96/1/4
12:49 ص
اخیراً یک تقسیم بندی در میان برخی جریانات خاص شایع شده است مبنی بر این که جریانات سیاسی را به سه دسته اصلاح طلبی و اصولگرایی و انقلابی گری با همین دسته بندی، کلیت جریانات اصولگرایی و اصلاح طلبی را غیرانقلابی معرفی میکنند و خود را انقلابی میخوانند. بعضاً این افراد برای مردود دانستن اصولگرایی و اصلاح طلبی به سخن مقام معظم رهبری استناد میکنند در صورتی که رهبری در سخنرانیشان در تاریخ 19 بهمن 1384، این دو جریان و همه منتسبانش را به صورت مطلق مردود ندانستند بلکه دعوای این دو را رد و هرکدام از این دو جریان را درچارچوب انقلابی حفظ میکنند و تنها تعریف انحرافی از آنها را غیرانقلابی میخوانند:
«بنده دعوای اصلاح طلب و اصولگرا را هم قبول ندارم؛ من این تقسیم بندی را غلط می دانم. نقطه ی مقابل اصولگرا، اصلاح طلب نیست؛ نقطه مقابل اصلاح طلب، اصولگرا نیست. نقطه ی مقابل اصولگرا، آدم بی اصول و لاابالی است؛ آدمی که به هیچ اصلی معتقد نیست؛ آدم هرهری مذهب است. یک روز منافع او یا فضای عمومی ایجاب می کند که بشدت ضد سرمایه گذاری و سرمایه داری حرکت کند، یک روز هم منافع اش یا فضا ایجاب می کند که طرفدار سرسخت سرمایه داری شود؛ حتّی به شکل وابسته و نابابش!
نقطه ی مقابل اصلاح طلبی، افساد است. بنده معتقد به اصولگرای اصلاح طلبم؛ اصول متین و متقنی که از مبانی معرفتی اسلام برخاسته، با اصلاح روش ها به صورت روزبه روز و نوبه نو. ما باید روش ها را اصلاح کنیم. در روش ها اشتباه و نقص وجود دارد. گاهی به مرحله ای می رسیم که امروز دیگر جواب نمی دهد؛ باید مرحله ی دیگری را شروع کنیم. حفظ اصول و اصلاح روش ها، معنای اصلاح طلبی است. البته از نظر امریکایی ها اصلاح یعنی ضدیت با نظام جمهوری اسلامی. رضاخان آمد اصلاحات راه انداخت؛ محمدرضا هم آمد اصلاحات راه انداخت؛ این همان چیزی است که بنده گفتم اصلاحات امریکایی. این اصلاحات به درد خودشان می خورد. ملت ایران اصلاح را براساس اصول خود انجام می دهد.»
همانطوری که از سخنان فوق قابل مشاهده است، مقام معظم رهبری، اصولگرای اصلاح طلبی را که ضمن اصرار و تأکید بر اصول، درپی اصلاح و بهبود شرایط است را قبول دارند و در برخی دیگر از سخنان نیز اصلاح طلب بودن را نیز یکی از ویژگیهای اصولگرایی میخواند و البته این مطمئنا متفاوت با آن اصلاح طلبی است که در آن اصول محترم شمرده نمیشوند. لذا این تلقی از سخنان مقام معظم رهبری که بگوییم رهبری هرکسی را که عرفا منتسب به یکی از جریانات اصولگرا یا حتی اصلاح طلب است را غیرانقلابی و غیر قابل تأیید دانسته اند، قطعا اشتباه است.
