95/9/2
2:40 ع
کاهش جمعیت یا افزایش آن و اساساً نرخ رشد آن در هر کشوری از جنبه های مختلف استراتژیک، اعم از اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و حتی نظامی اهمیت دارد، کشوری که نرخ رشد جمعیتش با نیازها، تهدیدها و ظرفیتهایش انطباق داشته باشد میتواند به خوبی در گذر زمان با سرعت خوبی به رشد خود ادامه دهد.
نرخ رشد جمعیت ایران با سیاستهای مشوقانه ای که در دهه 60 دنبال شد، به شدت اوج گرفت تا جایی که نظام تصمیم گرفت تا مدتی آن سرعت را مهار نماید، لیکن طبق نظر شخص مقام معظم رهبری ادامه آن سیاست از دهه 70 امری اشتباه بود که باید مهار میشد، لیکن سالها آن سیاست تحدید جمعیتی ادامه یافت تا جایی که زنگهای هشدار به صدا درآمد و کارشناسان گفتند که اگر نرخ رشد جمعیت با همین وضعیت ادامه یابد، جمعیت مولد ایران و نهایتاً جمعیت کلی ایران به حد خطرناکی کاهش خواهد یافت.
یکی از دلایل اهمیت نرخ رشد جمعیت این است که اصلاح آن از مواردی نیست که اگر تنظیمش بهم خورد سریع بتوان آن را تنظیم کرد و یا سریع بتوان خسارات وارده را جبران نمود، چرا که اولاً بخشی از این تنظیم به اصلاح فرهنگ برمیگردد م زمان بر است و ثانیاً اگر همین امروز کشوری بخواهد 1 درصد به نرخ رشد جمعیت مولد خود بیفزاید، حدود 20 سال وقت نیاز است که چنین مسئله ای با تولد و رشد یک نسل جدید محقق گردد، لذا تا وقت هست باید نسبت به اصلاح این رویه اقدام جدی به عمل آورد.
وقتی یک فاصله (گپ) جمعیتی در کشور ایجاد شد، از آنجا که پوشاندن آن فاصله به راحتی و سریع میسر نیست، غالبا کشورها برای تأمین جمعیت مولد مورد نیازشان، به سمت مهاجرت پذیری حرکت میکنند و این مهاجرت پذیری باعث میشود تا به تدریج، با ورود فرهنگهای مختلف به کشور، فرهنگ اصیل و ملی کشور دچار هجمه شدید گردد، مسئله ای که در کشورهای غربی که با بحران تحدید جمعیتی مواجه شدند، هم اکنون به وضوح قابل مشاهده است.
یکی از عواملی که در رشد منطقی و متوازن یک جامعه مؤثر است، نسبت مناسب بین جمعیت مولد در کشور و جمعیت مصرف کننده صرف است. در هر جامعه ای بخشی از جامعه، توان کار، تولید و ایجاد سرمایه و ارزش افزوده را دارند که چرخهای اقتصاد کشور را میچرخانند که آنها را جمعیت مولد و فعال میخوانیم و عده ای نیز هنوز به شرایط مولد بودن نرسیده اند و یا از آن عبور کرده اند که ایشان غالباً نیازمند حمایت و هزینه برای آموزش، نگهداری، امنیت و درمان هستند.
از مؤلفه های مهم قدرت در طول تاریخ و همین امروز، میزان جمعیت هر کشور است، بخواهیم یا نخواهیم، کشورهایی که جمعیت بیشتر و جوانتری دارند، به لحاظ امنیتی و نظامی قویتر تلقی میشوند و همین مؤلفه به عنوان یک عامل بازدارنده در برابر تهدیدهای امنیتی و خارجی مؤثر است.
