90/12/10
11:57 ع
پس از کسب جایزه ی اسکار توسط اصغر فرهادی برخی ها خیلی خوشحال شدند و به اندازه ی اعیاد بسیار مهم به یکدیگر تبریک گفتند که به دلیل موارد زیر که در فیلم مشاهده شد، به همه ی دوستان از ته قلب ... می گویم:
1- این که ایرانیان چه مذهبی و چه ملی، بدون استثنا به عنوان مردمی دروغگو در سراسر جهان پهناور معرفی شده اند.
2- این که ایران اصولاً به هزار و یک دلیل جای زندگی انسانی نیست.
3- این که ایرانیان از همان طفولیت ناچارند برای حفظ زندگی شان دروغ بگویند و این مسئله تقریباً از بدو تولد و حتی قبل از آن اتفاق می افتد! و هیچ تعجبی ندارد که بزرگترها هم اینچنین باشند.
4- با فرض این که وضعیت ایران اسفناک است، ایرانیان حتی نمی خواهند و شاید هم نمی توانند اوضاع کشورشان را اصلاح کنند و همه ی ایرانیان یا دچار بیماری دروغند و یا دنبال فرار از ایران و یا به بدبختی های خود احمقانه عادت کرده اند.
5- در ایران همه با هم درگیرند و می خواهند سر یکدیگر کلاه بگذارند و این کلاه گذاشتن از سر بدبختی، بیچارگی و اجبار است.
6- ایرانی ها باهم در گیرند چه در خانه، چه در مدرسه، چه در محل کار و کلاً همه از هم شاکی هستند.
7- تمام خانواده ها در ایران در درون مشکل دارند، نه فقط نادر و سیمین می خواهند از هم جداشوند، بلکه بقیه ی زن و شوهر های فیلم هم با این همه ظاهر سازی و دروغ باز هم نمی توانند باهم بسازند.
8- این سوال مهم مردم دنیا، که دوست داشتند بدانند وضعیت زندگی ایرانیان، بعد از انقلاب و تحمل این همه فشارها چگونه است؟ به خوبی با این چند کلمه پاسخ داده می شود: دروغ، فقر، جدایی، بدبختی و حماقت.
9- این فیلم در این اوضاع سیاسی دنیا تنها یک مفهوم دارد، این که مبادا! کشوری انقلاب اسلامی ایران را الگوی خود قرار دهد.
10- دنیا دراین فیلم به دو قسمت تقسیم می شود، ایران و خارج و البته که خارجی ها از ایرانی ها خوشبخت ترند و به همین دلیل خارجی ها با دیدن این فیلم، از این که ایرانی ها بدبختند و خودشان خوشبخت، خوشحالند و شاید این همان مسئله ای بود که اصغر فرهادی هم در حین گرفتن جایزه به آن اشاره کرد: در این لحظه هم مردم ایران و هم مردم جهان خوشحالند؛ احتمالاً چون که تنها این ایران است که درآن دروغ، زشتی، فقر، بحران های خانوادگی و ... وجود دارد!
11- اگر چه این فیلم ملت ایران را دروغگو، دعوایی، کلاه بردار و درگیر معرفی می کند، ولی با توجه به اعترف کارگردان فیلم به این که مردم ایران صلح دوست و اهل فرهنگند، تمام آثار سوء آن از بین می رود و به خوبی جبران می گردد!
12- این که سیاسی ترین شخصیت های کشورهای دشمن ایران به آقای اصغر فرهادی تبریک گفته اند، نشان دهنده ی این است که این فیلم اصلاً سیاسی نبوده و تازه توانسته است غبار مورد ادعای اصغر فرهادی که آن را سیاسی خواند را به صورت کامل از سیمای فرهنگی و تاریخی ایران بزداید!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/9
7:46 ص
نخواستنحق انتخاب دقیقاً برعکس نداشتن حق انتخاب است
رأی ندادن، پاک کردن صورت مسأله است
هر رأی آگاهانه تیریست به قلب دشمن و هر رأی ناآگاهانه تیریست برای ترس دشمن
قطرات رأی در صندوق، سیلیست حین شمارش و سیلیست به گوش دشمن
هر رأی که در صندوق ریخته می شود، بسان یک بمب هسته ای بر سردشمن فرود می آید
شرکت نکردن در انتخابات، یعنی حق انتخاب خود را نخواستن و یا بی احترامی به انتخاب مردم
رأی ندادن ایرانی یعنی رأی ندادن به ایران
به هیچ کس رأِی ندادن یعنی هیچ کس را قبول نداشتن یعنی بدبینی یعنی خودخواهی
انتخابات را تحریم کردن یعنی حق انتخاب مردم را رد کردن یعنی شعور برای انتخاب کنندگان قائل نبودن
مدعیان دموکراسی که انتخابات را برنمی تابد از عجایب روزگارند
رأی دادن یا رأی ندادن، مسأله فقط این نیست، مسأله این است که حق انتخابی برای دشمن نگذارید
شرکت آگاهانه در انتخابات از نشانه های اصلی بلوغ است
کسی که رأی نمی دهد شجاعت پذیرش مسئولیت انتخاب خودش را ندارد
آیا گمان می کنید کسانی که درست انتخاب می کنند با کسانی که درست انتخاب نمی کنند در پیشگاه خدا برابرند؟!
