96/2/6
9:27 ص
اخیراً عده ای که دچار عدول از آرای مردم، فراخواندن ایشان به لشگرکشی های خیابان، نافرمانی از دستور ولی فقیه، تمرد از قانون اساسی، گرا دادن به دشمنان برای فشار خارجی و تحمیل تحریمهای هوشمند بر کشور شدند، ادعا میکنند که ما با توجه به بصیرت و شناختمان از احمدی نژاد در برابر او ایستادیم در حالی که ایشان خودشان بدترین ضربه را در تاریخ انقلاب اسلامی به نظام وارد کردند و زشتترین بدعت را در کشور بنا نهادند و بیشترین خسارات مادی و معنوی را به مردم وارد کردند و ادعای بصیرت فتنه گران به غایت مسخره و به نهایت مضحک است.
ادعای بصیرت از سوی قماشی که روی ضدانقلاب را سفید کرد با کوردلی و از بغض احمدی نژاد کوشید تا تیشه به ریشه نظام، تبر به تنه انقلاب و آفت به منافع ملی بزند بس خنده آور است و اگر چه برای چنین ادعایی، نیاز به پاسخ نیست ولی با فرض این که شاید کسی تحت تأثیر این ادعاها قرار گیرد توضیح میدهیم که ما احمدی نژاد را دچار تغییر و تحول میدانیم همانطور که هاشمی، خاتمی، موسوی و برخی دیگر از شخصیتهای انقلاب را دچار تحولات و تغییرات بنیادین یافتیم و البته این اصلا ما را از حضور بسیار انقلابیونی که تا آخرین ثانیه های عمرشان بر مسیر انقلاب، استقامت کردند و از آرمانهایش کوتاه نیامدند، غافل نمی کند.
یکی از علامات تغییر افرادی مثل احمدی نژاد، هاشمی، موسوی و … این است که جای دوستان و دشمنانشان عوض شده است و دیگر دوستداران انقلاب برای ایشان سینه سپر نمی کنند، بلکه دشمنان انقلاب از رفتارهایی چون حضورشان در انتخابات خوشحال میشوند. وقتی همان هاشمی که توسط اصلاح طلبان مورد توهین و تهمت قرار میگرفت به عنوان یکی از رهبرانشان تلقی میشود، وقتی که مسعود رجوی، سرکرده منافقین در سال 92 از هاشمی دعوت به نامزدی در انتخابات میکند، وقتی که خاتمی، کروبی و موسوی به محبوب ضدانقلاب و امید اسرائیل تبدیل میشوند، وقتی که حضور احمدی نژاد در انتخابات به جای این که باعث خوشحالی نیروهای انقلاب شود، با پایکوبی ضدانقلاب مواجه میشود، اینها یعنی این افراد متحول شده اند.
غیر از این که با تغییر و جابجایی دوستان و دشمنان هر شخصی میتوان متوجه تغییرات بنیادین وی شد، از میزان تغییرات گفتارها، مواضع و رفتارها در موضوعات یکسان هم میتوان متوجه شدت و زاویه تغییرات افراد گردید و نگاهی به مواضع و رفتارهای شخصیتهایی مانند احمدی نژاد، هاشمی، موسوی، روحانی، لاریجانی، کروبی و… نشان میدهد که ایشان چقدر نسبت به برخی موضوعات مهم مثل ولایتمداری، استکبار ستیزی، قانونمندی، فساد ستیزی، رانت خواری، بی عفتی، بی حجابی و… تغییر موضع یا تغییر رفتار داشته اند.
