93/1/13
10:12 ع
سلام، چند ماهی از پایان کار دولت دهم گذشته است و شاهد حضور شما در مراسم مختلف مذهبی و اردوی راهیان نور هستیم و اگر چه هنوز موضع گیری های سیاسی خاصی از شما ندیده ایم لیکن بر آن شدم مختصراً از شما خواهشی کنم؛ جناب آقای احمدی نژاد! با این که شما را نیز مانند همه ی علاقمندان به ارزش های اسلامی و ایرانی در بهره گیری از مراسم مذهبی و حضور در برنامه های راهیان نور محق می دانم، لیکن از شما درخواست می کنم تکلیفتان را با خودتان و مردم روشن کنید، از یک سو جلسات خصوصی و هماهنگی های سیاسی تان همچنان با حضور پررنگ جناب مشایی و مشروط به پذیرش حضور ایشان از سوی دوستان تان صورت می گیرد و از یک سو حضور شما در محافل و مجامع عمومی غالباً بدون ایشان انجام می شود، جناب آقای احمدی نژاد! اگر چه شما اختیار دارید با هرکس که دلتان می خواهد نشست و برخواست کنید، اما با توجه به تجربه ی تلخی که از شما بابت ریختن آرای مردم به پای جناب مشایی دارم، از شما خواهش می کنم با مردم روراست باشید، همانطوری که در این 2-3 ساله در هر سفر استانی و غیراستانی با هر بهانه ای با جناب مشایی همراه بودید و هر آن کسی که با او مشکل داشت را کنار گذاشتید، همچنان شفاف بمانید و مردم را به بازی نگیرید و اگر هم تغییر کرده اید و دست از مشایی برداشته اید که اعلام فرمایید، اصلاً هر آنچه که شما در مورد مشایی گفتید صحیح و همه ی آن صفات عالیه و متعالیه نیز درست! ولی از شما خواهش می کنم هر چه هستید و هرچه می خواهید باشید و هرچه که در ذهن دارید، همان را به مردم نشان بدهید و مردم را به بازی نگیرید.
برچسب های مرتبط: احمدی نژاد انحراف مشایی
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/7/25
8:11 ع
در میان این همه نقشه های خصمانه اقتصادی و سیاسی برای اسلام و مسلمین، بزرگترین نقشه ی استکبار، از نوع نرم است. آمریکا و انگلیس، در قرن اخیر نسبت به ایجاد و تقویت فرق انحرافی اسلامی تلاش فراوانی کرده اند. دو فرقه وهابیت و بهاییت از بزرگترین و مورد حمایت ترین این فرقه ها هستند که هر دو حدوداً در 2 قرن اخیر ایجاد شدند، به این صورت که وهابیت از تسنن و بهاییت از تشیع استخراج گردیدند و به شدت مورد حمایت استعمار پیر انگلیس قرار گرفته و به سرعت رشد کردند. از مشخصات هر دوی این فرق، ساختار شکنی و پاگذاشتن روی اصول مسلم و مشخص اسلام است به نحوی که به راحتی کشتن مسلمانان و یا ازدواج با محارم و بسیاری از محرمات الهی در آنها مجاز شمرده می شود.
سرعت انشار و نزدیکی این دو فرقه به آمریکا، انگلیس و اسرائیل از مشخصات بارز آنهاست به نحوی که رسانه های رسمی و بودجه های کلانی در خصوص حمایت از این فرق مورد استفاده ایشان قرار می گیرد. وهابیت رسماً در عربستان و کشورهای دیگر عربی ریشه دواند و از همان تفکر، شاخه های خشونت طلبی مانند طالبان به خون ریزی در مسلمانان و آبرو ریزی از سیمای اسلام پرداختند. از سوی دیگر دقتی در پرسنل شبکه های تلویزیونی انگلیس مانند bbc نشان می دهد که بسیاری از ایشان یا رسماً بهایی هستند و یا رسماً از ایشان حمایت می کنند.
در عصر حاضر هر دو فرقه ی انحرافی بهاییت و وهابیت در حال خدمت رسانی به اسرائیل هستند، به نحوی که دوستان اسرائیل را دوست خود گرفته و دشمنانش را دشمن خود می دانند که البته با توجه به این که اهل تسنن از اهل تشیع بیشترند، تعداد مسلمانانی که خواسته یا ناخواسته به تفکرات وهابیت دچار شده اند به مراتب بیش از کسانی هستند که به فرقه بهاییت گرویده اند، لیکن هر کدام با تمام قوای انسانی، مالی و رسانه ای خود در شیوع اعتقادات و انحرافات خود راسخند.
آمریکا، اسرائیل و انگلیس نه تنها از نیروهای انسانی، پول و خاک کشورهای وهابی و بهایی برای تحقق اهداف ضداسلامی و به خصوص ضدشیعی استفاده می کنند، بلکه از رفتارهای خشن، بی منطق و سوابق تروریستی ایشان کمال استفاده را انجام داده و اسلام را دینی خشن، بی منطق، تروریست پرور و خوددرگیر نمایش می دهند، در واقع استکبار از فرق بهاییت و وهابیت در جهت تضعیف اسلام و تقویت دشمنان اسلام کمک می گیرد و از تنفر و خشونت این فرق علیه اسلام استفاده کرده و اینگونه وانمود می کنند که اختلافات و جنگ هایی که در بلاد اسلامی رخ می دهد جنگ های مذهبی و قومیتی بین مسلمین است نه جنگ هایی که کفار علیه اسلام ترتیب می دهند.
