92/8/28
1:30 ع
اخیراً آقای دکتر عباسی مصاحبه ای با خبرگزاری تسنیم داشتند که با عنوان "سربازی عامل افزایش سن ازدواج و کاهش زاد و ولد/لزوم تغییر در تعریف سربازی" در همان خبرگزاری منتشر گردیده است و با توجه به اهمیت مطلب و در جهت حمایت از آن، یادداشتی را که نزدیک به یکسال پیش با عنوان "خدمت سربازی مانعی بزرگ برای ازدواج" در همین وبلاگ منتشر کرده بودم با کسب اجازه از مخاطبان وبلاگ بازنشر می نمایم:
خدمت مقدس سربازی اگر چه کمتر از 2 سال است اما وجود همین دوسال موجب می شود تا یک جوان سال ها در انتظار بماند تا پس از پایان خدمت اقدام به ازدواج نماید، مثلاً یک دانشجو شاید در همان 2-3 ترم اولش بتواند با یکی از همکلاسی های مناسبش ازدواج نماید و حتی در خوابگاه متأهلی و با غذای دانشگاه نیز سکنی گزیند اما وقتی می بیند که 2-3 سال تا سربازی باقی مانده است و 2 سال هم خود سربازی طول می کشد، عملاً 4-5 سال دیرتر به سمت ازدواج می رود و تازه این به غیر از مدتی است که باید برای یافتن شغل و پیدا کردن مورد مناسب برای ازدواج وقت صرف می کند، چرا که در هنگام دانشجویی توقع برای ازدواج کم است اما وقتی فردی درسش را خوانده و خدمتش را هم رفته توقع برای شغل و چیزهای دیگر هم پیدا می شود.
به نظر می رسد که بکارگیری نیروهای نظامی و انتظامی و ارتشی و سپاهی و نهادهایی که از سربازها استفاده می کنند، اگر از راه جذب و آزمون و استخدام و تأمین بودجه های لازم صورت گیرد هم استفاده ی بیشتری از طبقه جوان (قشر پویای جامعه) انجام می شود و هم میانگین سن ازدواج چند سال پایین می آید.
لازم به توضیح است که هم اینک نیز به سربازان حقوق ماهانه پرداخت می شود و عملاً تأمین سرباز نیز با توجه به هزینه های لازم جهت اقامت، غذا و حقوق برای کشور مجانی تمام نمی شود و در صورت تصویب بودجه مناسب هم نیروهای نظامی و انتظامی و ارگانها به صورت تخصصی و آموزش دیده تر جذب می شوند و هم زندگی سایرین و خود این سربازها زودتر سامان می یابد و نکته ی دیگر این که هم اینک بسیاری از کشورها نیز همین اقدام را انجام می دهند و جز در موارد جنگ و اضطرار، نیروهای نظامی از طریق استخدام و به صورت داوطلبانه به کارگیری می شوند که به منظور تأمین نیروهای در سطح سرباز و با تحصیلات و تخصص پایین، می توان همین نیروهای جذبی را در همان ابتدا تا مدت مشخصی برای بخش های ضروری که به سرباز نیاز دارند البته با حداقل حقوق قانونی گماشت تا با پایان آن امکان ارتقای ایشان در ارگانهای نظامی مهیا گردد.
برچسب های مرتبط: ازدواج خانواده سبک زندگی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/8/27
9:28 ع
از شبهات بسیار شایعی که به اسلام وارد می کنند نگاه اسلام به زن است، این شبهات معمولا مواردی هستند که با خط کش تفکر غربی اندازه گیری می شوند و در نهایت منجر به زیر سوال بردن نگاه اسلام به زن می شود و با توجه به اهمیت مسئله زن به عنوان 50 درصد مهم از جوامع بشری و احترامی که جنس مرد نیز برای او قائل است، این شبهات ضربات سختی بر پیکره ی اعتقادات مسلمین و علاقمندان به اسلام می تواند وارد کند.
در این مقال، منظور از نگاه اسلام، نگاه ثقلین یعنی قرآن و عترت است که در آیات متعددی من جمله در سوره نساء و در سخنان معصوم به خصوص چند خطبه و نامه از حضرت امیر در نهج البلاغه است که قبل از انتشار این مطلب به سراغ این منابع اصیل و برخی تفاسیر رفتم تا بتوانم به یک نتیجه ی منسجم و به دور از جزئی نگری برسم، میان مواردی که به صورت معمول در این شبهات وارد می شود، برخی مباحث مثل نقصان در عقل و ایمان و مسائل ارث و دیه و .... وجود دارد که این شبهات نیز به لحاظ ماهوی متفاوتند، مباحثی مثل نقصان در عقل و ایمان مباحث عقلی و مباحثی مانند ارث و دیه و ... مباحث فقهی هستند که البته مباحث فقهی به خصوص مباحث حقوقی نیز یقیناً مبنای عقلی دارند که قبلاً در برخی مطالب به صورت جزئی به برخی از این شبهات (فقهی) مانند بحث دیه پرداخته ام، اما در این مطلب بیشتر به نگاه و نگرش عقلی و فکری به جایگاه زن در اسلام خواهم پرداخت:
برای ورود به بحث، یکی از مورد بحث ترین آیات قرآن کریم (آیات 34 و 35 سوره نساء) را در خصوص حقوق زنان بیان می کنم:
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا
وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً خَبیراً
ترجمه آیات 34 و 35 سوره نساء:
مردان سرپرست زنانند به دلیل آنکه خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و [نیز] به دلیل آنکه از اموالشان خرج مىکنند پس زنان درستکار فرمانبردارند (و) به پاس آنچه خدا (براى آنان) حفظ کرده اسرار (شوهران خود) را حفظ مىکنند و زنانى را که از نافرمانى آنان بیم دارید (نخست) پندشان دهید و (بعد) در خوابگاهها از ایشان دورى کنید و (اگر تاثیر نکرد) آنان را مورد ضرب قرار دهید، پس اگر شما را اطاعت کردند (دیگر) بر آنها هیچ راهى (براى سرزنش) مجویید که خدا والاى بزرگ است .
و (شما ای حاکمان شرع، یا ای خردمندان قوم ) اگر از اختلاف و کشمکش میان آن دو (زن و شوهر) بیم داشتید، پس داوری از خانواده مرد و داوری از خانواده زن بر انگیزید، که اگر قصد اصلاح داشته باشند خداوند میان آن دو، سازگاری ایجاد می کند، که همانا خداوند دانا و آگاه است.
شبهاتی که در خصوص این آیات شریفه مطرح می شود در ابتدا به قوّام بودن مردان بر زنان و لزوم قانت بودن (تبعیت) زنان در برابر شوهران شان است که در ابتدای آیه ی 34 آمده است، در این شبهه نگاه قرآن و اسلام را با مساوات مردان و زنان زیر سوال می برند. قبل از پاسخگویی به شبهه، لازم می دانم به منطق سوال کننده ایراد وارد کنم، چرا که در منطق کسانی که منطق این آیه را رد می کنند یک پیش فرض به نام تساوی حقوق زنان و مردان وجود دارد که این منطق اساساً غلط نیست. وقتی که دو جنس متفاوت، به لحاظ توانایی های جسمی، عقلی، روحی و عاطفی، به لحاظ تکالیف فطری و نیازهای شان متفاوت است، چگونه می توان حقوق شان را مساوی فرض کرد، به خصوص این که اسلام در برابر هر حقی، تکلیفی نیز مشخص می کند و تناسب حقوق و تکالیف است که عدالت را تعیین می کند نه تساوی حقوق و تکالیف.