نکته دیگر این که همواره در میان جریانات اصولگرایی و اصلاح طلبی، افرادی حضور داشته و دارند که از عیار و خلوص پایینی در پایبندی به اصول و آرمانها برخوردار بوده اند، اما این نباید هرگز موجب گردد کلیت این جریان و مشخصه های مثبتش مذموم شمرده شوند و یا اصولگرایی و انقلابی گری در تعارض با یکدیگر قلمداد شوند، در تشریح این مسئله میتوان به چند نمونه از اظهارات مقام معظم رهبری اشاره نمود چرا که ایشان حتی اصلاح طلبی را یکی از ویژگی های اصولگرایی معرفی میکنند و مشخصه های اصولگرایی و بایدهایش را اینچنین تشریح می فرمایند:
«اینکه میبینید رادیوها و تبلیغات جهانی، جنجال میآفرینند و میخواهند وانمود کنند که اصولگرایی اسلامی و اسلام مبارز، از چشم مردم دنیا افتاده است، از آن دروغها و ترفندهایی است که با زحمت زیاد سعی در انتشارش دارند. قضیه به عکس است. اگر گرایش به اسلام از چشم ملتها افتاده بود، مجبور نبودند اینقدر در شمال آفریقا و کشورهای عربی و کشورهای آسیای میانه، برای مقابله با موج اسلامخواهی، پول خرج کنند.» 71/12/7
«متأسّفانه یک عدّه اصولگرایی را با تحجّر اشتباه گرفته و خیال کردهاند که اصولگرایی یعنی تحجّر! در حالی که اصولگرایی به معنای تحجّر نیست. اصولگرایی یعنی اصول مستدلِّ منطقی را قبول داشتن و به آنها پایبند ماندن و رفتارهای خود را با آن اصول تطبیق کردن» 81/11/8
«اصولگرایی اسلامی متکی به منطق و عقل و استدلال و تجربه و شوق آزادیخواهی و استقلالطلبی یک ملت میشود یک چیز محکوم، میشود فحش: اصولگراها! البته مدتی است تعبیر «اصولگراها» را عوض کردهاند و میگویند «محافظهکارها»؛ غافل از اینکه در کشور ما جناحهای مختلف همهشان اصولگرایند. البته ممکن است تعدادی تندرو در هر گوشهای وجود داشته باشند، اما جل عناصر کشور ما که در دستگاهها هستند، اصولگرایند و همهشان به این اصل معتقدند. این اصول باید در این چشماندازها کاملا دیده و رعایت شود. ما به مرحلهای رسیدهایم که میتوانیم و باید این بنا را بر اساس این اصول حفظ کنیم و پیش برویم» 82/4/15
«امروز ارکان تصمیمگیری کشور – مجلس شورای اسلامی و دولت و قوهی قضائیه – با مدیریت تفکر اصولی اسلام (به تعبیر رایج: اصولگرایی) اداره میشود که این یکی از نعمتهای بزرگ خداست.اصولگرایی به حرف نیست؛ اصولگرایی در مقابل نحلههای سیاسی رایج کشور هم نیست. این غلط است که ما کشور یا فعالان سیاسی را به اصولگرا و اصلاحطلب تقسیم کنیم: اصولگرا و فلان؛ نه. اصولگرایی متعلق به همهی کسانی است که به مبانی انقلاب معتقد و پایبندند و آنها را دوست میدارند؛ حالا اسمشان هرچه باشد. اصلاحات جزوِ مبانی اصولگرایی است… اصلاحات باید ضابطهمند و مبتنی بر ارزشها و معیارها و خطکشهای اسلامی و ایرانی باشد. معیار اصلاحات، قانون اساسی است؛ بر این اساس، باید ما اصلاحات کنیم؛ ما به اصلاحات احتیاج داریم. اصلاحات، تصحیح روشهای ماست؛ تصحیح هدفهای مرحلهای ماست؛ تصحیح تصمیمگیریهای ماست؛ تعصب نورزیدن روی تصمیمگیریها ناحق است. این، غیر از ساختارشکنی و مبارزهی با قانون اساسی، مبارزهی با اسلام و مبارزهی با استقلال یک کشور است.» 85/3/29
