90/12/20
8:35 ص
قبلاً در مورد جدایی نادر از سیمین نوشته ام اما چشمم به یک بررسی دقیق و همراه با ضمائمی از فیلم که متأسفانه در اینجا قابل مشاهده نیست از وبلاگ "یادداشت های شخصی ابوالفضل اشناب" خورد که به نظرم جالب آمد و تقدیم به همه ی دوستان می نمایم:
روایت درد
- من ترجیح میدم بچه ام توی این شرایط بزرگ نشه حاج آقا... به عنوان یه مادر حق دارم
- چه شرایطی؟ ها؟
سکانس ابتدایی فیلم "جدایی" است که "نادر و سیمین" نشسته اند پای میز قاضی که همان دوربین ما باشد. بازی بازیگران اینقدر خوب است که اصلا حس نمیکنید دارید فیلم تماشا می کنید انگار یکی از دادگاه های خانواده است که فرقش با بقیه اینجاست که صورتشان شطرنجی نیست.
موضوع فیلم مهاجرت "سیمین" است و مخالفت "نادر" که کار را به طلاق کشیده است اما هردو به دخترشان وابستگی زیادی دارند.
تم اصلی فیلم بر اساس همین ماجرا نوشته شده و اتفاقی هم آنرا شاخ و برگ میدهند اما این فیلم به همین سادگی ها که خواندید نیست یعنی نمی توان آنرا یک درام اجتماعی ساده پنداشت. چیزی که امروز شاهدش هستیم موفقیت های پی در پی جدایی است و اکران سراسری این فیلم در جهان اما می شود به این فیلم خوش ساخت طور دیگری هم نگاه کرد.
چند صحنه ای از فیلم هست روایت متفاوتی با دیگر صحنه ها دارد که در آن موضوعاتی خلاف اسلام و فرهنگ ایرانی دیده میشود. در این یادداشت به این صحنه ها پرداخته ایم.
روایت اول : زنان جدایی
نماد زن در این فیلم دو شخصیت "سیمین" و "راضیه" هستند ، سیمین معلم انگلیسی است و سیگار می کشد و درخواست طلاق داده و جدی در فکر مهاجرت و خلاص شدن از این کشور است. راضیه چادری است ، محکم معتقد به شرع است ، با وجود حامله بودن بخاطر فقر مجبور به کار در خانه هاست و دختربچه کوچکی نیز دارد.
راضیه و سیمین دو نماد زن در این فیلم هستند
بخواهی یا نخواهی مقاومت کنی یا نکنی ، موافق باشی یا نباشی تصویری که از "راضیه" نشان داده می شود همردیف با بدبختی است و ذهن این را خوب تحلیل می کند. البته انتظاری از آقای فرهادی نیست هیچ وقت نبوده ، ذهنیت چادر مساوی تحجر را خود سیمای ملی ما هم نصب العین قرار داده است و دوباره گویی این موضوع کهنه فقط ذهن را اذیت می کند و دل را خون.
روایت دوم : الو؟ دفتر آیت الله؟
پدر نادر فراموشی دارد و از عهده کارهای شخصی اش بر نمی آید ، در صحنه ای می بینیم که او لباسش را کثیف کرده است و به کمک احتیاج دارد "راضیه" او را به حمام راهنمایی می کند و منتظر می شود ، پیرمرد از عهده هیچ کاری بر نمی آید "راضیه" دو دل است از طرفی اعتقاداتش نمیگذارد به مرد نامحرم نزدیک شود از طرفی هم پیرمرد زمینگیر است ، او بعد کلی کلنجار رفتن با خودش به دفتر مرجع تقلیدش زنگ می زند و حکم قضیه را می پرسد .
صحنه طوری است که ناخودآگاه مخاطب با خودش می گوید این چه اعتقادی است؟ پیرمردی که هیچ حسی ندارد و بشدت به کمک نیاز دارد را رها کرده است و دارد استخاره می کند؟ این چه عقیده ای است؟ به این نکته هم دقت داشته باشید که این فیلم هم اکنون در بسیاری از کشورها در حال اکران است ، وقتی مخاطب ایرانی با کار "راضیه" کنار نمی آید مخاطب خارجی چگونه راجع به این اعتقاد فکر می کند؟ اعتقادی که حلقه های زنجیرش بدبختی و چادر مشکی و دفتر مرجع تقلید است. دوست داشتم از آقای فرهادی می پرسیدم حتما شما خبر دارید که مردم ایران ملتی معتقد هستند و شما هم کارگردان باهوشی هستید ، فکر نکردید که قسمتی بزرگی از مردم ممکن است از این صحنه کاملا اضافی در فیلم برنجند؟
فیلم این صحنه ؛ کلیک کنید
یک سکانس کوتاه از خیل سکانس های شلوغی دادسرا
دو : طرز برخورد قاضی ها و دادجو ها که با جملاتی نظیر ، "اینجا من تصمیم می گیرم" ، "من میگم حق با کیه " و... و درکنارش روحیه نسبتا خالی از عاطفه ای که هیچ توجهی به صحبتهای طرف مقابل نمیکند.