حتی کسی که رأی نمی دهد نیز در تعیین آینده کشورش مشارکت کرده است، البته در تضعیفش
انسان های آزاده برای داشتن حق رأی می جنگند نه برای نداشتن آن
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/7
2:54 ع
آقای مطهری در نامه ای که مرقوم فرموده اید، اظهارات آقای پناهیان و البته خودایشان و نظراتشان را باهم زیر سوال برده اید و البته این که شما توانسته اید یک نامه ی به ظاهر منطقی بنویسید، برای حقیر که واقعاً در برابر نام پدر بزرگوار شما حقیرم، بسیار جالب و عجیب به نظر آمد! این که شما که می توانستید به این راحتی نامه بنویسید و احتمالاً سخنرانی کنید و در باب ولایت فقیه، لزوم انتقاد به وی، امکان عدم اطاعت از وی و ... مطلب مودبانه و منصفانه بنویسید ولی نمی نوشتید واقعاً برای من عجیب است! مگر می شد باور کرد که در جامعه ای که فتنه های عملی انجام می شود و رهبر و نظام را نشانه می گیرند و باز هم تحمل می شوند، نتوان مباحثه های منطقی کرد!؟ و در حاشیه که فراموش نمی کنیم که این نامه را خطاب به طرفداران جبهه ی پایداری نوشته اید و شاید شما اینچنین اقدامی را از خرق عادت و در حفظ شأنیت مخاطب انجام داده باشید و گرنه یقیناً با الفاظ جانانه تری آقای پناهیان را مورد عنایت قرار می دادید که البته همین هم شایسته است!
آقای مطهری! خدا شاهد است که من هم کسانی را که بدون بصیرت و درک صحیح از شرایط زمان، فقط منتظر دستور مستقیم ولی خود هستند را نمی پسندم و اعتقاد دارم یک مومن بایستی کار خوب و بد را خودش با بصیرت و دین فهمی اش بشناسد تا ولی فقط برای ایجاد هماهنگی وارد عرصه شود و این را گفتم که شما و دوستانتان مرا نیز با چند لقب رد نکنید.
آقای مطهری! پاسخ اصلی نامه ی شما به عهده ی آقای پناهیان است، که ان شاءالله دریافت خواهید کرد، ولی به عنوان یکی از دوستداران استاد پناهیان، از شما چند سوال دارم و در ادامه چند مطلب دارم:
چرا در کشوری که می توان به راحتی و بالحن منصفانه و مودبانه هر انتقادی را انجام داد، شما این قدر به توهین و تحقیر و فحاشی پرداختید؟! آیا نمی توانستید از قلم و کلم خود استفاده کنید و مانند همین نامه در جهت بیان نظرات قبلی خود از منطق استفاده کنید!؟ و یا شاید شما عمداً علاقه دارید تا لحن و کلامتان مورد سوءاستفاده قرار گیرد!؟ آیا تا کنون و پیش از این، مشورت یا انتقاد دلسوزانه به رهبر را امتحان کرده اید که این چنین احساس خفقان می کنید؟! آیا تا کنون خواسته اید با امثال پناهیان یک مباحثه و یا مناظره داشته باشید و همین مباحث را علمی بیان کنید و اینان نپذیرفته باشند؟! آیا مقام بسیار بالاتری از این حد برای خود قائلید؟! آیا بیان مطالب تخصصی و انتقادی در جمع عوام را به جمع خواص ترجیح می دهید؟! آیا به کار بردن لفظ کوچکف برای کوچکزاده با مبانی فکری شهید مطهری هماهنگی دارد که بازهم لجوجانه بر آن اصرار می کنید؟! آیا قادر نیستید بدون توهین و تحقیر حتی یک نامه یا یک سخنرانی را به پایان برسانید؟! آیا شما که این قدر مدعی بحث نقد و انتقاد و انتقاد پذیری هستید تاکنون به خاطر توهین ها و تحقیرهایتان از کسی، حتی دوست زمان تحصیلتان عذر خواهی کرده اید؟!