از انحرافات دیگری که در عرصه ی حکومتی اسلامی وارد کرده اند تفکرات سکولار اسلامی است که نمونه اش را در ترکیه شاهدیم و می بینیم که این تفکر انحرافی نیز چگونه برخلاف ظاهرش که خودش را دشمن اسرائیل معرفی می کرد در خدمت اسرائیل و استکبار جهانی حرکت می کند.در کنار فرق وهابیت و بهاییت، برخی تفکرات انحرافی دیگری نیز وجود دارد که استکبار از پتانسیل همان ها نیز استفاده می کند و برایشان رسانه تأسیس می کند و آنها را مورد حمایت قرار می دهد، یکی از این تفکرات انحرافی، تفکرات تفرقه طلبانه افراطی بین اهل تسنن و اهل تشیع است به نحوی که ایشان را قانع می کند تا به مقدسان همدیگر توهین کنند و عملاً وقتی را که باید برای محکوم کردن دشمنان واقعی اسلام صرف کنند را صرف خصومت با یکدیگر کنند و اینقدر دشمن اصلی را فراموش می کنند که اصلاً حواسشان به شناخت انگیزه استکبار در دادن شمشیر رسانه برای تارومار کردن همدیگر بیندیشند.
کسی که از اسلام چیزی نمی داند و یا مسلمان شناسنامه ای است، شناختش از اسلام همان رفتار مسلمانان است و آن ها را نماد اسلام می داند، پس چگونه می تواند در حالی که بخشی از مسلمین سر برخی دیگر را می برند و مثله شان می کنند و اندامشان را می خورند و یا زنا را تحت لوای جهاد نکاح انجام می دهند را می بیند، نسبت به اسلام علاقه پیدا کند؟! اینگونه است که مسلمانان همدیگر را می کشند و تمایل سایرین را به اسلام کم می کنند و چه ضربه ای می تواند بهتر از این به اسلام وارد کرد؟! نقشه ای که استکبار تا اینجا به خوبی از آن استفاده کرده است و اکنون مسلمانان را گرفتار جنگهای نظامی، قومیتی، مذهبی و ... نموده است.
در حال حاضر معرفی اسلام ناب محمدی تنها در سایه علمای واقعی اسلامی میسر است و ای کاش همانطوری که علمای راستین شیعه این خطر را درک کرده و در جهت رفع آن می کوشند، علمای بیدار اهل تسنن نیز کمر به همت کاهش اختلافات با سایر مسلمانان ببندند و همگی با هم افراطی ها و فرق انحرافی را طرد و رسوا نمایند و نگذارند که تکفیری ها، سکولارها، افراطیون و خشونت طلبان تبر به کمر اسلام بزنند.
این مطلب در عمارنامه و 8 دی منتشر گردید.
برچسب های مرتبط: فرهنگ غرب سوریه انحراف اسرائیل
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/4/29
3:46 ص
1- اصولگرایان قبل از دولت اصلاحات به انحصار طلبی در پستها و جایگاه های شان معروف بودند، به نحوی که صداوسیمای آقای علی لاریجانی و ریاست مجلسی آقای ناطق نوری به شدت مورد انتقاد قرار داشت و بسیاری اصولگرایان یا وابستگان و بستگانشان به نهادهای ثروت و قدرت و رانتخواری یا مشغول و یا متهم بودند، این منفوریت اصولگرایان در آن دوره بود که باعث پیروزی مقتدرانه اصلاح طلبان شد. اما هم اکنون اصولگرایان را به دو شعبه می توان تجزیه نمود، یکی آن اصولگرایی که در قالب تعاریف جناحی و تشکلاتی از قدیم تعریف شده بودند و به عنوان اصولگرایان سنتی مطرح بودند و به کار تشکیلاتی و مصلحت سنجی های سیاسی اصالت می دادند و دیگری افراد و یا تشکلهایی که بعدها و عموماً بعد از اصلاحات در دامنه تعریف اصولگرایی ورود پیدا کردند و مبادی به مباحث حزبی و گروهی اصولگرایی نبوده و تکلیف محور بودند. در این یک دهه و پس از جریان اصلاح طلبی، اصولگرایان جدید که از این پس به آنها نواصولگرایان خواهم گفت، با تشکلی به نام آبادگران به محوریت مهندس چمران پا به منصه ی ظهور نهادند و در انتخابات شوراها موفق به ورود تشکیلاتی در مدیریت شهر تهران شدند که خروجی این شورا فردی به نام احمدی نژاد به عنوان شهردار بود و این شهردار با حمایتِ همان گروه و بدون پشتوانه از سوی اصولگرایان سنتی و حتی در رقابت با ایشان توانست بر هاشمی رفسنجانی و لاریجانی و قالیباف و ولایتی و توکلی و ... موفق به کسب اکثریت آرای مردم گردد و اگر چه بعدها آقای احمدی نژاد منکر هرگونه حمایت جناح های سیاسی شد، ولی هرگز نمی توان نقش مهندس چمران و گروه آبادگران را در موفقیت و حضور نواصولگرایان در عرصه ی سیاست منکر شد.
2- نو اصولگرایان به قدرت نمی رسیدند اگر جریان فکری ولانگارانه اصلاح طلبی با جهاد فکری علمای اسلام و در رأس آنها استاد مصباح و شاگردانشان مواجه نمی شد، ایشان بودند که با مقاله و مناظره و مباحثه و سخنرانی، مظلومانه سینه شان را در معرض تیرهای مسموم تهمت قرار دادند و تئوریسین هایشان را به مناظره می خواندند و آنان یا به مناظره در نمی آمدند و یا دست از پادرازتر بیرون می رفتند. مجاهدت استاد مصباح در معرفی چهره ی منحرف اصلاحات و حمایت نو اصولگرایان در انتخابات از احمدی نژاد، پشتوانه ی محکمی برای انتخاب او شد. از یک سو آبادگران و نو اصولگرایان سلامت نفس، انقلابی گری و توان مدیریتی خود را اثبات کردند و از یک سو استاد مصباح بعد از یک دوره ی روشنگرانه مجاهدانه، حمایتشان را پشتوانه ی آرمانهای انقلابی نو اصولگرایی قرار دادند.