سه : حضور کودکان خردسال و معصوم که در این فضای مسموم حضور دارند ، فضایی که مملو از گناهکار است . بیشتر از همه هم حضور دختر راضیه مخاطب را آزار می دهد که چهره معصومانه اش با این فضا یک پارادوکس جدی ایجاد کرده است. دختر نادر نیز شدیدا در تکاپوی تحصیل است اما در این فضای آلوده نمی تواند درس بخواند.
"سمیه" تقریبا در تمام فیلم سرگردان است
معصومیت کودکانه و نگرانی و سرگردانی میان آدمهای دادسرا
دختر نادر در راهرو های دادسرا در انتظار پدر
حجت و خانواده اش
راجع به این صحنه میشد متن نوشت اما به همین عکس بسنده کردم. خوب دقت کنید این صحنه می تواند حاوی چه پیامی برای ذهن مخاطب باشد؟
یکی دیگر از لحظه های تامل برانگیز فیلم که در آن دختر حجت چشمش به پاهای با زنجیر بسته شده یک مجرم می افتد و مجرم متوجه می شود و به او لبخند می زند. قضاوت پای خودتان دلیل وجود این صحنه ها چیست؟ نمایش تاریکی تا چقدر؟
دوست داشتم سوال دومم از آقای فرهادی این باشد که شما که خود را نماینده ملت ایران می دانید و به آن افتخار می کنید چرا صحنه هایی که از جامعه ایرانی مجسم نمودید بجز دست و پا زدن عده زیادی از مردم (که هیچ جای دیگر فیلم اینطور حضور ندارند) در بدبختی و گناه و جرم و جنایت چیز دیگری نیست . آقای فرهادی همه چیزی که شما از جامعه در "جدایی" نشان می دهید همین تاریکی ها و سیاهی هاست البته بجز صحنه های بازار که آنهم سیاه و کثیف است.
نمای کارگاه حجت در بازار ، بهم ریختگی و کثیفی از سر و روی صحنه بالا می رود
نمای بیرونی بازار که مثل دادسرا مکانی شلوغ و کثیف است
روایت پنجم : قرآن ما
همه چیزی که ما در این فیلم از قرآن می بینیم دو صحنه است یکی صحنه ای که در آن "حجت" شوهر "راضیه" بخاطر شکی که به شهادت معلم دختر نادر درباره همسرش دارد به محل کار او می رود و سر و صدا راه می اندازد و معلم را تهدید می کند و از او میخواهد دست روی قرآن بگذارد و قسم بخورد که راست گفته است
صحنه بسیار خوب از آب درآمده و بازی حیرت آور شهاب حسینی تحسین برانگیز است.
حجت از معلم می خواهد به قرآن قسم بخورد
در آخر معلم به قرآن قسم می خورد و حجت مدرسه را ترک میکند . در دید اول این سکانس نیز یکی از سکانس های خوب مثل دیگر سکانس هاست اما علت نمایش قرآن به این شکل نامفهوم است اول اینکه قرآن به سادگی وسیله اثبات راست و دروغ میشود و مثل آب خوردن هم به آن قسم می خورند دوم اینکه تنها چیزی که می تواند شخصیتی مثل حجت که اصلا اهل حرف زدن و منطق نیست و فقط حرف خودش را می زند را آرام کند قرآن است ، یعنی به همان "تیپ" که راضیه و چادرش اهل آن بودند "حجت" و قرآن نیز اضافه میشود.
صحنه دوم نیز شبیه همین است همه در خانه حجت جمع شده اند تا نادر پول دیه بچه سقط شده را به حجت بدهد طلبکاران حجت منتظرند و نادر هم چک را می نویسد . وقتی میخواهد چک را بدهد رو به راضیه میگوید : خانم شما آدم معتقدی هستید یه قرآن بیارید قسم بخورید که من باعث مرگ بچه شما شدم. و راضیه چون هنوز به این قضیه شک دارد این کار را نمی کند (در ادامه خواهیم گفت چرا) و حجت که هنوز از شک راضیه با خبر نیست از موضوع مطلع میشود و چند لحظه ای گنگ نگاه می کند سپس از راضیه می خواهد که به قرآن قسم بخورد و گناهش پای او ، جالب اینجاست که همان حجتی که با قسم به قرآن معلم را رها کرد اینجا همان عقیده را بخاطر فقر حاضر است زیر پا بگذارد. راضیه راضی نمیشود و یکی از تاثیرگذار ترین (بخوانید ناراحت کننده ترین) صحنه ها شکل می گیرد.