آقای مطهری! درب کلبه ی محقر رهبرمان همیشه به روی امثال شما بازبوده و هست که این بار نیز آقای عماد افروغ در سیمای جمهوری اسلامی ایران همین حرفها را با آزادی زدند و جالب است که امثال شما که هیچ خط قرمزی هم ندارید، بیش از همه احساس خفقان می کنید. گویی شما به جای مواجهه ی مستقیم و صحبت رودررو، ناز را به نزاع همراه کرده اید و انتقاد را در رسانه ها به سلاح تبدیل؛ آقای مطهری! شادی دشمنان را در اثر بیان برداشت اختلاف در حکم حکومتی رهبر، با شادی دشمنان از سخنان باربط و بی ربط خود مقایسه می کنید!؟ آقای مطهری! شما به راحتی در تطبیق مصداق های تاریخی دچار اشتباه می شوید، زشتی انتقاداتی را که به امام حسن انجام شد و موجب تن دادن ایشان به صلح شد را درک نکرده و از آن جنس غرها را به انتقاد تشبیه می کنید؟! آقای مطهری! از شما که به مخالف خود که او هم یک حق رای مانند شما دارد توهین می کنید، انتظار نمی رود که گذشت، متانت و تحمل رهبر را در برابر اشتباهات، تندروی ها و مخاصمه های افراد و دولت های مختلف از زمان اصلاحات تا کنون را تشخیص دهد! آقای مطهری! من به شما قول می دهم اگر شما بتوانید از ادب و انصاف بهره بیشتری بگیرید بتوانید تندترین انتقادات را با کمی منطق داشته باشید و نه تنها محکوم نشوید، بلکه عزیز نیز بمانید.
آقای مطهری! من حقیر در این وبلاگ به حوزه، دولت، مجلس، قوه ی قضاییه، فرمانده های بسیج، مسئولان و مدیران مختلف و حتی روسای مستقیم خودم انتقاد کرده ام و در صورت لزوم بازهم خواهم کرد و در این انتقادات، واقعاً دلسوزی و ادب را مد نظر قرار داده ام تا نه تنها ذلیل نباشم که عزت نیز جایزه بگیرم. آقای مطهری! ما را متهم کرده ای که فقط سخنرانی های آقای پناهیان را گوش می کنیم که البته آن را هم گوش می کنیم ولی کلام و کتاب شهید مطهری به قول و فرمایش امام خمینی و امام خامنه ای برای ما حجت است و احتمالاً شما از میزان فروش این کتابها بیش از ما مطلعید و بهره مند.
آقای مطهری بحث ارجحیت ولایت بر عدالت را اشتباه برداشت کرده اید ما همه می دانیم که حضرت امیرالمومنین به مثابه ی میزان برای مومنین بیان شده است و نمی توان دنبال عدالت بود ولی تحت ولایت نبود که یقیناً یکی از توجیهات کسانی که در برابر ولایت می ایستادند تهمت به عدم عدالت بوده است و حال این که اگر به همان اطلاعات تاریخی خود که اگر بخواهید به یاری تان می آید رجوع می کردید، می فهمیدید که چگونه پیغمبر اکرم در بحث تقسیم غنایم و یا موارد دیگری ولایت را بر عدالت مقدم می کردند و این که عدالت همیشه در مساوات نیست و این ولایت است که تعریف می کند چه چیزی کجا باشد و این همان تعریف ولایت هم هست. البته ای کاش بدانید که خود عدالت نیز جزئی از ولایت خدا و رسول اوست و گرنه هر کسی بسان من و شما هم مدعی عدالت می شود! و حال این که عدالت را نمی توان از ولایت خدا و رسول و ولایت فقیه که همان ولایت رسول است جدا کرد.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/6
2:2 ع
برادر ارزشی مان، مدیر وبلاگ معروف، مشهور و ارزشی آهستان، دو مطلب با عناوین "ترس از ریسمان سیاه و سفید!" و "حتی «مطهری اول» هم قابل نقد است!" با موضوع جبهه ی پایداری نوشته اند که به نظرم غیر منصفانه آمد، لذا به خودم جسارت دادم تا خطاب به این عزیز ارزشی، مطلبی را بنویسم.