همانطوری که عرض شد و در متن آیه ی شریفه آمده است، برای مردان به واسطه ی برتری هایی که به لحاظ جسمی و مدیریتی دارند، تأمین معاش خانواده و حق مدیریت خانواده تعیین شده است و برای زنان تکلیف تمکین و تبعیت از مرد و حق برخورداری از زندگی در شأن زن تعریف گردیده است و به فتوای اکثر فقها حتی برای برخی از شئون مادری و همسری مانند شیردادن و کارکردن در خانه نیز حقی برای مطالبه مزد در نظرگرفته شده است که این تناسب حقوق و تکالیف اگرچه تساوی نام ندارد، لیکن در درگاه الهی یقیناً عادلانه در نظر گرفته شده است، به خصوص این که این تکلیف و حق نیز براساس توانایی و نیازهای جسمی و روحی تجویز شده است، یعنی مرد به لحاظ بدنی برای کار مناسب تر است و به لحاظ منطقی بودن بهتر می تواند خانواده را مدیریت کند و زن نیز با توجه به قدرت احساس و نیاز عاطفی به لحاظ روحی،تمایل دارد به موجودی قابل اتکا و قدرشناس تکیه کند، البته این ها که عرض شد برای حالت کلی است و همیشه استثنائاتی نیز وجود دارد که محل بحث نیست.
شبهه ی دیگری که در خصوص این دو آیه معمولاً شنیده می شود بحث نسخه ای است که اسلام برای برخورد با زنانی که ناشزه (زنی که تکالیف همسری را رعایت نمی کنند) هستند پیچیده است که در این نسخه سه مرحله برخورد برای تنبّه زنانی که به سمت ناشزگی پیش می روند شمرده شده است، "فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ" این سه مرحله به تفسیر اکثر مفسرین به ترتیب هستند و رعایت ترتیب در آنها ضروری است، در ابتدا نصیحت و سپس حضور بدون نزدیکی در بستر و در انتها بحث "ضرب" مطرح است که این بخش سوم به شدت مورد حمله قرار گرفته و می گیرد. کلمه ی "واضربوهن" اگر چه در معنی بیشتر به معنی تنبیه بدنی تفسیر شده است، اما معنی دیگری نیز دارد که با توجه به کابردی که در آیه 101 سوره نساء "و إذا ضربتم فی الأرض فلیس علیکم جناح أن تقصروا من الصلاة" داشته است از سوی برخی فقها به این معنی تعبیر شده است، چرا که یکی از معانی کلمه "ضرب" رفتن است که این معنی در آیه ی 34 سوره نساء نیز به خوبی قابل استفاده است و اتفاقاً پس از دوری کردن در بستر، رفتن شدت تنبیه را می رساند یعنی پس از این که جدایی در خود بستر اتفاق افتاد در مرحله سوم بستر نیز ترک می گردد که البته در نظر بسیاری از فقها حداکثر زمان مجاز یک ماه تعیین گردیده است، لیکن با توجه به تفاسیری که در تعبیر "واضربوهن" به تنبیه بدنی وجود دارد، این نوع تنبیه با شرایط بسیار خاصی تجویز شده است، اولاً این که دو مرحله قبلی یعنی نصیحت و جداشدن در بستر جواب ندهد و ثانیاً احتمال تأثیر وجود داشته باشد و ثالثاً قصد تنبه وجود داشته باشد و به هیچ وجه نباید به حالت تلافی و انتقام جویی صورت گیرد و رابعاً این تنبیه نباید مشمول آزار جسمی شدید یعنی شکستگی، کبودشدگی و خراشیدگی باشد و تنها باید معنی نارضایتی و جدیت در نارضایتی را به همسر برساند و اگر خلاف این شرط تنبیهی رخ دهد در محضر اسلام محکوم به قصاص و پرداخت دیه می گردد.
البته در آیه 35 سوره نساء بعد از به نتیجه نرسیدن مراحل سه گانه و با وجود این که حق طلاق دادن برای مرد در نظرگرفته شده است اما بازهم توصیه ای مترقی ارائه می شود تا از طرف هریک (زن و شوهر) فردی به عنوان حکم تعیین گردد تا مشکل با وساطت ایشان حل و رابطه به جدایی منجر نگردد.
بحث دیگر این که مطرح کنندگان شبهه طوری وانمود می کنند که گویا قرآن کریم فقط برای زنانی که به ناشزه می شوند تعیین تکلیف کرده است، و حال اینکه در آیات 128تا 130 سوره نساء در خصوص نشوز شوهران نیز در خصوص مصالحه دو طرف و ترجیح دادن آن به جدایی و پرهیز از ستم کردن مردان وارد کرده است:
وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً
وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً
وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللَّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ کانَ اللَّهُ واسِعاً حَکیماً
ترجمه آیات 128 و 129 و 130 سوره نساء:
و اگر زنی از ناسازگاری یا رویگردانی شوهرش بیم داشته باشد، بر آن دو گناهی نیست که او با گذشت از بخشی از حقوقش میان خودشان صلح و سازش برقرار کنند و سازش بهتر (از جدایی) است . ولی آزمند بودن مردم به حقوق خود خصلتی است که همواره در برابر آنان حضور دارد و آنان را به دفاع از حق خود وامی دارد. پس اگر شما مردان احسان کنید و راه تقوا در پیش گیرید و همسرانتان را به گذشت از حقوق خویش وادار نسازید (سزاوارتر است) که خدا به آنچه می کنید آگاه است.
شما هرگز نمی توانید (از نظر محبّت قلبی) در میان زنان، عدالت برقرار کنید، هر چند کوشش نمایید! ولی تمایل خود را بکلّی متوجّه یک طرف نسازید که دیگری را بصورت زنی که شوهرش را از دست داده درآورید! و اگر راه صلاح و پرهیزگاری پیش گیرید، خداوند آمرزنده و مهربان است.
(اما) اگر (راهی برای اصلاح در میان خود نیابند، و) از هم جدا شوند ، خداوند هر کدام از آنها را با فضل و کرم خود، بی نیاز می کند و خداوند، دارای فضل و کرم، و حکیم است.
که در این تجویز نیز علی رغم این که زن (به دلیل همان روحیه احساسی و عجله در رأی و احتمال پشیمانی) حق طلاق ندارد، لیکن همین نارضایتی زن از نشوز احتمالی مرد، باعث شده است تا پس از توصیه به مصالحه به هر دوطرف، مستقیماً مرد را به رعایت تقوا و مجبور نکردن زنان در کوتاه آمدن از حقوق شان توصیه می کند و به مردان اجازه نمی دهد که زنان شان را معلق و بلاتکلیف بگذارند، بلکه پس از عدم نتیجه رسیدن مصالحه، حتی برای جدایی ایشان نیز باب فضل و کرمش را برای هر دو زوج باز می کند تا بریکدیگر سخت نگیرند.
همانطوری که در هر دو نسخه ی قرآن برای زنان ناشزه و مردان ناشز مشاهده می شود، هدف اصلی قرآن کریم، حفظ حریم خانواده با رویکرد مصالحه و سازش است و با استفاده از حَکم گرفتن از سوی خانواده های زن و شوهر و سفارش گذشت به هر کدام از طرفین و در نهایت توصیه ی بیشتر به مردان در این خصوص، سعی در حفظ چارچوب خانواده دارد و در نهایت و مرحله آخری که مصالحه میسر نباشد حرف از جدایی آنهم با عدم سختگیری بر یکدیگر و اعتماد به فضل و کرم و حکمت الهی می زند.