فیلم این صحنه ؛ کلیک کنید
باز همان پرسش های ذهن مخاطب اینبار بر سر قرآن شکل می گیرد. تمام تعریف قرآن همین دو صحنه است و تاثیرش بر ذهن مخاطب.
روایت ششم : زور مقنعه
صحنه ای بسیار کوتاه و گذراست که توجهم را جلب کرد. سیمین معلم زبان است و در آموزشگاه تدریس می کند ، کلاس که تمام می شود ما از نمای بیرون ساختمان سیمین را می بینیم که به سرعت شال را روی سرش انداخته و مقنعه را از زیر آن می کشد. دو بحث پیش می آید ،اصلا چرا باید همچنین سکانسی در فیلم باشد؟ دوم معنای تعویض سریع مقنعه و شال چیست؟ این سکانس نمی تواند حاوی این پیام باشد که در محیط های اداری ایران زنان باید با مقنعه مشکی ولو در عین عدم علاقه به آن حضور داشته باشند و راهی هم برای فرار از آن نیست؟ می تواند؟
روایت هفتم : دروغ های سمی
این دیگر بحث صحنه خاصی از فیلم نیست چون اگر بخواهیم سکانس هایی که این موضوع زشت را در خود دارند بیاوریم باید به قدر چهار صفحه دیگر نوشت.
دروغ
حقیقتا نمی دانم چرا آقای کارگردان اینقدر به این موضوع بها می دهد و برایش ارزش قائل است؟ تمام فیلم مملو از دروغ هایی است که داستان را گره می زنند . نادر به سیمین دروغ می گوید سیمین هم به او ،راضیه به همسرش دروغ می گوید ،نادر به قاضی دروغ می گوید ،نادر به دخترش دروغ می گوید در سکانسی حتی دختر نادر هم مجبور می شود به قاضی دروغ بگوید.
تنها کسی که راست می گوید هم (معلم دختر نادر) بخاطر این کارش آزار می بیند و با مزاحمت حجت روبرو می شود.
نادر می داند راضیه را هل داده است اما به دروغ منکر میشود ،راضیه میداند قبل از ضربه نادر تصادف کرده است و سقط نوزادش تقصیر نادر نیست اما دروغ می گوید ، نادر میداند که خبر داشته راضیه حامله است اما به دروغ منکر قضیه میشود. این عمل زشت جای جای فیلم را مسموم کرده است . فیلم قبلی آقای فرهادی هم همنیطور بود ، "درباره الی" نیز مملو از دروغ هایی بود که شخصیت های قصه بهم می گفتند .
پنهان کاری و دروغ از اصول فیلم سازی آقای فرهادی است.
دوست داشتم از تنها کارگردان اسکاری سینمای ایران بپرسم چرا اینقدر این موضوع را دوست دارید؟ چرا مخاطب سینمای شما باید زیر دروغ های فیلم بمباران شود؟ در ذهن شما چه میگذرد؟
روایت هشتم : یک سوال از تاریخ
در صحنه ای که باز در دادسرا می گذرد ، دختر نادر (سارینا فرهادی) مشغول درس خواندن است و مادربزرگش نیز از او سوال می کند ، درسی که می خواند تاریخ است
اما نکته جالب توجه اینجاست که ما فقط در این پرسش و پاسخ یک جمله از این کتاب تاریخ می شنویم :
مردم به دو دسته تقسیم می شدند طبقه اول مردم تهی دست و فقیر و طبقه دوم اشراف و ثروتنمدان. نمی فهمیم که چرا باید از کل کتاب تاریخ همین یک جمله در اینجا استفاده شود ، معنای این جمله در این صحنه چیست؟ این جمله نماد بی عدالتی حکومت است و غیر از این هم هیچ مفهمومی نمی توان برایش تصور کرد. این طور نیست؟
آقای فرهادی کاش میشد پاسخ بدهید
کتاب تاریخ و جمله ای تامل برانگیز و انگار هدف دار
.................
خب این صحنه هایی بود که از دید ما میشد طور دیگری هم به آنها نگاه کرد.
