95/1/6
10:13 ع
هاشمی همزمان با سفر نوروزیش به کیش در اینستاگرامش اینچنین نوشت:
« چرا هاشمی تفریحاتش را پنهان نمیکند؟ در زندگی ام از همان ابتدا چیزی به نام تظاهر و ریاکاری وجود نداشت. هر چه بودم همان را نشان می دادم. بالاتر از آن از این متنفر بودم که عده ای مردم را به ریاضت کشی و زندگی زاهدانه دعوت کنند و خودشان در پنهان طور دیگری زندگی کنند، به خاطر همین هم در خاطراتم حتی تفریحاتم و از این دست مسائل که بسیاری افراد آن را پنهان میکنند را می نویسم چرا که از عاقبت ریاکاری و تظاهر به ساده زیستی سخت می ترسم، والله بما یعملون محیط …»
نقدی بر پست اینستاگرامی هاشمی در کیش تقدیم می گردد:
کسی سوال نمی کند که « چرا هاشمی تفریحاتش را پنهان نمیکند؟ » اما برای همه عجیب است که چرا تفریحات هاشمی و فرزندان و دوستانش سال هاست که از جنس خوشگذرانی های اشراف است، و این که چرا هاشمی به عنوان یکی ازمسؤولان بلندپایه نظام، برخلاف دستورات صریح حضرت امیر (ع) درنهج البلاغه و امام خمینی (ره) که دستور ساده زیستی، دوری از اشرافی گری و زی طلبگی می دهند، تلاش دارد که:
1- مانور تجمل و اشرافی گری به راه بی ندازد!
2- اصرار دارد همه مسؤولانی که به چنین رفتارهایی دست نمی زنند را متهم به ریاکاری نماید!
3- اصرار دارد کسانی را که خودشان را ملزم به ساده زیستی می دانند را دشمن رفاه مردم و درپی ریاضت کشی ایشان معرفی کند!
4- میخواهد برای توجیه کارهایش، به تحریف اسلام و انقلاب و فرمایش های امام(ره) هم روی آورد که به مراتب زشت تر و قبیح تر از این است که بخواهد صرفاً کار زشتی را انجام دهد!
اصل ساده زیستی مسؤولان از این جهت که موجب دردآشنا بودن مسؤولان می شود، دغدغه ایشان برای حل مشکلات و رفاه مردم را بیشتر خواهد کرد که اگر این دغدغه با تخصص و مدیریت صحیح همراه گردد موجب پیشرفت متوازن و عدالت اجتماعی در جامعه می گردد.
مسؤولانی که اشرافی زندگی میکنند، کسانی هستند که با اعتماد به دشمن و اظهار نیاز به او، واردات بی رویه، نادیده گرفتن توان داخلی، تضعیف تولید ملی، نهادینه کردن اشرافیگری و فرهنگ اصراف و ریخت و پاش، نهایتاً موجب رکود، بیکاری، وابستگی، ضعف کشور، ذلت مردم و عقب ماندگی نسلهای آینده می گردند، هرچند شاید در مدتی کوتاه بتوانند رنگ و لعابی بر اقتصاد بیمار کشور بزنند، ولی نه تنها باطن کشور را تقویت نمیکنند بلکه موجب تضعیف آن نیز میگردند.
95/1/1
9:35 ع
اخیراً شما نامه ای به حاج آقا نعیم آبادی، امام جمعه بندرعباس نوشته اید و ایشان را بابت معرفی دو کتاب که مشکلات موجود در جامعه آمریکا را به زبان خود آمریکایی ها بیان کرده است، مورد هجمه قرار داده اید و در مقام توجیه طوری وانمود کرده اید که گویا انتشار یک کتاب انتقادی اینقدر امتیاز بزرگی است که می توان تمام زشتی ها، ناعدالتی ها، تبعیض ها و مفاسد کشور آمریکا را نادیده انگاشت!!
این که اجازه نشر آثار انتقادی در آمریکا را به معنی نداشتن خط قرمز در آن نظامها میدانید یک دروغ بزرگ است و البته آمریکا هم خط قرمزی مثل هلوکاست دارد که عدم رعایت این خط قرمز به حبس و جریمه و مجازات ختم میشود.
