95/8/4
9:3 ع
امام حسین(ع) به اشکهای ما محتاج نیست همانطور که خداوند به خون امام حسین(ع) و یارانش نیاز نداشت؛ لیکن همانطور که حفظ راه خدا، دین خدا و محقق کردن دستورات الهی، نیازمند مجاهدت، جهاد و خون فشانی است، پاسداشت مجاهدتهای خون خدا و یارانش نیز به همت، معرفت، محبت و اشک نیازمند است.
امام حسین(ع) با گذشتن از همه تعلقاتش، دین خدا را از شر دشمنانش حفظ کرد و بازخوانی حیات و جهاد امام حسین(ع) به خصوص اگر با عشق، عبرت و عبره (اشک) همراه باشد، حفظ حاصل مجاهدت امام حسین(ع) که همان احیای دین خدا بود را موجب میشود و دقیقاً به همین علت است که امام خمینی(ره) فرمود، این محرم و صفر اسلام را زنده نگه داشته است.
امام حسین(ع)، تا ابد سفینه نجات است و این ماییم که محتاجِ توسل به او هستیم. عزاداری و گریه با معرفت برای او، درجات علمی، اخلاقی و معنوی ما را ارتقا میدهد. عزادارانی که بتوانند کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا را بفهمند، امام زمان خویش و مسلمِ امامش را بشناسند و در برابر ابزارهای یزیدیان زمان، فریفته و مرعوب نشود، در صحنه های حساس عصر نیز «کوفی عاقبت» نخواهند شد.
آن عزاداریهایی که بر شور و شعور می افزاید و به عزاداران بصیرت در نظر و شجاعت در عمل میدهد، موجب ترس و واهمه دشمنان حق و حقیقت میشود و به همین دلیل است که در ایام عزاداری برای امام حسین(ع)، دشمنان اسلام با تمام رسانه هایشان، برای بی رغبت کردن و بازداشتن مردم از برگزاری مراسم عزادای و حضور در آنها، به هر شیوه و شبهه ای دست میزنند و بعضاً هم میکوشند تا فرهنگ عاشورا را تحریف کنند.
هرچند عزاداریها، توسلات و صلواتهای ما، در برابر مقامات معنوی امام حسین(ع) ارزشی ندارد تا بتواند به امام حسین(ره) نفعی برساند، لیکن فضل خداوند، بیکران است و اصلاً از همین فضل خداست که ما گناهکاران بر محمد و آل محمد (ص) سلام و درود میفرستیم و یا پس از صلوات تشهد نماز، با ذکر «وتقبل شفاعته وارفع درجته»، برای پذیرفش شفاعت و ترفیع درجه ایشان دعا میکنیم.
95/7/2
7:4 ع
مجموعه ای از شبهات در فضای مجازی به صورت گسترده منتشر میشوند که با انتساب برخی از سخنان به افرادی مانند کورش و زرتشت و… و انتساب برخی از رفتارها و گفتارها به پیامبراسلام و ائمه هدی، این تلقی را در ذهن مخاطب قرار میدهند که اسلام و ایران دربرابر هم قرار دارند و اسلام دین بدی است و مثلا باید به گذشته خود و یا دین زرتشت بگروند! در صورتی که:
1- بخشهایی که نقل قول از کورش و زرتشت است عموما فاقد منابع معتبر هستند و اساساً آنچیزی که از ایشان برجای مانده است شاید به یک ورق کاغذ هم نرسد و حال این که شاید به اندازه چند کتاب از ایشان نقل قول های غیرمستند در شبکه های اجتماعی وجود دارد!
2- حتی اگر کورش و زرتشت را نیز به مانند حضرت محمد (ص)، از جمله انبیای الهی بدانیم، قرار دادن پیامبران الهی در برابر هم امری غیر منطقی و غیر قابل قبول است که هیچ دین و عقلی نمیپذیرد، آخر چه طور میشود که فرستادگان امینی که از سوی خدای واحد رسالت یافته اند با یکدیگر درگیر باشند؟!
3- بسیاری از مطالبی که به آنان استناد میشود تا اسلام و ایران را دربرابر هم قرار دهند فاقد سندیت لازم هستند و همان ها هم که منبع دارند، از منابعی وام گرفته شده اند که دچار حب و بغضهای نژادپرستی بوده اند تاحدی که دکتر زرینکوب، مؤلف کتاب دوقرن سکوت، خامی و تعصب جوانی خود را در نگارش آن کتاب مؤثر میداند.
4- در قرآن کریم و همه کتب آسمانی و در سیره همه پیامبران الهی، پیامبران و کتب قبلی آسمانی تأیید شده اند و پیامبران بعدی بشارت داده شده اند تا مردم و پیروانشان با حضور پیامبر جدید از او و دینش تبعیت نمایند، چرا که همه برای هدایت انسان آمده بودند نه برای این که از خود اثری برجای گذارند و بخشی نیز که مستند است ربطی به اسلام، پیامبر و اهل بیت (ع) ندارد، هرچند میتواند به رفتارهای غلط خلفای اسلامی مرتبط باشد.
5- لیکن جامعه بشری در اثر تربیت الهی پیامبران و اولیای الهی، به جایی رسید که دین اسلام به عنوان دین پیامبر خاتم برای همه جهانیان رسمیت یافت تا از آن پس به جای پیامبران الهی تنها ائمه هدایت به حفظ و هدایت مردم در مسیر اسلام همت گمارند.
6- اگر کسی بخواهد پیامبران، ادیان و کتب دیگر الهی (که جملگی توسط برخی پیروان جاهل یا متعصبشان این ادیان تحریف شده اند) را در برابر پیامبر خاتم، کتاب تحریف نشده قرآن و دین کامل اسلام قرار دهد، به ارتجاعی غیر عقلانی و نادیده گرفتن سیر رسالت انبیا برای رشد جامعه بشری مبتلا شده است، ارتجاعی مضحک تر از بازگشت از ویندوز 10 به ویندوز 2000!