مخاطب عزیزِ این مطلب! به هیچ وجه نمی توان این صحنه ها را اتفاقی فرض کرد ، جدایی نادر از سیمین فیلمی است که بر روی لحظه به لحظه اش فکر شده است و نتیجه این فکر که از دید من قطعا فکری مسموم است شده است موفقیت هایی که امروز شاهدش هستیم.
در نهایت هم با نهایت تاثر و تاسف نادر و سیمین از هم جدا میشوند و دختری می ماند که بهتر است در "این شرایط" بزرگ نشود ،آقای کارگردان جمله ابتدایی اش را ثابت کرد. "دوست ندارم بچه ام توی این شرایط بزرگ شه" و ماییم و سوالی که کارگردان رندانه جوابش نمی دهد.
چه شرایطی؟ ها؟
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/19
3:43 ع
می گویم چرا مجلس با دولت همکاری نکرد، این طرف می گوید نه این که دولت همکاری می کرد!
می گویم آری دولت هم با مجلس لجبازی کرد، آن طرف می گوید ولی مجلس شروع کرد!
می گویم دولت و مجلس هر دو باهم لج بازی می کنند، هر دو طرف باهم می گویند تکلیفت را روشن کن، یکی به میخ میزنی یکی به نعل!؟
می گویم هر دو در دام بازی های سیاسی افتاده اند، حقاً انصافتان کجا رفته؟ هر دو می گویند انصافاً کل حق نزد ماست!
می گویم دولت هم در جاهایی قابل نقد است، این طرف می گوید معلوم است توهم با جریان انحرافی که اصلاً ساخته ی توهم خودتان است در حال ستیزی!
می گویم باید دید که دولت در خیلی جاها خوب عمل کرده است، طرف دیگر می گوید معلوم است که توهم از جریان انحرافی هستی!
چند مثال از تاریخ انقلاب می زنم و می گویم معیار حال فعلی افراد است، از تأییدات و افتخارات چند سال پیششان دلیل می آورند که یعنی ما تا ابد کارمان درست است و منتقدمان باطل است!
می گویم قانون از همه چیز بالاتر است، باید قانون را مومنانه اجرا کرد، می گویند ما خودمان قانون ناطقیم!
به هردوی شان می گویم چرا به موقع اطاعت و حمایت از ولایت نمی کنید، هردو می گویند از شدت زیادی ولایت مداری!
می گویم این چه ولایت مداری است که نمی توانید از رفیق بازی یا مقام پرستی بگذرید، می گویند آن ها را هم برای اجرای ولایت مداری می خواهیم.
می گویم چرا کسی از مردم به خاطر اشتباهش عذرخواهی نمی کند، هر دو می گویند اگر عذرخواهی کنیم طرف مقابل طلبکار می شود و تازه ما اصلاً اشتباه نکرده ایم!
من مانده ام متعجب که چگونه می توان دم از قانون، ولایت، بصیرت، محبت، وحدت و دشمن ستیزی زد و این همه هم باهم مشکل داشت! دیگر گمان می کنم هرکسی از ظن خودش یار قانون و ولایت و انقلاب و نظام و امام شده است! متاسفانه معیار دوستان نفس خودشان شده است! تورم و اشتغال و نظارت بر اجرای قانون اساسی و سوال از رییس جمهور و استیضاح و انتقاد و همه و همه شده اند بلای جان مردم و کسانی که کم کم شأن خادمی خود را فراموش کرده اند به فکر مچ گیری و حال گیری و گیردادن هستند تا بعد از خارج کردن رقیب از گود، باخیال راحت به دنبال خدمتگذاری بروند!
خداوند به همه ی ما و مسئولان انصاف بدهد تا غیر منصفانه ننویسیم و قضاوت و عمل نکنیم، یقین دارم که انصاف می تواند تمام اختلافات را حل و مشکلات را قابل تحمل کند، پس در کنار دعا همدیگر را به انصاف دعوت کنیم بدون اینکه قصد محکومیت دیگران را داشته باشیم.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/18
1:50 ص
پس از آرامش کوتاه مدتی که در فضای سیاسی ایران حین برگزاری انتخابات پرشور مجلس شورای اسلامی حاکم شد، بحث جنجالی سوال از رییس جمهور دوباره داغ شد و این بار با تعیین هیأت نظارت بر اجرای قانون اساسی از سوی رییس جمهور، دوباره بازار اختلافات و بحث های حاشیه ای رونق بیشتری گرفت. این هیأت همانی است که قبلاً دولت به اصطلاح اصلاحات می خواست تشکیل دهد و با مخالفت شورای نگهبان انجام نشد، شاید آن موقع اگر این هیأت تشکیل می شد، اصلاحاتی ها نیازی به فتنه 88 پیدا نمی کردند، چرا که اصلاً دولت وقت اصلاحات دنبال این بود که با افزایش اختیارات خود، اهرم های فشار بیشتری بر نظام داشته باشد و بتواند اصلاحات!!! مد نظر خویش را اعمال کند.
