89/10/6
11:49 ع
آقای متکی چه در زمانی که آقای احمدی نژاد قصد داشت تا دیگر از ایشان استفاده نکند و چه در زمانی که زمزمه های تغییر ایشان بلند می شد، به اندازه ی کافی با ایجاد سروصدا و پناه بردن به افراد و چنگ زدن به هر دست آویزی خود را بر مسند نگاه می داشت و ضمن مقاومت در برابر تغییر و یا تبعیت، هرآنچه را که موجب تضعیف خود می دانست بر نمی تافت ولی این همه عدم تمکین متکی با یک خطای رییس جمهور (شما بخوانید دفتر رییس جمهور) در عزل خارج از عرف دیپلماتیک به فراموشی سپرده شد.
در این خصوص آقای سجاد فیاض مطلبی را در سایت رجانیوز درج کرده است که عینا درج می گردد:
1- در جریان عزل آقای منوچهر متکی از مقام وزارت، رئیسجمهور و مجموعه همکاران دفترش مرتکب اجحافی در حق برادر معزولمان شدند که بالاخره پنج سال برای سیاست خارجی انقلاب دویده بود.
2- کل توضیحات "دکتر" و همکارانش را میتوان در یک جمله اینگونه بیان کرد: "به خدا در این اجحاف، عمد و تدبیری در کار نبوده است، انصاف آن است که ما را قاصر بخوانید نه مقصر."
3- این توضیح را چه بپذیریم یا نپذیریم، اصل اجحاف در حق آقای منوچهر متکی، قطعی و از این حیث، حقی از جنس حقوق اخلاقی باقی است.
4- توضیحات و دلجوییهای نسبتاً مفصل و دوستانه رئیسجمهور و همکارانش در ترمیم روحیه وزیر سابق و دوست دیرین توفیقی نداشت و کاری از پیش نبرد و او با دو موضع آشکار و جدی که که دومی عریانتر از اولی مینمود، به مطالبه حق خود اقدام کرد که انصافاً قیام پیروزممندانهای بود! جریان و هجمه سیاسی چند روز اخیر علیه دولت و رئیسجمهور که به اتکای مواضع پس از عزل متکی سامان یافت، آنقدر وسیع و خشن بود که بتوان گفت او چند برابر طلب اخلاقی خود از رئیسجمهور وصول کرد. از این لحاظ متکی، موفقترین معزول دولتهای نهم و دهم است.
5- قرار ما با دکتر احمدینژاد عزیز از انتخابات 84 تاکنون "پاکی" است. او حق ندارد حتی برای یک لحظه بوی رقیقترین بیانصافیها را بدهد، هر چند در ارتکاب آن عمدی نداشته باشد. یادتان هست جمله مرحوم ابوترابی را چقدر دوست داشت و تکرار میکرد: "پاک باشیم و خدمتگزار". من از آقای متکی تشکر میکنم که نه تنها اجازه نداد رئیسجمهور ما آلودهی به رقیقترین حقالناسها باقی بماند، بلکه از آن مهمتر، ما و رئیسجمهورمان را از زیر با ر منت گذشتی که میتوانست سالها بر گردنمان سنگینی کند، رهانید و حسابش را خیلی زود صاف کرد. خوشبختانه از این به بعد، ایشان هیچ حقی به گردن دولت اسلامی و حامیان آن ندارند. از همینجا از همهی خواصی که احساس میکنند به نوعی از رفتار و گفتار دکتر احمدینژاد مغبون شدهاند یا در فرآیند عزل، توبیخ یا تهاجم انقلابی ایشان دچار خسارات مادی و روحی شدهاند، درخواست میکنم که مثل آقای متکی، بدون لحظهای تأمل و احتیاط، کل مطالبات خود را یکجا وصول کنند، چون احمدینژاد حق ندارد به کسی غیر از مردم بدهکار باشد. این رسالت تاریخی اوست که تا پایان عمر، مردی از جنس مردم باقی بماند. مردم بدهکار هیچ فرد و گروه و خانواده و دانه درشتی نیستند و احمدینژاد هم یکی از همین مردم است.
89/10/6
11:12 ص
به گزارش نهال نیوز حمید رسایی ، که از هواداران دکتر احمدی نژاد در مجلس میباشد، اخیرا در آستانه سالروز 9 دی هفته نامه ای را با همین عنوان منتشر کرده است .
وی در تحلیلی به قلم خودش در اولین شماره نشریه ، واکنش تندی را به عزل و نصب های اخیر احمدی نژاد در دولت، به ویژه برکناری متکی و بذرپاش نشان داد
متن این تامل نامه که در هفته نامه 9 دی به این شرح است:
1. در حق قانونی رییس جمهور بر اساس قانون اساسی برای عزل و نصب وزرا و معاونان رییس جمهور هیچ شک و شبههای وجود ندارد اما از آنجا که بارها دکتر احمدینژاد بر آغوش باز خود برای پذیرفتن انتقادات تأکید کرده است حداقل این حق را برای آحاد مردم بویژه علاقهمندان به ایشان و هوادارن دولت ایجاد میکند که بتوانند نظرات خود را درباره این عزل و نصبها بیان کنند. حتی اگر از این حد نیز تنزل کنیم دیگر نمیشود حق سوال کردن از دلایل این تغییرات و یا پرس و جو کردن از فواید آن یا مضرات ادامه وضع گذشته و همچنین حواشی مربوط به این تغییرات را منکر شد.
