90/10/10
8:55 ص
تا سه سال پیش، واژه ی "بصیرت" کمتر به گوش می رسید و تنها شاخص حزب اللهی بودن را در ولایت مداری می دانستند، اما در انتخابات 88 اتفاقی افتاد که منجر شد به این که ولایت مداریِ برخی که خود را ولایت مدار می دانستند، سست شد و کم کم از اعتقاد به ولایت فقیه و مصداق اش، لغزیدند و نه تنها لغزیدند که سایرین را نیز لغزاندند، و از آن سو برخی دیگر در شرایط سختِ فتنه نلغزیدند و حتی نه تنها نلغزیدند، بلکه دست سایرین را نیز گرفتند و این جا بود که واژه ای جدیدی در قاموس انقلاب اهمیت حقیقی خود را پیدا نمود و آن واژه، "بصیرت" بود.
آن چه که باعث می شود تا اهمیت ولایت شناخته شود، چیزی که باعث می شود تا ولایت یزیدی و ولایت حسینی از هم بازشناخته شوند، چیزی که باعث می شود از ولایت علی به ولایت معاویه پناه نبرند، آن چیزی که باعث می شود تا ولایت فقیه را به ولایت شیطان نفروشند، "بصیرت" است.
بصیرت می تواند بی ولایت را به ولی برساند و بی بصیرتی نمی تواند ولایت مدار را حفظ نماید. ولایت مدارِ صرف، گوش به فرمان است و بصیر ولایت مدار، دل به فرمان. این بصیرت است که ولایت مدار را به درک شرایط و انتخاب روش صحیح و مناسب فرمان می دهد بی آنکه سردرگم بماند.
بصیرت بود که سلمان را به ولایت پیامبر اسلام و امیر المومنیان رساند و البته این ولایت بود که سلمان را سیراب می کرد. بصیر حامی ولایت است و ولایت سیراب کننده ی بصیر.
ولایت هدایت کننده ی حال افراد است و بصیرت تضمین کننده ی هدایت آینده ی افراد و این یعنی عاقبت به خیری تنها به ولایت نیاز ندارد، بلکه بصیرت را نیز کم دارد.
بصیران همراه امام شان می مانند و می جنگند و شهید می شوند ویا پیروز و بی بصیرتان همیشه عقب می مانند و تنها به عزا و جشنش می رسند.
و اما بصیرت چگونه حاصل می شود؟ این سوال بسیار مهمی است که به اندازه ی علمم به آن پاسخ می دهم:
1- اولین مسئله در داشتن بصیرت این است که چشم و گوش و دل انسان کور و کر و قفل نباشد و این یعنی تقوی لازم است و ایمان. این ایمان و تقوی است که مقدمات بصیرت را فراهم می آورد و گرنه با چشم کور چگونه می توان بینایی داشت؟!
2- مسئله ی مهم دیگر در بصیرت این است که چشم دل را باید از دوچیز نابجا دور نگاه داشت، یکی کینه و دیگری تعصب. کینه و تعصب نابجا می توانند به راحتی موجب شوند تا دریافت های مان از محیط به تحلیل های غلط آلوده شده و آن چیزی که دیده می شوند آن چیزی نباشند که وجود دارند.
3- بصیرت حاصل انصاف است و انصاف بدست نمی آید مگر این که انسان به راحتی بتواند از خودش فاصله بگیرد و خود را جای دیگران گذارد. تا وقتی که انسان تمام محیط را از دریچه ی کوچک چشم خود ببیند، نمی تواند به تمام ابعاد آن تسلط داشته باشد.
4- بصیرت فقط دیدن نیست بلکه دیدن صحیح و داشتن تحلیل مناسب است و تحلیل صحیح حاصل نمی شود جز با عقل و منطق. انسان بی منطق چون قادر به تحلیل صحیح مطالب نیست به بصیرت راه ندارد.
5- بصیرت بدون درک صحیح از ارزش زمان حاصل نمی شود. بصیرت یعنی به موقع سکوت کردن و دیدن و به موقع برخاستن و غریدن. چه بسا کسانی که زمان دقت کردن، حواسشان جای دیگر بود و زمان برخاستن، مبهوت و مردد بودند که چه باید بکنند. انسان بصیر حتی کوچکترین لحظات را وا نمی دهد تا حواسش از صحنه پرت شود. بصیرت یعنی زیر نظر داشتن همه، یعنی سر در گریبان خود فرو نکردن و کنج ازلت نگزیدن، یعنی چرب و شیرین را فریب نخوردن، یعنی گوش و زبان را به جای هم بکار نگرفتن.
6- بصیرت بدون گذشت و تحمل حاصل نمی شود. بصیرت با عصبیت حاصل نمی شود. انسان صاحب بصیرت، بد دفاع کردن را بر دفاع کردن ترجیح نمی دهد، چرا که بد دفاع کردن بدترین تخریب است. انسان صاحب بصیرت تحمل فحش ناسزا شنیدن به خود و عزیزانش را دارد تا در زمان مناسب، دفاع مناسب را انجام دهد و این اصل در سیره ی پیامبر خدا و ائمه در برابر ناسزاهای انسان های نادان، بارها به گوش همه ی ما رسیده است.
7- بصیرت یعنی فراتر از جماعت بودن و بصیر، اعتقادی به همرنگ جماعت بودن ندارد. بصیرت یعنی لخت دیدن وقایع، یعنی اضافات را از حقایق جداکردن، یعنی اصل و فرع را تشخیص دادن، بصیرت یعنی تشخیص بدون تأثیر گیری های بی ارزش از قبیل تأثیر گیری بر پایه ی نسب، نژاد، قومیت، ثروت، کمیت، ظواهر، تبلیغات و ضرب المثل های اشتباه و نمی توان از چنین ارزشهای غیر حقیقی تأثیر گرفت مگر با ایمان به وحدانیت الهی و این یعنی اعتقاد راسخ به توحید. یعنی همه چیز را از فیلتر خدا دیدن، یعنی همه چیز را با عینک دین دیدن و همه ی اینها یعنی بصیرت حاصل توحید است، بصیرت یعنی دیدن حقیقت و حقیقت نیز دیده نمی شود مگر با دیده ی حق بین. بصیرت واقعی و تضمینی حاصل نمی شود مگر در زمانی که وجود انسان در تمام زمان ها و مکان ها حاضر به درگاه وحدانیت خدا باشد و هیچ شاخص غیر الهی در نگاه و تحلیل انسان تأثیر سوء نگذارد.
در انتها از خداوند منان بهترین دعا را که همان عاقبت به خیریست طلب می کنم و می دانم که این خواسته، جز با ولایت حق و بصیرت حقیقی حاصل نمی شود.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/9/4
12:45 ص
اصلا دوست نداشتم در هفته ی بسیج، از گلگی و ناراحتی ام بنویسم ولی چه کنم که حس مسئولیت به بسیج موجب خود انتقادی می شود. نگارنده ی این مطلب در بسیج دانشجویی، مهندسی، کارمندان و هنرمندان عضو فعال بسیج بوده و مانند اغلب بسیجیان، جز از برکات معنوی بسیج، منفعت دیگری را نه دنبال و نه جذب کرده است.
بسیج، جمعیتی است بصیر که بیش از یک عنوان، در اخلاق خاصش خلاصه می شود. بسیج خاکی است ولی زمینی نیست، بسیج آسمانی است ولی اهل هوا نیست. بسیج مظهر اخلاص است و بسیجی معدن خلوص. بسیج مهر است و بسیجی مهربان. بسیج غیرت است و بسیجی غیور. بسیج بصیرت است و بسیجی بصیر. بسیج بیداری است و بسیجی بیزار از غفلت.
متاسفانه با آن که تفکر بسیج در اعماق جامعه از دانش آموز و دانشجو و هنرمند و مهندس و پزشک و کارمند و کارگر نفوذ کرده است ولی فرماندهان بسیج متاسفانه بعضا موجب دلسردی بسیجیان می شوند.
