90/10/15
12:3 ع
بصیرت چگونه حاصل می شود؟ اگر چه در یکی از مطالب قبلی به آن اشاره کرده ام اما با توجه به این که این سوال بسیار مهم است، پاسخی را به اندازه ی علمم تقدیم می دارم:
1- اولین مسئله در داشتن بصیرت این است که چشم و گوش و دل انسان کور و کر و قفل نباشد و این یعنی تقوی لازم است و ایمان. این ایمان و تقوی است که مقدمات بصیرت را فراهم می آورد و گرنه با چشم کور چگونه می توان بینایی داشت؟!
2- مسئله ی مهم دیگر در بصیرت این است که چشم دل را باید از دوچیز نابجا دور نگاه داشت، یکی کینه و دیگری تعصب. کینه و تعصب نابجا می توانند به راحتی موجب شوند تا دریافت های مان از محیط به تحلیل های غلط آلوده شده و آن چیزی که دیده می شوند آن چیزی نباشند که وجود دارند.
3- بصیرت حاصل انصاف است و انصاف بدست نمی آید مگر این که انسان به راحتی بتواند از خودش فاصله بگیرد و خود را جای دیگران گذارد. تا وقتی که انسان تمام محیط را از دریچه ی کوچک چشم خود ببیند، نمی تواند به تمام ابعاد آن تسلط داشته باشد.
4- بصیرت فقط دیدن نیست بلکه دیدن صحیح و داشتن تحلیل مناسب است و تحلیل صحیح حاصل نمی شود جز با عقل و منطق. انسان بی منطق چون قادر به تحلیل صحیح مطالب نیست به بصیرت راه ندارد.
5- بصیرت بدون درک صحیح از ارزش زمان حاصل نمی شود. بصیرت یعنی به موقع سکوت کردن و دیدن و به موقع برخاستن و غریدن. چه بسا کسانی که زمان دقت کردن، حواسشان جای دیگر بود و زمان برخاستن، مبهوت و مردد بودند که چه باید بکنند. انسان بصیر حتی کوچکترین لحظات را وا نمی دهد تا حواسش از صحنه پرت شود. بصیرت یعنی زیر نظر داشتن همه، یعنی سر در گریبان خود فرو نکردن و کنج ازلت نگزیدن، یعنی چرب و شیرین را فریب نخوردن، یعنی گوش و زبان را به جای هم بکار نگرفتن.
6- بصیرت بدون گذشت و تحمل حاصل نمی شود. بصیرت با عصبیت حاصل نمی شود. انسان صاحب بصیرت، بد دفاع کردن را بر دفاع کردن ترجیح نمی دهد، چرا که بد دفاع کردن بدترین تخریب است. انسان صاحب بصیرت تحمل فحش ناسزا شنیدن به خود و عزیزانش را دارد تا در زمان مناسب، دفاع مناسب را انجام دهد و این اصل در سیره ی پیامبر خدا و ائمه در برابر ناسزاهای انسان های نادان، بارها به گوش همه ی ما رسیده است.
7- بصیرت یعنی فراتر از جماعت بودن و بصیر، اعتقادی به همرنگ جماعت بودن ندارد. بصیرت یعنی لخت دیدن وقایع، یعنی اضافات را از حقایق جداکردن، یعنی اصل و فرع را تشخیص دادن، بصیرت یعنی تشخیص بدون تأثیر گیری های بی ارزش از قبیل تأثیر گیری بر پایه ی نسب، نژاد، قومیت، ثروت، کمیت، ظواهر، تبلیغات و ضرب المثل های اشتباه و نمی توان از چنین ارزشهای غیر حقیقی تأثیر گرفت مگر با ایمان به وحدانیت الهی و این یعنی اعتقاد راسخ به توحید. یعنی همه چیز را از فیلتر خدا دیدن، یعنی همه چیز را با عینک دین دیدن و همه ی اینها یعنی بصیرت حاصل توحید است، بصیرت یعنی دیدن حقیقت و حقیقت نیز دیده نمی شود مگر با دیده ی حق بین. بصیرت واقعی و تضمینی حاصل نمی شود مگر در زمانی که وجود انسان در تمام زمان ها و مکان ها حاضر به درگاه وحدانیت خدا باشد و هیچ شاخص غیر الهی در نگاه و تحلیل انسان تأثیر سوء نگذارد.
در انتها از خداوند منان بهترین دعا را که همان عاقبت به خیریست طلب می کنم و می دانم که این خواسته، جز با ولایت حق و بصیرت حقیقی حاصل نمی شود.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/15
12:34 ص
با این حکمی که برای یکی از سران عملیاتی فتنه صادر شد، کم کم به فتنه بودن حادثه شک می کنم. واقعاً اگر فتنه ای اتفاق افتاده بود، حتماً به مصداق این که فتنه از قتل شدید تر است و این که حکم قاتل اعدام است، حکم فائزه و مهدی و سایر سران فتنه هم اعدام می بود!!!
اکنون که خوب فکر می کنم، می بینم اگر هم فتنه ای وجود داشته، این ما بودیم که فتنه گر بودیم! شاید حفظ انقلاب، در برابر استوانه ی انقلاب، می تواند فتنه ای بزرگ تلقی شود! اصلاً شاید منظور امام از این جمله که "حفظ نظام از اوجب واجبات است"، حفظ استوانه ی نظام بوده است! که اگر چنین بوده پس ما واقعاً فتنه گربوده ایم! این چه عدالتی است که مای فتنه گر آزاد باشیم و راحت ساندویچ بخوریم و حافظان استوانه ی نظام از ساندویچ خریدن و پیچیدن محروم باشند؟! شاید بهتر بود که اصلاً برای فائزه حکمی صادر نمی شد، چرا که این کار جز این که باعث می شود تا فتنه گران واقعی مانند ما پرروتر و فتنه گرتر شویم، چه ره آوردی خواهد داشت؟!
