90/10/10
7:58 ص
برخی ها که در فتنه ی 88 آب به آسیاب دشمن ریختند و علی رغم تن دادن به هر پلشتی از پناه بردن به شیطان بزرگ تا توهین به عاشورا و امام و انقلاب و رهبر و مردم، به خواسته ی شیطانی خود که همان به زمین زدن انقلاب بود نائل نشدند، فرضیه ای را رقم زدند با این عنوان که این اغتشاشاتی را که آنان بانی اش بوده اند، مقدمه ای بود بر انقلابات مردمی سایر کشورها و با این فرضیه هم خود را دنکیشوت وار، قهرمان فرض کردند و هم انقلاب ولایی ایران را با حکومت های دیکتاتوری مقایسه کردند. اگر چه تحلیل گران انقلابی با مقایسه ی انقلاب های مردمی و شعارهای آنها با انقلاب اسلامی ایران در سال 57 و شعارهای آن به خوبی این فرضیه را رد کرده اند، حقیر می خواهم در جوابِ فرضیه ی ادعایی آنان، فرضیه ی دیگری را رقم بزنم. به نظر حقیر آنچه که باعث شد تا انقلابات مردمی از مرحله ی نارضایتی به مرحله ی انقلاب برسد، حادثه ی 9 دی بود و برای اثبات این ادعا دلایلی را تقدیم می کنم:
مدتها بود که آمریکا وغرب به منظور جلوگیری از الگو قرار گرفتن انقلاب اسلامی ایران در کشورهای دیگر نقشه های خصمانه ی زیادی را طرح ریزی و اجرا کردند. مطمئناً ترس الگوگیری از انقلاب اسلامی ایران، بزرگترین دلیل دشمنی با آن بود، به خصوص این که رهبر کبیر انقلاب از همان ابتدا بحث صدور انقلاب را مطرح نمود.
شکاندن انقلاب اسلامی ایران به عنوان مجسمه ی استقلال و آزادی آن قدر لازم بود که آمریکا و غرب برای آن به هر کاری دست زدند؛ اینان در حالی که تمام روش های بیرونی را از جنگ تا تحریم و فشار، بی فایده یافته بودند دست به یک برنامه ریزی درونی با مشارکت عناصر سرخورده و عقده ای را رقم زدند. بحث بر سر این بود که یک انقلاب درونی را فقط یک انقلاب درونی دیگر می تواند بشکند.
آمریکا و غرب این بار با یک تیر دو نشان را هدف قرار گرفتند، یکی این که انقلاب را مهار کرده و با نفوذ مهره های خود، آن را مسخ کنند و دیگر این که به ملت هایی که چشم شان به ملت ایران بود بفهمانند که انقلاب کردن در برابر مهرهای آمریکا و غرب راه به جایی ندارد و ختم به شکست خواهد شد و اینچنین با ناامید کردند ملتهای ناراضی، خطر انقلاب های مردمی را به صفر برساند و البته نمی دانستند که آن اغتشاشات، موقت و زودگذر خواهند بود، چرا که بین یک انقلاب واقعی و یک انقلاب ساختگی تفاوت هایی آشکار وجود دارد: اول عیان شدن دست بیگانگان و دوم آشکار شدن دروغین بودن آنها.
