90/6/4
6:42 ع
فیلم زیبای هندی "اسم من خان"، عصر امروز، جمعه 4/6/90 از سیمای ما پخش شد و فارغ از جنبه های زیبای ساختاری که در محدوده ی نقد و تحلیل کارشناسان نقد فیلم است، به لحاظ محتوایی نیز تأثیر گذار و البته جالب به نظر می رسید، مشاهده ی این فیلم و میزان تأثیرگذاریش باعث شد سوالاتی در ذهنم ایجاد شود که مخاطبانش کارگردانان ارزشی و موفق مان هستند. برای رسیدن به اصل ماجرا ابتدا مقدمه ای تقدیم می کنم:
مقدمه:
پس از پایان فیلم و لذتی که از فیلم و دوبله ی زیبایش بردم، با توجه به سابقه ی دوبله ی صدا و سیما در تغییر داستان فیلم ها (که فعلا کاری به خوب یا بد بودنش ندارم)، یک سری به تحلیل ها، نقدها و خلاصه ی داستان فیلم در اینترنت زدم و مطالب متنوع و کاملاً متضادی را دیدم. آن قدر این مطالب مختلف بود که حتی نتوانستم یک خلاصه داستان خوب را بین شان انتخاب کنم، و تازه فیلمی که در تلویزیون پخش شد، به خاطر کم کردن یا اضافه کردن بعضی دیالوگ ها و منولوگ ها، قابل تطبیق با داستان اصلی نبود و در واقع باید دو خلاصه داستان مختلف را می نوشتم که همان یکی اش هم از عهده ی من ساخته نبود و خلاصه های موجود در اینترنت نیز قالباً، تنها خلاصه داستان نبودند بلکه تحلیل را به صورت چاشنی با خلاصه داستان عجین کرده اند.
با در نظر گرفتن محدودیت های تشریح شده، مواردی را تقدیم می کنم.
شناسنامه فیلم :
فیلم «من خان هستم...»به کارگردانی: (Karan Johar) کاران جوهار 38ساله( هندی)محصول سال2010، باهنرپیشگی شاهرخ خان (Shahrukh Khan) وکاجول (Kajol) دو هنرپیشه مطرح سینمای بالیود ساخته شده است. آنچه حائز اهمیت است همکاری هالیوود و بالیوود توسط بیش از 5 شرکت سینمایی در این فیلم است. که از بارزترین انها فوکس قرن بیستم را می توان نام برد.جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد و بهترین موسیقی از جشنواره فیلم فیر Filmfare نصیب خود کرده. در سه هفته اول در بیش از 119سینمادرآمریکاوکانادا اکران شده.در17روز اول 3635000 فروش داشته که این فیلم رکورد جدیدی برای بالیود به حساب می آید. نوع فیلم (ژانر) ملودرام می باشد.
مرور داستان و برخی حواشی فیلم از قول روزنامه ی کیهان:
درابتدای این فیلم هندو ها، مسلمانان رابه قتل رسانده اند و رضوان در دوران کودکی - تصمیم به واکنش می گیرد، اما مادرش او را از این کار نهی می کند. در واقع اولین آموزه اسلام آمریکایی درقالب تلطیف شده از جانب مادر صورت می پـذیرد، مادر درآموزه هایش به رضوان خان می گوید، با افراد براساس تقسیم بندی مذهبی نباید رفتارکند، افراد براساس واکنش های مثبت و یا منفی تقسیم بندی می شوند. در صورتی که درهمان اشاره کوتاه فیلم مسلمانان کشته شده بسیاری را می بینیم که درخاک و خون غلتیده اند. مادر رضوان، وی را سفارش به آموختن زبان انگلیسی می کند و به او می گوید با آموختن این زبان دروازه تمدن به سوی او گشوده می شود. آری درباره همان فیلمی می نویسم که تلویزیون بدون آشنایی با مفاهیم اولیه و ساده ابتدایی ملو درامتیک اش آن را از رسانه ملی پخش نمود. مدیران سیما با چه نوع رویکردی اقدام به پخش این اثر نموده اند، خدا عالم است! آیا با کمی تعدیل دوبله وحذف بسیاری ازصحنه می توان چنین بمب های خاموشی را از رسانه ملی به نمایش درآورد؟
رضوان خان پس از برادرش به آمریکا می رود تا طبق آموزه های مادرش به دروازه های تمدن ورود کند. او ابتدا فرهنگ آمریکایی را به روشنی می آموزد و سپس در اعماق این فرهنگ غرق می شود و با اینکه همسر هندویش نمی پذیرد که اسلام آورد، برادر و زن برادر او با ازدواج وی بایک هندو کاملا مخالف اند، اما چون مادرش به او آموخته که هیچ تقسیم بندی و مرزی میان انسان ها جز بدی و خوبی نیست دست به ازدواج می زند. اینجاست که اهمیت اعتقادی مسلمانی در این اثر زیر سؤال می رود. پس از ازدواج وی با ماندیرا، توطئه 11سپتامبر رخ می دهد و طبق گزاره های روایی فیلم آرامش از جامعه آمریکایی رخت می بندد. ماندیرا و رضوان همسایگانی دارند که با آنان روابط صمیمانه ای دارند، پدر این خانواده در جنگ افغانستان کشته می شود، اما فرزند این خانواده این تلقی برایش حاصل می شود که تمامی وقایعی که سیر طبیعی زندگی او را برهم زده مقصر حقیقی اش مسلمانان هستند، از این رو روابط صمیمانه ای دیگر با سمیر فرزند ماندیرا ندارد و چون نام خانوادگی سمیر پس از ازدواج با رضوان به خان تغییر پیدا کرده است رویکرد سایر شاگردان نیز با یک تلقی فاشیستی نسبت به جایگاه سمیر در محل تحصیلش همراه می شود و طی حوادثی که میان این دو صورت می پذیرد سمیر توسط همکلاسی هایش به قتل می رسد، اما ماندیرا رضوان را مقصر این حادثه می داند.