اکنون دولت احمدی نژاد نیز می خواهد به همان اهرم ها دست یابد و فارغ از این که این تصمیم اشتباه دولت در پاسخ به کدام تصمیمات لجوجانه مجلس بوده است خودش سردراز دارد که فعلاً محل طرح آن نیست و البته نمی گویم که قصد دولت از کسب این اهرم، برای فشار بر نظام است، اما هر چه هست این اهرم می تواند موازنه ی قوا را به کلی بین قوای مختلف برهم بزند و موجب تنش ها و اختلافات جدیدی گردد.
این که همه ی قوا بخواهند چماقی در دست داشته باشند تا در صورت لزوم در برابر قوای دیگر از آن استفاده کنند، هیچ تصوری جز انحصار طلبی ایجاد نمی کند، اگر قرار باشد قوه ی مجریه بر سایر قوا نظارت در خصوص رعایت قانون داشته باشد و از سویی مجلس هم بخواهد در برابر قانون شکنی رییس جمهور از اهرم استیضاح و سوال استفاده کند، نه تنها یک تناقض مسخره را ایجاد می کند، بلکه موجب افزایش تنش ها نیز خواهد شد که البته این کنش و واکنش ها تنها زمانی به حداقل خواهند رسید که عقلای قوا قدرت داشته باشند و افراد افراطی و ستیزه جو به حاشیه رانده شوند.
بحث دیگر این که اصلاً فرض کنید دولت آقای احمدی نژاد و دوستان خاصش هیچ نیت بدی از چنین اقدامی نداشته باشند، آیا تضمینی هست که دولت های بعدی نیز از این ابزار بر علیه مجلس، قوه ی قضاییه و حتی رهبری استفاده نکنند و با بکارگیری اهرم نظارت بر اجرای قانون اساسی، وظایف نظارتی دو قوه ی دیگر را تحت الشعاع قرار ندهد.
بحث دیگر این که ایجاد این هیأت در کنار اصرار بر در رأس نبودن مجلس هیچ نویدی جز افزایش تنش ها را ندارد به خصوص این که دولت جدید آقای احمدی نژاد بر خلاف دولت قبلی ایشان اصراری بر اجرای قوانین مورد اختلاف نداشته و مشاهده شده است که قوانینی را که قبول ندارد به راحتی بر زمین گذاشته و طبق سلیقه ی خود تصمیم گیری و اجرا می نماید که با این شرح، نظارت از سوی کسی که خود به قوانین احترام نمی گذارد نیز خود محل تأمل است.
بحث دیگر این که ورود دولت به این بحث، اگر چه شاید در تلافی اصرار بر سوال از رییس جمهور باشد ولی مسلماً گامی مثبت در جهت دوستی و همکاری با مجلس جدید تلقی نشده و موجب کمرنگ شدن فرصت جدید در اصلاح دوستانه تر امور خواهد شد.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/16
8:20 ص
وقتی خود خاتمی رأی می دهد در واقع اقرار به کذب بودن تهمت تقلب می کند و وقتی مشاورانش طوری صحبت می کنند که این مشارکت مقدمه ای برای حضور مجدد در انتخابات بعدی است، یک مسئله را در ذهن متبادر می سازد، این که پس اکنون بهترین فرصت است تا هم تکلیف اتهام زشت و بزرگ ایشان به انقلاب مشخص شود و هم صلاحیت وی برای مشارکت در آینده ی سیاسی کشور تعیین گردد.
اکنون قوه ی قضاییه در اوج قدرت نظام و با خیالی جمع از پشتوانه ی عظیم مردمی می تواند به عرصه ی محاکمه ی علنی و منصفانه سران فتنه وارد شده و راه را بر فتنه گران آینده ببندد تا هر کسی که توهم خود بزرگ بینی دارد، خود را بزرگتر و مهمتر از نظام نداند و بی محابا به کلیت آن و به منافع کشور نتازد.پ
اکنون بهترین فرصت است تا سران فتنه زهر نمودن انتخابات پرشور و حماسه ریاست جمهوری 88 را تاوان دهند، همان انتخاباتی که به جای دشمن شکنی مورد سوءاستفاده ی دشمنان قرار گرفت، که اگر به فتنه منجر نمی شد شروع بهار تسلیم غرب و آمریکا در برابر ایران محسوب می شد، همان فتنه ای که تسلیم آمریکا و اسرائیل را 2-3 سال به عقب انداخت، همان فتنه ای که باعث شد 2-3 سال تحریم و فشار را مردم ما غیورانه تحمل کنند، همان فتنه ای که باعث شد خاطر خانواده ها و دوستان مکدر شود، همان گناهی که موجب پایکوبی کفتاران غربی دور آتش فتنه شد، همان فتنه ای که پرشورترین مشارکت مردم را سیاه ترین نقطه در تاریخ انقلاب کرد که البته به سرانگشتان مردم بصیر و ولایت مدار، به عنوان سفید ترین نقطه ی عزت ایران ماندگار گردید .