شما طوری از مجوز انتشار یک اثر انتقادی در آمریکا به ذوق آمده اید که انگار این همه آثار و فیلمهای انتقادی تلخ و بعضاً سیاه نمایانه در ایران را نمی بینید، آثاری که با زشت و سیاه نشان دادن جامعه ایران و نمایش غلو آمیز یک کشور آلوده و فاسد، بعضاً مورد توجه جشنواره های خارجی هم قرار گرفته اند در حالی که با مجوز رسمی ایران ساخته و حتی توسط خود دولتها به جشنواره های خارجی معرفی شده اند!!
انتقاد در آمریکا اگر هم آسان باشد چندان جای تعجب ندارد، کسی آمریکا را بابت این همه تبعیض نژادی، تجاوز، فاصله طبقاتی، شکنجه رسمی زندانیان، داشتن زندانهای غیرمجاز مانند ابوغریب و گوانتانامو، کشتن روزمره سیاه پوستان توسط پلیس و دخالت مستقیم در کشورهای دیگر تحریم نمیکند!! ولی اگر در کشور ما یک بازداشتگاه خاص و موقت دچار تخطی از قوانین شود، حتی اگر این کار از سوی مسئولان کشور تقبیح گردیده باشد و عاملانش هم محاکمه، مجازات و معذول شوند، باید با قطعنامه و تحریم مواجه گردیم!!
انتقاد در آمریکایی که رسماً و غیر رسمی از تروریسم طالبان، اسرائیل، داعش، منافقین و… حمایت میکند و با این وجود هم دچار فشار و تحریم هم نمیشود کجا؟! و انتقاد در ایران که در عین حال که بزرگترین قربانی تروریسم با 18 هزار ترور (از سوی همین تروریستهای مورد حمایت آمریکا است)، آنهم بابت دفاع از فلسطین و حزب الله لبنان و مقابله با داعش در لیست تروریسم قرار میگیرد، کجا؟!
حالا خودتان قضا، آزادی انتقاد در آمریکا که خسارتی برای این کشور و مردمش ایجاد نمیکند هنر است؟! یا انتقاد در کشوری مثل ایران که دشمنانش دنبال کشف کوچکترین بهانه برای صدور انواع قطعنامه، تحریم، فشار و تخریب وجهه اسلام و انقلاب با غولهای رسانه ای شان هستند؟!
94/12/24
7:59 ص
هاشمی رفسنجانی در کنایه به فرمایش مقام معظم رهبری درباره شباهت علامه مصباح با شهید مطهری توئیت نوشت که «شهید مطهری هرگز نردبان ترقی جریان انحرافی نشد» و ما هم در پاسخ به این جمله جسورانه این چنین میگوییم:
1- انسان موجودی مختار است و به همین دلیل هرکسی در تغییر مسیرش اختیار دارد و به همان دلیل که حضرت پیامبر(ص) بابت انحرافات زبیر که خود حضرت، وی را سیف الاسلام لقب داده بود مقصر نیست و به همان دلیل که امام خمینی(ره) بابت انحرافات آیت الله منتظری و امثالهم مقصر نیست، علامه مصباح نیز بابت تغییراتی که طی چند سال و با نزدیکی بیشتر احمدی نژاد به مشایی در رفتار وی پدید آمد مقصر نیست.
2- آقای هاشمی! مگر شما که در سالهای قبل از انقلاب برای نزدیک کردن منافقین (به اصطلاح مجاهدین وقت) به انقلاب اصرار و تلاش فراوان کرد و حتی علامه مصباح را بابت عدم همکاری در این خصوص غیرانقلابی نامیدید، هرگز خودتان را در انحرافات، ترورها و خیانتهایی که بعدها از سوی منافقین رخ داد مقصر دانستید؟!
3- آقای هاشمی! آیا شما که شخصیت و سابقه و جایگاه خود را نردبان ترقی مهدی هاشمی و گرفتن پست حساس در وزارت نفت و نهادهای دیگر کردید، هرگز خودتان را بابت مفاسد کلانی که داشت و خسارات سنگینی که با رشوه، جعل و اختلاس و… به منافع ملی وارد کرد، مقصر دانستید؟! و یا طوری وانمود کردید که انگار او خادمی بزرگ است که حقش خورده شده است؟!
4- بزرگترین اشتباه احمدی نژاد تعلل هایی بود که در برابر اوامر رهبری انجام داد و باعث آسیب پذیری وی گردید و البته شما در برابر رهبری، به مراتب بیش از احمدی نژاد، دچار تعلل و حتی تمرد شدید پس اگر شما او را منحرف میشناسید، بدانید که ما شما را بسیار بیش از وی دچار انحراف میدانیم.
