94/8/17
8:16 ص
مدل توسعه غربی، مدلیست که در برابر مدل پیشرفت اسلامی ایرانی قرارگرفته و از این جهت که رشد و توسعه را تنها مبتنی بر تعامل مستمر و مدام با غرب و استفاده از روش های توسعه غربی می بیند با مدل پیشرفت اسلامی که مبتنی بر اقتصاد مقاومتی و پیشرفت همراه با عدالت است در تعارض کامل قرار دارد، به نحوی که مقام معظم رهبری استفاده از این مدل را و حتی استفاده از نامش را قبلاً نکوهش کرده اند:
« تنظیم الگوی پیشرفت کشور براساس الگوی اسلامی – ایرانی یک مسئله حیاتی است. اگر این الگوی اسلامی – ایرانی در مرحله عمل به اجرا گذاشته شود، قطعاً به الگوی مورد استفاده کشورهای دیگر تبدیل خواهد شد همانگونه که بسیاری از کارها و موفقیت های ملت و کشور ایران برای دیگر کشورها و ملتها الگو شده است … دلیل به نتیجه نرسیدن مدل توسعهی غربی در نظام اسلامی، ماهیت متفاوت مبانی دیدگاه اسلام و غرب نسبت به پیشرفت و جایگاه انسان در این پیشرفت است. در دیدگاه غرب، پیشرفت مادی و محور آن سود مادی است بنابراین در چنین دیدگاهی اخلاق و معنویت می تواند قربانی پیشرفت شود … در دیدگاه اسلام، پیشرفت مادی هدف نیست بلکه وسیلهای برای رشد و تعالی انسان است. در جهانبینی اسلام، ثروت، قدرت و علم، وسیله رشد انسان و زمینه ساز برقراری عدالت، حکومت حق، روابط انسانی در جامعه و دنیای آباد هستند.» (مقام معظم رهبری – 1386/02/25)
آنچه در مدل توسعه غربی مهم است پیشرفت مادی است و شاخص های عدالت در کنار آن قرار ندارد و هرچند به منظور آسیب واردنشدن به متمولین و صاحبان سرمایه، خدمات اجتماعی را برای گرسنگان و فقرا تعریف میکند، ولی مدل اقتصادی شان مبتنی بر پیشرفت و عدالت همزمان نیست که البته ریشه در تفکرات اومانیستی دارد.
در نگرش لذت گرا و سودطلب غربی، شاید بسیاری از رفتارهای غلط و غیراخلاقی مانند تجارت اسلحه، تجارت سکس، استثمار سایر ملل و بهره کشی از طبقات اجتماعی ضعیف برای رسیدن به منافع مالی مجاز و امری طبیعی باشد، اما در مدل پیشرفت اسلامی هر معامله ای که موجب کمک و حمایت از ظالمان و مفسدان و توسعه فساد و ظلم باشد ممنوع و حرام است که نمونه این حرمت را در داستان کرایه دادن شترهای صفوان جمال به هارون الرشید (خلیفه عباسی) که توسط امام موسی کاظم نکوهش و حرام اعلام شد، سراغ داریم.