«شاخصه ی اول عدالت خواهی و عدالت گستری، فسادستیزی، سلامت اعتقادی و اخلاقیِ مسئولان کشور، اعتزاز به اسلام، ساده زیستی و مردم گرایی، تواضع و نغلتیدن در گرداب غرور، اجتناب از اسراف و ریخت و پاش، خردگرایی و تدبیر و حکمت در تصمیم گیری و عمل، مسئولیت پذیری و پاسخگویی، اهتمام به علم و پیشرفت علمی، سعه ی صدر و تحمل مخالف، اجتناب از هواهای نفس، شایسته سالاری، نظارت بر عملکرد زیر مجموعه، تلاش بیوقفه برای این خدمات، قانون گرایی، شجاعت و قاطعیت در بیان و اعمال آنچه که حق است، انس با خدا، قرآن و استمداد دائمی از خدا» 85/6/6
مسلماً هدف از این نوشته تأیید همه حرکات و اشخاص جریان مصطلح به اصولگرایی نبود بلکه اصلاح یک تلقی اشتباه درباره تضاد و تعارض اصولگرایی و انقلابی گری و حتی اصلاح طلبی بود و چه بسا افرادی که در دسته اصلاح طلبی طبقه بندی میشوند ولی حقیقتاً به اسلام، انقلاب و اصولش پایبند هستند و این که بخواهیم برای علم کردن یک جریان سوم به عنوان تنها جریان انقلابی، کلیت این دو جریان سنتی را غیرانقلابی بخوانیم نه با سخنان مقام معظم رهبری قابل انطباق است، نه با اخلاق سیاسی و نه با واقعیت فضای سیاسی کشور و از سوی دیگر جریانات سیاسی باید معیار حب و بغضهایشان را براساس میزان پایبندی به اصول انقلاب تعریف کنند و نه براساس اصولگرا یا اصلاح طلب بودن یا نبودن؛ رهبری میکوشند کشور دچار دوقطبی اصولگرایی و اصلاح طلبی نشود بلکه تمام جریاناتی که به انقلاب اعتقاد دارند را در قطب انقلابی معرفی میکنند و ایشان را در برابر طیف کم شماری قرار میدهند که انقلاب و اصولش را قبول ندارند.
شاید برخی افراد بگویند چون در بین اصولگرایان افرادی وجود دارند که در پایبندیشان به اصول شک و تردیدهایی اثبات یا ایجاد شده است پس از این پس اصولگرایی را طرد و تقبیح کنیم و به جایش از واژه انقلابی گری استفاده نماییم در صورتی که میتوان عیار این افراد را پایین دانست و یا ایشان را به اصول پایبند ندانست، از همین حالا میتوان مطمئن بود که با حذف واژه اصولگرایی و استفاده از واژه انقلابی گری، دیری نخواهد پایید که در انقلابی گری برخی مدعیان آن نیز تردید وارد خواهد شد و لابد در آن زمان باید واژه انقلابی گری را هم تقبیح نماییم که مسلما چنین نسخه ای مضحک و غیر قابل ادامه به نظر میرسد.
95/12/19
8:50 ص
باهنر بازهم مصاحبه ای کرده و بر اصولگرا بودن روحانی و پیروزی 7 بر 3 در برجام تأکید کرده است که این مواضع وی در کنار اظهارات قبلی او درباره پروژه به اصطلاح «آشتی ملی»، با اظهارات مؤسسین، اعضای شورای مرکزی و سخنگوی جمنا و شأن تشکیل جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی که «نه به وضع موجود» و «بازگرداندن کشور به مسیر صحیح» بود و با حمایت باهنر از جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی در تعارض است. از سوی دیگر، باهنر اخیراً خیلی پر حرف هم شده است، تا حدی که شاید بیشترین انتقادی که تاکنون به جمنا وارد شده، حمایت باهنر از جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی و مواضع او بوده باشد.