2. رییس جمهور مکتبی به درستی مدعیاند که در تاریخ سیاسی ایران تا کنون بیشترین ارتباطات مردمی و رسانهای را داشتهاند، بنابراین طبیعی است از کسی که بیشترین مصاحبه و گفتگوی تلویزیونی را به نام خود ثبت کرده است انتظار داشت پس از بیش از 5 سال یا به عبارت دقیقتر حدود 64 ماه با وزیر خارجه خود، در مصاحبه تلویزیونی حداقل 5 دقیقه درباره دلایل این تغییر و حکمت زمان آن برای مردم توضیح بدهد. بویژه آنکه در همین مصاحبه درباره مذاکرات 2 هفته قبل ژنو صحبت شد و قطعاً سرنوشت وزارت خارجه برای مردم کمتر از مذاکرات هستهای نیست. اهمیت این مسأله به این دلیل است که توضیح ندادن درباره این تغییرات باعث شدت گرفتن تلقیهای خاص و شایعات و گمانهزنیها میشود و هیج انسان عاقلی نمیگوید که این شایعات و گمانهزنیها به نفع دولت است، اما خلاف آن صادق است یعنی سکوت رییس دولت و اطرافیان وی قطعاً به سود شایعهسازان و گمانهزنان خواهد بود.
3. پاسخهای کلیشهای مانند اینکه آفرینش بر مبنای تغییر است و تغییر همیشه وجود دارد و ... را نیز مردم بهتر از هر کس دیگر بلد هستند و نیازی به زحمت مسوولان محترم در این زمینه نیست! در دوره 5 ساله ریاست جمهوری دکتر احمدینژاد که با تغییرات بسیاری در تیم کاری وی همراه بوده است بسیاری از تغییرات نه تنها با انتقادی روبرو نشده بلکه با استقبال مردم و خواص نیز همراه بود مانند تغییر وزرای سابق آموزش و پرورش، تعاون، رفاه، صنایع و برخی دیگر. بنابراین آنچه که مورد انتظار است صحبت صادقانه با مردم درباره دلایل مصداقی درباره فواید این تغییر و زمان و شکل آن است نه بیان کلی فلسفه تغییرات.
4. حتی اگر به تکذیب اظهارات محمدرضا رحیمی درباره اطلاع قبلی منوچهر متکی از برکناری قریبالوقوعش از وزارت امور خارجه کاری نداشته باشیم و اظهارات متناقض این دو را ناشی از سوءتفاهم میان دکتر احمدینژاد و منوچهر متکی بدانیم، ماجرای عزل مهرداد بذرپاش و انتصاب پرحاشیه خواهر زن آقای بقایی را چطور میتوان توجیه کرد؟ براستی دلیل این شتابزدگیها چیست؟ مثلاً آیا رییس جمهور قدرت برکناری آقای متکی زمانی که پایش روی زمین و در خاک ایران بود را نداشت؟ همینطور وقتی قرار است یکی از معاونان رییس جمهور عزل شود و بر اساس مستحبات مؤکد! خودش هم باید از دلایل و زمان عزلش بیاطلاع باشد آیا واجب قطعی! است که جانیشین وی هم از اعلام حکمش بیخبر باشد؟ آیا نمیتوان همان برخوردی که پس از اعلام وی مبنی بر عدم پذیرش حکم با او شد تا بگوید سرباز رییس جمهور است و حکم را میپذیرد قبلاً با او میشد تا باعث سردرگمی مردم و رسانهها نشود و این گونه به همه وانمود نکند که دولت بدون برنامه و تصمیماتش خلقالساعه است. رییس جمهور محترم و دولت باید به فکر انبوه علاقهمندانی باشند که در تهران و شهرستانها رفتار دولت را رصد میکنند و در برابر سوالات متکثر و متعدد، پاسخی ندارند. بنابر اطلاع موثق آقای صالحی نیز خبر انتصاب خود به سرپرستی وزارت خارجه را از منابع خبری و به صورت پیامک دریافت کرده است و البته تجربه کاری وی بیشتر از آن بود که بخواهد از این موضوع به طور علنی اظهار بیاطلاعی کند و مسائلی شبیه خانم ترکستانی به وجود بیاید.
5. در فقدان سخنگوی رسمی در دولت و در سکوت مطلق رییس جمهور درباره دلایل این تغییرات، برخی رسانهها منتقد و برخی رسانههای همسو به بیان دلایلی برای برکناری متکی پرداختند اما نمیدانستند که با برکناری قریبالوقوع بذرپاش، دیگر این توجهات هم جواب نخواهد داد و نوعی سردرگمی تحلیلی در رسانهها مشاهده شد.
متکی 5 سال و چند ماه وزیر بود و البته در این مدت ضعفهایی هم داشت اما بذرپاش که تازه مشغول شده بود و برای به ثمر نشاندن ایدههای فرهنگیاش به زمان نیاز داشت. متکی در سال 84 رییس ستاد استان تهران علی لاریجانی بوده و با رقبای انتخاباتی و سیاسی دکتر احمدینژاد ارتباطات خوبی داشته، اما بذرپاش که از عنفوان جوانی جزو اطرافیان احمدینژاد و از مسئولان اصلی ستادهای تبلیغاتی او در انتخابات 84 و 88 و رییس ستاد انتخاباتی رایحه خوش خدمت در انتخابات شورای شهر سوم بود.