در مدل توسعه غربی تعامل حول محور سود یک ابزار پذیرفته شده است، اگر منفعت ایجاب کند داشتن هرگونه رابطه ای با دیگران مانعی ندارد ولی با نگرش اسلامی، این نگاه به دلایل متعددی با چالش جدی مواجه می شود که در ادامه به برخی از قید و شرط های تعامل با بیگانگان اشاره می کنم:
مجموعه عوامل فوق است که مسیر پیشرفت کشور را به فرموده مقام معظم رهبری به سمت اقتصاد “درونگرا و برونزا” هدایت می کند، چرا که با این اقتصاد می توان از درون و متکی به نیروهای انسانی و منابع طبیعی داخلی قوی شد و می توان متکی بر قوت درونی کشور، به تأثیرگذاری و نقش آفرینی حق جویانه و عدالت گسترانه در جهان پرداخت، به همین دلیل است که مقام معظم رهبری برای رسیدن به نقطه مطلوب اقتصادی، سفارش به پیگیری اقتصاد مقاومتی می کنند، و البته باید توجه داشت که این نگرش، سلیقه شخصی مقام معظم رهبری نیست، بلکه این نگاه اصیل اسلامی است که از چشمه جوشان ولایت فقیه می جوشد، نگرشی که هم مانع نفوذ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دشمن می شود و هم موجب تقویت و اقتدار نظام اسلامی می گردد و هم در عین حفظ عزت و اعتبار ایرانیان، وضعیت معیشتی ایرانیان را به صورت عادلانه ای آبرومند می کند.
93/7/30
1:31 ع
غَفَلْتُ اَنـَا الَّذى سَهَوْتُ اَنـَا الَّذِى اعْتَمَدْتُ اَنـَا الَّذى تَعَمَّدْتُ
غفلت ورزیدم این منم که فراموش کردم این منم که (به غیر یا به خود) اعتماد کردم
عبارت فوق فرازی از دعای زیبای عرفه است، دعایی که از امام حسین علیه السلام برجامانده و سرشار از مضامین بلند عرفانی (و علمی) است. از آنجا که این دعا از منبع عصمت جاری شده است هرکدام از عباراتش حاوی نکاتی مهم است که تفکر در خصوص آنها را مفید و لذت بخش می کند. از آنجا که مفهومی به نام اعتماد به نفس در روانشناسی امروز مکرراً سفارش می شود لازم دیدم با استناد به فراز فوق این توصیه ی مؤکد روانشناسان را نقد کنم. مسلماً در مسلک هایی که دین به امری واهی و شخصی تعبیر می شود، نمی توان توقع داشت که سفارش ها رنگ و بوی دینی داشته باشند ولی این که روانشناسان اسلامی نیز به مفاهیم دینی بی توجه باشند و حتی مفاهیم ضددینی را به عنوان توصیه طرح کنند هرگز قابل پذیرش نخواهد بود، در ادامه به برخی از نکاتی که در خصوص فراز فوق و مبحث اعتماد به نفس مهم به نظر می رسند، اشاره می کنم:
به غیر از مسائلی که در خصوص تمایزهای اعتماد به نفس و اعتماد به خداوند گفته شد، باید توجه داشت که این فراز از دعای عرفه نه تنها در رد اعتماد به نفس، که در مورد رد اعتماد به هرچیزی غیر از خداست، این که ما به افراد خاصی و یا تجهیزات مان اعتماد و اتکا داشته باشیم خودش شایسته نکوهش است، ضمن این که باید به سمت مشورت و کارگروهی و استفاده از تکنولوژی های روز گام برداشت ولی باید توجه داشت که حتی برترین مشاوران و همکاران و تکنولوژی ها نیز قابل اتکا نیستند و تنها و تنها خداست که شایسته ی اعتماد و اتکال است.