5- اگر علامه مصباح نردبان ترقی احمدی نژاد شد، اما هرگز در بروز اشتباهات وی با او شریک نشد و ضمن نصیحتهای دلسوزانه محرمانه و بعضاً علنی، هرگز اشتباهات وی را توجیه نکرد، ولی شما با لجاجتها و کارشکنی هایی که با تمام اهل و عیال و دوستان تان در مسیر احمدی نژاد که رئیس جمهور قانونی کشور بود انجام دادید، او را برای افتادن در چاه لجبازی و حاشیه سازی هُل دادید.
94/12/18
9:44 ع
البته ماهم جزء حامیان احمدی نژاد به خصوص در رابطه با عملکردش در دولت نهم بوده ایم، اما درخصوص برخی اشتباهاتش به او انتقاداتی هم داشتیم که محور انتقاداتمان هم در جاهایی بود که در برابر برخی از نظرات رهبری دچار تعللهایی شدند که در این مطلب قصد ندارم عملکرد احمدی نژاد را نقد و تحلیل نمایم و در این خصوص به همان جدولی که سایت حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری در خصوص نقاط قوت و ضعف دولت های نهم و دهم منتشر کرده است بسنده میکنم.
همانطوری که بیان شد، هدف اصلی بیان عملکرد احمدی نژاد و دولتهای نهم و دهم نیست بلکه به دلیل بعضی اهانتهای مستمر برخی از حامیان متعصب احمدی نژاد به جریان اصولگرایی و برخی از شخصیت های مطرحش، این مطلب باهدف کاهش کدورت ها به محضر ایشان تقدیم میگردد:
1- اصرار بر این که جریان اصولگرایی جریانی مرده است از این لحاظ ناصواب است که می بینیم، هر چند در داخل جریان اصولگرایی بعضاً افرادی وجود دارند که رفتارشان با بدنه و اصول این جریان منافات دارد، ولی نهایتاً همین ها یا از این جریان دفع می شوند و یا تاب ماندن در آن را نمیاورند و رسماً از آن خارج میشوند که این خود نشان از پویایی جریان اصولگرایی دارد، والا هستند جریاناتی که از دگراندیش و آتئیست و کافر و همجنسباز و بهایی و سلطنت طلب و ضدانقلاب و منافقین را به خودشان جذب کرده و اصرار به حفظشان نیز دارند.
2- ما اگر چه هنوز نسبت به برخی از رفتارهای احمدی نژاد مخصوصاً در دولت دهم انتقاد داریم، اما همچنان در برخی اصول مهم انقلاب با حامیان احمدی نژاد مانند استکبارستیزی، ساده زیستی، عدالت جویی، مردمداری، ظلم ستیزی، اعتقاد راسخ به مهدویت (عج) و مفهوم انتظار، تفاهم داریم، لذا برخورد قهری دو گروه که خود را شیفته اسلام، انقلاب، امام زمان (عج) و رهبری میدانند را عیناً در جهت رضایت دشمنان اسلام و انقلاب میدانیم.
3- همانطور که امام خامنه ای اشاره داشتند، ما دنبال جریان، افراد و گفتمانی هستیم که نقاط قوت احمدی نژاد را داشته باشد و نقاط ضعفش را نداشته باشد، پس ضمن توجه کردن به نقاط ضعف احمدی نژاد که در جدول پیوست قابل تشخیص است، تلاش داریم کل گفتمان اصولگرایی و انقلابی گری را از این نقاط بزداییم و نقاط قوت را نیز در آن با منطق و پایبندی عملی به آنها، قوام بخشیم.
4- آن چیزی که دستاویز جریان هاشمی برای بازگشت به قدرت شد که غالباً هم با سیاه نمایی های گسترده همراه شد، در برخی از نقاط ضعف احمدی نژاد و یاران خاصش ریشه داشت، لیکن جریان هاشمی به جای برخورد منصفانه در نقد و تحلیل مشکلات کشور، تمام آثار ناشی از تحریم و سوءمدیریت ها را به پای ارزشها و گفتمان انقلاب نوشتند و نمایش دادند؛ ایشان تلاش کردند تا به بهانه مشکلات اقتصادی کشور در اواخر دولت دهم، ارزشهایی مانند استکبارستیزی، انقلابی گری، ساده زیستی، مردمداری، عدالت جویی، ظلم ستیزی را با واژگانی مانند ماجراجویی، افراطی گری، خودسری پوپولیستی، عوام فریبی و خشونت طلبی، دچار تحریف و تخریب نماید.