دوست من! شاید شما تصور می کنید جبهه ی سفیدتری نسبت به جبهه ی پایداری وجود دارد که ما از درک آن عاجزیم و البته برای ما مهم است که بدانیم شما به جبهه ی پایداری در برابر چه کسانی می تازی؟!
عزیز من! من فراتر از این را که شما نوشته ای می نویسم، بدون علامت تعجب: حتی ولی فقیه هم ممکن است اشتباه کند (که این بار خود رهبری نیز فرمودند)، که اگر چنین نبود ما منتظر امام معصوم نبودیم، سخن این است که در چه شرایطی چه کسانی و چه تفکراتی بهتر از سایرین هستند و این که وظیفه و تکلیف ما در شرایط غیبت و یا امتحانات و البته انتخابات چیست؟
این که استاد مصباح نیز معصوم نیستند، فکر نمی کنم نیازی به تذکر و قلم فرسایی و نبش قبر و نقد زدن به جریان های شریعتی و ... داشته باشد، ما در این قسمت که آقای مصباح معصوم نیستند با شما کاملاً اشتراک داریم، اما دعوا چیز دیگری است، این که شما اشتباهات یا ضعف های احمدی نژاد را به استاد مصباح نسبت دهید این اشتباه است، آقای مصباح در این مسئله ای که شما بیان کرده اید به دلایل مختلف مقصر نیستند:
1- تغییرات آقای احمدی نژاد در طول زمان اتفاق افتاد و به یقین احمدی نژادی که دست آقا را بوسید همانی نیست که شانه ی آقا را بوسید و همانی نیست که مشایی را معاون گذاشت و همانی نیست که 10 روز کاری، خانه نشست. همانطوری که آن هاشمی که ذخیره ی انقلاب بود همانی نیست که در کمین انقلاب بود و هر انسانی اگر مراقبه نکند امکان معصیت دارد.
2- تغییرات درونی افراد معمولا فوراً خودش را نشان نمی دهد، بلکه در طول زمان قابل مشاهده و استنتاج هستند و این که فردی زودتر از دیگران تغییرات افراد را درک کند، نشان بصیرت اوست نه اینکه شایسته نکوهش باشد به جرم بی بصیرتی!!
3- دوست من! این ادعا که پیاده شدن برخی از قطار نظام، نتیجه ی رفتارهای استاد مصباح و آقاتهرانی و ... است، مطمئناً اشتباه است، دوست من ریزش و رویش دو اصل مهمند که در زمان حضرت رسول و حضرت امیر نیز اتفاق افتاد و در زمان حضرت امام خمینی نیز بارها مشاهده شد.
4- اختلافات آقای مصباح و آقای احمدی نژاد برای ما که طرفداری آقای مصباح نیز هستیم، حجتی نیست تا خدمات دولت و رییس جمهور را نادیده بگیریم و اگر شما به یک بار تمام فعالیت های حتی مثبت دولت را زیر سوال ببینید، احتمالاً دچار یک بدبینی به همه ی طرفداران سابق و جدید آقای احمدی نژآد خواهید شد که مثل این که شده اید.
5- استاد مصباح از طریق شاگردان بلندمرتبه اش، سعی کرد تا در مسیر آقای احمدی نژاد چراغ هایی روشن کند و این چراغ ها را به دست امثال سقای بی ریا و آقاتهرانی سپرد ولی با افزایش شکاف ها، موضع خود را مشخصاً بیان نمود تا امثال شما اشتباهات آقای احمدی نژاد را به نام کسان دیگر ننویسند.
دوست من! تغییر رفتار برای هر کسی امکان دارد و چه بسا خواندن این مطالب در وبلاگ "آهستان" برای ما بعید از ذهن می نمود، ولی خب! چه می شود کرد و شاید هم (به زعم شما) ما در اشتباهیم، پس از خدا برای خودمان و همدیگر عاقبت به خیری طلب کنیم و سعادت.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/4
9:19 ص
در ادامه ی مطلب این پست که از سایت "ثائر" برداشتم، شما اظهارات ناسا در مورد این که یک بار در تاریخ ماه به دو نیمه تقسیم شده را خواهید دید.