7- اصول کلی در تمام ادیان الهی یکی هستند و همه آنها در پی توحید، عدالت، ظلم ستیزی، اخلاق، کمک به محرومان و مبارزه با نژادپرستی و قومیت گرایی می باشند، اما متأسفانه برخی که دچار نژادپرستی و یا تعصبات قومیتی هستند، طوری در مورد پیامبران و ادیان الهی صحبت میکنند که گویا پیامبران ایرانی از خدایی دیگر و با تعالیمی کاملاً متفاوت مأمور شده است که جز آن را نباید پذیرفت!
8- در حالی که برخی افراد، در اثر تعصبات نژادی و قومی خود، ایران و اسلام را در برابر هم قرار میدهند، ولی علمای راستین اسلام مانند علامه شهید مطهری دقیقاً برخلاف نظرات ایشان، در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» این دو را دارای خدمات متقابل در رشد و توسعه یکدیگر معرفی میکند.
9- از مهمترین دستاویزهایی که برای تقابل اسلام و ایران مورد استفاده قرار میگیرد این است که میگویند اسلام با قتل و غارت ایران را اشغال کرده است اما در این ادعا دو ایراد وجود دارد، اولاً این حکومت خلفا بود که به ایران حمله کرد و حضرت علی و فرزندانشان هرگز در این جنگها نقشی نداشتند مگر معدود مشورتهایی که حضرت علی به جهت کاهش تلفات و ابعاد جنگ به خلفا دادند و ایراد دوم هم این که اساسا مهمترین عامل شکست ایران، نارضایتی مردم ایران از حکومت مرکزی بود چرا که شاید بتوان خاکی را با زور گرفت ولی نمیشود با زور مردمی را مسلمان و آن هم شیعه کرد.
پی نوشت: مطلب فوق یک پاسخ کلی بود درباره شبهاتی که غالبا اسلام و ایران را دربرابر هم قرار میدهد ولی با توجه به هر شبهه، میتوان پاسخ مخصوص آن را نیز پیدا کرد چرا که غالب این شبهات، قبلا توسط سایتهایی که به صورت ویژه به این مهم توجه دارند، به صورت مستند پاسخ گفته شده اند که فقط کافی است تا جمله ای از شبهات را در یک جستجوگر اینترنتی جستجو کنید و نتایجی که در سایتهای تخصصی پاسخ به شبهات ارائه میشوند را مطالعه نمایید که نشانی تعدادی از این سایتها را در انتها تقدیم میکنم:
www.askdin.com www.islamquest.net www.x-shobhe.com www.pasokhgoo.ir www.porseman.org www.hawzah.net www.tebyan.net shayeaat.ir www.aviny.com
95/5/31
8:7 ص
شاید برای برخی افراد، علت اختلاف نظرهای مقام معظم رهبری و سایر علما سؤال باشد که مثلاً چرا بین نظرات مقام معظم رهبری درباره ورزش یا تحصیل بانوان و یا مواردی مانند هنر و حضور در شبکه های اجتماعی، با سایر علما و مراجع و ائمه جمعه تفاوت وجود دارد که در پاسخ باید عرض کنم، ضمن احترام به تمام علمای بزرگواری که بعضاً نظراتشان با رهبری متفاوت است، درکنار تفاوت جایگاه علمی ایشان، یک علت مهم این اختلافات ناشی از جایگاه و مسئولیت ولایت فقیه نسبت به سایر علما و مراجع است. خیلی از علما و ائمه جمعه، حوزه مسئولیت، استان و یا نهایتاً کشورشان را معیار قرار میدهند ولی مقام معظم رهبری نگاهی جامع نگر و جهان شمول به مسائل دارند.
شاید یک امام جمعه به این می اندیشد که مردم شهر یا استانش را به آنچه که مورد پسند خداست نزدیک نماید لذا از نظر امام جمعه ای که در یک شهرستان مذهبی مشغول فعالیت است، هیچ لزومی ندارد جوانان و مردم تشویق به حضور در عرصه های مهم و البته پرخطری مانند موسیقی و سینما بشوند، امام مقام معظم رهبری نگاهشان به نیاز امروز کل کشور و جهان اسلام است، ایشان معتقدند برای پاسخگویی به شبهاتی که علیه اسلام و انقلاب مطرح می شود هنر، رسانه و شبکه های اجتماعی بسیار مؤثرند و ضمن هشدار بابت آسیب های این عرصه ها دعوت به حضور فعال و انقلابی در آنها می نماید.
و یا وقتی برخی دشمنان اسلام می کوشند حجاب و عفاف را مانع موفقیت زنان مسلمان در عرصه های علمی، ورزشی، هنری و شغلی معرفی کنند و برای این کار از تشکیل انواع کمپین ها و فضاسازی ها استفاده می کنند، مقام معظم رهبری می بینند موفقیت یک زن محجبه مسلمان در مسابقات ورزشی یا علمی، بهترین پاسخ برای آنان است که حجاب را مانع پیشرفت زن مسلمان معرفی میکنند و از این لحاظ حرکت آن ورزش کار مسلمانی را که با حجاب وارد میدان و سکوی کسب مدال می شود را ارزشمند معرفی میکند، کاری که شاید از نظر برخی از علما که تنها دغدغه شان، شرایط شهر کوچک خودشان باشد، عجیب باشد!