هم اکنون تعداد زیادی از بسجیان ما جزء نخبگان علمی و هنری هستند و بهره برداری از این توان بالا محتاج مدیریت خوب و قوی است، اما مسئله ای که اتفاق افتاده این است که متاسفانه فرماندهان بسیج ما اگر چه اکثرا از اهالی جبهه و جهادند ولی نتوانسته اند نقش فرماندهی این بسیجیان مخلص و متخصص را به خوبی ایفا کنند.
متاسفانه بسیاری از فرماندهان بسیج ما نتوانسته اند همانطور که در عرصه ی جهاد موفق بودند در عرصات دیگر اجتماعی و فرهنگی موفق باشند. بعضاً شاهدیم که بعضی فرماندهان بسیج، تقدس بسیج را ندانسته زیر سوال می برند و موجب می شوند تا بعضاً خدمات کلان و بی کران بسیج، نادیده انگاشته شود.
بعضاً یک اقدام نابجا از سوی فرماندهان بسیج موجب می شود تا بسیاری از اقدامات مثبت و موثر بسیج محو و حتی منفی جلوه داده شود.
بسیج همواره یک نیروی خودجوش بوده و همین بی آلایشی موجب اخلاصش بوده است، اما اگر قرار باشد بین فرماندهان بسیج حس رقابتی درگیرد تا نشان دهند که توانسته اند چه تعداد بسیجی را آن هم بالباس بسیجی در یک مکان جمع کنند، طبع پاک بسیجیان را مکدر نموده است.
چرا باید چند فرمانده موجب شوند تا خلوص و خودجوش بودن بسیج، با ورود غیر و غریبه به آن وارونه جلوه داده شود؟ مگر تا کنون پیش آمده است که بسیج در تنگناها به میدان نیامده باشد؟ آیا در عرصه ی جهاد و شهادت، بسیجیان خودشان پیشتاز نبودند؟ مگر در عرصات مهم انقلاب بسیجیان منتظر فرماندهان ماندند؟ بسیج نیرویی است که به صورت نرم افزاری فرماندهی می شده است نه سخت افزاری؟ و نرم افزار فرماندهی بسیج، بصیرت و ولایت است؛ ناراحتی من در ا ین است که نکند خدای ناکرده کسانی که ولایت را بدون بصیرت پذیرفته اند، فرماندهی را قبضه کنند! چرا فرماندهان بسیج باید اشتباهاتی چنین پیش پاافتاده باید داشته باشند که به نام گمنام بسیجی نوشته شود؟ چرا نیرویی که بیش از نظامی بودن اجتماعی و فرهنگی است باید زیر نظر شاخه ی نظامی هدایت شوند؟ بسیج آن نیرویی است که در صورت نیاز لباس رزم و در صورت نیاز لباس کارگری و در صورت نیاز لباس سفید پرستاری به تن می کند، اصولاً لباس بسیج لباس خدمت است نه یک لباس خاص! چه ایرادی دارد که یک بسیجی با لباس غیر بسیجی در همایش های هفته ی بسیج شرکت کند؟ آیا باید الزامی باشد که غیر بسیجیان هم با لباس بسیج در صبحگاه مشترک حضور بیابند؟ فرماندهان بسیج به یاد داشته باشند که همین بسیجیان هستند که در هنگام رزم، جامه ی نظامی بسیج را به تن می کنند و زودتر از همه ی نظامیان به میدان مین می زنند.
اگر چه شاید این مطلب مورد سوءاستفاده ی بعضی ها قرار بگیرد ولی باقی ماندن این مشکل به مراتب بدتر است! نمی توان از بسیج توقع داشت که دلش برای آبروی بسیج نسوزد! اگر بسیجیان مراقب بسیج نباشند، چه کسانی این کار را خواهند کرد؟
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/7/7
11:13 ص
آن زمانی که ما از رفسنجانی که روزگاری ذخیره ی انقلاب بود روی گرداندیدم، برخی گفتند که دیدید! ما از اول می دانستیم که این رفسنجانی یک ریگی در کفش دارد! آن زمانی که ما از ناطق نوری برگشتیم برخی گفتند که دیدید! ما از همان اول می دانستیم که هر کسی دور و بر امام خمینی بود شیشه خرده دارد! و اکنون همان رفسنجانی و ناطق نوری و امثالهم به ما می گویند که دیدید! ما از همان اول می دانستیم که احمدی نژاد خودِ جریان انحرافی و ضد انقلاب است!
در تاریخ، سابقه ی این که سیری پیازی را بدبو بداند و دیگی دیگ دیگر را روسیاه بخواند کم نبوده است ولی این که تازه این وسط ادعای بصیرت هم بلند شود به این شکل و اندازه ها تا کنون مشاهده نشده است! کسانی که خودشان در گذر زمان تغییر کردند و سقوط نمودند نباید با مسئله ی ریزش افراد در کوران حوادث و امتحانات الهی بیگانه باشند! این افراد خودشان هم روزگاری مغضوب استکبار بودند و چند سال بعد شدند محبوب استعمار! پس اینان نباید بقیه ی ریزشی ها را از خودشان متفاوت بدانند! دقیقاً به همین دلیل است که امام خمینی ملاک را حال افراد معرفی نمودند! ما یاد گرفته ایم که گذشته ی افراد را بالاتر از حالشان ندانیم! ما اصلاً به قول بعضی ها مرده پرستیم و تا از عاقبت به خیری کسی مطمئن نشویم، برایش بزرگداشت نمی گذاریم! چرا که حال فعلی افراد، در آینده گذشته ی شان تلقی خواهد و آینده که هنوز کسی آن را ندیده روزگاری حال افراد تلقی خواهد بود، پس از آنجا که انسان دائماً در حال تغییر است و انتخاب جهت تغییر نیز همواره به سمت کمال نیست، نه تنها برای آینده ی خودمان نگران و طالب عاقبت به خیری هستیم، روی آینده ی کسی نیز قسم نخورده و نمی خوریم.
ما نه روی نام هاشمی، نه روی نام ناطق، نه نام موسوی، نه نام رضایی، نه نام لاریجانی و نه روی نام احمدی نژاد قسم نخورده و نمی خوریم! لطفاً کسی سوءاستفاده نکند! ملاک حال افراد است و بر اساس قرآن کریم تقوای افراد؛ پس ما هر که را که با تقوا تر و البته انقلابی تر باشد عزیز تر و هر که را که بی تقواتر و نتیجتاً ضد انقلاب باشد ذلیل تر می داریم. ما هنوز برای آن هاشمی و تفکراتش زمانی که فرزند و ذخیره ی انقلاب بود احترام قائلیم و البته به همان شکل هم برای آن احمدی نژاد و ایده هایش زمانی که عدالت تنها دغدغه اش بود و در این راه دوست و نصب و سبب و نسبت و سیاست را بر نمی تافت عزیز می دانیم. ما نه از دوست داشتن آن موقع هاشمی پشیمانیم و نه از دوست داشتن آن موقع احمدی نژاد پریشان! فقط ما گذشته ی افراد را ضمانتی برای حال و آینده نمی دانیم، اصلاً ما خودمان به خودمان و آینده ی خودمان هم مشکوکیم! چه رسد به این سیاسیون!
ما نه آن موقع که هاشمی را دوست داشتیم برای خودِ هاشمی بود، نه آن موقع که دشمن داشتیم! نه آن موقع که احمدی نژاد را ستایش می کردیم برای خودِ احمدی نژاد بود و نه الان که انتقاد می کنیم! نه بر اساس حرف احمدی نژاد دشمن هاشمی شدیم و نه بر اساس حرف هاشمی دشمن احمدی نژاد! ما چشممان به راه است! چشممان به انقلاب و است و رهبرانش! ما هر که را که در این مسیر بود تایید می کنیم و هر که را که با آن زاویه پیداکند تاییدمان را از او بر می داریم! به همین راحتی!! ما سی و اندی سال است که یادگرفته ایم پشت نام ها حرکت نکنیم! تا با تغییراتشان گیج شویم! یادگرفته ایم که روی اسامی تعصب نداشته باشیم تا با تغییراتشان عصبی شویم! ما مسیرمان مسیر انقلاب و امام و رهبر است! سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم را شعار راهمان قرار داده ایم! ما حفظ انقلاب و اسلام را از اوجب واجبات می دانیم و بر اساس آن است که برنامه ریزی و عمل می کنیم!