در رویکرد قرآن کریم رابطه ی زن و شوهر با محوریت بقا و حفظ خانواده و براساس توانایی ها و نیازها تجویز شده است و شیوه سلوک پیامبر اسلام وحضرت امیر المومنین و ائمه ی طاهرین علیهم السلام و اولیا و علمای اسلام، همگی نشان از اعتقاد قلبی ایشان به حقوق همسران شان بوده است.
در مطالب بعدی به شبهات دیگر در این خصوص چه شبهاتی که به قرآن و چه شبهاتی که به نهج البلاغه وارد می شود پاسخ خواهم گفت که از شما نیز دعوت می کنم در این خصوص شبهاتی را که با آنها مواجه شده اید را منتقل کنید تا با کمک هم و سوال از اساتید و مراجعه به منابع معتبر به پاسخ های آنها برسیم.
این مطلب در 8 دی منتشر شد.
مطالب مرتبط:
چرا، الرجال قوامون علی النساء؟
تفاوت چند همسری برای مردان و زنان
شجاعت قرآئتی و سست ایمانی ما
حکم مترقی دیه و شبهات وارده
برچسب های مرتبط: شبهه خانواده سبک زندگی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/8/22
1:17 ع
اگر چه در روایات داریم که حتی تباکی (نمایش گریه) برای امام حسین هم پسندیده است اما من در این مطلب سعی می کنم به بحث دیگری به نام دیوانگان حسینی بپردازم، در این سال ها خیل افراد و هیأت های مذهبی خودشان را دیوانه حسین علیه السلام می نامند و رفتارهایی می کنند که در توجیه آن، به همان دیوانگی برای اباعبدالله استناد می کنند. انواع بدعت های بی مفهوم وبعضاً مضر در عزاداری های، اشعار نامناسب، صداهای ناموزون، رفتارهای نامأنوس و ... از مواردی هستند که به بهانه ی دیوانگی برای امام حسین علیه السلام انجام می شود، اما به حقیقت آیا می توان بدون معرفت به دیوانگی واقعی دست یافت؟! آیا دیوانه ی با معرفت رفتاری جز مایه سربلندی و اعتبار و ترویج برای امام حسین می تواند باشد؟! آیا دیوانگی برای حسین می تواند با عزاداری بدون اقامه نماز قابل جمع باشد؟! به اعتقاد من یک نامسلمان نیز می تواند محب امام حسین باشد همانطوری که خیلی از نامسلمانان در وصف امام حسین جملات معروفی دارند، اما این که کسی خودش را دیوانه حسین بداند بحث دیگری است.
دیوانه ی واقعی حسین علیه السلام، اینقدر نسبت به امام و راه و رفتارش معرفت دارد که اگر در جایی بین امام حسین علیه السلام و موارد دیگری مخیر شود، بدون معطلی و بدون این که عقلش سردرگم شود او را انتخاب کند، به نحوی که ممکن است از سوی دیگران این سرعت در تصمیم گیری و قاطعیت به دیوانگی تعبیر شود و حال این که این سرعت و قاطعیت در انتخاب نه تنها دیوانگی نیست بلکه ناشی از معرفت والاست. در این تعریف اگر کسی معرفت ناصحیحی از امام حسین علیه السلام داشته باشد و مشتی خرافات و تحریفات را در باور خود به امام حسین علیه اسلام وارد کرده باشد چگونه می توان از چنین بی معرفتی به دیوانگی حسین نائل شود؟!
دیوانه ی حسین علیه السلام بودن یعنی اوج معرفت به دین و امام، یعنی عقل را در تنور معرفت حسین (ع) گداختن، یعنی اعتباری بودن برای شیعیان نه باعث شرمساری برای حسین جان، دیوانگی حسین علیه السلام یعنی نماز در میانه ی میدان تیر و ترکش و شمشیر، یعنی همت در هدایت دشمنان گمراه، یعنی در عین محبت به خانواده و دوستان همه را در درگاه الهی خرج کنی، دیوانگی حسین یعنی در خم عشقش بجوشی و از سرّ مهرش بنوشی و در میانه ی میدان بخروشی، یعنی حتی اگر برادرش باشی خودت را غلامش بدانی، یعنی دست و چشم و سرت را به پای حسین بریزی و تازه شرمنده اش باشی ..... آری! دیوانگی حسین علیه السلام این نیست که با هیأت حسینی همسایه ات نسازی و جلوی مسجدِ محل هیأت برپاکنی، دیوانگی حسین این نیست که مجلس شعور و شور اباعبدالله را به مجلس شور تقلیل دهی، دیوانگی حسین علیه السلام این نیست که شمشیر جهاد را غلاف کنی و قمه جهل را برگیری، دیوانگی حسین علیه السلام این نیست که به جای ذکر حسین صدای وحوش دربیاوری و به جای اذکار توحید اورادِ شرک بر زبان برانی، دیوانگی حسین علیه السلام بی ولایت مداری معنی ندارد، دیوانگی حسین اگر واقعی باشد در ثقیفه هم که باشی بازهم در غدیری، دیوانگی حسین یعنی در همان کربلا و عاشورای 1400 سال پیش گیرنکنی و هر روز را عاشورا و هر جا را کربلا بدانی، دیوانگی حسین یعنی لشگر امروزش را لبیک بگویی و دشمن امروزش را برائت بجویی.
دیوانگی حسین عالمی دارد، عالمی عالم گیر دارد و زمانی ابدی، دیوانگی حسین به محرم و صفر و هیأت و حسینیه ختم نمی شود، همیشه و همه جا می توان دیوانه حسین بود، دیوانگی حسین منوط به خاموشی چراغ و شب و شور و هیأت نیست، دیوانگی حسین همیشگیست، دیوانه ی حسین در عین عاقلی اسمش دیوانه است.
این مطلب در عمارنامه منتشر گردید.
برچسب های مرتبط: امام حسین سبک زندگی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/8/10
12:3 ص
امسال چندمین سالی است که بحث لزوم تغییر نرخ رشد جمعیت مطرح می شود ولی براساس مشاهدات میدانی که هریک از ما در زندگی خودمان و اطرافیانمان مشاهده می کنیم همچنان تغییر چندانی در تغییر شعارهای "2 فرزند کافیست" و "فرزند کمتر، زندگی بهتر" دیده نمی شود که این مسئله از چند دلیل عمده نشأت می گیرد:
تغییر نگرش و رفتار معمولاً پروسه بلند مدتی را می طلبد به خصوص این که نگرشی که باید جایگزین شود قبلاً به عنوان ضدفرهنگ تبلیغ شده و جا افتاده باشد. متأسفانه مسئولان و فرهنگسازانی که قبلاً قصد کنترل جمعیت را داشتند، بیش از دو فرزند داشتن را نشانه ی بی فرهنگی و بی سوادی والدین معرفی کردند و اکنون تبدیل این ضدفرهنگ، به فرهنگ خنثی یا مطلوب بسیار مشکل تر و زمان برتر به نظر می رسد.