اصلاً چرا باید برای استوانه ی کوچکی که تنها جرمش علاقه به غذای استوانه ای یعنی ساندویچ است حکمی به این شدت صادر شود؟! مگر خوردن ساندویچ چه ایرادی دارد؟! آیا قوه ی قضاییه فکر نمی کند چنین حکمی باعث می شود تا مردم از ترس مجازات، از حق قانونی خود یعنی ساندویچ خوردن محروم شوند؟! آیا قوه ی قضاییه می داند که با این حکم سخت گیرانه تمام ساندویچی ها تعطیل می شوند؟! و …
ای کاش برای فائزه حکمی صادر نمی شد!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/14
1:38 ع
جناب آقای مهدی سعادتی
استاندارمحترم گیلان
سلام علیکم
اینجانب یکی از متقاضیان مسکن مهر رشت بوده و مدت 2 سال نیز بازرس تعاونی مسکن مهر کارمندان رشت و از اعضای آن تعاونی می باشم. اینجانب و بسیاری از امثال من از سال 86 در این طرح ثبت نام کردیم و تشکیل تعاونی ها و تعیین پیمانکاران و انجام مقدمات آن یکسال طول کشید تا در مهر 87، قراردادهای پیمانکاری با دخالت مسئولان وقت استان با ترک تشریفات و بدون در نظر گرفتن توان و تجربه ی پیمانکاران انجام شد.
بر اساس قرارداد منعقده بین پیمانکار و تعاونی در مهر 88 مقرر شد تا تعاونی طی دو سال این پروژه را طبق قرارداد تحویل اعضا دهد و در صورت تعلل درآن مستوجب جریمه گردد؛ ولی با کمال تأسف علی رغم این که بیش از 4 ماه از مهلت پیمانکار برای تحویل واحدها گذشته است، شاهدیم نه تنها جریمه ی تأخیر از پیمانکاران اخذ نمی شود، بلکه قیمت ساخت نیز به بهانه ی افزایش قیمت مصالح افزایش یافته است و این در صورتیست که براساس دستور وزارت مسکن، افزایش مصالح در حدی نبوده تا موجب افزایش قیمت های پیمانکاری گردد و هر گونه افزایش قیمت های پیمانکاری مسکن مهر غیر قانونی تلقی می شود و حتی در صورت افزایش واقعی قیمت مصالح نیز با توجه به اینکه این افزایش ها پس از مهلت پیمانکار صورت گرفته است، نباید مشمول این افزایش قرار می گرفت.
آقای استاندار! متأسفانه چند دلیل موجب طولانی شدن پروژه ها گردیده است
1- که یکی از آنها ضعف پیمانکاران (به دلیل عقد قراردادهای بدون توجه به گرید آنها) است.
2- دلیل دیگر این که متأسفانه اجرای زیرساخت ها یا به پایان نرسیده و یا با تأخیر اجرا شده است.
3- از دلایل دیگر این که متأسفانه بحث آورده ها، بهانه ای برای پیمانکاران در تأخیر ها شده است و حال این که با 2 سال سابقه ی بازرسی در تعاونی مسکن مهر کارمندان رشت یقیناً سهم آورده ی تعاونی از برنامه ی کاری عقب تر نبوده و حتی در تعاونی ما حتی بر اساس گزارش سالانه ی بازرسی که مورد تأیید کارشناسان رسمی دادگستری نیز بوده است، جلوتر بوده است.
آقای استاندار! از روز اول قرار بود که مسکن مهر با کمترین آورده و فقط با وام 15 میلیون تومانی ساخته شود اما هم اکنون ما با یک وام 25 میلیونی باید قریب 22 میلیون تومان نیز بپردازیم و تازه بیش از 3-4 سال نیز منتظر مانده ایم و این یعنی متأسفانه مسکن مهر در حال خروج از شمول صرفه ی اقتصادی است.
آقای استاندار! طرح مسکن مهر، حقیقتاً امیدی را در دل طبقه ی مستضعف برای خانه دار شدن ایجاد نمود و اینک با علائمی که از این طرح مشاهده می شود، این فروغ ها در حال از بین رفتن است. آقای استاندار، شما را به خدا نگذارید یکی از عملکردهای مهم و مثبت دولت، به نقطه ی سیاهی از بدقولی و بی مسئولیتی در استان گیلان تبدیل گردد و اگر چه ما می دانیم این کوتاهی ها و تخلف ها در زمان مسئولیت شما صورت نگرفته است، اما از شما به عنوان نماینده ی دولت در استان گیلان تقاضا داریم، هر چه زودتر به داد مردم برسید و نگذارید تا استعفاهای گروهی از این پروژه موجب شکست در آن و سرخوردگی مردم و افزایش جهشی قیمت مسکن در استان گردد.
یکی از اعضای مسکن مهر تعاونی کارمندان رشت
به نمایندگی از تمام متقاضیان مسکن مهر رشت
مطالب مرتبط:
پس مسکن مهر رشت چه شد؟
امان از پیمانکاران ضعیف ولی گردن کلفت مسکن مهر رشت!