5- آنچه که امروز باید ملاک همه دلسوزان انقلاب باشد جلوگیری از تحریف و تخریب آرمانهای انقلاب است و این مهم بدون رعایت گفتمان اخلاق مدار، ولایتمدار، منطقی و فارغ از تعصبات و کینه ها محقق نمیشود، لذا حفظ و ارتقای این گفتمان تنها با تمرکز بر رعایت اخلاق سیاسی محقق خواهد شد و نه با تبعیت از الگوهایی که درآنها هدف، وسیله را توجیه میکند.
6- یکی از نکات مهم برای پاسداشت و ارتقای جایگاه آرمانهای انقلاب در گفتمان عمومی کشور این است که این آرمانها از سوی بدنه انقلابی و اصولگرایی از شخصیتهای مطرح آن به صورت اخلاقی و پیگیرانه مطالبه گردد، ما باید خودمان و بزرگان مان را به پرهیز از کینه ورزی، تعصب، اخلاقمداری، افشاگریهای خارج از چارچوبهای قانونی، بگم بگم و تخریبهای مغرضانه به خصوص نسبت به دلسوزان جریان انقلابی فرا بخوانیم و در عین حال آرمانگرایی توأم با واقع بینی را در جامعه مطالبه نماییم.
7- اصرار به معرفی هرشخصی به عنوان پدرخوانده انقلاب از عوامل ضعف و تفرقه در جریان انقلابی است و هیچکدام از جریانات منتسب به انقلاب و اصولگرایی حق ندارند، خودشان را بزرگتر از دیگران بدانند بلکه ضمن حفظ احترام متقابل، باید به گفتمان انقلاب اصالت داد، باید به تقوای سیاسی در کنار شجاعت انقلابی توجه کنیم و نه اشخاص و اسامی؛ دیگر این که جریان انقلاب به جای اعتقاد به پدرخوانده، به ولایت فقیه اعتقاد دارد که متولی جریان انقلاب و تبیین مفاهیم انقلابی است و در عین حال این جریان به سربازان واقعی که تحت امر این فرمانده در جهت نشر انقلاب و آرمانهایش باهم رفیق باشند، نیاز دارد.
94/12/14
11:19 ع
از نکات تلخ انتخابات 94، برخی مواضع حامیان متعصب احمدی نژاد و مشایی است، متأسفانه این جریان در برابر باخت اصولگرایان در تهران به نحو غیر قابل کتمانی با طعنه، کنایه و شادمانی برخورد میکنند و تلاش دارند که به هرشکلی، انتقاداتی که در 2-3 سال آخر دولت دهم از سوی اصولگرایان و شخص علامه مصباح به احمدی نژاد و مشایی شد را جبران کنند؛ این جریان تلاش میکند طوری وانمود کند که انگار اصولگرایان بدون این که به احمدی نژاد متوسل شوند امکان بقا ندارند ولی توجه ندارند که اولاً یکی از دلایل مهمی که باعث شد تا موفقیت اصولگرایان پس از چند دوره پیروزی در انتخابات های شورای اسلامی تهران و مجلس شورای اسلامی تهران، به شکست در انتخابات مجلس و مجلس خبرگان امسال تهران ختم گردد، بدرفتاریها، اشتباهات و سوءمدیریت های شخص احمدی نژاد و دولت دهم بود که به نام جریان اصولگرایی نوشته شد تا این جریان به این راحتی بلند نشود، ثانیاً این که رفتارهای بعضاً بچگانه این جریان در عدم توان تشخیص صحنه انقلاب و حمله به جریان خودی و انقلابی و به خصوص شخص آیت الله مصباح و اصولگرایانی که بعضاً به خطوط قرمز ترسیمی احمدی نژاد اعتراض داشتند همراه با اصلاح طلبان، حقیقتاً انسان را از این که شاید این جریان دوباره بتواند روزی پاسدار آرمانهای انقلاب و سرباز مطیع ولایت باشد را کمرنگ میکند، ثالثاً این جریان بدون این که احمدی نژاد دچار هیچ تغییر اساسی و یا موضع گیری متفاوت یا نقطه عطفی شده باشد، گمان میکنند به صرف 3 سال دورماندن وی از مسئولیت، اصولگرایان برخی کج خلقی های او، تعلل هایش، حاشیه سازی هایش، عزل وزرا و استانداران اصولگرا و انقلابی، لجبازی هایش در برابر انتقادات فنی دلسوزان و برخی نهادهای قانونی و هزینه ای که تا آخرین روزهای دولتش برای مرید و مردابازی هایش با مشایی متحمل شد و بر جامعه و اصولگرایان تحمیل کرد را فراموش کرده اند. اگر چه راه بازگشت احمدی نژاد همیشه باز است، اما باید متوجه شود که اعتماد مجدد به شخص وی، بدون چاره اندیشی برای دوری از اشتباهات گذشته و پذیرش آن اشتباهات و جلب اعتماد مردم و اصولگرایان، به صرف گذشت زمان و با تکیه بر فراموشی آنها میسر نخواهد بود.