اگر چه به ظاهر افزایش فرزندآوری در برنامه ی کاری مسئولان قرار گرفته است، لیکن این میل به یک سیاستگذاری عالمانه منتج نگردیده است و دولت همانطوری که کورکورانه رشد جمعیت را کنترل کرد هم اکنون نیز یک سیاست واحد را در روستاهای کم جمعیت، شهرهای متوسط، بزرگ و تهران دنبال می کند و این در صورتی است که مردم در پس هر شعاری به منطق و میزان علمی بودن آن شعار توجه می کنند، مسئولان باید توجه کنند که مردم برای این که فرهنگ قبلی را کنار بگذارند و چیزی را به عنوان فرهنگ جدید بپذیرند نیاز به توجیه شدن دارند و به لحاظ شرعی، عرفی و منطقی باید این عمل صورت گیرد.
نرخ توالد و سبک زندگی دو عامل لاینفک هستند و بعضاً در بسیاری وجوه بر همدیگر تأثیر می گذارند، نرخ توالد پایین موجب شده است سبک زندگی مردم کاملاً متحول شود و همراه با تغییر سبک زندگی، سیاستگذاری های دولت ها نیز در بروز این شرایط و تشدید آنها موثر بوده است. هم اکنون سطح متعارف و مطلوب رفاه خانوار، توقع فرزندان، هزینه های آموزش، هزینه های تفریحی، مسافرت، گستردگی خدمات بهداشتی و درمانی، وسعت خانه ها، سطح متعارف تحصیلات دانشگاهی و به طور کلی تمام شئون زندگی خانوار با تعداد کم فرزند تنظیم شده است و تغییر نرخ توالد با این لوازم و سبک موجودِ زندگی عملاً از نظر خانوارها به این راحتی میسر نیست.
نرخ توالد به غیر از مسائل فرهنگی و سبک زندگی، تابع مسئله مهم دیگری به نام تمکن اقتصادی خانوار نیز هست که حتی رفع مسائل قبلی نیز نمی تواند نقصان آن را جبران کند. خانواری را که از پس هزینه های اولیه زندگی بر نمی آید را نمی توان به افزایش تعداد فرزندان قانع کرد، به خصوص وقتی که ساختارهای اجتماعی و اقتصادی جامعه برای حمایت از چنین خانوارهایی هیچ تمهیداتی هم نداشته و بعضاً ضدحمایتی باشد. به یقین افزایش هزینه های بهداشت و درمان و تغذیه و آموزش در کنار تضعیف بنیه اقتصادی خانوارها یک عامل بازدارنده در افزایش تعداد فرزندان خانوار بشمار می رود و هم اینک خانواده هایی وجود دارند که فقط به همین دلیل از فرزندآوری استقبال نمی کنند.
یکی از مسائل دیگری که مانع افزایش تعداد فرزندان خانوار است، عدم حمایت دولت از این مسئله است و حمایت هایی نیز که به صورت جسته و گریخته مطرح می شوند یا اصولاً اجرایی نمی شوند و یا خیلی زود تعطیل می شوند و اینچنین است که مردم دیگر روی حمایت های دولتی حساب نمی کنند چرا که نه تنها اکثر دولت ها به تعهدات دولت قبلی پایبند نیستند بلکه نسبت به تعهدات خود نیز حساسیتی نشان نمی دهند. این مسئله باعث می شود تا مردم روی حمایت های دولت به افزایش تعداد فرزندان حساب باز نکرده و ابزار تشویقی دولتها عملاً از فهرست عوامل انگیزیشی موثر بر خانواده ها حذف گردد و تنها در صورت بهبود شرایط اقتصادی پایدار خانواده به فکر افزایش جمعیت بیفتند.
یکی دیگر از موانع افزایش نرخ توالد، به مشکلات ازدواج و تنشهای پس از آن باز می گردد. عملاً افزایش سن ازدواج و افزایش آمار طلاق موجب تأخیر و کاهش در فرزندآوری خانوارها گردیده است و بسیاری از خانواده های تازه شکل یافته نیز تا مدت ها به منظور امکان راه فرار، سالهای اولیه ازدواج را سالهای آزمایشی تلقی کرده و از فرزندآوری پرهیز می کنند تا در صورت جدایی احتمالی، آسیب کمتری ببینند، لذا حل مشکلات ازدواج و خانواده که ریشه در مسائل فرهنگی و اقتصادی دارد باید به عنوان یکی از مقدمات تغییر نرخ رشد توالد بشمار رود.
این مطلب در مشرق نیوز، عمارنامه، بولتن نیوز و 8دی نیوز و دیار باران و سلامت نیوز و نامه نیوز روزنامه مردمسالاری منتشر گردید.
مطالب مرتبط
تغییر روند توالد نیازمند چیست؟
سیاستگذاری جمعیتی نیاز جدی کشور
کاهش یا افزایش جمعیت؟!
لزوم سیاستگذاری علمی و دقیق جمعیتی
برچسب های مرتبط: نرخ رشد جمعیت سبک زندگی فرهنگ
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/8/9
4:59 ع
در سه مطلب با فاصله زمانی چند ماهه، به بحث جمعیت و سیاستگذاری جمعیتی پرداختم که با توجه به مباحث داغی که در این روزها در سخنرانی ها و همایش ها شنیده می شود، با کسب اجازه از مخاطبان وبلاگ، لینک آنها را تقدیم می کنم:
تغییر روند توالد نیازمند چیست؟
سیاستگذاری جمعیتی نیاز جدی کشور
کاهش یا افزایش جمعیت؟!
لزوم سیاستگذاری علمی و دقیق جمعیتی
برچسب های مرتبط: نرخ رشد جمعیت سبک زندگی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/7/20
12:17 ص
برنامه مناظره عصر جمعه این هفته شبکه یک، به موانع اصلی ازدواج می پرداخت که متأسفانه جز بخش اول مناظره، موفق به مشاهده سایر بخش های آن نشدم و از این لحاظ از نقد و تحلیل برنامه عاجزم، لیکن نظر شخصی ام را در خصوص سوال اصلی برنامه به این شکل تقدیم می کنم:
اگر بخواهیم ریشه مشکلات ازدواج را دریابیم همانطوری که حدود 80 درصد بینندگان این برنامه، عوامل اقتصادی را مانع اول ازدواج اعلام کردند، در نگاه اول، باید عوامل اقتصادی را مانع اصلی ازدواج قلمداد کنیم، چرا که حل مشکلات تأمین مسکن، جهیزیه، هزینه ازدواج، مهریه و ... هیچکدام بدون پول میسر به نظر نمی رسد، اما آیا این مشکلات براستی اقتصادی هستند؟! این که زن و شوهر حتماً در ابتدای زندگی باید در ملک شخصی خود زندگی کنند آیا یک مشکل اقتصادی است؟! این که جهیزیه دختر را باید به صورت کامل مهیا نمود و چنین توقعی در دختر و داماد نهادینه شده است یک مشکل اقتصادی است؟! آیا این که زن و شوهر حتماً باید برای ازدواج تالار کرایه کنند و به کلی میهمان غذا بدهند و ماه عسل بروند یک مشکل فرهنگی نیست؟! آیا این که مهریه را باید تا آنجا که می شود بالا گرفت که دیگر کسی هوس ازدواج نکند یک مشکل فرهنگی نیست؟! آیا بسیاری از رسم و رسومات پرهزینه و بی فایده در ازدواج ریشه اقتصادی دارند؟!