آنچه که در 9 دی اتفاق افتاد این بود که یک مکرشیاطین به خودشان بازگشت و نه تنها ملت های دنیا از انقلاب ایران ناامید نشدند، بلکه بیش از پیش به صلابت و موفقیت آن ایمان آوردند. وقتی که ملت های منطقه و جهان ایران را در حفظ شعارهای اولیه اش یعنی "استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی" موفق دیدند، به خود آمدند و چون امام نداشتند، امام مان را امام خودشان دانستند و انقلاب مان را الگویی برای انقلاب خودشان دیدند تا انقلاب های خود را رقم بزنند. اینک اگر چه تعدادی از این انقلاب ها به مدد نام و یاد امام و انقلاب به پیروزی رسیده اند اما فقدان رهبر داخلی در برخی از آنها باعث شده است تا دشمنان ملتها بخواهند خود را و طرز تفکر خود را در آن کشورها دیکته کنند و البته انشاءالله این فشارها منجر به هدر رفتن این انقلاب ها و خون هایی که به پایش ریخته شده است نگردند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/8
1:3 ص
به نظر می رسد که بیانات اخیر مقام معظم رهبری در خصوص این که تصور مدیریت اتفاقات منطقه توسط آمریکا، یک توهم محض است، بیش از هر چیز متوجه فرضیه ی اشتباه آقای احمدی نژاد باشد که چندی پیش مطرح کردند. ایشان گفتند که آمریکا چون دید نمی تواند جلوی اتفاقات منطقه را بگیرد با فرار به جلو سعی کرده است تا از پخته شدن قیامهای مردمی جلوگیری کند و قبل از رسیدن شان، به نفع خودش آنها را بچیند. آن قدر این فرضیه به نظر برخی ها حکیمانه آمد که به عادت بت سازی شروع کردند به تحسین و تقدیر که عجب فرضیه ی حکیمانه ای توسط رییس جمهور مطرح شده است، که یک نمونه از این تمجیدها در وبلاگ یکی از دوستان منتشر و متأسفانه در مجله ی پارسی بلاگ نیز برگزیده شد. آن موقع بنده نیز مطلبی در نقد آن نوشتم با عنوان "تحلیل درست دکتر؟!" که مورد انتقاد شدید همان وبلاگ نویس قرار گرفت و این بار با این سخنان رهبر، نظر این دوستان را به مطلبی فراتر جلب می کنم:
دوستانی که طرفدار بی قیدوشرط دولت هستند توجه داشته باشند که بین مواضع رهبری و بزرگان دولت بعضاً آن قدر تفاوت وجود دارد که نمی توان به سادگی و بی تفاوت از کنار آن ها گذشت. این دوستان حواس شان باشد که خصلت های خوب دولت مانند ساده زیستی و پرکاری، نمی تواند توجیهی برای ندیدن اشتباهات باشد. این که هرکسی ساز خود را بزند و مدعی ولایت مدرای نیز باشد یک کلک نخ نما به شمار می رود که از اول انقلاب تا کنون کم به کار نرفته است که البته همه به رسوایی ختم شده است. هنوز از نامه های سرگشاده ی کسانی که رهبر را در ظاهر رهبر خطاب می کردند ولی در باطن تهدید و تکروی می کردند فراموش نشده است. دوستان توجه داشته باشند که همه ی کسانی که اکنون یا به عنوان سران فتنه یا بازوان فتنه شناخته می شوند زمانی هم رأی بالای ملت را داشتند و هم مدعی ولایت مداری بودند. دوستان حواسشان باشد که طناب های پوسیده ی زیادی همواره مسیر آسمان را نشان می دهند که آویزان شدن به آنها نتیجه ای جز سقوط ندارد. عزیزان حواسشان به سیر شخصیتی افراد باشد که از چه شعارها و چه اداهایی به چه مسیرهایی تغییر مسیر می دهند.
عزیزان حواسشان باشد که تأییدات رهبر تا ابد برای تطهیر منحرفان کاربرد نخواهد داشت همان طوری که برای فتنه گران کاربرد نداشت و این که مهمترین ملاک درحمایت یا رد افراد حال کنونی آن ها است. دوستان بدانند که اگر قبلاً از یک نفر طرفداری می کردند و اکنون آن یک نفر دگرگون شده است، ادامه ی طرفداری نه تنها لزومی ندارد که در محضر حق و حق پرستان محکوم است.
دوستان عزیز نشانه ها را ندیده رها نکنند، پایبندی اولیه به قانون را با قانون گریزی کنونی (به هر بهانه ی حق و ناحقی) مقایسه کنند، گفتند سیاست خارجی متکی بد شده است گفتیم باشد حتما بهترش را می آورند ولی بدتر شد، گفتند وزارت صفار هرندی بد است گفتیم حتما بهترش را دارند ولی بازهم بدتر شد، گفتند برای حجاب فرهنگسازی می کنیم ولی برخورد نه و دیدیم که همان نیز نکردند، گفتند 1 میلیون به نوزادان می دهیم و ندادند، گفتند هنوز دست بوس رهبریم ولی سرما داریم دیدیم که دست گیر رهبر نیز نیستند، گفتند که ولایت محوریم دیدیم که خودشان را محور ولایت می دانند، گفتند که اطاعت از رهبری را از هرچیزی واجب تر می دانیم رفتند و ادای خانه نشینی حضرت امیر را درآوردند. گفتند که مطیع رهبریم ولی هر کسی را که مطیع رهبر بود با لگد از دولت بیرون انداختند، گفتند که هرچه داریم از علما و اساتید اخلاق داریم ولی هر چه داشتند زمین گذاشتند.