94/12/14
11:17 ع
ضمن احترام به آرای همه مردم کشور از جمله مردم عزیز تهران، خوبست که نگاهی به علل تفاوت آشکار در برآیند آرای مردم تهران با آرای مردم سایر مناطق کشور داشته باشیم:
1- سبک زندگی اکثر مردم شریف تهران به تدریج نسبت به سبک زندگی سایر مناطق کشور تفاوت های آشکاری پیدا کرده است، به نحوی که اگر چه یک رویش تلاش و کار شبانه روزی است ولی روی دیگرش تفریح، رفاه و خوشگذارنی شده است، این سبک زندگی، نمی تواند همان انسان هایی را تربیت کند که به موقع، کار می کنند، به موقع، به خانه می روند، بیشترین تفریحشان در کنار خانواده و با هم بودن است و شام، ناهار و صبحانه شان را غالباً در کنار خانواده و دسته جمعی میل می کنند. تقابل آرای مردم تهران و اکثر نقاط کشور در تقابل دو سبک زندگی ایرانی و متمایل به غربی نهفته است که همین دو نگرش، دو نوع انتخاب متفاوت را نیز رقم می زند، گویا در نگاه اکثر تهرانی ها، دیگر مجالی برای تحمل، اصلاح الگوی مصرف، اهتمام به تولید ملی و پافشاری بر استقلال همه جانبه وجود ندارد و هرچه در نظرشان با رفاه منافات داشته باشد فاقد اهمیت است.
2- تمرکز ثروت و امکانات در تهران به یک رسم دیرینه تبدیل شده است و بیشتر مردم شریف تهران حق خودشان می دانند که نسبت به تمام کشور از امکانات بیشتری برخوردار باشند و آن گاه که جریانی با رویکرد تمرکززدایی و «پیشرفت همراه با عدالت» به جای «توسعه درمرکز» خودش را معرفی می کند، از سوی این مردم مورد اقبال قرار نمیگیرد، یعنی مردم تهران اگر بدانند یک جریان برای کاهش تمرکز و ایجاد توسعه متوازن در کشور، می خواهد بودجه و سرمایه کشور را توزیع کند، این جریان را جریانی ضد تهرانی و ضد پیشرفت خودشان قلمداد می کنند که حاصلش را در تفاوت آرای انتخابات 84 و 88 شاهد بودیم، اکثریت همان مردمی که به شهردار تهران در 84 به خاطر موفقیتش در بهبود شرایط تهران رأی دادند، بعد از این که رویکرد تمرکز زدایی دولت نهم را دیدند از حمایت خود در انتخابات 88 دست برداشتند.
3- اگر چه شاید در نگاه اول همه میگویند که مردم شریف تهران باید در حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی با سوادتر و آگاه تر باشند، اما زندگی نامتوازن و شلوغ تهرانی ها مانع ارتقای آگاهی های اجتماعی و سیاسی شان میگردد، عملاً دیگر فرصتی برای رصد دقیق جزئیات مسائل تمام کشور و منطقه ندارند و غالباً به شنیدن اخبار شبکه های جهت دار ماهواره ای بسنده می کنند و همان اطلاعات را هم ملاک تصمیم گیری ها و تحلیل های شان قرار می دهند و حال این که مردم عزیز شهرستان ها با یک زندگی متوازن تر، دید و بازدید بیشتر و فرصت کافی برای داشتن مباحثات متنوع با اطرافیان، به لحاظ رصد مسائل داخلی کل کشور و نه فقط مسائل پایتخت و دقت در وقایع کل منطقه و جهان بهتر عمل میکنند و شاید تهرانی های عزیز هنوز به خوبی متوجه طرح های جدید تحریم که به بهانه های غیرهسته ای روی میز دولت و کنگره آمریکا قرار دارد، نشده اند و یا شاید هم احساس میکنند با این وجود، باید فرصت بیشتری برای امتحان دیپلماسی دولت قائل گردند.