سایه اندوه این رویداد سبب می شود ماندیرا از رضوان خان روی بازگرداند و در گفت وگویی چالش برانگیز به رضوان خان بگوید می توانی به رئیس جمهور آمریکا بگویی که مسلمان هستی اما تروریست نیستی. رضوان که در دنیای مستقل ذهنی اش زندگی می کند، برای آنکه ماندیرا را از دست ندهد تصمیم می گیرد رئیس جمهور آمریکا را ملاقات کند و به او بگوید تروریست نیست، همچنین بسیاری از مسلمانانی که در آمریکا زندگی می کنند تروریست نیستند. در میانه راه رضوان با زنی سیاهپوست برخورد می کند که پسرش در افغانستان کشته شده است، وی در مراسم ترحیمش در کلیسا شرکت می کند و تمامی حسی که در این صحنه به تماشاگر منتقل می شود، نوعی تقدیس سیاست های ملیتاریستی آمریکایی است.
فیلم، قضاوت عادلانه ای را از زندگی مردم آمریکا ارائه نمی کند. رضوان خان بار نخست موفق نمی شود بوش را ملاقات کند و سیر سفرهای او ادامه می یابد تا «فارست گامپ هندی» در نهایت موفق می شود شخصیتی را که به عنوان سمبلی از اوباما است را ملاقات کند و در نهایت فیلم با تقدیس نوع «اسلام آمریکایی اوبامائی» تمام می شود.
نمونه های معیوب این فیلم هندی- آمریکایی این است که هسینا زن برادر رضوان خان از ابتدای فیلم با حجاب دیده می شود اما زمانی که در برابر دوربین تلویزیونی شبکه پی بی سی یا تمثیلی از شبکه بی بی سی ظاهر می شود حجاب را از سرش برمی دارد و یا به اشکال گوناگون دیده می شود که فیلم می خواهد مروج فرهنگ آمریکایی- اسلامی باشد و شکلی مشروع به تجاوز آمریکا در عراق و افغانستان بدهد. ضمن اینکه کلیت اثر می خواهد میان نوع زندگی مسلمانان در آمریکا با سایر مسلمان در سایر نقاط جهان خط کشی ایجاد کند. این فیلم با هیاهوی بسیار در آمریکا اکران شد، هنگامی که هنرپیشه مشهورش شاهرخ خان برای افتتاحیه این فیلم به آمریکا گام نهاد با ترفندی از پیش تعیین شده در ورودیه فرودگاه بازداشت و به مدت 24ساعت بازداشت شد تا هیاهوی حول این فیلم افزایش یابد.
و اما نکات من:
مواردی که در دوبله ی ایران عوض شده بود و مواردی که در خلاصه ی فوق آورده نشده است نیز مختصرا تقدیم می گردد:
در دوبله ایران رضوان خان به عنوان مسلمان معتقد است که نمی تواند با غیر مسلمان ازدواج کند و در فیلم ادعا می شود که ماندیرا قبل از ازدواج با ماندیرا مسلمان شده است. فرزند ماندیرا در اثر درگیری با نوجوانان آمریکایی ضد اسلام درگیر می شود و فقط با اصابت یک توپ فوتبال که توسط یکی از این نوجوانان شوط شده بود، می میرد. در فیلمی که پخش شد، رضوان خان فقط نمی گفت که "من مسلمان هستم و تروریست نیستم" بلکه که جملات دیگری نیز به آن اضافه شد از قبیل: "اسامه در آمریکا دوره دیده و توسط آنهابه افغانستان فرستاده شده" یا "اسامه مسلمان نیست". در فیلم ملاقات اوباما با رضوان خان نیامده است و برعکس فردی که شبیه اوباما است نسبت به او اظهار عصبانیت می کند و دیگر این که کسی که قصد قتل رضوان خان را دارد یک یهودی معرفی می شود و حال این که در فیلم اصلی وی یک مسلمان افراطی است.