متکی به تصمیم احمدینژاد برای انتصاب نمایندگای ویژه به طور علنی انتقاد کرده بود اما بذرپاش که تا کنون چنین مواضعی به طور علنی نگرفته است.
احمدینژاد متکی را علیرغم میل باطنی و به دلیل مناسبات سیاسی از جمله امکان رأیآوری از مجلس و توان تعامل با سایر نهادهای حکومتی انتخاب کرده بود اما بذرپاش که جزء سربازان خاص احمدینژاد بود و سال گذشته به رغم میل باطنی خود به اصرار رییس جمهور مسئولیت سازمان ملی جوانان را پذیرفته بود.
پس همزمانی این برکناریها که با شتابزدگی خاصی صورت گرفته ایجاب میکند به دنبال دلایل دیگری برای آنها باشیم.
6. شاید دلیل مشترکی که بتوان برای برکناری متکی و بذرپاش یافت ـ با توجه به خصوصیات شخصیتی آنها و همچنین موج برکناریهای سال گذشته که شامل وزرای پرنفوذ و توانمند دولت همچون محسنی اژهای، صفار هرندی، باقری لنکرانی و الهام نیز شد ـ یک محور اصلی باشد و آن اینکه این افراد در کنار قدرت تعامل سیاسی بالا با رییس جمهور و علاقهمندی به شخصیت و تفکر وی، شخصیتهای مستقلی هستند که حاضر نیستند در کنار رییس رسمی و قانونی خود، سر بر آستان مراکز قدرت غیررسمی در دولت فرود بیاورند. بنابراین یک مرکز آتش علیه خود را که بسیار پرنفوذ هم هست به جان خریدند و بالاخره این مرکز فشار در شرایطی که رییس جمهور به شدت نیازمند فضای آرامی برای مدیریت بزرگترین جراحی اقتصادی و برنامه اصلاحی تاریخ ایران است توانست کار خود را به سرانجام برساند. به عبارت دیگر با این برکناریها رییس جمهور تصور میکند که خود را از حاشیههای آزار دهنده پیرامونی خود خلاص میکند تا بتواند با آرامشی موقت به کار مهم و اصلی خود یعنی اجرای هدفمند کردن یارانهها بپردازد.
اگر این تحلیل صحیح باشد که بعید نیست چنین باشد، دیر یا زود باید منتظر چند برکناری دیگر باشیم مثلاً برکناری آقایان مصلحی، محصولی، میرکاظمی، سردار وحیدی، خانم وحید دستجردی و حتی آقای زریبافان. علت نیز روشن است؛ حلقهای که برای اثبات خود حرف پرمایهای ندارد و توانسته خود را به همجواری بالاترین مقام اجرایی کشور بکشاند مجبور است برای دوام خود دیگران را نفی کرده و مدام یک دشمن فرضی بتراشد تا کسی به دنبال حسابکشی از خود او نباشد.
7. نگارنده آرزومند است رییس جمهور را در قامت احمدینژادی ببیند که به تدبیر امور کلان میپردازد، احمدینژادی که با سفرهای استانی و هدفمندکردن یارانهها شناخته میشود و با سفرهای سالانه به سازمان ملل، جهان را مبهوت قدرت انقلاب اسلامی میکند، نه احمدینژادی که با عزل و نصبهای پرحاشیه، جلوههای مثبت دولت را تحتالشعاع قرار میدهد. به راستی چه کسانی و با چه انگیزههایی تمایل دارند دولت توان خود را مصروف حاشیهها کند؟
89/7/10
10:33 ع
این آقازادهی شهید مطهری که نه از سر آقازادگی، که از فضل و کمالات بیکران اکنون نمایندهی مجلس است و افاضاتشان از بس که وزین است تیتر خبرگزاریها، بعد از اهانتهای همیشگی که به رییس جمهور و طرفدارانش داشته است، مجدداً بر فتنهگر بودن احمدینژاد و لزوم برخورد با دوطرف فتنه تأکید کردند.
گفتم خوب است یکبار هم که شده ابتدا با ایشان همکلام شویم تا بعد سرجزئیات بحث کنیم. آری نظر حقیر نیز این است که آقای احمدینژاد در بروز فتنه نقش داشت و بر اساس فرمودهی همان علی آقای مطهری، شاید اگر در مناظره سخنی از بعضیها به میان نمیآمد فتنهی انتخابات به وجود نمیآمد، البته من میگویم شاید آری، شاید نه!! شاید آن صحبتها در برانگیتختن برخیها نقش زیادی داشت اما علت تامه در فتنه، سخنان احمدینژاد نبود، بلکه به قول آقای ابطهی، تقلب در انتخابات رمز فتنه بود. شاید از نظر آقای مطهری آن اظهارات و اتهامات که بعداً صحتشان حتی برای عوامی چون ما نیز آشکار شد، فراتر از حد ظرفیت آقای رفسنجانی و سایر سران فتنه بود، ولی پذیرش این سخن، آن هم با بروز حقایق و اثبات اتهامات، دلیلی بر بیظرفیتی سیاسی است که برای سیاسیون مدعی در ردهی اول کشور مصیبتیست الیم.