نکته: باید توجه کرد که این عوامل برای تمام مردم شریف تهران صادق نیست و بخش زیادی از همین مردم نیز نگاهی کاملاً انقلابی، اسلامی، متوازن و ملی به مسائل دارند، لیکن فعلاً به لحاظ جمعیتی در اکثریت قرار ندارند و در شرایط انتخاباتیِ لیستی، نمی توانند رأی و نظرشان را در انتخابات های استانی و یا شهرستانی به کرسی بنشانند هرچند همین آرای مردم تهران در انتخابات ریاست جمهوری حتماً بسیار مؤثر خواهند بود.
94/12/14
11:15 ع
اگر چه برخی تخلفات انتخاباتی مانند خرید و فروش رأی در جامعه و بین اکثریت نامزدهای انتخاباتی امری زشت و قبیح شمرده میشود اما همان قلیل افرادی که به این کار قبیح دست میزنند، واقعاً باعث تشویش اذهان عمومی و حتی بعضاً تأثیرگذاری بر نتیجه انتخابات میشوند که متأسفانه با برخورد قاطع مراجع قانونی نیز عموماً مواجه نشده است ولی امسال شاهد بودیم که سپاه گیلان در زمینه پاسداشت از سلامت انتخابات، رأساً شدت به عمل به خرج داد و توانست با 17 نفر از دلالان اصلی خرید و فروش رأی و 16 اتوبوس حامل افرادی که به فروش رأی خود اقدام کرده بودند، برخورد نماید که باید از این لحاظ از حضور مسئولانه سپاه تقدیر نمود و با مطالبه گری و حمایت بیشتر از نهادهای نظارتی، این نهادها را به انجام تکالیف خود در این خصوص بیشتر ترغیب و الزام نمود.
لزوم مواجهه با نامزدهای متخلف: در کنار بازداشت و مقابله با دلالانی که به امر خرید و فروش رأی اقدام کرده اند، به نظر میرسد حتماً باید با نامزدهایی که به این شیوه غیرقانونی و غیراخلاقی دست میزنند و این دلالان را به کار میگیرند برخورد قاطع صورت گیرد و گرنه این تخلفات بعدها نیز ادامه خواهد یافت، مطمئناً اگر نامزدی حاضر باشد به هر قیمتی و از هر راهی در انتخابات پیروز شود، پس از نماینده شدن نیز به هر قیمتی و با هر وسیله ای در پی حفظ بقا و کسب منافع خود و دوستانش خواهد بود.
ریشه یابی رأی فروشی در برخی از مردم: و اما شق مهم دیگر این تخلفات، افرادی هستند که حاضر به فروش رأی خود میشوند که عدم واکاوی صحیح انگیزه ها و اهداف ایشان مانع امکان مقابله با این عارضه میگردد که در ادامه دو عوامل عمده ای که موجب شیوع این مسئله در برخی از طبقات اجتماعی می شود را مختصراً واکاوی می نمایم:
1- بیشتر کسانی که حاضر به رأی فروشی میشوند، احساس میکنند نتیجه آرایشان هیچ تأثیر واقعی روی امور کشور و خودشان نمیگذارد، یعنی افراد اساساً اینگونه میپندارند که هرکسی که رأی بیاورد به دنبال منافع خودش خواهد بود و بر این اساس خودشان را توجیه میکنند که اگر حق رأی خودشان را به مبلغی بفروشند به کشورشان ضربه ای وارد نکرده اند و حال این که نامزدهای مختلف، به لحاظ پاکدستی، از نظر تخصص، به لحاظ تعهد کاری و همچنین مردم دوستی و باوجدان بودن، با هم تفاوت های چشمگیری دارند و معمولاً نامزدهایی که حاضر میشوند حیثیت خود را زیر پا بگذارند و اقدام به خرید رأی نمایند، پست ترین نامزدها به لحاظ سلامت، تعهد و تخصص هستند و فروش حق رأی به این افراد، یقیناً کمک به انتخاب بدترین نامزدهای انتخاباتی کشور و چه بسا ضربه های مهلک به منافع ملی، امنیت ملی و حتی تاریخ کشور خواهد بود، که در خصوص رفع این عارضه از این طبقات، میتوان به فرهنگسازی در جهت معرفی آثار و تبعات رأی فروشی اقدام نمود تا قباحت این کار برای همه مردم به خوبی تبین گردد.