3- احمدی نژاد دولت نهم را با عمل کردن به شعارهایی که داده بود آغاز کرد، وزرای انقلابی و با سواد و دور از حلقه ی بسته ی مدیران و مراکز قدرت و ثروت اولین علامت پایبندی احمدی نژاد به همان اصول و شعارهای انتخاباتی بود. رویه ی انقلابی احمدی نژاد به سرعت وزارتخانه ها و ادارات مختلف را از تجملگرایی و مدیرسالاری به سمت بی تکلفی و مردمداری هدایت کرد. احمدی نژاد، آنقدر ولایت مدار بود که بدون ترس از نیشها، هنگام تنفیذ حکم ریاست جمهوری دست رهبرش را بوسید و در دولت نهم بارها ثابت کرد که کمترین همت را برای دفاع از خود و ورود به حواشی می گذارد و اثبات کرد که قانون را به نظرات شخصی اش ترجیح می دهد و به قواعد بازی های سیاسی پایبند نیست.
4- با ورود احمدی نژاد و نو اصولگرایان به قدرت و عدم بکارگیری ایشان در کابینه، اصولگرایان سنتی نیز عملاً دچار سرخوردگی شدند و کمر به همت بستند تا با سهم خواهی، پیروزی احمدی نژاد را به خودشان منتصب کنند که احمدی نژاد بارها خود را از آنها جدا دانست و این تقابل در عمل موجب بروز اصطکاک های شدیدی بین او و اصولگرایان سنتی در مجلس و شهرداری شد. دولت نهم در برابر این اصطکاک ها کمترین واکنشی را نشان می داد و تسلیم حاشیه سازی ها نمی شد و بغض ها را فرو می خوردند و تحمل می کردند که به همین لحاظ مقام معظم رهبری بارها در این عرصات از دولت حمایت کرد و حتی از او می خواست در عرصه روابط عمومی و اطلاع رسانی و دفاع از خود فعالتر باشد.
5- در دوره نهم ریاست جمهوری، نو اصولگرایان عملاً به سمت دولت متمرکز شدند و احمدی نژاد ایشان را گرد خویش آورده بود و مهندس چمران و یارانش در شهرداری عملاً اگر چه منتظر بودیم در دولت جایگاهی بیابند، ورود پیدا نکردند و حتی شهردار تهران را از رقبای سابق احمدی نژاد یعنی دکتر قالیباف انتخاب کردند. بارها و بارها اختلافات عمیقی بین مهندس چمران و دکتر احمدی نژاد با دکتر قالیباف درگرفت که این اختلافات در موضوعات مختلف ادامه یافت و عملاً مهندس چمران نتوانست یک انقلابی دیگر از نسل احمدی نژاد را در شهرداری تهران حمایت و برای عرصه های بعدی آماده کند.
6- دولت نهم هرچقدر از اصولگرایان سنتی دور بود، به تفکرات استاد مصباح و شاگردانش نزدیک بود، به نحوی که عملاً نزدیک ترین عالم به دولت، استاد مصباح بود، معاون احمدی نژاد در امور روحانیت، از شاگردان استاد مصباح انتخاب شد، دولت برای خودش یکی از شاگردان استاد را به عنوان استاد اخلاق دائمی دولت انتخاب کرد و این قرابت بین استاد مصباح و دولت، عملاً یک نماد بود از اخلاقیات، معنویت و دین مداری دولت نهم، به نحوی که کوچکترین انحرافی در دولت، توسط استاد و شاگردانش در درون دولت مورد تذکر واقع می شد.
7- پایان دولت نهم و آغاز دولت دهم، نقطه ی عطفی از نمایش تغییرات احمدی نژاد بود. شمار عزل و نصب های غیر قابل توجیه احمدی نژاد اینقدر زیاد بود که عملاً نزدیک بود دولت را از رسمیت بیندازد، نزدیکتر شدن مهره ای به نام مشایی به احمدی نژاد به لحاظ قرابت فکری و حتی خانوادگی، ریشه ی بسیاری از این عزل و نصب ها و تغییرات تلقی می شد.
8- به قدرت رسیدن دولت دهم در حالی صورت گرفت که موج بلندی از تهمت، قبل از آغاز انتخابات علیه احمدی نژاد آغاز شد و این خیلی قبل از زمان قانونی تبلیغات ریاست جمهوری دهم بود و احمدی نژاد تمام تیرهایش را گذاشت برای روزهای قانونی تبلیغات، تقلای عجیب و قریب اصلاح طلبان، آقازادگان، اصولگرایان سنتی و مراکز قدرت و ثروت علیه احمدی نژاد، با سخنانی از سوی احمدی نژاد همراه شد که نشان از مظلومیت وی بود و مظلومیت احمدی نژاد در کنار مدیریت تمرکز گریزانه، جسورانه، خادمانه، قانونمندانه واز همه مهمتر، مردمدارانه ی احمدی نژاد موجب رأی قاطع به وی گردید.
9- رأی قاطع احمدی نژاد که از قبل هم پیش بینی می شد، یک هماهنگی را قبل از انتخابات بین سایر نامزدها ایجاد کرد تا مدام چه قبل از انتخابات و چه بعد از آن، از تقلب سخن به میان بیاورند و این سخنان به نقطه ی آشوب برسد و به حمایت های خارجی، اغتشاشات داخلی و فشارهای سنگین و ارتقا یافته بین المللی منجر شود. فشارهایی که موجب شد تا مذاکرات هسته ای که در نقطه ی آغاز تفاهم بر مبادله ی سوخت هسته بود، با 14 ماه تعطیلی و تحریمهای به اصطلاح فلج کننده همراه گردد و در این میان برخی سردمداران اصولگرایی سنتی تنها به فروعی مانند کهریزک می اندیشیدند و تا ماه ها، با سکوت معنی دار خود از فتنه و فتنه گران حمایت کردند.
10- دولت دهم با یک داستان به نام معاونت اولی مشایی آغاز شد که این مسئله با انتقادات شدید استاد مصباح و شاگردانش و حزب اللهی ها و حتی اصولگرایان سنتی که در کمین چنین خبتی از دولت بودند آغاز شد، انقطاع از استاد مصباح و شاگردانش در چند پرده آشکار و قطعی شد و گویا استاد اخلاقی دولت نیز از شاگردی با واسطه ی استاد مصباح (توسط آقا تهرانی) به مشایی سپرده شد!! و نیاز به استاد مصباح و حمایتها و هدایتهایش نیز در مکتب جدیدی که مشایی به نام مکتب ایرانی ارائه می کرد، گم شد که این اختلافات در ایجاد شکاف در هیأت دولت و اعتراضات برخی از وزرا عینیت یافت و این شکاف، موجب جدایی ایشان از دولت گردید.
