90/1/23
1:7 ع
در سایت حامی مشایی که ظاهر و باطنش نمایان و در یک سمت و آن هم خدمت به مشاییسم است، مقاله ای درج شده با عنوان "مشایی شهید آوینی دیگر، قدرش را بدانیم" و در آن با بیان مصداق هایی از آزاداندیشی های والای شهید مرتضی آوینی، ول اندیشی های آقای مشایی را از نوع همان ها می داند. نمی دانم چگونه می توان بین محبت آقا سید ما به آقای فراستی و محبت مشایی به مردم اسرائیل تناسبی برقرار کرد و نمی خواهم هم یکی یکی مصداقهای موجود در آن مقاله را رد یا تحلیل کنم، اما تا آنجایی که من خاطرم هست، شاخص ترین و مهمترین مشخصه های شهید آوینی عزیز دو خصلت گرانقدر بود، بصیرت ولایت مداری.
- بصیرت آقای سید مرتضی آوینی آن قدر بالا بود که خاتمی وزیر فرهنگ و ارشاد را در همان زمان وزارتش شناخت و نقدش کرد آن طور که هنوز امثال مشایی جرأت و البته بصیرت چنین نقدی را نداشته اند، چه رسد به زمان اصلاحات که بر تمام ارزشهای معنوی و اسلامی چوب حراج زده شده بود و از ایران و ایرانی چیزی جز یک محتاج و فقیر در برابر استکبار غنی تأویل نمی شد. راستی این شهید آوینی دیگر، (استغفرالله) چگونه در 8 سال انتخابات می توانست ساکت بماند و سخن رانی نکند و ننویسد و هنرنمایی نکند؟؟؟ مگر در آن موقع ایشان کم سن و سال بودند؟! یا شرایط حساس نبود؟! یا آن قدر فعالان زیاد بودند که نیازی به امثال ایشان نبود؟! یا همین شاگردهای از نوع رهوا و بقایی و ... این وظایف خطیر را برعهده داشتند؟! و یا ایشان هنوز کشف نشده بود؟! بصیرت شهید ما آن قدر بالا بود که می توانست با شجاعت بنویسد و پیشتاز رسانه ای و رسانه ای پیشتاز باشد و در عین حال مورد عنایت امام و رهبر خود باشد. این چه بصیرتی بود که آن چنان با ولایت مداری ایشان پیوند بود! چیزی که اکنون کمتر و کمتر پیدا می شود! به خصوص در جبهه ی مشایی! کجا شهید آوینی به بهانه ی منتظر بودن و مهدویت، ولایت فقیه را دور می زد؟!
ولایت مداری آقا سید مرتضی آوینی آن قدر بالا بود که هنوز مثال زدنی است. ولایت مداری وی چه نسبت به امام خمینی و چه به نسبت به امام خامنه ای در بالاترین حد بود. آن طور نبود که مثلاً ایشان اشتباهی بکنند و از سوی امامش مدام پیغام بفرستند که اشتباه نکن و وی بازهم بر اشتباه خود اصرار کند، آن طور نبود که بداند طبق دستور امامش موجب سرشکستگی و سر خوردگی حزب اللهی ها است و باز هم چسبیده باشد به مقام هاها!!
شهید آوینی در مقام هنرمند صاحب ابتکار بود و شاید صاحب مکتب، اما در مقام یک مسلمان، یک بنده بود و مطیع مکتب، نه مکتب ساز، نه مبتکر در ارائه ی تعاریف جدید از دین و فقه، نه تحلیل کننده ی فعالیت های انبیا و اوصیا، نه ولایت مداری ولایت ندار؛ مکتب شهید آوینی نه مکتب ایرانی که مکتب شهادت بود، مکتب اسلام بود، مکتب امام. ایشان عشقش تخت جمشید نبود، بلکه محل عبرتش آن جا بود، ایشان محرابش شلمچه و طلاییه بود نه تریبون سخنرانی!