2- برخی از افراد اساساً شرایطی ندارند که قادر به فهم اهمیت حق رأی و تعیین سرنوشت خود باشند، وقتی یک معتاد حاضر میشود فرش زیر پای فرزندانش را برای خرید مواد افیونی بفروشد، چه توقعی از او میتوان داشت که رأی خودش را به مثقالی بیخیالی و توهم نفروشد و یا وقتی که فردی برای خرید داروی فرزند بیمارش پول ندارد، شاید بیشتر در معرض پذیرش پیشنهاد فروش رأی قرار گیرد که البته توجیه چنین افرادی در خصوص آفات و آسیب های اجتماعی عارضه رأی فروشی، امری سخت است و عموماً چنین افرادی در معرض آسیب ها و انجام تخلفات دیگر اجتماعی نیز ممکن است قرار گیرند که دولت و نهادهای حاکمیتی باید در خصوص این اقشار آسیب پذیر بیشتر و بیشتر حساس باشند و با رفع نیازهای اولیه افراد و خانواده ها، مانع جرایمی از قبیل رأی فروشی، خودفروشی، جرائم اجتماعی، تکدی گری و … گردند.
94/12/7
7:50 ع
یکی از شبهاتی که درباره برخی از دغدغه ها و هشدارهای امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری در خصوص انتخاب افراد صالح و شایسته مطرح می کنند این است که «مگر شورای نگهبان صلاحیت افراد را تأیید نکرده است؟! پس نباید دغدغه ای داشت» و به این شکل هر گونه نگرانی را به منزله بی اعتمادی و زیر سؤال دانستن جایگاه شورای نگهبان تلقی می کنند که در پاسخ به این افراد باید گفت:
1- شورای نگهبان تنها حال و گذشته افراد را می تواند براساس مستندات و شواهد و بندهای قانونی بررسی نماید نه براساس پیش بینی و پیش گویی بلکه این مردم هستند که باید بین سابقه و حال افراد نموداری رسم کنند و ببینند که این شخص در طول زمان چه خط سیری را طی کرده است، حساب کنند که اگر این خط سیر به صورت طبیعی و معمولی ادامه یابد به چه نقطه ای می تواند ختم شود.
2- اگر فردی را دیدند که امروز شورای نگهبان تأیید کرده اما بین حال و گذشته اش تفاوت زیادی وجود دارد که او را در حال سقوط و دور شدن از مبانی انقلاب و اسلام نشان می دهد، این مردم می توانند با آینده نگری، ضمن تشخیص صحیح، یک جایگاه کلیدی را در اختیار او قرار ندهند و به همین شکل اگر مشاهده کردند که فردی در یک خط سیر مشخص و ثابت و مثبت در طول سالهای متمادی در مسیر انقلاب و امام و رهبری قرارداشته است و در مواجهه با بی قانونی و فساد بین جناح ها و جریان ها و خانواده اش تفاوتی قائل نشده است، می توانند با احتمال خطای کمتری به او رأی بدهند.
3- با وجود تمام احتیاط هایی که در خصوص نامزدها بعضا لحاظ می شود، باید توجه داشت که انسان موجودی مختار است و شرایط جدید می تواند تأثیرهای جدیدی نیز برایش مترتب نماید و این یعنی در هر صورت و در هر شرایطی احتمال خطا و تغییر در نمایندگان و منتخبان و مسئولان وجود دارد و با این وجود انتخاب کسانی که از قبل نشان داده اند دارای ظرفیت مناسب مواجهه با مشکلات و شکست ها نبوده اند و یا در حال طی کردن مسیر سقوط بوده اند، یک اشتباه بزرگتر به نظر می رسد.
4- همانطوری که بیان شد، شورای نگهبان تنها براساس مستندات و شواهد موجود می تواند صلاحیت افراد را بررسی نماید و همواره این احتمال وجود دارد که در خصوص برخی خطرات، مستنداتی موجود نباشد که در این شرایط، لزوم مد نظر قراردادن جزییاتی که از سوی شورای نگهبان قابل معیار قرار دادن نیست بیشتر حس می شود، خطراتی که شاید بعضاً ناشی از نفوذ آگاهانه و یا وادادگی غیرآگاهانه نامزدها باشد ولی در هر صورت، در ادامه مسیر و تحقق اهداف انقلاب بسیار مؤثر باشند.