آری اکنون که امثال خاتمی هم بر میزان مقبولیت خود واقفند و هم بر کذب بودن اتهامات خویش مقرند و هم قصد ورود مجدد به عرصه ی سیاست کشور را دارند، بهترین موقع است تا در محکمه ی قانون محاکمه شوند تا اگر بی گناهند!!! به راحتی به فعالیت های سیاسی خود بپردازند و اگر فتنه گرند، مجازات فتنه که شدیدترین گناه است را درک نمایند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/15
8:18 ص
چون جالب بود نتوانستم ازش بگذرم اگر چه معمولاً اینگونه مطالب را همان ایمیلی منتشر می کنم:
حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز (نویسنده معروف کتاب 100 سال تنهایی) در 15 جمله:
در 15 سالگیآموختم که مادران از همه بهتر میدانند، و گاهی اوقات پدران هم.
در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایدهای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود.
در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته، محروم میکند.
در 30 سالگی پی بردم که قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن.
در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد؛ بلکه چیزی است که خود میسازد.
در 40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم؛ بلکه در این است که کاری را که انجام میدهیم دوست داشته باشیم.
در 45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق میافتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان میدهند.
در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بد ترین دشمن وی است.
در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.
در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق میتوان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.
در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نیز که میل دارد بخورد.
در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارتهای خوب نیست؛ بلکه خوب بازی کردن با کارتهای بد است.
در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر میکند نارس است، به رشد وکمال خود ادامه میدهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است، دچار آفت میشود.
در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است.
در 85 سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست.
90/12/14
12:12 ع
اگر چه نه در راهپیمایی و نه در انتخابات ساندیس ندیدیم و نخوردیم، ولی واقعاً اگر چنین ساندیسی را بشود گیر آورد، بعید می دانم خواص حیات بخشش کمتر از هر نوشیدنی دیگری باشد. ای کاش می شد یک جرعه از این نوشیدنی را نوشید ...
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/14
11:5 ص
پیرو درخواست یکی از دوستان ذیل مطلب "بزرگترین گناه پدرو مادرها" چند عامل بسیار مهم امروزی در ازدواج را لیست می کنم که هر کدام را می توان به عنوان یک سرفصل تلقی نمود:
الف- اولین مسئله ی بسیار مهم انتخاب است و فارغ از شعار زدگی موارد زیر را در این خصوص فهرست می کنم:
1- نوع رابطه ی فی مابین پدر و مادر همسر آینده: در صورتی که رابطه ی زن و شوهر همسر آینده ی شما بر اساس اصولی مانند زن سالاری، فرزند سالاری، سلطه طلبی مرد و ... باشد همان منطق در زندگی فرزند آن خانواده طبیعتاً موجود خواهد بود که میزان این رسوب ممکن است با توجه به شخصیت فرزند متغیر باشد.
2- انطباق جهان بینی و ایدوئولژی طرفین در ازدواج بسیار مهم است چرا که اگر قرار باشد دو نفر با دو مکتب مختلف باهم زندگی کنند اصطکاک بسیار زیادی خواهند داشت به نحوی که شاید سالها طول بکشد تا به کمی درک متقابل و یا حتی به نقطه ی بی تفاوتی برسند و در صورتی که این تفاهم در دیدگاه وجود داشته باشد حل سایر مشکلات بر اساس همین دیدگاه مشترک به آسانی میسر خواهد بود.
3- نگاه مشترک به احکام دین و میزان پایبندی یکسان به آن را در یک عامل مجزا آوردم چرا که بعضاً حتی دونفر حزب اللهی هم در مواردی مانند نوع حجاب یا چگونگی رفت و آمدهای خانوادگی ممکن است نتوانند به تفاهم برسند و موجب اختلافاتی بین آنها گردد.