همانطوری که در بالا می بینید بخش زیادی از مشکلات اقتصادی که بهانه ی عدم ازدواج بسیاری از جوانان است در واقع ریشه در ضعف فرهنگی و عادات اشتباه فرهنگی ما دارد که نه با فرهنگ ملی و نه با فرهنگ اسلامی ما و حتی نه با فرهنگ غربی هیچ تطابقی ندارد. مسابقه ی خانواده ها در خرج تراشی برای طرف مقابل به مرور به یک جنگ تسلیحاتی شبیه شده است که هیچ کدام از طرفین دوست ندارند در این زمینه از طرف مقابل عقب بماند و هر هزینه ی بیشتر را به مثابه یک غنیمت جنگی تصور می کنند.
در کنار مشکلات اقتصادی که ریشه فرهنگی دارند، مشکلات فرهنگی خاصی نیز وجود دارند که نمی توان از آنها چشم پوشی کرد، بسیاری از این مشکلات و موانع حاصل تهاجم فرهنگی غرب و دور شدن از فرهنگ خانواده دوستی سنتی ایرانی است. تهاجم فرهنگی از جامعه و دوست و فامیل و ماهواره و حتی صداوسیما به خانواده هر کسی نفوذ می یابد و ما بدون این که بدانیم تا خرخره از این خوراک ضدخانواده میل می کنیم. وقتی که ازدواج به یک زندان تشبیه می شود، وقتی که زندگی مجردی یک زندگی راحت و بی دغدغه تبلیغ می شود، وقتی که ازدواج تنها عامل ارضای غریضه جنسی تلقی نمی شود، وقتی که خانواده های کم جمعیت حاضر به دوری از فرزندانشان نمی شوند، وقتی که خیانت در ازدواج یک امر شایع ترویج می شود، وقتی که خانواده ها فرزندان شان را به لحاظ روحی برای ازدواج آماده نمی کنند، وقتی که دختران و والدین شان به تحصیل بیش از داشتن خانواده تمایل نشان می دهند، وقتی که هیچ خانواده ی نوپایی حاضر به زندگی در خانه ی پدر و مادر نیستند، نمی توان عوامل فرهنگی را مانع اصلی ازدواج تلقی نکرد.
البته مشکلات اقتصادی نیز عامل مهمی است که نباید از آن چشم پوشید، بیکاری، درآمد پایین، اجاره بهای بالا، تورم های پیشرونده نسبت به درآمد، عواملی نیستند که چندان به فرهنگ افراد ربطی داشته باشد و در عین حال، حداقل امکان ازدواج را نیز به غیرممکن نزدیک می سازد. تنها در صورتی که کسی یک شغل با درآمد متوسط برای اجاره ی یک مسکن نقلی و الزامات اولیه زندگی (غذا و لباس) را نداشته باشد و راغب به ازدواج هم باشد، می توان عامل اقتصادی را مانع ازدواج قلمداد نمود که البته در شرایط اقتصادی حاضر، نمی توان این عده را نادیده انگاشت، اگر چه بسیاری از افراد حتی اگر مقدمات ضروری ازدواج را نیز داشته باشند به دلایل فرهنگی که در بالا ذکر شد، آن را به تأخیر خواهند انداخت.
نتیجه: اگر چه مشکلات فرهنگی عامل اصلی بالارفتن سن ازدواج هستند، لیکن با توجه به این که اصلاحات فرهنگی و فرهنگسازی بسیار دشوار و زمان بر هستند، به نظر می رسد دولت باید درکوتاه مدت روی حل موانع اقتصادی ازدواج، برنامه ریزی جدی کرده و ضمن آن، برای رفع موانع فرهنگی ازدواج نیز با انسجام و استمداد از سایر نهادهای فرهنگی نیز گام بردارد.
این مطلب در 8 دی منتشر گردید.
برچسبهای مرتبط: ازدواج سبک زندگی فرهنگ صدا و سیما
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
92/1/4
1:19 ص
راننده ی خوب، راننده ای است که واجد مجموعه ای از شرایط زیر باشد:
1- قوانین و مقررات رانندگی را به خوبی بشناسد و به آنها احترم بگذارد، چنین راننده ای باور کند تعیین حداکثر سرعت مجاز در یک جاده یا سبقت ممنوع بودن آن تابع مجموعه ای از شرایط و فرمول های تعریف شده است که رعایت آنها موجب می شود شرایط رانندگی سایرین، یا شرایط جاده، یا اوضاع نامساعد جوی موجب به خطر افتادن جان راننده و سرنشینان نشود، پس با پذیرش این که علائم و قوانین رانندگی به صورت علمی و اصولی تعیین شده اند، رعایت آنها نیز آسانتر می گردد، و در هر صورت نمی توان به کسی که تابع قوانی و مقررات نیست صفت راننده ی خوب منتست دانست.
2- راننده ی خوب باید در حفظ شرایط مناسب و ایمن خودرو و با همراه و آماده داشتن تجهیزت لازم ایمنی اهتمام داشته باشد، کسی که در سفر بخاری خودرو یا زنجیر چرخ یا امکانات متناسب با سفر و مقصد و شرایط جوی را تأمین نکرده باشد راننده ی خوبی نیست، راننده ی خوب همیشه آب و روغن و بنزین و باد و سایر موارد مهم خودرویش را تحت کنترل دقیق دارد و قبل از این که یک نقص فنی کوچک به یک خسارت بزرگ برسد متوجه مشکلات شده و آنها را به نحو مناسب مرتفع می کند.
3- راننده ی خوب به حفظ آرامش سواران خودرو اهمیت می دهد، کسی که مسافرانش دائماً در استرس و فشار و نگرانی هستند، حداقل از طرف مسافرانش راننده ی خوبی قلمداد نمی شود، چنین راننده ای مدام از سوی مسافرانش نیز تحت استرس و غرزدن قرار می گیرد.
4- راننده ی خوب راننده ای است که به آرامش سایر راننده ها و عابران نیز توجه داشته باشد، نباید طوری رانندگی کرد که با ایجاد استرس به مردم موجب رنجاندن ایشان و حتی بروز تصادف گردیم. اگر با یک سبقت یا لایی کشیدن موجب تصادف دو خودروی دیگر شدیم هرگز شایسته ی لقب راننده ی خوب نیستیم. معمولاً چنین رانندگانی به راحتی با سایر رانندگان نیز به صورت خطرناکی رقابت کرده و یا درگیر می شوند.
5- راننده ی خوب باید در رانندگی مهارت داشته باشد، حتماً به کنترل خودرویش تسلط دارد، دست فرمانش خوب است و به موقع دنده را عوض می کند، مهارت های رانندگی یکی از شرایط یک راننده ی خوب است که با یادگیری و تمرین و تجربه و صبر و کمی اطلاعات فنی حاصل می شود. راننده ی خوب با استفاده ی مناسب و به جا از فرمان و گاز، خودرویش را کنترل می کند تا نیازی به ترمز گرفتن های متعدد و شدید برای کنترل خودرویش نداشته باشد، راننده ی ماهر به لحاظ فنی با تصمیم گیری های به موقع و دقیق هم سلامت خودرو را حفظ می کند و هم میزان مصرف سوخت را کاهش می دهد و هم ضامن سلامتی سرنشینان است.
به صورت خلاصه باید عرض کنم که یک راننده ی خوب ضامن سلامتی و آرامش خود و سرنشینان خود و خودروهای مجاور و عابران و خودروی خود و سایرین است، نه این که لایی بکشد و تند برود.