94/12/7
7:48 ع
باتوجه به ادعاهای برخی از شخصیت های مطرح اصلاح طلب در برنامه های تبلیغاتی شان، مبنی بر این که اصلاح طلبان پاک ترین سیاستمداران هستند بر آن شدم تا متنی کوتاه در طعنه به این ادعا تقدیم نمایم:
از پاکی سیاستمداران اصلاح طلب این بس که وقتی صادق خرازی از لیست اصلاح طلبانی که به دشمن گرا دادند خبرداد به جای اینکه این مزدوران را معرفی و طرد کنند، با او کاری کردند که مجبور به سکوت گردد. از پاکی ایشان همین بس که کروبی، رییس مجلس اصلاح طلبان با پذیرفتن دریافت چند صد میلیون تومان از شهرام جزایری، این امر را طبیعی دانست. از پاکی شان همین بس که کرباسچی که مجرم بزرگ اقتصادی بود، رئیس ستادانتخاباتی همین کروبی می شود و اصلاح طلبان از ایشان قهرمان سازی می کنند، از پاکی سیاسیون اصلاحاتی این که بس که با تأسیس دانشگاه غیر مجاز هاوایی، برای خودشان مدرک سازی می کردند، از پاکی شان این بس که شهرام جزایری و وکیلش (علیزاده طباطبایی) می گویند به 60 نفر از نمایندگان مجلس ششم، نفری چند صد میلیون تومان پول داده است، از پاکی سیاسیون اصلاحات این بس که در خصوصی سازی های دولت اصلاحات با ترک تشریفات انجام شد وبعضاً حتی پول اجناس داخل انبار کارخانجات هم ازدوستان سازندگی و اصلاحات اخذ نشد، از پاکی شان این بس که در دوره اصلاحات، افرادی مثل مهدی هاشمی و ترقی جاه بر سفره قراردادهای نفتی نشستند و با اخذ رشوه برمنافع ملی آتش زدند، از پاکی سیاستمداران اصلاحات این که رئیس دولت شان را 8 سال به دروغ دکتر گفتند و از پاکی ایشان این بس که در برخورد با مفاسد کاملاً سیاستزده تقبیح یا تطهیر می کنند.
94/12/3
8:15 ص
از دغدغه هایی که شخصیت های اصلی اصلاح طلبان مطرح می کنند مشخص است که رفع حصر، برجام های مختلف و جلوگیری ازسوال و استیضاح وزراء دغدغه های اصلی اصلاح طلبان هستند، ولی آیا به راستی این موارد دغدغه های اکثر مردم نیز به شمار می آیند؟! آیا رفع حصـر از کسانی که اگر حصر امنیتی شان به بازداشت قضایی و محاکمه و مجازات تبدیل شود، ما حصـلی جز اعدام برای شان نخواهد داشت؟! آیا برجامی که به ازای عقب نشینی های سخت و طولانی هسته ای و بازرسی های گسترده از مراکز مختلف هسته ای، امنیتی و نظامی برای رفع تحریم های بانکـی و نفتی پذیرفتیم، جز حاصل همین فتنه 88 بود که در سال های 89 و 90 به درخواست حامیان فتنه و برای حمایت از ایشان به مثابه جنگ اقتصادی علیه جمهوری اسلامی ایران ومردم، کارسازی شد؟! آیا قبح زدایی از قانون شکنی و تطهیر قانون شکنان مهمترین دغدغه مردم است؟! آیا برجام هسته ای به ازبین رفتن رکود، بیکاری و فقـر، همچنین تقویت اقتصاد، تولید و تحقق عدالت اجتماعی ختم شده است که برجام های متعدد داخلی به قیمت چالش، تنش و چانه زنی را در دستور کار قرار داده اند؟! آیا جلوگیری از استیضاح کسانی که دانشگاه را به خانه احزاب و محل تنش و درگیری تبدیل می کنند وموجب کاهش رشد تولید علم می شوند، می تواند بزرگترین هدف یک مجلس باشد؟! آیا تلاش دولت برای کوچ کردن از زمین اقتصاد به زمین سیاست، به کمک نمایندگان غیر اقتصاددان و سیاستزده مطلوب است؟! آیا نمایندگانی که بالاترین هدف شان، ممانعت از سوال و استیضاح و انجام رفع حصر است، وکیل مردم هستند و یا وکیل الدوله و وکیل الفتنه؟!