ای دل غافل که خبر ندارند این کار معجزه ی پیامبر ما بوده !!!
در روایات اسلامی آمده که کفار مکه از پیامبر اسلام (ص) تقاضا کردند برای صدق دعوی خود ماه را به دو نیم بشکافد و به او قول دادند که اگر چنین نماید به دین اسلام و صدق گفتار او ایمان خواهند آورد… آن شب آسمان صاف و ماه به صورت کامل (بدر) بود، پیامبر (ص) از خداوند خواست تا آنچه را که کفار مکه از او خواسته اند به آنها نشان بدهد تا ایمان بیاورند… خداوند دعای پیامبرش را اجابت کرد… و سپس ماه به دو نیم شکافته شد، نیمی در کوه صفا و نیم دیگر در کوه قیقعان در مقابل آن قرار گرفت.
کفار مکه که در حال مشاهده این واقعه بودند گفتند که محمد (ص) ما را سحر کرده است، سپس گفتند اگر او ما را سحر کرده باشد نمی تواند همه مردم را سحر کند، ابوجهل گفت: “صبر کنید تا یکی از اهل بادیه بیاید و از او سئوال کنیم که آیا انشقاق ماه را دیده است یا نه، اگر تایید کرد ایمان می آوریم و اگر نه معلوم می شود که محمد (ص) چشمان ما را سحر کرده است.”
بالاخره یکی از اهالی بادیه به مکه آمد و این خبر را تصدیق کرد و آنگاه ابو جهل و مشرکان گفتند: “این سحر مستمر است” و آنگاه این آیات مبارک نازل شد … “اقتربت الساعه وانشق القمر …” باری این موضوع پایان یافت و مشرکان ایمان نیاوردند.
در یکی از نشستهای دکتر زغلول النجار در یکی از دانشگاههای انگلیس، وی در خصوص معجزه شق القمر در صدر اسلام به دست پیامبر (ص) به عنوان یکی از معجزات پیامبر (ص) که توسط ناسا به اثبات رسیده است صحبت می کرد. در این میان یکی از حاضران که به اسلام خیلی توجه و اهتمام داشت به نام “داوود موسی بیتکوک ” که در حال حاضر نیز رئیس حزب اسلامی بریتانیاست ماجرای مسلمان شدن خود را اینگونه نقل کرد:
“هنگامی که می خواستم در مورد اسلام تحقیق کنم یکی از دوستانم ترجمه ای از قران کریم به زبان انگلیسی را به من هدیه کرد و من نیز بطور اتفاقی آن را باز کردم و اتفاقا سوره قمر آمد. سپس شروع به خواندن کردم ….و ماه شکافته شد… وقتی به این جمله رسیدم از خود پرسیدم آیا واقعا ماه شکافته شده است؟؟! سپس با ناباوری کتاب را بسته و به کناری گذاشتم و از تحقیق در باره اسلام هم منصرف شدم و دیگر سراغ آن کتاب هم نرفتم.
روزی در مقابل تلویزیون نشسته بودم و طبق معمول شبکه بی بی سی را مشاهده می کردم، برنامه ای بود که در آن مجری با سه نفر از دانشمندان ناسا متخصص در علوم فضایی مصاحبه داشت. موضوع برنامه جنگ ستارگان و صرف میلیاردها دلار در این راه و اعتراض به این موضوع بود. مجری با بیان اینکه صدها میلیون نفر در سراسر جهان از گرسنگی رنج می برند، دانشمندان را مورد انتقاد قرار داده بود و آنان هم با بیان مفید بودن این تحقیقات در مجلات کشاورزی و صنعت و غیره از این طرحها دفاع می کردند…
مجری سپس سئوال دیگری را طرح می کند با این مضمون که “شما در یکی از سفرهای خود به ماه حوالی 100 میلیارد دلار هزینه کردید و تنها خواسته اید که پرچم آمریکا را بر روی ماه نصب کنید… آیا این عاقلانه است؟؟!” در جواب این گوینده دانشمند آمریکایی لب به سخن گشوده و می گوید که: “در آن سفر، هدف ما مطالعه ترکیب داخلی ماه بوده که بدانیم چه تشابهاتی با زمین دارد و در این زمینه به موضوع عجیبی برخورد کردیم که عبارت بود از یک کمر بندی از سنگها و صخره های تغییر شکل یافته که سطح کره ماه را به طرف عمق و به طرف سطح دیگر آن پوشانده بود و هنگامی که این اطلاعات را به زمین شناسان منتقل کردیم مایه شگفتی آنان شده و گفتند چنین چیزی امکان ندارد مگر آنکه ماه در مرحله ای از حیات خود به دو نیم تقسیم شده و سپس دوباره جمع شده باشد و به شکل اول بازگشته باشد و این نوار از صخره های تغییر شکل یافته نتیجه برخورد دو نیمه ماه در لحظه جمع شدن و به هم پیوستن دو نیمه آن می باشد.”