11- وزرا و نزدیکانی که به واسطه ی تغییرات در احمدی نژاد از او دور شده بودند، احساس کردند که نباید بگذارند آن خط و راه که احمدی نژاد از او منحرف می شد زیر گل و لای مدفون شود و این شد که گرد استاد مصباح جمع شدند و جبهه ای به نام پایداری را تشکیل دادند. این جبهه در چند انتخابات فرصت حضور یافت و در هر یک به فراخور تشکیلاتی که ایجاد کرده بود، توانست ثمری برگیرد. جبهه پایداری به همان اصول اولیه نو اصولگرایان اعتقاد داشت و در کنار آن نمی خواست مبانی فکری و اصولیش از محوریت اسلام به محوریت مشایی تغییر جهت دهد و این چنین شد که جبهه پایداری هم از تیر طعنه زنانی که استاد مصباح را در به قدرت رسیدن احمدی نژاد مقصر می دانستند در امان نبود و هم از تیر کین حامیان متعصب دولت. جبهه پایداری به صورت مستمر در رسانه های نزدیک به اصلاحات و فتنه و اصولگرایان سنتی و انحرافیون هدف دروغ و تهمت قرار داشت.
12- به انتخابات ریاست جمهوری یازدهم نزدیک می شدیم و تغییرات احمدی نژاد در ابعاد بیشتری توسعه می یافت. این احمدی نژاد نه تنها فوراً به قانون تمکین نمی کرد بلکه در برابر قانون می ایستاد و حتی خودش را مرجع صحت و یا عدم صحت قوانین می دانست، ابعاد افشاگرانه او نیز توسعه می یافت و از حد لیستهای در جیب به نمایش فیلم در مجلس رسید. روحیه ایستادگی او در برابر دشمنان به حد دوستان نیز ارتقا می یافت و او نه تنها با سران قوا و شورای نگهبان مشکل پیدا می کرد بلکه به هیأت داوری منتخب رهبری نیز روی خوش نشان نداد.
14- اگر چه مخالفت مقام معظم رهبری با معاونت اولی مشایی می توانست احمدی نژاد را بر سرمایه گذاری بر فرد دیگری و دوری از مشایی رهنمون سازد ولی او کمر همت به غالب کردن او به نظام بست و تا آخرین روزهای انتخابات نیز از فشار بر شورای نگهبان و رهبری دست برنداشت. اینچنین بود که احمدی نژاد هم به لحاظ کارنامه و هم به لحاظ محبوبیت و هم به لحاظ نماینده برای حضور در انتخابات عملاً حرفی برای گفتن و ادامه ی گفتمان خود نداشت.13- تسلط احمدی نژاد برکشور در اثر شدت تحریم هایی که بیش از همه زاییده ی فتنه گری فتنه گران و اجماع خارجی علیه ایران بود که در اثر مسائل 88 رخ داده بود، کاهش یافت. کاهش 50 درصدی درآمد نفتی، افزایش نقدینگی، دست خالی در تأمین ارز مورد نیاز بازار برای جمع آوری نقدینگی، محدودیت در واردات و صادرات (به واسطه تحریم بانکی) و عدم استفاده از نظرات کارشناسان غیر دولتیها و مشغولیت بیش از حد به مسائل فرعی، همه و همه باعث شدند، ختام کارنامه احمدی نژاد به لحاظ اخلاقی و سیاسی و اقتصادی، دچار نقاط سیاهی شد که بعضاً احمدی نژاد با بد دفاع کردن از خود، بیشتر به سیاهتر شدن آنها دامن می زد.
15- در حالی که دولت نتوانسته بود فردی از گفتمان نو اصولگرایی تربیت و تحویل دهد، این بار خروجی مهندس چمران و شهرداری تهران نیز فردی از گفتمان نو اصولگرایی نبود، به نوعی که خود مهندس چمران به عنوان گزینه ای برای نامزدی مطرح شد.
16- گزینه های جبهه پایداری عموماً کسانی بودند که در دولت نهم به کار گماری شدند ولی با انحراف مرز مشخصی داشتند. بیشتر این افراد وزرای اخراجی احمدی نژاد بودند و دبیرشورای امنیت ملی نیز یکی از گزینه ها بود که خروجی آنها در نهایت دکتر لنکرانی شد ولی با ثبت نام دکتر جلیلی، دکتر لنکرانی طبق وعده ای که داده بود وارد رقابت درون گفتمانی نگشته و انصراف داد. عملاً مدت زیادی از فرصت جبهه پایداری صرف خنثی سازی تبعات این مسئله شد و گزینه ی نهایی جبهه پایداری در آخرین روزهای مانده به انتخابات همان دکتر جلیلی شد. دکتر جلیلی شباهت های زیادی به احمدی نژاد 84 داشت، همه به لحاظ شعارها و هم به لحاظ مورد حمایت استاد مصباح بودن و هم به لحاظ سادگی ظاهر.
17- انتخابات یازدهم ریاست جمهوری محل رقابت چندگفتمانی بود. از یک سو حداد و جلیلی و کمی هم قالیباف از سیاه نمایی از دولت احمدی نژاد پرهیز می کردند و از مقاومت خارجی و مقاومت اقتصادی می گفتند و از سوی دیگر سایر نامزدها، دولت و ادامه ی گفتمان او را خطرناک می دانستند.
18- در هر صورت، نقاط سیاه کارنامه احمدی نژاد، شباهت جلیلی به او، سیاه نمایی های رقبا، عدم سیاه نمایی از سوی جلیلی، خطرناک جلوه دادن جلیلی به واسطه ی شباهتها به احمدی نژاد از سوی رقبا و رسانه های ماهواره ای و دعوت به حضور در انتخابات برای رأی نیاوردن جلیلی، همه و همه موجب شد تا آرا از شبیه ترین فرد به احمدی نژاد فرار کند و به متضاد ترین فرد با او جلب شود و این یعنی کسب آرا توسط روحانی (نماینده هاشمی) و عدم توفیق گفتمان نو اصولگرایی.