دوستان اگر چه هنوز دولت خوبی های زیادی برای دفاع و حمایت دارد ولی حواستان باشد که حمایت بیش از اندازه و خارج از انصاف، بعدها موجب سقوط و لجاجت خواهد بود. دوستانی که اکنون طرفدار احمدی نژادند حواسشان باشد، نکند که وطن پرستی، امام زمان دوستی، مردم سالاری و همه ی این واژه ها بهانه ای برای غربت ولایت فقیه باشند تا هرکسی را به بهانه ای از دور ولایت متفرق سازند.
خلاصه دوستان عزیز نشانه ها را نادیده نگیرند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/2
9:40 ع
یکی از دوستان مقاله ای نوشته است به نام "تحلیل درست دکتر از حوادث منطقه" و تیتر دوم "مدعیان بی تحلیل پرمدعا کجا و تحلیل های احمدی نژاد کجا؟!"، که اتفاقاً مورد لطف دبیران مجله ی پارسی بلاگ نیز قرار گرفته و در آن مجله به عنوان مطلب برگزیده منتشر گردیده است. ایشان پس از چند خط تحلیل، حمله ای تمام عیار را به کسانی که تحلیل آقای احمدی نژاد را در مورد اتفاقات منطقه رد کرده بودند، آغاز نمود. داستان از این جا شروع شد که حدود یک ماه پیش، آقای احمدی نژاد حوادث منطقه را نتیجه ی برنامه ریزی آمریکا برای به جلو انداختن یک میوه قبل از پخته شدن و رسیدن به تکامل آن دانسته بود، که این تحلیل مورد انتقاد شدید کارشناسان خاورمیانه قرار گرفت، و البته تحلیل آقای احمدی نژاد مستند به مدارکی نبود و یا این مدارک را مشخص نکرده بود و با توجه به این که تحلیل، تحلیل عجیبی بود از طرف خیلی ها ضعیف معرفی شد، اما آنچه که اکنون باعث شده تا این دوست وبلاگ نویس احساس کند که درست بودن تحلیل دکتر احمدی نژاد اثبات شده، این است که هنوز انقلاب مردم مصر به پایان نرسیده است و همچنان میدان تحریر محل تجمع مردم معترض است، و این درحالی است که آمریکا انقلاب مصر را تمام شده می داند. در پاسخ به دلایل و سخنان این برادر موارد زیر را تقدیم می کنم:
1- در صورتی که آقای احمدی نژاد بر اساس مستندات قوی و شواهد کافی چنین ادعایی نموده است، خوب است که مستندات خود را ارائه می داد وگرنه که بهتر بود می گفت این یک فرضیه است و البته بازهم بهتر بود که فرضیه ها از قول کارشناسان همان رشته بیان شود تا اگر بعدها خلافش ثابت شد فقط یک کارشناس زیر سوال رفته باشد نه مقام دوم یک مملکت.
2- بیان قطعی فرضیه هایی که بدون مستندات ارائه می شوند، بیش از هر چیز به فرضیه ها و یا شایعه هایی که برگرفته از نوع رابطه ی احمدی نژاد با مشایی و البته مشایی با غیب است دامن می زند.
3- لزوم طرح چنین فرضیه ای قابل درک نیست بخصوص که طرح این فرضیه منجر به این نتیجه گیری می شود که حتی انقلاب های مردمی نیز با تحریک آمریکا و غرب اتفاق می افتد و این یعنی یک اذعان تلخ و بی فایده به قدرت دشمن، و یک دلسردی برای مردم منطقه، آنهم صرفاً بر اساس یک فرضیه ی اثبات نشده.
4- از ابتدا همه ی کارشناسان و البته رهبر معظم انقلاب بر لزوم حفظ انقلاب های منطقه از شر ابرقدرتها تأکید نموده بودند که چنین مراقبتی برای مردمی که برای انقلابشان خون ریخته اند و جوان داده اند کاملاً طبیعی است به خصوص وقتی می بینند که یک دولت نظامی پایش را جای پای نامبارکِ مبارک گذاشته است. مطمئناً حراست از انقلاب اقدام طبیعی مردم مصربوده و دلیلی برای اثبات چنین فرضیه ی دور از ذهنی نیست، باید این شعور را برای مردم مصر قائل بود که همانطوری که دانستند مبارک باید برود، تشخیص دادند که دولت موقت نظامی نیز گماشته ی آمریکایی هاست.