اگر علت برخی از اختلاف نظرهای مقام معظم رهبری و سایر علما را بدانیم، این اختلافات خیلی برای ما عجیب و گیج کننده نخواهد بود و در این صورت همانطوری که همه در حوزه عملکرد فردی، از مراجع تقلید خود تبعیت می کنیم اما در حوزه حکومتی همگان حتی سایر مراجع و علما باید بدانیم که نظرات و فتاوای ولی فقیه باید ملاک قانون گذاران و مجریان قرار گیرد، هر چند احترام به نظرات سایر علما و مراجع نیز تاجایی که در تضاد جدی با نظرات ولی فقیه نباشد، قابل توصیه است.
95/5/17
4:19 ع
برخی از گروه های اصلاح طلب 6 ماه برای تحقق برجام را کم دانستند و نوشتند:
مملکت ما جاییه که 37 سال انتظار برای تحقق مطالبات از انقلاب کمه، 6 ماه برای تحقق برجام ، زیاد.
که در پاسخ می گویم:
1- مطالبات ما از انقلاب باوجود تمام پیشرفت هایی که در حوزه های مختلف اجتماعی، علمی، اقتصادی، عمرانی، نظامی و... انجام شده، هرگز تمام شدنی نیست، چرا که اساساً مطالبات اصلی ما از انقلاب از جنس آرمانهایی مانند حاکمیت کامل اسلام، استقلال، آزادی، عدالت، اخلاق و... است و این آرمانها مانند خط مشی هر سازمانی، هرگز به صورت قابل دستیابی نیستند بلکه تنها می توان و باید به آنها هرچه بیشتر نزدیک شد.
2- آرمانها و مطالبات ما از انقلاب، تنها با ایمان، تلاش، برنامه و استقامت قابل دستیابی هستند ولی برخی که اهل اینها نبودند، گفتند یک شبه می توان با کمی تنازل از آرمانها و تعامل با دشمن و تحقق برجام ، داروی حل مشکلات را از خودشان گرفت! ایشان سالها دراین کشور در مقاطع مختلف قدرت یافتند و هر بار هم با ناروی دشمن به زمین خوردند.
3- آنان که عمر انقلاب را با عمر برجام مقایسه میکنند گویا متوجه نیستند انقلاب را نمی توان با برجامی که یک توافق مکتوب و مشخص بود، مقایسه کنند، توافقی که در آن، از بخشی از حقوق مان با پذیرش بازرسی های سختگیرانه و محدودیت های بلندمدت هسته ای صرف نظر کردیم تا بخشی از حقوق مان که رفع تحریم های ظالمانه هست را در روز اجرای توافق دریافت کنیم، اما آنچیزی که رخ داده این است که الان از هر دو بخش از حقوقمان مانده ایم.
4- آنان که بیش از دو سال مذاکره و 6 ماه اجرای برجام را کوتاه میدانند، بدانند که نظام برای درمان ایشان که به صورت دوره ای دچار نسیان می شوند و ده ها سال استثمار، استبداد، کودتا، جنگ، تحریم، ترور، تهدید، بدعهدی و خصومت دشمنان را فراموش میکنند، بارها مجبور شده تا مراحل درمان را طی کند تا شاید برای همیشه عبرت بگیرند و دل از دشمن بکنند و حال این که اگر این تزلزل ها و تردیدها در مسیر انقلاب نبود و بر توان داخلی کشور تکیه می شد، مسلماً امروز فرسنگ ها از آنجایی که امروز در آنیم جلوتر بودیم.
95/5/10
11:15 ع
در رابطه با بررسی مبانی فکری جریان انحرافی که بارزترین تأثیرشان موجب تعلل در برابر امر ولایت فقیه در مواردی مانند عزل مشایی، ابقای مصلحی، به جامعه نکشاندن اختلافات قوا گردید، به دو انحراف مبنایی اشاره کردیم که هر دو مبتنی بر مشاهدات غیر قابل کتمان بود که ضمن یادآوری مختصر آنها، عواقب و خطرات آن ها را نیز در نهایت تبیین می نمایم:
الف- بخشی از مبانی فکری جریان انحرافی ناشی از این القاء بود که رئیس جمهور، دولت و حتی طرح هایش مورد حمایت، هدایت و حتی مدیریت خاص امام زمان (عج) قرار دارند که شواهد این القائات را در صحبت های آقای احمدی نژاد درباره هاله نور و یا مدیریت طرح هدفمندی توسط امام زمان(عج) شاهد بودیم که این موضوع را قبلا در مطلب «از کدام انحراف سخن می گفتیم!؟» به تشریح بیان نمودم. البته این نوع انحراف می تواند مبانی فکری عمیق تری را نیز به پشتوانه داشته باشد که عبارتند از:
ب- بخش دیگری از مبانی فکری جریان انحرافی ناشی از بکارگیری برخی از توجیهات و شبیه سازی های نادرست برخی از مقاطع تاریخی با تعلل های احمدی نژاد است که در مطلب «جریان انحرافی را بشناسید، آفتاب آمد دلیل آفتاب» مفصلاً به نادرستی این شبیه سازی ها درباره مکث مالک اشتر در جنگ صفین و انتظار مقام معظم رهبری برای حکم امام خمینی(ره) درخصوص نخست وزیری موسوی پرداختم که از تکرار مجدد توضیحات آن خودداری می کنم.
ج- این مبانی فکری جریان انحرافی ، عواقب و خطرات بالقوه و بالفعلی می تواند ایجاد کند که در ادامه به آنها می پردازم:
توضیح: مسلماً مطالبی که درخصوص معرفی انحرافات فکری جریان انحرافی بیان می شود، نباید ما را از تحلیل و بررسی انحرافات فکری سایر جریانات سیاسی غافل کند، چه آن تفکراتی که موجب خدشه به جایگاه کلیدی ولایت فقیه می شوند، چه آن نگرش هایی که جایگاه مردم را در جمهوری اسلامی نادیده می گیرد و چه آن تفکراتی که باعث استحاله انقلاب اسلامی و خدشه به آرمان های اصیل آن می گردد.