حمایت باهنر از جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامیحمایت باهنر و مواضع او اما بیش از هرچیزی ما را به یاد عملکرد علی اکبر ولایتی در دور یازدهم انتخابات ریاست جمهوری در سال 1392 می اندازد، آنجایی که علی اکبر ولایتی خود ائتلافی را تشکیل داد و خود نیز آن را با عدم پایبندی به مکانیزمی که بر آن وحدت کرده بودند، به نابودی بکشاند تا در کنار اظهارات عجیبش در مناظرات تلویزیونی، خدمتی بزرگ به روحانی بنماید، خدمتی که بعدها ثابت شد علی اکبر ناطقی نوری در آن نقش مؤثری ایفا کرده است.
مسئله آنگاه جالبتر میشود که یادمان بیاید همین محمد رضا باهنر، در سال 1392 رئیس شورای هماهنگی ستادهای چهارگانه انتخاباتی ولایتی بوده و از این رو سخت است که فکر کنیم در رفتار وحدت شکن ولایتی در سال 92 هیچ نقشی نداشته است؛ حال وقتی گزاره های فوق را کنار هم میگذاریم، احتمال این که باهنر در جهت وحدت شکنی با جمنا همراه شده باشد جدی تر میشود، نکته ای که حتی برخی منتقدان جمنا نیز این فرضیه را بعضاً قابل تأمل میدانند.
اما نکته عجیب این است که همین برادران انقلابی که امروز باهنر را مأمور به وحدت شکنی و بعضاً نفوذی میدانند، به جای این که او را در مأموریتش ناکام گذارند، ناخواسته به او کمک میکنند، یعنی به جای این که مواضع و حرکات او را به پای کلیت جمنا ننویسند و شخص او و مواضعش را مورد انتقاد قرار دهند، به کلیت جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی انتقاد میکنند که امیدوارم این برادران عزیز اگر هم تمایلی به وحدت ندارند، لااقل در زمین وحدت شکنها بازی نکنند.
از آنجا که مکانیزم وحدت نیروهای انقلابی این بار وسط خود نامزدها و حتی احزاب راهبری نمیشود و نیروهای مردمی کشور و نمایندگانشان در شورای مرکزی جمنا، تصویب، هدایت و اجرای مکانیزم وحدت را برعهده گرفته اند، امکان کارشکنی در فرایند اجرایی جمنا بسیار سخت شده است و به همین دلیل وحدت شکنها تقریبا راهی به جز وحدت شکنی با مواضع وحدت شکن برای خود متصور نیستند و شاید همین امر باعث افزایش مصاحبه هایشان گردیده است.
از سوی دیگر برخی عناصر مخلص انقلابی که توقع داشتند بانیان و مؤسسان جمنا، خودشان به اعلام حمایت باهنر از جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی دست رد بزنند، امروز نسبت به عملکرد جبهه مردمی نیروهای انقلاب دچار تردید شده اند، حال این که به نظر میرسد بهترین روش برای به حاشیه راندن افرادی مانند باهنر، خود مکانیزم جمعی جمنا باشد، ولی با این وجود، عجالتاً لازم است که جمنا با موضع گیریهای رسمی و به هنگام، نگذارد تردیدی در تفکر انقلابی جمنا ایجاد گردد.
و اما کلام آخر هم توصیه ای به خود آقای باهنر است، این که اگر در ادعای خود مبنی بر اهتمام به وحدت نیروهای انقلابی صادق هستند، از بیان مواضعی که قاطبه جریان انقلابی آنها را قبول ندارند و با شأنیت تشکیل جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی در تعارض آشکار است خودداری کنند، آقای باهنر مدنظر داشته باشند که تشکیلات جمنا برای نه به وضع موجود و جایگزینی مسیر مناسب تأسیس شده است، لذا به ایشان توصیه میکنم اگر واقعاً دنبال تأیید روند و تفکر غیرانقلابی موجود هستند، بهتر است نفاق را کنار بگذارند و در قامت حامی روحانی سخن بگویند، نه حامی جمنا!