5- همانطوری که نگارنده اذعان کرده است، آمریکا ابتدا از مبارک حمایت کرد و خواست حفظش کند ولی وقتی دید نمی تواند، تسلیم شد؛ گویی نگارنده درنیافته است که همین مسئله، دلیلی بر نقض فرضیه ی آقای احمدی نژاد است، چرا که اگر آمریکا قرار بود خودش مسئله را جلو بیاندازد دیگر روی مبارک پافشاری نمی کرد تا نزد مردم مصر، عزیز شود، نه این که با حمایت نابجا از مبارک خود را پیش مردم مصر منفورتر از پیش نماید.
6- این که آمریکا اکنون انقلاب مصر را تمام شده می داند، در ادامه ی همان مدیریت اقتضایی است و هیچ دلیلی بر اثبات فرضیه ی آقای احمدی نژاد نیست. نمونه ی دیگر این مدیریت را در تمام تحرکات منطقه می توان دید که در ابتدا آمریکا از دیکتاتورهای دست نشانده ی خود حمایت کامل و مطلق را انجام داده و در نهایت که به بن بست رسید در برابر اصرار مردم تسلیم شده و حتی در کلام با انقلابیون همسخن می شود تا بتواند با نفوذ در انقلابیون، کنترل اطلاعاتی و عملیاتی بیشتری بر انقلاب آنها داشته باشد و این مسئله بیش از این که دلیلی بر قدرت آمریکایی ها باشد به عنوان دلیلی بر مستأصل بودن آنهاست.
7- پیش بینی های غلط آمریکا حتی در اتفاقات کوتاه مدت نشانی از عدم تسلط اطلاعاتی و عملیاتی آمریکا و غرب بر انقلاب های منطقه است و همین مسئله نیز دلیلی بر بطلان فرضیه ی آقای احمدی نژاد قلمداد می شود.
8- نگارنده ی مقاله متأسفانه هنوز اثبات فرضیه ی دکتر را انجام نداده، مسئله را وانهاده و شروع می کند به زیرسوال بردن منتقدین و کارشناسانی که در بسیاری موارد حتی از سیاستهای دکتر احمدی نژاد حمایت مطلق کرده اند ولی این یک تحلیل را نپسندیده اند، انگار که این دوستان ما نیز کم کم به نوعی دیکتاتوری دچار می شوند و تحمل هیچ انتقادی را ندارند و حال این که شاید این کارشناسان و یا فردی چون حقیر، چندین برابر انتقادات، دولت را تأیید نموده باشد.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/8/1
3:10 ع
در نظام سرمایه داری برعکس نظام سوسیالیستی، اصالت بر فرد و مالکیت افراد است و قرار نبوده که این نظام منافع افراد را در برابر منافع جمع و جامعه نقض کند، این مطلب چیزی نیست که برای کسی پوشیده بوده باشد، اما آن چیزی که موجب نگاشتن این مطلب شده، این است که مدتیست در نظام های سرمایه داری مالکیت افراد، حقوق افراد و منافع مردم در برابر منافع ثروت مندان و دولتها در حال نقض شدن است، دیگر کسی از مالکیت مردم حمایت نمی کند و ثروت مندان، بانکها و موسسات مالی که عموماً به دولت ها وابسته بوده و پایگاه های حکومتی دارند، به راحتی منافع مردم را نشانه گرفته اند و اکنون این نظام ها، از تامین نیازهای اولیه ی مردم من جمله مسکن و شغل در حال عقب نشینی هستند.
تو گویی نظام سرمایه داری هم فرقی با نظام سوسیالیستی و کمونیستی نمی کند، چرا که در نظام سوسیالیستی همواره مالکیت دولت بر مالکیت مردم ارجح بود و حالا نیز در نظام سرمایه داری مالکیت موسسات و پولدارهای قدرتمندی که به قول معترضین 1% ی های جامعه هستند بر مالکیت مردم ارجح شمرده می شود. اکنون دیگر به نام منافع فرد، منافع مردم و مصلحت جامعه با همدیگر نقض می شوند و تنها تفاوتی که بین این دو نظام وجود دارد این است که در نظام سوسیالیستی، منافع دولت ارجح تلقی می شود و در نظام سرمایه داری منافع ثروت مندان ارجح است و فصل مشترک این دو نظام نیز این بوده که در هر دو نظام، مردم واقعی که همان 99% هستند، جایگاهی ندارند.