95/4/11
12:42 ع
باتوجه به شبهاتی که درباره شعار مرگ بر آمریکا و آتش زدن پرچم آمریکا مطرح می کنند به چند نکته در این خصوص اشاره می کنم:
هنوز هیچ تغییری از اصلاح آمریکا و دست برداشتن وی از خباثت هایش در قبال ایران و سایر ملت های مستضعف دنیا وجود ندارد و آنان که طوری صحبت می کنند که انگار شرایط امروز با شرایط حیات حضرت امام (ره) متفاوت است، هیچ دلیل و مدرکی برای این ادعای خویش ندارند، ایشان کافیست نگاهی به خباثت ها و نقش آفرینی های الان آمریکا در یمن، سوریه، عراق، افغانستان، فلسطین و خود ایران داشته باشند.
مرگ بر آمریکا یک لعن است و لعن با سب و ناسزا بسیار متفاوت است، در قرآن حکیم و نهج البلاغه در موارد متعددی، دشمنان خدا و اسلام مورد لعن و نفرین قرار گرفته اند و اساساً یکی از نمادهای تبری (از فروع دین)، همین لعن کردن به کافران و دشمنان خداست و این دلیلی محکم برای درستی شعار مرگ بر آمریکا است.
سال هاست که اهتزاز پرچم آمریکا در اکثر کشورهای مستضعف دنیا به نمادی از استثمار و سرقت اموال مادی و معنوی شان مبدل شده است و اگر آن پرچم را با پرچم دزدان دریایی مقایسه کنیم هیچ اجحافی جز به دزدان دریایی نکرده ایم. و بر اساس همین نگاه، آتش زدن چنین پرچمی را حق مسلم کشورهای مورد تجاوز، سرقت و دشمنی آمریکا و تمام ملت های آزاده جهان میدانیم.
پرچم کشورها نیز به مانند سرود ملی آنها با تغییر حکومت ها و به خواست حکومت ها تغییر می یابد و از این لحاظ بیش از این که نماد ملی یک کشور تلقی شود، نمادی از حکومت آن کشور است، کما این که هنوز برخی از جریانات معارض با انقلاب، از پرچم های دیگری به غیر از پرچم مقدس ایران که منقش به اسم الله و ذکر الله اکبر است، استفاده می کنند.
باوجود این که مردم آمریکا نمی توانند مدعی شوند در خیانتها، خباثتها و ظلمهایی که حکومت آمریکا بر جهانیان کرده است هیچ سهمی نداشته اند، لیکن همه مسئولان رسمی کشور بارها بیان کرده اند که به عرف معمول سیاسی، هدف شان در شعار مرگ بر آمریکا، مرگ بر حکومت آمریکا است و نه مردم آن کشور.
95/4/9
2:8 ع
این که میگویند زن حجاب داشته باشد که مرد به گناه نیافتد مثل این است که بگویند: آفتاب نتابد که بستنی هایمان آب نشود. (سیمین دانشور)
پاسخ به شبهه:
اسلام و دستورات آن آکنده از حکمت هستند و خیلی از این حکمت ها در خود آیات و روایات تشریح شده اند که از جمله آنها، دستور به حفظ نگاه، عفاف و حجاب است و درپاسخ به این شبهه باید گفت:
1- آیاتی که در این باره نازل شده اند، ابتدا خطاب به مردان و سپس به زنان هستند و دلالت به حفظ نگاه، داشتن پوشش فروج و حجاب دارند. نگاه به دو آیه 30 و 31 سوره نور در این خصوص می اندازیم:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ ?30?
به مؤ منان بگو چشمهای خود را فرو گیرند، و فروج خود را حفظ کنند، این برای آنها پاکیزه تر است، خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است.
وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ?31?
و به زنان با ایمان بگو چشمهای خود را فرو گیرند، و دامان خویش را حفظ کنند، و زینت خود را جز آن مقدار که ظاهر است آشکار ننمایند، و روسریهای خود را بر سینه خود افکنند و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدر شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران همسرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان هم کیششان یا بردگانشان (کنیزانشان) یا افراد سفیه که تمایلی به زن ندارند یا کودکانی که از امور جنسی مربوط به زنان آگاه نیستند، آنها هنگام راه رفتن پایهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود. و همگی به سوی خدا بازگردید ای مؤ منان تا رستگار شوید.
2- اختلافی که درمیزان حجاب زن و مرد وجود دارد به تفاوت شان در آفرینش برمی گردد، چراکه زنان هم به لحاظ ظرافت و هم میل به خودنمایی، نسبت به مردان به پوشش بیشتری نیازدارند، همانطوری که مردان هم باید بیشتر بر حفظ نگاه شان مراقبت نمایند.
3- حفظ نگاه و داشتن پوشش مناسب، قبل از این که به نفع جنس مخالف باشد، به نفع خود افراد است، چرا که هم خود را از فساد، گناه و آزار حفظ می کنند و هم به سلامت جامعه ای که خود و خانواده شان درآن می زیند کمک می کنند.
4- برای رد حکمت استوار اسلام، شاید ساده ترین راه بکارگیری یک قیاس مع الفارق باشد، این که زیبایی جسم زنانه، آفتاب و ایمان مردم، بستنی معرفی شده است کاملاً اشتباه است. ما می گوییم، اگر جسم خود را چون بستنی بدانیم، کدام عقل و نفس سلیمی آن را در معرض دست همگان و آفتاب هیز نگاه دیگران می گذارد تا هرکسی می خواهد از آن مزه کند و لذت ببرد؟!