ما روی این گذشته که فلان کس روزگاری نخست وزیر امام یا سرباز امام و یا منتخب امام و یا یاور رهبر بود، آن قدر حساب نمی کنیم تا الانشان را نتوانیم تشخیص دهیم و باور کنیم! پس سوءاستفاده ممنوع! کسی حق ندارد گذشته ی سیاه خودش را با حال سیاه کسی دیگر توجیه کند! همه باید دنبال هدایت برویم حتی اگر گمراه باشیم، همه باید از تعداد زیاد هدایت یافتگان مشعوف باشیم نه این که برای توجیه گناه هایمان از زیادشدن گمراهان شاد گردیم، اگر چنین شدیم باید چند برابر احساس خطر کنیم چرا که پل پشت سرمان را خراب کرده ایم، و اصولاً همین خصلت است که تکلیف گمراهان را روشن می کند که آیا قابل هدایتند و یا نه؟! گمراهی که دوست دارد از گمراهی درآید عاشق راستین امام زمان و منتظر واقعی ظهور است و این ادعا برای گمراهی که از گمراهی اش و گمراهی سایرین خوشنود است یک لاف زشت و زننده است! پس لطفاً کسی از گمراهی دیگران سوءاستفاده نکند!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/6/1
10:1 ص
دوباره لازم دیدم تا در باب این که چرا این وبلاگ سلمان علی (ع) شد، انگشت فرسایی کنم تا پاسخی باشد برای دوستانی که قبلاً دلیلش را نخوانده اند:
آن قدر انسان های مدعی ولایت مداری و بصیرت داشتن دیده ایم که خط و ربطشان 180 درجه باهم متفاوت بوده است، آن قدر کسانی را دیده ایم که در عین حال که مدعی ولایت مداری بوده اند چونان دشمن بر یکدیگر تاخته اند، آن قدر کسانی را دیده ایم که از بس مدعی بصیرت بوده اند خود را از فرط بصیرت داشتن دلسوزتر از ولایت دانسته و این چنین کسانی را دیده ایم که ادعای بصیرت و ولایت مداریشان آنان را به پیشی گرفتن از ولایت کشانده است! آن قدر کسانی را دیده ایم که از بس که خود را ولایت مدار و دوست دار ولایت یافتند، در باب دفاع از ولایت، به حریم ولایت هم رحم نمی کنند.
شاید اگر الگویی در باب ولایت مداری و بصیرت نداشتیم، سرگشتگی ها را می شد توجیه نمود اما وقتی سلمان فارسی علیه الرحمه اینچنین ولایت مداری و بصیرت را با یکدیگر عجین کرده است که نمی توان بین این دو فرقی گذاشت چگونه می توان این آشفته بازارها را دید و حرفی نزد؟
حضرت سلمان آن قدر ولایت مدار بود که حتی بر حسب ظاهر نیز دوست داشت پا جای پای حضرت علی علیه السلام بگذارد و آن قدر بصیر بود که گویی هر آنچه می کند را نه از باب اطاعت محض که از دریچه ی عقل نیز به صحت آن ایمان دارد، سلمان فارسی آنچنان در علی عجین شده بود که از علی جدا نبود، اگر کلامی از او می شنیدی، می توانستی کلام معصوم بدانی و اگر عملی از او می دیدی می توانستی عمل معصوم بخوانی؛ این اوصاف بود که سلمان از نقل حضرت زهرا علیها سلام "منا اهل البیت" است. سلمان فارسی تجلی ولایت مداری و بصیرت بود و ما که بعضا به ایرانی بودن خود افتخار می کنیم، ذره ای از وجود چنین الگویی را در خودمان متبلور نمی کنیم.
در این وبلاگ سعی من (البته به قدر عقل و ایمانم) این بوده که بصیرت و ولایت مداری را به هم نزدیک نمایم و به همین دلیل هر کسی را که نتواند و یا نخواهد این دو را با هم جمع کند، مورد انتقاد قرار خواهد گرفت، خواه حاج منصور و حاج سعید باشد و خواه مشایی و جوانفکر و لاریجانی و مطهری و احمدی نژاد و ... و هر کسی را که بتوان این دو صفت را به نحو مطلوب با هم جمع نماید مورد تقدیر خواهد بود.
در ادامه شعری از آقای علی سعادتی تقدیم تان می کنم:
هر کجا حرفی ز عشق و همدلی است صحبت از خورشید بی پایان علی است
شیعه با نام علی آزاده است شیعه در راه علی جان داده است
مردم سلمان مسلمان علی است ملت ایران چو سلمان علی است
خانه ای بی نام او پیدا نشد هیچکس بی مهر او برنا نشد
نام او وزن حیات و زندگی است عشق او اوج خلوص و بندگی است
سرو اندر سایه اش آرام یافت جبرئیل از محضرش اکرام یافت
بی ولایش زندگی بیحاصل است بی جمالش عالمی آب و گل است
این ولایت با ولایت زنده است با خمینی و علی پاینده است
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/3/3
12:52 ص
شنیده شده برخی کسانی که طی سالیان اخیر, خانوادگی بدعت گذار بدترین انواع ولایت گریزی بوده اند و بعضاً از ولایت نیز گریخته اند, نامه نگاری کرده اند که "دیدی ما نسبت به جریان انحرافی هشدار داده بودیم و شما جدی نگرفتید". اینان که تا کنون هیچ اشاره ای به جریان انحرافی نکرده بودند, انگار خودشان را و جریان های منحرف وابستگان و آقازاده های خود را فراموش کرده اند و این چنین دلیل ولایت گریزی خود را بصیرت بیش از حد و یا قدرت پیش بینی شدید خود دانسته و عذری بدتری از گناه آورده اند و این گونه, نامه های بی سلام و والسلامشان, به نامه های مشابه دیگر از همان نوع تبدیل شده است. آقای حسین قدیانی مطلبی در پاسخ به این جریان آورده اند که تقدیم می گردد:
نمیدانم چرا هر وقت میخواهم مشخصا درباره آقای رفسنجانی چیزی بنویسم، دست و دلم میلرزد. به همان اندازه که احساس میشود خاندان ایشان از نوعی مصونیت قضایی برخوردارند، هزینه نقد متهمان این خانواده آنقدر بالاست که بعضا مترادف با «شلاق» میشود. این نکته داغ کمی نیست، اما نظام مقدس جمهوری اسلامی بنا بر هر مصلحتی، نهفقط با «م. ه» و «ف. ه» کاری ندارد، بلکه صلاح دیده است از خاندان هاشمی در برابر کسانی که نازکتر از گل به ایشان میگویند، تمام قد دفاع کند. با این همه نمیدانم از چهرو اعضای این خانواده گاهی نمکدان میشکنند و از منافقین دعوت میکنند که بریزید در خیابانها؟! من که خود عاشق جمهوری اسلامی هستم، لازم میدانم بر دهان کسانی که تملق نظام میکنند، خاک بپاشم، الا اینکه آن شخص، آقای رفسنجانی و آقازادههایش باشند. یعنی طبیعیترین اتفاق در نظام ما این است که خاندان هاشمی تملق جمهوری اسلامی بگویند. تملق، دندان لقی است که باید آن را کشید، اما خاندان هاشمی بر فرض که روزی بخواهند چاپلوسی نظام را بکنند، هیچ نباید بر ایشان خرده گرفت، از بس که این رخداد طبیعی مینماید. آنچه غیرطبیعی است، این است که خانواده هاشمی، نهفقط تملق جمهوری اسلامی نمیگویند، بلکه «نامه سرگشاده» هم مینویسند. نهفقط نامه سرگشاده مینویسند، که تلویحا و تصریحا خواهان ابطال رای اکثریت میشوند. نهفقط رای ملت را نمیپذیرند، که دعوت به هرج و مرج میکنند. نهفقط دعوت به هرج و مرج میکنند، که به «خرید» هم علاقه زیادی از خود نشان میدهند. نهفقط زیاد خرید میکنند، که در نماز جمعه «خطبه دفاع از فتنه» میخوانند. نهفقط مواضع دشمن شادکن اتخاذ میکنند، که نظرشان هنوز هم همان مواضعی است که در نماز جمعه گرفتهاند. نهفقط بر همان مواضع ایستادهاند، که «دیدید گفتم» هم میگویند. نهفقط «دیدید گفتم» میگویند، که زمینه حمایت معاندین از خودشان را فراهم میکنند. نهفقط جریانهای مختلف ضدروحانیت از قبیل داریوش همایون از دوستان ایشان تعریف میکنند، که با جریان انحرافی هم بی سَر و سِر نیستند. نهفقط عناصر اصلی «جریان مذکور» دور و بریهای این خانوادهاند، که جریان منحرف سران فتنه هم همسایههای ایشاناند. نهفقط موسوی و کروبی و خاتمی از هاشمی زبان به مدح باز میکنند، که متهمان این خاندان از کشور فرار میکنند. نهفقط «م.