برچسب های مرتبط: سبک زندگی ایمنی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/11/26
12:15 ص
چندسالی است که به صورت منظم فوتسال بازی می کنم و هدفم هم از این ورزش مفرح ولی خطرناک، سلامتی، تفریح، بودن با دوستان و استراحت دادن به ذهن و فراموش کردن موقت مشکلات است. بعد از فوتبال شما با استراحتی که به ذهن تان داده اید خیل راحت تر می توانید راه حل مشکلات پیچیده تان را پیدا کنید. غیر از پیامدهایی که در خصوص فوتبال برشمردم، در خلال آن، به نتایج مهمی نسبت به رفتار افراد و دوستان تان می توانید دست یابید.
اگر چه همگی شنیده ایم که دوست را باید در سفر شناخت، اما به نظر حقیر فوتبال نیز جای خوبی است تا دوستان تان را محک بزنید. برخی از افراد در ظاهر دوستان خوبی به نظر می رسند و شاید سال ها طول بکشد تا متوجه شویم این فرد دوست خوبی نبوده و چه بسا ضربات مهلکی نیز بابت این به ظاهر دوستان خورده باشیم، اما به جای این چند سال دوستی ناکام، اگر و فقط اگر چندبار باهم در یک تیم و چند بار در مقابل هم بازی می کردیم به راحتی به ابعاد شخصیتی وی پی می بردیم:
دوستی که به خاطر یک اشتباه تان در هنگام پاس یا شوت زدن، در جمع دوستان بر شما فریاد می کند یقیناً دوست خوبی نمی تواند باشد، او احترام و دوستی را برای چیزهای کوچک فراموش خواهد کرد.
اگر دوست تان به ندرت پاس می دهد و همیشه اصرار به تک روی دارد، او انسان خودخواهی است، تمام پیروزی ها را به تنهایی و به نام خود می خواهد.
اگر روی زمین افتاده اید و از درد به خود می پیچید و دوست تان شما را ببیند و به دنبال بازی خود باشد، نمی توانید توقع جوانمردی را در روابط تان از وی داشته باشید.
اگر وقتی که یک توپ را خراب می کنید، دوست تان به شما دلداری بدهد و یا اصلاً به روی خودش نیاورد، او دوست با گذشت و مهربانی است که هرگز نباید او را از دست بدهید.
اگر دوست تان در اعتراض به تصمیم داوری زیاده روی می کند و یا حتی به توهین، دروغ و تقلب متوسل می شود، بدانید که ممکن است روزی همین اعمال را در مقابله با شما انجام دهد و اینکه او برای قضاوت افراد بی طرف نیز احترام قائل نخواهد بود.
اگر همبازی تان از آنهایی است که بدون این که بازی بلد باشد مدام با داد و فریاد از بقیه طلب پاس می کند، بدانید که ایشان از آن هایی است که برای گرفتن هر پست و مقامی همیشه آماده و جنگنده است، حتی اگر مطمئن باشد که هیچ چیزی از آن مسئولیت نمی داند.
اگر دوست تان علاقه و اصرار خاصی به لایی زدن و یا دریبل های تحقیر آمیز دارد، بدانید که چه بسا این خصلت در زندگی عادی وی نیز جریان داشته باشد، شاید روزی را ببینید که همو از نقاط ضعف تان برای تحقیرتان استفاده کند.
اگر دوست تان به صورت خطرناک و با دوپا به سمت شما تکل می رود و تنها هدفش این است که شما را متوقف کند و اصلاً سلامتی شما برای او هیچ اهمیتی ندارد، روی دوستی وی خیلی حساب باز نکنید، او انسان خطرناکی است، چه بسا برای حیثیت و اعتبارتان نیز اهمیتی قائل نباشد.
اگر دوست تان وقتی پاس و یا شوط اشتباهی کرد از سایرین عذرخواهی می کند، مطمئناً دوست با مسئولیتی در کنار خود دارید، به خصوص نسبت به کسانی که بعد از اشتباهات خود، از سایرین طلبکار می شوند.
اگر به خاطر بازی ضعیفتان، شما را بازی نمی دهند یا اصلاً به شما پاس نمی دهند، همبازی هایتان، فداکار و ایثارگر نیستند، چرا که ایشان پیشرفت و موفقیت خود را هرگز برای چند دقیقه بازی کردن شما به خطر نمی اندازند.
اگر دوست تان هرگز حاضر با تعویض با شما یا دیگران نیست، بدانیدکه او برای دیگران حق بودن قائل نیست، حق بودن برای دیگران آنجا ارزش دارد که مانعی برای پیشرفت و بودن وی تلقی نشود.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/9/24
12:12 ص
در مجموعه های مختلف شغلی و غیر شغلی که حضور دارم، شاهد یک معضل بسیار بزرگ اجتماعی هستم، مشکلی بسیار اساسی که متأسفانه در عمق جان سیستم ها، نهادها، ادارات، خانواده ها و حکومت نفوذ کرده است. مشکل انتقاد نکردن و انتقاد ناپذیری، اکنون به مثابه یک بیماری مزمن در اجتماع در حال تخریب لایه های مختلف و بخش های مختلف کشور است. اکنون مجلس، دولت، قوه قضاییه، نهادهای حکومتی و مردم همگی در برابرکوچکترین انتقادی برمی آشوبند، عصبی می شوند، انتقام جویی و لجاجت می کنند و همه این ها می تواند دلیلی مهم از مشکلات کشور و سرعت پایین حل آنها و حتی بغرنج تر شدن آنها دانست.
شما در سیستمی که در آن مشغول فعالیت هستید ایرادات و مشکلاتی را می بینید و با کلام خوش انتقاد خودتان را با تقدیم یک پیشنهاد به مدیرتان هدیه می دهید، متأسفانه اولین چیزی که شما را میهمان خواهد کرد یک گره در ابرو و چروک در پیشانی خواهد بود و بعد یک جمله ی اعتراضیه و سپس هم یک توبیخ که دیگر سرتان در کار خودتان باشد.
اگر در جامعه ای که در آن زندگی می کنید، با قصد خیرخواهی به مسئول یا قوه یا نهادی انتقاد کنید، اگر صدایتان آرام و رسانه تان کوچک باشد که هیچ اصلاً به حساب نخواهید آمد وگرنه که احتمالاً در لیست سیاه آن نهاد یا سازمان یا قوه قرار خواهید گرفت، تازه اگر مورد مؤاخذه قرارتان ندهند و جریمه و مجازات نشوید!!!
در بسیاری از موارد پیش آمده است که اگر انتقادی به یک قشر خاص از روشنفکر تا روحانی تا پزشک تا کارمند و کارگر و مدیر و ... بنمایید فوراً به شدت نسبت به شما موضع گرفته می شود طوری که گویی یک قشر معصوم و یک مسئله مقدس را مورد توهین قرار داده اید.
اگر به روش هنری بخواهید انتقاد کنید که محکوم می شوید به مسخره کردن مقدسات و یا شما را اصلاً جدی نمی گیرند و یا طوری خنثی یتان می کنند که به جای طنز انتقادی به لودگی و مسخره بازی بیفتید. فقط کافیست نگاهی به مجموعه های طنزی که بخشهای انتقادی به اقشار و یا نهادها و یا اشخاص داشته اند نگاه کنید تا مسئله برای تان بیشتر آشکار شود.
به عنوان یک منتقد گمنام، یک مجموعه را مورد انتقادات علمی و ارائه پیشنهادات خیرخواهانه قرار می دادم که با لو رفتنم، به جای تشویق و تشکر مورد تشر قرار گرفتم و این هم می شود پاداش منتقد دلسوز تا با حالتی سرخورده به مشکلات مجموعه اش نگاه کند در حالی که چاره را می داند.