اما چرا نقش احمدینژاد را در بروز فتنه تأیید میکنم؟
برای پاسخ به این سؤال باید مقدمهای بیان کنم و آن سالهای آخر دولت دوم اصلاحات بود که پروژهی عبور از خاتمی کلید خورد. اگر خاطر شریفتان باشد در آن موقع محتوای پروژه این بود که قانون اساسی باید اصلاح شده و نقش ولایت فقیه کمرنگ شود، جمهوریت بر اسلامیت اولویت یابد و سکولاریزم در دستور کار قرار گیرد. این حرکت پس از اتمام ریاست جمهوری خاتمی، به امید این که افرادی مثل معین که تندروتر از خاتمی بودند وارد رقابت ریاست جمهوری شوند ادامه داشت که به دلیل نارضایتی و بیاعتمادی مردم از گفتمان رایج در دولتهای اصلاحات و زنده شدن دوبارهی گفتمان انقلاب و امام، علی رغم اتحاد با حزب کارگزاران، با شکست مواجه شد و نه تنها آقای معین، که خود آقای هاشمی نیز در برابر گفتمان انقلاب عرصه را واگذار نمود. این جریان 4 سال از تمام ابزارهای اقتصادی، حزبی، اجتماعی و رسانه ای خود را در جهت شکست گفتمان انقلاب که مبتنی بر عدالت طلبی، سادهزیستی، استقلال، استکبار ستیزی و دینمداری بود، استفاده نمودند و با مشاهدهی اقبال عمومی و بیشتر مردم به این گفتمان، از بازگشت به عرصهی حکومت در راستای تکمیل پروژهی عبور از خاتمی ناامید شدند و با یک ایدهی مشترک یعنی استفاده از هر ابزاری برای رسیدن به عرصهی قدرت به اقدامی بیسابقه دست یازیدند.
پس با این مقدمه، احمدینژاد به دو دلیل در بروز فتنه نقش داشت:
1- در آنچه که موجب بهتنگ آمدن و اتخاذ موضعگیریهای تند و هجومهای غیر منصفانهی آقای هاشمی و فرزندانش همچنین اصلاحاتیها به احمدینژاد گردید و حتی پس از دعوت به انصاف از سوی رهبر، ادامه یافته و تدریجاً منجر به موضعگیریشان در برابر رهبری و سیاهنمایی در برابر انقلاب گردید، احمدینژاد نقش مستقیم و درجهی یک داشت، چرا که احمدینژاد مخالف درجهی یک هر گونه رانت من جمله رانتهای نسبی، سببی و سیاسی بود و با بههم خوردن قاعدهی بازی، اینگونه دسترسی به منابع قدرت و ثروت برای رانتخواران دشوار گشته بود.
2- آنچه که موجب انفعال و بروز رفتار غیر منطقی و دور از ظرفیت سیاسی در این جریان که بعداً به جریان فتنه ملقب شد، گردید، رفتار و سیاست فعال احمدینژاد بود که موجب شد تمام کینههای نو و دیرینه سهمخواهان از آرمانهای انقلاب، امام و رهبری که مانند گازی مسموم فضای انقلاب را سنگین نموده بود، قبل از اینکه انقلاب را خفه کند، با جرقهی اظهارات احمدینژاد بسوزد و دود شود و در نهایت پس از فرونشستن غبار و دود فتنه، هوای انقلاب را پاکتر از قبل نماید.
حال با فرض موارد فوق آنچه که موجب شد فتنه درگیرد، آیا یک عکس العمل طبیعی در برابر یک عمل بود و یا نه دلایل دیگری نیز در آن نقش داشت:
اولا: در صورت شکست قابل پیش بینی در انتخابات، بازگشت به قدرت تا سالها بسیار مشکل به نظر میرسید.
ثانیا: عمر سیاسی سران این جریان عموما آنقدر بالا بود که امکان قانونی ورود به این عرصه (به لحاظ سنی) غیر ممکن مینمود.
ثالثا: افراد مطرح دیگری که قابلیت سرمایه گذاری برای مقابله با جریان پایبند به گفتمان انقلاب را داشته باشند، به چشم نمیآمدند.
حال شما فکر کنید که چنین جریان ناکامی، با چنین شرایط واماندگی و این اصل که هدف وسیله را توجیه میکند، چه آتشی می تواند بهپا کند و اصولا چنین جریانی برای آتش به پاکردن نه تنها دنبال هر بهانهای مانند اظهارات بیان شده در مناظره است، بلکه حول بهانههای واهی و ساختگی نیز سرمایهگذاری میکند. حال سؤال این است که:
اولا: برفرض اگر هیچ گزکی دست ناکامان سیاسی پابهسن داده نشده بود، دلیلی برای جلوگیری از بهانه سازی محسوب میشد یا نه؟ که دیدید نه! چرا که ماهها قبل از مناظره، زمزمههای ادعای تقلب (با بحث کمیتهی صیانت از رأی) شروع شده بود و این بحث هیچ ربطی به مناظره و طرح اسم آقای هاشمی و فرزندانشان نداشت.