ه» فراری است، بلکه رتق و فتق امور دانشگاه آزاد را هم میکند. نهفقط شعبه لندن را سر و سامان میدهد، که موقع بازگشت به کشور، قوه محترم و مظلوم قضائیه نباید کاری با وی داشته باشد. نهفقط مصونیت قضایی شامل حال آقازاده فراری باید باشد، که از ایشان باید مثل قهرمانان استقبال شود. نهفقط «م. ه» آدم خیلی خوبی است، که همه خاندان هاشمی افراد برجسته و مهمی هستند. نهفقط مهم و برجسته هستند، که «استوانه نظام» هستند. نهفقط استوانه نظام هستند، که نسخه آشوب برای بعد از انتخابات میپیچند. نهفقط جرقه فتنه را میزنند، که در میدان عمل هم پای کارند. نهفقط برجی، کاخی، پولی، پلهای به نام خاندان هاشمی نیست، که از همان قبل انقلاب وضعشان خیلی خوب بود. نهفقط از همان قبل انقلاب خیلی اوضاع خوبی داشتند، که انقلاب برای به ثمر نشستنش و جمهوری اسلامی برای ادامه حیاتش تا خرخره به ایشان بدهکار است. نهفقط جمهوری اسلامی به خاندان هاشمی بدهکار است، که ما هم به هاشمی و خاندان هاشمی بدهکاریم و همین که الان دارد دست و دلم میلرزد، ادای بخشی از این دین است.
قبل از ادامه بحث، حتما میخواهم به 2 نکته اشاره کنم:
یک:
اگر همین الان که نقد جریان مذکور سخن هر کوی و برزنی است، یکی از من بپرسد با کدام یک از حضرات برجسته، بیش از همه زاویه داری، حتما میگویم با هاشمی و خاندانش. چرا که شاید دست و دلم بلرزد، اما ایمانم هرگز.
دو:
نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم جریان انحرافی سران فتنه را مورد بررسی قرار دهم، میبینم که آقای رفسنجانی و خانوادهشان مثل کوه پشت فتنهگران ایستادهاند؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم جریان انحرافی عطا مهاجرانی را مورد نقد قرار دهم، میبینم که سرنخ این شخص بوالهوس میرسد به معاونت پارلمانی آقای هاشمی؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم در کف خیابان با جریان انحرافی آشوبگران عاشورا بجنگم، خاندان رفسنجانی جلوی چشمم رژه میروند؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم علیه جریان انحرافی حزب کارگزاران چیزی بنویسم، ناخودآگاه منتقد آقای رفسنجانی و خانوادهشان میشوم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم علیه جریان منحرف حزب مشارکت و سازمان مجاهدین 2 کلمه حرف حساب بزنم، یاد خطبه دفاع از فتنه میافتم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم علیه جریان انحرافی خواص بیبصیرت حرفی بزنم، یاد این جمله نغز و البته خالی از مغز میافتم که کشته شدن هابیل توسط قابیل، تقصیر حرفهای فلانی بود در مناظره؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم منتقد جریان منحرف «عمار با الف» باشم، یاد تملق، ارادت، چاپلوسی و عشق وافر این حضرات، نهفقط به آقای هاشمی، که به خانواده ایشان میافتم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم جریان انحرافی بیعفتی و بدحجابی را مورد سرزنش قرار دهم، یاد «هاشمی 2005» و نیز خاطره تابوشکنیهای «ف. ه» در ساختمان خیابان حجاب، در ذهنم نقش میبندد؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم درباره عدالت و معیشت مردم و جریان منحرف زالوصفتان اقتصادی مطلبی بنویسم، ناگهان فکر بیتالمال میافتم و اینکه اگر «م. ه» چیز دندانگیری به نامش نیست، پس چگونه به آشوبگران عاشورا پولهای کلان میداد؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت فیلم یاد هندوستان نقد جریان انحرافی یقه سفیدها میکند، یاد خاندان آقای هاشمی میافتم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت میخواهم جریان منحرف ضدروحانیت را بکوبم، یاد «روزنامه زن» که توسط «ف. ه» اداره میشد، میافتم؟! نمیدانم چه سری است که هر وقت منتقد هر جریان انحرافیای شوم، و حتی همین امروز که بنا بر نقد «جریان مذکور» گذاشتهام، همچین میشود و عدل میرسم به از ما بهتران؟!... و اما از آنجا که آقای هاشمی خودشان بهتر از من در جریان نسبت مستقیم عناصر جریان مذکور با ایشان هستند، از ذکر مصادیق خودداری میکنم. باورم هست دولت مستقر، اهل خدمت است و جریان مذکور، اهل خیانت. من هر وقت میخواهم از خدمات دولت به نیکی یاد کنم، هیچ ارتباطی میان خاندان هاشمی با سفرهای استانی، هدفمندی یارانهها، افق جدید در انرژی هستهای، عدالتمحوری، نانوتکنولوژی، ماهواره امید، مسکن مهر، رونق بازار و بورس و... نمیبینم، الا اینکه در یک کلام آقای هاشمی با همه این خوبیها یک جا مخالفت کرد و خدمات دولت را «گداپروری» خواند. اما من هر وقت میخواهم جریان مذکور را نقد کنم، دست بر قضا به «فلانی» و «بهمانی» میرسم که از آحاد حزبالله، تنفر دارند، از علامه مجاهد مصباحیزدی بدشان میآید، از اهل ولا کینه به دل دارند، «پابرهنههای پردرد» را برنمیتابند، هوای «برهنههای بیدرد» را دارند و... آری! همچین هم با آقای هاشمی بینسبت نیستند. آقای هاشمی! از جمله این فلانیها و بهمانیها که عنصر بلندبالای جریان مذکور است، یادتان هست مدیران اقتصادی کدام شرکت را به دیدار شما آورد تا به احمدینژاد رای ندهند و به شما رای بدهند؟! آقای هاشمی! بیش از این بخواهم وارد جزئیات شوم، دست و دلم میلرزد، اما ایمانم هرگز نمیلرزد و میتوانم ادعا کنم که عناصر اصلی و همهکاره جریان مذکور، اتفاقا عاشق چشم و ابروی شما هستند.
فقط بحث نسبت نیست. بحث ارادت هم نیست. بحث نوعی ولایت است که این ولایت را شما بر جریان مذکور دارید. کتمان کنید، در نوشته بعدی مجبورم پای ایمانم را بیش از این وارد جزئیات کنم و به شما بگویم که... بگویم که... بگویم که؛ «شما دیگر نفرمایید آقای هاشمی!»
