90/11/2
9:31 ع
حقیر عادت ندارم تا چیزی را خودم نبینم یا نشنوم مورد تحلیل قرار دهم و شاید تنها دلیلی که باعث شد تاکنون در مورد جدایی نادر از سیمین ننویسم همین بود و امروز این فیلم را با دقت نگاه کردم تا به بیراه نروم و نبرم و برای این که بتوانم تحلیل درستی داشته باشم، اول تمام آنچه را که در ذهنم رسوب کرده بود را پاک کردم (البته تا آنجا که می توانستم).
فیلم جدایی نادر از سیمین با حضور در دادگاه شروع می شود. مشکل این است که زن و شوهری که هر دو در خروج از کشور برای تأمین آینده ی فرزندشان تفاهم داشتند و مدارکشان را هم آماده کرده اند، به دلیل الزام نگهداری شوهر از پدر بیمارش (که آلزایمر دارد) به مشکل بر می خورند و حتی زن حاضر می شود تا با بخشش حق و حقوقش و به دست آوردن فرزندش شوهر را ترک کند که بازهم شوهر راضی نمی شود و دادگاه نیز این مشکلات را مشکلات کوچکی می داند که نمی توان به آن دلیل حکم به طلاق داد و به همین دلیل زن به خانه ی مادرش می رود و داستان شروع می شود.
در ادامه ی داستان شوهر (نادر) در اثر یک بدگمانی و البته در حالت عصبانیت اقدام به هول دادن زن خدمتکاری می نماید که بدون اذن شوهر بدهکار و بیکارش برای نگهداری از پدر پیر بیمار نادر در خانه اش کار می کرد. از آنجا که آن زن حامله بوده و روز قبلش در اثر یک سانحه برای حفظ پدربیمار نادر ضربه دیده بود، در اثر آن هل، بچه ای را که احتمالاً مرده بود را سقط می کند.
با توجه به وضع خرابِ معیشتی زن خدمتکار و شوهرش، نادر در دادگاه متهم به قتل می شود تا شاید دیه ی 40 میلیون تومانی، آنها را از بدهکاری های شان نجات دهد.
زن خدمتکار زنی چادری و مومنه و شوهرش نیز به ظاهر مقید است ولی نادر و سیمین در خانه ماهواره دارند و سیمین با موهای قرمز و عزم خارج رفتن، خانواده ای غیر مقیدتر نشان می دهند ولی نادر همواره به دخترش تأکید می کند کاری را که اشتباه است انجام ندهد، حتی اگر معلم از او بخواهد و این جمله را در اعتراض به استفاده از یک کلمه ی عربی به عنوان مترادف کلمه ی فارسی می گوید.
تأکید دادگاه به این که بچه ی چهارماه و نیمه دارای روح است و دیه ی کامل به او تعلق می گیرد، مورد اعتراض شدید نادر قرار می گیرد و مادر زن نادر که سند برای آزادی او می گذارد نیز در اعتراض به این مسئله می گوید که سال دیگر دوباره می توانند فرزند دار شوند.
دادگاه با این بحث دیه اینقدر این دوخانواده را تحریک می کند که هردو مرد داستان، شروع به دروغ گفتن و مخفی کاری می کنند و این در حالی است که قبل از این مشکل، دروغ شنیدن از آنها بعید و غیر قابل باور بود. سیمین هم علی رغم اطلاع از دروغ شوهرش مبنی بر عدم اطلاع از حامله بودن زن خدمتکار، این مسئله را لو نمی دهد و تنها زن خدمتکار است که حاضر نمی شود قسم دروغ بخورد و به همین دلیل بحث رضایت دادن با گرفتن 15 میلیون تومان از دیه منحل شده و شوهر خدمتکار از پس ادای بدهی خود برنیامده و احتمالاً همچنان گرفتار و بدهکار و بدبخت می ماند و نادر و سیمین نیز به دادگاه رفته و اختیار انتخاب را به فرزنشان می دهند تا خودش انتخاب کند که با مادر پی خوشبختی برود یا با پدر در وطن بماند و این فیلم در همین دوراهی تمام می شود.
دوستانی که فیلم را ندیده اند از این خلاصه ی داستان که تا حد توانم بی طرفانه تعریف کردم می توانند به محتوای فیلم پی ببرند؛ و اما این همه بحثی که در مورد این فیلم می شنویم چه می شود؟!
به نظرم فیلم هایی به مراتب بدتر از این در سینمای ایران ساخته شده است که نمونه هایش را در دوره ی اصلاحات و فیلم هایی مانند دوزن و قرمز و ... شاهد بودیم, ولی سه مسئله ی متفاوت وجود دارد که آن فیلم ها این همه حساسیت ایجاد نکردند:
1- ساخت آنها ضعیف تر از این فیلم بود.
2- فضای اعتراضی که آقای ده نمکی و برخی افراد دیگر ایجاد کردند تا این طور تلقین کنند که حق اخراجی ها خورده شده است.
3- سیاسی شدن انتخاب این فیلم برای اعزام به اسکار با توجه به حساسیت های اخیر خانه ی سینما و ورود بی محابا به سیاست.
حال خارج از مباحث فوق فیلم چه ایرادی داشت که این قدر مورد تحسین مجامع هنری و سیاسی بیگانه قرار گرفت:
1- اصرار بر این که سعادت در خارج از کشور است و اثبات آن با سیاه نمایی های اجتماعی و اقتصادی نشان داده می شود.
2- زیر سوال رفتن حکم دیه به لحاظ منطقی و این که موجب افزایش اختلاف و مشکلات و دروغ می شود.
3- فیلم نشانی از محکومیت دروغ و بی اخلاقی ها ندارد و صداقت نه تنها گره از مشکلات نمی گشاید که موجب گره های شدیدتر می شود و شما در پایان فیلم نمی توانی نتیجه ی اخلاقی از آن بگیری دقیقا همان مشکلی که در فیلم درباره ی الی (ساخته ی اصغر فرهادی) نیز مشاهده شد.
4- دادگاه آن قدر بی رحم است که بعضا شاکی و متشاکی به حال هم دلشان می سوزد.
5- نحوه ی فیلمبرداری فیلم نشان از سرگردانی و بلاتکلیفی دارد که این تکان ها و حرکات فقط در هنگام تیتراژ تمام می شوند و حال این که معمولاً فیلم ها تنها در زمان های خاص به این شکل فیلمبرداری تن می دهند تا شتاب، سرگردانی و ترس را نشان دهند.
6- فیلم رگه ای از امید ندارد و تا آخر با ناامیدی و تلخی تمام می شود به نوعی که بیننده نیز باید خود را در معرض انتخاب ببیند که بین سعادت و وطن باید یکی را انتخاب کند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.