همانطور که اگر کسی بگوید من از اول میدانستم هاشمی، موسوی، کروبی یا خاتمی با نظام و رهبری زاویه پیدا خواهند کرد یا به دنبال ضربه زدن به انقلاب خواهند رفت نمی پذیریم، امروز به آن کسانی که مدعی بصیرت فتنه گران هستند و میگویند ایشان از روز اول میدانستند احمدی نژاد دچار انحراف میشود هم میگوییم این ادعا نسبت به احمدی نژادِ انقلابی و ولایتمدار آن روزها از روی بغض بود و نه از روی بصیرت و دلسوزی برای انقلاب. ما معتقدیم حتی اگر کسی مثل زبیر توسط پیامبر(ص) سیف الاسلام لقب گرفته باشد، یا اگر توسط مقام عظمای ولایت ذخیره انقلاب یا بازگردانده قطار انقلاب به ریل خوانده شده باشد، بازهم از تغییر، فتنه، انحراف و ایستادن در برابر امام خود مصون نیست چرا که انسان ذاتا موجودیست مختار.
لذا ضمن احترام به سابقه همه بزرگان و زحمت کشان انقلاب، حالشان را ملاک میدانیم و بر همین اساس هم نسبت به ایشان موضع می گیریم و نه این که پیش پیش و مغرضانه نسبت به افراد موضع خصمانه بگیریم و حرف دلمان را در قالب پیش بینی بیان کنیم و بعد هم خودمان با انواع روشها ایشان را به سمت گمراهی و انحراف هل دهیم و بعد هم که آن ادعاها محقق شد با ادعاهای مضحکی مثل بصیرت فتنه گران بخواهیم رفتارهای زشت و مغرضانه خود را توجیه کنیم و از انحراف دیگران ابراز مسرت و خوشحالی کنیم.
95/7/24
5:54 ع
اگر چه ادعای تقلب 11 میلیونی در نظام انتخاباتی کشور باوجود این همه ناظر، مجری، نماینده نامزدها، قانون سختگیرانه انتخابات و رسیدگی به اعتراضات به اندازه کافی مضحک است، اما باید بدانیم که ادعای موسوی تقلب 11 میلیونی نبود! به این جمله موسوی در ساعاتی که هنوز برخی از حوزه ها مشغول رأی گرفتن بودند توجه کنید:
«برنده قطعی با نسبت آرای بسیار زیاد اینجانب هستم»
موسوی ادعا میکند من با نسبت بسیار زیاد و نه زیاد! برنده شده ام در حالی که او با فاصله 11 میلیونی باخته بود و این یعنی ادعای موسوی اولاً تقلبی حداقل دوبرابر 11 میلیون و حدود 20 میلیون است و ثانیاً بحث او تقلب است و نه تخلف!
ادعای تقلب حدود 20 میلیونی آنگاه بیشتر مضحک میشود که بدانیم او و دوستانش حتی برای تقلب یک میلیونی هم سند و مدرک محکمه پسندی نداشتند آن هم درحالی که از مدتها قبل کمیته صیانت از آرا تشکیل داده بودند و از احتمال جدی تقلب سخن میگفتند!
مضحک تر این که افرادی مانند موسوی، خاتمی، کروبی، هاشمی سالها در دولت، مجلس و مجمع تشخیص، رئیس بودند و اگر نظام انتخاباتی اینقدر ایراد داشت که بتوان در آن 20 میلیون تقلب کرد، حتما آن را اصلاح میکردند.
مضحک این که این افراد تنها در ایام انتخابات شروع به تشکیک در سلامت انتخابات میکنند گویا طبق فرموده رهبری، ایشان به مرض تشکیک در سلامت انتخابات مبتلا هستند که در ایام انتخابات این مرض مزمنشان، عود میکند.
و بازهم مضحک این که همین ها زمانی که انتخاباتی برگزار میکردند و کسی مدعی تقلب میشد، تقلب را غیرممکن میدانستند و زمانی که در انتخاباتی شکست میخوردند، مدعی تقلب میشدند! و جالبتر این که در انتخابات 84، برخی از ایشان به انتخاباتی که خاتمی برگزار کرد تشکیک کردند!