وضعیت طرح مسکن مهر در گیلان
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/12
12:49 ص
در حالی قرار است نظام جدید آموزشی اجرا شود که توجیه دلایل آن به اطلاع مردم نرسیده و فقط می دانیم که قرار است این کار انجام شود و نشنیده ایم که چرا! در طرح نظام آموزش جدید مقاطع تحصیلی از سه مقطع ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان به دو مقطع، هر کدام با 6 پایه ی تحصیلی تقلیل می یابند. اما آنچه که موجب شده تا این مطلب را بنویسم این است که از هم اکنون مشکلات بزرگی برای اجرای این طرح پیش بینی می شود که نپرداختن به آنها در آینده موجب خسران خواهد بود.
یکی از مشکلات مورد بحث مشکل کلاس است. حسابش را بکنید یک مدرسه ی ابتدایی که مثلاً 15 کلاس داشت سال تحصیلی جدید باید 18 کلاس داشته باشد و مدیران مدارس ابتدایی از هم اکنون دچار بحران شده اند چرا که نمی دانند چه کار کنند، مانده اند که کلاس اولی نگیرند و یا کلاس تازه بسازند و یا تعداد دانش آموزان هر کلاس را افزایش بدهند؟ و از سویی ساختن تعداد زیادی کلاس برای تمام مدارس ابتدایی عملاً بسیار سخت و هزینه بر خواهد بود و از سوی دیگر افزایش تعداد دانش آموزان هر کلاس، موجب کاهش کیفیت آموزش خواهد شد و با توجه به این مسائل پیش بینی می شود در سال تحصیلی جدید، دانش آموزان کلاس اول برای ثبت نام در مدارس دولتی و حتی غیر انتفاعی با مشکل مواجه شوند. بحث کلاس در مدارس راهنمایی و دبیرستان برعکس مدارس ابتدایی است چرا که 7 طبقه ی تحصیلی (3 راهنمایی و 4 دبیرستان) به 6 طبقه ی تحصیلی کاهش یافته و عملاً تعدادی کلاس اضافه می آید که این مسئله ان شاءالله موجب کاهش تعداد دانش آموزان این کلاس ها و موجب افزایش کیفیت تحصیل این دانش آموزان گردد و در غیر این صورت که موجب هرز رفتن امکانات مدارس خواهد شد.
از دیگر مشکلات قابل پیش بینی، بحث معلمان است. هم اکنون معلمان راهنمایی به صورت تخصصی آموزش می دهند و معلمان ابتدایی به صورت کلی همه ی دروس را تدریس می کنند و در صورتی که دانش آموزان بخش ابتدایی زیاد شوند، نحوه ی چینش معلمان و بکارگیری آنها نیز مختل خواهد شد، چرا که همان طوری که گفته شد، معلمان دوره های راهنمایی و دبیرستان به صورت تخصصی قادر به تدریس هستند و به عنوان مثال نمی توان از معلم دینی دوره ی راهنمایی توقع داشت که بتواند دروس ریاضی و علوم و فارسی و... ششم ابتدایی را نیز به خوبی تدریس کند و این مسئله در مورد سایر معلمان راهنمایی نیز وجود خواهد داشت و در صورت عدم چاره اندیشی می تواند موجب کاهش سطح کیفی آموزشی دانش آموزان گردد.
از دیگر مشکلات اجرای این طرح بحث تربیتی است چرا که اصولاً نگهداری یک دامنه ی بزرگ سنی در یک مدرسه می تواند موجب اختلالات تربیتی گردد، مخصوصاً این که هم اکنون با توجه به کاهش سن بلوغ در جامعه، وجود یک اختلاف سنی 6 ساله بین دانش آموزان پایه ی اول ابتدایی و ششم ابتدایی، به لحاظ تربیتی صحیح به نظر نمی رسد.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/11
11:28 ص
مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران چندی پیش مسابقه ای برگزار نمود با عنوان "فراخوان آثار مربوط به جریان فتنه" و در آن از همه ی هنرمندان نویسندگان، گرافیست ها، وبلاگ نویسان و ... دعوت به ارسال آثار خود در خصوص فتنه ی 88 نمود. جالب است که جوایز این مسابقه از خودرو و سکه و کمک هزینه ی سفرهای زیارتی بود که موجب جذابیت این مسابقه شده بود. برگزار کنندگان مسابقه روز هشتم دیماه 1390 را برای "جشنواره ی فراخوان آثار مربوط به جریان فتنه" در نظر گرفته و از همه ی شرکت کنندگان دعوت نمودند تا در مسابقات حاضر شوند. جالب است که برگزار کنندگان جشنواره با اصرار از شرکت کنندگان شهرستانی تقاضا کردند که در همایش حاضر شوند و حتی این که برای اسکان خانواده ها نیز تدابیر لازم اندیشیده شده است.
برگزار کنندگان جشنواره با ارسال پیامکی که نشان از منتخب بودن ضمنی آثر مخاطبین داشت، تعداد زیادی از شهرستانی ها را به تهران کشاندند و در یک اردوگاه با اتاقهایی با تخت های 2 طبقه، حدوداً 20-30 نفر را به صورت مردانه و زنانه و بدون در نظر گرفتن جای مناسب برای خانواده ها اسکان دادند.
سخنران اصلی جشنواره آیت الله علم الهدی بود و ایشان به اتفاق رییس مرکز اسناد و مسئول جشنواره به توزیع جوایز پرداختند. در کمال تعجب چیزی که در این جشنواره مشاهده شد این بود که جوایز توزیع شده با جوایز تبلیغ شده متفاوت بود و نه تنها سکه از جوایز حذف شده بود بلکه جایزه ی ویژه یعنی خودروی سواری را به یکی از همکاران تدارکات خود دادند، به این بهانه که در این جشنواره خیلی زحمت کشیده بود.