گویی نظام های سوسیالیستی و سرمایه داری با وجود تعاریف متضاد، تفاوت زیادی با یکدیگر ندارند؛ انگار نظام های بشری همواره فقط در خدمت قدرت و ثروت بوده اند و آنچه که در این دو نظام فراموش شده، انصاف و عدالت است و نظامی که بر پایه ی عدالت بنا نشده باشد، مسلما نظام نیست و فقط نوعی از بی نظمی بوده و فروریختنی است.
در این زمان که نظام های نرم افزاری و سخت افزاری بشری و انسانی یکی یکی دچار فروپاشی می شوند، لزوم تعریف نظام اسلامی با تمام ملزومات آن برای دنیا آشکار و آشکارتر می شود و حقانیت دین که نزد خدا همان اسلام و تنها راه هدایت و سعادت اخروی و دنیوی بشراست بیشتر آشکار می شود، دیگر اکنون از انسانی بودن باید به سمت اسلامی بودن حرکت کرد و نباید انسانیت را در غیر اسلامیت معرفی نمود، اکنون می توان فریاد نمود که این اسلام است که می تواند بین منافع افراد و جامعه تعادل برقرار کند و اکنون وقت آن است که مسئولان دعوت به اسلام را به جای دعوت به انسان سر لوحه قرار دهند، نه این که واژه ی انسان را جایگزین واژه ی اسلام نمایند، چرا که هم اکنون جهان و البته انسان خسته از نظام های مرده و کهنه و منتظر نظام های تازه و زنده است.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/11/10
8:17 ع
مثل این که دریای توهم نه ساحل دارد و نه کف، موجست که در این دریا حرف اول و آخر را می زند. مثل این که برخی مدعیان و متوهمان تقلب، فکر!!! کرده اند که انقلاب های اخیر الگو گرفته از جنبش لجنی است؛ اما در پاسخ به کسانی که در خواب و توهم فرو رفتهاند، معمولا 2-3 کشیده ی هوشیار کننده، چاره ساز تر از برهان است که چون فعلا امکانش نیست به همان برهان بسنده می شود:
1- بزرگترین تفاوت کودتای مخملی و انقلابات مردمی در این است که کودتای مخملی مورد حمایت استکبار بود و انقلابات مردمی منفور استکبار. فکر نکنم کسی یادش رفته باشد که رؤسای جمهور آمریکا و اسرائیل و انگلیس و فرانسه و آلمان از اغتشاش گران دعوت به حضور در خیابانها میکردند و از سران فتنه حمایت؛ اما در مورد مصر و تونس از مردم می خواهند که آرامش خود را حفظ کنند و حتی کماندو هم می فرستند.
2- از دیگر تفاوتها این که، هدف کودتاچیان مخملی دوستی با استکبار بود و در انقلابات مردمی، هدف استقلال کشور از دولتهای دست نشانده و تشکیل دولتهای استکبار ستیز است.
3- از دیگر تفاوت ها این که، کودتای مخملی در ایران توسط نیروهای مردمی اطفا شد و فریفتگان در جواب هر شعار "رأی من کجاست"، چند فدایی انقلاب را در برابر خود دیدند، این در حالی است که انقلابات مردمی اخیر با ارتش و تانک و هلی کوپتر و جدیدا هم نیروهای کماندوی اسرائیلی و حکم تیر مواجه شده اند و البته به فضل و قوت الهی، نور خدا خاموش شدنی نیست.
4- در کودتای مخملی از دموکراسی سوءاستفاده شد و در کشوری اتفاق افتاد که بارها در انتخاباتش احزاب و گروههای مختلف بر سر کار آمده بودند. در کودتای مخملی، سران فتنه باخت در انتخابات را تاب نیاوردند، در حالی که مردم انقلابی کشورهای مصر و اردن و یمن و عربستان و تونس، سال ها رنگ انتخابات واقعی را ندیده بودند و حکومت ها در واقع پادشاهی بودند.
5- در کودتای مخملی، سران فتنه به دنبال کمرنگ کردن دین در جامعه بودند اما یکی از اهداف مهم در انقلابات مردمی احیای احکام دینی است.