95/4/8
9:37 ص
گفتند: فردی در خانه اش به لهو و لعب و گناه و فحشا مشغول است! نگفت به این مرکز فساد حمله کنید و شلاقشان بزنید… گفت خانه و حریم شخصی خودش است. به شما ربطی ندارد با چشمان بسته وارد شد و بعد از خارج شدن از منزل دوباره چشمانش را باز کرد و گفت من چیزی ندیدم.
وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بیسابقه از او خواستند که حاکم شود گفت: “مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید” اینطور نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد و از هر فرصتی استفاده کند…
اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت به خانه روید و مطیع باشید. گفت: “در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگاهم دارد” بارها در سخنانش انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست…! سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، نه خانه را بر سرش خراب کرد، نه در خانه حصر اش کرد و نه حتی علیه او سخن گفت.
طلحه و زبیر پیش او آمدند و از او پست و مقام خواستند، نپذیرفت، چند روز بعد طلحه و زبیر مدینه را به قصد مکه و تدارک نمودن جنگ جمل (بر علیه علی) ترک کردند! علی به آن ها گفت کجا میروید؟! دروغ گفتند، علی گفت میدانم برای جنگ با من میروید! با این وجود آن ها را زندانی نکرد… زندانی سیاسی برای علی معنا نداشت.
روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند. یارانش گفتند شروع کنیم. او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت : “اللهم اشهد” (خدایا شاهد باش). سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند. یاران گفتند شروع کنیم. او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد”. تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت “ خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم” آنگاه شمشیر کشید. ماجراجو و جنگ طلب نبود.
بعد از جنگ جمل، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت ” کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم”. حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت. سپس به دیدن عایشه رفت و حرفهای درشت او را تحمل کرد و حالش را پرسید، سپس با 40 زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند، با زنان، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند، اینطور بود، کسانیکه با او جنگیدند را “محارب، منافق، فتنه گر و ضد ولایت” نخواند، گفت: “برادران مسلمان مایند که در حق ما ظلم کردند!”.
در زمان خلافت تمامی خزانه داری های سرزمین پهناور اسلام را به دست ایرانیان سپرد، گفت ایرانیان قبل از اسلام هم مردمان پاک دستی بودند.
وقتی خلیفه یکی از بزرگترین امپراطوری های جهان در آن عصر بود، با یک فرد مسیحی اختلاف پیدا کرد و کار به قاضی سپرده شد، نخواست به زور حرف خود را به کرسی بنشاند. در دادگاه از این که قاضی او را محترمانه صدا کرده و بیشتر به او نگاه می کرد، خشمگین شد و گفت که من و فرد مسیحی برای تو نباید فرقی داشته باشیم، از خدا بترس و عدالت را رعایت کن… از آنجایی که علی شاهدی برای ادعای خود نداشت، قاضی به نفع مسیحی حکم داد و علی این حکم را پذیرفت.
فردی نابینا را دید که گدایی می کند، گفت چرا به او نمی رسید و کمکش نمی کنید؟ گفتند مسیحی است. گفت آن زمان که بینا بود و برایتان کار می کرد، از دینش نمی گفتید، حالا او مسیحی شده ؟! مقرر کرد که از بیت المال مسلمین هر ماه به او پول بدهند تا مجبور به گدایی نباشد…!
علی را باید به عملکردش شناخت نه با وهن و خرافات، علی به عدل اش علی بود.
پاسخ شبهه:
اینطور نیست که در شبهات لزوما همه مواردی که مطرح می شوند، باطل باشد بلکه نافذترین شبهات آنهایی هستند که حق و باطل را بهم می آمیزند تا حقی را باطل یا باطلی را حق نشان دهند که در شبهه مزبور نیز به همین شکل تلاش کرده است تا بیان برخی از مصادیق از سیره حضرت امیر که بعضا آنها را تحریف هم کرده است، علیه انقلاب و رهبری شبهه ایجاد نماید و این در صورتی است که هم مشی امام خمینی و امام خامنه ای و هم مسیر کلی حرکت انقلاب اسلامی باوجود همه کمی و کاستی ها، در مسیر حضرت امام علی (ع) و منویاتش بوده است:
در جایی از شبهه، از تجسس نکردن و پرده پوشی حضرت امام علی (ع) درباره حریم شخصی افراد صحبت شده است که ضمن تأیید این دستور الهی لیکن همه میدانیم که بین حریم شخصی افراد و آنچه که در جامعه انجام داده میشود و تأثیر میگذارد تفاوت زیادی و جود دارد و انقلاب هم این تفاوت را در قانون و در اجرا قائل است.
در بخش دیگری از شبهه تلاش میکند تا پاسخ حضرت امیر(ع) به مردمی که تقاضای خلافت او را داشتند را بیان کند، تو گویی امام و رهبری به دنبال کسب مقام رهبری بوده اند؟! در حالی که در فیلم انتخاب آیت الله خامنه ای به عنوان ولی فقیه، ایشان در برابر خواسته نمایندگان خبرگان بارها بر عدم تمایل خویش اصرار می ورزند و در نهایت با اصرار، ایشان را مکلف به این امر می کنند.
ضمناً حضرت امام علی (ع) پس از فوت حضرت پیامبر(ص) و فراموشی عهدی که حضرت پیامبر از ایشان برای جایگاه ولایت حضرت امیر (ع) گرفته بودند، تلاش کرد تا از بیراهه رفتن حکومت از ولایت به سمت خلافت جلوگیری کند و حتی از اصحاب پیامبر هم یاری خواست که به غیر از 4 نفر بقیه یاری نکردند و در واقع آنچیزی که حق و خواسته حضرت امیر بود، ولایت بود نه خلافت و آن چیزی که برای حضرت امیر بی ارزش بود، جایگاه تحریف شده خلافت بود و نه مقام ولایت که جایگاهی الهی و ارزشمند است.
