91/4/15
9:44 ص
آنچه که هم اکنون در جامعه ی ما رایج شده است، این است که بسیاری از افراد برای شغل خود بسیار اهمیت و ارزش قائلند و حتی بعضاً با تعصب نسبت به آن یاد می کند. شاید در ابتدا این مسئله مثبت به نظر برسد چرا که کسی که به کارش اهمیت می دهد احتمالاً سعی می کند کارش را به درستی انجام دهد اما حقیر منظورم این نیست که افراد کارشان را درست انجام ندهند، بلکه مقصد دیگری دارم.
اگر هر کدام از ما آنچنان به کار و شغل خود اهمیت بدهیم که مهمترین هدفمان حفظ شأنیت آن باشد، چون خود شغل را هدف قرار داده ایم به نتایج و حواشی آن اهمیت نمی دهیم. به عنوان مثال اگر یک مسئول به شغل خود بیش از حد اهمیت بدهد غرق می شود در این که شأن شغل خود را به لحاظ ظواهر و عواید و اختیارات افزایش دهد و این در تضاد می شود با حقوق کارمندانش و به خصوص کارمندی که به شغل خود تعصب می ورزد، چون چنین کارمندی شأن خود را آن قدر بالا می داند که حتی به رییس و ارباب رجوع خود نیز جواب پس نمی دهد.
یا بعنوان مثال اصولاً مشکل وضعیت فضای هنر در کشورما همین دید است که هنرمندان آنچنان به کار و شغل و حرفه ای بودن خود اهمیت قائلند که بعضاً به خاطر آن از هیچ گناه و ناسزایی ابا ندارند و هنر را برای هنر می خواهند و هیچ چیزو هیچ کسی را مقدس تر و مهمتر از خود هنر نمی شناسند و اینچنین از نشان دادن هر صحنه ی زشتی در سایه تکنیکهای هنری نمی هرساند و چه بسا آن را می ستایند و بعنوان مثال بی پردگی در پرده ی سینما را نشان از موفقیت و هنرمند بودن می دانند؛
یا یک کارگر آنچنان به شغل خود اهیمت قائل می شود که کارفرمایش اگر حتی یک ماشین خوب نیز بخرد، آن ماشین را حق خود و نتیجه ی کارخودش می داند و یا همین طور کارفرمایی که به کارگرش حقوق می دهد، آنچنان برای شأن کارفرمایی و کارآفرینی اهمیت قائل است که کارگر را تنها یک ابزار برای شغل خود بشناسد.
این مسئله متأسفانه بین برخی علما و روحانیون نیز اینچنین دیده می شود که ایشان اصلاً علمای سایر علوم ر عالم نمی شناسند، ا حتی اگر در خدمت کشور و مردم و انقلاب و اسلام باشند و بشریت باشند و بیشترین خدمات را نیز کرده باشند و علمشان را نیز علم نمی شناسند و البته این وضعیت بغرنج در بسیاری از دانشگاهیان نیز نسبت به حوزویان وجود دارد و ایشان هم علمای دینی را بی سواد می شناسند.
متأسفانه تعصب های شغلی در ادارات کوچک نیز مانع همکاری بین دو همکار می شود و بعضاً دو همکار به خاطر شأن خیالی که برای خود وشأن شغل خود متصورند، برخی وظایف را در شأن خود ندانسته و به یکدیگر پاس می دهند، آنچنان که ارباب روجوع که در دید این کارمندان یک مزاحم است نیز ناراضی باشد و این ارباب رجوع نیز بعضاً طوری برای شأن ارباب رجوعی خود اهمیت قائل است که در اولین جمله به این کارمندان می گوید که اگر به این کارمندان حقوقی می دهند به خاطر اوست نه حتی ارباب رجوع ها و کارهای دیگر که آنها نیز شاید مهم باشند.
مراتب بالاتر این وضعیت در مسئولان رده بالا نیز مشاهده می شود و متأسفانه تبعات این نگاه آنچنان در این حد گسترده و زشت است که نمی توانم به آن اشاره نکنم، هم اکنون همه شاهدیم که هر یک از مسئولان قوا در اظهارات و اعمال و رفتارشان طوری برخورد می کنند که نشان می دهد بر شغل و شأن خود و قوه ی شان آنچنان تعصب دارند که سایر قوا را در رده های پایین تر از خود می بینند و همین مسئله موجب می شود تا قوا نه نسبت به هم همکاری مناسب و پاسخگویی صحیحی نداشته باشند.
نتبجه: علاقه داشتن به شغل موجب افزایش انگیزه و افزایش بهره وری می گردد اما مانند همه جا در این خصوص نیز حفظ تعادل و پرهیز از افراط و تفریط و میانه روی احسن است. چه خوب است همانطور که برای کار و شغل خود اهمیت می دهیم به همان اندازه نیز به شغل و جایگاه افراد دیگر احترام بنهیم. یادمان باشد که هیچ کسی با هیچ شغلی زاییده نمی شود و چه بسا ما اکنون در شغل و جایگاه رقیب خود قرار داشتیم، به عنوان مثال رییس جمهور چه بسا روزی رییس مجلس باشد و رییس مجلس چه بسا رییس جمهور و اگر اینچنین بیندیشیم که مهمتر از نوع شغل این است که انسان هر کاری را که به عهده می گیرد، مرضی رضای خداوند و در جهت خدمت به دین و خلق خدا عمل بکند و در چنین صورتی مطمئناً به این حدیث حضرت علی (ع) نیز عمل کرده ایم که "چنان با بقیه برخورد کن که دوست داری با تو برخورد کنند"، چنین نگاهی موجب می شود تا کسی شغل و جایگاه کسی را تحقیر نکند و افراد به همدیگر کمک کنند و هدف خود شغل ها نباشند، بلکه شغل ابزاری باشد برای خدمت به خدا و خلقش، اینچنین هیچ شغلی با هیچ شغلی در تضاد نمی شود و هرکسی در سَبیل خود، صراط مستقیم را طی خواهد کرد.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.