آنچه که مسجل است این که نو اصولگرایی نمرده است و می تواند با توجه به تجارب روز افزون و فراغ بال به جذب نیرو و تقویت تشکیلاتی و انسجام فکری بپردازد و البته آنچه مهم است این که دیگر نباید دچار تشکیک و چنددستگی و عدم اعتماد باشند و باید با برنامه ریزی دقیقتر وارد عرصات مهم گردد، امیدوارم در دفعات بعد، ورود نماینده ی نواصولگرایان با هماهنگی و انسجام بیشتر همراه باشد و اصلح محوری و برنامه مداری، به جای ملاحظه کاری و انفعال و عجله در دستور کار نو اصولگرایان قرار گیرد. اگرچه جبهه پایداری اثبات کرده است که در انتخاب ها و معرفی گزینه ها حتی به اعضای خود نیز محدود نیست، ولی به نظر می رسد که این جبهه یا باید در نشر تفکرات و اصول خود بیشتر بکوشد و در جذب و هماهنگی سایر نواصولگرایان بهتر عمل کند تا خروجی مورد وفاق ایجاد نماید و یا باید تشکلاتی فراتر از این جبهه تشکیل شود تا همه ی نو اصولگرایان را در خود نگاه دارد، اکنون که اصولگرایان و نو اصولگرایان در قدرت نیستند بهترین فرصت است تا خالصان و معتقدان واقعی به اصولگرایی و انقلابی گری منهای مصلحت سنجی و سیاسی بازی را تربیت، جذب و تشکل بخشد.
برچسب های مرتبط: استاد مصباح جبهه پایداری سعید جلیلی احمدی نژاد انتخابات مشایی باقری لنکرانی انحراف
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/3/13
2:19 ع
سیاست دوقطبی سازی انتخاباتی قبل از انتخابات از سوی طرفداران مشایی و هاشمی مستقلاً دنبال می شد یعنی هم طرفداران مشایی و هم طرفداران هاشمی مهمترین علت حضورشان را مقابله با یکدیگر توجیه می کردند. فضای دو قطبی از آنجهت یک امتیاز تلقی می شود که سایر نامزدها و گزینه ها را به راحتی حذف می کند و در یک رقابت دونفره خیلی بهتر می توان سبد رأی را پر نمود.
دوقطبی بودن فضای انتخاباتی اگر چه از سوی هاشمی و مشایی مستقلاً دنبال می شد، اما مواضع یکسان این دو در بکاربردن واژه "انتخابات آزاد"، تضعیف جایگاه رهبری و نهادهای انقلابی از دو جایگاه مجعول پدرانقلاب! و فرزند انقلاب! و حضور همزمان ایشان برای انتخابات و حامیان مشترکی مانند صادق زیبا کلام و شبکه های بیگانه ماهواره ای، شائبه ی هماهنگی برای بروز فضای 2 قطبی توسط هر دو جریان هاشمی و مشایی را تشدید می کرد.
اما اکنون و پس از رد صلاحیت هاشمی و مشایی، ایرنا (خبرگزاری دولت) همچنان با تحلیل های خود سعی در حفظ همان فضای مجعول را دارد. ایرنا در مقاله هایی با عناوین "صحنهای به نفع عالیجناب" و "مدل 2+6 طراحی کیست" سعی می کند آقایان حداد و جلیلی را فاقد کارآیی لازم برای مبارزه با سیاست های هاشمی معرفی کرده و 6 نفر دیگر را عملاً به هاشمی وابسته و دارای قرابت معرفی کند و این تقابل را طراحی آقای هاشمی برای حذف مشایی می شناسد.
لطفاً به این سطور از دو مقاله فوق در مورد نامزدهای حاضر انتخاباتی توجه فرمایید:
" همگی آقایان همزمان با مطرح کردن برنامههای انتخاباتی خود، علاقه ویژهای به نقد و تخریب دولت دارند و یا در برابر نقدهای وارد شده به دولت از سوی دیگر کاندیداها سکوت میکنند. پس انتقاد از عملکرد دولت احمدینژاد، فصل مشترک همگی نامزدها ست!!!!
هیچ کدام از نامزدهای محترم فعلی و حتی جناب آقای جلیلی که با پشتوانه تمسک به گفتمان دولت!!!! در صحنه انتخابات حضور دارد علاقهای به نقد جریان پر نفوذ و پر طمطراق مخالفان دولت در طی 8 سال گذشته از خود نشان نداده و به هیچ وجه وارد این فضا نمیشوند.
استفاده شجاعانه و حماسی از شاخصههای گفتمان انقلاب اسلامی در ادبیات و گفتار 8 نامزد انتخاباتی یا اصلاً وجود ندارد یا به قدری کم رنگ، محافظه کارانه و دیپلمات مآبانه است که با ذات گفتمان انقلاب اسلامی هیچ ارتباطی پیدا نمیکند!!!1
هاشمی در عین عدم احراز صلاحیت خود، همچنان بر جایگاه مهم و استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام تکیه زده و نامزد حداکثری مد نظرش را نیز در میدان رقابت حفظ نموده است. ضمن آن که با سکوت و اتخاذ مواضع هوشمندانه در خصوص برخورد شورای نگهبان وجهه خود را بازسازی نموده و همزمان احمدینژادی را که هیچ گزینهای در میدان انتخابات ندارد به مقاومت در برابر تصمیم شورای نگهبان و قانون متهم میکند! !!!
آرایش 2+6 نامزدهای یازدهم نشان میدهد که این سیاست جنبه عملی به خود گرفته و در میدان رقابت کاندیداها نتیجه 8 به هیچ به نفع هاشمی در حال پیش رفتن است!