ثانیا: بر فرض محال که این جریان قصد فتنه به بهانهی تقلب در انتخابات را نداشتند، آیا اگر این گروه تشنه به قدرت که طی 4 سال، مراکز قدرت و ثروتشان محدود شده بود، پس از باخت در انتخابات بازهم شاهد محدودتر شدن خود و آقازادههایشان میشدند و مینشستند و کاری نمیکردند، یا نه! چون آتش زیر خاکستر روزی در نقطهای حساس چون همان آتشفشان مورد اشاره در نامهی آقای هاشمی شعله می کشیدند.
اگر بپذیریم که آقای احمدینژاد در بروز فتنه نقش داشته است، توجه به چند نکته ضروری به نظر میرسد:
1- آیا کمک به بروز فتنهای که آتش زیر خاکستر بود و کینه به دل و در کمین، آن هم در شرایطی که عدم بروز آن میتوانست در آینده به مراتب خطرناکتر از اکنون باشد، خیانت بود و یا خدمتی مهم به انقلاب. و آیا کمک به آشکار شدن سریعتر برخی انقلابیون دیروز، خسته و بریده از انقلاب که آرزوی استحالهی آن را داشتند، از جنس همان فتنه است؟!
2- آیا بر فرض اینکه فتنهی اخیر واکنشی به اظهارات شدیدالحن در یک مناظره بود (با فرض اینکه اظهارات کاملا کذب بوده است که نبوده!) ، لزوما عکس العمل را همشأن عمل مینماید و یا نه! در باب فقه و شرع و قانون، نمی توان در پاسخ به ناسزا و تهمت اقدام به قتل نمود، چه رسد به فتنه که از قتل شدیدتر است!!!
3- آیا بعد از این همه اقرار و شواهد، هنوز انکار دست داشتن بیگانه در هدایت و حمایت از فتنه میسر است؟ و اگر چنین نیست، در رصد این خط سیر و انطباق آن با نسخهی پیچیده شده در کودتاهای مخملی از طریق جورج سوروس و موارد مشابه چه جایگاهی برای اظهارات احمدینژاد در یک برنامه و نسخهی مدون و مکتوب میتوان متصور شد.
4- آیا در بروز فتنه لزوما دو طرف فتنه مقصرند؟ آیا اگر در یک طرف فتنه، کل سپاه کفر با تمام آبرو و پول و رسانهی خود وارد شده و نقش داشته باشد و در طرف دیگر جبهه، جبههی استکبار ستیزی و وفاداری به آرمانهای انقلاب باشد، باید چون ابوموسی اشعری بر طبل بیطرفی کوبید. آیا در چنین موقعیتی بیطرفی معنایی جز بیعاری و بیغیرتی خواهد داشت؟! و یا چنین بیطرفی، چون سیاق تاریخی آن، کمک به بیرون آوردن انگشتری خلافت از دست علی (ع) است، تا کسی دیگر در دست کافری چون معاویهاش نماید.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/7/5
10:33 ع
در شرایطی که آمریکا ستیزی احمدی نژاد طی این سالیان، همیشه مثال زدنی بود و احمدی نژاد همواره با سیاست فعال خارجی آمریکا را به چالش کشیده است، ایراد چنین اتهام نچسبی از کجا آب می خورد و چه اهدافی را دنبال می کند. احمدی نژاد همواره برای تغییر در معادلات جهانی به دنبال تأثیر در ملتها بوده و هست، آنچنان که ادعای دوستی با مردم اسرائیل نیز خطایی بود که از درک ناصحیح موضع احمدی نژاد نشأت داشت. ایدهی احمدی نژاد در گفتگوی مدام با ملت ها باعث شده است که تعداد دولت های ضد آمریکایی روز به روز افزایش یابد و این مسئله تا آنجا به پیش رفته که موجب تشکیل جبهه ای ضد آمریکایی در دنیا گردیده است.
احمدی نژاد با دعوت رییس جمهور آمریکا به مناظره و یا مذاکرهی رودرو، مدام او را به چالش کشیده است و اگر چه هیچگاه پاسخی دریافت نشده است، اما همواره مورد تأمل مردم آمریکا بوده است. قبول مصاحبههای متعدد تلویزیونی با مهمترین و خبرهترین خبرنگاران دنیا همواره برای تأثیر گذاری بر ملت ها بوده است اگر چه موجب غرور هموطنان عزیز نیز گردیده است. هرچند شبکه های طرف مصاحبه از دشمن ترین رسانه های بیگانه به شمار رفته اند ولی همین شبکه های قوی و پر بیننده به عنوان بلندگوهای جهانی و رسا برای احمدی نژاد عمل کرده و حقانیت ایران را به جهان شناساندهاند.
تأثیر گذاری روی مردم ها ابزار و منطق خودش را طلب می کند مثلا در صورتی که احمدی نژاد دولت و مردم آمریکا را با یک چوب بزند، آیا مخاطبان او که همان مردم آمریکا هستند می توانند بدون کینه به سخنان او گوش دهند و آیا اصلا فرصتی برای تفکر برای آنان ایجاد می شود؟ یا نه! این بهانهای به دست دولت آمریکا می دهد تا بتواند دشمنیهای عمیق خود با ایران را توجیه نماید و برایش علناً بودجه تصویب و برنامه ریزی کند؟ سیاست فعال و صحیح احمدی نژاد موجب گردیده است تا هر فرصتی برای شناخت انقلاب اسلامی ایران توسط ملتهای غربی، تهدیدی سنگین برای دول غربی محسوب گردیده و اینچنین بجای اینکه ما مدام به فکر دفاع از منافع و مواضع ایران باشیم، دشمنان به انفعال کشانده شده و به دفاع و عقب نشینی میپردازند.