داوود موسی بیتکوک سپس می گوید:
“با شنیدن این مطلب از جای خود پریدم و گفتم این معجزه ای است که در 1400 سال قبل به دست پیامبر اسلام در قلب صحرا اتفاق افتاده و از عجایب روزگار این است که آمریکایی ها باید میلیاردها دلار خرج کنند تا آن را برای مسلمانان اثبات نمایند! بی شک این دین حق و حقیقت است…”
به این ترتیب سوره قمر سبب اسلام آوردن این شخص شد، پس از آنکه عاملی برای دوری او از اسلام شده بود و این خود از دیگر معجزات اسلام است.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/2
9:23 ص
اگر چه طب سنتی منشاء گرفته از آیات و روایات و احادیث است ولی مطالبی خارج از این منابع نیز در آن وارد شده است که حاصل تجارب پزشکان سنتی و حتی خرافات و عادات قومی و قبیله ای نیز می باشد. طب سنتی با توجه به همی که بر تناسب درمان و غذا و عادات زندگی با مشخصات طبیعت افراد دارد، یک گام در این خصوص از طب غربی پیش تر است ولی طب غربی که بر پایه ی بخش هایی از همین طب و طب های سنتی سایر ملل و استفاده از سایر علوم مانند ریاضی، فیزیک، شیمی پایه گذاری شده است، در خصوص برخی بیماری های به خصوص بیماری های صعب العلاجی مانند سرطان های پیش رفته، به درمان هایی موثرتر مانند شیمی درمانی دست یافته است که با کمال تأسف بعضاً مشاهده می شود مروجان طب سنتی با توصیه های نابجا این گونه بیماران را به درمان های سنتی، زمان بر و بعضاً غیر علمی سوق می دهند و زمان را که در درمان این گونه بیماری ها عامل تعیین کننده است از دست داده و موجب پیشرفت غیر قابل کنترل این بیماری ها می شوند.
بعضاً در اطرافیان خود دیده ایم که این گونه درمانها در مراحل حساسی مانند شیمی درمانی به عنوان درمان جایگزین دنبال شده و فرصت طلایی را از پزشکان سلب می نماید و موجب مرگ و یا تبعات بسیار خطرناک و غیر قابل بازگشت می شوند.
یکی از ایرادات مدعیان طب سنتی این است که از روش های تشخیص جدید بیماری و تجهیزات پیشرفته ی روز استفاده نمی کنند و دیگر این که نگاه بسیار متعصبانه روی برخی موارد دارند، به عنوان مثال چای از سوی متخصصان این طب به صورت قطعی رد می شود و در این خصوص به این دلیل اشاره می شود که حیوانات از چای استفاده نمی کنند و با این نگاه متعصبانه و متأسفانه به راحتی از کنار مزایا و فواید چای می گذرند در حالی که بر اساس توصیه ی متخصصان قوی قلب و عروق، چای در کاهش آسیب های قلبی و عروقی بسیار مفید و موثر است و دیگر این که چای یک محصول فراوری شده است که طی فراوری با توجه به تغییرات شیمیایی ناشی از تخمیر، خواص آن به کلی تغییر می کند و به همین دلیل چای سیاه یا سبز نباید با برگ سبز چای مقایسه شوند و از این نمونه، مواردی دیگر نیز مانند توصیه به نخوردن شیر و ماست وجود دارد که این گونه تجویز ها با معیار قرآن نیز انطباق ندارد، چرا که حتی قرآن کریم در باب حرمت شراب ابتدا منصفانه می فرماید که شراب خوبی هایی دارد و بدی هایی که با توجه به کثرت بدی ها در برابر قلب خوبی ها حرام شمرده می شود.