مسئله ی دیگر نحوه ی داوری آثار بود که مورد انتقاد بیشتر شرکت کنندگان بود و البته مسئله ی داوری همواره در همه ی مسابقات و جشنواره ها از سوی برخی مورد انتقاد بوده و طبیعی است اما تعداد زیاد و کم دارد که در این جشنواره تعداد معترضین نسبتاً زیاد بود.
از دیگر مسائلی که مورد انتقاد میهمانان شهرستانی این بود که مشخص کردن برتر بودن یا نبودن مدعوین با حتی یک تماس تلفنی می توانست موجب شود تا شهرستانی ها از راههای طولانی به این جشنواره نیایند و موجب ناراحتی شان نشود.
در انتها کلامی با برگزار کنندگان چنین جشنواره هایی دارم که امید است به بصرشان برسد:
دوستان! کسانی که در عرصه ی جنگ نرم فعالند و در خصوص فتنه و از همان اوایل فتنه یعنی دقیقا روزهای پیش و پس از انتخابات، به قول حضرت امام خامنه ای در راستای شفاف کردن صحنه کوشیدند و میدان نبرد را که از صحنه ی خیابان به فضای مجازی کشانده شده بود به نفع نیروهای انقلاب قلم زدند، نیتی بسیار بزرگتر از برنده شدن در جشنواره داشته اند. بیشتر این فعالان، آثارشان سفارشی جشنواره نبود بلکه در زمان لازم و به قصد انجام تکلیف انجام شده بود و این یعنی نیتی بسیار فراتر از برنده شدند در جشنواره و ابداع آثار سفارشی.
فعالان جنگ نرم نه نیازی به تعریف دارند و نه نیازی به جایزه اما این که کسانی از نام این فرزندان انقلاب بخواهد کارنامه ی خود را و ردیف های بودجه ای خود را هزینه کند، هیچ ارزشی نداشته و تنها موجب هدر رفتن بودجه های فرهنگی کشور است. چقدر خوب است برگزار کنندگان چنین جشنواره هایی فقط دنبال بیلان کاری نباشند، و اگر نمی خواهند با تأمین سخت افزار و نرم افزار، گره ای از کار فعالان جنگ نرم بگشایند لااقل موجب اذیت و آزارشان نشوند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/10
9:51 ص
ضمن عرض سلام و خداقوت به افسران جنگ نرم، به منظور انسجام و تخصصی تر شدن گروه ها، پیشنهاد می کنم تا صرفاً مطالب مرتبط با عنوان و کارکرد هر گروه در آن منتشر گردد، به نوعی که تعداد زیاد گروه ها عملاً توجیه داشته باشد و موجب جستجوی راحت مطالب گردد، وگرنه این که مثلاً در یک فضای مذهبی، سیاسی بنویسیم و یا در یک گروه هیأتی، لینک اقتصادی بگذاریم به نظرم کاربرد و هدف گروه ها را کمرنگ می کند. اجرای این پیشنهاد با عنایت افسران عزیز و البته مدیران ارشد گروه ها در هدایت تخصصی گروه میسر است؛ در صورتی که این پیشنهاد مورد قبول دوستان است با رأی مثبت به آن، موجب اطلاع رسانی بهتر آن شوید.
سپاسگزارم
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/10
8:55 ص
تا سه سال پیش، واژه ی "بصیرت" کمتر به گوش می رسید و تنها شاخص حزب اللهی بودن را در ولایت مداری می دانستند، اما در انتخابات 88 اتفاقی افتاد که منجر شد به این که ولایت مداریِ برخی که خود را ولایت مدار می دانستند، سست شد و کم کم از اعتقاد به ولایت فقیه و مصداق اش، لغزیدند و نه تنها لغزیدند که سایرین را نیز لغزاندند، و از آن سو برخی دیگر در شرایط سختِ فتنه نلغزیدند و حتی نه تنها نلغزیدند، بلکه دست سایرین را نیز گرفتند و این جا بود که واژه ای جدیدی در قاموس انقلاب اهمیت حقیقی خود را پیدا نمود و آن واژه، "بصیرت" بود.
آن چه که باعث می شود تا اهمیت ولایت شناخته شود، چیزی که باعث می شود تا ولایت یزیدی و ولایت حسینی از هم بازشناخته شوند، چیزی که باعث می شود از ولایت علی به ولایت معاویه پناه نبرند، آن چیزی که باعث می شود تا ولایت فقیه را به ولایت شیطان نفروشند، "بصیرت" است.
بصیرت می تواند بی ولایت را به ولی برساند و بی بصیرتی نمی تواند ولایت مدار را حفظ نماید. ولایت مدارِ صرف، گوش به فرمان است و بصیر ولایت مدار، دل به فرمان. این بصیرت است که ولایت مدار را به درک شرایط و انتخاب روش صحیح و مناسب فرمان می دهد بی آنکه سردرگم بماند.
بصیرت بود که سلمان را به ولایت پیامبر اسلام و امیر المومنیان رساند و البته این ولایت بود که سلمان را سیراب می کرد. بصیر حامی ولایت است و ولایت سیراب کننده ی بصیر.
ولایت هدایت کننده ی حال افراد است و بصیرت تضمین کننده ی هدایت آینده ی افراد و این یعنی عاقبت به خیری تنها به ولایت نیاز ندارد، بلکه بصیرت را نیز کم دارد.
بصیران همراه امام شان می مانند و می جنگند و شهید می شوند ویا پیروز و بی بصیرتان همیشه عقب می مانند و تنها به عزا و جشنش می رسند.