یکی از مواردی که در خصوص نرخ رشد جمعیت لازم به نظر میرسد، مسئله سیاستگذاری جمعیتی است، اگر نمیخواهیم دوباره مثل دهه 60 و یا دهه 90 دچار بحران افزایش یا کاهش جمعیت شویم باید برای این مسئله سیاستگذاری علمی و اصلی داشته باشیم. یعنی باید براساس ظرفیت و نیازهای کشور و حتی مناطق و خانواده ها، سیاستگذاری صحیحی صورت گیرد و آن سیاست به درستی برای مردم و مسئولان توجیه و اجرا شود.
مسئولان کشور باید برای مردم تبیین کنند که ظرفیت شهرهای و مناطق مختلف اعم از تهران و سایر کلان شهرها و شهرهای متوسط و کوچک و نهایتاً روستاها به لحاظ توان افزایش جمعیت مشابه نیست و برای هرکدام باید نرخ مناسب، تعیین گردد. مسلماً در روستاهایی که به واهایی که به واسطه مهاجرت، ظرفیت جمعیتی شان باز شده است با شهری مثل تهران که بیش از ظرفیتش مهاجر پذیرفته است متفاوت است.
اگر چه در مطلب قبلی به خطرات تک فرزندی و دوفرزندی برای خانواده ها اشاره کردم، اما در خصوص اهمیت اصلاح نرخ رشد جمعیت به لحاظ استراتژیک برای کشور، لازم است که مسئله از سوی قوای سه گانه و نهادهای فرهنگی پیگیری گردد و در سطح کلان برای حفظ منافع ملی در خصوص جمعیت، از ابزارهای قانونی، انگیزشی، آموزشی و هنری استفاده شود تا آینده کشور دچار بحران نگردد.
تأثیرات سوئی که کاهش جمعیت بر پویایی، پیشرفت و امنیت کشور میگذارد باعث شده است تا برخی کشورهای استکباری، از این روش برای تضعیف ملتها دیگر استفاده کنند و برای این کار از هیچ شیوه ای از جمله ساخت و شیوع بیماریهای کشنده، عقیم سازی ارادی از طریق فرهنگسازی و غیر ارادی از طریق غذای ناسالم و بیماری، بی میل کردن به ازدواج و فرزند آوری، به راه انداختن جنگ و… دست بزنند و بعضاً برای این اهداف سرمایه گذاری های عظیم انجام دهند تا حدی که همانها که حاضر نیستند گندم مازادشان را به کشورهای آفریقایی بدهند و به دریا میریزند، برای کنترل و کاهش جمعیت برخی کشورها سرمایه گذاریهای کلان میکنند.
95/9/2
2:25 ع
کاهش نرخ رشد فرزندآوری یا کم فرزندی از مواردی است که تأثیرات زیادی بر جامعه، خانواده ها و افراد میگذارد که در این مطلب به صورت مختصر به تأثیرگذاری این عامل در خانواده ها خواهیم پرداخت.
کاهش نرخ جمعیت معمولاً از خانواده ها شروع میشود و غالباً خانواده هایی که دچار کم فرزندی (تک فرزندی یا دو فرزندی) هستند، آن را تشدید میکنند و این برای ایرانیان که تا دو سه دهه پیش با خانواده های پرجمعیت زندگی میکردند، تغییرات اساسی را ایجاد نموده است که در این مطلب، به این تغییرات خواهیم پرداخت:
برخلاف پیش بینی های روانشناسان، و شعارهای جامعه شناسان که برای کاهش جمعیت در دهه هفتاد مطرح شد، کم فرزندی موجب تربیت بهتر فرزندان نگردید و نسل قدیم نسبت به نسل جدیدی که در خانواده های کم جمعیت تربیت شده اند، بسیار موفق تر بوده اند، و امروز به تجربه ثابت شده است که درصد بیشتری از فرزندان امروزی که حاصل تربیت در خانواده های کم جمعیت و هزینه کردنهای بیشتر آموزشی و تفریحی هستند، لوس، تنبل، بی مسئولیت، بی ظرفیت، لجباز، تمامیت خواه، بی گذشت، بی ادب و غیرقابل تعامل هستند.