... نکته مهم اما اینکه در این میدان جای خالی احمدینژادی که واقعیت صحنه را افشا کند به شدت احساس میشود. اما اگر احمدینژاد نیست خدای او هست که فرمود: “و مکرو و مکرالله و الله خیر الماکرین” "
در حاشیه تحلیل های ایرنا چند مورد به نظر می رسد که لازم به ذکر است:
خبرگزاری دولتی ایرنا، ستاد انتخاباتی مشایی
دشمنان احمدی نژاد چرا مهربان شده اند؟!
برچسب های مرتبط: احمدی نژاد انحراف مشایی هاشمی رفسنجانی انتخابات سعید جلیلی فتنه
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/3/2
12:59 ع
همانطوری که پیش بینی می شد، هاشمی تا آخرین لحظات فرصت ثبت نام، منتظر نامزدی خاتمی ماند و با عدم حضور وی شخصاً با توجه به فشارهایی که متوجه اش بود به عنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کرد. هم زمانی ثبت نام هاشمی و مشایی و این جمله که اگر مشایی بیاید هاشمی هم خواهد آمد موجب فرضیه هایی در راستای هماهنگی این دو گروه به ظاهر متضاد شد.
البته در حضور هاشمی، برخی اطرافیان نزدیک وی نقش بسزایی داشتند و با نمایش های بعضاً تکذیب شده از نظرسنجی های ساختگی (از همان جنسی که موسوی را با آنها فریفتند) و دعوت شخصیتها دینی و مراجع تقلید (که همگی تکذیب شدند)، او را به وجود یک مطالبه ی عمومی قانع کردند.
کسانی که هاشمی را برای نامزدی تشویق می کردند یک بازی 2 سربرد را دنبال می کردند که تنها بازنده اش خود هاشمی بود. دو دلیلی که باعث شد خاتمی نیز علی رغم فشار اطرافیان و دوستانش به این عرصه وارد نشود در مورد هاشمی نیز صادق بود، دلیل اول خوردن مهر عدم صلاحیت برای ابد و دلیل دوم نیز شکست قطعی در انتخابات بود، هم خاتمی و هم هاشمی از جایگاه محوری خود و یاران نزدیک خود در فتنه 88 مطلع بودند و بیش از هرکسی واقف بودند که به لحاظ روال معمولی قادر به کسب احراز صلاحیت از شورای نگهبان نخواهند بود و به همین منظور مدام به دنبال کسب رضایت و مجوز از رهبری بودند تا حداقل احتمال رد صلاحیت شان را به صفر برسانند ولی مقام معظم رهبری صراحتاً فرمودند که هیچ فردی منتظر دعوت اینجانب نباشد و همین مسئله یاران هاشمی را دست به دامن مراجع نمود که در آن نیز جز دو سه مورد ادعای کذب، ثمری نبستند و دلیل دوم هم اطمینان از شکست شان درانتخابات بود چرا که همانطوری که خاتمی گفته بود در یک دهه اخیر، اصلاح طلبان در هیچ انتخاباتی نتوانسته بودند غالب باشند.
شورای نگهبان هاشمی رفسنجانی را واجد صلاحیت نامزدی ریاست جمهوری تشخیص نداد که این مسئله 2 دلیل اصلی داشت که یکی دخالت و نقش محوری هاشمی رفسنجانی در شروع و طولانی شدن فتنه بود و دیگری هم به دلیل توان جسمی نامتناسب با مشغله و جنب و جوش مقام ریاست جمهوری بود.
در هر صورت هاشمی با علم بر شرایط موجود و با اطمینان یافتن از عدم حضور خاتمی، وارد عرصه شد و با رد صلاحیتش، برنامه ی دوم در دستور کار حامیان و مشوقان حضور هاشمی قرار گرفت؛ ایشان با نوشتن نامه های مختلف هاشمی را واجد صلاحیت تا حد مساوی بودن با رهبری دانستند و او را تا حد یک منجی مظلوم معرفی کردند و هاشمی نیز در تکمیل پازل ایشان و این که از ابتدا نیز راغب به حضور نبود، نقش یک انسان وارسته و غیرعلاقمند به مقام را برعهده گرفت، مسئله ای که می تواند برای هاشمی یک وجهه جدید احیا کند تا این وجهه نیز در جای دیگری شاید خرج توطئه ای دیگر گردد.
در استراتژی حامیان و مشوقان هاشمی، عدم صلاحیت هاشمی، ظلم و شورای نگهبان سیاسی و نظام، ظالم معرفی شدند و رد صلاحیت اصولی و فنی هاشمی نیز مغرضانه نشان داده شد، این راهکار به اینجا منجر می شود که هاشمی مظلوم!!! بتواند نقش یک حامی تأثیر گذار را برای کسی مانند روحانی ایفا کند و از سوی دیگر در مراحل بعدی، حملات بر شورای نگهبان که نگهبان انقلاب است، تشدید گردد.
رد صلاحیت هاشمی و مشایی با یک هدف، ظالمانه خوانده شد با این تفاوت که گروه انحرافی دیگر در بین نامزدها نماینده ندارد و با توجه به جایگاه و مسئولیت اجرایی در برگزاری انتخابات به صورت رادیکال تر وارد می شوند، ولی گروه هاشمی، با داشتن یک نماینده، محتاط تر و منتظر بازی های سایرنامزدها می ماند. هر اقدام و رفتار نابخردانه از سوی جریان انحرافی به یک ادعا در خصوص اثبات حقانیت هاشمی و یارانش در فتنه 88 تعبیر خواهد شد و این بار این هاشمی و یاران او خواهند بود که فضای دوقطبی انتخاباتی را با جریان انحرافی به صورت نمایشی ایجاد خواهند نمود، البته اگر موضع گیری های شدید احمدی نژاد نسبت به هاشمی از خاطرها پاک شده بود، می شد منتظر حمایت جریان انحرافی از نماینده ی هاشمی ماند ولی با توجه به سوابق تاریخی آن مخالفت ها، حرکت نمایشی فضای دوقطبی در دستور کار قرار خواهد گرفت.