حق انتقاد از حکومت حقی است که در انقلاب اسلامی هم وجود دارد، این انتقاد در همه سطوح از کوچکترین دستگاه اجرایی تا قوای سه گانه و حتی مستقیم و غیرمستقیم به شخص رهبری هم وارد میشود، ولی مسلما حق انتقاد داشتن با تمرد عملی در برابر حکومت و قانون متفاوت است، کما این که در جای دیگری از متن می بینیم که محصور نکردن سعد ابن ابی وقاص را که با حضرت امیر بیعت نکرده بود را روشی میداند که فراموش شده است، در صورتی که اگر سران فتنه محصور شدند به خاطر انتقاد نبود، ایشان در برابر آرأی مردم (که در ظاهر برای نگارنده شبهه محترم است)، ایستادند و خواستار نادیده گرفتن آرای مردم و نادیده گرفتن قانون گردیدند.
این که حضرت امام علی (ع) ، طلحه و زبیر را به خاطر قصد و نیت شان زندانی نکرد برای این است که حضرت امیر مأمور نبود که به علم لدنی خویش عمل کند و طبق موازین اسلامی، تنها وقتی که فردی جرمی را مرتکب میشود مجرم است و نه فقط به خاطر نیت آن، کما این که وقتی که در برابر حضرت امام علی (ع) هم شمشیر کشیدند، حضرت امیر(ع) از حریم حکومت اسلامی در برابر کودتاگران دفاع کردند و عایشه را نیز تحت الحفظ و با محدودیت در ارتباط با دیگران به مکه فرستادند تا مجدداً با همراهی دیگران فتنه ای دیگر را رقم نزند و البته این حصر هرگز به معنی زندانی کردن برای زجر دادن نبود همانطوری که درباره حصر سران فتنه نیز چنین بوده است.
این شبهه عدم تمایل حضرت امام علی (ع) به جنگ با کودتاگران جمل را به نحوی بیان میکند که انگار انقلاب اسلامی با میل و رغبت در برابر کودتاگران مخملی مقابله کرده است! در حالی که انقلاب هم در برابر حامیان کودتای مخملی با وجود تجمعات غیر قانونی و شعارهای ساختارشکن، تا ماه ها صبر کرد شاید فرصت درک حقیقت را بیابند که این امر موجب بازگشت خیلی از ایشان گردید ولی سران فتنه در نهایت نشان دادند که به هیچ وجه حاضر به تمکین دربرابر رأی مردم و قانون نیستند و حتی به دشمن نامه نگاری کردند و به او گرا دادند و از او تشدید تحریم و فشار بر کشور را خواستند و همین که سران فتنه با وجود تمام خیانت هایی که به منافع ملی، امنیت ملی، وحدت ملی و اعتبار انقلاب وارد کردند، محاکمه و مجازات (احتمالا اعدام) نشده اند، خود بالاترین رأفت نسبت به سوابق ایشان است.
شبهه در جایی نیز می گوید حضرت علی (ع) به کسانی که با او جنگیدند نگفت «محارب، منافق، فتنه گر و ضد ولایت» در حالی که اگر نگارنده کمی با نهج البلاغه آشنایی داشت میدانست که در تشریح اوصاف منافقین و در سخنرانی برای کسانی که با او جنگیدند بسیار کوبنده سخن گفتند که در یک مورد به مردمی که از بصره، همراه فتنه جمل شده بودند این چنین گفتند” شما سپاه فلان زن و پیروان حیوان (شتر) بودید، اخلاق شما پست، و پیمانتان از هم گسسته بود، دین دروغین داشتید… گویا می بینم عذاب خدا از آسمان و زمین بر شما فرود آید و همه غرق و نابود می شوید”.
نگارنده پس از تعریف قضیه جنگ جمل و مقاومت حضرت امیر برای شروع جنگ، میگوید که حضرت امیر ماجراجو و جنگ طلب نبود! توگویی انقلاب اسلامی و یا رهبر معظم آن جنگ طلب است! گویا فراموش کرده است که میزان هجمه ها و فشارهایی که بعضاً مانند ترور کاملا ناجوانمردانه در حق این کشور انجام شد و یا تحریم ها و فشارها و جنگ تحمیلی و انواع خصومت ها که در حق ایران انجام شد و تنها مقابله ای که صورت گرفت، تسلیم نشدن بود که گویا همین تسلیم نشدن هم برای نگارنده شبهه گران تمام شده که آن را ماجراجویی و جنگ طلبی میخواند!
در بخشی دیگری از شبهه ، به قضیه سخنان امام علی (ع) در نکوهش مشایعت مردم انبار اشاره میکند ولی نمیگوید که حضرت امیر(ع) ابتدا از ایشان سبب این کارشان را میپرسد و ایشان میگویند ما عادت داریم شاهان خود را مشایعت کنیم و حضرت امام علی (ع) ، این کار را به شدت نکوهش میکنند و حال این که سیره معصومین مانند حضرت امام رضا (ع) که مورد استقبال شدید مردم تا رسیدن به خراسان قرار میگرفتند نشان میدهد که بین مشایعت کردن از شاهان و مشایعت از مقام امامت و ولایت تفاوت بسیار است.
در بیان برخی از مناقب حضرت امیرالمومنین بدون این که مصداقی از تعارض و یا تناقض با مشی انقلاب و رهبری بیان شده باشد تنها به واسطه تیتری که در مطلب ارائه شده، طوری وانمود میشود که گویا تعارض اساسی و پایه ای وجود دارد و حال این که مثلا احترام حضرت امیرالمومنین به ایرانیان به عنوان انسانهای پاکدست چه تناقضی می تواند با سیره انقلاب داشته باشد جز این که تأییدی باشد بر نگاه غیرنژاد پرستانه انقلاب که بعضاً با گلایه و اعتراض برخی از منتقدان انقلاب قرار گرفته است؟!