ب- دوره ی پس از ازدواج که این دوره دقیقا به اندازه ی قبل از ازدواج مهم بوده و چه بسا مهمتر نیز باشد، چرا که این مورد حتی ازدواج های غیر موفق را نیز می تواند تا حدی اصلاح نماید و در صورت نبود این مورد، حتی موفق ترین شناخت ها و ازدواج ها نیز به جدایی می انجامند:
1- شناخت جایگاه پدر و مادر و تمییز دادن جایگاه همسر از آن، به نحوی که جایگاه قابل احترام پدر و مادر در عین حال که کاملاً رعایت می شود، جایگاه احساسی و محبتی همسر در برابر آن جایگاه احترامی محفوظ بماند. این مبحث بسیار مهم بوده و در صورت عدم رعایت آن مشکلات زیادی در خانواده ها بروز خواهد یافت.
2- شناخت مهارت های زندگی و زناشویی با توجه به آثار اسلامی و بین المللی موجود که فارغ از نوع نگرش فرد، بسیار ضروری بوده و بعضاً مذهبی های ما فقط به کتب اسلامی مفید در این خصوص اکتفا کرده و از آثار خوب نویسنده های معتبر خارجی استفاده نمی کنند. این مهارتها آنچنان تأثیر عمیقی در زندگی افراد می گذارند که می توان منکران تأثیر مثبت این آثار را در زندگی خانوادگی غیر موفق فرض نمود.
3- شناخت جایگاه فرزند در زندگی به نحوی که فرزندان موجب استحکام زندگی باشند نه این که مانند بیشتر خانواده های ما به مانند بهانه ای برای ایجاد اختلافات عمیق زن و شوهر مبدل شود و این که تربیت فرزند نیاز به هماهنگی، مهارت و برنامه ریزی دارد تا فرزندان در خانواده ضمن این که خودشان مراتب کمال دنیوی و اخروی را طی می کنند حریم پدرو مادر را رعایت نمایند.
4- نوع مدیریت خانواده به لحاظ اقتصادی و مدیریت ایجاد و هدایت توقعات در زن، شوهر و فرزندان می تواند در پیشرفت همگن و یکنواخت مجموعه ی خانواده و تمام اعضای آن نقش بسیار مهمی داشته باشد و گرنه، این که پدرومادر مجبور شوند خانه شان را خرج تحصیل یکی از فرزندانشان کنند، مطمئناً نمی تواند جایگاه مستحکم و امنی را برای زن و شوهر در پی داشته باشد.
5- پایبندی به حل علمی مشکلات از طریق مراجعه به مشاوره های امین و متخصص در پایداری چارچوب خانواده بسیار مهم است چرا که در هر خانواده ای مسائلی پیش خواهد آمد که حل آنها بدون بهره گیری از چنین مشاوره هایی موجب کدورت، اشتباه و خسران خواهد شد. مطمئناً خانواده هایی که این گزینه را از عوامل موثر در حفظ زندگی خود حذف می کنند در جایی به اشتباه خویش پی خواهند برد که شاید دیگر وقتی برای جبران نداشته باشند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/13
1:3 ع
اگر امثال خاتمی رأی ندهند:
چگونه می توانند نشان دهند که به دموکراسی پایبندند؟!
چگونه می توانند مدعی تقلب شوند؟!
چگونه بنویسند: ?where is my vote
چگونه می توانند بعداً به عنوان یک فعال سیاسی سربلند کنند و لیست بدهند و نامزد بشوند و ...؟
چگونه می توانند توجیهی برای مشارکت مردم و تحریم نکردن انتخابات ارائه کنند؟
امثال کواکبیان و مطهری با رأی چه کسانی بر سرکار می آیند؟
پس چگونه ثابت کنند که هنوز نفس می کشند؟
شعارهای جامعه ی مدنی و دموکراسی و مردمسالاری و .... را چگونه توجیه کنند؟
آری، امثال خاتمی رأی می دهند:
حتی اگر دیگر کسی تهمت تقلب شان را باور نکند!
حتی اگر رأی دادن مجددشان موجب ناسزا از سایر ضدانقلاب ها باشد!
حتی اگر خائن خطابشان کنند!
حتی اگر دیگر رویشان نشود در چشم به قول خودشان خانواده های شهدای!!! فتنه نگاه کنند!
حتی اگر رأی شان به معنی اعتماد به نظام و انقلاب باشد!
حتی اگر رأی شان به معنی غلط کردن باشد!
