثر باشه، به نظر من می تونه ترویج این کارهای خیر را جزء باقیات صالحات حساب کنه.
دیدن زخم های مردم و شنیدن مشکلات گرفتارها اگر چه بعضی وقت ها باعث آزردگی خاطر ما می شه ولی اگر با بی تفاوتی از کنارشون رد نشیم و هر کاری که از دستمون برمیاد انجام بدیم، موجب برکت به زندگی و شادی واقعی و روحانی در زندگی می شه و اون وقت این طوری خودمون هم بیشتر شکرگزار خدا می شیم و بهتر بندگی می کنیم و کمتر برای زرق وبرق و تجملات خرج می کنیم چرا که یادمون می آید با پول او چیز بی اهمیتی که داریم می خریم، چه مشکل مهمی رو از کدوم گرفتار می تونیم حل کنیم و خدا نکنه برای این که راحت بریز و بپاش کنیم از دیدن و شنیدن و فکر کردن به مشکل مردم فراری باشیم.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.