در صداوسیما، در دولت، در مجلس و در هر مجموعه دیگری کافیست کسی به مجموعه ی خود انتقادی بکند، معمولاً اگر اخراجش نکنند لااقل طردش خواهند کرد، برای اثباتش فقط نگاهی به وزرا و نمایندگان و مجریان و مسئولان مغضوب بفرمایید.
متأسفانه چقدر پیش آمده است که یک منتقد را چنان طرد کرده ایم که در جبهه مقابل مان سنگر گرفته است و حال این که می توانستیم با پذیرش و یا احترام به انتقاد وی، او را در سنگر خودی نگاه داریم، فرایندی که همچنان در کشور در حال اجراست.
فرض کنید در مجموعه ی شما یک فرم خام ساده است که از همه جای استان ارباب رجوع ها، باید بیایند پیش شما آن را بگیرند و بعد ببرند در شهر خودشان یک اداره دیگر آن را پر کند و هرچه می گویید این فرم را به شهرستانها بدهید و یا روی سایت بگذارید تا مردم برای گرفتن یک فرم کلی وقت و هزینه ندهند، کسی قبول نکند، می توان منتظر ماند این مجموعه به بهره وری برسد؟! حالا جالب است که همین مجموعه ها همه ISO هم دارند، ادعای PAPERLESS و اتوماسیون و تکریم ارباب رجوع و نظام پیشنهادات و تحول اداری و ... هم دارند!!
اگر چه به تنهایی نمی توانم برای همه ی افراد مثال ملموس بیاورم تا اثبات کنم این مشکل چقدر حیاتی است، اما مطمئنم همه در پیرامون خود سوابق تلخی از نقهدهای دلسوزانه داشته اند، انتقادهایی که جدی گرفته نشدند و بعداً حقانیتش اثبات گردیده است. پس با فرض این که مشکل را قبول کرده باشیم، آیا همین برای حل مشکل کفایت می کند؟! مسلماً نه! پس باید تحلیل کرد و راه کار داد، من در این قسمت مواردی را که می تواند در شفای این بیماری مزمن نافع باشد را تقدیم می کنم:
1- مثل همه ی درمان های اجتماعی، ابتدا باید از خود شروع کرد، ابتدا باید از همدیگر انتقاد بخواهیم، به هم که می رسیم بخواهیم دوست مان یک انتقاد به ما هدیه کند. اگر مسئولیتی داریم یا سرپرست جایی هستیم (حتی خانواده) باید برای انتقادات تشویق قائل شویم، باید منتقد را دوست بدانیم، باید برای بهترین منتقد و انتقاد جایزه تعیین کنیم. البته این مسئله در بسیاری از نهادها انجام می شود ولی متأسفانه کاملاً صوری است، مثلاً در قالب نظام پیشنهادات که حتی آیین نامه و دستورالعمل هم دارد کارهایی انجام می شود، ولی واقعاً در اکثر موارد صوری و فرمالیته و در حد همان مستندسازی هستند تا امتیازی برای مدیران و همکاران جلب شود آن هم برای ارائه ی پیشنهاد و انتقادهای کم اهمیت و غیر بنیادی؛ و این که حتی بسیاری از انتقادات و پیشنهاداتی هم که در این نظام مورد تشویق و امتیاز قرار می گیرند عملاً اجرا نمی شوند و در حد همان صورتجلسه باقی می مانند.
2- باید سایرین را تشویق به انتقادپذیری کنیم و برای این کار هیچ کاری بهتر از این نیست که خودمان به این قضیه مقید باشیم و این مسئله را اظهار کنیم. بسیاری از اعمال نیک انجام دادنشان در خفی تشویق می شود ولی برخی کارها جلی انجام دادنشان هم ثواب ویژه ای دارد (مانند صدقه دادن) که حقیر مطمئنم که بهتر است بحث انتقاد پذیری را در جمع بتوانیم نشان دهیم و به آن پایبند باشیم تا بقیه بخصوص اعضای خانواده و یا همکاران از ما الگو بگیرند، یعنی در عین حال که به سایرین در خفی انتقاد می کنیم، ابایی نداشته باشیم که دیگران در جلی از ما انتقاد کنند و بقیناً نمی توان با عصبی شدن و لجاجت و تنگ نظری در برابر انتقاداتی که به ما وارد می شود چنین آموزشی را اجرا نمود.
3- یکی از لوازم مهم برای اصلاح این وضعیت، یادگرفتن نحوه انتقاد است، این که چگونه می توان با بکارگیری ابزار، روشهای مختلف، زمان، مکان و... انتقاد مناسب را وارد نمود خود یک مسئله ی بسیار حیاتی است که باید به آن پرداخته شود. بکارگیری انصاف، ادب، علم و دلسوزی می تواند موجب یک انتقاد مؤثر و کم هزینه گردد.
4- یکی از مسائل مهم در انتقاد این است که افراد و شخصیت ها و مدیران و کارمندان و ارباب رجوع ها فرصتی برای همنشینی و هم اندیشی داشته باشند. در بسیاری از موارد فرصت انتقاد ایجاد نمی شود تا انتقاد صورت گیرد، برای انجام فرایند انتقاد، باید فرصتی برای سلام و احوال پرسی و مقدمه چینی و دعوت به انتقاد شدن و انتقاد شدن ایجاد نمود تا نطق سایرین به انتقاد و پیشنهاد باز شود. پس مدیرانی که با کارمندان یا ارباب رجوع خود همنشینی یا همکلامی ندارند، منتظر انتقادات سازنده و اصلاح امور هم نمی توانند باشند.
5- انتقاد یک فرایند مقدس است، اگر انتقاد را همان نهی از منکر بدانیم و پیشنهاد را همان امر به معروف، خواهیم دید که انتقادات و پیشنهادهایی که در راستای بهبود امور دنیوی یا اخروی صورت می گیرند همگی از شعائرالله هستند و دارای ثواب. پس باید برای منتقد و انتقاد تقدس و احترام قائل بود، نه این که منتقد را برانیم و انتقاد را به دیوار بکوبیم.
6- تمام رسانه ها، جلسات، همایش ها باید بخشی مختص انتقاد داشته باشند. باید این وقت تعریف شود و واقعاً به آن پایبند بود. این که در پایان همایش ها یا جلسات مهم، بخش کوچکی به نام پرسش و پاسخ تعریف کنند و آنهم به صورت گزینشی چند سوال مطرح گردد و همان هم به دلیل تنگی وقت پاسخ گویی نشود و یا اصلاً وقت پرسش و پاسخ حذف شود، هرگز موجب تحولی در بحث انتقاد نخواهد شد، تا وقتی که منتقد را بعداً فرا بخوانند و گوشش را بپیچند، چه انتظاری می توان داشت جز این که انتقادات به صورت پچ پچ و غیر سازنده، موجب شبهه سازی، اختلاف افکنی، سستی اعتقادات و تضعیف روحیه انقلابی گری شود.
7- تمام آنچه که گفتم دلیل نمی شود که دلسوزان از انتقاد کردن بترسند، اعتقاد راسخم این است که انتقاد درستی که به شیوه درست انجام می شود معمولاً مؤثر و کم هزینه است و به همین دلیل خودم به اصل انتقاد کردن و استقبال از آن در زندگی ام پایبندم، اعتقاد راسخ دارم که اگر به خاطر یک انتقاد دلسوزانه و خیرخواهانه در حق انقلاب و مردم آسیبی به من وارد شود، جای دوری نرفته است و در این راه برخدا توکل کرده و مسلح به سلاح انصاف و ادب همچنان به انتقاد خواهم پرداخت و البته ازانتقادشدن هم استقبال می کنم، و از خداوند نیز باید در این کار یاری می جویم.