طبیعی است فرزندانی که در خانواده های تک یا دو فرزند رشد میکنند، از امکان ایجاد تعاملات عاطفی و اجتماعی به میزان زیادی محروم میشوند و این مسئله باعث شده است تا این فرزندان در فهم و تمرین مسائلی مانند ظرفیت برد و باخت، شراکت، کارگروهی، بخشش، گذشت، عذرخواهی، کنترل خشم، مدیریت احساسات، قهر و آشتی، دفاع از خود و… دچار معضلهایی گردند که غالباً در سایر محیطهای اجتماعی مانند مهدکودک یا مدرسه نیز مرتفع نمیشوند و در زندگی اجتماعی و خانوادگی این افراد در آینده اثرات خود را برجای خواهند گذاشت.
فرزندانی که در خانواده های تک فرزند یا دو فرزند تربیت میشوند، غالباً تمام وقت و ذهن و سرمایه والدین را به چگونگی تربیت و پیشرفت خود معطوف میکنند تا حدی که این موضوع به محل مناقشه و اختلاف والدین تبدیل میگردد که پس از درک این مسئله از سوی فرزندان، تلاش خواهند کرد تا از این نقطه ضعف در خانواده، نهایت استفاده را بنمایند و بعضاً برای رسین به خواسته های خود، والدین را در برابر هم قرار دهند. در چنین خانواده هایی، زن و شوهر بیش از این که به یکدیگر محبت کنند، وارد یک رقابت در جلب محبت و توجه فرزند خود میشوند و این مسائل در بسیاری موارد موجب سردی روابط والدین میگردد.
از تبعات کم فرزندی ، فرزندسالاری و حکمرانی ایشان در خانواده ها است، این مسئله تا جایی پیش میرود که فرزندان خود را مالک زندگی والدین میدانند و توقع دارند والدین خانه و فرش زیرپای خود را بفروشند و برای ایشان هزینه کنند، این رفتارها باعث شده است تا والدین علی رغم داشتن فرزندان کمتر، تا خرخره زیر بار قرض و قسط خرید موبایل، تبلت، خودرو، هزینه دانشگاه آزاد، هزینه های تفریح، جهیزیه، ازدواج، تأمین مسکن و… بروند و این به معنی تلخ ماندن کام والدین دربرابر ناسپاسی ها و توقعات سیری ناپذیر فرزند است ولی در خانواده های با فرزند بیشتر، فرزندان مانع زیاده خواهی های یکدیگر میشوند و والدین هم محوریت خود را حفظ خواهند کرد.
از تبعات کم فرزندی خانواده ها این است که به تدریج خانواده ها از داشتن عمو، عمه، دایی، خاله و به تبع آن فرزندانشان هم محروم میشوند و چنین خلایی برای کسانی که از نعمت وجود این عزیزان برخورداند قابل درک است که نداشتن این عزیزان چقدر تلخ است چرا که مسلما بخشی از نیازهای عاطفی همه ما توسط چنین اقوام نزدیکی تأمین میشود و استمرار وضعیت موجود باعث میشود نه تنها در آینده، فرزندان در خانه هایشان تنها باشند بلکه اقوامی هم برای دوستی و تعامل نداشته باشند.
مطمئناً یکی از مهمترین نتایج خانواده های تک و دو فرزند هم اکنون در بالا رفتن سن ازدواج و افزایش نرخ طلاق قابل مشاهده است، که این دوعامل خود در تشدید تحدید جمعیتی مؤثر خواهد بود. فرزندانی که تنها امید والدین هستند هم دیر برای ازدواج آماده میشوند و هم والدین دیر به ازدواجشان رضایت میدهند و پس از ازدواج نیز به دلیل عدم تربیت مناسب برای تعامل با همسر، به راحتی در مواقع اختلاف با همسر، خانواده را به بن بست میرسانند که این تنشها غالبا با دخالت والدینی که تعصب زیادی روی تک فرزندان خود دارند همراه میشود و به جای این که به آشتی ختم شود، به راحتی به نقطه جدایی و طلاق می انجامد.