95/7/19
11:3 ع
مسئله ولایتمداری از مهمترین مؤلفه های انقلابی گری و از مؤثرترین عوامل دخیل در پیروزی انقلاب اسلامی و پشت سرگذاشتن گردنه های حساس آن است و ماندگار ترین شخصیت های انقلابی که تا آخر در مسیر انقلاب و آرمانهایش ایستادند، همان ولایتمدارترین ها بودند. البته ولایتمداری مراتبی دارد که کف آن از تبعیت از اوامر ولی شروع میشود و تا تبعیت از توصیه های ولی و سپس اعمال نظرات ولی و در نهایت به تبعیت از خط مشی رهبری (حتی در جایی که رهبری دستور، توصیه و یا نظری بیان ننموده اند)، ادامه می یابد.
براساس طیفی که از ولایتمداری ارائه شد، مسئولان و شخصیتهای مختلف میتوانند در صحنه های مختلف، جایگاه های مختلفی را کسب نمایند، برخی از افراد و حتی جریانهای سیاسی تنها قائل به تبعیت از دستورات رهبری هستند، اما هرچه به انقلابی گری اشخاص افزوده می شود، نمایش بهتری از ولایتمداری در سطوح عالی از خود نمایش می دهند. یکی از صحنه های ماندگار که جلوه ای از برخوردهای مختلف مسئولان با مسئله ولایتمداری است، صحنه انتخاب و معرفی نخست وزیر دولت چهارم بود. مسئله ای که هنوز به اقرار مطلعین، بخشهایی از آن آشکار نگردیده است.
وقایع انتخاب نخست وزیر دولت چهارم
انتخاب نخست وزیر دولت چهارم و حتی دولت سوم و وقایعی که در این اثنا رخ داد، هرچقدر که پر از نقاط قابل بیان و قابل تحلیل بود، همان قدر هم از تحلیل و بررسی بزرگان انقلاب و حتی بیان زوایای پنهان آن دور ماند، تا حدی که امروز در ذهن جوانان انقلاب و حتی افرادی که آن رخدادها را شاهد بودند، سؤالاتی وجود دارد که به دنبال جواب آن ها هستند. بخواهیم یا نخواهیم صحنه وقایع ابتدای دولت چهارم از این جهت که بعدها رئیس جمهور وقت، به عنوان رهبر دوم انقلاب معرفی گردید، حساسیت بیشتری نیز پیدا کرده است.
حضرت آیت الله خامنه ای در ابتدای تشکیل دولت اولشان (دولت سوم جمهوری اسلامی)، ابتدا آقایان ولایتی و سپس غرضی را به عنوان نخستوزیر معرفی کردند که با مخالفت قشر چپ مجلس به ویژه اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی روبهرو شد و موفق به کسب رأی اعتماد نشدند. و در نهایت آقای موسوی به عنوان پنجمین نخستوزیر جمهوری اسلامی انتخاب شد و کابینهای ائتلافی با حضور وزرای چپی و چند وزیر از جناح مقابل مانند آقایان عسگراولادی، توکلی، مرتضی نبوی، ناطق نوری و ولایتی تشکیل داد که دیدگاه فوق العاده چپ میر حسین موسوی و تأکید بر اقتصاد بسته، دولتی سازی گسترده و حجیم کردن دولت موجب شد تا هفت نفر از اعضای غیر چپ کابینه در اواسط سال 62 استعفا دادند و عملاً سیاستهای دولت سوم و اعضای کابینه آن، با کمترین توجه به نظرات آیت الله خامنه ای به اتمام رسید.
آیت الله خامنه ای در پایان کار دولت سوم و به جهت تحمیل هایی که به ایشان انجام شد، عدم تمایل خود برای حضور در انتخابات چهارم را نزد حضرت امام خمینی(ره) مطرح میکند ولی حضرت امام ضمن تعیّن به ایشان برای حضور در انتخابات، ایشان را در معرفی نخست وزیر مد نظر خود مخیر میکند. با توجه به کثرت نمایندگان چپ حامی موسوی در مجلس، آیت الله خامنه ای در مراسم تحلیف ریاست جمهوری اعلام کردند که «قانون اساسی، ابزارهای لازم برای عمل به این سوگند را مشخص کرده است. در صورتی که رئیس جمهور این ابزارها را در اختیار داشته باشد، خواهد توانست به این سوگند عمل کند و گرنه سوگند، حکم فقهیاش برای فقها روشن است.» و درواقع منظور ایشان این بود که رییس جمهور در جایی می تواند به قسم خود عمل کند که بتواند معرفی نخست وزیر و تصویب وزرای پیشنهادی را انجام دهد.