فشارهایی که برای گرفتن حکم حکومتی در تأیید صلاحیت هاشمی و مشایی وجود دارد نیز مکمل فضای دوقطبی نمایشی خواهد بود و این که هر دو فرد و حامیان شان، سواره نظام و ابزارهای خود را تا زمان انتخابات به امید گرفتن صلاحیت، آماده باش نگاه خواهند داشت. آماده باشی که شاید بتواند با توجه به اوضاع و تحولات آن موقع بستری برای بروز فتنه ای جدید باشد.
با تمام این مسائل و محاسبات و دوستی های پشت پرده، باید توجه داشت که هم نظام، هم مردم در فتنه 88 به اندازه ی یک انقلاب دیگر تجربه کسب کرده است و هرچقدر که فتنه 88 موجب رسوایی عناصر ضدانقلاب و خائن گردید، فتنه ی 92 تعداد بیشتری از منافقین را رسوا و زمین گیر خواهد نمود.
برچسب های مرتبط: هاشمی رفسنجانی فتنه انتخابات انحراف علی مطهری
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/3/1
1:8 ع
بعد از اطلاعیه ستاد مشایی و واگذاری بحث رد صلاحیتش به نظر رهبری و اختیارات رییس جمهوری در اجرای قانون اساسی، پیام رییس جمهور نیز در راستای انداختن توپ به زمین رهبری تلقی می شود این جمله ی آقای احمدی نژاد در خصوص رد صلاحیت مشایی که "اما ایشان مظلوم واقع شد ولی معتقدم در کشوری که ولایت فقیه وجود دارد حق مظلوم آنهم در این سطح پایمال نخواهد شد" و یا این جمله که "از همه دوستان و عزیزان علاقمند به بنده و مهندس مشایی می خواهم حوصله کرده و صبوری کنند چرا که با وجود مقام معظم رهبری هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد"به این مضمون قابل برداشت است:
اولاً ظلم به مشایی حتمی و در سطح گسترده ای رخ داده است.
ثانیاً ولایت فقیه اگر با صلاحیت مشایی موافقت نکند جایگاهش در کشور زیر سوال است.
ثالثاً آقای مشایی دوستانی دارد که ممکن است در صورت عدم حصول نتیجه ی مطلوب صبر و حوصله شان را از کف بدهند و اکنون فقط به توصیه مشایی و احمدی نژاد صبر کرده اند.
حقیر این سه مورد را در راستای ادامه ی سناریوی 2-3 ساله اخیر در جهت فشار بدون حد، برای تأیید صلاحیت مشایی می دانم و هشیاری مسئولان و مردم را موجب ناکامی نقشه های جریان انحرافی می دانم.
تکمیلی: راستی آقای احمدی نژاد گویا فراموش کرده اند که نظر رهبری روی معاونت ریاست جمهوری مشایی چه بوده است؟! پس چگونه توقعی دارند که رهبری او را حقیقتاً لایق ریاست جمهوری بداند و برای ایشان یک حق بیشتر از سایر رد صلاحیت شده ها قائل شود؟!
مطالب مرتبط:
اطلاعیه آقای مشایی، منطبق با فرضیه پیش بینی شده
همه سناریوهای انتخاباتی دولت روی میز است
جریان انحرافی چرا خطرناکتراست؟
92/3/1
9:40 ص
اطلاعیه دفتر انتخابات مشایی در خصوص رد صلاحیت از سوی شورای نگهبان که در سایت دولتی ایرنا منتشر شده است، حاکی از همان فرضیه ایست که قبلاً در مطلب "همه سناریوهای انتخاباتی دولت روی میز است" به آن اشاره کرده بودم. در اطلاعیه آقای مشایی، چهار بند وجود دارد، بند اول این اطلاعیه حاکی از پیگری با تمام قوا از راه های قانونی است و بند آخر نیز درخواست ادامه ی فعالیت ستادهای آقای مشایی در چارچوب قانون و به دور از سوءاستفاده بدخواهان است، اما دو بند دیگر این اطلاعیه بر خلاف دو بند 1 و 4 مسائل را از دو جهت دیگر مطرح می کند، در بند اول این اطلاعیه آمده است که:
2- لذا در همین رابطه از محضر شریف رهبر فرزانه انقلاب اسلامی برای ممانعت از تضییع حقوق اساسی ملت و تبلور حماسه سیاسی استمداد می طلبیم و بر این باوریم که در سایه سار حاکمیت ولی فقیه عادل یا ظلمی روا نخواهد شد یا اگر خطایی هم صورت پذیرد حتما به طریق مقتضی جبران خواهد گردید.
لذا رسماً توپ را به زمین رهبری انداخته است و در بند سوم نیز خطاب به رییس جمهور گفته است که:
3- از ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران،جناب آقای دکتر احمدی نژاد نیز در همین رابطه تقاضا داریم با استفاده از جایگاه قانونی خود به عنوان مجری قانون اساسی، نسبت به رفع تضییقات احتمالی اقدام فرمایند.
که در واقع طبق همان پیش بینی که در ابتدای مطلب از سناریوهای انتخاباتی دولت بیان شده بود محقق گردیده است. لذا علی رغم ظاهر قانونگرایی که در ابتدا و انتهای اطلاعیه آقای مشایی وجود دارد، عملاً مشایی رییس جمهور و رهبری را در تقابل باهم قرار داده است، به نحوی که اگر رهبری عمل دلخواه مشایی را انجام ندهد، احمدی نژاد براساس تکلیف خود این کار را طبق درخواست مشایی انجام دهد.
92/2/28
9:41 ص
استاد انتظامی بزرگوار سلام
خواندن توضیحات تان در خصوص همراهی ناخواسته با آقای مشایی در روز ثبت نام شان در ستاد انتخابات کشور حقیقتاً ناراحت کننده بود، این که از شخصیت و اعتبار کسی سوءاستفاده کنند و او را بازیچه ی اهداف سیاسی خود کنند از سوی هیچ طرفی قابل پذیرش و توجیه نیست، هرچند در ظاهر با احترام همراه باشد.