شهید آوینی خاکی بود و متواضع، بی هیاهو و کم مصاحبه، به دنبال هر تریبونی برای اثبات منیت خود نبود! شهید آوینی خودش را تحمیل نمی کرد، اگر کسی نمی خواستش می توانست کانال تلویزیون را عوض کند، این طور نبود که بگوید هیچ کس نمی تواند جلوی صحبت های مرا بگیرد، این طور نبود که در همه چیز و در محضر همه ی فضلا ادعای فضل کند، کم مانده است که این از خود متشکر، از ما بخواهد بسان امیرالمومنین راه های آسمان را از او بپرسیم و بدانید که از این هم فراتر بعید نیست، چرا که اگر حضرت علی می گفت راه های آسمان را از من بپرسید ایشان نپرسیده برایتان کروکی هم می کشد و البته این را از خصائل رحمت اللعالمین بودن خود می داند.
شهید آوینی یک بار تمام نوشته هایش را معدوم کرد، چرا که آن ها را حدیث نفس می دانست، با این وجود کم اشتباه بود، صریح حرف می زد و بی نقص، آن طور نبود که چیزی بگوید و نیاز داشته باشد تا 10 نفر هر نفر 10 بار حرفهایش را توجیه و تفسیر کنند! تازه بازهم مورد سوءاستفاده ی اسرائیل و آمریکا و ضد انقلاب قرار می گیرد.
شهید آوینی برای انقلاب رحمت بود، زحمت نبود؛ این طور نبود که توان انقلاب را مصروف خودش کند، شهید آوینی خودش را صرف انقلاب می کرد و کرد. شهید آوینی انقلاب را رنگ بود، ننگ نبود. شهید آوینی معلوم بود که بود، یک هنرمندِ ادیبِ مکتبی، این طور نبود که خطیب و فقیه و هنرمند و ادیب و فیلسوف و امام شناس و جامعه شناس و سیاست پیشه و تاریخ دان و ایران شناس و موسیقی دان و ... باشد و هیچ هم نباشد.
شهید آوینی اصلی اصیل بود که انگار در حاشیه بود، شهید آوینی حاشیه ای نبود که به زور خودش را اصل معرفی کند.
شهید آوینی سید شهیدان اهل قلم بود! نه زنده به اهل قلم! نه زنده به اهل کلم (کلمه ها)! نه زنده به اهل فلم (فیلمها)! شهید آوینی در نزد خدا زنده است و به روزی او دلخوش، نه دنبال رأی مردم و به دنبال کسب آرا مدهوش!
شهید آوینی غیرت ماست! مثل بعضی ها نیست که برایمان مهم نباشد! برایش رگ غیرتمان بیرون میزند! من فدایی کلام و رفتار سنجیده ی شهید آوینی ام! من نمی توانم ببینم کسی را که در کلام و رفتار نسنجیده شهره شده است را با اسطوره ام مقایسه کنند! البته این حرف ها را کسی که غیرت ندارد نمی فهمد! غیرت همان است که به هیچ قیمتی نگذاری شیعه دشمن شاد شود! غیرت آن است که به خاطر خدا دوست بداری و به خاطر وی دشمن! غیرت آن است که رحماء بینکم باشی و اشداءُ علی الکفار! غیرت آن است که امر به معروف و نهی از منکر حتی از نوع زبانیش را منکر نشوی و بی فایده و ارتجاع ندانی! غیرت همانی است به کلام اساتید اخلاق با موسیقی حرام رخت می شوید!
شهید آوینی همان است که با شنیدن صدایش و با خواندن کتابش، دل انسان می شکند و روح انسان پر می کشد، شهید آوینی این طور نبود که با شنیدن سخنرانی اش عقل از سرت بپرد و رگ از گردنت!
شهید آوینی با هر کلامش و هر کتابش زحمت حزب الله را زیاد نمی کرد!، حزب اللهی را زیاد می کرد. شهید آوینی منت ایرانیانی (را که البته برایمان عزیز هستند) را که در زمان خطر جنگ رخت سفر بستند را بر کسانی که سفر خطر با رخت جنگ کردند، نمی گذاشت و مکتب اسلام را به خوشایندشان مکتب ایران نمی نامید.
حیف و صد حیف و البته لبیک و صد لبیک که دستور این است که حاشیه، متن و فرع، اصل نشان داده نشود و گرنه این نوشته شقشقیه ای بود که جَست.