و اما بصیرت چگونه حاصل می شود؟ این سوال بسیار مهمی است که به اندازه ی علمم به آن پاسخ می دهم:
1- اولین مسئله در داشتن بصیرت این است که چشم و گوش و دل انسان کور و کر و قفل نباشد و این یعنی تقوی لازم است و ایمان. این ایمان و تقوی است که مقدمات بصیرت را فراهم می آورد و گرنه با چشم کور چگونه می توان بینایی داشت؟!
2- مسئله ی مهم دیگر در بصیرت این است که چشم دل را باید از دوچیز نابجا دور نگاه داشت، یکی کینه و دیگری تعصب. کینه و تعصب نابجا می توانند به راحتی موجب شوند تا دریافت های مان از محیط به تحلیل های غلط آلوده شده و آن چیزی که دیده می شوند آن چیزی نباشند که وجود دارند.
3- بصیرت حاصل انصاف است و انصاف بدست نمی آید مگر این که انسان به راحتی بتواند از خودش فاصله بگیرد و خود را جای دیگران گذارد. تا وقتی که انسان تمام محیط را از دریچه ی کوچک چشم خود ببیند، نمی تواند به تمام ابعاد آن تسلط داشته باشد.
4- بصیرت فقط دیدن نیست بلکه دیدن صحیح و داشتن تحلیل مناسب است و تحلیل صحیح حاصل نمی شود جز با عقل و منطق. انسان بی منطق چون قادر به تحلیل صحیح مطالب نیست به بصیرت راه ندارد.
5- بصیرت بدون درک صحیح از ارزش زمان حاصل نمی شود. بصیرت یعنی به موقع سکوت کردن و دیدن و به موقع برخاستن و غریدن. چه بسا کسانی که زمان دقت کردن، حواسشان جای دیگر بود و زمان برخاستن، مبهوت و مردد بودند که چه باید بکنند. انسان بصیر حتی کوچکترین لحظات را وا نمی دهد تا حواسش از صحنه پرت شود. بصیرت یعنی زیر نظر داشتن همه، یعنی سر در گریبان خود فرو نکردن و کنج ازلت نگزیدن، یعنی چرب و شیرین را فریب نخوردن، یعنی گوش و زبان را به جای هم بکار نگرفتن.
6- بصیرت بدون گذشت و تحمل حاصل نمی شود. بصیرت با عصبیت حاصل نمی شود. انسان صاحب بصیرت، بد دفاع کردن را بر دفاع کردن ترجیح نمی دهد، چرا که بد دفاع کردن بدترین تخریب است. انسان صاحب بصیرت تحمل فحش ناسزا شنیدن به خود و عزیزانش را دارد تا در زمان مناسب، دفاع مناسب را انجام دهد و این اصل در سیره ی پیامبر خدا و ائمه در برابر ناسزاهای انسان های نادان، بارها به گوش همه ی ما رسیده است.
7- بصیرت یعنی فراتر از جماعت بودن و بصیر، اعتقادی به همرنگ جماعت بودن ندارد. بصیرت یعنی لخت دیدن وقایع، یعنی اضافات را از حقایق جداکردن، یعنی اصل و فرع را تشخیص دادن، بصیرت یعنی تشخیص بدون تأثیر گیری های بی ارزش از قبیل تأثیر گیری بر پایه ی نسب، نژاد، قومیت، ثروت، کمیت، ظواهر، تبلیغات و ضرب المثل های اشتباه و نمی توان از چنین ارزشهای غیر حقیقی تأثیر گرفت مگر با ایمان به وحدانیت الهی و این یعنی اعتقاد راسخ به توحید. یعنی همه چیز را از فیلتر خدا دیدن، یعنی همه چیز را با عینک دین دیدن و همه ی اینها یعنی بصیرت حاصل توحید است، بصیرت یعنی دیدن حقیقت و حقیقت نیز دیده نمی شود مگر با دیده ی حق بین. بصیرت واقعی و تضمینی حاصل نمی شود مگر در زمانی که وجود انسان در تمام زمان ها و مکان ها حاضر به درگاه وحدانیت خدا باشد و هیچ شاخص غیر الهی در نگاه و تحلیل انسان تأثیر سوء نگذارد.
در انتها از خداوند منان بهترین دعا را که همان عاقبت به خیریست طلب می کنم و می دانم که این خواسته، جز با ولایت حق و بصیرت حقیقی حاصل نمی شود.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/10
7:58 ص
برخی ها که در فتنه ی 88 آب به آسیاب دشمن ریختند و علی رغم تن دادن به هر پلشتی از پناه بردن به شیطان بزرگ تا توهین به عاشورا و امام و انقلاب و رهبر و مردم، به خواسته ی شیطانی خود که همان به زمین زدن انقلاب بود نائل نشدند، فرضیه ای را رقم زدند با این عنوان که این اغتشاشاتی را که آنان بانی اش بوده اند، مقدمه ای بود بر انقلابات مردمی سایر کشورها و با این فرضیه هم خود را دنکیشوت وار، قهرمان فرض کردند و هم انقلاب ولایی ایران را با حکومت های دیکتاتوری مقایسه کردند. اگر چه تحلیل گران انقلابی با مقایسه ی انقلاب های مردمی و شعارهای آنها با انقلاب اسلامی ایران در سال 57 و شعارهای آن به خوبی این فرضیه را رد کرده اند، حقیر می خواهم در جوابِ فرضیه ی ادعایی آنان، فرضیه ی دیگری را رقم بزنم. به نظر حقیر آنچه که باعث شد تا انقلابات مردمی از مرحله ی نارضایتی به مرحله ی انقلاب برسد، حادثه ی 9 دی بود و برای اثبات این ادعا دلایلی را تقدیم می کنم:
مدتها بود که آمریکا وغرب به منظور جلوگیری از الگو قرار گرفتن انقلاب اسلامی ایران در کشورهای دیگر نقشه های خصمانه ی زیادی را طرح ریزی و اجرا کردند. مطمئناً ترس الگوگیری از انقلاب اسلامی ایران، بزرگترین دلیل دشمنی با آن بود، به خصوص این که رهبر کبیر انقلاب از همان ابتدا بحث صدور انقلاب را مطرح نمود.
