91/9/4
8:0 ع
و حسین شاید اکنون نشسته در گوشه ای و می نگرد به نور آتش خیمه ها. تو گویی امشب در حرم حق، یک شب عادیست و هر کسی مشغول کار خودش است. کودکان گویی هنوز در دنیای کودکی شان سیر می کنند و در کنار پدرو مادر خود به بازی مشغولند، بزرگترها نیز به کارهای خود و مردان آسمانی تر از همیشه اند، اما گویی حسین (ع) برافروخته تر از همه است، او از نور شعله می کشد، شاید حسین نشسته است و به آسمان پرستاره ی کربلا می نگرد، گویی ستاره ها نازش را می خرند، دنیا چقدر خودش را برای حسین ع لوس کرده است، تو گویی بسان پرندگانی جلوی پای علی ع می خواهند مانع شهادتش شوند. و اما در آن سو، عده ای دیگر نیز آتش برافروخته اند، گویی برای غنائم فردایشان نقشه می کشند و همین حسین ع برای تک تکشان اشک می ریزد، برای گمراهی و بدبختی شان، برای آن که بر سردر جهنم ایستاده اند و رو به آن دارند، حسین ع اما برای کسانی دیگر هم بی صدا اشک می ریزد و اما اینبار نه نشسته! بلکه خم شده و از زمین خار می جوید، شاید برای ظلمی که قرار است در حق اهل بیت پیامبر شود، شاید حسین ع می گرید برای کودکان و زنان بی نوایی که قرار است در این نینوا از دست این ددان بگریزند و شاید اینجا حسین دوباره به آسمان می نگرد و خدای را مانند همیشه عاشقانه سپاس می گوید، چه پله ی بلندی خدا برایش ساخته است، پله ای که یک گام خونین می خواهد تا بام آسمان، پله ای که حیات اسلام به طی آن نگاشته شده است. اینجا چقدر همه چیز باهم پیوسته اند، سعادت و شهادت حسین و یارانش، قساوت و شقاوت دشمنانش، اسارت و جسارت به اهل بیتش و بغضی که فرو می رود و آهی که بیرون می آید. آه خدایا خدایا خدایا .... آیا آسمان و زمین تاب این همه قیامت را دارد؟! آیا فردا روز، شب خواهد شد؟! آیا زینب می تواند یک نگاه به سرهای برافراشته در آسمان بدارد و یک نگاه به زمین زیر پای دختران؟! آیا عرش بر زمین فرش نخواهد شد؟! آیا اهل بیت پیامبر نیز تاب این امتحان سنگین را خواهند داشت؟! و هزاران آیای دیگر.... وشاید اینجا مثل همیشه بر خدا توکل می کند و برای سربلندی عاشوراییان دعا می خواند و ذکر می گوید.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.