پیام حضرت آیت الله خامنه ای به سرعت دریافت می شود و دو نامه مجزا از سوی فرمانده سپاه وقت و 135 نفر از نمایندگان مجلس به حضرت امام(ره) نوشته می شود مبنی بر این که عدم انتخاب موسوی به عنوان نخست وزیر، موجب بحران، اختلاف و لطمه به موقعیت ما در جنگ خواهد شد، که ماحصل آن نامه ها این میشود که حضرت امام خمینی(ره) در پاسخ به آن نامه نمایندگان، نامه ای میویسند و میفرمایند که «هرچند که به صلاح نمی دانند دولت عوض شود، ولی حق انتخاب با آقای رئیس جمهور و مجلس شورای اسلامی است».
از آنجا که نامه حضرت امام هیچ دستور یا توصیه ای نداشت و در نهایت نیز در کنار اعلام نظر، بازهم بر حق رئیس جمهور و نمایندگان مجلس در انتخاب نخست وزیر تأکید کرده بود و با توجه به این که آیت الله خامنه ای قبلاً مخیر به انتخاب نخست وزیر شده بودند و با توجه به این که از نظر شرعی و با توجه به قسمی که در تحلیف خورده بودند و انتخاب مجدد موسوی را مانع تحقق آن قسم میدانستند، نامه ای برایامام (ره) مینویسند و در آن از ایشان میخواهند تا نظرشان را حکم کنند، اما حضرت امام در پاسخ فرمودند «من حکم نمیکنم. من حرف خودم را میزنم».
آقایان مهدوی کنی، جنتی، یزدی و ناطق برای گشودن گره به خدمت حضرت امام (ره) می رسند و از حضرت امام(ره) می خواهند درباره انتخاب نخست وزیر دولت چهارم تعیین تکلیف نمایند که ایشان در پاسخ میفرمایند «من حکم نمیکنم، اما به عنوان یک شهروند اعلام میکنم که انتخاب غیر از ایشان، خیانت به اسلام است.» که وقتی این پیام را برای آیت الله خامنهای بردند، ایشان فرمودند برای من اتمام حجت شد و مهندس موسوی را برای نخستوزیری مجدد به مجلس معرفی کردند.»
اهمیت تبعیت آیت الله خامنه ای از سخنی که نه دستور بود و نه توصیه و صرفاً نظر آن هم به عنوان یک شهروند بود (ونه ولایت فقیه)، آنگاه مشخص می شود که مروری به جایگاه و اختیارات نخست وزیری در قانون وقت داشته باشیم، نخست وزیر در آن زمان تقریباً همه کاره دولت بود، کسی بود که جهت دهی ها، اجرا و انتخاب وزرا را بر عهده داشت و عملاً با تحمیلی شدن نخست وزیر، تمام وزرا و کل کابینه هم تحمیلی می شدند و این با اعمال نظر و یا حتی دستور ولی فقیه در مورد یک معاون وزیر و یا یک وزیر اصلا قابل قیاس نیست. حالا ببینید که آیت الله خامنه ای چه امتحانی را با سربلندی سپری کرده اند، ایشان از سویی مکلف شدند برای حضور در انتخابات و از سوی دیگر در تبعیت از نظر همان رهبر فرزانه و خیرخواه، از انتخاب نخست وزیر و تأیید وزرا کنار گذاشته شدند.