امروزه پزشکان متخصص در طب سنتی از طریق دانشگاه های ما در حال تربیت هستند که با توجه به شناخت طب غربی روز، اقدام به استفاده از درمان های سنتی می نمایند ولی غالب درمان ها در این حوزه توسط عطاری ها و یا افراد فاقد این تحصیلات و تخصص انجام می شود که نه تنها موجب پیشرفت طب سنتی نمی گردد، بلکه موجب تضعیف جایگاه این طب در پیشگیری و درمان بیماری های قابل درمان با این روشها می گردد و به همین دلیل توصیه می شود صرفا از پزشکان متخصص در طب سنتی برای مشاوره و درمان استفاده شود و البته افراد غیر متخصص که به هرنوعی دوست دار این نوع طب هستند بهتر است به منظور ارتقای جایگاه این طب از توصیه های غیر مسئولانه در این خصوص پرهیز نمایند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/11/30
1:1 ص
این قدر کتاب های کمک آموزشی موسسات و انتشارات آموزشی جای خود را بین کتب اصلی درسی وا کرده اند که شده اند بخشی از محتویات دائم کیف دانش آموزان. کتابهای گاج و استاندارد و آینده سازان و سوالات نمونه و تیزهوشان و ... بنا به صلاحدید و دستور مسئولان مدرسه و معلمان از سوی اولیای دانش آموزان تهیه می شود.
یادم هست که زمان تحصیل ما معلمان همان کتاب درسی را آموزش می دادند و از همان کتاب سوال می کردند و تمرین و مشق می دادند، ولی اکنون دانش آموزان باید به جای کتب درسی روی کتابهای کمک آموزشی تمرکز کنند.
حجم زیاد کتاب های کمک آموزشی که بعضاً غیر استانداراد نیز هستند، موجب اختلال در آموزش کودکان گردیده و انسجام آموزشی از طریق کتب درسی را از بین می برد و از سویی این حجم تمرینات متفرقه موجب خستگی و افسردگی دانش آموزان می گردد.
در کنار تأثیر سوء این کتاب ها روی آموزش کودکان، وزن سنگین و تعداد زیاد این کتاب ها که باید هر روزه به مدرسه حمل و بازگردانده شوند، موجب ناراحتی های ستون فقرات، کمر و گردن در کودکان می گردد. وزن کیف و دفتر و کتاب های درسی و کمک درسی و سوالات و پاسخ ها و لوازم تحریر یک دانش آموز ابتدایی بین 6 تا 9 کیلوگرم است و این وزن برای یک دانش آموز 30 کیلوگرمی واقعاً زیاد است؛ به نظر می رسد در صورت ادامه ی این رویه نسل بعدی ما دچار انبوهی از بیماری های مفصلی و عوارضی مانند کوتاهی قد باشند.
در صورت اعتراض یا انتقاد اولیا به این رویه در مدارس، اولیای مدرسه ادعا می کنند که ریشه ی این مسئله ناشی از رقابت بین مدارس است که موجب استقبال بیش از اندازه از کتب کمک آموزشی گردیده است و متأُسفانه مدارس احساس می کنند هرچه به سمت کتب کمک درسی بیشتری بروند، سطح آموزشی بالاتری دارند و حال این که نه تنها چنین نیست بلکه و اقعیت آن است که در این مدارس، روح و جسم دانش آموزان دچار خستگی و فرسودگی می گردد.
جا دارد که وزارت آموزش و پرورش در صدد توجیه اولیای مدارس و معلمان درآمده و این رفتار غلط و غیر علمی را خاتمه بخشد و در صورتی که لازم است، کتب درسی مدارس را به نحوی تغییر دهد که نیاز به کتب کمک آموزشی را نیز کاهش داده و موجب روال آموزشی یکسان و استاندارد در کشور گردد و دیگر این که استفاده از نرم افزارهای آموزشی و تجهیزات کمک آموزشی در مدارس می تواند موجب بهبود وضعیت موجود گردد که اشاعه ی آن به تمام مدارس به نظر می رسد به زمان زیادی نیاز داشته باشد.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/11/29
9:47 ص
با این حضورِ برخی اصلاحاتی های قدر (و اکنون ... برسر) در جشن سران وهابی عربستان، به نظر می رسد شعار نه غزه نه لبنان، نه در محکومیت رابطه با اعراب، بلکه در محکومیت رابطه با استکبار ستیزان و دشمنان اسرائیل داده می شده است. بارها و بارها از زبان طرفداران این جریان شنیده بودم که با اعراب مخالفند و چنان مانند دوران جاهلیت، عرب و عجم راه می انداختند که گمان می کردی، هرگز با آنان سریک سفره نخواهند نشست، غافل از این که این سران فتنه حتی با مستکبرترین حکومت های عربی که در تمام قیامهای مرتبط با بیداری اسلامی، خط آمریکا و اسرائیل را بر علیه مردم خسته و مظلوم شان دنبال می کرده است، رفاقت صمیمانه نیز دارد و این مسئله یادآور حرف و حدیث هایی بود که در سفر محمد خاتمی قبل از انتخابات ریاست جمهوری به عربستان و کمک های شان مطرح و البته تکذیب شد! حمایت هایی که در رسانه های این اعراب از جریان فتنه بازهم نمود داشت و البته بازهم رابطه تکذیب می شد!