***
این روزها آقای رفسنجانی و خاندانشان، محرمانه و غیرمحرمانه زیاد نامه مینویسند و بیشتر از آن، موضعگیری میکنند. تمام حرف حساب ایشان خلاصه در یک جمله میشود که؛ «ما قبلا به شما تذکر داده بودیم، اما شما گوش نکردید و الان به همان حرفهای ما رسیدید». در این بخش از جناب آقای رفسنجانی چند سوال دارم:
یکم: شما دقیقا چه زمانی و چه چیزی را به ما تذکر داده بودید؟! آیا جز این بوده است که تذکرات قبلی شما بیش از آنکه نقد جریان مذکور باشد، شورش اشرافیت علیه اکثریت بوده است؟! آیا نامه سرگشاده، تذکر در باب جریان انحرافی بود یا شمشیر کشیدن علیه مردمسالاری یا دموکراسی؟!
دوم: آیا همه تذکرات قبلی شما به ما خلاصه در ابطال انتخابات نمیشود؟!
سوم: آیا منظورتان از تذکرات قبلیتان به ما، این نبود که به ما تذکر داده بودید سفرهای استانی و رفتن هیات دولت در قلب فلان روستای لب مرز، گداپروری است؟!
چهارم: آیا تذکر قبلی شما به ما درباره خیانتهای جریان مذکور بود، یا خدمات دولت؟!
پنجم: میشود بگویید آن زمان که نگارنده نوشت: «نوشتیم احمدینژاد، خوانده شد...»، شما از جریان مذکور کدام انتقاد را ولو در لفافه مطرح کردید؟!
ششم: میشود بگویید که کدام رفتار و گفتار از ناحیه شما و خاندانتان باعث شده یکی از مهمترین دلایل پیروزی هر نامزدی در انتخابات، این باشد که بیش از دیگری با حضرتعالی و خانواده محترم مرزبندی کند؟!
هفتم: اگر ممکن است بیان کنید چرا امثال من، بیشتر میپسندند که جنابعالی را از زاویه جمهوریت و مردمسالاری نقد کنند تا اسلامیت؟!
هشتم: میشود بیان کنید به کدام دلیل به هیچ کدام از مواضع شما در نماز جمعه عمل نشد اما نه تنها در ایران قیامت نشد، که حتی شیخ دیپلمات هم علیه سران فتنه موضعگیری کرد؟!
نهم: اگر ممکن است بفرمایید مخاطب نامه سرگشاده شما جریان مذکور بود یا دولت؟! این را هم لطف کنید و در ذیل همین سوال، جواب دهید؛ شما در نامه سرگشاده به دولت سلام نکردید یا به حکومت؟!
دهم: بفرمایید که چرا و به چه دلیل، مردم مدتهاست به شما پستهای انتخابی نظام مقدس جمهوری اسلامی -نه سمتهای انتصابی!- را تعارف نمیزنند؟!... و باز این پرسش؛ چرا منتخبان ملت در خبرگان رهبری هم عاقبت به سیاق تودههای ملت عمل کردند و در شما کفایت لازم برای ریاست بر مجلس حساس، مهم و صدالبته انتخابی خبرگان رهبری را ندیدند؟!
یازدهم: میشود بگویید چرا آن زمان که ما داشتیم از خرافهگرایی انتقاد میکردیم، شما به جای آنکه مثل ما متذکر این انحراف باشید، خودتان دم به ساعت خوابهایتان را برای این و آن تعریف میکردید؟! سوال دیگر. آیا اتکای بیش از حد به خواب و رویا، از نظر حضرتعالی مصداق خرافهگرایی هست یا خیر؟!
دوازدهم: از شما با ملاک خمینی پرسش مشخصم این است؛ امام راحل ملاک را «حال فعلی» افراد میدانستند. آیا اگر بر اساس همین ملاک، مردم به شما یا دوستداران شما رای ندادند، حتما تقلب شده است؟! آیا بر اساس آموزههای حضرت روحالله، میزان رای مردم است یا رای اشراف؟! آیا در صورتی که رای مردم با رای اشراف تضاد داشت، میتوان فتنه 88 را با نامه سرگشاده کلید زد؟!
سیزدهم: از شما با ملاک خامنهای پرسش مشخصم این است؛ حضرت عشق -که تمام مسؤولان جمهوری اسلامی، اعم از سران قوا و منجمله خود شما انشاءالله توفیق رفیق راهتان شود و فداییان حضرت ماه شوید- ملاک را نه اشخاص، که «کار» میدانند. از شما سوال میپرسم که خانواده محترم، مثلا در همین سال «جهاد اقتصادی» به جز خریدهای سرکار خانم «ف. ه» چه کردهاند؟!
چهاردهم: گیرم که احمدینژاد، بد. سوال مشخصی دارم از شما. اگر مردم بنا به هر دلیلی به یک آدم بد رای دادند، آیا تذکرات قبلی شما پیچیدن نسخه دیکتاتوری برای نظام مردمسالار ما نبود؟!... و آیا وقتی قانون، و از آن بالاتر رهبر هست، باید طبق قانون عمل کرد یا چنان عمل کرد که شما و خاندانتان کردید؟!
پانزدهم: گیرم که جریان مذکور، بد. شما بفرمایید تا به حال کی و کجا مشخصا در نقد این جریان سخنی گفتهاید؟! نیز بفرمایید علیه این جریان بیشتر سخنرانی و عملرانی داشتهاید یا علیه رای اکثریت؟!
شانزدهم: جریان مذکور کلکسیون رنگارنگی از انحرافات است. بفرمایید این جریان کدام انحراف را دارد که دوستان شما آن را ندارند؟!
هفدهم: شما معتقد هستید آن زمانی که داشتید پیچش مو میدیدید، ما از دیدن مو عاجز بودیم. بر فرض که ادعای شما درست باشد. از شما میپرسم؛ آیا ممکن است کسی تا این حد پیشگوییهایش درست باشد، اما نتواند پیشبینی کند که مردم اصولا به هاشمی و طرفدارانش سالهاست که رای نمیدهند؟! در ذیل همین سوال این را هم میخواهم از شما بپرسم؛ آیا این از پیش گفتن شما، مصداق پیشگویی هست یا نیست؟! و اگر هست، آیا استثنائا این پیشگویی، ترویج خرافهگرایی محسوب نمیشود؟!
هجدهم: امام راحل که سالگرد رحلتشان نزدیک است، همواره معتقد بودند «هر چه فریاد دارید، بر سر آمریکا بکشید». نیز موکدا توصیه داشتند که «پشتیبان ولایتفقیه باشید». بفرمایید عملکرد شما و خانواده محترم درباره این 2 تذکر امام چه بوده؟!
نوزدهم: از آنجا که در مثل مناقشه نیست، از شما سوال میکنم آن مان که طلحهًْ، طلحهًْالخیر بود و زبیر، سیفالاسلام و شمر، جانباز امام علی و... آیا شما باز هم آینده این افراد را پیشگویی میکردید، یا مثل معصوم علیهالسلام، از کمکهای ایشان و خدماتشان برای جبهه حق بهره میگرفتید؟! نیز از شما میپرسم آیا میشود به صرف پیشگویی، ملاک را حال آینده افراد دانست؟!
بیستم: آیا بد بودن جریان مذکور، «م. ه» و «ف. ه» و نامه سرگشاده را تطهیر میکند؟!
بیست و یکم: فکر میکنید چرا همان اصلاحطلبانی که علیه شما «عالیجناب سرخپوش» را نوشتند، حال در مقام دفاع از شما و خاندانتان بلند شدهاند؟! آیا هدف آن حملات بیرحمانه و این حمایتهای امروز، از نظر شما که فردی سیاسی و سرد و گرم چشیده روزگار هستید، به نظر نمیرسد تضعیف جایگاه ولایتفقیه بوده باشد؟! اگر اینگونه نیست، تحلیل شما چیست؟!