و اما قضیه معروف به 99 نفر چه بود؟
پس از معرفی آقای موسوی از سوی آیت الله خامنه ای به عنوان نخست وزیر دولت چهارم به مجلس، 99 رأی مخالف و ممتنع داده شد که این مسئله موجب هجمه سنگین به این نمایندگان گردید که البته این نمایندگان اعتقاد داشتند که امام به مجلس دستور تأیید موسوی را نداده بلکه ضمن اعلام نظر، ایشان را مکلف به انجام تکلیف قانونی خود نموده است و آنها هم بر اساس حجت خود به موسوی رأی نداده اند، با توجه به مخفی بودن آرا، این 99 نفر خیلی قابل شناسایی هم نبودند ولی با این وجود به صورت شدیدی و براساس گمانه زنی مورد هجمه قرار گرفتند تا حدی که رهبر و رئیس جمهور وقت به حمایت از این نمایندگان پرداختند و ایشان را بابت عمل به آنچه تکلیف خود میدانستند قابل سرزنش ندانستند که این حمایت موجب پایان یافتن آن هجمه ها گردید.
موسوی که با حمایت حضرت امام خمینی(ره) و مجلس، نخست وزیر دولت چهارم شده بود، در تشکیل کابینه نیز براساس نظر خود، یک کابینه چپ انتخاب نمود، ولی با وجود این حمایت ها و آزادی عمل ها، به غیر از دو بار استعفایی که در دولت سوم انجام داده بود، یک بار هم در دولت چهارم و در شرایط حساس پایان جنگ و روزهای پذیرش قطعنامه استعفا داد، آن هم استعفایی که بدون مشورت با حضرت امام انجام شد و مخاطب استعفا نیز به جای این که رئیس جمهور وقت باشد، مردم بود! کشیده شدن این استعفا درست در روزهای پس از پذیرش قطعنامه و جو ملتهب پس از آتشبس، موجب عتاب شدید حضرت امام خمینی(ره) گردید!
تأملی بر اجزای صحنه
آن چه که تا اکنون گذشت یک نگاه گذرا به وقایع آن استعفا بود ولی بد نیست نگاهی دقیقتر به اجزای این صحنه هم داشته باشیم:
در یک صحنه عده ای بدون این که انتخاب نخست وزیر به ایشان ارتباطی قانونی داشته باشد به صورت کتبی و شفاهی به حضرت امام درباره انتخاب هر فرد دیگری غیر از موسوی به عنوان نخست وزیر دولت چهارم هشدار می دهند و آن را موجب تفرقه، بحران و شکست در جنگ معرفی می کنند که آقای ناطق نوری در آن زمان، این نظرات را در تغییر نظر حضرت امام خمینی مؤثر می داند، این نامه ها با توجه به ادبیات آنها، خاطره پذیرش قطعنامه از سوی امام تحت عنوان جام زهر را در اذهان زنده میکند، به نوعی که فشارهای هماهنگ و چند جانبه، گزینه های قابل انتخاب رهبری را تا حدی حذف می کردند که عملاً امام برای حفظ مصالح کشور و جلوگیری از تفرقه، بحران یا شکست ناچار باشد یک تصمیم تحمیلی را اتخاذ نماید و از این روست که چنین تحمیل هایی را فارغ از نتایج شان، می توان جام زهر نامید.
در صحنه ای دیگر اما میر حسین موسوی را داریم که به عنوان انتخاب نخست وزیر دولت چهارم و سوم، حتی بعضاً از ابتدایی ترین تکالیف قانونی خود نیز استنکاف می کند و در مدت 8 سال، 3 بار استعفا داده است، با رئیس جمهور هماهنگ نیست و تعامل پایینی دارد و مورد حمایت شدید سازمان مجاهدین (که بعداً به سازمان منافقین معروف شدند) قرار دارد، این جریان در دولت اول آیت الله خامنه ای نیز با هدف تحمیل آقای موسوی به ایشان، گزینه های پیشنهادی اول و دوم ایشان را تأیید نکرده بود تا رئیس جمهور مجبور به معرفی موسوی شود. شخصی که چه در زمان 8 سال نخست وزیری و چه در فتنه 88، روحیه لجاجت خود را تا حد خدشه و هجمه به منافع ملی، امنیت ملی و وحدت ملی به نمایش گذاشت، شخصی که به گواهی تاریخ، انقلابی های نابی مانند آیت، دیالمه و لاجوردی، در اوج پیگیری پرونده او و حامی مهمش درمجلس وقت (بهزاد نبودی) به شهادت رسیدند.
