91/12/13
11:56 ع
اگر چه در اواخر سال "تولید ملی، حمایت از نیروی کار و سرمایه ایرانی" قرار داریم اما، عملاً توقعات تولید کنندگان و نیروی کار محقق نشد و سرمایه ایرانیان در بخش تولید در امنیت قرار نداشتند و به همین لحاظ سرمایه ها به سمت غیرمثبت سوق یافت. در کنار عدم تحقق نقش دولت با توجه به تشدید تحریم ها، همچنین سوءمدیریت ها، حاشیه سازی ها و تنش های بی فایده داخلی، فقدان دو عامل درونی در صنایع نیز در عدم حصول به اهداف امسال مؤثربود، یکی فرهنگ کار و دیگری مدیریت. فرهنگ کار بحث مجزایی را می طلبد، اما در این مقاله به بحث مدیریت در بنگاه های تولید خواهم پرداخت.
متأسفانه غالب بنگاه های تولیدی در کشور ما به صورت علمی و اصولی مدیریت نمی شوند و حتی فاصله ی مدیریت موجود تا سطح علمی آن قدر زیاد است که نمی توان وضعیت فعلی را حتی رو به رشد توصیف کرد. در کشور ما غالباً مدیریت کارگاه ها، توسط مالکان آن ها انجام می شود و این مسئله موجب گردیده است تا سرمایه داران به واسطه ی سرمایه ی خود، در حیطه ی مدیریت نیز ورود پیدا کنند. اگر چه کسب سرمایه ی حلال از هر راهی که باشد قابل احترام است ولی دلیل نمی شود، اگر کسی مثلاً تاجر یا پزشک خوبی بود، مدیر خوبی هم باشد.
مدیر خوب بودن نیازمند 2 مسئله ی حیاتی است، یکی استعدادهای ذاتی و دیگر علم مدیریت، در حالی که در کشور ما در بسیاری از موارد، افرادی وارد این عرصه می شوند نه استعداد ذاتی اش را دارند و نه علمش را، تنها به ریاست علاقه دارند و مدیریت را نیز ریاست می شناسند.
یک تولید، پایدار نمی ماند مگر این که سنگ بنایش را علمی بنا بگذارند، یعنی انتخاب محصولش برای مدت طولانی مورد نیاز باشد، بازار پسندی داشته باشد، دارای تنوع و قابلیت ارتقا باشد، بین کیفیت، کمیت و قیمت تمام شده محصولات تعادل برقرار گردد، تأمین مواد اولیه اش آسان باشد و خیلی عوامل دیگر که در کتابهای مدیریت دقیقاً به آنها اشاره شده است، اما متأسفانه بسیاری از صنایع ما در همان مرحله ی شروع به کار، این موارد را رعایت نمی کنند، بسیار شاهد بوده ام که صنایع فرسوده و دست دوم کشورهای شرق اروپایی را وارد کرده و یک کارخانه با کلی کارگر راه انداخته اند، اما به دلیل کیفیت پایین، کمیت بالا و ضایعات زیاد، عملاً نمی توانند با تولیدات خارجی رقابت نمایند، در حالی که اگر در همان مرحله ی طراحی و ساخت، امور علمی اجرا شوند، احتمال پایداری، پیشرفت و توسعه ی آن صنعت نیز به مراتب بیشتر می شود.
هیچ تولیدی پایدار نمی ماند، مگر این که بتواند از سرمایه های خود به خوبی استفاده نماید، نه آن قدر در استفاده از آنها زیاده روی کند که مستهلک و فرسوده و خراب شوند و نه این که اینقدر خاک بخورند که زنگ بزنند.
حسن استفاده از سرمایه ی انسانی، خودش یک کار بسیار حرفه ای است، این که شما بتوانید نیروی کار را همدل و همکار خود بنمایید یک گام بزرگ است، در حالی که غالب مدیران طوری مدیریت می کنند که نیروی کار حس بردگی پیدا می کند و چنین نیرویی از فکر و ابتکار و تلاش خود برای تولید مایه نمی گذارد بلکه هدفش این است که باری به هرجهت در کارگاه مشغول باشد و نانی به سفره ی خانواده ببرد. شیوه های صحیح مدیریتی می توانند نیروی انسانی را به مهمترین و اصلی ترین و سودآورترین سرمایه ی یک صنعت تبدیل نماید، جذب نیروی مناسب، حفظ آنها به لحاظ فیزیکی و روحی و مالی و آموزش و ارتقای دانش فنی آنها از اهمیت بسیار بالا و جزء ضروریات یک تولید پویا تلقی می شوند.