بیست و دوم: شما روزگاری در نماز جمعه گفته بودید که این غربیها مثل گاو تحلیل میکنند. آیا الان هم تحلیل این غربیها را مثل گاو میدانید؟! من اگر بخواهم خودم به این پرسش آخر جواب بدهم، هنوز هم معتقدم غربیها مثل گاو تحلیل میکنند که گمان میکنند با مشتی وطنفروش مثل موسوی و خاتمی و کروبی و آقازادهها و جریان مذکور میتوان جمهوری اسلامی قلابی را جایگزین جمهوری اسلامی انقلابی کرد.
***
جناب آقای هاشمی! شما دیگر نفرمایید... شما را اگر قرار بر موضعگیری است، یک کلام بگویید «م. ه» الان کجاست و به چه دلیل متواری است. شما به جای این حرفها، از دلیل علاقه مفرط «ف. ه» به خرید برای ما بگویید. از این حرفها بزنید. از این یکی حرفها نزنید، چرا که شما برای نقد هیچ جریان منحرفی در این کشور صاحب صلاحیت نیستید. اصولا رطب خورده، منع رطب کی کند؟! ما تا الان هم زیاد احترام شما را نگه داشتهایم؛ به 2 حرمت. یکی سابقهتان و دیگری به احترام رهبر انقلاب. خامنهای برای ما اما همان خمینی است. پدران ما توی دهان مخالف خمینی زدند، دمشان گرم، ما هم میزنیم توی دهان مخالفان خامنهای. یعنی میزنیم توی دهان آمریکا و اسرائیل. شما مخالف ما هستید. ما هم مخالف همه جریانات مذکور. شأن حضرت ماه بسی بالاتر از این حرفهاست که هر نامهای را جواب بدهد. امام هم هر نامهای را جواب نمیداد. آقای هاشمی! تا ما ستارههای حضرت ماه هستیم، دشمن خامنهای فقط در «اتاق بیضی» نشسته است. شما اگر گاهی خواب خوبان را میبینید، ما در بیداری، و در حسینیه امام خمینی، خمینی را میبینیم. خامنهای برای ما همان خمینی است، اما با این تفاوت که ما اجازه نمیدهیم جریانات انحرافی به این یکی امام هم جام زهر بدهند.
پس آقای هاشمی! شما دیگر نفرمایید... جمهوری اسلامی، جز رئیسجمهور فعلی، روسایجمهور دیگری هم دیده است. این مسائل اصلا مهم نیست. هیچ و پوچ است. نمک خوردن و نمکدان شکستن، کار خوبی نیست، اما چون «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند» همچین هم کار مهمی نیست، ولو آنکه در دولت اصلاحات و سازندگی هم مسبوق به سابقه باشد.
پس آقای هاشمی! شما دیگر نفرمایید... اگر هم میخواهید بفرمایید، بفرمایید ببینم اصلیترین شعار ملت در یومالله 9 دی چه بود؛ این را بفرمایید!
89/11/23
10:31 ع
صراط - سید حسین علوی
شامگاه چهارشنبه بیستم بهمن 89 اتفاق عجیبی رخ داد که پیچیدگی حقایق پشت پرده آن بسیاری از صاحبنظران را به خود مشغول داشته است. ماجرا مربوط به برنامه مهم و بصیرت افزای «دیروز، امروز، فردا» بود. برنامه ای که شهرتش را مدیون اتخاذ مواضع شفاف و صریح در برابر فتنه 88 است. اما اتفاق عجیبی که ملت ایران را شوکه کرد؛ حضور شخصی در این برنامه بود که بی تردید باید او را بخش غیرقابل انکاری از پازل فتنه سال گذشته دانست! کسی که با اتخاذ مواضع دوپهلو و بعضا حمایت آشکار از فتنه گران، موجبات خرسندی عناصر سازمان سیا را فراهم آورد.
آقای محسن رضایی کاندیدای شکست خورده انتخابات ریاست جمهوری اخیر که در روزگار فتنه، ضمن ایراد تردید در صحت انتخابات، مطالبات فتنه گران را تامین می کرد، حالا به برنامه «دیروز، امروز، فردا» آمده بود تا بر بصیرت ملت بیافزاید! اما در این زمینه گفتنی هایی هست که در ادامه بدانها اشاره خواهد شد.
1- قبل از ورود به مباحث سوال برانگیزی که وی در این برنامه زنده تلویزیونی مطرح کرد لازم است پرونده بی بصیرتی های ایشان در ایام فتنه بازخوانی شود. آقای رضایی پیش از انتخابات اخیر در یک همنوایی آشکار با کروبی و موسوی (سران فتنه 88) ضمن طرح ادعای بحرانی شدن اوضاع کشور به دلیل ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، رسما در فیلم تبلیغاتی خود مدعی شده بود: «دیگر آن دوران دهه اول انقلاب گذشته است که بخواهیم آن قیافه های سیاسی را از خودمان در دنیا در بیاوریم و ادعا کنیم که ما یک طرحهایی برای کل عالم داریم»! این اظهارات در حالی بیان میشد که علیرضا نوری زاده (جاسوس سیا) در همان ایام ضمن حمایت آشکار از محسن رضایی وی را یک ناسیونالیست تمام عیار و وطن پرست واقعی خوانده و از وی به خاطر اینکه «قادر است برخلاف سیاستهای رسمی نظام جمهوری اسلامی اظهار نظر کند» تقدیر می نمود!
اما سرنوشت انتخاباتی آقای رضایی نهایتا با کسب 300 هزار رای بالاتر از آراء باطله نشان داد که مردم در اقبال به ایشان همچون مهدی کروبی سنگ تمام گذاشته اند! لکن متاسفانه فقر بصیرت در این سیاستمدار با سابقه، به جای عبرت گرفتن از عاقبت پشت کردن به راه ملت، منتهی به همگامی وی با فتنه گران در حوادث پس از انتخابات شد. رضایی با مطرح کردن ادعای تقلب در شمارش آراء، اقدام به شکایت از طریق شورای نگهبان نمود. اما با مصاحبه رسمی سخنگوی شورای نگهبان پس از بازشماری آراء وی، مشخص شد که آراء او کاهش نیز یافته است!
رضایی در گام بعدی ضمن تکرار ادعاهای فتنه گران، با هدف افزایش فشار به نظام، طی نامه ای خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشت: «از رهبر معظم انقلاب اسلامی خواستارم صرف نظر از رقم اعلام شده به عنوان آراء اینجانب، نسبت به دغدغه هایی که موجب تشویش اذهان مردم فهیم ایران شده است از هر طریق که صلاح میدانند برای رفع این نگرانیها همانند گذشته فصل الخطاب شوند.» و این دقیقا همان مطالبه ای بود که فتنه گران در راستای غبارآلودتر شدن فضا، توقع آن را از محسن رضایی داشتند.
رضایی تا روزی که سیلی محکم ملت زیر گوش فتنه گران نواخته شد به همین مسیر ادامه داد. اما در نهم دی ماه 88 که شمشیر ملت بر در خیمه معاویه های دوران رسید، به ناگاه فتنه جدیدی عیان گشت؛ «دعوت ولایت به حکمیت»! فتنه ای که اجرای آن برعهده محسن رضایی نهاده شده بود! رضایی در شرایطی که سرکرده بدبخت فتنه گران، حرامیان عاشورای 88 را «ملت خداجو» نامیده و مردم ایران در 9دی یکصدا شعار مرگ بر او را فریاد زده بودند، بلافاصله پس از حماسه 9 دی با انتشار نامه ای سرگشاده خطاب به مقام معظم رهبری نوشت: «عقب نشینی آقای میر حسین موسوی از انکار دولت آقای احمدی نژاد [دروغ مسلّمی که هیچ سندی برای آن وجود نداشت] و پیشنهاد سازنده(!) ایشان به اینکه مجلس و قوه قضاییه به وظایف قانونی خود در قبال پاسخگو کردن دولت عمل کنند، هر چند دیر هنگام بود، ولی می تواند سر آغاز یک حرکت وحدت بخش در جبهه معترضین با دیگران باشد. صدور پیامی از سوی حضرتعالی و یا رهنمودهایی در یک سخنرانی میتواند حرکت جدیدی که برای وحدت ، همدلی، برادری ،گذشت و ایثار در جامعه شروع شده را تقویت و استمرار بخشد تا ازشروع فعالیت افراط گرایان جلوگیری و دشمن کمین کرده را ناامید سازد.»