و اما در صحنه دیگر، حضرت امام خمینی (ره) را داریم که میکوشد ضمن اهتمام کامل به قانون اساسی، مصلحت جامعه را حفظ نماید و این عالم بی بدیل انقلابی، بعضاً بر اساس این قاعده که حفظ نظام، از اوجب واجبات است و به منظور جلوگیری از تفرقه، بحران یا شکست، به دیگران حکم، توصیه یا نظری را بیان می کردند تا شرایط حساس جامعه را حتی المقدور بدون اعمال حکم مدیریت نماید تا جایی که در جریان معرفی موسوی به عنوان نخست وزیر دولت چهارم ، تحت فشارهایی که از سوی برخی از نمایندگان مجلس و فرمانده وقت سپاه (که بعضاً آقای هاشمی را حلقه وصل این جریان معرفی کردند)، نظرش را تحت عنوان «نظر یک شهروند» به آیت الله خامنه ای منتقل نمود تا درمیان آن جریانات تحمیل گر، ولایتمداری راستین چون آیت الله خامنه ای با گذشت از مهمترین حق و اختیار قانونی خود، مسئله را فیصله دهد.
حرف پایانی:
از ظلمهایی که به این صحنه و به شخص آیت الله خامنه ای و به تعریف ولایتمداری انجام می شود، این است که صحنه ای که به تشریح جزییات آن پرداختیم را با فهم غلط و اشتباه، به مجوزی برای تعلل در برابر ولایت فقیه تأویل و تحریف نمایند و حال این که وقایع انتخاب نخست وزیر دولت چهارم ، ماندگارترین نمایش ولایتمداری از عرصه نظر تا صحنه عمل است که میطلبد بزرگان جریان انقلابی در تشریح زاویه های پنهان این واقعه به صحنه بیایند و نقشه آنانی که سالها تلاش کردند این صحنه را غبارآلود، مبهم و تاریک جلوه دهند، را نقش بر آب نمایند.
94/10/10
8:45 ص
اخیراً مصاحبه ای از سوی سردار نجات، معاون فرهنگی سپاه پاسداران بیان و منتشر گردیده است که اصلاح طلبان از آن خیلی استقبال کردند:
«به صحنه آمدن ضدانقلاب، جریان سلطنتطلب، منافقین، بهاییان و مارکسیستهایی که سالها جرأت عرض اندام در ایران پیدا نکرده بودند را یکی دیگر از نتایج فتنه 88 میداند: «سران فتنه عملا میدان را به این افراد واگذار کردند، قطعا طرفداران میر حسین موسوی در روز عاشورا خیمههای عاشورا را آتش نزدند و عکس امام (ره) را پاره نکردند، این طیف این همه بانک و اتوبوس و اموال بیتالمال را آتش نزدند اما فضا را برای ضدانقلابی که نسبت به امام ، انقلاب و عاشورا کینه دارد مهیا کردند»
البته سردار نجات بعد از این جملات عبارتی دیگر دارد که گویا مورد توجه ایشان قرار نگرفته و به همین لحاظ ترجیح دادند که تقطیع گردد:
«تعداد زیادی منافق، بهایی و افرادی که مدتها فراری بودند در آشوبهای 88 دستگیر شدند ولی سران فتنه به جریان ضدانقلاب لطف کردند و میدانی به آنها دادند که بتوانند در داخل کشور عرض اندام کنند…در روز 9 دی مردم فتنه را جمع کردند و به وظیفهای که بر عهده آنان بود عمل کردند؛ ولی افرادی از حامیان فتنهگران از زیر قانون در رفتند و ما هم اطلاعاتی داریم که آنان منتظر فرصتی برای برپایی فتنه دیگر هستند و به مجرد دیدن ضعفی از نظام دوباره فعال میشوند.»