اثر گذاری فیلم:
چنین فیلمی با این محوریت که تمام مسلمانان تروریست نیستند مطمئناً در فضای مسموم غرب و آمریکا بسیار تأثیر گذار بوده و حتماً در کاهش جو ضد اسلامی به خصوص بعد از حادثه 11 سپتامبر و البته تبلیغ برای دین اسلام، نقش موثری داشته است. شاید اگر ما در ایران نسخه ی اصلی فیلم را ببینیم از بسیاری از صحنه های آن ناراحت شویم چرا که ما دوست داریم اسلام به صورت کامل و دقیق در تمام آثار دنیار معرفی شود و هر اثری که منافاتی با این تصویر داشته باشد را نفی می کنیم، اما نباید فضای حاکم در ایران را با فضای حاکم بر غرب مقایسه نمود، شاید فیلمی در ایران نمایش داده شود و آثار منفیش بیش از مثبتش باشد و همین فیلم در جای دیگری از دنیا به مراتب آثار مثبت بیشتری داشته باشد، بالاخره بخشی از موارد موجود در فیلم مانند وجود مسلمانان افراطی صحیح است همانطوری که در همه ی ادیان افراطی ها حضور دارند و نباید از ذکر چنین مسئله ای ابا داشت و البته در پاسخ می توان به وجود افراطی ها در همه ی ادیان اقرار نمود.
نکته ای که نباید فراموش کرد این است که مطمئناً داستان بیش از این که قصد خدمت به مسلمانان را داشته باشد، قصد ندارد دل آمریکایی ها را برنجاند و مهمترین دلیل این مسئله، کشته شدن پسر ماندیرا فقط با شوط یک توپ (بدون قصد قتل) و از سویی ارائه چهره ای خشن از مسلمانان به عنوان مقصران حادثه 11 سپتامبر و حتی کشته شدن سربازان متجاوز در افغانستان. از موارد دیگری که در این فیلم به نظر ما منفی است، جداسازی غیر منصفانه ای است که در آن مسلمانان به دو دسته ی تروریست و غیر تروریست تقسیم می شوند و حال آن که کسی این تقسیم بندی را در مورد سایر ادیان انجام نمی دهد! و این یعنی پذیرش ضمنی تروریست بودن بخش بزرگی از مسلمانان.
و اما بحث اصلی:
چرا وقتی می توان با یک اثر هنری زیبا فشار زیادی از مسلمانان را کم کرد، چرا کارگردانان مدعی و بزرگ ما آثاری نمی سازند که حقانیت و مظلومیت مسلمانان حقیقی را به دنیا بشناسانند، چرا بهترین فیلم های ما داستان های خوب و البته چند صد سال پیش را به نمایش می گذارد؟ مگر شهید مطهری نگفت که شمر مرد! شمر امروزت را بشناس!، پس چرا ما هنوز آثار فاخری در این خصوص نساخته ایم!؟ ای کاش کسی صدایم را به داوود میر باقری و ابراهیم حاتمی کیا و شهریار بحرانی و فرج الله سلحشور و ... می رساند که آثار فاخری مانند "مختارنامه" و "امام علی" و "یوسف" و "ملک سلیمان" و "آژانس شیشه ای" و ... اگر چه برای خودمان خوب است، ولی هرگز در دنیا به تأثیر گذاری فیلمی مانند "اسم من خان است" نیست، چرا که دنیا علاقه ای به داستان های چندصد سال پیش ما و یا مشکلات درونی خودمان ندارد، ولی دنیا دوست دارد ما را و نقش اکنون ما را در دنیا و معادلات بین المللی بشناسد! دنیا دوست دارد بداند یک دین آسمانی الان چه حرفی برای گفتن می تواند داشته باشد! نه تنها دنیا این مسائل را دوست دارد، بلکه جوانان ما نیز بخاطر سم پاشی هایی که در رسانه ها و آثار غربی ها علیه اسلام انجام شده است، محتاج و راغب به این گونه آثار هستند. آیا کارگردانان ما نسبت به تغییر نگاه غربی ها به اسلام، حجاب و جهاد مسئولیتی احساس نمی کنند، آیا هنرمندان ما احساس نمی کنند در خنثی سازی فضای مسموم غربی علیه اسلام باید تکانی بخورند، آیا نویسندگان و کارگردانان و تهیه کنندگان ما هنوز باید به سخیف ترین شکل به دنبال گیشه باشند! آیا نمی توانند مانند سازندگان همین فیلم "اسم من خان است" گیشه را نیز درو کنند؟! اکنون با آثار فاخری که در کشور ما ساخته می شود، می توان توقع داشت آثاری اصیل و اثر بخش ساخته شود تا دنیا را از خواب رسانه ای استعمار بیدار کند و البته این میسر نمی شود مگر به همت هنرمندان و مسئولان و سرمایه گذاران عرصه ی سینما و فیلم.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.