همچنین رسانه ها فاش کردند که دستگاه امنیتی رژیم سعودی علاوه بر کمک 18 میلیون دلاری به یک عضو شورای هماهنگی راه سبز، به وی وعده داده تا با گسترده کردن بخش فارسی شبکه العربیه ، تعدادی از عناصر رسانه ای وابسته به این گروه را بکارگیری کند.
باور کنید آمریکایی و اسرائیلی بودن جریانهای اصلاحات و فتنه که دویار دیرینه ی هم بوده و هستند، بیش از دم هر خروسی بیرون زده است، نمی دانم نفهمیدن این مطلب به شیرخر خوردن شان (ادعای مکتوب خود مهاجرانی) ربطی دارد یا نه! ولی رهبر و ملت ایران هشیارند و به خوبی از نوع رابطه ی وهابیت و اسرائیل و آمریکا و اصلاحات و فتنه و تشویق به تحریم ها و تهدیدها مطلع است و به خوبی و به موقع واکنش نشان داده و می دهند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/11/29
7:56 ص
حقیر قبلاً با نوشتن مطلبی در وبلاگم و انتشار آن در گروه افسران وبلاگ نویس و شبکه ی اجتماعی افسران، از اقدام پارسی بلاگ در خصوص انتشار مجله و رتبه بندی و امتیازبندی وبلاگ ها با تقدیم چند پیشنهاد تقدیر و تشکر به عمل آوردم و اینک نیز از اینکه پیشنهادم را در خصوص رابطه ی معکوس بین رتبه و امتیاز قابل دانستید ممنونم.
دوستان! همانطوری که در مطلبم نوشته بودم، هم اکنون زمان درج مطلب در برگزیده شدنش تأثیر مهمی دارد، به عنوان مثال بیشتر مطالبی که حقیر از نیمه شب به بعد منتشر می کنم، برگزیده نمی شود و بعضاً انتشار همان مطلب در وبلاگ گروهی مان در روز بعد، منجر به برگزیده شدنش می گردد و همین نشان می دهد که تکمیل این کار شایسته به همتی دیگر و برنامه ریزی کامل تر نیاز دارد، با توجه به این که از سایر دوستان خواسته اید که مصداق ارائه کنند، از شما دعوت می کنم سری به وبلاگ شخصی حقیر، سلمان علی(ع) و وبلاگ گروهی ام، بروبچه های ارزشی زده و برگزیده شدن مطالب یکسان را به لحاظ زمان نشر مقایسه نمایید، ضمناً در همین بین یک نگاهی به چند مطلب اخیرم که برگزیده نیز نشده اند بفرمایید شاید قابل به برگزیده شدن دانستید.
باز هم از این همه تلاش شما سپاسگزارم و فارغ از رتبه و امتیازخودم این فعالیت ها را در عرصه ی فرهنگ و جنگ نرم، بی همتا می دانم و از شما تقاضا می کنم انتقادات را پله ی پیشرفت نمایید تا خدای نکرده در انگیزه ی مقدس تان خللی وارد نشود.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/11/28
7:19 ص
و تا کنون چندین بار خواسته ام برای حفظ و ارتقای رتبه ام در پارسی وبلاگ و یا کسب امتیاز در افسران و یا افزایش بازدید، بنویسم ولی تقوی پیشه کردم، چرا که هر نیتی غیرخدا و غیر کسب رتبه نزدخدا و حتی در عرض آن، شرک است و نا بخشودنی؛ واما بازهم خواهم نوشت، البته انشاالله فقط با نیت قربت الی الله. راستی این اولین پستی بود که با موبایل نوشتم.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.