دستگاه ها و تجهیزات نیز جزء سرمایه های گران در هر کارگاه هستند و باید به صورت بهینه از آن ها مورد استفاده قرار گیرند و هم به خوبی سرویس و نگاهداری شوند وگرنه یک تکنولوژی پس از یک دوره ی سودآوری زیاد، ناگهان با معضلات مختلف فنی مواجه شده و موجب افزایش تعمیرات مکرر و رکود خط تولید وکاهش عمر مفید آنها می گردد.
سرمایه های مالی نیز بسیار حساسند، یک مدیر باید برای سرمایه هایی که در اختیار دارد برنامه داشته باشد، نمی توان تمام سرمایه را به خرید مواد اولیه اختصاص داد و بعد در پرداخت حق و حقوق کارگران یا تعمیرات احتمالی و ... با مشکل مواجه شد، یک مدیر باید بتواند از نیازهای مالی کارگاه شناخت و پیش بینی داشته باشد و بتواند به موقع و از مجاری مناسب نسبت به تأمین آنها اقدام نماید که البته این مقوله، یک شق دیگر هم دارد که به مؤسسات مالی و حمایت های دولت مربوط است.
هر تولیدی برای بقا به 2 رابطه ی خارجی نیاز دارد، یکی برای ورود مایحتاج و دیگری برای فروش محصولات. تأمین مواد اولیه از منابع مطمئن بعضاً اقتضا می کند که یک تولید کننده، منابع متعددی را زیرسر داشته باشد و این که برای کمی ارزان تر خریدن آنها، منابع مطمئن تأمین مواد اولیه خود را از دست ندهد. از سوی دیگر حیاتِ یک تولید، به داشتن بازارهای مطمئن فروش محصول است. بقای هر تولید به جلب مشتری و حفظ آنهاست، مهمی که در کشور ما معمولاً نادیده گرفته می شود؛ بسیارند تولیدکنندگانی که در ابتدا مشتریان زیادی را جلب می کنند ولی به زودی آنها را از دست می دهند.
انبارهای یک بنگاه تولیدی به لحاظ میزان مواد اولیه و میزان محصول انبارشده، شاخصه ی مناسبی از مدیریت مناسب یک بنگاه تولیدی است، البته در شرایط اقتصاد مقاومتی، حجم انبار مواد اولیه، کمی بحث متفاوتی دارد چرا که در این شرایطی، صنایع باید اطمینان بیشتری از تأمین مواد اولیه ی خود داشته باشند و برای این اطمینان می توانند کمی بیشتر مواد اولیه خود را تأمین نمایند و اگر در کارگاهی انبار محصول پر باشد نشان از وجود یک یا چند بحران است، یعنی یا بحران بازاریابی وجود دارد، یا بحران کیفیت و یا بحران قیمت تمام شده و هر بحرانی نشان از یک یا چند سوءمدیریت احتمالیست.
مدیریت این قدر تخصصی شده است که هر یک از موارد فوق، خودشان رشته های تحصیلی تخصصی دارند یعنی در یک بنگاه تولیدی بزرگ، نه تنها در رأس هرم مدیریت باید یک مدیر حرفه ای باشد، بلکه برای هر بخش باید از مدیران کارآمدی که با مختصات فنی و تخصصی حوزه ی مدیریتی خود آشنایی کامل داشته باشد استفاده نمود، به شخصه معتقدم که اگر در بدو شروع کار هر بنگاه تولیدی تا تمام شؤون تولید، مدیریت به شیوه ی علمی صورت گیرد، شاهد یک جهش در تولید ملی و اشتغال و تولید ثروت خواهیم بود، جهشی که تنها با همگرایی مدیران و سرمایه داران میسر خواهد شد.
برچسب های مرتبط:
تولید(19) بهره وری(16)
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.