در بخشی از شبهه با ذکر داستان گدای نابینای مسیحی که حضرت امام علی (ع) دستور به برقراری مقرری از بیت المال برای او دادند و یا با بیان داستان شکایت حضرت امیر از یک مسیحی (که برخی از منابع او را یهودی خوانده اند) و در نهایت به دلیل این که حضرت امیر شاهد نداشتند حکم به نفع آن فرد صادر گردید، تلاش میکند تا جمهوری اسلامی را نکوهش کند! در صورتی که مقام معظم رهبری نیز هرگز به دنبال سوءاستفاده از مقام خود به عنوان یک امتیاز خاص نبوده است و به قول عطاالله مهاجرانی از منتقدان سرسخت رهبری، «در زندگی اقتصادی ایشان و خاندانشان حتی یک نقطه خاکستری هم وجود ندارد»، در واقع مقام معظم رهبری همواره تلاش کرده است تا پیرو حضرت امیر(ع) باشد و همواره خودش و سایر مسئولان را سفارش به این امر و رعایت پاکدستی، ساده زیستی و عدالت جویی کرده است و این تلاش متن برای نمایش تعارض کامل، از بغض نگارنده است و نه از انصاف! و یا این که متن میکوشد تا القا کند انقلاب اسلامی برخلاف مشی حضرت امام علی (ع) ، حقوق اقلیت های مذهبی را نادیده بگیرد در حالی که انقلاب اسلامی چه به لحاظ مشارکت در حاکمیت و چه از نظر کمک و حمایت از محرومان، به حقوق اقلیت های مذهبی احترام گذاشته است و می گذارد.
95/4/5
7:2 ع
آقای مهدوی فر که چندبار خطاب به رهبری نامه های جسورانه نوشته اند، این بار علیه سردار سلیمانی دست به قلم شده است و به بهانه هشدار این سردار رشید اسلام به رژیم آل خلیفه، اتهامات متعددی را بیان داشته است که در ادامه پاسخ نامه مهدوی فر به سردار سلیمانی ارائه می گردد:
1- ایشان در اعتراض خود به سردار سلیمانی گفته است که مگر کشور رهبر و رئیس جمهور و… ندارد که سردار دخالت کرده است و حال این که اگر این منطق صحیح باشد باید به خود مهدوی فر گفت: مگر کشور مسئول ندارد که شما به سخنان سردار اعتراض میکنید؟! اگر لازم بدانند خودشان معترض خواهند شد! و مگر قرار است چون کشور مسئول دارد هیچ کسی درباره هیچ چیزی موضع نگیرد؟!
2- مهدوی فر میگوید مگر بحرینی ها از حصر سران فتنه اعلام انزجار کردند که سردار سلیمانی در خصوص شیخ عیسی قاسم موضع گرفته است!؟ و حال این که گویا مهدوی فر اینقدر غرق حمایت از فتنه بود که فراموش کرده است بارها سعودی ها و نوچه هایشان درکنار آمریکا و انگلیس از فتنه و فتنه گران حمایت های مختلف کردند! کاش مهدوی فر اینقدر که برای آل خلیفه غیرت دارد برای ایران هم غیرت داشت.
3- مهدوی فر، سردار را بازخواست میکند که چرا قرار است برود با جنگ و خونریزی کشوری را اسقاط کند! و حال این که حاج قاسم اصلا چنین چیزی نگفته است بلکه به این رژیم بابت مقاومت درونی مردم بحرین هشدار داده است، جالب است که او با این فرض دروغ، کلی هم مرثیه سرایی میکند و رسما در چند بند او را به جنگ طلبی متهم میکند!
4- ایشان میگوید تجربه اعدام شیخ نمر ثابت کرد که دخالت افراطیون (حمله به سفارت عربستان9 به ضرر مظلومان است و حال این که این حمله پس از اعدام بود و تا قبل از اعدام نیز خود دولت و شخص هاشمی تلاش کردند با مذاکره و خواهش عربستان را راضی کنند از اعدام وی چشم بپوشد و این نشان میدهد که تزلزل و تذبذب نه تنها فایده ندارد بلکه موجب ناامیدی ملتهای مظلوم است.
5- مهدوی فر نه تنها برای رژیم بحرین بلکه برای رژیم سعودی هم مظلوم نمایی میکند و حمله به سفارت عربستان را که از سوی مسئولان نظام و شخص رهبری محکوم شد را عامل تعطیلی حج قلمداد میکند و حال این که اساسا دولت از همان موقع که قضیه سهل انگاری رژیم سعودی درخصوص محاکمه و مجازات عاملان تجاوز به دو نوجوان ایرانی مشاهده شد باید حج و رابطه با عربستان را محدود میکرد نه این که منتظر فاجعه منا، عدم صدور روادید برای ظریف، کاهش خصمانه قیمت نفت، حمایت از داعش و ناامن کردن منطقه هم بماند و با تذبذبشان موجب هیجانی شدن فضا و هجمه به سفارت عربستان شود.
6- نامه مهدوی فر به سردار سلیمانی در ادامه می کوشد جنگ تحمیلی را مثال بزند تا اثبات کند جنگ طلبی کار خوبی نیست، جالب این که او خود را رزمنده و جانباز هم معرفی میکند و با این وجود واقعیت جنگ تحمیلی را به نوعی تحریف میکند که انگار نه انگار ایران مدافع و مظلوم در برابر بسیاری از کشورهای متخاصم بود!
7- مهدوی فر در ادامه بیش از پیش کینه اش نسبت به انقلاب را نشان میدهد و رژیم مستبد و منحوس بحرین را با انقلاب اسلامی ایران که برخاسته از رأی مردم و باقی بر اعتماد ایشان است مقایسه میکند و برای این امر، برخورد رژیم مستبد آل خلیفه با مردمش را که هیچ احترامی برای آرایشان قائل نیست را با ایستادگی نظام به پای آرای مردم در برابر بازندگان بی ظرفیت انتخاباتی مقایسه میکند!