در فراز دیگری از همین دعا می خوانیم:
اِلَیْکَ فَرَحِمْتَنى وَوَثِقْتُ بِکَ فَنَجَّیْتَنى وَفَزِعْتُ اِلَیْکَ فَکَفَیْتَنى
تـو مـرا مورد مهر خویش قرار دادى و به تو اعتماد کردم و تو نجاتم دادى و به درگاه تو نالیدم و تو کفایتم کردى
و یا در فرازی دیگر:
وَاَنْتَ اَمَلى اَمْ کَیْفَ اُهانُ وَعَلَیْکَ مُتَّکَلى اِلـهى کَیْفَ اَسْتَعِزُّ
و تـو آرزوى مـنـى و چـگـونه پست و خوار شوم با اینکه اعتمادم بر تو است خدایا چگونه عزت جویم
همانطوری که می بینید اعتماد به خداوند در نهایت موجب نجات خواهد بود و تنها این اعتماد است که برای انسان عزت می آورد و برایش کفایت می کند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
93/7/16
8:48 ص
یکی از سؤالاتی که معمولاً برای همسران به خصوص همسران جوان ایجاد می شود این است که بین والدین و همسر ، کدام یک را باید در ارجحیت قرار دهند، در صورتی که این مقایسه اصولاً یک مقایسه ی اشتباه به نظر می رسد، نیاز همسر اصولاً محبت است و نیاز پدر و مادر احترام و این دو اگر چه در بسیاری از جهات با هم شباهت هایی دارند، لیکن تفاوت های شان نیز محسوس است. چه بسا که به کسی محبت می ورزیم ولی آنچنان که باید به او احترام نمی گذاریم و چه بسا به کسانی احترام می گذاریم، ولی محبت چندانی نسبت به آنها نداریم.
برای محبت کردن به کسی، اصولاً نیازی نیست تا از موضع پایین تر با او طرف شویم، اما یک احترام کامل باید با تواضع همراه باشد تا احترام محسوب گردد. محبت کردن می تواند با شوخی نیز همراه باشد، اما در احترام بایستی تا حد توان شوخی را کنار گذاشت. در احترام کردن به والدین بایستی جایگاه والایی که در قرآن برای شان ذکر شده است رعایت گردد، همان جایگاه شبه تعبدی که خداوند با آوردن نام شان پس از نام خود به آن متذکر می شود، اما جایگاه همسر و محبت به همسر جایگاه احترام و اطاعت نیست، جایگاه محبت است. اگر پدر و مادر به فرزندشان احترام هم نگذارند، فرزندان باید به ایشان احترام بگذارند و حتی بر اساس دستور قرآن کریم به آنها “اف” نیز نمی توان گفت، ولی در محبت به همسر می توان و بایستی ناراحتی را البته با کلام محبت آمیز بیان کرد و بایستی محبت را دوطرفه جاری کرد، چرا که محبت یکسویه به قول باباطاهر موجب دردسر است.
در رابطه با ارتباط با همسر، تمایلات فطری و جسمی وجود دارد که خود به خود انسان را به سمت محبت به همسر سوق می دهد، ولی در بحث رابطه با پدر و مادر، اختلاف سن و تمایلات دیگر فرزندان، موجب می شود تا نیاز به سفارش و تأکید همیشه احساس شود. اگر چه به بحث مان مربوط نمی شود ولی به عنوان مثال همین فطرت انسان در حب فرزند باعث می شود تا قرآن کریم از مومنان بخواهد محبت به فرزند را کنترل کنند چرا که فرزند زینت دنیاست و آخرت از آن مهمتر است و اصولاً قرآن کریم با همین رویکرد حفظ اعتدال در زندگی از سویی به فرزندان دستور می دهد به پدر و مادر خویش احترام بگذارند و از سویی به پدر و مادر دستور می دهد حب فرزند که برای حفظ و تربیت فرزند در نهادشان دمیده شده است را کنترل کنند تا باعث نشود آخرت خود را برای دنیای آنها فدا کنند و یا پدر و مادر را در خصوص فرزندان مسئول به امر به معروف یا تربیت می داند.
لزوم محبت به همسر نیز در روایات متعدد به صورت مشخص بیان شده است تا مورد اهتمام مومنان قرار گیرد، ولی این که محبت به همسر که بایستی با مدیریت خانواده (به خصوص برای شوهران) نیز همراه باشد، به تسلیم محض بودن تعبیر شود و یا موجب بی مسئولیتی در مدیریت و حفظ مصالح و حریم خانواده گردد و یا این که جایگاه والا و قابل احترام پدر و مادر به بهانه ی تضاد با محبت به همسر تنزل یابد، یقیناً مطلوب و معقول نیست.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.