8- اگر چه عبارتی به نام انتقادمخرب وجود دارد ولی باید دانست که تا انتقاد شنیده نشود مخرب و یا سازنده بودن آن معمولاً قابل تشخیص نیست، پس نباید از ترس ضررهای کم انتقاد مخرب از منافع عظیم انتقاد سازنده محروم ماند.
9- تحقق یک جامعه ی انتقاد پذیر به یک چیز دیگر نیز نیاز اساسی دارد و آن عذرخواهی و عذرپذیری است، اگر کسی از عذرخواهی وحشت داشته باشد، ناگزیر از انتقاد پذیری نیز می هراسد و اگر کسی اهل عذرپذیری نباشد حق انتقاد ندارد و طرف مقابل نیز از انتقاد وی استقبال نمی کند. برای این که فضای انتقادگری و انتقادپذیری محقق شود باید جزء لاینفک آن یعنی فرهنگ عذرخواهی و عذرپذیری را نیز ارتقا داد.
مطالب مرتبط:
چگونه راحت و مؤثر انتقاد کنیم؟
عذرنخواهی و عذرنپذیری، مادر گناهان ما
عزیزانتان را در موقعیت پوزش خواهی قرار ندهید
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
91/9/15
10:6 ص
این متن نه از هیچ حدیثی است و نه از هیچ آیه و منبع مستند دیگری؛ این نوشته حاصل مشاهدات میدانی و اعتقادات قلبی خودم است، بسیار دیده ام کسانی را که به خاطر لجاجت به گمراهی و ضلالت کشانده شده اند، بسیار کسانی را دیده ام که به خاطر این که زورکسی را درآورند اقدام به کاری نادرست کرده اند و هرگز نتوانسته اند از آثار و عواقبش جدا شوند، آن قدر دیده ام که به خاطر لج بازی با پدرو مادر و یا همسر و یا حتی یک عالم دین و یا انقلاب، برخی پایشان را در درگاه جهنم نهاده اند، اما چه می توان کرد؟! برخی از افراد ماهیتاً لج باز هستند و برخی دیگر هم توسط اطرافیان به لجاجت کشانده می شوند، پس برای رفع این خصلت رذیله چه می توان کرد؟! بدون برنامه ریزی و تلاش خیلی سخت است تا این خصلت را رفع نمود؛ در عمل لجاجت یعنی این که به نیت مخالفت با کسی، اقدامی را انجام دهیم و این در بسیاری از موارد با توحید و اخلاص در تضاد قرار می گیرد، چه بسا که تکلیف الهی عملی خاص باشد و اقتضای لجاجت با کسی، موجب دوری از تکالیف الهی گردد و چه بسا حق الناس و حق الله و حق النفسی که به موجب یک لجاجت ضایع می گردد، چه بسا که اوضاع یک کشور و یک ملت به خاطر لج بازی برخی مسئولان بایکدیگر به ورطه نابودی کشیده شود؛ پس لج بازی می تواند نوعی شرک به حساب آید، شرکی که در آن ناراحت کردن کسی در برابر راضی کردن خدا قرار می گیرد.
و اما لجاجت از چه مسائلی ریشه می گیرد و چگونه قابل حل است:
1- یکی از ریشه های مهم در لجاجت، این است که فرد دچار بیماری خودبزرگ بینی باشد. خودبزرگ بینی مادر بسیاری از رذایل است من جمله همین لجاجت. این که فرضاً من در دلم بگویم من با این علم و آگاهی چرا باید از حرف یا نوشته فرد دیگری که از من کمتر است تبعیت کنم؟! در واقع با عدم تبعیت می خواهد بزرگتر بودن خودش را به دیگران اثبات کند، پس اگر کسی خودبزرگ بین اش را رفع کند توانسته است یکی از ریشه های لجبازی را رفع کند و رفع خودبزرگ بینی به تواضع و فروتنی است و این صفت را می توان در ابتدا با زبان و حرکت نشان داد همانطوری که خداوند در مورد نوع فخرفروشانه روی زمین تذکر می دهد، اگر هنگام راه رفتن، هنگام صحبت کردن و هنگام نگاه کردن به افراد مراقب نوع رفتار و گفتار خود باشیم تا حد زیادی این مشکل نیز قابل حل است البته راه حل ریشه ای تر در درمان خودبزرگ بینی، اصلاح نوع نگرش به خود و دیگران است.
2- یکی دیگر از ریشه های لجاجت بی عقلی است، چه بسا اگر افراد مصلحت خود را بفهمند و عاقبت کارهای اشتباه را تشخیص دهند، به این راحتی خیر و صلاح خویش را با لجاجت معامله نکنند، پس می توان گفت که یکی از ریشه های لجاجت نادانی است و چاره اش هم کسب علم. اگر دکتر به کسی بگوید که فلان چیز را بخوری می میری، فرد چون عاقبتش را می فهمد هرگز از روی لج بازی باهیچ کسی جان خود را به خطر نمی اندازد و بیشتر لج بازی های ما همین است، اگر واقعاً بدانیم کاری ما را جهنمی می کند و اگر واقعاً جهنم را باور کرده باشیم هرگز دست به اقدامی نمی زنیم که منجر به بدبختی ابدی مان بشود.
3- یکی از ریشه های لجاجت بدگمانی و بی محبتی به سایرین است، وقتی که حتی به محبت و دلسوزی یک انسان دلسوز گمان بد می بریم، حتی در برابر نصایح کاملاً درست هم اقدام به لجاجت می کنیم و حال این که اگر بدگمان نبودیم و اگر قادر به درک محبت و دلسوزی افراد می بودیم به همین راحتی به ورطه لجبازی و بدبختی کشیده نمی شدیم، چقدر فرزندانی که قادر به درک محبت و دلسوزی والدین، عالمان دین و معلمان خویش نیستند و با بدگمانی به ایشان موجب گمراهی خود می شوند.
آنها که گفته شد باید از سوی خود فرد رعایت شود تا به لجاجت کشیده نشود اما لجبازی روی دیگری هم دارد و آن برخورد دیگران است، اگر اطرافیان یک فرد دقت کنند تا رفتارشان مناسب باشد می توانند موجب کاهش لجبازی طرف مقابل خود شوند، به عنوان مثال اگر نصیحت کردن به افراد طوری باشد که فرد بتواند دلسوزی و محبت فرد را راحت تر درک کند و یا منطق فرد را بتواند بفهمد، میزان لجاجت فرد هم بسیار کمتر خواهد شد و اگر چه در اسلام روایت داریم که در برابر فرد متکبر باید متکبر بود ولی در برابر فردی که تکبرش از جهل یا از لجاجتی مثلاً به اقتضای سنش است، می توان با برخورد های متواضعانه او را از لجبازی دور کرد.
4- از دیگر مسائلی که می تواند در کنترل لج بازی ها از جامعه مفید باشد انتشار فرهنگ عذرخواهی و عذرپذیری است که قبلاً مبسوطاً به آنها پرداخته ام که می توانید در لینکهای مرتبط به آنها مراجعه نمایید.
مطلب مرتبط:
عذرنخواهی و عذرنپذیری، مادر گناهان ما
عزیزانتان را در موقعیت پوزش خواهی قرار ندهید
چگونه صحیح دعوا کنیم؟
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.