البته این که آقای مشایی شما را در آخرین روز ثبت نام انتخابات و به صورت تصادفی دیده باشند و شما هم بدون این که بدانید آن زمان، آخرین لحظات ثبت نام انتخابات است! و آقایان احمدی نژاد و مشایی به کجا می روند! و تنها به امید وعده ی موافقت با مجوز بنیادتان سوار ماشین شان شده باشید! و ناگاه به خود آمده باشید و خودتان را در میدان فاطمی دیده باشید! اگر چه خیلی شبیه فیلم های هندی درآمده است!، اما لااقل نشانگر یک واقعیت است که شما از مسائل سیاسی و مهم کشورتان اطلاعات چندانی ندارید.
استاد بزرگوار! بهترین و تأثیرترین بازی که از سینمای ایران در ذهنم وجود دارد مربوط به بازی شماست در آن صحنه است که با احساسات تمام از عشقتان به یک دختر پاپتی (روسری آبی ) برای فرزندانتان می گفتید و بدون این که از حرف و سخن مردم بترسید با صداقت سخن گفتید، می بینید! بی خود به شما آقای بازیگر لقب نداده اند، شما مجسمه ی بازیگری و الگوی بازیگران هستید! براستی چگونه می توان تأثیر گذاری شما را بر جامعه ی هنرمندان نادیده گرفت؟! اما با تمام این، جناب استاد! آیا شما احساس نمی کنید که آگاهی تان در مسائل سیاسی اینقدر ضعیف است که جریان های سیاسی از محبوبیت شما سوءاستفاده می کنند؟! آیا هرجایی که شلوغ بود و تعداد زیادی از شما مطالبه ای اغواگرانه داشتند شما باید همراه شوید؟! جناب استاد! حقیقتاً شناخت جریان های سیاسی حتی برای بسیاری از سیاسیون دشوار است و با آن که نمی توان عدم شناخت و اشتباه را در تشخیص جریان های سیاسی را از سوی هنرمندانی مانند شما نکوهش کرد، اما آیا بهتر نیست در مسائلی که شناخت لازم ندارید با احتیاط گام نهید؟! آیا هرجایی که شما را با احترام و تکریم صداکردند باید بروید و همراهی کنید؟!
نگاشتن این سطور برایم سخت است چرا که شما در عرصه ی هنر کشورمان به حقیقت یک الگو به شما می روید، ولی آیا شما و امثال شما می توانید به خودتان حق بدهید که با چنین جایگاهی به اشتباه با جریانات سیاسی فریبکارانه همراه شوید؟!! آیا همراهی شما با این جریان ها جز برای این است که از جایگاه شما سوءاستفاده کنند؟! آیا همانطوری که شما را با فریب همراه خود می کنند، می دانید شما هم خیل افرادی را همراه خود به همان سمت می کشانید؟!
استاد بزرگوار! یادتان هست که 4 سال پیش، دروغ برخی را که خودشان را دوست هنر و مردم معرفی می کردند را باور کردید؟! یادتان هست که چه عکسها و نوشته ها و مقالاتی از شما در حمایت از آن جریان علم شد؟! شاید تحلیل سیاسی و اثبات اشتباه بودن آن تلاش هایی که به گمان خودتان در راستای خدمت به کشور انجام می دادید اشتباه بود ولی اینک فقط کافیست ببینید که همان ها که این انقلاب و حکومت را متقلب معرفی می کردند، برای انتخاباتی دیگر در همین نظام به رقابت روی آورده اند و به دنبال کسب صلاحیت از همان مراجع هستند که آنها را نامشروع می دانستند! آیا هنوز خیل اصلاح طلبان و حتی حامیان رسانه ای شان که ایشان را تشویق به حضور در انتخابات می کنند برای شما قابل تأمل نیست؟!!
استاد بزرگوار! ای کاش همانطوری که از همراهی ناخواسته تان با جریان انحرافی گفتید، همانگونه نیز از دلایل همراهی تان با کسانی که به اشتباه صادقشان دانستید می گفتید، اگر چه غبار فتنه جایش را به شفافیت داده و نیازی به توضیح ندارد! استاد بزرگوار! آیا همیشه روزگار اینقدر فرصت برای درک اشتباه به انسان می دهد؟! براستی اگر شما فرصتی برای تبرایتان از جریان انحراف پیدا نمی کردید آیا اسمتان برای همیشه در این جریان ثبت نمی شد؟! آیا عمر و روزگار همیشه فرصت و شفافیت لازم را برای درک و توضیح رفتارها به انسان می دهد؟! البته دعا می کنم که لااقل به ما و شما همیشه چنین فرصت حیاتی داده شود.
استاد انتظامی عزیز! شأن هنر بالاتر از شخصیت انسان نیست، شخصیت شما بیش از هنرتان برای ما ارزش دارد که شما بخواهید آن را برای گرفتن یک مجوز یا حتی به زعم خودتان ارتقای هنر (که هرچند حقتان هم هست)، زیرپا بگذارید، شما متعلق به یک گروه و یا قشر خاص نیستید! شما به همه ایرانیان تعلق دارید که با آثارتان زندگی کرده اند. استاد بزرگوار! در میدان سیاست یک آن که حواست پرت باشد در ستاد انتخاباتی مشایی یا موسوی یا روی آنتن bbc و voa هستید و چه بسا تا فهمیدن و توضیح دادن ابهامات، همه چیز خیلی زود، دیر شده باشد.
برچسب های مرتبط: شجریان فتنه انحراف هنر
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.
92/2/21
11:19 ع
92/2/20
11:15 ص
آقای مشایی گفته اند که *تعریف های احمدی نژاد پدر مرادرآورد*، این یعنی که اگر احمدی نژاد از ایشان تعریف نمی کرد وضعیت بهتری داشتند!! کلام من با آقای مشایی این است:
جناب مشایی! اگر آقای احمدی نژاد تمام حیثیتش را پای شما نمی ریخت، کسی حتی شما را نمی شناخت، الان مدعی شده اید که تعریف های احمدی نژاد پدرتان را درآورده است؟!!! انگار اوهام تان تمامی ندارد!!!
برچسب های مرتبط: مشایی انحراف انتخابات
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می گردد.