استکبار ستیزی احمدی نژاد، یکی از مؤثرترین عوامل در کسب رأی افتخارآمیز در انتخابات ریاست جمهوری بود که در مقابل صفت سست عنصری رقبای مورد حمایت آمریکا و انگلیس، کاملاً به چشم مردم ایران آشکار و عیان بوده و هست و حال که غرب از این همه روشنگری احمدی نژاد در خصوص رسوایی های دول غربی به تنگ آمده است، با ایراد اتهام "آمریکا دوستی" به احمدی نژاد، دو هدف را باهم دنبال مینماید:
-اول اینکه صفت آمریکا دوستی در ملتی که شعار اولشان مرگ بر آمریکا بوده است منفور بوده و موجب تضعیف دولت متهم به آمریکا دوستی خواهد شد. این مسئله با توجه به درک نیم بندی که از وجود برخی رقبای بیرحم و کمانصاف سیاسی در کشور وجود دارد، موجب گردیده تا اتهام آمریکا دوستی از قول چند خبرنگار، مفسر و سیاستمدار خودفروخته در دستور کار قرار گیرد تا رقبای داخلی فارغ از انصاف و حقیقت به این بحث بیشتر دامن بزنند.
-دوم اینکه بحث آمریکا دوستی به نوعی موجب انفعال در مواضع زیرکانه رییس جمهور گردیده و به منظور دفاع از خود و فرار از اتهام آمریکا دوستی مواضعی اتخاذ کند تا تاثیر مثبت احمدی نژاد بر مردم آمریکا خنثی شده و خوراک تبلیغاتی برای رسانه های داخلی آمریکا در جهت تخریب چهرهی احمدی نژاد ایجاد کند.
-سوم اینکه بتوانند به نوعی وجهه جنبش سبز را به خاطر حمایتهای معنادار آمریکا و انگلیس بازگردانده و تطهیرشان کند. اینگونه این جنبش سبز است که مدعی خواهد بود و با قیافهی حق به جانب دولت را متهم به آمریکا دوستی خواهد نمود.
با توجه به اینکه طرح این اتهام بیشتر در راستای خدمت به جنبش سبز همچنین انتقام از تخریب دولت آمریکا بین مردم کشورش توسط احمدینژاد بوده و به نظر میرسد همانند توصیه به تشدید تحریمها، از گور همین سران فتنه آب میخورد.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/7/1
9:30 ص
از اولین آثار پیشروی از مرز استقامت به حریم لجاجت، در فکر دلایل آن بودم. برایم مهم بود که آن دست بوس ولایت در دولت نهم را چه پیش آمده است که اینقدر احسای تنهایی می کند؟ چه شده است که می خواهد یک تنه با همه درگیر شود؟ چرا در تغییر جهت 180 درجه ای به فکر پاسخ به برخی انتقادات بی ارزش از زبان کسانی که توسط ملت شناخته شده و بی ارزشاند افتاده است؟ چرا کسی که اعتقادی به نظریه پردازی در دولت نداشت به نظریه پردازان ناتوان متوسل شده است؟
تحلیل من شاید کمی عجیب و غریب باشد ولی یک فرضیهی قابل بحث است.
احمدی نژاد در دولت نهم صفاتی را در حد مطلق آن از خود بروز داد که از جملهی آن ولایت مداری و قانونمندی و پرهیز در ورود به بحثهای چالشی بود. به نوعی که طی سالهای اولیه ریاست جمهوری حتی یک اخطار علنی از رهبر معظم انقلاب دریافت ننمود. قانون مندی وی تا آنجا بود که قانونی مانند سهمیه بندی سوخت را علی رغم اینکه در زمان و نحوه ی آن انتقاد وارد داشت به راحتی به اجرا درآورد.
احمدی نژاد طی این مدت مدام مورد حمایتهای لسانی و تحسین های علنی رهبر معظم انقلاب قرار میگرفت. این تحسینها بعضا موجب دلخوری برای مخالفان دولت و جناحهای رقیب نیز میگردید. دولت با این توصیهها همواره دلگرم بود و به نظر حقیر با همان دلگرمیها تمام سیاه نماییهای دلسرد کننده را به راحتی کنار مینهاد و به خدمت مشغول بود. طی مدت کوتاهی آقای احمدی نژاد مستقیما به تمام سنگرهای فساد حمله کرد، مثلا حملهی مستقیم به مفاسد دانشگاه آزاد، بانکها، بیمه ها، رانت خوارها و ... اما پس از گذشت چندی با عدم همکاری از سایر قوا و مقاومت های شخصیت های حقیقی و حقوقی و طبقهی برخوردار از این پایگاهها مواجه شد. این مسئله باعث شد تا احمدی نژاد نتواند از درگیری مستقیم طرفی ببندد و تنها با انبوهی از منتفعان از این جریانها سینه به سینه شد بی آنکه ابزار مقابلهی مستقیم با آنها را داشته باشد و یا از سوی قوای دیگر حمایت شود و چه بسا این افراد با پایگاههایی چون مجمع تشخیص مصلحت و یا از طریق نفوذ بین مدیران و متخصصان قدیم و بزرگ ضربه های عصبی کننده ای را به دولت وارد نمودند. از این زمان بود که دولت دچار احساس تنهایی شد و درگیری مستقیم با این پایگاههای فساد را به غیر مستقیم تبدیل نمود و به عنوان مثال دانشگاه آزاد را با دانشگاه پیام نور تحت فشار قرار داد، بانکها را با وام کارگاههای زودبازده و کاهش سود بانکی و مؤسسهی مهر و بجای حذف و تنبیه رانت خواران، رانت ها را به حداقل رساند.