شکاندن انقلاب اسلامی ایران به عنوان مجسمه ی استقلال و آزادی آن قدر لازم بود که آمریکا و غرب برای آن به هر کاری دست زدند؛ اینان در حالی که تمام روش های بیرونی را از جنگ تا تحریم و فشار، بی فایده یافته بودند دست به یک برنامه ریزی درونی با مشارکت عناصر سرخورده و عقده ای را رقم زدند. بحث بر سر این بود که یک انقلاب درونی را فقط یک انقلاب درونی دیگر می تواند بشکند.
آمریکا و غرب این بار با یک تیر دو نشان را هدف قرار گرفتند، یکی این که انقلاب را مهار کرده و با نفوذ مهره های خود، آن را مسخ کنند و دیگر این که به ملت هایی که چشم شان به ملت ایران بود بفهمانند که انقلاب کردن در برابر مهرهای آمریکا و غرب راه به جایی ندارد و ختم به شکست خواهد شد و اینچنین با ناامید کردند ملتهای ناراضی، خطر انقلاب های مردمی را به صفر برساند و البته نمی دانستند که آن اغتشاشات، موقت و زودگذر خواهند بود، چرا که بین یک انقلاب واقعی و یک انقلاب ساختگی تفاوت هایی آشکار وجود دارد: اول عیان شدن دست بیگانگان و دوم آشکار شدن دروغین بودن آنها.
آنچه که در 9 دی اتفاق افتاد این بود که یک مکرشیاطین به خودشان بازگشت و نه تنها ملت های دنیا از انقلاب ایران ناامید نشدند، بلکه بیش از پیش به صلابت و موفقیت آن ایمان آوردند. وقتی که ملت های منطقه و جهان ایران را در حفظ شعارهای اولیه اش یعنی "استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی" موفق دیدند، به خود آمدند و چون امام نداشتند، امام مان را امام خودشان دانستند و انقلاب مان را الگویی برای انقلاب خودشان دیدند تا انقلاب های خود را رقم بزنند. اینک اگر چه تعدادی از این انقلاب ها به مدد نام و یاد امام و انقلاب به پیروزی رسیده اند اما فقدان رهبر داخلی در برخی از آنها باعث شده است تا دشمنان ملتها بخواهند خود را و طرز تفکر خود را در آن کشورها دیکته کنند و البته انشاءالله این فشارها منجر به هدر رفتن این انقلاب ها و خون هایی که به پایش ریخته شده است نگردند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/8
1:3 ص
به نظر می رسد که بیانات اخیر مقام معظم رهبری در خصوص این که تصور مدیریت اتفاقات منطقه توسط آمریکا، یک توهم محض است، بیش از هر چیز متوجه فرضیه ی اشتباه آقای احمدی نژاد باشد که چندی پیش مطرح کردند. ایشان گفتند که آمریکا چون دید نمی تواند جلوی اتفاقات منطقه را بگیرد با فرار به جلو سعی کرده است تا از پخته شدن قیامهای مردمی جلوگیری کند و قبل از رسیدن شان، به نفع خودش آنها را بچیند. آن قدر این فرضیه به نظر برخی ها حکیمانه آمد که به عادت بت سازی شروع کردند به تحسین و تقدیر که عجب فرضیه ی حکیمانه ای توسط رییس جمهور مطرح شده است، که یک نمونه از این تمجیدها در وبلاگ یکی از دوستان منتشر و متأسفانه در مجله ی پارسی بلاگ نیز برگزیده شد. آن موقع بنده نیز مطلبی در نقد آن نوشتم با عنوان "تحلیل درست دکتر؟!" که مورد انتقاد شدید همان وبلاگ نویس قرار گرفت و این بار با این سخنان رهبر، نظر این دوستان را به مطلبی فراتر جلب می کنم:
دوستانی که طرفدار بی قیدوشرط دولت هستند توجه داشته باشند که بین مواضع رهبری و بزرگان دولت بعضاً آن قدر تفاوت وجود دارد که نمی توان به سادگی و بی تفاوت از کنار آن ها گذشت. این دوستان حواس شان باشد که خصلت های خوب دولت مانند ساده زیستی و پرکاری، نمی تواند توجیهی برای ندیدن اشتباهات باشد. این که هرکسی ساز خود را بزند و مدعی ولایت مدرای نیز باشد یک کلک نخ نما به شمار می رود که از اول انقلاب تا کنون کم به کار نرفته است که البته همه به رسوایی ختم شده است. هنوز از نامه های سرگشاده ی کسانی که رهبر را در ظاهر رهبر خطاب می کردند ولی در باطن تهدید و تکروی می کردند فراموش نشده است. دوستان توجه داشته باشند که همه ی کسانی که اکنون یا به عنوان سران فتنه یا بازوان فتنه شناخته می شوند زمانی هم رأی بالای ملت را داشتند و هم مدعی ولایت مداری بودند. دوستان حواسشان باشد که طناب های پوسیده ی زیادی همواره مسیر آسمان را نشان می دهند که آویزان شدن به آنها نتیجه ای جز سقوط ندارد. عزیزان حواسشان به سیر شخصیتی افراد باشد که از چه شعارها و چه اداهایی به چه مسیرهایی تغییر مسیر می دهند.