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/13
7:54 ص
متأسفانه در حالی که پدرومادرها تمام مشکلات فرزندانشان را اعم از تربیتی، اشتغال و ... به کسان دیگر حواله می دهند درحالی که هیچ نهادی به اندازه نهاد خانواده در تربیت کودکان موثر نیست. بزرگترین گناه پدر و مادرها در این اوضاع این است که نسبت به تربیت فرزندان حساس نبوده و فقط روی آموزش سرمایه گذاری می کنند، نه مسجدی نه منبری نه کلاس قرآنی و نه حساسیتی روی نماز و حجاب و احکام دین، مدام در کنار فرزندان به روحانی و دین داری و بسیجی و ... بدو بیراه می گویند و توقع دارند فرزندشان هم با خدا تربیت شوند و هم احترام به والدین را سرلوحه ی امور خود قرار دهند.
همین بس که ماهواره با تمام زشتی هایش برای کودکان و نوجوانان در خانواده ها رواج پیدا می کند؛ چون والدین نمی توانند از دلشان و هوای نفسشان بگذرند و بازی های کامپیوتری برای هر رده ی سنی در هر رده ی سنی مورد استفاده قرار می گیرد، چون نمی خواهند فرزندشان را از خودشان دلگیر کنند؛ حریم سنی فیلم ها در نظر گرفته نمی شود و مهمترین عامل این که پدر و مادر ایرادات و مشکلات و گناهان خود را توجیه می کنند، غافل از این که این توجیهات بدترین تأثیر را در تربیت کودکان خواهد گذاشت چرا که همین کودک یک توجیه کوچک و غلط را در مورد همان گناه و گناهان دیگر بکار خواهد گرفت و مسیر زندگی خود را با همین توجیهات ریل گذاری خواهد نمود و در آخر همین پدر و مادر که به من و شما و امثال ما می گفتند تربیت فرزندشان به خودشان مربوط است، می ایستند به دولت و حکومت و حتی خدا و پیغمبر ناسزا می گویند و یا تربیت زشت کودکشان را به روحانی و مدارس و تلویزیون و دولت و ... حواله می دهند.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.
90/12/12
10:30 ع
انتخابات عبرت هایی دارد که گذشتن از کنار آن ناسپاسی به آرای مردم به نظر می رسد، برخی درس های این انتخابات را تقدیم می کنم:
این آرا برای دشمنان ایران یک درس بزرگ داشت که اگر چه نیازی به توضیح ندارد ولی چون بیانش شیرین است بیان می کنم، بهتر است دشمنان این کشور و ملت، روی جدا کردن مردم از حکومت بیش از این سرمایه گذاری نکنند و قدرت و همبستگی ملت و انقلاب را بفهمند و از ضایع شدن دست بردارند.
این انتخابات برای ملت های آزادی خواه و دربند حکومت های دیکتاتوری یک درس مهم داشت که، انقلاب ایران نه تنها دچار بن بست نشده است، بلکه پرشورتر از همیشه در حال رشد، پیشرفت و قدکشیدن است.
این انتخابات برای دولت های تازه کار حاصل از بیداری اسلامی یک پیغام بسیار مهم داشت، این که سیستم حکومتی جمهوری اسلامی ایران در عین حال که یک نظام منحصر بفرد دینی است اما از دموکرات ترین حکومت ها نیز پایگاه مردمی اش مستحکم تر است و این برای دولت هایی که برای استقلال، آزادی، علائق و تفکرات مردم خویش اهمیت قائلند، می تواند یک الگوی کاربردی به حساب آید.
این انتخاباتی که پیر، جوان، زن، مرد، سالم و بیمار این چنین در آن مشارکت کردند یک پیغام مهم برای برندگان آن و سایر مسئولان دارد و آن پیام این است که مردمی که برای این انقلاب و فقط برای دادن یک رأی ساعت ها ایستاده در صف منتظر می مانند، به نظام و انقلاب خویش بسیار اهمیت می دهند و مبادا که در حراست از این انقلاب آن طور که شاید و باید مایه نگذارند و وقت خود را صرف منافع حزبی و شخصی خود نمایند و مانند فتنه گران و سودجویان مطرود و منفور همین مردم غیور شوند.
این انتخابات هر چقدر که پیام های زیبایی دارد، اما نباید پیام اشتباهی از آن برداشت کرد که این پیام اشتباهی که ممکن است برخی مسئولان برداشت کنند این است که مبادا این رأی ها را نشان و ناشی از رضایت مردم و خدمات خود بدانند، این مردم با این غیرت، نجابت و عظمت لیاقتی بسیار بیشتر از آنچه که دارند را دارند. مسئولان برای خودشان حق ندانند که با بی مسئولیتی، بی مدیریتی، بی دقتی و بی کفایتی، مردم را مظلومانه در کشاکش مشکلات تنها گذارند و نکند که باری باشند بر دوش مردم به جای اینکه باری برگیرند از پشتشان.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.