طی چهارسال چه بسا افرادی که حتی وارد دولت و همکاری با وی شدند اما از سنگر دیگران سردآوردند که نمونه اش آقایان دانش جعفری، پورمحمدی بودند که در حین انتخابات برای ستاد رقبای احمدی نژاد فعالیت داشتند. شاید عدم حمایت مجلس و قوهی قضاییه در مقابله با باندهای فساد و قدرت با خیانت اینگونه وزرا و نزدیکان تکمیل شد و رییس جمهور را دچار احساس بیاعتمادی مفرط، بی کسی، سوءظن و سرخوردگی نمود. این تغییر درونی در احمدی نژاد همان مادر دلخوری های دوستان سابق و منتقدان دلسوز امروز وی است. همین احساس ها باعث شد که برخی وراجها و یا چاپلوسهای مورد اعتماد وی، جایگاه بالایی در دولت یافتند و منتقدان دلسوز و حامیان اصلی به خصومت متهم گردیدند. عدم همکاری مجلس با دولت در تصویب قوانین مورد نیاز دولت برای مدیریت کشور و اصرار در ارجاع آنها به مجمع تشخیص مصلحت نظام که غیر از رییسش، سایرینش نیز، عموماً از احمدی نژاد کینه به دل داشتند، موجبات سرگردانی دولت را فراهم میآورد. آری این احمدی نژاد با احمدی نژاد سابق کمی فکر کرده است، شاید کمی زخمی و خسته و زیادی احساساتی شده باشد. احمدی نژاد به دلایلی که ذکر شد اشتباهاتی در موضع گیری های سیاسی و بعضی حمایت های غیر منطقی انجام داد و از آنجا که اصلا بروز این اشتباهات از وی انتظار نمی رفت، مورد انتقادهای شدیدی واقع شد، این انتقادها عموما از لحاظ شدت و وسعت از حد انصاف فراتر می رفت. اینچنین بود که ناگهان مدافعان و دوستان احمدی نژاد که از وی شخصیتی بسیار ولایت مدار، قانون مند و اصولگرا سراغ داشتند، بعضاً در دفاعیات خود دچار تزلزل میگردیدند و کم کم به وادی انتقاد نیز سرک می کشیدند.
اما آنچه که بعد از گوشه گیری جریان فتنه به همراه باند قدرت، هنوز برای احمدی نژاد از همه چیز سنگینتر است، این که برخی مستان بادهی قدرت و یا خماران آن، نه تنها منکوب، مهجور و محدود نشده اند، بلکه همچنان علنا و عملا به مقابلهی غیر منطقی و غیر منصفانه با دولت می پردازند، به نظر می رسد این مسئله باعث کرکری خوانی بین ایشان و دو برادر لاریجانی گردیده است و روح حساس و توقع بالای احمدی نژاد از سایر قوا و حتی رهبر معظم انقلاب منجر به بروز برخی رفتارهای عجیب که نشان از کدورت وی از سایرین دارد گردید، آنچنان که بعضا ولایت مداری و قانون مندی وی را تضعیف مینمود. شاید آقای احمدی نژاد چون توقع داشت که رهبر معظم انقلاب برای مبارزه با باندهای فساد قدرت و ثروت و یا برآورده کردن نظرات دولت در مجلس و قوهی قضا مستقیما وارد عمل شود (که البته تا حد کافی نیز شد) احساس تنهایی می کرد ولی فراموش کرد که اولاً خود رهبر معظم انقلاب مشوق اصلی دولت در عدالت طلبی بود و ثانیاً همین حمایت ها و تشویق ها، منجر به آشکار شدن خصومت های باندهای قدرت و ثروت که در رأس آن، جریان هاشمیها بود گردید و ثالثا نحوهی برخورد با فتنه گران به صبر و حوصله به منظور شفافیت بیشتر اوضاع و پرهیز از قهرمان سازی کاذب نیاز داشت که نشان از حسن تدبیر و مدیریت رهبر معظم انقلاب داشت و مورد تمجید دوستان و بهت دشمنان قرار گرفت.
وقتی که باند فساد قدرت-ثروت حیات خود را در ممات انقلاب جستجو می کرد، دست به فتنه ای زد که منجر به چند سال عقب گرد در کسب و حفظ دست آورد های هسته ای و خارجی گردید و همین مسئله موجب شفافیت نقشههای شوم این باندهای فتنه گر گردید و با حذف سرشاخههای این باندها از دخالت مؤثر در نظام ادارهی کشور، تنها اختلافات بین سران قوا باقی ماند که آنهم با تدبیر رهبر معظم انقلاب و توصیه به حفظ وحدت و گفتگو در جهت خدمت به کشور قابل حل می نمود ولی متأسفانه حیف که آن روحیهی بی اعتمادی در احمدی نژاد باقی ماند و قوای دیگر نیز اقدام عملی محسوسی در جهت فرمانبرداری از دستور رهبر معظم انقلاب و منافع کشور نشان ندادند، همانطوری که طی این چند سال نشان نداده بودند.