8- مهدوی فر در ادامه سوال می کند «شما در کشور سوریه از حرم دفاع میکنید یا از حکومت بشار اسد؟» گویا او نمی فهمد که در صورت تسلط داعش بر سوریه و عراق، هجمه به حرمهای مطهر معصومین در اولویت ایشان خواهد بود! و نمی فهمد که دفاع از محور مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی، مقابله با غاصبان اولین حرم امن الهی و قبله مسلمین نیز هست و بازهم نمی فهمد که داعش اگر بر منطقه مسلط شود، نه تنها حرم ائمه، بلکه حرم خانه مهدوی فرها هم در معرض تعدی قرار خواهد گرفت.
9- مهدوی فر برای تخریب وجهه سپاه از حقوق سردار سلیمانی می پرسد! او میکوشد رشادت های سردار سلیمانی و امثال او را به مسائل مالی پیوند بزند که البته اینقدر این اتهام رذیلانه است که بعید میدانم هیچ ایرانی غیوری برای رد آن نیاز به توضیح داشته باشد.
95/4/2
2:16 ع
شبهه:
چگونه است که با این همه نمازخوان و حاجی و اهل مسجد و روحانی و… هنوز 313 یار امام زمان(عج) فراهم نشده است تا ظهور کند؟!
پاسخ شبهه:
تجربه تنها ماندن پیامبران و ائمه هدی که موجب ناکامی شان در تحقق مدینه فاضله و نهایتاً شهادت بسیاری از ایشان شد، یک پاسخ مناسب است برای کسانی که متوجه لزوم حضور یاران وفادار و صدیق برای حضرت بقیه الله(عج) نیستند، و البته مراد از 313 یار امام زمان(عج) تنها 313 نمازخوان، مسجدی، حاجی، کربلایی و روحانی نیست که اگر بود، در عصر همه ائمه هدی این تعداد و خیلی بیشتر از این تعداد یار وجود داشت، بلکه مراد 313 یار مانند مالک و سلمان و ابوذر است، مراد 313 یار مثل یاران صدیق امام حسین (عج) است، به منظور درک بهتر این مسئله، از شما دعوت میکنم به روایت زیر توجه فرمایید:
مأمون رقّی نقل میکند: خدمت امام صادق(ع) بودم که سهل بن حسن خراسانى وارد شد، سلام کرد و نشست. سپس گفت ای فرزند رسول خدا! چقدر شما رئوف و مهربان هستید. شما امام هستید، چرا دفاع از حق خود نمىکنید با اینکه بیش از صد هزار شیعه آماده نبرد دارید.
امام(ع) فرمود: «خراسانى بنشین، خوش آمدی». سپس به خدمتکار فرمود: «تنور را روشن کن!».
خدمتکار امام(ع) تنور را روشن کرد. و امام(ع) رو به مرد خراسانى نموده، فرمود: «داخل تنور شو!».
خراسانى با التماس گفت: ای فرزند رسول خدا! مرا با آتش مسوزان. از جرم من در گذر، خدا از تو بگذرد.
امام(ع) فرمود: «تو را بخشیدم».
در این هنگام هارون مکى وارد شد در حالیکه کفش خود را با دست گرفته بود، گفت: «السلام علیک یا ابن رسول اللَّه».
امام(ع) فرمود: «کفشهایت را بیانداز، برو داخل تنور بنشین!».
هارون مکی، کفشهایش را انداخت و در داخل تنور نشست.
در این هنگام امام(ع) با مرد خراسانی به سخنگفتن پرداخت و مانند کسی که در خراسان بوده از جریانهاى آن منطقه خبر داد. سپس فرمود: «خراسانى برو ببین در تنور چه خبر است».
خراسانی میگوید: به جانب تنور رفتم، دیدم هارون مکی چهار زانو در تنور نشسته است. بعد از تنور خارج شد، و به ما سلام کرد.
امام(ع) فرمود: «از اینها در خراسان چند نفر پیدا مىشود؟!»
خراسانی گفت: به خدا قسم! یک نفر هم نیست.
امام(ع) فرمود: «به خدا یک نفر هم پیدا نمىشود، ما زمانى که پنج نفر یاور مانند این (هارون مکی) نداشته باشیم قیام نخواهیم کرد، ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر میدانیم».
و بحث دیگر این که اگر چه حضور 313 یار امام زمان (عج) که بعضا با رجعت باز میگردند، لیکن تکمیل این 313 نفر شرط کافی نیست بلکه شرط لازم است و البته شرایط دیگری هم وجود دارد که آنها نیز باید محقق شود که از جمله آنها وجود مطالبه عمومی و عدالت خواهی است، لذا به صرف این که چون ظهور رخ نداده، نمیتوان گفت که آن 313 نفر پیدا نشده اند بلکه ممکن است این شرط محقق شده باشد ولی سایر شرایط هنوز عملی نشده باشد و اتفاقا وقتی که نگاهی به علمای راستین و برخی از شهدای گرانقدر و مخلص انقلاب اسلامی و دفاع مقدس می کنیم، می بینیم که این افراد بعضا بدون این که امام زمان(عج) را دیده باشند چگونه در مسیر امام زمان(عج) گام برداشته اند و یا از نائبش تبعیت محض کرده اند و به این لحاظ واقعاً این تصور که این 313 نفر و بیش از آن تا کنون موجودیت یافته باشند، اصلا دور از ذهن نیست و این امر اهمیت شرایط دیگر ظهور را در حال حاضر به خوبی اثبات می کند.