عزیزان حواسشان باشد که تأییدات رهبر تا ابد برای تطهیر منحرفان کاربرد نخواهد داشت همان طوری که برای فتنه گران کاربرد نداشت و این که مهمترین ملاک درحمایت یا رد افراد حال کنونی آن ها است. دوستان بدانند که اگر قبلاً از یک نفر طرفداری می کردند و اکنون آن یک نفر دگرگون شده است، ادامه ی طرفداری نه تنها لزومی ندارد که در محضر حق و حق پرستان محکوم است.
دوستان عزیز نشانه ها را ندیده رها نکنند، پایبندی اولیه به قانون را با قانون گریزی کنونی (به هر بهانه ی حق و ناحقی) مقایسه کنند، گفتند سیاست خارجی متکی بد شده است گفتیم باشد حتما بهترش را می آورند ولی بدتر شد، گفتند وزارت صفار هرندی بد است گفتیم حتما بهترش را دارند ولی بازهم بدتر شد، گفتند برای حجاب فرهنگسازی می کنیم ولی برخورد نه و دیدیم که همان نیز نکردند، گفتند 1 میلیون به نوزادان می دهیم و ندادند، گفتند هنوز دست بوس رهبریم ولی سرما داریم دیدیم که دست گیر رهبر نیز نیستند، گفتند که ولایت محوریم دیدیم که خودشان را محور ولایت می دانند، گفتند که اطاعت از رهبری را از هرچیزی واجب تر می دانیم رفتند و ادای خانه نشینی حضرت امیر را درآوردند. گفتند که مطیع رهبریم ولی هر کسی را که مطیع رهبر بود با لگد از دولت بیرون انداختند، گفتند که هرچه داریم از علما و اساتید اخلاق داریم ولی هر چه داشتند زمین گذاشتند.
دوستان اگر چه هنوز دولت خوبی های زیادی برای دفاع و حمایت دارد ولی حواستان باشد که حمایت بیش از اندازه و خارج از انصاف، بعدها موجب سقوط و لجاجت خواهد بود. دوستانی که اکنون طرفدار احمدی نژادند حواسشان باشد، نکند که وطن پرستی، امام زمان دوستی، مردم سالاری و همه ی این واژه ها بهانه ای برای غربت ولایت فقیه باشند تا هرکسی را به بهانه ای از دور ولایت متفرق سازند.
خلاصه دوستان عزیز نشانه ها را نادیده نگیرند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/10/6
10:9 ص
دیشب در برنامه ی گزارش خبری شبکه ی 2، آقای فرزین دبیر ستاد هدف مندی یارانه ها، مطالبی را در خصوص فاز دوم هدف مندی بیان نموده است که بعضاً متناقض است. ایشان گفتند که:
1- یکی دو دهک از مرفهین از یارنه ها حذف خواهند شد.
2- از 75 میلیون ایرانی باید به حدود 62 میلیون ایرانی یارانه بدهیم و بقیه باید به صورت داوطلبانه یا اجباری حذف شوند.
3- یارانه ی کسانی که مبلغ یارانه ی آنها بین 5تا 10 درصد از حقوقشان است حذف خواهد شد.
4- حدود 10 میلیون نفر از دریافت یارانه ی نقدی حدف خواهند شد.
این مطالب به این جهت دچار تناقضند که هر چهار شاخص باهم تفاوت دارند، اگر مبنای حذف، دهک بندی هایی باشد که قبلاً انجام شده است، دیگر بحث نسبت 5-10 درصدی یارانه به کل حقوق با آن در تناقض خواهد بود و اگر بحث حذف 10 میلیون نفر مطرح باشد با 13 میلیون (فاصله ی 75 میلیون تا 62 میلیون) متفاوت خواهد بود. به عنوان مثال اگر میزان 5-10 درصدی نسبت یارانه به درآمد را بخواهیم محاسبه کنیم، یعنی حقوق هر خانواده ی 4 نفره به ازای هر نفر در همین فاز اول که مبلغ یارانه ی ماهانه ی هر فرد 44500 تومان است، زمانی حذف خواهد شد که حقوقی بین یک میلیون و هشتصد هزار تومان تا سه میلیون و ششصد هزار تومان داشته باشد و این یعنی یک تناقض بزرگ که آیا اصولاً در کشور ما با مد نظر قرار دادن این درآمد می توان 10-13 میلیون نفر را پیدا کرد؟! و یا بانک اطلاعاتی با این ظرفیت که چنین درآمدهایی را بتواند شناسایی کند موجود هست؟!
در این 4 شاخص، عوامل تعیین کننده نیز متفاوت خواهند بود چرا که اگر بحث، دهک بندی باشد که اطلاعات تملک و دارایی افراد ودرآمدها (به جز برای کارمندان و کارگران) به صورت خوداظهاری جمع آوری شده است، اگر ملاک نسبت 5-10% مبلغ یارانه به دارآمد خانوار باشد یعنی نسبت فرزندان نیز در آن دخیل خواهد بود و البته مایملک افراد نیز در آن نقشی نخواهد داشت.