خداوند مشکلات این ملت را که انشاءالله امید مستضعفان و بازوی امام زمان (عج) است به بهترین نحو حل نماید.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/6/14
12:4 ص
رهنمود های مقام معظم رهبری طی چند روز گذشته آنقدر مهم، دقیق و تخصصی بود که نشان از اشراف ایشان به مسائل روز دولت و کشور دارد، ایشان غیر از حقانیت غالب دولت در بیشتر مباحث روز، انتقاداتی نیز داشتند که اهمشان بحث خصوصی سازی و اصل 44 قانون اساسی، رایزنی های خارجی دولت و ایجاد معاونت های ویژه و برخی رفت و آمدها که فاقد اثربخشی لازم و ... بود، اما آن چیزی که جالب توجه بود این که طی این چند روز، دولت و سخن گویان رسمی و غیر رسمی، برای تک تک مباحث مورد نظر رهبر معظم انقلاب، توضیحات و گزارشهایی را در جهت دفاع از دولت ارائه نمودند که البته ضمن محق بودن دولت به ارائهی گزارش و ادای توضیح، این مسئله نشانگر موارد مهمتری است که رفع آنها از خود انتقادات مورد اشاره مهم تر است که عرض می نمایم:
1- آیا بهتر نیست تا دولت به ارائهی گزارش به رهبر معظم انقلاب و مردم اهمیت بیشتری بنهد تا نیازی به دفاعیات انفعالی به انتقادات نباشد. حال که دولت به واقع و کمی هم اغراق آمیز، خود را زیر ذره بین برخی سوءاستفاده گران می بیند، هر انتقادی که در جمع بیان شود را موجب سرشکستگی خواهد دید و این یعنی چهار پیامد بد: اول اینکه یک دولت نازک نارنجی نمی تواند بر همهی امور مسلط باشد؛ دوم اینکه از بی اعتمادی به همه، به برخی بیش از اندازه اعتماد می کند و سوم اینکه کم کم فرق دوست و دشمن و نصیحت و طعنه را فراموش خواهد کرد و چهارم اینکه مواضع انفعالی و احساسی اتخاذ خواهد نمود. پس بهتر است دولت به گزارش دادن به موقع به رهبر و ملت و نمایندگان ملت وقع بیشتری نهد، از انتقاد نهراسد، بین تیزهوشی و بی کینه بودن رابطه برقرار کند، بین استقامت و لجاجت فرق گذارد و دوست و دشمن را با یک چشم نگاه نکند.
2- آیا گوش شنوای رهبر معظم انقلاب و حمایت های صریح ایشان، دولت را به کسب نظرات و توصیه های رهبر معظم انقلاب در محافل خصوصی تشویق نمی نماید، آیا تیزبینی، تسلط، دلسوزی، تقوی، سعهی صدر و بی طرفی رهبر معظم انقلاب، کافی نیست تا ریاست محترم جمهور و وزرا بدون واسطه ریز و بم مسائل را به استماع ایشان برسانند و توصیههایشان را آویزهی گوش نمایند.
3- آیا گوشه گیری رییس محترم جمهور از شرکت و حضور به موقع و مستمر در مجالس و محافل رسمی و قانونی کشور موجب دلگیری و کدورتهایی برای دولت، مردم و نمایندگان مردم نمی شود. هر چند انتقادات حقیر به نحوهی برخورد مجلس شورای اسلامی و یا مجمع تشخیص مصلحت نظام با دولت بسیار شدیدتر از مبحث موجود است اما نمی توانم از گذشت دولت در دفاع از حقانیت دولت و رأی مردم بی تفاوت بگذرم.
4- ریاست محترم جمهوری که تا کنون ساعتها از وقت ارزشمند خود و نتیجتا همهی مردم را صرف حمایت و دفاع از اشتباهات برخی نزدیکان پرهزینه خود نموده است، دیگر نمی تواند ادعای پرهیز از وقت گذرانی برای درگیری با رسانه ها و احزاب را داشته باشد، بلکه باید بدنبال وقت گذاشتن برای دفاع از حقوق دولت باشد نه نزدیکان پرهزینه و کم فایده.
5- حال که برخی مدام به صورت دلسوزانه و غیر دلسوزانه، گزارشهای انتقادی، دلسوزان و حتی تخریبی به مقام معظم رهبری و مراجع میدهند بهتر نیست دولت نیز حداقل برای توجیه و رضایت این بزرگان وقت ویژه و گوش شنوا داشته باشد.
6- مدتی است بزرگان دولت از توطئهی القای وجود اختلاف بین رهبر و دولت خبر می دهند و به شدت آن را محکوم می کنند پس بهتر است مراقب باشند که ناگاه خود را در دام این القائات نبینند.
خلاصه این که با تمام این حرفها بازهم برای اینکه برخی قطب نماهای بدبین در دولت این موارد را به بهانهی مغرضانه بودن انحرافی نشان دهند و یا برخی مخالفان قسم خوردهی دولت شاد نشوند و دولت هم دشمن شاد، مراتب ارادت ویژهی خود را به رییس جمهور مکتبی، مؤمن، ساده زیست، شجاع، انقلابی و ولایی اعلام میدارم.