این جملات شاید در نظر برخی، حرف های جدید و عجیبی تلقی گردد، اما اگر در مواضع مقام معظم رهبری هم دقت کنیم، متوجه میشویم که ایشان هم از ابتدا نسبت به انحراف رفتن این قائله به شخص موسوی اینچنین هشدار داده بودند:
«جنس شما با اینگونه افراد متفاوت است و لازم است کارها را با متانت و آرامش پیگیری کنید، به یاری پروردگار، انتخابات با اتقان، صحت و ارامش خوبی برگزار شد و شما هم مسائل مورد نظر را از طریق قانونی پیگیری کنید.»
ولی به خاطر توهمی که در وجود موسوی ایجاد کرده بودند و لجاجتی که داشت، عملاً بستر اقدامات ساختارشکنانه ضدانقلاب و بدخواهان را فراهم کرد و خود را سپر بلای بدخواهان قرارداد و با صدور بیانیه های متعدد و دعوت به تجمع، کشور را گرفتار بحران نمود و متأسفانه پل های پشت سرش را هم خراب کرد و در بدترین شرایط هم حاضر نشد تا بساط اقدامات غیرقانونی اش را جمع کند و متأسفانه حتی بعد از هتک حرمت به خیمه های اباعبدالله و پاره کردن عکس امام (ره) نیز معترضان را انسان های خداجو نامید که این مسئله موجب شد تا مردمی که منتظر بودند خود فتنه گران از اشتباهاتشان بازگردند، به میدان بیایند و فارغ از این که به چه نامزدی رأی داده بودند، فتنه و فتنه گران را محکوم نمایند که این مسئله موجب پدید آمدن یوم الله 9دی و برچیده شدن بساط فتنه گردید.
البته مهمترین خسارت فتنه 88 ناامنی های داخلی، خسارت به اموال دولتی و خصوصی و خدشه به اقتصاد داخلی نبود، بلکه سوءاستفاده دشمن از این قضایا برای بی اعتبار کردن کشور و همراه کردن سایر کشورها برای تشدید فشار بر ایران و به راه انداختن جنگ اقتصادی بود که مصادف با فتنه 88 در دستور کار آمریکا و اروپا قرار گرفت و مجموعه ای از تحریم های سخت و هوشمند علیه ایران تصویب گردید که رهبری از آنها به عنوان جنگ اقتصادی دشمن علیه انقلاب نام بردند و بعدها مستنداتی از سوی خود آمریکایی ها منتشر شد که اثبات می کرد سران و حامیان فتنه کتباً از رئیس جمهور آمریکا درخواست کمک، حمایت و تشدید تحریم ها را نموده بودند.
نتیجه این که اگر چه نحوه ورود موسوی به فتنه 88 از ابتدا بر پایه یک توهم و لجاجت بنا نهاده شد، ولی در ادامه به وادی قانون شکنی و تمرد از دستور ولی فقیه و نادیده گرفتن منافع ملی، امنیت ملی، وحدت ملی و دشمن شاد کردن ملت ایران وارد شد و حتی علی رغم این که ضربات و خسارات شدیدی که به کشور وارد می شد را مشاهده می کرد، ولی هرگز از راه خود بازنگشت که همراه شدن این خسارات سنگین با علم و آگاهی، به تعبیری جز خیانت به کشور و مردم نمی تواند تعبیر گردد و کاش افراد دیگری که هم اکنون طعمه بدخواهان شده اند، از آنچه که بر سر موسوی آمد، درس عبرت گیرند و فریب عبارات متوهم کننده بدخواهان را نخورند.