متأسفانه اگر مبنای محاسبه صرف درآمد باشد و هزینه ها و مایملک افراد مدنظر قرار نگیرد، چه بسا افراد مستأجری که از اخذ یارانه ی نقدی حذف خواهند شدو ملاکانی که در چرخه ی یارانه بگیرها باقی خواهند ماند و اگر مبنا، درآمد و مایملک باشد ولی هزینه های ضروری مانند هزینه های درمان بیماری های خاص در آن لحاظ نشود، بازهم مشکلات غیر قابل اغماضی برای کسانی که در شرایط سخت و اضطراری هستند وجود خواهد داشت:
1- اولین مشکل این است که اطلاعات حقوقی افراد، جز برای کارمندان و کارگران غیر دقیق و غیر مستند است و درآمدها بخش عمده ای از افراد یا ثبت نمی شود و یا بسیار کمتر از میزان واقعی ثبت گردیده است و چه بسا همان کارمندان نیز درآمدهایی از جاهای مختلف داشته باشند که همان ها نیز قابل شناسایی نیست و اصولاً در کشور ما نبود نظام مالیاتی دقیق به خصوص برای شاغلین در مشاغل آزاد نشان دهنده ی نبود بانک اطلاعاتی دقیقی در این خصوص است.
2- مشکل دیگر این است که مایملک افراد به دلیل معاملات غیر مستند، دستی و وکالتی مشخص نبوده و قابل استناد نیز نخواهد بود و چه بسا ملاکانی که تعداد زیادی سندهای غیر ثبتی داشته باشند.
3- نحوه ی ترکیب این دوشاخص برای تبدیل به یک شاخص که قبلاً در دهک بندی و خوشه بندی مورد استفاده قرار گرفته بود، موجب شد تا بخش عمده ی کارگران و کارمندان در خوشه ی 3 که همان خوشه ی به اصطلاح مرفهند جای گیرند و این نشان از این دارد که نه تنها شاخص ها گویا و دقیق نیستند که ترکیب آنها نیز علمی نبوده است.
همه ی اینها زمانی محسوس تر خواهد بود که با فاز بعدی اجرای هدف مندی، بخش دیگری از قیمت ها آزادسازی خواهد شد و به این شکل با حذف یارانه ی بخشی از افرادی که حقیقتاً مستحق دریافت یارانه بوده اند، مشکلات اقتصادی این خانواده ها به مراتب شدیدتر خواهد شد.
از دیگر مسائلی که در صحبت های آقای فرزین به آن اشاره شد این که ایشان ایجاد تعادل در صنایع را به لحاظ هماهنگ شدن با قیمت حاملهای سوخت یک فرایند "بسیار بلند مدت" دانست و فوراً با اطلاع از اشکالی که با این اذعان، متوجه ی ستادهدفمندی خواهد شد، بلند مدت را اصلاح و واژه ی میان مدت را جایگزین نمود و همین نکته یکی از نکاتی است که به نظر می رسد در فاز دوم هدف مندی مورد توجه قرار نگرفته باشد، یعنی بحث تولید با مشکلات جدی تری مواجه خواهد شد و این مشکلات نسبت به فاز اول شدت بیشتری خواهد یافت چرا که با افزایش میزان آزادسازی، قیمت محصولات و کالا جهشی دوباره خواهد داشت و با توجه به شکننده بودن صنایع بدون لحاظ کاهش قدرت خرید و فقط در رقابت محصولات خارجی (چینی) احتمالاً صنایع با مشکلات عدیده ای مواجه خواهند شد و البته به نظر می رسد که کنترل واردات در حمایت از تولید تنها کارگشای مسئله باشد و این که تولید کننده مجاز باشد تا افزایش قیمتی متناسب با افزایش هزینه ها داشته باشد و البته در صورتی که صنایع نتوانند به حیات خود ادامه دهند، بهینه سازی مصرف نیز معنی و مفهومی نخواهد داشت.
اصولاً سوالی که برای نگارنده مطرح است این که حذف حدود 10 میلیون نفر از دریافت یارانه ها چقدر می تواند بر سهم سایرین از یارانه ها بیافزاید و آیا این میزان افزایش آنقدر چشم گیر خواهد بود که دولت چشمش را به تبعات منفی آن ببندد؟ آیا حذف یارانه ی مثلاً 200000 تومانی یک خانواده ی مرفه واقعی مطلوب تر است یا این که مالیات واقعی را از وی اخذ نمایند که چند ده برابر مبلغ یارانه ی وی است؟ و ِآیا بهتر نیست برای نزدیک کردن طبقات مرفه و غیر مرفه به یکدیگر از ابزار مالیات به جای یارانه استفاده شود؟
بحث دیگر این که عدم حمایت از تولید به لحاظ سرمایه در گردش، تسهیلات، کنترل واردات و ... منجر به افزایش مشکلات صنعت و در نتیجه اختلال در اشتغال خواهد شد و در این صورت نه تنها ایجاد اشتغال دو و نیم میلیونی میسر نخواهد بود که حفظ اشتغال موجود نیز دشوار خواهد گردید که به همین منظور قبل از اجرای فاز دوم هدف مندی فراهم کردن مقدمات اجرای طرح به مثابه ی یک اصل باید مدنظر دولت باشد تا اجرای فاز دوم به مانند فاز اول از مقبولیت و موفقیت نسبی برخوردار گردد.
مطالب مرتبط:
1- به مناسبت راستی آزمایی اطلاعات خانوارها در هدفمند کردن یارانه ها
2- سوالی فقط از سر پاسخ طلبی در مورد هدفمندی یارانه ها
3- دهک بندی برای پرداخت نقدی یارانه ها و نقایص آن
4- باز هم هدفمند کردن یارانه ها!!
5- کارمندان، بازنشستگان و بیش از نیمی از کارگران، جزء خوشه 3 هستند!
6-اشتباه دوباره با عنوان دهک بندی!
7- حذف یارانه ی مرفهین بر پایه ی کدام اطلاعات جدید؟!
8- واقعاً، یارانه ی چه کسانی حذف می شود؟!