نامه بی ادبانه رضایی که با هدف فشار به رهبر مظلوم انقلاب، به صورت سرگشاده منتشر شده بود، هرچند موجبات خشم ملت رشید و بصیر ایران را فراهم آورد اما بی محلی آشکار حضرت آقا به نامه پراکنی این سیاستمدار بی بصیرت ثابت کرد که چه فاصله طولانی ای میان وی و توده های مردم حزب اللهی و ولایی ایران وجود دارد.
2- آنچه در بالا به اجمال آمد، گوشه ای از ادله غیرقابل انکاری بود که می شد در بی بصیرتی آقای رضایی و رفوزگی قطعی وی در آزمون فتنه88 اقامه کرد. با این وصف می توان میزان بهتی که پس از مشاهده تصویر محسن رضایی در برنامه «دیروز امروز فردا»، در چهره های معصوم بینندگان شبکه 3 سیما خشکیده بود را تصور کرد. اما از سوابق آقای رضایی که بگذریم، مطالبی که وی در این برنامه مهم به زبان آورد نیز درخور تامل بسیار است.
الف) نگارنده بسیار متاسف است از اینکه موظف است برنامه موثری چون «دیروز امروز فردا» را به خاطر پخش اظهارات این سیاستمدار فاقد بصیرت، در حمایت از فتنه گران ملامت کند. محسن رضایی دو شب مانده به 22 بهمن ضمن حمله به سیاست اصولی نظام در برخورد با فتنه گرانی که در اقدامی غیرقانونی به خیابان آمده و خواهان بدعت ابطال انتخابات بودند، مدعی شد: «اینها یک اعتراض اجتماعی بوده و برخورد غلط نظام، آن را تبدیل به یک اعتراض سیاسی کرد (!) باید بستر قانونی برای انجام این اعتراضات به وجود می آمد ولی چنین نشد» !
ب) رضایی در ادامه پس از حمایت از پروژه مشکوک گفتگوی تمدنها که فرح پهلوی در دهه پنجاه شمسی آن را شروع کرد و توسط خاتمی (به عنوان یکی از سران فتنه 88) در اواسط دهه هفتاد شمسی پی گرفته شد، اقدام به بزرگ نمایی قدرت نظامی آمریکا نمود! وی که گویا در سالهای اخیر، مفتون پروپاگاند رسانه ای آمریکا و صهیونیستها در ماجرای مضحک حمله به ایران شده بوده، با طرح این ادعای دروغین که «آمریکا در سالهای اخیر، سه بار آماده حمله به ایران شده بوده» تلاش کرد تا در شرایطی که آمریکا مبدل به شیری بی یال و دم و اشکم شده است، بازهم این موجود بی ارزش که امام (ره) فرمودند هیچ غلطی نمی تواند بکند را ، دو شب مانده به 22 بهمن بزرگ نمایی کند!
ج) نکته دیگری که موجبات طرح سوالات جدی را از برنامه موصوف فراهم ساخت، انتشار اسناد خیلی محرمانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی توسط محسن رضایی بود! رضایی فرمان تشکیل سپاه فرودگاه ها را که در سربرگ آن با مهر درشت نوشته شده بود «خیلیمحرمانه» رسما جلوی دوربین برنامه زنده تلویزیونی برد تا با توسل به گذشته، بی بصیرتی امروز خود را انکار نماید. اما به راستی برخورد متولیان امنیتی کشور با اقدام فوق چه خواهد بود؟ آقای رضایی امروز چه مسئولیتی در سپاه پاسداران دارند؟ به چه حقی هنوز دسترسی به اطلاعات خیلی محرمانه کشور دارند؟ مسئولیت انتشار اسناد خیلی محرمانه نظام با کیست؟ آیا تا این حد هرکی هرکی است که هر فرد غیر مسئولی می تواند سند خیلی محرمانه سپاه را جلوی دوربین برنامه زنده تلویزیون آورد؟ راستی ناظرین پخش شبکه 3 حالشان خوب است؟! برادران خبر دارند که آقای رضایی قبل از پخش برنامه این سند را تحویل اتاق فرمان داده بوده تا از طریق ال سی دی بزرگ نصب شده در استودیو، سند مذکور، با وضوح هرچه تمام تر به چشم بینندگان بیاید؟ چطور هیچکس مهر به آن بزرگی «خیلیمحرمانه» را ندیده است؟!
د) دیگر از این می گذریم که اظهارات آقای رضایی مثل همیشه شدیدا متاثر از خوی «خودبزرگ بینی» ایشان بود. وی همچون گذشته، در این برنامه نیز تلاش کرد تا ظهور سرداران بزرگ و البته جوان دفاع مقدس را مدیون میدان دادن محسن رضایی به جوانان معرفی کند! هرچند آقای رضایی بازهم مطابق معمول، اشاره ای به سن و سال خودش در سالهای دفاع مقدس نکرد!
در پایان جای طرح یک پرسش جدی وجود دارد و آن اینکه؛ مسئول دعوت از چنین سیاستمدار فاقد بصیرتی در مهمترین میزگرد سیاسی سیما که پس از فتنه 88 وظیفه افزایش بصیرت مردم را برعهده داشته و دارد کیست؟ آیا کسی پاسخگوی این دهن کجی آشکار به ملتی که در حماسه تاریخی 9 دی 88 چشم فتنه را کور کردند، هست؟ و آیا در صورتی که حتی یک نفر از بینندگان این برنامه، به خاطر اظهارات غیرمسئولانه این سیاستمدار بی بصیرت به انحراف کشیده شود، متولیان محترم سیما حاضرند مسئولیت آن را برعهده گیرند؟
89/11/21
10:42 ع
یوم الله حاصل چیزی نبوده و نیست جز بصیرت، و هر جا که بصیرت وجود داشت، یک یوم الله هم پدید آمده است. اصلا یوم الله یعنی روز خدا و روز خدا برای کسی که بینایی ندارد هیچ معنایی ندارد!
بصیرت یعنی دیدن و دیدن وقتیست که چشم را از نور محروم نباشد. چشم دل وقتی نور را می بیند که به مصداق قرآن کریم، کور نشده باشد، دل وقتی درک می کند که مهر نشده باشد، گوش وقتی می شنود که کر نشده باشد. بصیرت یعنی چشم دل انسان بگردد به دنبال نور هدایت، یعنی انسان از نور روی نگردان نشده باشد. هدایت از قرآن که نور است حاصل می شود، از کلام معصوم، از منبر، از ایمان؛ باور کنید که دشمن به سمت مؤمن نور نمی تاباند، سایه می افکند. باور کنید شبکه های ماهواره ای استعمار نور نمی تاباند، این ها سیاهچاله اند، نور را می خورند.
دوستان من، دوستان ندیده و دیده ام! بصیرت را با ظلمت نمی شود یافت، برای دیدن باید تاریکی را روشن کرد و یا لااقل از تاریکی به روشنایی گریخت. نباید به تاریکی عادت کرد، چشم و گوش و دلی که به ظلمت عادت کند، به فرموده ی قرآن کور و کر و مهر می شود. محتوای وجود را باید از نور ایمان، از نور قرآن و از نور حق پرکرد، آن وقت اگر کسی مفهوم بصیرت را قبول نکرد، هر چه خواست، واقعا هر چه خواست به من بگوید.