6- کودتای مخملی در برابر حکومتی صورت می گرفت که حامی مظلومان عالم بود و از لبنان و فلسطین و غزه حمایت می کرد، اما انقلابهای مردمی در برابر حکومت هایی اتفاق افتاد که از ظالم ترین حکومت ها مانند اسرائیل حمایت می کردند. در شرایطی که کودتاچیان مخملی، نه غزه و نه لبنان سرداده بودند، مردم ایران و حکومت مقدس شان، اسرائیل را محکوم می کرد؛ حال آن که حکومت مصر، تونل های حمل غذا و دارو را روی سر مردم بی پناه غزه خراب می کردند.
7- از دیگر تفاوتهای کودتاهای مخملی و انقلابات اخیر این است که نیروی محرکه اولیه را در کودتای مخملی تعدادی ملقب به سران فتنه بر عهده داشتند و این سران فتنه در پیش حرکت می کردند و تعدادی فریفته که ادعای تقلب را باور کرده بودند، پشت سرشان در حرکت بودند وحال آن که در انقلابات مردمی اخیر، حرف اول را نه چهره ها! بلکه خود مردم می زنند، نشانه اش این که نخبه های این کشورها در پی حرکت می کنند نه در پیش. این چنین است که با رنگ باختن ظاهر مظلوم سران فتنه، فریفتگان از پشت سر این افراد متفرق شدند و حال این که در انقلابات مردمی اخیر، مردم خود پیشتازند و موتور محرکه ی انقلاب، نه به بیانیه های متعدد نیاز دارند، نه به حمایت مالی و رسانه ای استکبار، نه به ایدوئولوگ هایی مانند جورج سوروس، مایکل لدین، جین شارپ و سروش و نه به دستورالعمل های آن ور آبی.
8- کودتاهای موفق همواره منجر به حکومت های استبدادی می شوند و حکومت های استبدادی نیز به انقلابات مردمی منتج خواهند شد و آنچه اکنون در مورد حکومت هایی که هم اکنون گرفتار انقلابات مردمی شده اند صادق است، این که همه ی آن ها در اثر کودتاهای مخملی و غیر مخملی (ومورد حمایت استکبار) بر روی کار آمده بودند نه انقلاب های مردمی! پس کودتاهای مخملی به انقلابات مردمی منتج می شوند، اما انقلابات تا وقتی که مردمیاند با کودتای مخملی از بین نخواهند رفت (اگر چه شاید با یک کودتای نظامی به طور موقت راکد شوند)، بلکه قوی تر خواهند شد (مانند تبدیل انقلاب مشروطیت به انقلاب اسلامی)؛ و این مسئله یک سنت الهی است.
9- از دیگر تفاوتهای جنبش لجنی و انقلاب های مردمی این است که پایگاه مردمی کودتای مخملی از جهل قدرت می گیرد و حمایت های مردمی در انقلاب از علم نشأت می گیرد و به همین دلیل است که با گذشت زمان و آشکار شدن حقایق و فاش شدن دروغ ها و انگیزه های شبکه های دروغ پراکن استکبار، جنبش فلج شد، در صورتی که انقلاب های مردمی بر پایه ی حقیقت بنا شده اند نه بر پایه دروغ های شبکه های bbc و cnn و fox، به همین دلیل است که کودتاها محصول زمانهای کوتاهند و انقلاب ها معمولا در گذر زمان حاصل می شوند.
89/11/9
9:27 ص
خودمانیم! چند سال است که این بنده ی خدا؛ احمدی نژاد می گوید ملت ها به پا خواهند خواست و دولتهای وابسته را تغییر خواهند داد؟! چند سال است که برخی این حرفهای رییس جمهور را مسخره کرده اند؟! چند سال است که فرضیه ی مدیریت جهان و صدور انقلاب را به ریشخند گرفته اند؟! بالاخره پس از چند سال که انتخاب دولتهای ضد استکباری در آمریکای جنوبی را نادیده انگاشتند، نوبت به کشورهای وابسته به استکبارِ آسیایی رسید و می بینند که به صورت زنجیره ای یا به قولی دومینویی در حال انحلال هستند و چیزی نخواهد گذشت که ان شاءالله نوبت محو اسرائیل نیز خواهد شد.
البته اینها به این معنی نیست که یک نوع قدرت پیش بینی برای احمدی نژاد قائل باشم بلکه تحقق این پیش بینی ها را برخاسته از دو چیز می دانم:
1- تحقق وعده ی الهی پیروزی مستضعفان بر مستکبران
2- نشر و گسترش شجاعانه ی فرهنگ انقلاب در جهان و معرفی ایران اسلامی به عنوان یک الگوی عملی از استقلال و آزادی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.