89/9/7
9:13 ع
حال که اماممان در راه است، آیا دلمان را به سویش گسیل داشته ایم؟ شاید به گاه سقایی، کمک حال عباس بن علی باشیم و به گاه تشنگی، کمی کودکان کاروان را آرام کنیم!
نکند هنوز سرمان بسته به آخور دنیا و دلمان بسته به زن و فرزند باشد؟! نکند هنوز منتظریم تا پس از مصیبت قطرهای اشک بریزیم؟! نکند ماندهایم تا تصمیم بگیریم که شاید آخرین لحظه حرکت کنیم؟! نکند هنوز دنبال سامان دادن به دنیای خویشیم و دنیایی دنبال قتل دلبرمان، دشنه به دست؟! ای وای از وقتی که حرهم به امام پیوسته باشد و ما در بند اسیر باشیم! نکند زبانم لال، ندای "کیست مرا یاری کند؟" را بگویند و گوشمان به چوب پنبهی دنیا کر باشد! نکند آسمان رنگ خون شود و ما نگاهمان به زمین باشد! نکند زینب به پس و پیش بدود نگران، و ما سر درگریبان و دل به دگران داشته باشیم!
دوستان! کولهی دلمان را بربندیم و به راه افتیم! مطمئنم مولایمان، چنان حر، ما راهم خواهد پذیرفت! یقین دارم شب عاشورا، بهشت ما را نیز تضمین خواهد نمود! حتماً به ماهم اذن میدان خواهد داد! مطمئنم سرغرق به خون ما را نیز به دامن خواهد گرفت! بیایید! بشتابید! سبکبار بیایید! به چشمان اشکبار بیایید و گوش به ساربان بدارید!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.