اگر کسی می خواهید به آنجا برسید که به مصداق قرآن کریم همه ی حرف ها را گوش کند، تا انتخاب کند، پس اول مؤمن باشد، چرا که آن آیه برای مؤمنان است، اگر خواص مؤمنان را کسی می خواهد بداند، به قرآن و نهج البلاغه رجوع کند، آن وقت خودش از تاریکی گریزان می شود، از بی بی سی، از س ان ان و فارسی وان و...؛ باور کنید که اینها نور حقیقت، نور ایمان، نور حجاب و نور غیرت را می خواهند خواموش کنند که البته به قول خداوند نمی توانند و اگر چه نمی توانند نور ایمان را خاموش کنند ولی می توانند مردم را از نور محروم کنند و اصلا 2000 کانال ماهواره ای نمی تواند وقتی برای خدا و نماز و قرآن و دعا و مسجد بگذارد؟! اگر کسی سراغ دارد به ما هم نشان بدهد!
آری 22 بهمن تجلی با بصیرتان است، همانطور که 9 دی بود. بصیرت یعنی دیدن، دیدن پنجه ی شیطان! دندان استکبار! و البته بصیرت یعنی هم دیدن و هم به نمایش گذاشتن! نمایش قدرت و اقتدار انقلاب اسلامی ایران!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
89/9/21
1:48 ص
ماهمه میدانیم که امام زمان ظهور می کند تا اسلام ناب محمدی را دوباره برپاکند و آن قدر در آن زمان جامعه دینداران دچار بدعت شده است که برخی میگویند امام زمان دین جدیدی آورده است؛ اما اگر انسانی اهل قرآن و نهج البلاغه و روایات و پیروی از علما باشد، از دین منحرف نخواهد شد. پس امام زمان میآید تا دین خدا را زنده کند با تمام اصولش و فروعش: جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و حجاب و خمس و زکات و نماز و روزه و تولی و تبری و....
قبلا همهی ما این مفهوم انتظار را که یعنی جامعه را برای ظهور حضرتش آماده کنیم شنیده ایم، اما چیزی که می خواهم بگویم فراتر از این است. ما هرکدام به خصائلی خوی کردهایم و از برخی مسائل روی برگرداندهایم، بسته به اینکه این خصائل و مسائل مورد تایید و یا تقبیح امام زمان باشد، با ایشان در یک راهیم و یا زاویه پیدا میکنیم.
فرض کنید وقتی کسی صحنهای ناپاک را به چشم دید، چند حالت ممکن است برایش پیش بیاید:
1- از آلوده شدن چشمش ناراحت شده و فوراً روی برگردانده و استغفار نماید.
2- فرد نمیتواند فوراً روی بگرداند اما بعد از عبور از آن مکان و زمان احساس پشیمانی کرده و استغفار مینماید.
3- فرد گناهکار نه تنها از دیدن این گونه تصاویر ناراحت نمیگردد، بلکه لذت برده و مزهی آن نیز همیشه در خاطرش شیرین خواهد ماند و بازهم دیدن چنین تصاویری را انتظار کشیده و خود را عامدا در مسیر چنین گناهی قرار میدهد.
حال با فرض اینکه وقتی حضرت حجت قیام میفرمایند، با ابزارهای فرهنگی و حکومتی با کسانی که با بی حجابی و بی عفتی موجب چشم چرانی سایرین میشوند، برخورد مینماید، وضعیت ما در این مورد مشخص میشود. کافیست بدانیم مثلا در همین قضیهی چشم پوشی از نامحرمان در کجای کاریم. اگر ما جزء دستهی اول باشیم مطمئناً از ظهور حضرت حجت قلباً و روحاً در همان ابتدا خوشحال میشویم و آرزوی حضورش را در دل خواهیم پروراند و از ظهورش بهرهی کامل را خواهیم برد، اما اگر از دستهی دوم باشیم، شاید از یاران امام زمان هم بشویم ولی بعید است که از یاران خاص حضرتش باشیم، چرا که قلبمان با درک لذت گناه، بیگانه نیست؛ اما آن چیزی که نگران کننده خواهد بود اینکه از دستهی سوم باشیم و این یعنی ممکن است ما از ظهور حضرتش ناراحت شویم، چرا که مارا از کام دل و هوای نفس باز میدارد و چون به آن عادت کرده و از آن لذت میبریم ممکن است از ظهور حضرتش دلگیر و ناراحت شویم و بسته به میزان دلگیری و ناراحتی ممکن است نسبت به ظهورش بی تفاوت و یا حتی غمگین گردیم.
حال مثال دیگر در مورد امر به معروف و نهی از منکر را میآورم:
1- کسانی را که امر به معروف و نهی از منکر میکنند و از این که کسی آنان را امر به معروف و نهی از منکر کند، ممنون نیز میشوند.
2- کسانی که امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند ولی از آن دلگیر نیز نمیشوند.
3- کسانی که با امر به معرو ف و نهی از منکر مشکل دارند و قلباً اعتقاد دارند چون هر کسی را در قبر خودش میخوابانند، به کسی ربطی ندارد که کس دیگر را امر به معروف و نهی از منکر نماید.
حال همان قضیه که در امر پاکی چشم گفتیم در اینجا نیز صادق است، یعنی بسته به موضع ما در امر به معروف و نهی ا زمنکر میتوانیم از امر به معروف و نهی از منکرِ حضرت حجت خرسند شویم و یا ناراحت شویم و یا حتی لجاجت ورزیده و در برابرش موضع بگیریم.
یا چگونه خاتمی میتواند بی حجاب باشد و در عین حال منتظر واقعی امام زمان هم باشد. مگر ممکن است هم لذت تن نمایی به نامحرم را در دل داشت و هم عشق به منجی را که دشمن بیحجابی است و می آید تا حجاب را برپا نماید.
همین مسئله برای سایر احکام مانند خمس، زکات، تولی و تبری و ... نیز صادق است. آیا میتوان اهل رعایت حدود الهی نبود و یا از اجرای احکام الهی ناخرسند شد و در عین حال آگاهانه منتظر ظهور حضرت حجت ماند. و یا میتوان پس از ظهور از وجود حضرتش لذت کامل برد، در حالی که دلمان از اجرای فرامین الهی فراری است. مطمئن باشید اگر کسی آگاهانه منتظر ظهور امام زمان باشد، حداقل کاری که میکند این است که لذت گناهان را در دلش میمیراند و شیرینی عبادات را به جانش میچشاند به این امید که زمان ظهور، با تمام وجود از یاران حضرت ولی عصر (عج) باشد.
88/11/5
1:26 ع
آنچه که باعث شد تا وبلاگم را سلمان علی (ع) بنامم این بود که حضرت سلمان را مظهر بصیرت می دانم، همانگونه که ایمانش از همه اصحاب پیغمبر و یاران امیرالمومنین سرتر بود. در عشقم به سلمان، ایرانی بودنش، بی تاثیر نیست، اما دلیل اصلی این محبت، این است که وی آنقدر به عصمت نزدیک و محرم به پدران امت بود که حضرت زهرا (س) با وی درد دل می کرد و می فرمود: سلمان منا اهل البیت.
افتخار دیگر که مسئولیتمان را سنگین تر می کند اینکه، حضرت پیغمبر زمانی در بین اعراب مدعی، دست به دوش سلمان کشید و فرمود روزی قوم سلمان، اسلام را یاری خواهند کرد، در حالی که شما آن را رها کرده اید و این، یعنی که پیغمبر خدا نیز روی یاران سلمان حساب کرده اند.ادامه مطلب...
88/10/22
10:57 ع
یادم هست که حدود ده، پانزده سال پیش که حرف از تخلفات هنگفت آقازاده ها و حمایت آقاهای آقازاده ها بود، ما دوستانمان را به دقت در گفتار دعوت می نمودیم و از گناه تهمت و فاصله چهار انگشتی حق و باطل می گفتیم.ادامه مطلب...